از جمله هدايای ديانت جديد، يعنی آئين بهائی، به عالم انسانی گرامی داشت هنر و ارج نهادن زيبايی است که هرگز به اين مقدار و ميزان در اديان سابقه مطرح نبوده و فی الحقيقه نويد پديدآمدن جامعهای را میدهد که در آن لطافت جای خشونت را خواهد گرفت و زيبايی ظاهر و باطن، هرگونه زشتی را از صحنهی جهان بيرون خواهد کرد و استعدادات انسانی به جای آن که معطوف به ساختن ابزارهای جنگ و دفاع شود، در جهت هنرآفرينی و زيباسازی عالم هستی به کار خواهد افتاد.
نه مجسمه سازی و نه نقاشی و نه موسيقی در شريعت اسلام وضع مطلوبی دارند. اسلام از آن بابت که میبايست با کفر و شرک و بتپرستی بستيزد، هم مجسمه سازی را منع کرد و هم تصويرگری آدمی را مردود شمرد و هم موسيقی، يعنی غنا، را ناپسنديده تلقی کرد. اما اين مانع آن نشد که بعضی از عالیترين مظاهر هنرهای تزيينی، معماری، کاشيکاری و نظاير آن در جهان اسلام پرورده شود و آثاری جاودانه برجا گذارد.
اگر غنا ممنوع شد، در عوض قارئان قرآن و مؤذنان مساجد، بعضی از الحان و نواهای زيبای کهن را محفوظ داشتند. سماع صوفيان رقص و موسيقی را از نابودی نجات داد و نقاشی شاخ و برگ و گياه، يعنی arabesque به شاهکارهايی که در مساجد اصفهان نمونههای فاخرش به چشم میخورد، دست يافت. شعر و فن شاعری که قبل از اسلام در عهد جاهليت از اهميت بسيار برخوردار بود، تداوم يافت و در عرصهی عرفان، شاعران ايرانی مسلمان آثار بسيار ارزشمندی به يادگار نهادند.
میگويند که در قرآن مجيد ۹۹ صفت از صفات الهی يا درستتر گوييم، منسوب به ذات باری تعالی، مذکور آمده است، چون رحمن و رحيم و سميع و بصير و عليم و غير آن. اما صفت جميل در آن کتاب آسمانی ناگفته مانده است و شايد سر اين سکوت در آن بوده است که هنوز در تمدنهای گذشته، آدميان که گرفتار مشکل تأمين معاش بودند و مجال انديشهی کافی دربارهی اموری مازاد بر احتياجات فوری و ضروری نداشتند، هرچند بیگمان از زيبايی غافل نبودند، اما زيبايی به عنوان يک خصيصهی اصلی جهان طبيعت و محيط و يکی از ثمرات عمدهی تمدن، برايشان مطرح نبود. به عنوان مثال، برای انسانی که در شرايط ابتدايی زندگی میکند، آن چه از يک کاسه توقع میرود، آن است که ابزار شرب تنها باشد. اما وقتی اندک فراغ بال حاصل آمد، ميل به آراستن و زيبا کردن آن کاسه با نقشها يا خطوط مناسب مطرح میشود و حتی در مرتبهی بعد، تزيين آن کاسه به حدی از کمال میرسد که به جای ابزار نوشيدن، در او به چشم زيوری برای ديوار خانه يا بالای رف مینگرند.
حکمايی چون کانت حق داشتهاند که بگويند، هنر فعاليتی است که به دنبال انتفاع نيست و مانند بازی، هدفش در خود اوست و از اين بابت از پيشه و صنعت متمايز میشود و ناچار وقتی انسان به هنر میپردازد، از سودای معاش روزمره فارغ شده است.
البته توجه به زيبايی تنها مستلزم بهبود معاش روزمره نيست، بلکه تلطيف ذوق را هم اقتضا میکند. در گذشتهی ايام گاه شهرياران و فرمانروايان بودند که به آفرينش هنر و زيبايی سفارش میدادند و از هنرمندان حمايت میکردند.
سير به سوی دموکراسی و گسترش تجارت، وجود حاميان هنر را تا حدی زايد کرد و ضمناً هنر که بيشتر در حيطهی علاقهی خواص بود، در ميان عامه خلق هم خواستارانی پيدا کرد.
از جمله ويژگیهای امر بهائی اين است که آموختن هنر و خلق زيبايی را در دسترس همهی مردم میگذارد. چه در آثار مبارکهی اين ظهور که به تعليم و تربيت مربوط میشود، علاوه بر خط و سواد و دانش، تعليم صنايع و بدايع، يعنی انواع فنون و هنرها، توصيه شده است. چنان که نمونهای از آن عبارات را در ذيل نقل میکنيم:
حضرت عبدالبهاء، فرزند ملهم بنيادگذار امر بهائی، ضمن تأکيد در تربيت اخلاقی از بدايت کودکی میفرمايند که آن اطفال را «از هر علم مفيدی بهرهمند نماييد و از هر صنايع بديع نصيب بخشيد» و خطاب به خود کودکان و نوجوانان میفرمايند: «شب و روز بکوشيد و سعی بليغ مبذول داريد و آرام نگيريد، تا از جميع علوم و فنون، نصيب موفور يابيد».
قول به آن که خدا جميل است، معنايش آن است که آدمی هم بايد به زيبايی در حيات مادی و روحانی خود اهميت دهد. به عنوان نمونهی تعاليم بهائی، از تلاوت آيات و مناجات به لحن خوش ياد بايد کرد که در محافل و مجامع و مشارق اذکار انعکاس پيدا میکند و ناچار هر طفل و جوان بهائی بايد از کودکی تا حدودی از موسيقی بهره برد، تا آثار حق را به لحن دلکش بخواند و دلها را به اهنزاز آورد.
حضرت بهاءالله در کتاب اقدس میفرمايند: «علّموا ذرّياتکم ما نُزّل مِن سماء العظمة والاقتدار ليقرئوا الالواح باحسن الالحان فی غُرَف المبنيه فی مشارق الاذکار»، يعنی کلام خدا را به فرزندان خود بياموزيد تا در غُرفِ مشارق اذکار الواح الهی را با نيکوترين الحان بخوانند.
در آثار حضرت باب، مبشر آئين بهائی، خوشنويسی به اندازهای تجليل شده که بيش از آن تصور نتوان کرد، خاصه اگر کلام الهی به خط زيبا نوشته شود که هم چشم را بنوازد و هم دل را شور و نشور بخشد.
ساختمان معابد بهائی که مشارق اذکار ناميده میشوند، در کتاب احکام، يعنی کتاب مستطاب اقدس، توصيه شده و رعايت زيبايی و لطافت تأکيد گرديده و از اين روی شاهکارهايی چون معبد ويلمت امريکا و گل لوتوس هند که زيبايی خيره کنندهی آنها مليونها تماشاگر را به وجد آورده، ايجاد شدهاند. عين بيان حضرت بهاءالله در کتاب اقدس چنين آمده است: «عمّروا بيوتاً باکمل ما يمکن فی الامکان باسم مالک الاديان فی البلدان وزيّنوها بما ينبغی لها لا بالصور والامثال ثم اذکروا فيها ربکم الرحمن بالروح والريحان – الا بذکره تستنير الصدور وتقرُ الابصار» به اختصار يعنی خانههايی را به کاملترين صورت ممکن بسازيد و در آن به ذکر پروردگار رحمن بپردازيد.
حضرت عبدالبهاء در اشاره به نوای خوش میفرمايند: «در جوامع کبری و صوامع عظمی به ابدع نغمات ترتيل آيات نمايی و چنان آهنگی از مشرق الاذکار بلند کنی که ملأ اعلی به اهتزاز آيد».
همين ارج نهادن به هنر و جمال در امر بهائی بود که موجب شد نامآورانی در اين عرصه در ايران، گاهوارهی ديانت جديد، به ظهور رسند، چون ميرزا عبدالله، معلم موسيقی که حفظ و تداوم موسيقی اصيل يعنی کلاسيک سرزمين ما بسيار مديون و مرهون خدمت اوست. وی بیدريغ فنون موسيقی، يعنی دستگاهها و گوشهها را به شاگردان خود تعليم میداد، با چنان فتوتی که بعضی از تذکره نويسان، او را به تمايلات عارفانه منسوب کردهاند، در حالی که وی بهائی بود و حضرت عبدالبهاء او را به نواختن و ساختن آهنگ تشويق میفرمودند که نمونهای از بيانات مبارک به او چنين است که ضمناً برآگاهی وسيع حضرت عبدالبهاء بر موسيقی ايرانی دلالت میکند: «ای باربد الهی، هرچند سلَف در فن موسيقی مهارتی نمودند و الحانی بديعه سرودند، شهير آفاق گشتند و سروَر عشاق، ابيات عاشقانه به الحان بيات بنواختند و در انجمن عالم نوايی بلند نمودند و در صحرای فراق به آهنگ حجاز ولوله در عراق انداختند، ولی نغمهی الهی را تأثيری ديگر و آهنگ آسمانی را جذب و ولهی ديگر. در اين عصر طيور انس در حدايق قدس بايد آواز شهنازی بلند کنند که مرغان چمن را به وجد و پرواز آرند و دراين جشن و بزم ربانی چنان عود و رودی به سرود آرند و چنگ و چغانهای بنوازند که شرق و غرب را سرور و شادمانی دهند و حبور و کامرانی بخشند.
حال تو آهنگ آن چنگ را بلند کن و سرود آن عود بزن که باربد را جان به کالبد دهی و رودکی را آسودگی بخشی، فاريابی را بیتاب کنی و ابن سينا را به سينای الهی دعوت نمايی». لوحی که از اصطلاحات موسيقی، چون اسامی و آلات موسيقی، دستگاهها و گوشهها و حتی نام پيشقدمان موسيقی ايرانی مشحون است.
چون سخن از نامآوران هنر است، بايد اضافه کنم که در بسياری زمينهها، بهائيان در شمار پيشروان به حساب آمدهاند. مثلاً علاوه بر ميرزا عبدالله مذکور که معلم در فن موسيقی بود، مشکين قلم در فن خطاطی و خوشنويسی، مهندس هوشنگ سيحون در احداث بناهای مهم يادگاری در ايران، مهندس فريبرز صهبا در ايجاد معبد نيلوفری هند و باغکاریهای کوه کرمل، رضا صميمی در نقاشی صورت يا پُرتره، مهندس موژان خادم در بنای دانشگاهها در چند کشور اسلامی، مهندس حسين امانت در احداث شهياد طهران، و بیترديد در تذهيب و آرايش کتب، در کاشیسازی، در مينياتور، در نقاشی، در فن شاعری و سخنوری نام دهها بهائی ايرانی را میتوان ذکر کرد که تاريخ هنر و ادب ايران به آثار آنان میتواند باليد. حتی در تئاتر و سينما و عکاسی و هنرهای مشابه، نام بعضی هنرمندان بهائی را میتوان آورد که يا پيشقدم و پيش کسوت بودهاند، يا در زمرهی علمداران ممتاز به حساب آمدهاند که چون بسياری از آنان در شمار معاصران ما و ساکن ايران هستند، شايد آوردن اسامی آنان با توجه به فضای تيرهی تعصب که امروزه بر ديارمان حاکم است، مصلحت نباشد.
بايد اضافه کنم که امر بهائی به تجميل، يعنی زيبا کردن طبيعت بسيار اهميت میدهد. باغهايی که حول اماکن متبرکهی بهائی احداث شده، از جمله بر تراسهای کوه کرمل، بر اين موضوع شهادت میدهد.
اگر خدا جميل است و عالم امکان را به احسن صور خلق کرده است، انسان هم بايد محيط خود را زيبا نگاه دارد و زيباتر کند و در اين جا فیالحقيقه نوعی رجعت به ارزشهای دوران باستانی ايران میتوان ديد. فی المثل دورهی هخامنشی که مقارن تأسيس پارکها يا باغهای مشجر (پاراديزيا) بوده و تمدنهای ديگر از سرمشق آن بهره گرفته و ضمن ستايش باغهای ايرانی و تقليد الگوی آن، کلمهی پاراديزيا را به زبانهای ديگر با کلماتی چون Paradise – Paradis و فردوس تعبير کردهاند.
پاکی زمينه ساز زيبايی است و ناپاکی زشتی میآورد. کمتر ديانتی را میتوان يافت که در اهميت پاکيزگی در آن، همان قدر تأکيد شده باشد که در امر بهائی: «کونوا عنصر اللطافة بين الناس» يا «تمسکوا باللطافه فی کل الاحوال»، از عبارات مندرج در آثار بهائی است.
در آثار بهائی میخوانيم که اگر کسی جامهاش پاکيزه نباشد، يعنی چرکين باشد، در وقت عبادت دعای او به ملکوت الهی برنمیشود. در احکام بهائی تصريح شده که افراد بايد خود را به گلاب يا عطر معطر کنند و میبايد از خانه و زندگی فرد هم بوی خوش برخيزد، چه به فرمودهی حضرت عبدالبهاء: «نظافت ظاهره هرچند امری است جسمانی، ولکن تأثير شديد در روحانيات دارد». مراد اين است که پاکی و طهارت جسمانی نيز تأثير در ارواح انسانی کند.
مانند الحان بديع و آهنگ خوش که به فرمودهی آن حضرت: «هرچند اصوات عبارت از تموجات هوائيه است، که در عصب صماخ (پردهی گوش) تأثير نمايد، و تموجات هوا عرضی از اعراض است، با وجود اين ملاحظه مینماييد که چگونه تأثير در ارواح دارد. آهنگ بديع روح را طيران دهد و قلب را به اهتزاز آرد».
در اديان گذشته گاه تراشيدن موی سر از ته علامت زهد و پارسايی بود. در ديانت بهائی اين امر ممنوع شده، زيرا حضرت بهاءالله فرمودهاند، خداوند موی سر را زينت انسان قرار داده. در عين حال مردان مجاز نيستند که گيسو بگذارند، چنان که امروزه رسم هيپیمآبان غرب شده است. ملاحظه میفرماييد که حتی موی سر از چشم واضع شريعت به دور نمانده و در همه جا رعايت اصل زيبايی و آراستگی و پاکيزگی توصيه و تأکيد شده است.
هرچند در قرآن کريم صفت جميل برای خدا نيامده، اما بیگمان نزد عرفای اسلام جمال از والاترين ارزشها محسوب شده است. در اخبار منقول است که اللهُ جميلٌ يحبّ الجمال. کتب صوفيه به اين خبر استناد میکنند که خدا زيباست و زيبايی را هم دوست دارد. عرفا بخشی از صفات الهی را صفات جماليه میدانند و بعضی را صفات جلاليه. جماليه چون مهربان و بخشنده و جلاليه چون مهمين، مقتدر، قهار و مانند آن.
به يک اعتباری میتوان گفت که در ديانت بهائی بيشتر بر صفات جماليه تکيه میشود و بهترين گواه اين مطلب اين عبارت است که در آثار بهائی به صور مختلف تکرار میشود که خدا آدمی را به عشق آفريد و انتظار او اين است که آدمی هم به او مهر ورزد و به محبت جمال او، اوامر و احکام حضرتش را گردن نهد. يعنی اجرای دستورات و تعليمات حق از باب ترس از مجازات اخروی يا شوق پاداش آن جهانی نيست، بلکه به صرف عشق و محبت است. البته در آثار حضرت بهاءالله ذکر خشيت الله هم هست، اما مراد بيم و ترس متعارف نيست، بلکه پروای از دست دادن محبت الهی به خاطر اجرای عملی است که درخور شأن و مرتبت والای انسانی نيست و نشانهی انحطاط و انحراف است. يعنی نوعی مناعت طبع است که مانع سقوط آدمی در مراتب پست زندگی میشود.
بيانی از حضرت عبدالبهاء مقام محبت الهی را خوب روشن میکند: «فیالحقيقه نتيجهی وجود انسانی محبت الله است و محبت الله روح حيات است و فيض ابدی است. اگر محبت الله نبود، عالم امکان ظلمانی بود، اگر محبت الله نبود، قلوب انسان، مرده و محروم از احساسات وجدانی بود، اگر محبت الله نبود، کمالات عالم انسانی محو و نابود بود » و خشيت الله فیالحقيقه همان تقوی است که در مورد آن حضرت بهاءالله فرمودهاند که: «جنود منصوره در اين ظهور، اعمال و اخلاق پسنديده است». يعنی لشکريانی که اين آئين را پيروز خواهند کرد، اعمال و اخلاق پسنديده هستند و اضافه میفرمايند که «قائد و سردار اين جنود، تقوی الله بوده. اوست دارای کل و حاکم بر کل».
به موضوع هنر و زيبايی بازگرديم که به راستی دو موهبت زندگی و دو نعمت خدايی هستند و چون چنين است، همهی افراد جامعه فارغ از ميزان ثروت و درآمدشان، بايد بتوانند از اين دو نعمت بهرهمند شوند، يعنی فی المثل آموزش هنر در دسترس همگان باشد و به همهی افراد جامعه فرصت آن داده شود که منجمله از زيبايیهای طبيعت و هنر متلذذ شوند.
اخيراً درمطبوعات ملاحظه شد که تدابيری در فرانسه اتخاذ شده تا دهقانان بتوانند دو سه هفتهای در سال از سودای کشت و کار و برداشت محصول فارغ شوند و به سفر و تعطيلات و ديدار زيبايیهای عالم وجود روند. کارگران ژاپنی دسته دسته از جانب کارفرمايان به قارات ديگر اعزام میشوند تا هم تجربهی تمدنها و جامعههای ديگر را حاصل کنند و هم تمتعی از زيبايیهای مناطق ديگر برند. فراوانند مدارسی که آشنايی عينی با محيط زيست را جزء برنامهی دروس آوردهاند و بدين منظور برای شاگردان سفرهايی ترتيب داده شده و میشود.
تماس با طبيعت و تقدير زيبايیهای عالم هستی، احساسات لطيف را در آدمی برمیانگيزد و میپرورد. کسی که به طبيعت مهر میورزد، نمیتواند از محبت به همنوع خود، يعنی انسان که گل سرسبد عالم هستی است، به دور و بینصيب ماند.
از سالهای دراز پيش از اين، جامعه شناسان متذکر اين موضوع شده بودند که جامعهها، خصوصاً جوامع مترقی، به سوی مرحلهای پيش میروند که در آن اوقات فراغت بسيار توسعه خواهد يافت، چنان که اگر در قرن پيش، ساعات کار يک کارگر به حدود ۸۰ ساعت در هفته سر میزد، در حال حاضر ممالکی هستند که چون فرانسه هفته با ۳۵ ساعت کار را پذيرا شدهاند.
جامعهی معطوف به فراغت ناچار به سوی فرهنگ و هنر کشيده خواهد شد، زيرا نمیتوان تصور کرد که همه کس اوقات اضافی را که به دست آورده، تنها صرف استراحت کند. از بهترين فعاليتهای فرهنگی در اوقات فراغت را میتوان بازديد موزهها، گشت و گذار در طبيعت، سفر به مناطق تاريخی، خواندن کتاب يا بهرهمندی از اطلاعات سودمند که در اينترنت اندوخته شده باشد، نام برد. و البته هرچه آدمی بيشتر از صورت منفعل به حالت فعال درآيد، مرجح است، يعنی بديدن تابلوهای نقاشان بزرگ اکتفا نکند، خود هم هنر نقاشی بياموزد و به کاربرد. لذت تماشای باغهای مشجر و پرگل را کافی نداند، خود هم به پرورش گل و گياه روی آورد، به عبارت ديگر خود هم صاحب هنری شود و در هنر نيازی را که هر انسان حساس به بهرهوری از زيبايی، تناسب و توازن، تنوع و غير آن دارد، ارضاء کند.
آئين بهائی مروج فعاليتهای فرهنگی در خارج فضای شغل و کار است. ارزش عمر بيش از آن است که فقط به نيازهای اساسی جسم محدودش کنيم. در دنيای غرب جامعههای بهائی را میشناسم که جوانان آن در اوقات فراغت خود، دسته جمعی سفر میکنند و تمهای انسانی چون منع نژادپرستی، محبت عالم بشری، کمک به نيازمندان و مانند آن را به صورت نمايش يا رقص گروهی در میآورند و به مردم نقاط ديگر ارائه میدهند.
جمعی از جوانان، بالهای بر اساس تمهای عرفانی کتاب ‹‹کلمات مکنونه›› ترتيب داده بودند و آن را به درخواست يک کشيش در کليسايی برای شرکت کنندگان مسيحی عرضه داشتند. برای عدهای از حاضران اين اولين فرصت آشنايی با عرفان شرق بود. از اين گونه ابتکارات موارد بسياری میتوانم نقل کنم، اما محدوديت وقت اقتضای اين کار را نمیکند. فقط به يک مثال آخرين کفايت میکنم.
در فرانسه که مشکل نژادپرستی هنوز کاملاً حل نشده است، عدهای از جوانان بهائی اجازه خواستند که داوطلبانه در مدارس، اعلاميهی جهانی حقوق بشر را به نوآموزان تشريح و تعليم کنند، تجربهای که با موفقيت بسيار توأم بوده است.
در ترکيه اطبای بهائی يکی دو روز هفتهی خود را به اين اختصاص دادند که رايگان در حول و حوش يکی از شهرهای عمده به دهات سر زنند و مريضان را که غالباً از تنگدستی، امکان بهرهمندی از پزشک و دارو ندارند، رايگان معالجه کنند.
البته در اين جا دامنهی فعاليت به امور اجتماعی و انسانی گسترش میيابد، اما به هر حال گواه اين حقيقت است که اوقات فراغت را به کارهای ارزنده، از جمله خدمت به مردم و فعاليتهای هنری میتوان مصروف داشت.
تنها اوقات فراغت نيست که خوب است به هنر و بهرهمندی از جمال صرف شود، بلکه چنان که جامعه شناسان باز نمودهاند، مطلوب است که حتی محيط کار و محل تأمين معاش انسان هم به زيبايی و آراستگی تنظيم يابد، چه بیگمان وجود روشنايی کافی، رنگ دلپذير، حتی طنين آرام يک موسيقی زيبا به آن محيط و محل جاذبهای میدهد که اگر نتيجهاش افزايش بازده کار نباشد، حداقل رضا و خشنودی قلبی شخص شاغل را تضمين میکند و اين چنين نتيجهای را دست کم نمیتوان گرفت.
زيبايی مانند هنر موضوع علمی است که آن را استتيک گويند و اصلاً به معنی حس يا احساس است. علاوه بر قواعد هنر و قوانينی زيبايی، استتيک بحث از ذوق هنری را در بر میگيرد و ظاهراً اين کلمه در اين معنی از سال ۱۷۵۰ با کتاب استتيک بومگارتن، استاد دانشگاه فرانکفورت، ولادت يافته است.
مرحلهی نخست يا کلاسيک جمال شناسی، با سقراط و افلاطون آغاز میشود. نکتهای که از افلاطون میتوان آموخت، اين است که در ورای جسم زيبا که ممکن است آدمی به عشقش گرفتار آيد، روح است که دوست داشتنی است و زيبايی روح است که اهميت دارد، چون اين قشر جسم ناچار روزی نابود میشود. آن چه میماند، جمال معنوی است که بايد در حرکات و سکنات آدمی منعکس شود.
حضرت بهاءالله در همان ابتدای ‹‹کلمات مکنونه›› انسان خاکی را متذکر میکنند که حقيقت آدمی، روح اوست و جايگاه روح، اين دنيای ناپايدار نيست: «ای بلبل معنوی، جز در گلبن معانی جای مگزين و ای هدهد سليمان عشق، جز در سبای جانان وطن مگير و ای عنقای بقا، جز در قاف وفا محل مپذير. اين است مکان تو، اگر بلا مکان بپر جان برپری و آهنگ مقام خود رايگان نمايی».
در ورای ارواح زيبا، اصل زيبايی مطلق است، يعنی جمال الهی که بالاتر از هر جمال ديگری در خور دلبستگی و ستايش است و بیگمان هنرمند، گرچه سعی دارد زيبايیهای نسبی در اين جهان را در اثر خود منعکس کند، اما نظرش بايد به جمال مطلق باشد که ورای همهی زيبايیهاست و ضمناً در همهی آنها متجلی است. اين است که هنر هرقدر والا باشد، باز والاتر از آن متصور است.
دنيس هويسمن در کتاب استتيک (۱۹۹۴، ص ۱) بر پايهی مکتب افلاطونی به چهار زيبايی قائل میشود: زيبايی جسم، زيبايی اخلاقی يا معنوی، زيبايی فکری يا عقل و بالأخره زيبايی مطلق که فراتر از همه است و اين زيبايی مطلق همان خير مطلق است. چطور میتوان باور کرد که انسان به زيبايی مطلق برسد، بدون آن که زيبايی در عين حال خير مطلق باشد.
فیالحقيقه دعوت حضرت بهاءالله مانند مظاهر قبل، هم به خير مطلق است که بنياد اخلاقيات باشد و هم به جمال مطلق که از آن همهی انديشهها و احساسها و رفتارهای لطيف و زيبنده نشئت میکند و آثار هنری در آبشخور آن آب میخورد و رشد و نما میکند و میشکفد.
حضرت بهاءالله تأييد میفرمايند که هنر وسيلهای برای ارتقاء روح به عوالم علوی است، يا به قول شلينگ (مرگش در سال ۱۸۵۴) گريز از جهان واقعيات به سوی جهان آرمانی است.
در مورد موسيقی اين بيان آن حضرت گوياست: «انا جعلناه مرقاةً لعروج الارواح الی الافق الاعلی» و حضرت عبدالبهاء فرمودهاند: «موسيقی ناسوتی را تطبيق بر ترتيل لاهوتی کن» و خطاب به جوانی که در قشون معلم موسيقی بود، به هنگام سفر غرب فرمودهاند: «موسيقی آيتی از آيات الهی است چنان چه آن موسيقی [يعنی موسيقی ظاهری] اجسام را به حرکت و هيجان آرد، موسيقی الهی و ندای آسمانی قلوب و ارواح را اهتراز بخشد » و در مورد کسانی که در معابد به بدايع الحان ترتيل آيات و ترنيم مناجات میکنند، فرمودهاند: «اهل ملأ اعلی استماع نمايند و فرياد يا طوبی و يا بشری برآرند» و نيز افزودهاند که «مشرق الاذکار آهنگش مفرح ارواح ملأ اعلی است». پس سخن شلينگ صادق است که هنر میتواند ترجمان امور مطلق در جهان عقول انسانی باشد. به قول هگل هنر وقتی به هدف اعلای خود میرسد که مانند دين، زندگی آدمی را به امر الهی هشيار سازد و به بيان و تعبير جهان الهی اهتمام کند.
حاصل آن چه گفته آمد، آن که زيبايی و هنر دريچهای به سوی عالم ملکوت است و شاعر در اين باره درست گفته است که:
دريچـــهای است هنـــر ســـوی عالـم ملکــوت
گمــان مــدار کــه تنـهـــا نـوازش حــس است
دل آن چه میطلبـــد از هنـــر بــه ذوق لطيــف
ورای لـذت احســـاس و خـواهـش حـس است
هنر به صوت و به نقش و به رنگ و زيور نيست
بســی شريفتــر از هــر گــرايـش حـس است
هنــر همــان سفــر جان بــه شهـــر جانان است
وصـول عشــق بــه درک جمــال يــزدان است
منابع و مآخذ:
1- عشاق گوشهای است از دستگاه دشتی. بيات (ترک) خود يک دستگاه از ۱۲ دستگاه معروف موسيقی ايرانی است. حجاز گوشهای است از ابوعطا. نوا خود يک دستگاه است. شهناز گوشهای از شور است. عراق گوشهای از نواست. عود، رود، چنگ، چغانه از آلات موسيقی هستند. رودکی شاعر، با موسيقی نيز آشنا بود. فارابی و ابن سينا هر دو صاحب تأليف در موسيقی هستند. الموسيقی الکبير از فارابی است. ابن سينا از ۱۲ دستگاه موسيقی در عصر خود نام میبرد که اسامی بعضی از آنها هنوز در ايران امروز باقی است.
2- امر و خلق، ۳ ص ۳۸۳
3- گلزار تعاليم بهائی، ص ۲۹۵، نقل از بدايع الآثار، جلد ۲، ص ۲۷۵
دیدگاهها
nasser moshfeghi :
افزودن دیدگاه جدید