مجلۀ خبری تهیه شده از اتفاقات و اخبار و واکنش های اخیر جمع آوری شده از شبکه ها و رسانه ها ی مختلف
برای مشاهده محتوای هر عنوان خبری بر روی عنوان مورد نظر کلیک نمایید تا محتوای آن در زیر عنوان نمایش داده شود

عکس در تمامی شبکههای مجازی منتشر شده و فائزه هاشمی را با همان تیپ همیشگی؛ چادر مشکی و روسری رنگی، کنار فریبا کمال آبادی و خانوادهاش نشان میدهد. تصویر عبدالبهاء رهبر جامعه بهاییان روی دیوار خانه، در عکس پیداست. فائزه هاشمی به «ایران وایر» میگوید: «این یک وظیفه انسانی بود، باید به دیدن فریبا میرفتم.»
فریبا یکی از اعضای گروه «یاران ایران» است. گروهی که فعالیتهای اداری جامعه بهایی را هدایت میکرد و بعد از انحلال محفل ملی ایران به دستور جمهوری اسلامی، شکل گرفته بود. هشت سال پیش اما همه اعضای این گروه دستگیر شدند و احکام طویل المدت دریافت کردند. بیست سال زندان حکم آنها بود که سال گذشته حکم شان شکست و به ده سال محکومیت تبدیل شد.
بسیاری از افردی که این سالها گذرشان به زندان اوین افتاده، فریبا را میشناسد و از قصه تلخش خبر دارد. قصه تلخ مادری که وقتی بازداشت میشود، دخترکش سیزده ساله است. دختر دیپلم میگیرد، مادر زندان است. ازدواج میکند، مادر زندان است، بچهدار میشود، مادر زندان است. این اولین مرخصی فریبا کمالآبادی بعد از هشت سال است. فریبا دو روز پیش بعد از هشت سال از زندان بیرون آمد و پنج روز فرصت دارد، با فرزندانش به اندازه هشت سال درد دل کند، نوههایش را ببوسد و عکسها را ورق بزند و فکر کند در این هشت سال چه چیزهایی تغییر کرده. او یکی از بهائیانی است که قصهاش روایت شده.
در چند سال اخیر که پای فعالان مدنی، وکلا، روزنامهنگاران و ... بیش از گذشته به زندان باز شده، رنج جامعه بهایی بیش از گذشته عیان شده و البته حمایت از آنها هم علنی تر. در دو روز گذشته عده زیادی به دیدن فریبا رفتهاند، کسانی که بهایی نیستند اما در زندان با او رفیق شدهاند یا آنچه بر او و دیگر بهاییان گذشته را شنیدهاند. عکسهای فائزه هاشمی، نسرین ستوده، رضا خندان و روزنامه نگارانی مثل ژیلا بنی یعقوب، بهمن احمدی امویی و مهسا امرآبادی در کنار او منتشر شده است. ویدیویی هم منتشر شده که در آن ساجده عرب سرخی خاطره روز عروسی دختر فریبا را تعریف میکند. خاطره عروسیای که مادرش در زندان میگیرد و میگوید: «چقدر سخت است تعریف کردن این خاطره بدون گریه.» در همین فیلم چند دقیقهای روزنامهنگاران و فعالان مدنی بارها او را در آغوش میگیرند و میگویند: « او در زندان پشتوانه ما بود. امیدواریم روزی بیرون اززندان دلگرمی و پشتوانه ما باشد.»
در میان تصاویر منتشر شده شاید تصویر دختر رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام که خودش زمانی نماینده مجلس بوده در کنار فریبا کمال آبادی خبرسازترین باشد. او شش ماه در زندان اوین با فریبا همبند بوده است.
از فائزه هاشمی میپرسم آیا بعد از زندان نگاهتان به جامعه بهایی تغییر کرد؟ میگوید: «رفتن من به زندان باعث شد با یک سری افراد در آنجا همبند بشوم و آنها را از نزدیک بشناسم. ارتباط من با فریبا یا دیگران ارتباط دوستانهای است زندان به وجود آمده و خود جمهوری اسلامی باعث به وجود آمدن این ارتباط شده و نگاه من به این موضوع نگاه حقوق بشری است که آنها هم باید مثل شهروندان دیگر کامل از حقوق اولیه شهروندی برخوردار باشند که متاسفانه از کمترین حقوق برخوردار نیستند. نگاه من به موضوع بهاییها موضوع حقوق بشر است و این که حالا من مسلمانم و آنها بهایی هستند و یا اینکه اصلا کدام دین خوب است و کدام دین بد است، این بحثها نیست. موضوع حقوق بشر است و این که به هرحال یکسری اقشار در جامعه ما متاسفانه از حقوق اولیهشان برخوردار نیستند، از جمله بهاییها و این خوب نیست. اسلام هم با این تبعیض موافق نیست. ما احادیث و آیات فراوانی در این خصوص داریم. توصیه حضرت علی به مالک اشتر را داریم که میگوید حقوق آنهایی که در دین با تو مشترک نیستند هم باید رعایت شود. این رفتار رفتار اسلامی نیست که متاسفانه ما در جمهوری اسلامی شاهد آن هستیم.»
او تنها کسی نیست که در زندان نگاهش نسبت به این جامعه تغییرکرده، محمد نوریزاد نیز یکی از کسانی بود که در زندان متوجه فشارهای حکومت بر این جامعه شد و سعی کرد آنچه بر آنها میگذرد، روایت کند. زمانی که فاران حسامی و کیوان رحیمیان به جرم تدریس در دانشگاه خانگی بهاییها در زندان به سر میبردند. به خانه انها رفت، به پای فرزند پنج ساله آنها بوسه زد و از او طلب بخشش کرد. به دیدار جوانان بهایی محروم از تحصیل رفت و مقابل آنها زانو زد و عذرخواهی کرد. سفری با نام صلح و دوستی راه انداخت و به دیار خانوادههای بهایی رفت . گزارش همه دیدارها را همراه عکس در وبلاگش منتشر کرد و قصه هر خانواده را جداگانه نوشت.
فائزه هاشمی هم برای رفع این تبعیضها قدم برداشته: «بالاخره هر جا که مینشینم مسئولان و غیر مسئولان حضور داشته باشند، سعی میکنم این موضوع را مطرح کنم و بارها و بارها گفتهام. اما به هر حال هر کسی هم یکسری ملاحظاتی دارد. » اما واکنش افرادی که حرفهای دختر رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام را درباره بهائیان میشنوند، چیست؟ «همه حداقل در حرف و یا به عقیده شخصی خودشان همراه بودند و معتقد بودند که این کار ظلم است ولی فکر میکنم نتوانستهاند، کاری کنند. چون احتمالا یک جای قدرتمندتری این سیاستها را میخواهد که این گونه عمل شود. الان خود آقای روحانی هم موانعی دارد یا فشارهای زیادی روی آقای هاشمی است. البته مسائل حقوق بشری مختص بهایی ها نیست، جمعیت عظیمی هستند که این مشکلات را دارند. متاسفانه نگاه خودی و غیر خودی این شرایط را ایجاد کرده که یک عده در جمهوری اسلامی خودی ترند و این معضلاتی را ایجاد کرده از جمله نقض حقوق انسانها که موضوعی جدی و اساسی است. خیلی ها شرایط سختی را میگذرانند فقط بهاییها نیستند ولی بهاییها شرایط سخت تری دارند.»
نسرین ستوده یکی دیگر از همبندیان فریباست. او دو سال ونیم در بند عمومی زندان اوین با فریبا روزگار گذرانده و روز گذشته او را در آغوش گرفته است. ستوده معتقد است در سالهای اخیر افکار عمومی به موضوع حقوق بشر صرف نظر از توافق با آن عقیده، توجه دارد و این رویکرد بسیار مثبت است: «ما در واقع میتوانیم مرحله خودی و غیر خودی را به سلامت پشت سر بگذاریم.» این فعال حقوق بشر با اشاره به پلمپ مغازه بهاییان، محرومیت از تحصیلات دانشگاهی و دستگیریها و صدور احکام طویل المدت میگوید: «هنوز هم جامعه بهایی با فشار مواجه است. همه این فشارها باعث می شود که من نوعی به عنوان یک شهروند در دراز مدت بتوانم به طور مداوم این اخبار را بشنوم و نسبت به آن بی تفاوت باشیم. پس باید در نظر داشته باشیم که رنجی که به این جامعه تحمیل شده باعث شده افکار عمومی به این موضوع جلب شود و هم رسانهها و تکنولوزی و شبکههای اجتماعی در بازنشر این فشارها و اخبار نقش داشتند و همه اینها باعث شده ما دوره بی تفاوتی نسبت به رنجهای یکدیگر را پشت سر بگذاریم. امیدوارم این مقدمهای باشد برای این که افکار عمومی از قدرت خودش استفاده کند و دولت را وادار کند به رعایت حقوق همه هموطنان از جمله هموطنان بهایی کند.»
از او میپرسم اگر این مدت با فریبا کمال آبادی همبند نبودید به عنوان یک فعال حقوق بشر باز هم به دیدن او میرفتید؟ بدون لحظهای مکث میگوید: « بله، میرفتم. اما به هرحال من نمیتوانم اثر آن دو سال و نیم را انکار کنم وقتی که ما رنج مشترکی را باهم پشت سر گذاشتیم حتما پیوندهای خاصی هم ایجاد شده اما از جهت رنجی که ایشان به دلیل عقایدشان، اندیشه و مذهبی که داشتند، تحمل کردند، احساسات عمومی جریحه دار میشود و حتما میرفتم.» بیست و پنجم اردیبهشت سالروز دستگیری آنهاست. نسرین ستوده آرزو میکند تا بیست و پنجم اردیبهشت امسال موجبات آزادی هر هفت نفر «یاران ایران» که مجموعا به هفتاد سال حبس محکوم شدند، فراهم شود.»

منبع: خبرگزاری فارس
دفتر آيتالله علوي گرگاني گفت: از نظر ما بهائيها کافر هستند و معاشرت با آنها امري مذموم و ناپسند است.
دفتر آيتالله محمدعلي علوي گرگاني از مراجع عظام تقليد درباره حکم معاشرت با اعضاي فرقه ضاله بهائيت در گفتوگو با خبرنگار آيين و انديشه خبرگزاري فارس بيان داشت: از نظر ما بهاييها کافر هستند و معاشرت با آنها اگر موجب خدشه به دين و ايمان و اعتقادات فرد شود حرام است والا کراهت دارد و در هر حال، اصل معاشرت به نظر ما امري مذموم و ناپسند است.
اين دفتر در پاسخ به سؤالي درباره حکم انتشار عکسهاي بيحجاب اين افراد -با توجه به اينکه در داخل ايران هستند- افزود: در صورتي که توسط خود آنها و در رسانههاي عمومي و يا شبکههاي اجتماعي عمومي پخش شود، عمداً، حکم انتشار فحشا و منکرات هم دارد.
به گزارش فارس، اخيراً فائزه هاشمي با يکي از رهبران زنداني جامعه بهائي ديدار کرده تصوير آن در شبکههاي اجتماعي منتشر شده است.
منبع: خبرگزاری فارس
مقام معظم رهبري درباه فرقه بهائيت ميفرمايند: آنها نجس و دشمن دين و ايمانِ شما هستند. ايشان در پاسخ به استفتاء ديگري تأکيد ميکنند: از هرگونه معاشرت با اين فرقه ضاله مضلّه، اجتناب نماييد.
به گزارش خبرنگار آيين و انديشه خبرگزاري فارس، ايجاد اديان و فرق ساختگي يکي از ترفندهاي مرسوم دول استعمارگر براي به انحراف کشيدن جريان صحيح دينداري بوده است. در حقيقت هدف کلي اين بوده که فرق دستساز در نهايت جايگزين اديان الهي شده و يا حداقل چهره اديان الهي را مشوش سازند.
در مقوله مهدويت نيز قريب يکصد و پنجاه سال پيش با کمک و هدايت استعمار انگليس، گروه دستسازي با نام و عنوان بابيت و بهائيت در کشور ما شکل گرفت.
با توجه به ديدار اخير فائزه هاشمي با عضو ارشد فرقه بهائيت، حکم ارتباط با فرقه ضاله بهائيت از منظر مقام معظم رهبري در قالب پرسش و پاسخ در ادامه ميآيد:
1. معاشرت و همنشيني و دستدادن دانشآموزان مسلمان با دانشآموزان پيرو فرقه گمراه بهائيت، اعم از اين که دختر باشند يا پسر، مکلّف باشند يا غير مکلّف، در داخل مدرسه يا خارج از آن، در دوران ابتدايي، متوسطه و پيش دانشگاهي، چه حکمي دارد؟
2. رفتار استادان و مربيان با دانشآموزاني که بهايي بودن خود را آشکار ميکنند و يا يقين داريم که بهايي هستند، چگونه بايد باشد؟
3. استفاده از وسايلي که همه دانشآموزان از آنها استفاده ميکنند مانند شير آب آشاميدني، شير توالت و آفتابه آن، صابون و مانند آن، با اين که علم به مرطوب بودن دست و بدن داريم، چه حکمي دارد؟
پاسخ: همه پيروان فرقه گمراه بهائيت محکوم به نجاست هستند و در صورت تماس آنها با چيزى، مراعات مسائل طهارت در رابطه با آنها، نسبت به امورى که مشروط به طهارت است، واجب است. ولى رفتار مديران و معلمان و مربيان با دانشآموزان بهايى بايد بر اساس مقررات قانونى و اخلاق اسلامى باشد.
* خواهشمنديم تکليف مؤمنين را در برخورد با فرقه گمراه بهائيت و آثار حضور پيروان آن در ميان جامعه اسلامي، بيان فرماييد.
همه مؤمنين بايد با حيلهها و مفاسد فرقه گمراه بهائيت مقابله نموده و از انحراف و پيوستن ديگران به آن جلوگيرى کنند.
* گاهي بعضي از پيروان فرقه گمراه بهائيت براي ما غذا يا چيز ديگري ميآورند، آيا استفاده از آنها براي ما جايز است؟
از هرگونه معاشرت با اين فرقه ضاله مضلّه، اجتناب نماييد.
* بهائيان بسياري در اينجا کنار ما زندگي ميکنند که رفت و آمد زيادي در خانههاي ما دارند. عدهاي ميگويند که بهاييها نجس هستند و عدهاي هم آنها را پاک ميدانند. اين گروه از بهاييها اخلاق خوبي از خود آشکار ميکنند، آيا آنها نجس هستند يا پاک؟
آنها نجس و دشمن دين و ايمانِ شما هستند، پس فرزندان عزيزم جداً از آنها بپرهيزيد

منبع: خبرگزاری فارس
اتحاديه انجمنهاي اسلامي دانشجويان مستقل در نامهاي خطاب به آيتالله رفسنجاني تاکيد کرد شما کسي هستيد که به پشتوانه اجتهاد وارد مجلس خبرگان رهبري شديد اما آيا در خانواده يک مجتهد ديني بهاييت به عنوان دين شناخته ميشود؟ آيا شما نميدانيد بهاييت يک فرقه ضاله است که به پشتوانه انگليس خبيث شکل گرفته است؟
به گزارش گروه دانشگاه خبرگزاري فارس، اتحاديه انجمنهاي اسلامي دانشجويان مستقل دانشگاههاي سراسر کشور در نامهاي به آيتالله هاشمي رفسنجاني رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام که به مراجع عظام تقليد حضرات آيات اعظام وحيد خراساني، صافي گلپايگاني، مکارم شيرازي، نوري همداني، جوادي آملي، شبيري زنجاني، علوي گرگاني نيز رونوشت شده است، اعلام کرد: مدتهاي مديدي است که ما دانشجويان نسبت به رفتارها و گفتارهاي شما در مقام منتقد هستيم، چرا که رفتارهاي شما و خانوادهتان را در خلاف مسير منافع ملت و آرمان و اهداف انقلاب اسلامي ميدانيم و مفاسد فرزندانتان را جز لطمه و دستاندازي به بيت المال و حقوق ملت نميدانيم.
در اين نامه آمده است: همه به اين امر مستحضرند که شما تلاش داريد هم از مشروعيت جمهوري اسلامي استفاده کنيد و هم از مواهب اپوزيسيون بودن بهرهمند شويد و در اين بين رفتار خانواده شما و سکوت شما در برابر انحرافات آنها، ابزاري است براي جذب اپوزيسيون به سمت شما که در دهه شصت تندترين اظهارات را عليه ليبرالها داشتهايد ولي امروز نقطه مشترک و اميد همه ليبرالهاي داخلي و خارجي هستيد و همه ذيل جريان نومحافظه کاري اطراف شما هستند.
اتحاديه انجمنهاي اسلامي دانشجويان مستقل دانشگاههاي سراسر کشور در اين نامه خطابه هاشمي آورده است: شما در داخل چهارچوب جمهوري اسلامي حضور داريد اما همواره در مقابل ضوابط و چهارچوبهاي جمهوري اسلامي عمل ميکنيد و حتي زمانيکه دادگاه جمهوري اسلامي بخاطر جرائم اقتصادي و امنيتي فرزندتان، حکم محکوميت براي وي صادر ميکند، حکم دادگاه اسلامي را بر نتافتيد!
در اين نامه آمده است: هنوز چند سالي بيش نيست که از فتنه 88و فتنه انگيزيهاي فرزندان شما نميگذارد و هنوز مهر احکام قضايي مفاسد اقتصادي و امنيتي فرزندانتان تازه است و هنوز ملت ايران از خيانتهايي که خانواده شما در حق انقلاب و امام کردهاند رنج ميبرد، از فتنهاي که فرزندان شما براي اين ملت رقم زدند و پشتبند آن دشمنان انقلاب براي فشار بيشتر به مردم انقلابي و شهيد داده ايران اسلامي تحريمهاي اقتصادي را وضع کردند! و امروز مردم در دوران تحريم، چوب فتنه گريهاي فرزندان شما را ميخوردند. اما آيا نبايد شما به عنوان فردي که زماني از افراد شاخص اين انقلاب بودهايد، در مقابل کجرويهاي فرزندانتان بايستيد؟ آيا نبايد يا آنها را هدايت کنيد يا از آنها اعلام برائت کنيد؟
اتحاديه انجمنهاي اسلامي دانشجويان مستقل دانشگاههاي سراسر کشور در اين نامه آورده است: اينها نقدهاي سياسي در حوزه عملکرد زاويه دار شما نسبت به مباني انقلاب اسلامي است که به جهت داشتن پايگاه در اپوزيسيون از شما صورت ميپذيرد، اما اتفاق اخير ديگر يک مسئله سياسي نيست، بلکه مسئله شرع مقدس اسلام است.
در اين نامه خطاب به هاشمي آمده است: فائزه هاشمي، فرزند شما در روزهاي اخير به ديدار خانواده بهايي ضدانقلاب رفته و در توجيه اين ديدار گفته است: «نگاه من به اين موضوع نگاه حقوق بشري است که آنها هم بايد مثل شهروندان ديگر کامل از حقوق اوليه شهروندي برخوردار باشند که متاسفانه از کمترين حقوق برخوردار نيستند. نگاه من به موضوع بهاييها موضوع حقوق بشر است و اين که حالا من مسلمانم و آنها بهايي هستند و يا اينکه اصلا کدام دين خوب است و کدام دين بد است، اين بحثها نيست. موضوع حقوق بشر است و اين که به هرحال يکسري اقشار در جامعه ما متاسفانه از حقوق اوليهشان برخوردار نيستند، از جمله بهاييها و اين خوب نيست. اسلام هم با اين تبعيض موافق نيست. ما احاديث و آيات فراواني در اين خصوص داريم. توصيه حضرت علي(ع) به مالک اشتر را داريم که ميفرمايد حقوق آنهايي که در دين با تو مشترک نيستند هم بايد رعايت شود. اين رفتار رفتار اسلامي نيست که متاسفانه ما در جمهوري اسلامي شاهد آن هستيم.»
در ادامه اين نامه عنوان شده است: شما کسي هستيد که به پشتوانه اجتهاد وارد مجلس خبرگان رهبري شديد اما آيا در خانواده يک مجتهد ديني بهاييت به عنوان دين شناخته ميشود؟ آيا شما نميدانيد که بهاييت يک فرقه ضاله است که به پشتوانه انگليس خبيث شکل گرفته است؟ آيا شما با اين انحراف آشنا نيستيد؟ پس چطور اجازه ميدهيد در خانواده شما از حقوق بشري بهاييت دفاع شود؟ خداي بهاييت کيست؟ کدام پيامبري اين دين را براي بشريت آورده است؟ فرزند شما مباني اسلامي که از علميه قم تا الازهر مصر به آن پايبندند را زير پا گذاشته است و شما در اين باره هنوز سکوت کردهايد! آيا شما در اسلام هم دچار تغيير و تحول شدهايد?
اتحاديه انجمنهاي اسلامي دانشجويان مستقل دانشگاههاي سراسر کشور در اين نامه آورده است: فرزند شما که سابقه اين همه فتنهانگيزي عليه انقلاب را دارد در اين ميان براي رفتار انحرافي خود به غلط و به دروغ از حديث اميرالمومنين هم استفاده ميکند، حال آنکه هيچ فقيهي در دين اسلام چه اهل سنت و چه شيعه، بهاييت را دين نميداند! پس از ديدار فرزندتان با اين جريان ضاله و حمايت از آنها آيا باز ديگران را انحرافي خطاب ميکنيد؟
در اين نامه آمده است: وااسفا که عالمي بنشيند و ببيند که فرزندانش مدافع حقوق جريانهاي ضاله شود و دم بر نيارد! که چه جفايي بزرگتر از اين م توان در حق اسلام عزيز کرد؟ اين ديگر نه مسائل سياسي است، نه برجام است، نه دولت يازدهم است و نه هيچ مسئله ديگري، اين دفاع از کيان اسلام است و سکوت شما جز لطمه بيشتر بر پيکره اسلام عزيز چيست؟ ما نميدانيم از شما به کجا شکايت بريم که در مقام رئيس مجمع تشخيص مصلحت اين نظام، نقطه اتکا و مرکز ثقل ضد انقلاب شدهايد! بايستي به همه مراجع تقليد و علماي اسلام اين جفا را تسليت بگوييم و بگوييم که اي مردان دين و اي دردمندان ميراث پيامبر (ص) و اميرالمومنين (ع)، ما اعلام کرديم که جناب هاشمي براي دفاع از کيان اسلام و حفظ خود از آتشي که بر دامن دارد بايستي موضع گيري کند و در راستاي اصلاح آنچه افتاده برآيد.
Lorem ipsum dolor sit amet.
Consectetur adipisicing elit, sed do eiusmod tempor incididunt ut labore et dolore magna aliqua. Ut enim ad minim veniam, quis nostrud exercitation ullamco laboris nisi ut aliquip ex ea commodo consequat. Duis aute irure dolor in reprehenderit in voluptate velit esse cillum dolore eu fugiat nulla pariatur. Excepteur sint occaecat cupidatat non proident, sunt in culpa qui officia deserunt mollit anim id est laborum.
يکشنبه 15 مه 2016
مهرانگيز کار
باري در تاريخ ايران حکومتي اسلامي شکل گرفت و حاکم شد که مسلمان و بهائي را چندان از راهروهاي ظلمت زندان ها عبور داد که به هم رسيدند. با يکديگر همدرد شدند. دختر آيت الله در زندان با زنان عضو رهبري بهائيت هم بند شد. دختر اصلاح طلب حکومت اسلامي با آنها هم بند و دوست شد. وکيل دادگستري حقوق بشري در دوران هم بندي با آنها، با اين زنان زنداني آشنا شد. رويدادي در تاريخ حکومت اسلامي اتفاق افتاد که در روند ي نا منتظر، در نقطه مقابل هدف هاي ضد انساني جمهوري اسلامي ايران حرکت کرد و اينک پس از 37 سال که از دوران جديد تاريخ خونبار بهائيت مي گذرد، هم بند هاي مسلمان و فعالان مدني، در خانه فريبا کمال آبادي عضوي از هفت عضو رهبري بهائيان گرد آمده اند که پس از هشت سال تحمل زندان، براي نخستين بار به مرخصي پنج روزه آمده است.
نتيجه اين رويداد تاريخي در کوتاه مدت براي هر دو طرف زيانبار است. ديدارکنندگان مسلمان، از هر طيف و انديشه سياسي بيش از پيش مي روند زير کنترل دستگاه قضائي- امنيتي. از طرفي فريبا کمال آبادي به جرم جاذبه هاي انساني که زنان مسلمان هم بند را متوجه خود کرده، از همين مختصر امکانات قانوني هم براي ديداري کوتاه با خانه و خانواده محروم مي شود.
اما افق تحولات اجتماعي و فرهنگي در دراز مدت، روشن تر از اين هاست. جمهوري اسلامي ايران بسيار ستمگري کرده و مي کند. بهائيان اقليت پر جمعيتي بوده اند که به سهولت طعمه آنها شده اند. تاريخ نويسي بر پايه رويکرد سياسي نسبت به اين آئين، دستمايه شده تا آنها را نه فقط قلع و قمع کنند و به اتهام همدستي با صهيونيسم بر آنها حمله ور بشوند، بلکه راه دانشگاه را بر جوانان بهائي بسته اند تا بهائيان جوان به ناچار ايران را که زادگاه خود و آئين شان است ترک کنند و با پايان عمر بهائيان سالخورده، ريشه نسل آنها را از خاک ايران که بسيار دوستش دارند، بکنند.
علامت ها نشان مي دهد که در دراز مدت به اين مقصود نمي رسند. خوشبختانه زير سلطه اين حکومت ، جريان هائي در حال نشو و نما است که سد راه مي شود. نمي گذارند قهر اجتماعي و تفرقه افکندن بين مسلمان و بهائي که حکومت آن را تشديد و تقويت مي کند، عميق بشود. هر چه بيشتر بر بهائيان ظلم و ستم روا مي دارند، احساس همدردي اکثريت مسلمان نسبت به آنها بيشتر برانگيخته مي شود. دستجات بهائي خارج از ايران از ياري مسلمانان فعال در حوزه هاي گوناگون به خصوص نزديک به نهادهاي سازمان ملل متحد و نهادهاي حقوق بشري، بيشتر بهره مي برند. همسوئي مسلمانان با نمايندگان جوامع بهائي خارج از کشور، نمادي است از آن چه در دراز مدت اتفاق مي افتد که بکلي با آن چه جمهوري اسلامي خيال آن را در سر پرورانده است تفاوت دارد.
جمهوري اسلامي با اشتباهات مکرر و به سخره گرفتن حقوق بشر، تبديل شده است به يک "حکومت مخبط" که خبط روي خبط مرتکب مي شود. عبا و عمامه از سر شيخ و مريد اسلام بر مي دارد، به اين جرم که بر سياست هايش خرده مي گيرد. رهبران اعتراض هاي مردمي را که از جنس خودش هستند به حبس و حصر مي کشد. دادگاه ويژه روحانيت بر پا کرده است تا نگذارد دين نفس تازه کند. نگذارد ملاهاي اهل مدارا جان بگيرند. ايرانيان هرچند پس از کشتار هاي دهه اول انقلاب فاتحه امنيت و رفاه را زير چتر سوراخ سوراخ اين حکومت خواندند، اما به تدريج آگاه شده اند که زندگي آينده آنها در صورتي سالم خواهد شد که حکومت نتواند به بهانه دين و آئين و عقيده، از مردم سلب امنيت کند.
هنگامي که در سالهاي اول انقلاب برنامه اي با نام "هويت" از راديو- تلويزيون پخش شد، مردم به چشم ديدند که از نگاه حکومت انقلابي بيشتر مفاخر ملي ايران در تاريخ معاصر با در نظر گرفتن منافع ملي انگليس يا ديگر قدرت هاي غربي، فعاليت مي کرده اند. از نگاه حکومت انقلابي رجال ملي و سياسي ايران جيره خوار انگليس بوده و از خود اراده اي نداشته اند. اين گونه نگرش کلي و بر اساس پيش داوري هاي آخوندي، ترديدي باقي نگذاشت که نسبت دادن تاريخي بابيان و بهائيان به سياست انگليس، بي پايه است. بي ارزش است. به اعتبار برنامه سريالي هويت، شيخ فضل الله نوري نمادي شد از شخصيت اسلامي که مي خواست نگذارد آن همه سياستمدار، اديب، آزاديخواه و شاعر انگلوفيل در دنياي سياست و فرهنگ کشور فعال بشوند. شيخ انقلاب مشروعه را مي خواست و نه مشروطه را. حکومت انقلابي بازيافت آن تفکر بود که شاخه هاي آن عموم روشنگران ديني و غيرديني را نشانه مي گرفت. با سريال هويت به ايرانيان فهمانده شد بايد از آن شيخ پيروي کنند.
ناگفته پيدا بود که بهائيان در آن کشور ديگر جائي ندارند. از طرفي هم آوازه خميني که از نوفل شاتو به نام يک ملاي آزاديخواه بلند شده و طبعا مطبوعات غرب براي آن سر و دست مي شکستند، اميد بخش بود. لازم بود براي قلع و قمع بهائيان که ملايان همواره آنها را خطري بالقوه تلقي مي کردند، تدبيري تازه بيانديشند. آن تدبير زود آشکار شد. با محافل اول و دوم همان کردند که مي دانيم. همکاري با صهيونيسم و نزديکي با حيفا که اماکن مقدسه بهائيان از پيش از تاسيس حکومت اسرائيل و اشغال سرزمين فلسطين در آن جا بود، تبديل شد به اتهام و جرم واحدي که مي توانستند همه بهائياني را که مي خواستند، با آن معدوم کنند. نظام سرکوب نسبت به بهائيان اين گونه شدت گرفت. دستبرد به اموال آنها و بازپس گرفتن تمام مستمري هائي که به ازاي خدمت در کادرهاي دولتي دريافت کرده بودند، در دستور کار قرار گرفت. همچنان دستگير مي شوند به اتهام همدستي با صهيونيسم و همچنان کاسبي هاي کوچک آنها مهر و موم مي شود و بسيار دردهاي ديگر که تحمل کرده اند و هنوز بسياري بهائي در آن کشور باقي مانده اند.
اما زمانه آبستن جريان هاي نويني است. جامعه از همه سو دردمند است. هر آن کس در حکومت انقلابي در برابر ظلم آشکار نقدي بر قلم يا زبان آورده، از دالان هاي مخوف زندان ها عبور کرده. يا بازآمده و جان سختي کرده يا تبديل به شماره اي و سنگ گوري شده. بهائيان ايران هر دو را تجربه کرده اند. به علاوه ستمي ديگر را. بسياري حتا تبديل به شماره اي و سنگ گوري نشده اند. گم شده اند. ديگر باز نيامده اند. اما بهائيان با ايران قهر نکرده اند. از پا ننشسته اند. ايستاده اند. فريبا کمال آبادي و شش تن ديگر همچنان رهبري آنها را دارند. اين هفت رهبر ابتدا به بيست سال حبس محکوم شدند و سپس مجازات جرم ناکرده شان به ده سال تقليل يافت.
ايرانيان که به خصوص از سال 88 ببعد بيش از پيش، با طبيعت ضد بشري اين حکومت آشنا شده اند، به صورت تدريجي از زير مغزشوئي هاي تاريخي نسبت به بهائيان خود را خلاص مي کنند. جمع بزرگي که شيعه اثني عشري هستند يا مسلمان اهل تسنن يا دراويش گنابادي و مانند آن، از حکومت اسلامي فيض برده و عزيزي از دست داده اند. ديگر دليلي پيش رو نيست تا ايرانيان باور کنند بهائيان دست نشانده انگليس اند. کمتر خانواده شيعه اي را سراغ داريم که يک يا چند عزيز را به فرمان اين حکومت از دست نداده باشد. مگر آن همه شيعه و مسلمان که شکنجه شده و جان باخته اند يا از کشور رانده شده اند، جيره خوار سياست هاي استعماري بوده اند؟ چرا بايد ايرانيان باور کنند فريبا کمال آبادي و يارانش براي اعتلاي صهيونيسم کار مي کرده اند؟
فائزه هاشمي:
از ديدار با بهائيها پشيمان نيستم.
فائزه هاشمي رفسنجاني در گفتگو با "يورونيوز" با اشاره به آشنايياش با "فريبا کمالآبادي" در زندان اوين گفت: آقاي هاشمي و کلاً ما هم اولين بار نيست تحت فشار قرار ميگيريم.
من ديدن خانم کمالآبادي رفتم به دليل اينکه همبندي من بود و شش ماه با هم زندگي کرديم و بعد از هشت سال براي پنج روز مرخصي آمده و اين ديدار خيلي چيز عادي و معمولي و مسئله پيشپاافتادهاي است...بارها گفتهام من اين زندان را خيلي دوست داشتم و بسيار تجربه گرانبهايي براي من بود. خيلي چيزها آنجا ياد گرفتم، خيلي چيزها را متوجه شدم و اين هم يکي از ارتباطاتي بود که آنجا ايجاد شده بود و خود اينها سبب ايجاد اين ارتباطات شدند...من کار خطايي نکردهام که بخواهم مخفي بماند يا نگران باشم. پرسيدند عکس بگيريم؟ گفتم بگيريد چه اشکالي دارد؟...اين موج هم ميگذرد من نگران نيستم، نگذشت هم مهم نيست بايد هزينه داد.
فائزه هاشمی در مورد واکنشها به دیدارش با یکی از مدیران جامعه بهایی در گفتگو با یورونیوز گفته: هیچ کار خلافی نکرده، پشیمان نیست و کسانی که به این دلیل به او حمله میکنند دغدغه دین ندارند
یکشنبه 15 مه 2016
ايران واير
هاشمي رفسنجاني در واکنش به ديدار فائزه هاشمي با فريبا کمال آبادي زنداني بهايي گفت: فائزه اشتباه بدي کرده و بايد آن را تصحيح و جبران کند.
به گزارش خبرگزاري فارس هاشمي رفسنجاني رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام، در ديداري که با مسيح مهاجري مدير مسئول روزنامه جمهوري اسلامي داشت در خصوص اين ديدار واکنش نشان داد. هاشمي رفسنجاني افزود:« فرقه ضاله بهاييت يک فرقه استعمار ساخته و منحرف است که هميشه با همين انحراف شناخته شده و ما هميشه از اين فرقه تبري جسته و ميجوييم.» اين مطالب به تاييد دفتر رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام نيز رسيده است.
«مينو خالقي» به دادستاني دعوت شد
دادستان تهران اعلام کرد مينو خالقي منتخب سوم اصفهان در مجلس دهم براي «اخذ توضيح» دعوت شده است.
به گزارش راديو فردا وي همچنين از بازداشت فردي که گفته ميشود تصاوير منسوب به مينو خالقي را منتشر کرده دفاع کرد.به گزارش راديو فردا، عباس جعفري دولت آبادي، امروز، ?? ارديبهشت ماه ، يادآور شد که برخي از منتقدان بازداشت فرد منتشر کننده تصاوير بيحجابِ منتسب به خانم خالقي ادعا کرهاند که اين تصاوير پيش از اين در «صفحه فردي ضدانقلاب» منتشر شده بود و او تنها آنها را بازنشر کرده است. وي جزييات بيشتري درباره «دعوت» از خانم خالقي بيان نکرده و نامي از صفحه فرد به گفته او «ضد انقلاب» نيز نبرده است.
تصويب دو فوريت طرح «الزام دولت به پيگيري خسارات آمريکا عليه ايران»
مجلس ايران در جلسه امروز يکشنبه 26 ارديبهشت ماه دو فوريت طرح «الزام دولت به پيگيري خسارات آمريکا عليه ايران» را تصويب کرد که در صورت تصويب نهايي آن دولت موظف به انجام اقداماتي براي دريافت غرامت از آمريکا به دليل ?? اقدام اين کشور «عليه ايران» در طول ?? سال گذشته، خواهد شد.
به گزارش راديو فردا دو فوريت اين طرح با ??? راي موافق، ? راي مخالف و ? راي ممتنع از مجموع ??? نماينده حاضر در مجلس تصويب شد.براساس آئين نامه مجلس جزييات اين طرح حداکثر سه روز ديگر در جلسه علني مجلس بررسي خواهد شد.در زمان راي گيري براي اين طرح تعدادي از نمايندگان مجلس شعار «مرگ بر آمريکا» سر دادند.
تاخير پرداخت مطالبات کارگران آبفاي اهواز ادامه دارد
کارگران پمپ چي «آبفاي اهواز» ميگويند که کارفرماي آنها هنوز بابت مطالبات مربوط به دو ماه دستمزد و حق عيدي پرداخت نشده با آنها تسويه حساب نکرده است.
به گزارش خبرگزاري ايلنا تعدادي از کارگران آبفاي اهوازدر تماس با اين خبرگزاري گفته اند: بهصورت مشخص حدود ??? کارگر در بخش پمپ چي و موتور چي به صورت پيمانکاري با سوابق بالاي ?? سال مشغول کارند که هنوز بابت دستمزد اسفند و عيدي و پاداش سال گذشته به همراه مزد يک ماهه نخست سال جاري طلبکارند. اين کارگران ميگويند جدا از آنکه در نتيجه استمرار اين وضعيت دستمزدهاي آنها ديگر پاسخگوي هزينههاي زندگي نيست، پيمانکار کنوني در حال حاضر بابت حدود ?? روز مزد و حق عيدي بدهکار است.
لغو اردويهاي تيم ملي فوتسال؛ اين قسمت جزيره کيش
اردوي تيم ملي فوتسال در جزيره کيش لغو شد و کميته فوتسال اين بار وعده برگزاري اردو در اردبيل را داده است.
به گزارش خبرگزاري ايسنا، در ادامه بي برنامگيهاي کميته فوتسال در برگزاري اردوهاي تيم ملي در آستانه جام جهاني، اين بار اردوي اين تيم در جزيره کيش لغو شد. اين اتفاق در حالي رخ داده است که پيشبيني ميشود با توجه به ديدار ديروز اعضاي تيم ملي فوتسال با معاون اول رييس جمهور، مشکلات اين تيم به حداقل برسد. پس از لغو اردوي کيش، اين بار وعده برگزاري اردوي تيم ملي در استان اردبيل داده شده است. از طرفي اردبيل در طول يک دهه اخير هيچ تيم فوتسالي نداشته است و سالن اصلي اين شهر هم در دست تعمير است.

26 ارديبهشت 1395
رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام افزود:
فرقه ضاله بهاییت یک فرقه استعمار ساخته و منحرف است که همیشه با همین انحراف شناخته شده و ما همیشه از این فرقه تبری جسته و میجوییم.
به گزارش جهان، در پی انتشار خبر دیدار فائزه هاشمی با چند نفر از عناصر فرقه ضاله بهاییت، روزنامه جمهوری اسلامی درگفتگویی با آیت الله هاشمی رفسنجانی نظر ایشان را در این زمینه جویا شد.
آیت الله هاشمی رفسنجانی گفتند:
" فائزه اشتباه بدی کرده و باید آن را تصحیح و جبران کند."
رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام افزود:
"فرقه ضاله بهاییت یک فرقه استعمار ساخته و منحرف است که همیشه با همین انحراف شناخته شده و ما همیشه از این فرقه تبری جسته و میجوییم."
این گفت گو قرار است در شماره ی فردا روزنامه جمهوری اسلامی منتشر گردد.
بسم الله الرحمن الرحیم
الْمالُ وَ الْبَنُونَ زينَةُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ الْباقِياتُ الصَّالِحاتُ خَيْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَواباً وَ خَيْرٌ أَمَلاً
سوره کهف آیه 46
حجت الاسلام و المسلمین، جناب آقای هاشمی رفسنجانی!
ما جمعی از خانواده بزرگ شهدا و ایثارگران، به احترام سوابق دیرپای جنابعالی در نهضت اسلامی و انقلاب اسلامی مردم ایران و انتظاری که این سابقه زحمات، از شما بر میانگیزد این نامه را می نویسیم. نامه ای سراسر هشدار و خشم...
جناب آقای هاشمی رفسنجانی
وقاحت عملکرد خانواده ی شما در توهین به مسئولان رده بالای نظام جمهوری اسلامی، آشوب طلبی، چپاول اموال بیت المال، فتنه گری و حمایت از سران فتنه، وقتی با سکوت معنادار شما مواجه می شود، کار را بسی خطرناک تر و مفسدانه تر کرده و به آنجایی می رساند که به صورت علنی و تمام قد نه تنها در برابر اصول و ارزش های نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران می ایستند؛
بلکه با عکس یادگاری در صدد مشروعیت بخشیدن به تفکر ضاله بهائیت، می افتند.
اینکه صبیه شما خانم فائزه هاشمی، در زمانی که ملت شریف ایران جوانان خود را در خارج از مرزها برای دفاع از حریم ناموس وطن و عزت اسلام به خاک و خون کشیده، تشییع می کنند و یا پیکر نازنین شهدای خود را اسیر در دستان عُمال صهیونیسم به عنوان حامی اصلی بهائیت می بینند، چه دهن کجی از این گستاخانه تر می توان داشت مگر آنکه با عناصر خودفروخته و بی مغز بهائیت حشر و نشر برقرار کرد؟ که خداوند در قرآن می فرماید:
« ؤفلیعلمن الله الذین صدقوا و لیعلمن الکاذبین»
جناب رئیس تشخیص مصلحت نظام!
شما به عنوان منتخب مردم پایتخت ام القرای اسلام، در مجلس خبرگان رهبری، بهتر است قبل از تلاش برای رهبری پنجمین دوره مجلس خبرگان ، پدری کرده و به اصلاح اوضاع نابهنجار رفتاری و عملکرد نادرست فرزندان خود بپردازید و شانس خود را برای داشتن فرزندانی صالح و صادق افزایش دهید!
چرا که اگر فرزندان شما با اطلاع تان به این گونه اقدامات دست می زنند، باید در صلاحیت جنابعالی برای ریاست بر ارکان مهم نظام تجدید نظر کرد و اگر در خفا این کار را انجام می دهند نشان از ناتوانی شما در اداره امور خانواده کوچک تان است و زهی خیال باطل که از پس مناصب مهم تر بر آید، «لاَ يُكَلِّفُ اللّهُ نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَا لَهَا مَا كَسَبَتْ وَعَلَيْهَا مَا اكْتَسَبَتْ»
جناب آقای هاشمی رفسنجانی:
به شما هشدار می دهیم، تاریخ را پیش روی خود مجسم کنید، چه پدرانی بودند که به واسطه فرزندان شان، آخرت خود را بر باد دادندو چه پسرانی بودند که در کنار پدران اولیایی خود راه ناصواب را در پیش گرفته و به هلاکت رسیدند، اینکه شما چه بودید و برای انقلاب چه کردید تاریخ آن را در حافظه خود پاس خواهد داشت اما بنابر فرمایش بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران امام خمینی (ره) « ملاک حال فعلی افراد است» که حال فعلیتان مناسب نامتان نیست.
بدانید که ملت شریف ایران هرگز در برابر آن چیزی که در مرزها آن طرف تر هویت، اصل ارزش ها و نظام والای اسلامی را تهدید می کند، آرام ننشسته -بلکه خون داده و ایستادگی و ایثار را معنا بخشیده است -تا دختر شما بیخ گوش ملت، هر آن طور که می خواهند در عموم هنجارشکنی و بداخلاقی کند و عزت، آبرو و اصول نظام جمهوری اسلامی را در پناه با نام شما به سخره بگیرد، تکرار رفتاری اینچنینی پاسخی محکم تر و قانونی تر از یک نامه دلسوزانه را در پی خواهد داشت.
جمعی از خانواده شهدا

منبع: شبکه اطلاع رسانی راه دانا
در پی منتشر شدن عکسی از دیدار فائزه هاشمی با اعضای ارشد فرقه بهائیت بازاریان و اصناف کشور با امضا کدن طوماری مخالفت خود با این اقدام را اعلام کردند.
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ به نقل از رازق، طی روزهای گذشته عکسی از دختر هاشمی به همراه تنی چند از اعضای ارشد فرقه بهائیت که پس از سال ها از زندان آزاد شده بودند منتشر شد که با واکنش های بسیار زیادی همراه بوده است.
فائزه هاشمی پس از این دیدار در مصاحبه ای بهائیها را انسان های شریف و بزرگی دانسته طوری که حتی در بیان خاطرات 6 ماه زندانی بودنش اینطور گفته که زندان تجربه بسیار خوبی بود چرا که با زنان و مردان بزرگ ایرانی، بهائیها، اعضای مجاهدین خلق، اصلاحطلبان و کسانی آشنا شدم که برای باورهایشان مبارزه میکنند.
از همین رو بازاریان در واکنش به این اقدام دختر رئیس تشخیص مصلحت نظام طوماری را برای بیان مخالفت خود با چنین عملی امضا کردند.
گفتنی است که پس از به امضا رسیدن این طومار قرار است تا دوشنبه راس ساعت 12 ظهر این طومار توسط کسبه و بازاریان تحویل دادستان کل استان تهران داده شود.
حجت الاسلام محمد امجد، فرزند آیت الله محمود امجد: به رغم هجمه اى كه اردوگاه جور پسند ارتجاع عليه خانم فائزه به راه انداخته اند، من اين اقدام شجاعانۀ ايشان را مى ستايم و اميدوارم ديگر مومنان و هم كيشان ام در حوزه و دانشگاه با دفاع و ترويج اين گونه فعاليت هاى مدنى وحقوق بشرى مانع از ظلم و جور بيشتر به هم ميهنان مان شوند
حجت الاسلام محمد امجد [در پاسخ به سخنان بهائی ستیزانۀ طلبه ای به نام ابوالحسن زنجانی]: واقعاً متاسف ام براى يك طلبۀ حوزه كه اينگونه مى انديشد...وقتى شما حوزويان خاموشى پيشه كرده ايد نسبت به اين همه ظلم و جور و جهل، بايد خانم فائزه هاشمى و محمد نوريزاد پيشقراول شوند جهت امحاء ظلم نسبت به بهائيان. همچنان متاسف ام براى حوزۀ فعلى.
به گزارش صفحه ی منتسب به مهوش ثابت در فیس بوک از قول وی چنین می گوید:
یکی از نزدیکترین دوستان مهوش در زندان اوین «فائزه هاشمی رفسنجانی»، نماینده سابق مجلس شورای اسلامی بود. مهوش در یادداشتهای روزانه خود به ارتباط همدلانه فائزه هاشمی با بهاییان اشاره میکند. در تاریخ ۲۴ اسفند ۱۳۹۱ مینویسد:
«امروز فائزه خانم اعلان کرد که مایل است ھمراه ما روزه بگیرد [یازدهم تا ۲۹ اسفند دوران روزه بهاییان است]. با او افطار کردیم. محبت او فوقالعاده است.»
در ۲۸ اسفند مینویسد: «امشب افطار مھمان فائزه خانم بودیم. ھمه را دعوت کرده بودند به فسنجان با پسته رفسنجان، سالاد الویه و سوپ عالی. بعد ھم چند دقیقهای صحبت کرد. قرار است سیام اسفند بعد از سال تحویل آزاد شود اما اعلانکرده که مایلاست که سال تحویل را در زندان بگذراند، ھمراه با بقیه دوستانش.»
مهوش به همراه دیگر همبندانش در بند نسوان زندان اوین یعنی نسرین ستوده، حکیمه شکری، ژیلا کرم زاده مکوندی، مریم جلیلی، میترا زحمتی و نوشین خادم بعد از آزادی فائزه رفسنجانی نامه کوتاهی خطاب به او نوشتند:
«فائزه عزیز، ساعت ۶:۳۰ صبح روز ۲۹ اسفند، در ساعتی نامنتظر از تو خواستند زندان را ترک کنی و در قبال پافشاریت برای ماندن تا ساعت تحویل سال، بی توجهی نشان دادند. تو را در نیمه های شب به زندان آوردند و در ساعتی که همه خواب بودند نیز از زندان بیرون بردند در حالی که تو اعلان کرده بودی مایلی لحظه تحویل سال را در زندان باشی. این ارزش بزرگی است که تو به عنوان زندانی سیاسی در اوین محبوس بودی. تلاش تو برای مبارزه با شرایط ناعادلانه زندانیان، هزینههایی از جمله انتقال به انفرادی را به تو تحمیل کرد که با صبر و بردباری تحمل کردی. بر این باوریم که در لحظه تحویل سال به یادمان هستی. همانگونه که ما به یادت هستیم و سالی خوش توأم با امن و آسایش و آزادی برای تو و همه مردم ایران، آنچنان که شایسته آن هستیم، آرزومندیم.»
فریبای عزیز امد و رفت خبر به همین سادگی بود اما ظاهراحاشیه خبر خیلی بیشتر از خبر مهم شده دیدار فرزند یکی از مقامات نظام که اتفاقا خودش هم موقعی کاره ای بوده وبادیدن سوابقش که نمایندگی مجلس رو هم داشته کمی حیرت میکنیم خیلی از دوستان اصلا اصل خبرا را نشنیده اند و یا خیل بی تفاوت از کنارش گذشته اند اما با توجه به دستخط اخیر 23 اردیبهشت که می فرمایند:" این جامعه می آموزد تا قرائتی صحیح از واقعیات محیط داشته باشد " واقعا ما احبا باید چه قرائتی از این اتفاق و حواشی آن داشته باشیم خوشحال باشیم ؟ ناراحت ؟ بترسیم ؟ هیجانزده باشیم؟ بی تفاوت ؟ غمگین ؟ این ملاقات ساده خیلی هم ساده نبود ملاقات دو فرد نبود ملاقات قسمتی از نظام با جامعه بهایی بود دلجویی قسمتی از نظام از بهاییان بود تا امروز نظام ج ا در قبال بهاییان موضعی داشت که مفهوم ان این بود که اصلا بهاییان وجود ندارند اصلا اخبارشان را پوشش خبری نمی داد می گفت بهاییان هه اصلا نمی شناسیم زندان اصلا مگر انان وجود دارند ؟ اما امروز حتی مخالفان درون نظام جامعه بهایی را جامعه ای معرفی می کند که سرانی دارند ملاقات با سران بهاییان یعنی جامعه انقدر بزرگ هست و شان و مقام دارد که سرانی دارد و این سران در حبسند دیگر کار فرا تر از خبرگزاریها به روزنامه و تلویزیون کشیده دیگر کار بجایی رسیده که رییس جمهور سابق عکس العمل نشان می دهد و مطمئن باشید بیشتر از این کار بدرازا خواهد کشید تا نقشه الهی بدقت جلو برود امروز روز جدیدی است که در اغاز نقشه جدید حرکت جدید دیده می شود حرکتی که تا کنون سابقه نداشته است هرچند حرکاتی مشابه قبلا بوده و نهایتا در اینترنت و یا خبرگزاریهای خارجی منعکس میشده اما امروز در روزنامه ها و صدا و سیما عکس العمل دیده میشود یاران ایران انقدر عظمتشان به چشم میاید که هر حرکتشان معرفی جامعه بهایی است حبسشان رفتنشان امدنشان مرخصیشان خوابیدنشان نفس کشیدنشان و... خلاصه هر حرکتی پیامدی عظیم خواهد داشت بیایید این مرخصی و این ملاقات را بفال نیک بگیریم و امیدواربه تاییدات لانهایه الهی باشیم
مهدی محمدی طی یادداشتی کوتاه نوشت:
هاشمی رفسنجانی در موقعیتی نیست که فائزه را مهار کند
فائزه یک فرد نیست، نمادی است از جریانی که برانگیخته شده تا زیر پوشش اعتدال، به افراطی ترین شکل ممکن از ایران انقلاب زدایی کند
فائزه، همان پدر است که نقاب از رخ برکشیده و ملاحظه کاری را کنار گذاشته است
فائزه نماد رادیکالیسم اسراییل است (به یاد بیاورید که بهاییت حزب اسراییل است در ایران) در مقابل تزویر امریکا
لازم نیست فائزه چیزی را جبران کند، این هاشمی است که باید فائزه را جبران کند!؛ و البته نمی تواند
به گزارش بازداشت آتنا دائمی در صفحه فیس بوک خود عنوان کرد :
۴ سال بود که در باشگاه انقلاب بخش پینت بال کار میکردم ، همه چی خیلی خوب بود ، محیط ، نوع کار، همکارا و...
قبل از بازداشت قرار شد تو باشگاه انقلاب تو محوطه جاده تندرستی یه غرفه اجاره کنیم البته ترجیحا رایگان تا نقاشی هایی که کودکان کار کشیده بودند و ما قاب کرده بودیم به نفع خود بچه ها به فروش برسه هماهنگی این کارا با من بود چون اونجا سابقه و روابط خوبی داشتم، به یاری مدیرم نامه نگاری کردیم و گفتند مشکلی نیست ، تا کارهای غرفه انجام بشه یه سانس پینت بال و بولینگ رایگان هم برای کودکان کار پارک لاله اجاره کردم تا به صورت رایگان از امکانات باشگاه انقلاب استفاده کنند اما خب به دلایلی یک نفر به دروغ به بچه ها گفته بود سانس کنسل شده در حالی که اینطور نبود و ساعت ها در پارک لاله منتظر بچه ها موندیم اما خبری ازشون نشد ، این وسط آبرو و اعتبار من تا حدودی مخدوش شد اما باز ادامه دادم و موافقت مسئولین باشگاه انقلاب و شرکت توسعه و نگهداری اماکن ورزشی کشور رو برای غرفه رایگان گرفتم اما تنها چند روز قبل از بازداشتم از حراست باشگاه انقلاب تماس گرفتند و گفتند کنسل!!! بعدها متوجه شدم که به دلایل امنیتی بود!! بازداشت شدم همون روز به لطف سپاه برای همیشه به باشگاه انقلاب ممنوع الورود شدم و شاید برای همیشه به دلیل سوء پیشینه از فرصت شغل محروم بشم! در این مدت از روز اول بازداشت اولین شخص از جمعمون تا بازداشت خودم و حتی در بازجویی ها ، بعد ، تا همین حالا خیلی ضربه ها خوردم خیلی آسیب ها دیدم ، خیلی چیزها از دست دادم و فقط یک چیز به دست آوردم : تجربه...
به دردهای خودم که نگاه میکنم میبینم در مقایسه با کسانی که از بعد از انقلاب آسیب دیدند، رنجی نبردم!
کسانی مثل مهوش شهریاری و فریبا کمال آبادی که ۲ سال و نیم در سلول های ۲۰۹ بودند و ۸ سال زندان بدون حتی یک روز مرخصی، داخل زندان بودند و صاحب عروس و داماد شدند از داخل زندان مادربزرگ شدند و....
یا مثل مریم اکبری که ۴ نفر از خواهر و برادرانش اعدام شدند و حالا خودش با ۱۵ سال حکم و ۷ سال زندان بدون حتی یک روز مرخصی از پشت کابین ملاقات شاهد قد کشیدن دختران نوجوانش هست....
یا مثل الهام فراهانی که خودش و همسرش و پسرش در زندان به سر میبرند و نوه های شیرین تر از جانش در راهروهای تاریک رجایی شهر و پله های اوین خاطرات کودکیشون به ثبت میرسه...
یا ریحانه حاج ابراهیم که با ۱۵ سال حکم در داخل زندان با مردی عقد کرد که هم خودش هم پدرش در انتظار حکم اعدام هستند و مادرش هم با همسرش ریحانه به ۱۰ سال حبس محکوم شده...
یا نرگس محمدی که با وجود بیماری ها و رنج هاش اول برای مدتی نامعلوم از بودن همسرش محروم شد و حالا فرزندانش....
یا فاطمه مثنی که برادر و زن برادرش اعدام شدند و در ۱۳ سالگی همراه مادرش دو سال و نیم زندان بود و حالا با ۱۵ سال حکم برای خودش و همسرش هر دو در زندانند و تمام اموالشون مصادره شده جز دختر و پسر نوجوونشون!!
یا آزیتا رفیع زاده که با کودک ۵ ساله اش خودش و همسرش در زندانند...
یا یا یا....... که اگر قرار بر اسم بردن از همه باشه چندین جلد کتاب میشه نوشت!
من نه مسلمانم نه بهایی نه از اعضا و هواداران سازمان مجاهدین و نه هیچ حزب و جریان دیگه! برام هیچ چیز جز انسان و انسانیت معنا نداشت و نداره....
و حالا من موقت آزادم با ۱۴ سال حکم بدوی که معلوم نیست تائید بشه یا رد! معلوم نیست همچنان آزاد بمونم یا دوباره برگردم پیشتون اما با هر درد و رنجی که برام پیش میاد شمارو به یاد میارم و آروم میشم...
سکوتم از رضایت نیست
دلم اهل شکایت نیست....
نگارش از فرشته قاضی
انتشار عکس فائزه هاشمی، نماینده سابق مجلس ایران در کنار فریبا کمال آبادی یکی از مدیران جامعه بهایی ایران، حملات شدید جریان اصولگرا و رسانههای منتسب به این جریان نسبت به او و اکبر هاشمی رفسنجانی را به دنبال داشته است. اما خانم هاشمی در گفتگو با یورونیوز میگوید که هیچ کار خلافی نکرده، پشیمان نیست و کسانی که به این دلیل به او حمله میکنند دغدغه دین ندارند.
فریبا کمالآبادی که به ۱۰ سال زندان محکوم شده طی روزهای گذشته و برای اولین بار بعد از ۸ سال زندان به مرخصی آمد. همبندیان سابق او در زندان اوین همچون نسرین ستوده، ژیلا بنییعقوب، ساجده عرب سرخی و مهسا امرآبادی به دیدار او رفتند اما انتشار عکسی از فائزه هاشمی که محجبه در کنار فریبا کمالآبادی و چند زن غیرمحجبه بهایی نشسته است خبرساز شد.
خبرگزاری فارس با انتشار مصاحبههای متعدد بهائیان را فرقهای ضاله، گمراه و صهیونیستی معرفی و معاشرت با آنها را مذموم دانسته و از اکبر هاشمی رفسنجانی، رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام و عضو مجلس خبرگان رهبری خواسته که از این عمل دخترش اعلام برائت کند.
فائزه هاشمی، نماینده سابق مجلس، مدیرمسئول روزنامه توقیف شده زن و دختر اکبر هاشمی رفسنجانی اما میگوید که هرچند تصور چنین حملاتی را نداشت اما نگران این موجها نیست و این موجها در نهایت به ضرر موج سازان تمام میشود.
خانم هاشمی دوم مهرماه سال ۹۱ بازداشت و برای سپری کردن محکومیت خود راهی زندان اوین شده بود. او به شش ماه زندان و پنج سال محرومیت از فعالیتهای سیاسی، مطبوعاتی و اجتماعی محکوم شده بود و بعد از سپری کردن دوران محکومیت خود از زندان ازاد شد.
«تحت فشارهای شدیدتر بودهایم»
فائزه هاشمی در گفتگو با یورونیوز به آشناییاش با فریبا کمالآبادی در زندان اوین اشاره میکند و میگوید: «من دیدن خانم کمالآبادی رفتم به دلیل اینکه همبندی من بود و شش ماه با هم زندگی کردیم و بعد از هشت سال برای پنج روز مرخصی آمده و این دیدار خیلی چیز عادی و معمولی و مسئله پیشپاافتادهای است. حیوان که نیستیم. در زندگی در دورانهای مختلف یک چیزهایی وجود دارد که یک سری وظایف اخلاقی و انسانی را بر دوش آدم میگذارد و یکسری ارتباطاتی را برقرار میکند.»
او میافزاید: «من با اینها آشنایی که نداشتم و قبل از زندان با جامعه بهایی هیچ ارتباطی نداشتم. جمهوری اسلامی درواقع با زندانی کردن من، سبب این آشنایی و ارتباطات و سبب باز شدن دریچه دیگری در زندگی من شد. بارها گفتهام من این زندان را خیلی دوست داشتم و بسیار تجربه گرانبهایی برای من بود. خیلی چیزها آنجا یاد گرفتم، خیلی چیزها را متوجه شدم و این هم یکی از ارتباطاتی بود که آنجا ایجاد شده بود و خود اینها سبب ایجاد این ارتباطات شدند.»
خانم هاشمی درباره فشارها و حملاتی که به دلیل این دیدار و انتشار عکس او متوجه او و پدرش شده میگوید: «آدم دیدن دوست اش میرود و موضوع این بود و غیر از این هم نبود. آقای هاشمی و کلاً ما هم اولین بار نیست تحت فشار قرار میگیریم سالهای قبل را نگاه کنید فشارهای شدیدتر از این هم بوده حالا نمیدانم چه نتیجهای میگیرند ولی چیز جدیدی نیست. به نظر من یک عکسالعمل غیرمنطقی است و خودشان موضوع را بزرگ کردهاند یعنی اگر موضوع توسط اینها اینقدر مطرح نمیشد و نسبت به آن اینطور عکسالعمل نشان نمیدادند هیچکسی هم نمیفهمید که چنین اتفاقی افتاده. همه بیاعتنا و معمولی از کنارش رد میشدند. عکسالعملهای غیرمنطقی اینها است که موضوع را دامن می زند و موضوع کش پیدا میکند.»
او سپس به برهم زدن برنامه سخنرانیاش در شهر مشهد در سال گذشته اشاره میکند و میگوید: «بسیجیها ریختند به هم زدند و سخنرانی انجام نشد. یاسر [هاشمی] گفته بود اگر فائزه سخنرانی میکرد خیلی معمولی صحبت اش را میکرد و تمام میشد میرفت اما با کاری که بسیجیها کردند تمام ایران فهمیدند که فائزه سخنرانی داشته و تبلیغاتی که اینها کردند بینهایت بود. اگر سخنرانی انجام میشد یکهزارم این هم تبلیغ ایجاد نمیکرد. این مسئله هم همینطور است یعنی این دیدار اگر عکسالعمل نشان نمیدادند این گونه تبلیغ نمیشد. این همه هم که این کارها را میکنند درس نمیگیرند که در نهایت به ضرر خودشان میشود.»
«کارکرد سیاسی دارند نه دغدغه دین و مذهب»
خانم هاشمی در پاسخ به این سؤال یورونیوز که انتشار عکس شما علاوه بر فشار و حمله به شما موجی از توهین و اتهام زنی به بهائیان را هم به دنبال داشته و در این مورد چه فکر میکنید؟ میگوید: «آب که از سر گذشت چه یک وجب چه ده وجب. فکر نمیکنم فرقی برای آنها [بهائیان] بکند این قضایا و شاید اصلاً بدشان هم نیاید که اینقدر مطرح باشند. اینها [اصولگرایان] نباید اینقدر بیعقلی بکنند. که اینقدر مطرح نکنند و اینقدر راجع به این موضوع حرف نزنند. الآن شرایط دنیا، شرایط ایران و جامعه مجازی و.. خیلی متفاوت شده. موضوع من نسبت به بهاییها، موضوع حقوق بشری است. اینکه ما بهعنوان دین اینگونه تبعیض قائل شویم و اینگونه ظلم بکنیم به بهاییها و سایر گروهها مثل اصلاحطلبان درست نیست. شما ببینید چقدر بچههای اصلاحطلب داریم که از دانشگاهها اخراج شدهاند و زندان رفتهاند به این دلیل که از حکومت انتقاد کردهاند. اینها ظلم است در مورد بهاییها هم همین است. نگاه من، نگاه حقوق بشری است. حضرت علی به مالک اشتر توصیه میکند موقعی که خلیفه شده بود که افراد انسان دو دسته هستند یا هم دین تو هستند یا همنوع تو در آفرینش هستند و فرقی نمیکند تو موظفی حقوق همه اینها را رعایت کنی. هرگز هم نگفته کسانی که هم دین تو نیستند تو میتوانی نابودشان کنی و از حقوق اجتماعیشان محرومشان کنی. ما الآن اسلام را هم عمل نمیکنیم، کجای اسلام گفته میتوانیم نسبت به بهاییها و اصلاحطلبها و سایر گروهها چنین رفتارهایی بکنیم و دایره غیرخودی را مدام افزایش دهیم؟ اینها کارکرد سیاسی است کارکرد مذهبی و دینی نیست.»
«به بهائیان ظلم میشود»
فائزه هاشمی معتقد است که عکسالعملها نسبت به دیدارش با یکی از مدیران جامعه بهایی ناشی از دغدغهای دینی نیست و میگوید: «نگاه من به این عکسالعملی که اینها نشان میدهند نگاه دینی نیست یعنی معتقد نیستم به خاطر دین این کارها را میکنند و دغدغه دین دارند. اگر دغدغه دین داشتند رفتار خودشان را اصلاح میکردند و اینقدر به نام دین ظلم نمیکردند. نگران این هستند که بهائیت گسترش پیدا بکند؟ اول بروند خودشان را اصلاح بکنند دین را درست تبلیغ بکنند، اگر کسی رفت سراغ بهائیت؟ اگر ما مسلمانها رفتار درست داشته باشیم به دین خودمان درست عمل کنیم و اخلاق و اصول دینی را رعایت بکنیم کسی میرود سراغ دین دیگری؟ اگر هم کسی میرود به خاطر عملکرد کسانی است که به نام اسلام کار خطا میکنند. اسلام این نیست که اینها عمل میکنند.»
فائزه هاشمی میگوید که نگاه او به بهائیان در ایران حقوق بشری است و اضافه می کند: «ما در ایران داریم ظلم میکنیم نه تنها به اینها که به خیلیها. منتهی میزان اینها از همه بالاتر است. و نباید این اتفاق بیفتد و ما باید رفتارهایمان را اصلاح بکنیم.»
او در پاسخ به این سؤال که برخی از انتشار عکس انتقاد کردهاند و معتقدند که نباید عکس شما منتشر میشد میگوید: «الآن دیگر در این دنیای امروزی دست توی دماغتان هم بکنید سایتها منتشر میکنند. فقط هم افراد شناخته شده نیستند افراد دیگر هم در شبکههای مجازی عکسهای خانوادگیشان را منتشر میکنند و این یک مسئله عمومی است اما به کسانی که می گویند نباید عکس منتشر میشد و این دیدار مخفی میماند باید بگویم ما عادت به مخفی کاری، تظاهر، ریاکاری و دروغ گفتن نداریم. وقتی هم کاری میکنیم اصرار نداریم مخفی بماند. من کار خطایی نکردهام که بخواهم مخفی بماند یا نگران باشم. پرسیدند عکس بگیریم؟ گفتم بگیرید چه اشکالی دارد؟ من کار خطایی نکردهام و عادت هم به مخفی کاری ندارم خانواده ما اصلاً اینطوری هستند و خیلیها معتقد هستند چوبهایی که ما میخوریم و هزینههایی که میدهیم به خاطر صداقت و سادگیمان است که نمیتوانیم دروغگو باشیم و تظاهر کنیم. الآن هم پشیمان نیستم.»
فائزه هاشمی می گوید: «این موج هم میگذرد من نگران نیستم، نگذشت هم مهم نیست باید هزینه داد.»
خبرگزاری فارس فتوای قدیمی آیتالله خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی را منتشر کرده که هرگونه معاشرت با بهائیان را منع کرده و گفته بود همه پیروان فرقه گمراه بهائیت محکوم به نجاست هستند و در صورت تماس آنها با چیزی، مراعات مسائل طهارت در رابطه با آنها، نسبت به اموری که مشروط به طهارت است، واجب است.
روزنامههای جوان و کیهان و وبسایتهای رجانیوز، جهان نیوز و تسنیم هم همچون خبرگزاری فارس، مطالب و مصاحبههایی علیه بهائیان ایران و فائزه هاشمی منتشر کردهاند. بیشتر مطالب شبیه به هم و فشار بر اکبر هاشمی رفسنجانی برای موضعگیری و اعلام برائت از دخترش است. آقای هاشمی تاکنون عکسالعملی به این مسئله نشان نداده است.
روزنامه اصلاح طلب اعتماد در یادداشتی به قلم علی شکوهی نوشت:
در روزهای اخیر ملاقات یک چهره سیاسی منسوب به یکی از شخصیتهای بزرگ انقلاب با جمعی از بهاییان، در محافل سیاسی و رسانهای جنجالآفرین شد.
به قول يكي از دوستانم (عبدالله شهبازي) «هيچ دولت داراي حق حاكميت نميپذيرد كه بخشي از شهروندانش از سازماني كه مركزيت آن در بيرون از مرزهايش مستقر است، تبعيت اكيد كنند. بخشي از بهاييان به دستور بيتالعدل مستقر در «حيفا»ي اسراييل، بهرهمندي خود از حقوق شهروندي ايران را منوط كردهاند به پذيرش بهاييت به عنوان «دين» و اين دوره از حيات خود را «انكشاف» نام نهادهاند. اين رفتار كاملا سياسي و تبليغاتي است و مغاير است با رويه بيتالعدل در دوران پهلوی كه با وجود حضور بهاييان در سطوح عالي حكومت ايران، بر كتمان دين تاكيد ميكرد.»
در اين وضعيت كه كليت نظام هرگونه ارتباط تشكيلاتي ميان فرقه بهاييت در ايران با سازمان اصلي آن در اسراييل را جرم تلقي ميكند و برخي از اين عناصر تشكيلاتي را به دليل ارتباط با دشمن، مجرم ميشناسد، يك چهره سياسي شناخته شده به اين دليل كه مدتي را با چند بهايي در زندان بوده، به ملاقات آنان ميرود و اساسا لحاظ نميكند كه پيشينه خودش چيست، به كدام جريان سياسي تعلق دارد، فرزند چه كسي است، نتيجه اين اقدامش چقدر به زيان رييس مجمع تشخيص مصلحت نظام تمام ميشود و مخالفانش چگونه از اين ماجرا عليه نيروهاي اصلاحطلب و پدر بزرگوارش بهره خواهند برد.
این بيتدبيري را چگونه ميتوان توجيه كرد؟ طبيعي است كه اين تصميم فائزه هاشمی كاملا اقدام شخصي و فردي اوست و بدون مشورت با ديگران صورت گرفته است. اما مگر ميشود پيامدهاي منفي چنين اقدامي را در نظر نگرفت و صرفا بر اساس ظاهر دين و مباني اخلاق اقدام كرد؟ مظلوميت آيتالله هاشميرفسنجاني چقدر مضاعف ميشود وقتي شاهديم كه در هجوم بيرحمانه هزاران تير تهمت و دروغ، از پشت سر و پهلو هم بيتدبيري برخي فرزندان و دوستانش چون شمشيري بر او وارد ميشود و او بايد اين همه را تحمل و تدبير كند؟
ملاقات فائزه هاشمی رفسنجانی با اعضای فرقه ضاله بهائیت، یک خطا و اشتباه نیست که آقای هاشمی فائزه اش را دعوت به اصلاح و جبران آن کرده است.
در دیدار فائزه با بهائیان و حمایت وی از آنها، ریشه های فتنه 88 را می توان دید. علت زندانی بودن مهدی هاشمی را می توان دید. حصر را می توان تبیین کرد.
این اتفاق ها از قضا بسیار خوب است. پرده ها را از چهره ها کنار می زند و مرزهایی را که به سبب نفاق تیره و تار شده بودند روشن می سازد.
حمایت فائزه از بهائیان، به آنها که فریب نفاق چادر و چاقچور این جماعت را خورده اند پیام می دهد که بدانید دعوا بر سر چیست.
اقدام فائزه را باید در چارچوب منازعه اسلام ناب محمدی(ص) و اسلام آمریکایی جریان لیبرال تحلیل کرد.
آنها که در عرصه های گوناگون این منازعه تاریخی، سکوت پیشه می کنند و یا با تظاهر به جهالت، این اسلام ستیزی و کینه جویی از اسلام را به اشتباهات ساده تقلیل می دهند، خیانت می کنند... و "تاریخ اسلام پر است از خیانت بزرگانش به آن
آقای هاشمی ضربه شما به انقلاب کمتر از ضربه منافقین در صدر اسلام نبود، شما با آبروی انقلاب و روحانیت ضربه زدید و گناهی مرتکب شدید که توبه پذیر نیست، شما پشت کلمه امام و اسلام مواضع خصمانه می گرفتید و و به اسلام و انقلاب ضربه میزدید.
آقای هاشمی! شما و مردان و فرزندانتان آمریکا و انگلیس را فرشته نجات می دانید و عملا با شعار مرگ بر آمریکا و مرگ بر استکبار مخالفت کردید. برخی وفرزندان شما دست پروره انگلیس هستند یا با برخی اعضای فرقه ضاله بهائیت طرح دوستی برقرار کردند.
آقای هاشمی شما بودید که فامیلهای ثروت و قدرت را برای کودتای رنگین ساماندهی کردید، فتنه 88 را رهبری کردید تا به اساس انقلاب و ولایت ضربه بزنید.آقای هاشمی! شما برنامهریزی کردید که برخی مراجع تقلید را در حمایت از ولایت دچار تردید کنید با تمام توان و وجود در انتخابات اخیر ایستادید و به آنها جسارت کردید. در انتخابات گفتید مردم کار را تمام میکنند ام اکار شما و مردان تان در این انقلاب تمام شده است.
آقای هاشمی! در امور سیاسی و حکومتی راهبرد ایجاد اختلاف بین اصولگرایان و وحدت بین عناصر فتنه را پیگیری کردید، شما نماد مدیریت اشرافی هستید و مدیرانی با این تفکر را تربیت کردید.
آقای هاشمی! این فریاد ملت است بشنوید و به آن تن بدهید دست از ایجاد زحمت برای انقلاب بردارید شما امروز دوست و یار انقلاب نیستسید شر مرسانید کار تمام شده و فرصت نجات هم باقی نیست
آیتالله دکتر هاشم هاشمزاده هریسی، نمایندۀ مجلس خبرگان: بهائیت کمتر و پستتر از آن است که در جامعۀ اسلامی ما مطرح شود... افرادی که به مطرح شدن آن کمک میکنند، به زنده شدن آن کمک کردهاند.
حجتالاسلام ابوالفضل شکوری، عضو شورای مرکزی حزب اعتماد ملی: بهائی ها حزب سیاسی هستند نه فرقه مذهبی...اصل تأسیس فرقه بهائی با حمایت روسیه بوده و بعد از آن به دست انگلیس ها افتادند...اگر فائزه هاشمی یا هر ایرانی دیگری به عنوان حامی با آنها دیدار کند، کاملاً اشتباه است
به گزارش گلد نیوز به نقل از مهر آیت الله مکارم شیرازی گفت: در طول تاریخ حیات منفور بهائیت، همواره دشمنان اسلام به عنوان یک ابزار از آنها استفاده کرده و می کنند و ممکن است این کارها مقدمه ای برای به رسمیت شناختن آنها باشد.
به نقل از پایگاه اطلاع رسانی آیت الله العظمی مکارم شیرازی ، این مرجع تقلید در ابتدای درس خارجه فقه خود در مسجد اعظم قم، نسبت به کار زشتی که در این ایام واقع شده اعتراض شدید کرد و گفت: شنیدیم دختر یکی از شخصیت های معروف سیاسی به دیدار دوستانه یکی از سران مجرم فرقه ضاله بهائیت رفته و در مجلسی زیر عکس یکی از سران این فرقه ضاله از او عملا تشکر کرده است.
آیت الله مکارم شیرازی افزود: اینجانب منتظر بودم ببینم کسی اعتراض می کند یا نه؟ دیدم متأسفانه خبری نیست. تا اینکه امروز شنیدم پدر او اعتراض ملایمی کرده که جای شکرش باقی است. ولی چرا دیگران سکوت کردند؟ مگر این کار یکی از منکرات مسلم نیست؟ آیا جای نهی از منکر ندارد؟ بنده به سهم خود اینگونه کارها را شدیدا محکوم می کنم و معتقدم این جرم از نظر شرعی قابل تعقیب است، زیرا تقویت دشمنان اسلام و دشمنان نظام از نظر شرعی جرم محسوب می شود و می توان مجرم را تعقیب کرد.
این مرجع تقلید ادامه داد: باید توجه داشت مخالفت ما با فرقه ضاله، تنها به خاطر دشمنی آنها با اسلام و توطئه بر ضدّ مسلمانان نیست بلکه آنها به یقین جزء عوامل بیگانه مانند آمریکا و اسرائیل هستند. مهم ترین مرکز این فرقه در آمریکاست و مرکز مهم دیگری از آنها در اسرائیل است و در طول تاریخ حیات منفور آنها، همواره دشمنان اسلام به عنوان یک ابزار از آنها استفاده کرده و می کنند و ممکن است این گونه کارها مقدمه ای برای به رسمیت شناختن آنها باشد.
به گزارش گلد نیوز به نقل از سحام انتشار عکس فائزه هاشمی، نماینده سابق مجلس ایران در کنار فریبا کمال آبادی یکی از مدیران جامعه بهایی ایران، حملات شدید جریان اصولگرا و رسانههای منتسب به این جریان نسبت به او و اکبر هاشمی رفسنجانی را به دنبال داشته است. اما خانم هاشمی در گفتگو با یورونیوز میگوید که هیچ کار خلافی نکرده، پشیمان نیست و کسانی که به این دلیل به او حمله میکنند دغدغه دین ندارند.
فریبا کمالآبادی که به ۱۰ سال زندان محکوم شده طی روزهای گذشته و برای اولین بار بعد از ۸ سال زندان به مرخصی آمد. همبندیان سابق او در زندان اوین همچون نسرین ستوده، ژیلا بنییعقوب، ساجده عرب سرخی و مهسا امرآبادی به دیدار او رفتند اما انتشار عکسی از فائزه هاشمی که محجبه در کنار فریبا کمالآبادی و چند زن غیرمحجبه بهایی نشسته است خبرساز شد.
خبرگزاری فارس با انتشار مصاحبههای متعدد بهائیان را فرقهای ضاله، گمراه و صهیونیستی معرفی و معاشرت با آنها را مذموم دانسته و از اکبر هاشمی رفسنجانی، رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام و عضو مجلس خبرگان رهبری خواسته که از این عمل دخترش اعلام برائت کند.
فائزه هاشمی، نماینده سابق مجلس، مدیرمسئول روزنامه توقیف شده زن و دختر اکبر هاشمی رفسنجانی اما میگوید که هرچند تصور چنین حملاتی را نداشت اما نگران این موجها نیست و این موجها در نهایت به ضرر موج سازان تمام میشود.
خانم هاشمی دوم مهرماه سال ۹۱ بازداشت و برای سپری کردن محکومیت خود راهی زندان اوین شده بود. او به شش ماه زندان و پنج سال محرومیت از فعالیتهای سیاسی، مطبوعاتی و اجتماعی محکوم شده بود و بعد از سپری کردن دوران محکومیت خود از زندان ازاد شد.
تحتفشارهای شدیدتر بودهایم
فائزه هاشمی در گفتگو با یورونیوز به آشناییاش با فریبا کمالآبادی در زندان اوین اشاره میکند و میگوید: من دیدن خانم کمالآبادی رفتم به دلیل اینکه همبندی من بود و شش ماه با هم زندگی کردیم و بعد از هشت سال برای پنج روز مرخصی آمده و این دیدار خیلی چیز عادی و معمولی و مسئله پیشپاافتادهای است. حیوان که نیستیم در زندگی در دورانهای مختلف یک چیزهایی وجود دارد که یک سری وظایف اخلاقی و انسانی را بر دوش آدم میگذارد و یکسری ارتباطاتی را برقرار میکند.
او میافزاید: من با اینها آشنایی که نداشتم و قبل از زندان با جامعه بهایی هیچ ارتباطی نداشتم. جمهوری اسلامی درواقع با زندانی کردن من، سبب این آشنایی و ارتباطات و سبب باز شدن دریچه دیگری در زندگی من شد. بارها گفتهام من این زندان را خیلی دوست داشتم و بسیار تجربه گرانبهایی برای من بود. خیلی چیزها آنجا یاد گرفتم، خیلی چیزها را متوجه شدم و این هم یکی از ارتباطاتی بود که آنجا ایجاد شده بود و خود اینها سبب ایجاد این ارتباطات شدند.
خانم هاشمی درباره فشارها و حملاتی که به دلیل این دیدار و انتشار عکس او متوجه او و پدرش شده میگوید: آدم دیدن دوست اش میرود و موضوع این بود و غیرازاین هم نبود. آقای هاشمی و کلاً ما هم اولین بار نیست تحت فشار قرار میگیریم سالهای قبل را نگاه کنید فشارهای شدیدتر از این هم بوده حالا نمیدانم چه نتیجهای میگیرند ولی چیز جدیدی نیست. به نظر من یک عکسالعمل غیرمنطقی است و خودشان موضوع را بزرگ کردهاند یعنی اگر موضوع توسط اینها اینقدر مطرح نمیشد و نسبت به آن اینطور عکسالعمل نشان نمیدادند هیچکسی هم نمیفهمید که چنین اتفاقی افتاده. همه بیاعتنا و معمولی از کنارش رد میشدند. عکسالعملهای غیرمنطقی اینها است که موضوع را دامن می زند و موضوع کش پیدا میکند.
او سپس به برهم زدن برنامه سخنرانیاش در شهر مشهد در سال گذشته اشاره میکند و میگوید: بسیجیها ریختند به هم زدند و سخنرانی انجام نشد. یاسر [هاشمی] گفته بود اگر فائزه سخنرانی میکرد خیلی معمولی صحبت اش را میکرد و تمام میشد میرفت اما با کاری که بسیجیها کردند تمام ایران فهمیدند که فائزه سخنرانی داشته و تبلیغاتی که اینها کردند بینهایت بود. اگر سخنرانی انجام میشد یکهزارم این هم تبلیغ ایجاد نمیکرد. این مسئله هم همینطور است یعنی این دیدار اگر عکسالعمل نشان نمیدادند این گونه تبلیغ نمیشد. این همه هم که این کارها را میکنند درس نمیگیرند که در نهایت به ضرر خودشان میشود.
کارکرد سیاسی دارند نه دغدغه دین و مذهب
خانم هاشمی در پاسخ به این سؤال یورونیوز که انتشار عکس شما علاوه بر فشار و حمله به شما موجی از توهین و اتهام زنی به بهائیان را هم به دنبال داشته و در این مورد چه فکر میکنید؟ میگوید: آب که از سر گذشت چه یک وجب چه ده وجب. فکر نمیکنم فرقی برای آنها [بهائیان] بکند این قضایا و شاید اصلاً بدشان هم نیاید که اینقدر مطرح باشند. اینها [اصولگرایان] نباید اینقدر بیعقلی بکنند. که اینقدر مطرح نکنند و اینقدر راجع به این موضوع حرف نزنند. الآن شرایط دنیا، شرایط ایران و جامعه مجازی و.. خیلی متفاوت شده. موضوع من نسبت به بهاییها، موضوع حقوق بشری است. اینکه ما بهعنوان دین این گونه تبعیض قائل شویم و اینگونه ظلم بکنیم به بهاییها و سایر گروهها مثل اصلاحطلبان درست نیست. شما ببینید چقدر بچههای اصلاحطلب داریم که از دانشگاهها اخراج شدهاند و زندان رفتهاند به این دلیل که از حکومت انتقاد کردهاند. اینها ظلم است در مورد بهاییها هم همین است. نگاه من، نگاه حقوق بشری است. حضرت علی به مالک اشتر توصیه میکند موقعی که خلیفه شده بود که افراد انسان دو دسته هستند یا هم دین تو هستند یا همنوع تو در آفرینش هستند و فرقی نمیکند تو موظفی حقوق همه اینها را رعایت کنی. هرگز هم نگفته کسانی که هم دین تو نیستند تو میتوانی نابودشان کنی و از حقوق اجتماعیشان محرومشان کنی. ما الآن اسلام را هم عمل نمیکنیم، کجای اسلام گفته میتوانیم نسبت به بهاییها و اصلاحطلبها و سایر گروهها چنین رفتارهایی بکنیم و دایره غیرخودی را مدام افزایش دهیم؟ اینها کارکرد سیاسی است کارکرد مذهبی و دینی نیست.
به بهائیان ظلم میشود
او معتقد است که عکسالعملها نسبت به دیدارش با یکی از مدیران جامعه بهایی ناشی از دغدغهای دینی نیست و میگوید: نگاه من به این عکسالعملی که اینها نشان میدهند نگاه دینی نیست یعنی معتقد نیستم به خاطر دین این کارها را میکنند و دغدغه دین دارند. اگر دغدغه دین داشتند رفتار خودشان را اصلاح میکردند و اینقدر به نام دین ظلم نمیکردند. نگران این هستند که بهائیت گسترش پیدا بکند؟ اول بروند خودشان را اصلاح بکنند دین را درست تبلیغ بکنند، اگر کسی رفت سراغ بهائیت؟ اگر ما مسلمانها رفتار درست داشته باشیم به دین خودمان درست عمل کنیم و اخلاق و اصول دینی را رعایت بکنیم کسی میرود سراغ دین دیگری؟ اگر هم کسی میرود به خاطر عملکرد کسانی است که به نام اسلام کار خطا میکنند. اسلام این نیست که اینها عمل میکنند.
فائزه هاشمی میگوید که نگاه او به بهائیان در ایران حقوق بشری است و معتقد است که: ما در ایران داریم ظلم میکنیم نه تنها به اینها که به خیلیها. منتهی میزان اینها از همه بالاتر است. و نباید این اتفاق بیفتد و ما باید رفتارهایمان را اصلاح بکنیم.
او در پاسخ به این سؤال که برخی از انتشار عکس انتقاد کردهاند و معتقدند که نباید عکس شما منتشر میشد میگوید: الآن دیگر در این دنیای امروزی دست توی دماغتان هم بکنید سایتها منتشر میکنند. فقط هم افراد شناخته شده نیستند افراد دیگر هم در شبکههای مجازی عکسهای خانوادگیشان را منتشر میکنند و این یک مسئله عمومی است اما به کسانی که می گویند نباید عکس منتشر میشد و این دیدار مخفی میماند باید بگویم ما عادت به مخفی کاری، تظاهر، ریاکاری و دروغ گفتن نداریم. وقتی هم کاری میکنیم اصرار نداریم مخفی بماند. من کار خطایی نکردهام که بخواهم مخفی بماند یا نگران باشم. پرسیدند عکس بگیریم؟ گفتم بگیرید چه اشکالی دارد؟ من کار خطایی نکردهام و عادت هم به مخفی کاری ندارم خانواده ما اصلاً اینطوری هستند و خیلیها معتقد هستند چوبهایی که ما میخوریم و هزینههایی که میدهیم به خاطر صداقت و سادگیمان است که نمیتوانیم دروغگو باشیم و تظاهر کنیم. الآن هم پشیمان نیستم.
فائزه هاشمی میگوید: این موج هم میگذرد من نگران نیستم، نگذشت هم مهم نیست باید هزینه داد.
خبرگزاری فارس فتوای قدیمی آیتالله خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی را منتشر کرده که هرگونه معاشرت با بهائیان را منع کرده و گفته بود همه پیروان فرقه گمراه بهائیت محکوم به نجاست هستند و در صورت تماس آنها با چیزی، مراعات مسائل طهارت در رابطه با آنها، نسبت به اموری که مشروط به طهارت است، واجب است.
روزنامههای جوان و کیهان و وبسایتهای رجانیوز، جهان نیوز و تسنیم هم همچون خبرگزاری فارس، مطالب و مصاحبههایی علیه بهائیان ایران و فائزه هاشمی منتشر کردهاند. بیشتر مطالب شبیه به هم و فشار بر اکبر هاشمی رفسنجانی برای موضعگیری و اعلام برائت از دخترش است. آقای هاشمی تاکنون عکسالعملی به این مسئله نشان نداده است.
به گزارش گلد نیوز محمد مهاجری گفت: خانم فائزه هاشمی چند روز پیش به دیدار عضوی از گروهک صهیونیستی بهائیت رفته و عکسش هم منتشر شده.
هیچ آدم عاقلی این رفتار را نمی پسندد .قاطبه مردم متدین هم که این فرقه گروهکی کافر را دشمن دین و وطن شان می دانند از این ملاقات ناراحتند.
تا اینجا را داشته باشید.
خانم فائزه هاشمی یک دوره نماینده مجلس بوده. مدتی هم یک روزنامه داشته. روزگاری برای دوچرخه سواری بانوان هم فعالیت داشته. چندصباحی هم بدلیل نشر اکاذیب و توهین و... زندان رفته. دیگر چه؟
جامعه پر است از این افرادی که روزی کاره ای بوده اند و الان کنج دنجی نشسته اند و کسی هم یادشان نمی کند.
خانم فائزه هاشمی اصلا در سپهر سیاسی و اجتماعی این مملکت چه نقشی داشته و دارد؟ در کجای معادلات سیاسی کشور به حساب می آید؟ از چه درجه فرهیختگی برخوردار است ؟ و خلاصه اینکه کیلویی چند است؟
تا اینجا را هم داشته باشید
خودتان را بگذارید جای چهره های سیاسی و فرهنگی و اجتماعی مختلف و به چند سوال بالا پاسخ بدهید. اگر شما هم با این جواب همراهید که فائزه هاشمی بسیار معمولی تر و غیرمهم تر از آن است که هر حرف و رفتارش توی بوق شود و در رسانه ها بیاید، پس بگردید دنبال هدف اصلی که از انتشار خبرهای ریز و درشت او منتشر می شود!
تا اینجا را هم داشته باشید تا نکته آخر را بگویم.
عکس فائزه و آن جماعت بهایی را چه کسی پخش کرده؟ به این موضوع فکر کرده اید؟
آن را خود بهایی ها منتشر کرده اند. که چه بشود؟معلوم است. دنبال اینند که بگویند ما هستیم. برای اثبات اینکه بگویند ما هستیم انتشار یک عکس،حتی بافائزه هاشمی برای شان کافی است. اگر ما رسانه ها آن عکس را منتشر نمی کردیم و اصلا بهش محل نمی گذاشتیم، الان مجبور نبودیم پای این همه سخنران و صاحبنظر و شخصیت خرد و کلان را وسط بکشیم تا رفتار یک چهره دست صدم سیاسی را محکوم کنیم. عجب رودستی خوردیم ما رسانه چی ها و عجب پاس گلی دادیم به بهایی هایی که اتفاقا آنها هم در سپهر سیاسی و اجتماعی ما عددی نیستند.
افسوس که جایزه ای معتبر و شناخته شده جهانی برای ایجاد»شور و آشوب،بحث و مجادله،بانگ و فریاد...و یا شگفتی آفرینی اجتماعی« پیرامون رعایت و احترام به "حقوق شهروندی" و "منشور جهانی حقوق بشر"،در جهان وجود ندارد...وگرنه من خانم فائزه رفسنجانی را بخاطر ملاقات»شگفت انگیزش« از زندانی بهایی خانم فریبا کمال آبادی،برای دریافت جایزه»شگفتی آفرینی اجتماعی« کاندید میکردم...
در کشوری که »دیکتاتوری اسلامی« و »استبداد ولایت مطلقه فقیه« بر قرار است...در کشوری که اسناد و فتاوی مجتهدین و ملایان طراز اول مرده و زنده، علیه بدیهی ترین حقوق انسانی ایرانیان بهایی،بزرگترین اقلیت دینی کشور ایران در دسترس همگان است...در کشوری که تقریباً نزدیک به 200 سال بهائیان را بخاطر ایمانشان به آئین ایرانی بهایی،هر شب و هر روز کشتار، شکنجه،زندانی کرده اند...و اموالشان را ملایان و حکومتگران برای استفاده شخصی خود مصادره و از همه حقوق انسانی محروم نموده اند...
اکنون زنی با تربیت مذهبی و از پدری بنام »آیت الله هاشمی رفسنجانی«، یکی از مشهورترین بنیانگذاران و مسئولین طراز اول جمهوری اسلامی، که در همه لحظات زندگیش دشمنی و کینه خود را علیه بهائیان بیان کرده، نوشته و منتشر نموده و از هیچ عملی علیه نابودی بهائیان روی گردان نبوده است...اکنون دختر او، فائزه رفسنجانی، با جسارت و دلیری به دیدار یک بهائی زندانی که زمانی با او هم بند و هم زنجیر بوده است میرود و از شماتت پدر و کینه و خشم دیگر ملایان قدرتمند حکومت اسلامی بیمی بدل راه نمی دهد...جای شگفتی دارد...من شگفتی خود را نمی توانم پنهان دارم...ایران آبستن شگفتیهای شورانگیزی است
۰۱ خرداد ۱۳۹۵
بیانیه ی جمعی از نواندیشان دینی در ضرورت رواداری با دگراندیشان:
عقیده نمیتواند مبنای جرم حقوقی یا معصیت دینی باشد
زیتون– پنج تن از روشنفکران عرصه نواندیشی دینی با انتشار بیانیه ای بر ضرورت رواداری از پیروان اندیشه های دیگر تاکید کردند.
به گزارش «زیتون» در این بیانیه با اشاره به «کج اندیشی و افراط گرایی» که ایران را نیز مانند دیگر کشورها تهدید می کند آمده است:« افراط گرایان با پشتیبانی قدرت سیاسی و با توسل به زور و ارعاب، هزینه های گزافی را در حوزه های گوناگون فرهنگی و هنری و اقتصادی و اجتماعی و سیاست داخلی و خارجی بر کشور و ملت تحمیل کرده اند. متاسفانه برخی از مدعیان، که چشمان ریزبینشان تار موی زنان، مقالهای در یک جریده و یا ملاقات با یک هم وطن بهایی را میبیند، از دیدن فجایع بزرگ ناتوان است.»
در ادامه این بیانیه با اشاره به دیدار فائزه هاشمی با یکی از همبندی های سابقش، نظرات نو اندیشان دینی در خصوص پیروان بهائیت آمده است.
این بیانیه توسط عبدالعلی بازرگان، حسن فرشتیان، محسن کدیور، صدیقه وسمقی و حسن یوسفی اشکوری امضا شده است.
متن کامل این بیانیه که در اختیار «زیتون» قرار گرفته، به این شرح است:
عبدالعلی-بازرگان-محسن-کدیور-صدیقه-وسمقی-حسن-یوسفیاشکوری
آتش جهل و تعصب جهان اسلام را در بر گرفته، شهرها و کشورها را به ویرانه بدل کرده، صدها هزار کودک و زن و پیر و جوان را به خاک و خون کشیده و میلیونها آواره بر جای گذاشته است. دهها فرقه و مذهب تولد یافته در آغوش جهان اسلام، هر یک پیروان دیگری را تکفیر کرده و مهدورالدم خوانده است؛ وهابی شیعه را، شیعه بهایی را، سنی علوی را و آن دیگری ایزدی و حوثی را …
کج اندیشی و افراط گرایی کشور ما را نیز مانند دیگر کشورها تهدید می کند. افراط گرایان با پشتیبانی قدرت سیاسی و با توسل به زور و ارعاب، هزینه های گزافی را در حوزه های گوناگون فرهنگی و هنری و اقتصادی و اجتماعی و سیاست داخلی و خارجی بر کشور و ملت تحمیل کرده اند. متاسفانه برخی از مدعیان، که چشمان ریزبینشان تار موی زنان، مقالهای در یک جریده و یا ملاقات با یک هم وطن بهایی را میبیند، از دیدن فجایع بزرگ ناتوان است.
از نمونههای آن دیدار خانم فائزه هاشمی و جمعی از آزادگان عدالت خواه از خانم فریبا کمال آبادی است؛ هم وطن ستم دیدهی بهایی، که اخیرا پس از گذشت هشت سال از محکومیت بیست ساله، چند روزی به مرخصی آمده بود. اما در برابر این رفتار انسانی و اخلاقی، بخشی از اصولگرایان افراطی و جزم اندیش، البته با انگیزههای شناخته شده سیاسی، واکنش تند و نامعقول نشان دادهاند و اسفبارتر آنکه برخی از روحانیت و مراجع، از جمله آقای مکارم شیرازی این دیدار را تقبیح و حتی جرم قابل پیگرد و تقویت بهائیت و تضعیف اسلام دانسته اند!
در ارتباط با واکنش یادشده، نکاتی را بهشرح زیر معروض میداریم:
تجربه نشان داده است که اکثریت مردم ایران، صرف نظر از دین و عقیده سایرین، با آنان در صلح و مسالمت زیستهاند و هرگاه مجالی بوده، به دلجویی از ستم دیدگان پرداختهاند.
الف – پیروان فرقهی بهائیت دهها سال است که در ایران به دلیل دین و عقیده خود مورد ستم قرار میگیرند. آنان در طول سی و هشت سال گذشته، از حق تحصیل و اشتغال محروم بودهاند. اموال برخی و جان برخی دیگر ستانده شده و یا سالیان درازی را در زندانها سپری کرده اند. اگر قرار باشد هر فرقه و مذهبی که به قدرت رسید، بر دیگری تیغ کشدو پیروان دیگر مذاهب و فرقه ها را از حقوق انسانی محروم سازد، دیگر هیچکس در امنیت نخواهد زیست. رواج چنین اندیشهای میتواند توجیه گر ظلم و تبعیض بر پیروان مذاهب گوناگون شیعه، که در اقلیت هستند، در دیگر کشورها، نیز بشود.
ب – نقد و رد باورهای یک فرقه و مذهب، نمی تواند توجیه گر ظلم و ستم به پیروان آن باشد. توجیه ستمگری و خشنودی از آزار و اذیت هم نوعان، خود بزرگترین ضلالت و گمراهی است. عقیدهی دینی نمیتواند مبنای جرم حقوقی یا معصیت دینی باشد.
ج – اسلام مؤید آزادی دین و عقیده است. قرآن در آیات متعدد بر این مهم تصریح کرده است. آزادی دین و عقیده و اندیشه جزء لاینفک شرافت و عزت انسانی است که هیچکس نباید آن را از دیگری سلب کند. به لحاظ دینی نیز زیرپا گذاشتن حقوق انسانی غیرمسلمانان، ولو مشرک و کافر، مجوز شرعی ندارد.
دیدار از یک هم وطن بهایی که سالهای زیادی را به ناروا در زندان سپری کرده، نه تنها جرم نیست، که رفتاری دینی، اخلاقی و انسانی است.
د – در حقوق موضوعه ایران، هیچ قانونی وجود ندارد که بر اساس آن حقوق ایرانیان غیرمسلمان و غیراهل کتاب مورد تعرض قرار گیرد، بلکه بر اساس اصول قطعی دولت- ملت مدرن، که به نوعی در قانون اساسی جمهوری اسلامی نیز بازتاب یافته است، برابری حقوقی شهروندان ایرانی تضمین شده است. اصولا دولت و نظام سیاسی حاکم در مقامی نیست که داوری دینی یا مذهبی به عهده آن باشد. نقش حکومت در اسلام، که در عهدنامه امام علی با مالک اشتر و مواردی دیگر در نهج البلاغه نیز آشکار است، جز انجام خدمات عمومی، که از عهده افراد خارج است، نمی باشد.
ه – دیدار از یک هم وطن بهایی که سالهای زیادی را به ناروا در زندان سپری کرده، نه تنها جرم نیست، که رفتاری دینی، اخلاقی و انسانی است.
و – ستم پذیری، چشم پوشی بر رفتارهای غیر اخلاقی و غیر انسانی، عدم اعتراض به کج اندیشیها و افراط گریها و خرافه پردازیها چنان توان جامعه ما، حتی توان نخبگان سیاسی و فرهنگی و فکری را تضعیف کرده که نمی تواند از یک رفتار ساده اخلاقی و انسانی در دیدار یک هم وطن با یک زندانی دفاع کند، تا جایی که حتی آقای هاشمی رفسنجانی مجبور میشود در برابر هیاهو و زورگویی کج اندیشان، رفتار انسانی دخترش را تقبیح کند! جرم دانستن دیدار، منحصر به دیدار با یک هم وطن بهایی نیست. از سال ۸۸ دیدار زندانیان جنبش سبز، که آنان را فتنهگر میخوانند، و حتی کمک به خانوادههای زندانیان سیاسی، که در هر عرف و مکتبی اخلاقی و انسانی است، نیز جرم دانسته میشود.
عدم اعتراض به این ستم های آشکار و بدعت های ناروا، کار را به آنجا رسانده که در مواردی حتی دستگاههای امنیتی و گاه قضایی، زن و شوهری را وادار به طلاق و جدایی کرده و خانوادههایی را از هم پاشیدهاند.
ز – تجربه نشان داده است که اکثریت مردم ایران، صرف نظر از دین و عقیده سایرین، با آنان در صلح و مسالمت زیستهاند و هرگاه مجالی بوده، به دلجویی از ستم دیدگان پرداختهاند. فتاوای اسلامی- انسانی برخی فقیهان آزاده مثل آقای منتظری، راهگشای خروج از انجماد فقهی و گامی به سوی همزیستی انسانی بوده است.
جا دارد اهل فرهنگ و هنر و سیاست با بهره گیری از این روحیهی انسانی، بر تفرقه و خصومت و روا داری ستم و تبعیض نسبت به هم وطنان، به دلیل دین و عقیده، خط بطلان کشند. پایمال کردن حقوق انسانها به هر دلیل و بهانه برای هیچ دین و ملتی افتخار و آبرو نمیآفریند. عزت و آبروی اسلام و کشور ما در احترام به حقوق متعارف انسانی است.
وقت آن رسیده است که با جدیت بیشتر از ضرورت زیست مسالمت آمیز انسانی و اصل مهم رواداری با دگراندیشان حمایت کنیم.
عبدالعلی بازرگان، حسن فرشتیان، محسن کدیور، صدیقه وسمقی، حسن یوسفی اشکوری
اول خرداد ۱۳۹۵
http://zeitoons.com/9157
حاشیههای سیاسیِ ماجرای دیدار خانم فائزه هاشمی با همبندِ بهائیاش نه عجیب است نه دور از انتظار. اما آنچه تماشاییست هنرنماییِ برخی فقیهان و اصولگرایان در «نجِس» خواندنِ بهائیان است؛ روزگاری دور، مفتیانِ ادیان و مذاهب، پیروان دیگری را سزاوار «نیستی» میخواندند و فقیهانِ مسلمان نیز حکم به نجاستِ مسیحیان و یهودیان میدادند. دورهای دیگر فرا رسید و شعور فقیهان به آنجا رسید که نمیتوان پیروان ادیان و کتبِ الهی را نجس خواند. اکنون اما دورانِ فقیهان و مؤمنانیست که از زمینه و زمانهی پیشینیان عبور کردهاند و دریافتهاند که «انسان، پاک است؛ چه دیندار و چه بیدین». اینکه در چنین روزگاری هنوز کسانی بر طبل نجاست جسمِ «انسانِ» دگراندیش بکوبند یا باید در طهارتِ جانشان تردید کرد یا در سلامتِ عقلشان!
بهای انسان به انسانیت اوست؛ بهائی و غیر بهائی هم ندارد.
منبع: ایران وایر
سه شنبه 17 مه 2016 رضا حقیقت نژاد
«مهسا امرآبادی» و «مسعود باستانی»، زوج روزنامه نگار ایرانی از جمله کسانی بودند که در روزهای پس از انتخابات ۸۸ پایشان به زندان باز شد. آن ها هفت سال حکم زندان داشتند. مهسا و مسعود این روزها پس از پایان دوران محکومیت، اجازه فعالیت رسانه ای ندارند ولی در توییتر فعال هستند.
دیروز مهسا امرآبادی در توییتر نوشت: «خیلی ساده است؛ وقتی چندین و چند ماه با کسی زندگی می کنی، بعدها دلت برایش تنگ که هیچ، پر می کشد، به ویژه که آن فرد فریبا کمال آبادی باشد.»
سه ساعت بعد مسعود باستانی نیز در توییتر خاطره ای از زندان نوشت: «رییس زندان برای بازدید آمده بود. او در پاسخ به یکی از هم بندیان بهایی، به عقیده اش توهین کرد. وقتی نگاهم کرد، گفتم هم وطن! از رفتارت خجالت زده شدم.»
مهسا امرآبادی چهار روز پیش وقتی «فریبا کمال آبادی»، یکی از مدیران جامعه بهایی پس از هشت سال زندان، برای پنج روز به مرخصی آمد، به دیدار او رفت. علاوه بر او، «فائزه هاشمی رفسنجانی»، «بهمن احمدی امویی»، «ژیلا بنی یعقوب»، «ساجده عرب سرخی» و... هم به دیدار این زندانی بهایی رفته بودند. فریبا امروز به زندان بازگشت. او باید ۱۲ سال دیگر را در زندان بگذارند.
وجه مشترک همه افراد نام برده این بود که در زندان با یک فرد بهایی هم بند بوده اند. اما به نظر می رسد یک وجه مشترک دیگر هم وجود دارد که فائزه هاشمی آن را ترسیم کرده است: «من با این ها [بهایی ها] آشنایی نداشتم و قبل از زندان، با جامعه بهایی هیچ ارتباطی نداشتم. جمهوری اسلامی با زندانی کردن من، سبب این آشنایی و ارتباطات و باز شدن دریچه دیگری در زندگی من شد.»
«محمد نوری زاد»، فعال سیاسی که مدتی در زندان با بهاییان هم بند بوده نیز به این موضوع اشاره کرده و گفته است تحت تبلیغات حکومت، بهاییان را «شهروند درجه ۵» می دانسته است. او پس از دیدارهایش با خانواده بهاییان، توضیح داده است: «بر خلاف این که احساس می کردم با هجمه هایی مواجه بشم، از طرف هم کیشان، سپاهی ها، دوستان، دولتمردان، زندان رفته و فرهنگیان با استقبال و همراهی بسیار فراوانی روبه رو شدم. ما هم مثل تو [درباره بهاییان] شرمساریم ولی شهامت ابرازش را نداریم.»
اما دیدار و گفته های فائزه هاشمی رفسنجانی با واکنش تند تندروها مواجه شد. اکبر هاشمی رفسنجانی، پدر فائزه هم موضع تندی علیه بهاییان اتخاذ کرد و اقدام دخترش را اشتباه خواند.
«ناصر مکارم شیرازی»، مرجع تقلید شیعه ساکن قم با انتقاد شدید از دیدار فائزه هاشمی با فریبا کمال آبادی، گفته است: «این جانب منتظر بودم ببینم کسی اعتراض می کند یا نه. متاسفانه خبری نیست... چرا دیگران سکوت کردند؟»
«دریچه دیگر» که فائزه هاشمی از آن سخن می گوید و «سکوت» که مکارم شیرازی از آن گلایه می کند را می توان نشانه ای از تغییر در نگاه جامعه ایران به بهاییان توصیف کرد.
ناصر مکارم شیرازی در بهایی ستیزی، فردی سابقه دار است. او مانند بسیاری از مراجع تقلید شیعه، احکام مذهبی تندی علیه بهاییان صادر کرده است. در عین حال، نقش ویژه ای هم در پرونده فریبا کمال آبادی و دوستانش داشته است.
فریبا کمال آبادی، عضو گروه هفت نفره موسوم به «یاران ایران» بود. به گفته «مهنار پراکند»، وکیل دادگستری که وکالت این پرونده را بر عهده داشته است، در جریان رسیدگی قضایی به این پرونده، یکی از دادیاران دادگاه انقلاب استفتایی از آیت الله مکارم شیرازی می کند مبنی بر این که اگر بهاییان برای دین خود تبلیغ کنند، حکم آن ها چیست: «آیت الله مکارم شیرازی پاسخ داده اند چنان چه تلاش مستمر داشته باشند و خلاف اسلام باشد، براساس این استفتا بود که اتهام جدید، "محاربه" و "افساد فی الارض" هم به اتهام های قبلی اضافه شد.»
دستگاه قضایی بر اساس همین فتوا، برای هفت عضو «یاران ایران» تقاضای صدور حکم اعدام کرد. در نهایت، آن ها هر کدام به ۲۰ سال زندان محکوم شدند؛ حکمی که فتوای مکارم شیرازی به اندازه کافی در صدورش موثر بود.
این اتفاق سال ۸۶ رخ داد. هشت سال پس از این ماجرا، آزادی پنج روزه فردی که بر اساس فتوای مکارم شیرازی، مفسد فی الارض بوده، با استقبال گسترده شهروندان ایرانی و زندانیان سیاسی مواجه می شود.
چنین استقبالی با توجه به سابقه طولانی و قدرتمندانه تبلیغات روحانیون شیعه علیه بهاییان، دارای اهمیت است. به تعبیر «فرج سرکوهی»، نویسنده و روزنامه نگار، «بهاییت تنها مذهبی است که روحانیت شیعه برای مبارزه با آنان نهاد ویژه ای [انجمن حجتیه] تاسیس کرده است.»
«محمد توکلی طرقی»، استاد دانشگاه و مورخ هم در گزارشی مفصل، شرح داده است که از سال ۱۳۲۰ انبوهی از سازمان های تبلیغاتی و مذهبی صرفا به خاطر مبارزه با بهاییت تشکیل شده اند. «انجمن تبلیغات اسلامی» و «جامعه تعلیمات اسلامی» از مشهورترین این موسسات بوده اند.
به گفته موسسان جامعه تعلیمات اسلامی، این موسسه تنها در طول ۲۵ سال، ۱۷۰ موسسه فرهنگی دیگر را راه اندازی کرده که عمدتا در زمینه تبلیغ علیه بهاییان نقش داشته اند. علاوه بر این دو نهاد، نام ۱۵ موسسه بزرگ و فعال دیگر هم به عنوان کانون های ضدبهایی در طول ۷۰ سال گذشته ثبت شده اند.
در طول این دوران همواره مراجع تقلید شیعه با صدور فتواهای متعدد، بخشی از نظام تبلیغاتی علیه بهايیان بوده اند. در روزهای اخیر نیز عمده رسانه های تندرو برای برجسته سازی اهمیت مبارزه با بهاییان، به فتوای علی خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی و سایر مراجع تقلید شیعه ساکن قم پرداخته اند.
مبارزه با بهایی و نفی حقوق شهروندی و اجتماعی آن ها از معدود مواردی است که آن ها با هم اشتراک نظر دارند. با وجود این اشتراک و اجماع نظر گسترده، برخی نظرات متفاوت مانند رای مرحوم «حسینعلی منتظری»، مرجع تقلید منتقد حکومت که تاکید کرد بهاییان از حقوق شهروندی برخوردار هستند و باید از «رافت اسلامی» هم بهره مند شوند، فضاهای تازه ای برای بحث و گفت و گو در میان پژوهش گران دینی درباره موقعیت و وضعیت بهاییان ایجاد کرده است. به این موارد می توان تلاش های برخی روحانیون شیعه مانند «عبدالحمید معصومی تهرانی» را مورد اشاره قرار داد که با اظهارنظر درباره حقوق بهاییان یا انجام برخی کارهای نمادین مانند خوشنویسی کتاب «اقدس بهاییان»، مخالفت خود با گزاره های رسمی را ابراز کرده اند.
دامنه این گفت و گوها در میان برخی شخصیت های سیاسی اصلاح طلب مانند «محمدعلی ابطحی»، معاون دولت خاتمی نیز قابل رصد است. علاوه بر این، مرور سایت های مذهبی وابسته به حوزه علمیه نشان می دهد که در ماجرای اخیر، کم ترین تحرک و واکنش منفی از جانب شخصیت های حوزوی صورت گرفته است؛ سکوتی که گلایه مکارم شیرازی را برانگیخت.
اما موج همدلی با بهاییان در سال های اخیر محدود به زندانیان نبوده است؛ محرومیت آن ها از تحصیل هم یک جنبه دیگر از حقوق شهروندی بوده که با اعتراض همدلانهاجتماعی در ایران و صدور بیانیه های حمایت گرانه مواجه شده است.
انتظار می رود همراهی اجتماعی با بهاییان به خشمگین تر شدن حاکمیت و تلاش آن ها برای اعمال فشار بیش تر بر فعالان این حوزه منجر و یا دست کم، فشارهای سال های اخیر حفظ شود. ولی گفت و گوهای گسترده رسانه ای که بازتابی از گفت و گوهای اجتماعی هستند، نشان دهنده توجه بیش تر جامعه ایران به مولفه های مرتبط با «حقوق بشر» است؛ موضوعی که حکومت ایران همواره از گفت و گو درباره آن طفره رفته است و اکنون به نوشته خبرگزاری «میزان»، وابسته به قوه قضاییه، نگران آن هستند که دیدار با زندانیان بهایی، فضا را برای صدور گزارش های سازمان ملل درباره نقض حقوق بشر در ایران مساعدتر کند؛ خشم مضاعف.
عادت داشتیم فریبا عزیز را از پشت شیشه های کدر سالن ملاقات ببینیم. دیدن او و هر زندانی دیگر این سوی شیشه ها هیجان انگیز است و هیچ کس حاضر نیست به راحتی خود را از چنین دیداری محروم کند.
اعتراض هایی که توسط عده ای که در گذشته های دور زندگی می کنند و برخی از آنها پست های بالایی هم در برخی از نهادها دارند؛ ثابت کرد که بهائیان چقدر از حقوق ابتدایی محروم اند.
آنها نه تنها حق تحصیلات دانشگاهی، شغلی و ... ندارند بلکه حق دیده شدن هم ندارند.
این گروه از معترضین باید در مقابل نقض حقوق شهروندی بهائیان پاسخگو باشند.
آنها خانم هاشمی و ملاقات کنندگان را تهدید کرده و گفته اند که ملاقات کنندگان با یک فرد بهایی را بازداشت و آنها را پیش همان بهاییان در زندان خواهند فرستاد.
به گزارش کانال حقوقی پیشگامان، این روزها عکسی خصوصی از دیدار خانم فائزه هاشمی رفسنجانی با یک خانواده بهایی در فضای مجازی بازنشر میشود که فارغ از قُبح اخلاقی آن ذکر چند نکته لازم و ضروری است:
اولین نکته این است که اگر این عکس بدون اذن ایشان و آن خانواده بهایی منتشر شده باشد، نقض حریم_خصوصی اشخاص مذکور محسوب شده و خود جرم است.
دومین نکته حائز اهمیت این است که پُر واضح است که بهاییت و مردمانی که کیش بهایی دارند از جرگهی دین اسلام خارج هستند و جنبش بهاییت چیزی جز بدعت و ایجاد دین جدید و انکار آموزههای اسلامی نیست. اما در هر صورت ایشان به موجب قانون_اساسی از حق_حیات و حقوق_شهروندی (به طور محدود) برخوردار هستند. رابطه مردم با این افراد فرای دین و آیین یک رابطهی معمولی و روزمره است. عرفاً دیدار با بهاییان بلااشکال است و این امر در هیچ قانونی مورد جرم انگاری واقع نشده است. حتی در فقه نیز در بابهای حدود و تعزیرات هیچ موردی مبنی بر جرم بودن این نوع از دیدارها وجود ندارد! از اینها گذشته مردم و حتی مقامات کشوری و لشکری در روز با بسیاری افراد غیر مسلمان دیدار میکنند. حتی اولیای الهی هم با کافران حشر و نشر داشتند و با اخلاق و مهربانی به اسلام دعوتشان میکردند. بسیاری بی دینان و مسیحیان و کلیمیان و دهریان در دیدار با امامان معصوم (ع) مسلمان شدند و اولیاء و عرفای ما با کافران دیدار و مجادله أحسن داشتند. قرآن مجید در آیات متعددی همچون آیه ۱۲۵ سوره نحل، مسلمانان را نه تنها از دیدار با کافران منع نمیکند بلکه امر هم میکند. بنابراین ممکن است دیدارشان به قصد ارشاد و هدایت و امر به معروف مستحب و حتی واجب باشد.
در نهایت ذکر این نکته ضروری است که بر خلاف اظهار نظر برخی از روحانیون و مقامات این امر ذیل هیچ یک از عناوین مجرمانه قرار نمیگیرد.
تهیه و تنظیم:
کانال حقوقی پیشگامان
پاسخ کوتاه من این است: با بهائیان به عنوان انسان برخورد کنیم.
با بهائیان چگونه برخورد کنیم؟ پاسخ کوتاه من این است: با بهائیان به عنوان انسان برخورد کنیم. آئین و باور کسی و اصولا هر مسلمان یا غیرمسلمانی با هر عقیدهای باعث سلب حقوق انسانی وی نمیشود. این مبنایی متفاوت با تفکر سنتی دینی است. بهائیان در ایران، احمدیانیگری (قادیانیگری) در پاکستان، و مورمونها در آمریکا سه نمونهی معاصر از آئینهایی هستند که در جامعهی خود به عنوان دین با مشکلاتی مواجهند. دو گروه اول البته بسیار بیشتر. بهائیت خود را دین جدیدی میداند، اما مسلمانان آن را به عنوان دین نپذیرفتهاند. مباحث اعتقادی بهجای خود قابل دنبال کردن است و حتما باید با جدیت و متانت هم دنبال شود. اما حتی اگر بهائیت را فرقهای باطل و آئینی منحرف بهشمار آوریم، آیا باورمندان به این آئین به دلیل اعتقادات خاصشان از حقوق انسانی محروم میشوند؟
یعنی مثلا چون کافرند حق آئین دادرسی عادلانه شاملشان نمی شود؟ چون نامسلمانند و در زمرهی اهل کتاب هم نیستند جان و مال و ناموسشان، حتی مردهی آنها در گورستان فاقد احترام است؟ چون سرکردهی آنها که به نظر بهائیان پیامبر الهی است توسط دولت وقت عثمانی (نیم قرن قبل از تأسیس دولت نژادپرست و غاصب اسرائیل) به فلطسین تبعید شده و در همانجا از دنیا رفته و به خاک سپرده شده، و بهائیان به احترام مؤسسشان در آنجا تشکیلاتی دارند، پس سران بهائیت که با تشکیلات دینی خود تماس میگیرند جاسوس اسرائیل محسوب میشوند!؟ آیا هر بهائی که آئین خود را ابراز کند لزوما جاسوس اسرائیل است؟ آیا ایرانیان بهائی به جرم بهائی بودن از حق تحصیلات تکمیلی محرومند؟
کدام قانونی بهائیان را از حقوق انسانی خود در جمهوری اسلامی ایران محروم میکند؟ در حد اطلاع من چنین قانونی وجود ندارد! بهائیان با احکام غیرقانونی از حقوق انسانی یا شهروندی محروم شده و میشوند. مراجع تقلید علی الأغلب ارتباط و معامله با بهائیان را به حکم ثانوی ممنوع کرده به عدم طهارت و بطلان ازدواج با پیروان فرقهی ضاله فتوا دادهاند. در این میان حکم شدید آقای خامنهای رهبر جمهوری اسلامی مستند برخوردهای سختگیرانه با بهائیان است: «جمیع افراد فرقه ضاله بهائی محکوم به کفر و نجاست هستند و از غذا و سایر چیزهایی که با رطوبت مسری در تماس با آنها بوده است باید اجتناب کرد و بر مؤمنین واجب است که با حیله و فسادگری این فرقه گمراه مقابله کنند.»
(خبرگزاری تسنیم، مرداد ۱۳۹۲)
مصاحبه سایت انتخاب خبر 28 اردیبهشت 1395
در روایات اسلامی به کرار شنیده شده که روزی رسولالله(ص) از محلی رد میشدند، کافری از بالای پشتبام بر سر ایشان شکمبه گوسفند میریخت و بعد یک روز که پیامبر از آنجا بر طبق معمول عبور کردند دیدند از این کافر خبری نیست؛ سراغ او را که میگیرند متوجه میشوند که وی بیمار است و پیامبر به عیادت او میروند.
اگر چنین درسهایی که علما بر منابر از پیامبر برای ما و همه مردم بیان میکنند را مبنا قرار دهیم اینکه خانم هاشمی به عیادت هم بند خودش که چندین ماه با او در یک سلول به سر میبرده رفته است، نباید محلی از اعراب باشد.
این استاد علوم سیاسی تصریح کرد: ایشان درستترین، اخلاقیترین و انسانیترین کار ممکن را کردند که به عیادت آن خانم بهایی رفتند.
وی در ادامه با اشاره به خانم کمالآبادی اظهار داشت: واقعاً جرم این افرادی که 8 سال برخی هم بیشتر در زندان هستند چیست؟ آیا این افراد جاسوسی کردند و اسرار مملکتی را به بیگانه دادند و وطنفروشی کردند؟ آیا ازنظر دینی امام صادق علیهالسلام که با چندین هزار نفر از کافران، مشرکین، یهودیان، نصرانیها و گبرها مینشستند و یا بحث میکردند، اگر هرکدام از آنها مریض میشدند آیا امام به عیادتشان نمیرفتند؟
صادق زیباکلام اضافه کرد: خانم فائزه هاشمی به دیدار کسی رفتند که 8 ماه با او در یک سلول بوده است؛ یعنی ابتداییترین کاری که یک انسان میتواند در حق یک انسان دیگر انجام دهد ایشان کرده است. به نظر من اگر وی به دیدار همسلولی و هم بندش صرفاً به خاطر اینکه افکار و عقایدشان مخالف هم است نمیرفت آنوقت بود که جای گلایه داشت و جای این بود که خانم هاشمی را آماج حملات قرار دهند.
وی گفت: هنوز مشخص نیست که بهاییان در ایران به چه دلیل حق تحصیل و حق کار کردن ندارند و باید در زندان باشند؟ آیا صرفاً به دلیل این است که عقاید و افکارشان با ما متفاوت است؟ آیا این قبیل رفتارها بر اساس موازین شرعی صورت میگیرد؟ آیا رسولالله(ص) دستور داده بودند که هرکسی که مسلمان نشده و کافر باقیمانده او را به زندان بیندازند؟ آیا علما و مراجع این فتوا را داده بودند که هر کس مانند ما نمیاندیشد باید به زندان بیفتد؟
صادق زیباکلام در پایان تأکید کرد: از منظر حقوق بشر یا قوانین غربی و یا غیر اسلامی به موضوع بهاییان نگاه نمیکنم، بلکه پرسش من از مقامات محترم جمهوری اسلامی ایران آن است که با توجه به قانون اساسی خودمان و با توجه به اصول فقهی و شرعی خودمان، و با توجه به موارد دیگری که فقهای بزرگ شیعه درگذشته و امروز گفتهاند آیا میتوان یک فردی را به جرم یا اتهام داشتن افکار و عقایدی مغایر با اعتقاد دینی خودمان به زندان بیندازیم یا اجازه تحصیل به او ندهیم یا به او اجازه کار در مملکتش ندهیم و سایر فشارها و محدودیتهایی که ما برای بهاییها ایجاد کردهایم
این جمله از انجیل را پوراندوخت شریعت رضوی در ابتدای کتاب زندگینامه شوهرش علی شریعتی بنام«طرحی از یک زندگی» نوشته است، این جمله از کتابی آسمانی به اندازه تمام قوانین مدنی ارزشمند است، اینکه آدمیان سوای ریشه های فرهنگی، ملی، مذهبی، مدنی و...، چه میوه ای دارند و در کجای این فلک دوّار ایستاده اند، مقصدیست که برای رسیدن به آن جاده ای به درازای تاریخ گذشته و به انجام نرسیده طی شده است.
در زمان سربازیم پسری نحیف همخدمتیم بود که از همان ابتدای دوره، فرمانده و ارشد و منشی و... ما را از او برحذر میداشتند، چیزی نگذشت که فهمیدیم او نه بخاطر رفتار و مرامش، بلکه به خاطر مذهبش مغضوب عام شده، میگفتند بهایی است، کسی با او دست نمیداد، از کنار تختش رد نمیشد، با او حرف نمیزد و کلاً نخواسته و ندانسته منفور بود.«تنهایی»تنها واژه سزاوار او می نمود، از او افسانه ها ساخته بودند از اینکه در مذهبش ازدواج با محارم مجاز است، لواط مشروع است، هرکه را بخواهند میکشند و هزار انگ عجیب و غریب.
اما بعد از یک ماه او با نظم و ادب و وقارش چنان در دل همه نشست که دیگر کسی او را نجس نمیدانست، او که گویی عمری با این وضعیت زیسته بود راه برون رفت از چنین جوی را میدانست، او جمیع خصایل انسانی را داشت، فداکاری، تربیت، مردانگی، بخشش و هر آنچه که برای یک انسان خوب بودن نیاز داریم!
تازه همه کنجکاو شده بودند که بدانند دینش چیست؟! ولی او هرگز از دینش حرفی نزد و خود را و انسانیت را فراتر از دینش تعریف کرده بود...
ماجرای فائزه هاشمی و دیدارش با یک بهایی مرا به آن سالها برد، به روزی که جوان بهایی برای اینکه آب بشقابش به کسی نخورد همیشه جدا و در زمان غیر معمول برای شستن ظرفش میرفت، به تخت کنج آسایشگاه، به تنهایی و غربت یک انسان...
نمیدانم خانم هاشمی توانسته انسانیت را بر شانه های خود بگذارد و از دیوار تعصبات دینی بپرد یا نه، اما با این ملاقاتش نشان داد که میوه های انسانیت، چقدر میتواند ارزشمند باشد.
خانم فائزه هاشمی شما فقط فرزند یک سیاستمدار نیستید، شما فقط یک نماینده اسبق مجلس، یک زندانی سیاسی، یک زن آزادی خواه، یک تکنوکرات محبوب و... نیستید.
خانم هاشمی شما از امروز یک انسان به تمام معنا هستید چون توانستید انسانیت را فراتر از مصلحت بنشانید.
امیدوارم تاریخ این کشور قدر شما را بداند
چهارشنبه 18 مه 2016
ایران وایر
اژهای: با فائزه هاشمی برخورد میشود
پس از تهدید رئیس قوه قضائیه ایران مبنی بر احتمال «برخورد قاطع» با فائزه هاشمی، فرزند اکبر هاشمی رفسنجانی، به دلیل ملاقات با یکی از مدیران زندانی جامعه بهایی، سخنگوی این قوه نیز اقدام خانم هاشمی را «زشت و قبیح» خوانده و وعده داد که با او «طبق قانون برخورد شود»
به گزارش ایرنا، غلامحسین محسنی اژهای، سخنگوی قوه قضاییه، امروز، ۲۹ اردیبهشت، تاکید کرد که «زشتتر از این کار، این بود که بعد از همه تقبیحها و حتی بعد از سفارش پدر، وی عذرخواهی نکرده و حقیقتا جای تاسف دارد» وی اضافه کرد: «دستگاه قضایی هر جرمی را به صورت مقتضی دنبال میکند و در مورد این امر هم مانند سایر موارد بر اساس قانون و آن چه قانون معین کرده است، رفتار میشود.» معاون اول قوه قضاییه افزود: دستگاه قضایی هر جرمی را بصورت مقتضی دنبال میکند و در مورد این امر هم مانند سایر موارد بر اساس قانون و آنچه قانون معین کرده است، رفتار میشود.
شورای نگهبان انتخابات در بندر لنگه را باطل کرد و دستور به بازشماری آرای تبریز داد
شورای نگهبان انتخابات در بندر لنگه را باطل اعلام کرده و نامزد پیروز مورد حمایت اصلاح طلبان از راهیابی به مجلس دهم بازمانده است. همزمان این شورا رای به بازشماری آرا در حوزه انتخابیه تبریز و بازرسی از حوزه انتخابیه اهر داده است.
به گزارش بی بی سی فارسی سیامک ره پیک، سخنگوی هیات مرکزی نظارت بر انتخابات اعلام کرد که در جلسه امروز شورا با بررسی گزارش های دریافتی با توجه به مخدوش بودن روند برگزاری انتخابات در حوزه انتخابیه بندر لنگه، بستک و پارسیان و اثبات تخلفات صورت گرفته، صحت انتخابات در این حوزه تأیید نشد. آقای ره پیک اعلام کرده است که نتیجه بررسی صحت انتخابات دو حوزه تبریز و اهر باقیمانده که در اسرع وقت" پس از "بازشماری آرا در تبریز و بازرسی از حوزه اهر" نتیجه آن اعلام خواهد شد.
حشمتالله طبرزدی، دبیرکل جبهه دموکراتیک ایران، بازداشت شد
وبسایت «جبهه دموکراتیک» به نقل از «یک منبع آگاه» ناشناس خبر داد که حشمتالله طبرزدی، دبیرکل این گروه، دستگير و به بند ٢٠٩ زندان اوين منتقل شده است.
به گزارش رادیو فردا و به نقل از این منبع آگاه آقای طبرزدی ساعت ۱۰ صبح روز سهشنبه برای دیدار با محمد ملکی، فعال سیاسی، از منزل خود خارج شده و به خانه مراجعه نکرده است. در همین حال علی طبرزدی، پسر آقای طبرزدی، نیز در صفحه فیسبوک خود نوشت که «به احتمال بسیار» پدرش در خیابان بازداشت شده است. بر اساس این گزارش، در روزهای پایانی سال گذشته دادسرای اوین احضاریهای به منزل آقای طبرزدی ارسال کرده، اما او از گرفتن این احضاریه امتناع کرده و مأموران اعلام کردهاند که او در صورت حاضر نشدن در دادسرا بازداشت خواهد شد.حشمت الله طبرزدی پیشتر در در صفحه فیسبوک خود نوشته بود که در صورت بازداشت «از همان لحظه اول» اعتصاب غذا خواهد کرد و در بازپرسی و بازجوییها سخنی نخواهد گفت و برای آزادی هم وثیقه و قرار کفالتی ارائه نخواهد کرد.
جمعیت ایران به ٨٠ میلیون نفر رسید
علی اکبر محزون، مدیرکل آمار جمعیتی و مهاجرت سازمان ثبت احوال ایران اعلام کرده است که جمعیت ایران به ٨٠ میلیون نفر رسیده است.
به گزارش بی بی سی فارسی آقای محزون گفته است که ایران هفدهمین کشور پرجمعیت دنیا است و از این نظر رتبه نهم را در آسیا و رتبه سوم را در منطقه دارد. آیتالله علی خامنهای، رهبر ایران، در سالهای اخیر مکررا درباره کاهش نرخ رشد جمعیت ایران هشدار داده و دولت این کشور برای تشویق افزایش جمعیت سیاستگذاری کرده است. آقای خامنهای گفته است که کنترل جمعیت "سیاستی غربی" است. رهبر ایران خواهان رساندن جمعیت ایران به حداقل ١۵۰ میلیون نفر است.
تجمع کارگران فولاد ارفع اردکان در اعتراض به شرایط نامناسب شغلی
امروز صبح، جمعی از کارگران پیمانکاری فولاد ارفع اردکان در استان یزد در اعتراض به شرایط نامناسب شغلی، تجمع اعتراضی برپا کردند.
منابع خبری ایلنا در استان یزد از تجمع امروز صبح کارگران فولاد ارفع اردکان در استان یزد خبر دادند. از قرار معلوم حدود دویست نفر از کارگران پیمانکاری این واحد تولیدی امروز صبح در فضای کارخانه تجمع کرده اند. دلیل برپایی این تجمع صنفی بی توجهی مسئولین به مطالبات کارگران و تاخیر در پرداخت دستمزدها عنوان شده است. در همین رابطه مدیریت شرکت فولاد ارفع ضمن تایید خبر به خبرنگار ایلنا گفت: این تجمع مربوط به کارگران پیمانکاری است که طرف قرارداد شرکت فولاد ارفع نیستند و به احتمال زیاد نسبت به عملکرد کارفرمایان شرکت های پیمانکاری اعتراض دارند.
هادی ساعی: بزرگترین چالش سوارکاران ایران خروج اسب از کشور است
«هادی ساعی» سوارکار شرکت کننده در دومین دوره رقابت های بین المللی پرش با اسب تهران، گفت: بزرگترین چالش سوارکاران ایران برای شرکت در رقابت های بین المللی خروج اسب از ایران است.
مسابقات بین المللی پرش با اسب دوستاره (CSI2) ظهر امروز (چهارشنبه) با حضور 56 سوارکار از ایران، آلمان، هلند، لوکزامبورگ و گرجستان در مجموعه سوارکاری بام تهران آغاز شد که برای نخستین بار در مسابقات بین المللی جمهوری اسلامی ایران، سوارکاران آلمانی با اسب های خودشان شرکت داشتند. ورود این اسب ها در حالی صورت گرفت که این رشته ورزشی در بحث قرنطینه و کمرگ با چالش جدی روبروست. هادی ساعی دارنده مدال طلای تکواندوی المپیک 2004 آتن و یکی از سوارکاران ایرانی شرکت کننده در این دوره از رقابت ها در گفت و گو با ایرنا، گفت: مسابقات بین المللی پرش با اسب دوستاره (CSI2) برای دومین بار به میزبانی ایران برگزار می شود و من در روز نخست این رقابت ها با اسب اول بی خطا رفتم، اما زمانم زیاد بود و نتیجه خوبی کسب نکردم. وی درباره حضور نمایندگانی از کشورهای آلمان، لوکزامبورگ، گرجستان و هلند در تهران، افزود: حضور نمایندگان این کشورها می تواند شرایط را برای توسعه این رشته در ایران فراهم کند.
وی چالش اصلی رشته سوارکاری در ایران را خروج اسب ها برای حضور در رقابت های بین المللی دانست و گفت: اسب ها گران هستند. هرچندحامیان مالی خوبی در این رشته وجود دارد، اما بزرگترین مشکل خارج کردن اسب ها برای شرکت در رقابت هاست
عکس فائزه هاشمی رفسنجانی با فریبا کمال آبادی عضو شورای عالی بهاییان که در مرخصی زندان به سر می برد واکنشهای گستردهای در پی داشته است . وی در جواب منتقدین گفت پشیمان نیستم و هزینه می دهم.
خانم هاشمی اظهار داشت: من به دیدن خانم کمالآبادی رفتم به دلیل اینکه همبندی من بود و شش ماه با هم زندگی کردیم و بعد از هشت سال برای پنج روز مرخصی آمده و این دیدار خیلی چیز عادی و معمولی و مسئله پیشپاافتادهای است. جمهوری اسلامی در واقع با زندانی کردن من، سبب این آشنایی و ارتباطات و سبب باز شدن دریچه دیگری در زندگی من شد. بارها گفتهام من این زندان را خیلی دوست داشتم و بسیار تجربه گرانبهایی برای من بود.
در سخنان فائزه هاشمی نکته ای نهفته است که من پس از آنکه محمد نوری زاد به ملاقات یک خانواده بهایی رفت و کف پای کودک خانواده را بوسید به آن پی بردم. زندان برای بسیاری از فعالان سیاسی، اجتماعی فرصتی بود که با افرادی زندگی کنند که به جرم بهایی بودن در زندان به سر می بردند. فرصتی که با آن ها هم بند و هم خوراک شوند و در فضای واقعی درک کنند که هیچ انسانی به دلیل دین یا رنگ و یا نژاد و جنسیت بر انسان دیگری برتری ندارد وهمه انسان ها به دلیل انسان بودن با یکدیگر برابرند.
بگذارید خاطره ای برایتان تعریف کنم
در زندان ۵۹ بازجو از من پرسید درباره بهاییان چه فکر می کنی و من که علت بازداشتم موضوع دیگری بود گفتم فکری نمی کنم. گفت مگر می شود بالاخره درباره دین و آیین آنها یک نظری داری و من که به دنبال راه فراری برای جواب دادن بودم گفتم من با بهاییان آمد و شدی ندارم و درباره عقایدشان هم نظری ندارم.
واقعیت این است که زیر فشار بازجویی ترجیح دادم نظرم را بیان نکنم و درباره حقوق انسانی آنها صرفنظر از عقیده و آیین حرفی نزنم. بعدها خیلی به این موضوع فکر کردم و فهمیدم که من شجاعت دفاع از آنها را نداشتم و اصولا در اولویت فعالیت هایم آنها جایی نداشتند چرا که اصولا من با آنها زندگی نکرده بودم و شناخت واقعی و سینه به سینه از آنها نداشتم.
من در آن زمان اندازه ظلمی که بر آنها رفته بود نمی دانستم و اگر مختصر اطلاعاتی داشتم زیرانبوهی از تبلیغات جمهوری اسلامی پنهان شده بود به همین دلیل وقتی محمود نوری زاد و بعد عیسی سحرخیز به ملاقات خانواده بهائیان آزاد شده رفتند متوجه شدم چیزی در حال تغییر است. تابویی شکسته و اتفاق مهمی افتاده است. همان روز فهمیدم زندان موقعیت بسیار خوبی برای فعالان سیاسی و جامعه مدنی فراهم کرده تا جامعه بهایی را از نزدیک بشناسند. حتی برای بعضی که در تربیت و تبلیغات خاصی بزرگ شده اند فرصت جدیدی بوده تا از نزدیک تبعیض و خشونت و ظلم علیه دیگر هموطنان خود را ببینند.
خبر ملاقات فائزه هاشمی رفسنجانی برای من یک خبر نبود. حکایت تغییر بود و اینکه جنبش سبز همچنان پویا و زنده است و در زیر پوست جامعه حرکت می کند. حکایت آنکه با وجود همه هجمه ها وتبلیغات و زندان ها و خون ها که ریخته شد این جنبش همچنان در رگ و پوست جامعه جاری است و از خودش تولید می کند به شکلی که درواقعا باید وضعیت جامعه ایران را به قبل و بعد از جنبش سبز تقسیم و آن را تحلیل کرد.
همان جنبشی که زن و مرد دست دردست هم شعار می دادند، نترسید نترسید ما همه با هم هستیم.
یکی از دوستان جنبش دانشجویی که پس وقایع خرداد ۸۸ مدتی هم بند چند نفر از هموطنان بهایی بوده می گفت: من مدرسه اسلامی می رفتم. مدرسه ای که مدیرانش اعضا انجمن حجتیه بودند. جدا از درس، بسیاری از ساعات فراغت ما صرف بحث علیه بهاییان می شد. دانشگاه که قبول شدم دریچه دنیای بسته من باز شد و من با موج جنبش سبز همراه شدم و به زندان افتادم. همان جاییکه که با همه سختی ها برای من بزرگترین دانشگاه بود.
من جوان ۲۲ ساله پای واقعیت هایی نشستم که تا آن زمان حتی تصورش برایم غیر قابل قبول بود. نسل کشی ازبهاییان و بسیاری افراد دیگرکه تنها مثل ما فکر نمی کردند یا تبعیض گسترده علیه اقوام و گروه هایی که من هرگز توانایی درک حجم و اندازه آن را نخواهم یافت. زندان برای من نوری بود بر هویتی که بی اختیار خودم کم رنگ و ناپیدا شده بود.
خاطره ای دیگر
سال ها پیش وقتی دانش آموز راهنمایی بودم با مادرم برای شرکت در مراسم ترحیمی به یکی ازمساجد تهران رفته بودیم و سخنران درباره این که بهاییان درقم بچه های مسلمان هارا می دزدند و به باغی در اطراف قم می برند تا در مهمانی هایشان خون آن ها را بخورند سخنرانی می کرد و من به یاد همکلاسی ام افتادم که هر روز از مدرسه تا خانه هم مسیر بودیم. دختری که همیشه ساکت بود. در تمام مسیر من یک ریزحرف می زدم و او ساکت بود. یک روز از او پرسیدم که چرا حرف نمی زند. دخترک چپ
و راستش را نگاه کرد و در کوچه خلوتی که هیچ کسی جز من و او نبود گفت: من بهایی هستم. ما هر دو بچه بودیم و من آن روزنفهمیدم که چرا او به خاطر بهایی بودن حرف نمی زند ولی وقتی روحانی مسجد درباره جزییات باغ اطراف قم حرف می زد به خوبی فهمیدم که چرا دوست من همیشه ساکت است.
خبر دیدار فائزه هاشمی از فریبا کمال آبادی در واقع خبر شکست جمهوری اسلامی در مقابل انسانیت است. خبری در باره تحمیل واقعیت به دروغ و تهمت و تکفیر ولو آنکه پای آن میلیاردها میلیارد پول خرج کنی، سازمان دهی کنی و آدم بکشی.
نوید پیروزی قضاوت تاریخ درباره آدم هایی که به خاک و هویت ایران تجاوز کردند. لباس تقوا پوشیدند و تاراج کردند.
آمدند تا رحم و دوستی و مدارا را از ما بگیرند و مردم ما برای ما داشتن و زنده کردن هر آنچه آنها نابود کردند به خیابان ریختند .
خبر این ملاقات برای من یک پیام داشت جنبش سبز زنده است و در میان ما نفس می کشد
در هفته ای که گذشت دیدار فائزه رفسنجانی با یکی از سران بهائیت ایران و گرفتن عکس یادگاری با او و خانواده اش، آن هم پای تابلوی عکس عبدالبها جنجال آفرید. البته فائزه رفسنجانی، در توجیه این ملاقات گفته است صرفا به پاس چند ماه هم بند بودن و زندگی شبانه روزی با بهائی ملاقات شده و به عنوان یک عمل انسانی، به دیدار او رفته است.
خانم رفسنجانی اگر چنین نیتی داشته، با توجه به سابقه سیاسی خانواده ای که در آن رشد کرده است، تجربه فعالیت رسانه ای اش (مدیر مسئولی روزنامه زن) و با توجه به سوابقی همچون نمایندگی مجلس و مسئولیتهای حزبی اش، باید این نکته بدیهی را بداند که در عصر سیطره رسانه ها، حرف و رفتار یک شخصیت مشهور و شناخته شده، صرفا در بازخورد رسانه ای اش معنا پیدا می کند نه نیت او. از این رو اگر نیت ایشان، انجام عملی انسانی بوده است باید از ملاقات شوندگانش می خواست این دیدار را رسانه ای نکنند یا حداقل وقتی عکس یادگاری می گیرند، این عکس پای تابلوی عبدالبها نباشد و اگر هم عکسی پای عکس عبدالبها گرفته می شود، آن عکس را منتشر نکنند. اما هیچ کدام از این شرایط محقق نشده است.
نتیجه اینکه یا خانم رفسنجانی در کنار نیت انسانی، مقاصد دیگری نیز داشته اند، یا اگر صرفا نیت انسانی داشته اند، از حداقل شم سیاسی و رسانه ای بی بهره اند که این دومی با توجه به سوابق ایشان بعید به نظر می رسد.
اما هدف از این نوشتار پرداختن به ملاقات فائزه رفسنجانی با بهائیان و عکس یادگاری گرفته شده نیست. اینها که تا اینجا نوشته شد، هم مقدمه بود و هم با توجه به مطلبی که در ادامه می آید، مشخص شدن موضع نویسنده در مورد این ملاقات.
در هفته ای که گذشت خبر دیگری هم داشتیم. بررسی ناکام «طرح بانکداری بدون ربا» در مجلس شورای اسلامی.
رودربایستی را کنار بگذاریم. بعد از گذشت بیش از سه دهه از تصویب قانون بانکداری اسلامی، این قانون در عمل اجرا نشده است که اگر اجرا شده بود طرح بانکداری بدون ربا ارائه نمی شد. بگذریم که برخی اقتصاددانان مستقل، اساسا عبارت «بانکداری بدون ربا» را پارادوکسیکال می دانند و عبارت «بانک اسلامی» را با «فاحشه خانه اسلامی» قابل مقایسه می دانند. خلاصه آنکه آنچه امروز در ایران مسلمان و شیعه می بینیم بانکهایی هستند که طلایه دار بالاترین درصد ربا در جهان و آلوده کردن در آمد و سفره ایرانیان به حرام هستند. ربایی که در قرآن به عنوان «جنگ با خدا» مطرح شده است.
در هفته ای که گذشت، کمیسیون اقتصادی مجلس که وظیفه بررسی طرح مذکور را داشت، دو بار پیاپی لغو شد چرا که تعداد حاضران در آن به حد نصاب نرسید. عمر مجلس فعلی هم رو به پایان است و بیشتر نمایندگان فعلی در دوره بعدی مجلس نیستند. اما بازخورد استنکاف اعضای کمیسیون اقتصادی مجلس از مبارزه با رباخواری و "جنگ با خدا" در بانکها چه بوده است؟
شانه خالی کردن نمایندگان مجلس از پرداختن به طرحی که تصویب آن می توانست بزرگترین افتخار دوره نمایندگی و بلکه تمام زندگی آنها باشد، در قیاس با خبر ملاقات فائزه رفسنجانی با بهائیان چقدر حساسیت برانگیز بوده است؟ چرا باید تصور اینکه در کنار مجلس، تحصنی مردمی و پیگیر تا زمان تصویب این طرح صورت بگیرد، تصوری فانتزی و خیالی باشد؟
و اما نکته جالب و تاسف بار اینکه یکی از وجوه افتراق و شاید مهمترین وجه افتراق بهائیت با ادیان ابراهیمی و به خصوص اسلام و مسیحیت(1)، حلال بودن رباخواری در بهائیت است.
این حکم از بهاءالله مشهور است که: «اکثری از مردم محتاج به این فقره (ربا) مشاهده میشوند، چه اگر ربحی در میان نباشد، امور معطل و معوق خواهد ماند... لذا فضلاً علی العباد، ربا را مثل معاملات دیگر، که ما بین مردم متداول است، قرار فرمودیم، یعنی ربح نقود (سود پول)، از این حین که این حکم مبین از سماء مشیت نازل شد، حلال، طیب و طاهر است، تا اهل ارض به کمال روح و ریحان و فرح و انبساط به ذکر محبوب عالمیان مشغول باشند.»(2)
این حکم به خلاف برخی ادعاها همچنان به قوت خود باقی است به صورتی که فی المثل «ک.ص.م» که از مبلغان فعال بهایی است در شبکه ماهواره ای بهائیان به توجیه آن و محکوم کردن سایر ادیان به خاطر حرمت رباخواری پرداخته است.
خلاصه کنم: ما گرفتار شعارزدگی، ظاهرگرایی و فرمالیسم هستیم. سبک زندگی مان، بهائی است اما فقط عکس گرفتن با بهائیان به خشممان می آورد.
پی نوشت:
1) در دین فعلی یهودیت، رباگرفتن فقط از یهودیان حرام است و و رباگرفتن از غیریهودیان، حلال و بلکه تجویز شده است
2) اشراق خاوری، گنجینه حدود و احکام، تهران: موسسهی ملی مطبوعات امری، بیتا، باب 24، ص 2021
حامد فتاح / مستبین
۱ خرداد ۱۳۹۵ / 21 مه 2016
سعید عشقلی – در جمهوری اسلامی غوغایی بپا شده است. آیات عظام و علمای بنام جملگی بپا خاستهاند… فتوا پشت فتوا، بیانیه پشت بیانیه، تقبیح و تهدید پشت تقبیح و تهدید است که صادر میشود. فضای رسانههای مجازی و روزنامهها پر از چنین بیانیههایی است. واقعهای به ظاهر سهمگین رخ داده. در عمر سی و هفت ساله جمهوری اسلامی کمتر سابقه داشته که علماء دین و سران سپاه و نمایندگان مجلس این چنین یک پارچه قد علم نمایند و یک دهان یک چیز بگویند. نه آشکار شدن ماجرای سرقت سیصد میلیون دلاری، نه اختلاسهای میلیارد دلاری که به بابک زنجانی نسبت میدهند، نه بیکاری و شیوع مواد مخدر، نه نابودی منابع طبیعی و محیط زیست کشور، نه بی آبی و خشکسالی که بزرگترین تهدید برای جامعه ایران است ، نه فساد و رشوه که سراپای رژیم را فرا گرفته، و نه ماجرای دو میلیارد دلار ایران که چگونه سر از بانکهای امریکا در آورده و اینک باد هوا شده هیچ یک تاکنون نتوانسته بود حتی یکی از آیات عظام را به خود آورد و به اعتراض وادارد. اما حادثه هولناک کنونی ایشان و دیگر بزرگان ایران را یکپارچه به خشم آورده است.
دیدار با فریبا کمالابادی
حتما میدانید سبب چه بوده ولی اجازه دهید برای ثبت در تاریخ و به خاطر آنها که نیم قرن دیگر این سطور را میخوانند سبب و ریشه این غوغای تاریخی را بنویسیم: خانمی به نام فائزه که چند ماهی در زندان بوده به دیدن خانم دیگری به نام فریبا میرود که هشت سال است به خاطر بهائی بودن در زندان است و پنج روز برای مرخصی پیش شوهر و فرزند آمده. این دو زن در سلول با هم دوست بودند و اینک فائزه رفته است از فریبا دیدن کند. این ملاقات محرمانه و در نیمه شب در محلی مخفی انجام نگرفته که از آن نوار و فیلمی که نشان ازطرح توطئه خطرناکی باشد در دست داشته باشند. ملاقاتی بوده به صورت میهمانی با حضور هفت هشت تن دیگر در روز روشن و در اتاقی ساده. این ملاقات برای آن دو زن آن قدر عادی بوده که اجازه میدهند عکسی هم به یادگار گرفته شود. همین و والسلام. اما گرفتاری در این بوده که از این دو زن یک تن– فائزه– دختر یک آیتالله مشهور است و دیگری – فریبا- یک بهائی. ظاهرا مدت ۹ ماه که فائزه در زندان در کنار فریبا زندگی میکرده و با هم نان و پنیر و آبگوشت میخوردهاند خطری متوجه اسلام نبوده زیرا دیوارهای زندان ضخیم است و کسی نمیتواند بفهمد در بیغوله اوین چه میگذرد. اما خطر بزرگ در این است که چنین ملاقاتی و آن عکس کذایی که در همه سایتها و روزنامهها آمده نشان میدهد فائزه نسبت به فریبا احساس عاطفی و دوستی پیدا کرده و به سائقه انسانیت به دیدن این زندانی، که خدا میداند چند سال دیگر باید در گوشه اوین بپوسد رفته. آخر چگونه میتوان چنین امر محالی را پذیرفت؟ دختر آیتالله و عاطفه انسانی نسبت به یک بهائی؟
این است آن خطر بزرگ. آری، جن و بسمالله با هم قرین شدهاند بدون آن که هیچ یک از هم برمند. آب و آتش در هم آمیختهاند، نه آتش از آب افسرده و نه آب از آتش سیاهی گرفته. قطب مثبت و منفی به هم وصل شدهاند بدون آنکه بمبی بترکد. آخرالزمان است همه چیز اثر خود را از دست داده. سی و هفت سال آزار و گرگ و میش از یک چشمه نوشیدهاند و یکی آن دیگری را ندریده. دوره سرکوب بهائیان و اهریمنسازی از ایشان، که جاسوسند و عامل خارجی، و چنین و چنان، نتوانسته حتی بر دختر یک آیتالله اثر بگذارد. همین سلام و علیک ساده موجب شد پدر آن دختر به سبک آیتاللههای دیگر از بهائیت تبرّی جوید و به خاطر این عمل خطرناک دخترش از خیر ریاست مجلس خبرگان بگذرد. لابد با
تشدید بگیر و ببند بهائیان و تعطیل مرخصی زندانیان ایشان و یا کشتن یکی دو از ایشان در شهرستانها خاطر مبارک آیات عظام آرام خواهد شد و آبها از آسیاب خواهد افتاد. خدا رحمت کند ایرج میرزا را که هشتاد نود سال پیش شاهد ماجرایی نظیر این بود و آن را با شعر طنز خود جاودانه کرد:
بر سر در کاروانسرایی / تصویر زنی به گچ کشیدند
ارباب عمایم این خبر را / از مخبر صادقی شنیدند
گفتند که وا شریعتا، خلق / روی زن بی نقاب دیدند
آسیمه سر از درون مسجد/تا سردر آن سرا دویدند
ایمان و امان به سرعت برق / میرفت ، که مومنین رسیدند
این آب آورد ، آن یکی خاک / یک پیچه ز گل بر او بریدند
ناموس به باد رفتهای را / با یک دو سه مشت گل خریدند
غفلت شده بود ، خلق وحشی / چون شیر درنده میجهیدند
…..
بالجمله تمام مردم شهر / در بحر گناه میتپیدند
درهای بهشت بسته میشد / مردم همه میجهنمیدند
میگشت قیامت آشکارا / یک باره به صور میدمیدند
طیر از وَکرات* و وحش از جهر** / انجم ز سپهر میرمیدند
چون شرع نبی از این خطر جست / رفتند و به خانه آرمیدند
این است که پیش خالق و خلق / طلاب علوم رو سفیدند
با این علما هنوز مردم / از رونق ملک نا امیدند

نظر همه مراجع بر انحراف بهائیت است
این اعضای با سیاسی چهره یک دیدار و بهائیت ضاله فرقه درباره رهبری خبرگان مجلس دوره پنجمین در کرمان مردم منتخب و تهران موقت امامجمعه خاتمی سیداحمدآیتالله
فرقه، گفت: در حقیقت بهائیت یک دین نیست، بلکه یک حزب جاسوسی است. همواره دنیای استکبار از این فرقه جاسوسی حمایت همهجانبه کرده و میکند.
صریح و روشن بهائیت مورد در مراجع تمامی فتوای کرد: تاکید بهائیت، ضاله فرقه درباره مراجع فتوای به اشاره با قم علمیه حوزه عالی دروس استاداین
است. بهائیت فرقهای منحرف و در زمره شیعیان نمیگنجند و باید با این فرقه رفتاری مانند بیگانه داشت.
شکسته ضاله فرقه این با ارتباط قبح شود سبب که رفتاری هرگونه کرد: تصریح و اشاره بهائیت ضاله فرقه سرکردگان با کشور سیاسی عنصر یک اخیر دیدار به خاتمیآیتالله
شود، محکوم است.
با ملاقات قطعاً شود. منفور فرقه این احیای موجب دیگری عنوان هر یا بشر حقوق مانند عناوینی تحت نباید کسی اسلامی نظام در شد: متذکر پایان دروی
اعضای این فرقه یک انحراف مسلم است و نمیتوان آن را یک اشتباه دانست.
منبع : تسنیم
مرتضی کاظمیان
۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۵
راست افراطی بر سر دیدار فائزه هاشمی رفسنجانی با فریبا کمالآبادی، عضو ارشد جامعه بهاییان ایران که پس از هشت سال زندان چند روزی به مرخصی آمد، موجی از جنجال و تهدید به راه انداخته است. تمامیتخواهان با استفاده از بازوهای رسانهای و تبلیغاتی، پروژهای را همسو و هدفمند کلید زدهاند. پروژهای که طیفی از بازیگران راست افراطی (اعم از سیاسی و امنیتی و نظامی و قضایی و حوزوی) در آن شریک و فعال شدهاند.
اما آیا این همه برآشفتگی و هیاهو و اعتراض، بهخاطر ملاقات یک شهروند مسلمان با یک شهروند بهایی است، یا در حساسیتهای کانون مرکزی قدرت نسبت به فعالیت اجتماعی و ارتباطات بهاییان ریشه دارد؟
با اطمینان میتوان گفت واکنش اقتدارگرایان به ملاقات فائزه رفسنجانی با فریبا کمالآبادی، انگیزههایی سیاسی ـ امنیتی دارد، و نه دلیلی دینی.
راست افراطی بهقدر لازم از محدودیتهای تحمیلشده به بهاییان در کنش اجتماعی و تحرک آیینی باخبر است. واکنشهای اعتراضی و پرخاشگرانه و تهدیدها (ازجمله این سخن رییس قوه قضاییه که: اگر این هنجارشکنی به حد عناوین مجرمانه برسد برخورد قاطع خواهیم کرد)، نقطهعزیمتها و دلایل و اهداف دیگری دارد که در زیر به آنها اشاره میشود.
ترس از تکوین جبههای علیه استبداد دینی
ملاقات فائزه رفسنجانی با فریبا کمالآبادی به مدد رسانههای رها از سانسور و فیلتر و پارازیت، انعکاس گستردهای داشت. شبکههای اجتماعی آنلاین و امکانی که تلفنهای همراه فراهم آورده نیز مزید بر وضع شد. اینکه یک زن مسلمان با روسری و چادر به دیدار یک زندانی بهایی بیحجاب رفته، و پس از آن سخنان فائزه رفسنجانی بیشتر موضوع را مورد توجه قرار داد. او میگوید: « این که حالا من مسلمانم و آنها بهایی هستند و یا اینکه اصلا کدام دین خوب است و کدام دین بد است، این بحثها نیست؛ موضوع حقوق بشر است. یکسری اقشار در جامعه ما متاسفانه از حقوق اولیهشان برخوردار نیستند، از جمله بهاییها؛ و این خوب نیست. این رفتار، رفتار اسلامی نیست که متاسفانه ما در جمهوری اسلامی شاهد آن هستیم.»
استقبال معنادار از این دیدار و سخنان فائزه هاشمی، در تحریک تمامیتخواهان و برآشفتن ایشان، موثر بود. اقتدارگرایان حاکم و دغدغهداران تفکیک شهروندان به «خودی ـ غیرخودی»، هیچ تمایلی به تکوین جبههای گسترده از نیروهای اجتماعی مخالف استبداد دینی ندارند. اینچنین، واکنش تند و خشم برآمده از هراس ایشان بروز میکند؛ عصبانیت از شهروندانی که با وجود تفاوت آیین و مسلک، با یکدیگر مناسباتی انسانی برقرار میکنند و در برابر ظلم مسلط کنار هم مینشینند.
این اما تمام انگیزه راست افراطی برای هجمه جدید نیست.
بهانهای برای تهدید کنشگران مدنی
اقتدارگرایان حاکم رویداد اخیر را بهانهای کردهاند برای اعمال دور جدیدی از تهدید علیه کنشگران سیاسی و مدنی، و محدودسازی بیش از پیش دایرهی تحرک و اقدام آنان.
راست افراطی در هراس از بسط گشایش سیاسی و اجتماعی پس از تغییر ترکیب قوای مجریه و مقننه ـ متعاقب دو انتخابات ۱۳۹۲ و ۱۳۹۴ ـ و نیز بهمنظور جلوگیری از تحرک بازیگران جامعه مدنی، رخداد اخیر را مجالی برای تکثیر مجدد پرخاشگری و ارعاب قرار داده است.
بقای راست افراطی با خشونت و تهدید و اقتدارگرایی پیوند خورده، و اتاق فکرهای مخالفان توسعه سیاسی، پیوسته دستاندرکار تداوم راهبرد «النصر بالرعب» است. حرکت هماهنگ و موج فزاینده اعتراض اقتدارگرایان به ملاقات فائزه رفسنجانی با شهروند بهایی، «دم خروس» این اقدام را آشکار میکند.
تمامیتخواهان میکوشند با چنگ و دندان نشان دادن، مانع تحرک اجتماعی مبتنی بر امید و خوشبینی و اتکا به دولت اعتدالگرا و مجلس تغییریافته شوند. بیپشتوانگی دموکراتیک و فقدان اقتدار مشروع کانون مرکزی قدرت، و اشراف اقتدارگرایان به جنبش اعتراضی زیر پوست جامعه، موجبی مهم برای تداوم سرکوب و ارعاب و خشونتورزی است.
افزایش مناسبات ایران با غرب و حصول برجام، به هراسهایی از آندست که ذکر شد، دامن زده است. پس، به هر حیله و بهانه، بازیگران جامعه مدنی و عرصه عمومی در ایران هدف قرار میگیرند و مستقیم و غیرمستقیم تهدید میشوند.
مجالی برای تحدید هاشمی رفسنجانی
در سطحی دیگر، حمله و هیاهوی اخیر اقتدارگرایان، بهگونهای مشهود، شخص هاشمی رفسنجانی را هدف گرفته است. پس از پیروزی رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام در انتخابات مجلس خبرگان رهبری، و بازیگری موثر او در این انتخابات و انتخابات مجلس دهم، و در آستانه آغاز بهکار مجلس خبرگان جدید (از چهارم خردادماه آتی)، حالا راست افراطی بهانهای مناسب برای حمله به رفسنجانی یافته است.
برخی اعتراضها در این چند روز، بهوضوح میکوشد صلاحیت سیاسی هاشمی را به پرسش کشد؛ اظهارنظرهایی از این دست که آیتالله مکارم شیرازی ابراز کرد: «منتظر بودم که ببینم آیا در این خصوص اعتراضی میشود یا خیر که دیدم خبری نیست تا اینکه شنیدیم پدر او اعتراض ملایمی داشته است و جای شکرش باقی است.» یا این بخش از سخنان رییس قوه قضاییه که گفت: «در این زمینه ما هیچ محاسبهای نمیکنیم که چه کسی، چه نسبتی با چه کسی دارد؟ ما کار خودمان را انجام میدهیم.»
مجلس خبرگان جدید باید رییس جدید خود را نیز بشناسد. پس از ناکامی محمـد یزدی در انتخابات مجلس خبرگان، حالا تندروهای مستقر در این نهاد و بیرون آن، میکوشند مانع از قرار گرفتن رفسنجانی بر صدر این مجلس شوند؛ مجلسی که چه بسا در طول مدت فعالیتاش ناگزیر از برگزیدن رهبر سوم در جمهوری اسلامی شود.
در چنین وضع و هنگامهای، راست افراطی ملاقات فائزه رفسنجانی با زندانی بهایی را بهمثابه مستمسکی برای کاستن از اعتبار و صلاحیت سیاسی رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام، و هجمه تبلیغاتی علیه او، بهکار گرفته است. تمامیتخواهان میکوشند تا حد مقدور، او را از سیاستورزی موثر در ساختار قدرت دور کنند. و رخداد اخیر، مجالی دیگر برای این پروژه مهیا ساخته است.
مستقل از آنچه ذکر شد؛ در برابر وضع رخ داده، و در مقابل دور جدید خشونت و هجمه راست افراطی، این واکنش فائزه هاشمی، دلنشین و راهگشاست: «این موج هم میگذرد؛ من نگران نیستم، نگذشت هم مهم نیست؛ باید هزینه داد.»

۹۵/۰۲/۲۵
نماینده خوزستان در مجلس خبرگان با بیان اینکه بهائیت فرقهای استعماری و نوکر آمریکا و رژیم صهیونیستی است، گفت: مدارا، همراهی و تشجیع این فرقه انحرافی حرکتی ضد مکتب و انقلاب است.
آیتالله عباس کعبی نماینده مردم استان خوزستان در مجلس خبرگان رهبری در گفتوگو با خبرنگار حوزه احزاب خبرگزاری فارس، با اشاره به حضور فائزه هاشمی در جمع بهائیان، با تاکید براینکه بهائیها فرقه ضاله و مضله هستند، گفت: این فرقه بدعتگذار است و جزو اهل بدعت حساب میشوند و در احکام دینی آمده که باید با «اهل بدع» تند برخورد کرد تا موجبات ایجاد فساد در اسلام فراهم نشود.
وی افزود: بهائیت فرقهای استعماری است و نوکر آمریکا و رژیم صهیونیستی است کمااینکه پایگاه مرکزی آنها در حیفای رژیم صهیونیستی است.
نماینده مردم استان خوزستان در مجلس خبرگان با بیان اینکه نباید به فرقههای انحرافی میدان داده شود، تصریح کرد: فرقههای انحرافی مجرمان امنیتی هستند و نباید به مثابه یک مذهب با آنها برخورد شود.
آیتالله کعبی افزود: هر گونه مدارا، سازش، نرمخویی و همراهی و حتی تشویق و تشجیع این فرقههای انحرافی حرکت ضد مکتبی و ضد انقلابی است.
وی در پایان تاکید کرد: حضور در جلسه رهبران فرقه ضاله بهایی آن هم به بهانه آزادی یکی از نیروهای آنها از زندان نیز حرکتی ضد مکتبی و ضد انقلابی قلمداد میشود.
حضرت آیتالله مکارم شیرازی از مراجع تقلید در اعتراض به دیدار اخیر فائزه هاشمی با سران
فرقه ضاله بهائیت و سکوت برخی افراد تصریح کرد به سهم خودم چنین اقدامی را محکوم
گزارشبه فارسخبرگزاری درس جلسه در امروز صبح شیرازی مکارم ناصر آیتالله قم،از
فرقه سران با هاشمی فائزه ملاقات به اشاره با شد برگزار اعظم مسجد در که خود فقهخارج
دیدم که خیر یا میشود اعتراضی خصوص این در آیا ببینم که بودم منتظر کرد: اظهاربهائیت
باقی شکرش جای و است داشته ملایمی اعتراض او پدر شنیدیم اینکه تا نیستخبری
نظر از اقدام این کرد: تصریح میکنم محکوم را اقدامی چنین خودم سهم به اینکه بیان باوی
و میشود محسوب جرم شرعی نظر از اسلام دشمنان تقویت کرد: تاکید تقلید مرجعاین
این به بلکه اسلام با دشمنی دلیل به فقط نه ضاله فرقه این با کرد. تعقیب را مجرممیتوان
تاریخ در گفت: است انگلیس و آمریکا در بهائیت فرقه مراکز مهمترین اینکه به اشاره باوی
حیات منفور این فرقه، دشمنان اسلام از آنها به عنوان یکی از ابزارها استفاده کردهاند.
که باشد هدف این با اقداماتی چنین است ممکن کرد: خاطرنشان مکارمشیرازیآیتالله
میکنم؛ این اقدام از نظر قانونی جرم بوده و قابل تعقیب است و باید پیگیری شود.
است ولی باید پرسید چرا دیگران سکوت کردند.
قانونی جرم بوده و قابل تعقیب است و باید پیگیری شود.
دلیل که آنها عوامل آمریکا و اسرائیل هستند، مخالف هستیم.
آنها به رسمیت شناخته شوند.
به گزارش بازداشت به نقل از سلحشور آزادی زندانی سیاسی افشین بایمانی
در نامه ای بعنوان یک مسلمان شیعه اثنی عشری حمایت خود از هموطنان
بهایی را اعلام کرد. وی در قسمتی از نامه خود می نویسد:
دوستان هموطن بهایی حق دارند مثل سایر اندیشه ها از آزادی کامل برخوردار
باشند و این مردم هستند که در جامعه آزاد تشخیص می دهند که نظر و
اندیشه آنها را قبول بکنند یا نه و اضافه می کنم که آنها که به هر شکلی به
جامعه بهاییت توهين می کنند مشکل به خودشان برمیگردد که با بشریت
مشکل دارند و به تعبیر دیگر ضد بشرند.
متن نامه این زندانی سیاسی به این شرح است:
به عنوان یک مسلمان شیعه اثنی عشری
من افشین بایمانی که نزدیک ۶ سالی است دوستان بهایی را میشناسم و با
آنها زندگی می کنم شهادت می دهم در این مدت آشنایی هیچ حرکت منفی
از آنها مشاهده نکردم و آنها هم مثل هفتاد میلیون جمعیت ایران هم وطنان ما
هستند و هر کس به آنها اتهامات ناپسندی مانند گروه ضاله و نجس بودن می
زند می گویم که نجس ترین بر روی کره زمین خودشان هستند که از روزی که
به حکومت رسیدند هیچ کس از آنها حرکت مثبتی ندید و کل منطقه و ایران را
نابود کردند. دوستان هموطن بهایی حق دارند مثل سایر اندیشه ها از آزادی
کامل برخوردار باشند و این مردم هستند که در جامعه آزاد تشخیص می دهند
که نظر و اندیشه آنها را قبول بکنند یا نه و اضافه می کنم که آنها که به هر
شکلی به جامعه بهاییت توهين می کنند مشکل به خودشان برمیگردد که با
بشریت مشکل دارند و به تعبیر دیگر ضد بشرند.
افشین بایمانی _ زندان گوهردشت (رجایی شهر کرج) _ ۲۷ اردیبهشت ماه
الد حردانی زندانی سیاسی بند ۴ در سالن ۱۲ زندان رجایی شهر در نامه ای به بهانه هشتمین سالگرد زندان رهبران بهایی نوشته: هشت سال می
گذرد و رهبران بهایی مانند بسیاری از زندانیان سیاسی عقیدتی به جرم حق خواهی و عدالت و انسانیت به جرم نگذشتن از حقوق اولیه و انسانی خود
در زندان به سر می برند و از کوچکترین حقوق و امکانات اولیه محرومند.
متن کامل این نامه به شرح زیر می باشد:
امروز۲۵ اردیبهشت ماه ۱۳۹۵ مصادف با هشتمین سالگرد زندان رهبران بهایی موسوم به “یاران ایران” بهانه ای است برای یادآوری آنکه در قرن تمدن،
اندیشه و تفکر آدمی، در ناکجا آبادی ایستاده ایم که هنوز درک معنای برابری و احترام به حقوق اولیه و انسانی آدم ها معضل بزرگ بشریت است.
هشت سال می گذرد و رهبران بهایی مانند بسیاری از زندانیان سیاسی عقیدتی به جرم حق خواهی و عدالت و انسانیت به جرم نگذشتن از حقوق
اولیه و انسانی خود در زندان به سر می برند و از کوچکترین حقوق و امکانات اولیه محرومند. به بهانه این روز به عنوان یک زندانی که سالهاست در پشت
میله های زندان طعم تلخ و گس بی عدالتی را تجربه و با آن دست و پنجه نرم کرده ام حمایت خود را در مورد این عزیزان اعلام داشته و خواستار آزادی و
احترام به اقلیت های مذهبی و عقیدتی به عنوان اصل اساسی در منشور سازمان ملل هستم.
۱۳۹۵/۰۲/۲۵
ایالات متحده روز شنبه ۲۵ اردیبهشت ماه، از ایران خواست تا ضمن تضمین تأمین آزادی مذاهب و دیگر آزادیها در کشور، هفت رهبر جامعه بهایی را هشت سال از بازداشت آنها میگذرد و محکوم به ۲۰ سال زندان هستند، آزاد کند.
فریبا کمالآبادی، جمالالدین خانجانی، عفیف نعیمی، سعید رضایی، بهروز توکلی، وحید تیزفهم، و مهوش ثابت، هفت رهبر جامعه بهایی هستند که هشت سال پیش توسط مقامهای امنیتی بازداشت شدند، و با اتهامهایی از قبیل «جاسوسی، توهین به مقدسات، و تبلیغ علیه جمهوری اسلامی» به تحمل ۲۰ سال حبس محکوم شدند.
جان کربی، سخنگوی وزارت خارجه آمریکا، روز شنبه در بیانیهای تأکید کرد که کشورش همگام با جامعه جهانی، «تداوم حبس» این رهبران بهایی را محکوم میکند و از جمهوری اسلامی ایران میخواهد که «آنها را به همراه دیگر زندانیان عقیدتی فوراً آزاد کند».
این بیانیه همچنین از مقامهای ایرانی خواسته است که «به قوانین خود و تعهدات بینالمللیشان، که آزادی بیان، ادیان، عقیده و اجتماعات برای همه شهروندان را تضمین میکنند، پایبند باشند».
از میان هفت رهبر بازداشت شده جامعه بهایی، فریبا کمالآبادی پس از هشت سال حبس، به تازگی برای گذران مرخصی در خارج از زندان به سر میبرد که دیدار فائزه هاشمی با او واکنشهای شدیدی را در میان چهرهها و رسانههای محافظهکار و اصولگرا برانگیخت.
به رغم این واکنشها خانم هاشمی از دیدار خود با فریبا کمالآبادی دفاع کرده و گفته است که او به جامعه بهایی ایران «نگاهی حقوق بشری» دارد، زیرا «آنها هم باید مثل شهروندان دیگر کاملاً از حقوق اولیه شهروندی برخوردار باشند که متاسفانه از کمترین حقوق هم برخوردار نیستند».
او افزوده است: «این که حالا من مسلمانم و آنها بهایی هستند و یا این که اصلاً کدام دین خوب است و کدام دین بد است، این بحثها نیست. موضوع حقوق بشر است و این که به هر حال یک سری اقشار در جامعه ما، از جمله بهاییها، متأسفانه از حقوق اولیهشان برخوردار نیستند».
جمهوری اساسی در قانون اساسی خود، چند اقلیت دینی از جمله مسیحیان، یهودیان، و زردشتیان را به رسمیت میشناسد و بر برخی حقوق اجتماعی آنها از جمله داشتن نماینده در مجلس تأکید کرده، اما حاضر نیست جامعه بهایی را که در مقایسه با دیگر اقلیتها پیروان پرشماری در ایران دارد، به رسمیت بشناسد و محدودیتهایی برای اشتغال و تحصیل آنها قائل است.
در حال حاضر بر پایه گزارش نهادهای حقوق بشری، بیش از ۳۰۰ هزار شهروند بهایی در شهرهای مختلف ایران زندگی میکنند، اما محدودیتها، و آزار و تبعیض روزافزونی که در سالهای اخیر بر اعضای این جامعه مذهبی وارد شده، باعث شده تا برخی از آنها برای ادامه تحصیل و زندگی ناچار به ترک ایران شوند.
در این میان محدودیتهای آموزشی برای شهروندان بهایی در ایران، باعث شده رهبران این جامعه برای ادامه تحصیل دانشآموزان و دانشجویان بهایی ساختار آموزشی مستقلی را پایهگذاری کنند، و در سالهای اخیر اتهام برخی از بازداشتشدگان بهایی مشارکت در آموزش این شهروندان بوده است.
۰۱ خرداد ۱۳۹۵
بیانیه ی جمعی از نواندیشان دینی در ضرورت رواداری با دگراندیشان:
عقیده نمیتواند مبنای جرم حقوقی یا معصیت دینی باشد
زیتون– پنج تن از روشنفکران عرصه نواندیشی دینی با انتشار بیانیه ای بر ضرورت رواداری از پیروان اندیشه های دیگر تاکید کردند.
به گزارش «زیتون» در این بیانیه با اشاره به «کج اندیشی و افراط گرایی» که ایران را نیز مانند دیگر کشورها تهدید می کند آمده است:« افراط گرایان با پشتیبانی قدرت سیاسی و با توسل به زور و ارعاب، هزینه های گزافی را در حوزه های گوناگون فرهنگی و هنری و اقتصادی و اجتماعی و سیاست داخلی و خارجی بر کشور و ملت تحمیل کرده اند. متاسفانه برخی از مدعیان، که چشمان ریزبینشان تار موی زنان، مقالهای در یک جریده و یا ملاقات با یک هم وطن بهایی را میبیند، از دیدن فجایع بزرگ ناتوان است.»
در ادامه این بیانیه با اشاره به دیدار فائزه هاشمی با یکی از همبندی های سابقش، نظرات نو اندیشان دینی در خصوص پیروان بهائیت آمده است.
این بیانیه توسط عبدالعلی بازرگان، حسن فرشتیان، محسن کدیور، صدیقه وسمقی و حسن یوسفی اشکوری امضا شده است.
متن کامل این بیانیه که در اختیار «زیتون» قرار گرفته، به این شرح است:
عبدالعلی-بازرگان-محسن-کدیور-صدیقه-وسمقی-حسن-یوسفیاشکوری
آتش جهل و تعصب جهان اسلام را در بر گرفته، شهرها و کشورها را به ویرانه بدل کرده، صدها هزار کودک و زن و پیر و جوان را به خاک و خون کشیده و میلیونها آواره بر جای گذاشته است. دهها فرقه و مذهب تولد یافته در آغوش جهان اسلام، هر یک پیروان دیگری را تکفیر کرده و مهدورالدم خوانده است؛ وهابی شیعه را، شیعه بهایی را، سنی علوی را و آن دیگری ایزدی و حوثی را …
کج اندیشی و افراط گرایی کشور ما را نیز مانند دیگر کشورها تهدید می کند. افراط گرایان با پشتیبانی قدرت سیاسی و با توسل به زور و ارعاب، هزینه های گزافی را در حوزه های گوناگون فرهنگی و هنری و اقتصادی و اجتماعی و سیاست داخلی و خارجی بر کشور و ملت تحمیل کرده اند. متاسفانه برخی از مدعیان، که چشمان ریزبینشان تار موی زنان، مقالهای در یک جریده و یا ملاقات با یک هم وطن بهایی را میبیند، از دیدن فجایع بزرگ ناتوان است.
از نمونههای آن دیدار خانم فائزه هاشمی و جمعی از آزادگان عدالت خواه از خانم فریبا کمال آبادی است؛ هم وطن ستم دیدهی بهایی، که اخیرا پس از گذشت هشت سال از محکومیت بیست ساله، چند روزی به مرخصی آمده بود. اما در برابر این رفتار انسانی و اخلاقی، بخشی از اصولگرایان افراطی و جزم اندیش، البته با انگیزههای شناخته شده سیاسی، واکنش تند و نامعقول نشان دادهاند و اسفبارتر آنکه برخی از روحانیت و مراجع، از جمله آقای مکارم شیرازی این دیدار را تقبیح و حتی جرم قابل پیگرد و تقویت بهائیت و تضعیف اسلام دانسته اند!
در ارتباط با واکنش یادشده، نکاتی را بهشرح زیر معروض میداریم:
تجربه نشان داده است که اکثریت مردم ایران، صرف نظر از دین و عقیده سایرین، با آنان در صلح و مسالمت زیستهاند و هرگاه مجالی بوده، به دلجویی از ستم دیدگان پرداختهاند.
الف – پیروان فرقهی بهائیت دهها سال است که در ایران به دلیل دین و عقیده خود مورد ستم قرار میگیرند. آنان در طول سی و هشت سال گذشته، از حق تحصیل و اشتغال محروم بودهاند. اموال برخی و جان برخی دیگر ستانده شده و یا سالیان درازی را در زندانها سپری کرده اند. اگر قرار باشد هر فرقه و مذهبی که به قدرت رسید، بر دیگری تیغ کشدو پیروان دیگر مذاهب و فرقه ها را از حقوق انسانی محروم سازد، دیگر هیچکس در امنیت نخواهد زیست. رواج چنین اندیشهای میتواند توجیه گر ظلم و تبعیض بر پیروان مذاهب گوناگون شیعه، که در اقلیت هستند، در دیگر کشورها، نیز بشود.
ب – نقد و رد باورهای یک فرقه و مذهب، نمی تواند توجیه گر ظلم و ستم به پیروان آن باشد. توجیه ستمگری و خشنودی از آزار و اذیت هم نوعان، خود بزرگترین ضلالت و گمراهی است. عقیدهی دینی نمیتواند مبنای جرم حقوقی یا معصیت دینی باشد.
ج – اسلام مؤید آزادی دین و عقیده است. قرآن در آیات متعدد بر این مهم تصریح کرده است. آزادی دین و عقیده و اندیشه جزء لاینفک شرافت و عزت انسانی است که هیچکس نباید آن را از دیگری سلب کند. به لحاظ دینی نیز زیرپا گذاشتن حقوق انسانی غیرمسلمانان، ولو مشرک و کافر، مجوز شرعی ندارد.
دیدار از یک هم وطن بهایی که سالهای زیادی را به ناروا در زندان سپری کرده، نه تنها جرم نیست، که رفتاری دینی، اخلاقی و انسانی است.
د – در حقوق موضوعه ایران، هیچ قانونی وجود ندارد که بر اساس آن حقوق ایرانیان غیرمسلمان و غیراهل کتاب مورد تعرض قرار گیرد، بلکه بر اساس اصول قطعی دولت- ملت مدرن، که به نوعی در قانون اساسی جمهوری اسلامی نیز بازتاب یافته است، برابری حقوقی شهروندان ایرانی تضمین شده است. اصولا دولت و نظام سیاسی حاکم در مقامی نیست که داوری دینی یا مذهبی به عهده آن باشد. نقش حکومت در اسلام، که در عهدنامه امام علی با مالک اشتر و مواردی دیگر در نهج البلاغه نیز آشکار است، جز انجام خدمات عمومی، که از عهده افراد خارج است، نمی باشد.
ه – دیدار از یک هم وطن بهایی که سالهای زیادی را به ناروا در زندان سپری کرده، نه تنها جرم نیست، که رفتاری دینی، اخلاقی و انسانی است.
و – ستم پذیری، چشم پوشی بر رفتارهای غیر اخلاقی و غیر انسانی، عدم اعتراض به کج اندیشیها و افراط گریها و خرافه پردازیها چنان توان جامعه ما، حتی توان نخبگان سیاسی و فرهنگی و فکری را تضعیف کرده که نمی تواند از یک رفتار ساده اخلاقی و انسانی در دیدار یک هم وطن با یک زندانی دفاع کند، تا جایی که حتی آقای هاشمی رفسنجانی مجبور میشود در برابر هیاهو و زورگویی کج اندیشان، رفتار انسانی دخترش را تقبیح کند! جرم دانستن دیدار، منحصر به دیدار با یک هم وطن بهایی نیست. از سال ۸۸ دیدار زندانیان جنبش سبز، که آنان را فتنهگر میخوانند، و حتی کمک به خانوادههای زندانیان سیاسی، که در هر عرف و مکتبی اخلاقی و انسانی است، نیز جرم دانسته میشود.
عدم اعتراض به این ستم های آشکار و بدعت های ناروا، کار را به آنجا رسانده که در مواردی حتی دستگاههای امنیتی و گاه قضایی، زن و شوهری را وادار به طلاق و جدایی کرده و خانوادههایی را از هم پاشیدهاند.
ز – تجربه نشان داده است که اکثریت مردم ایران، صرف نظر از دین و عقیده سایرین، با آنان در صلح و مسالمت زیستهاند و هرگاه مجالی بوده، به دلجویی از ستم دیدگان پرداختهاند. فتاوای اسلامی- انسانی برخی فقیهان آزاده مثل آقای منتظری، راهگشای خروج از انجماد فقهی و گامی به سوی همزیستی انسانی بوده است.
جا دارد اهل فرهنگ و هنر و سیاست با بهره گیری از این روحیهی انسانی، بر تفرقه و خصومت و روا داری ستم و تبعیض نسبت به هم وطنان، به دلیل دین و عقیده، خط بطلان کشند. پایمال کردن حقوق انسانها به هر دلیل و بهانه برای هیچ دین و ملتی افتخار و آبرو نمیآفریند. عزت و آبروی اسلام و کشور ما در احترام به حقوق متعارف انسانی است.
وقت آن رسیده است که با جدیت بیشتر از ضرورت زیست مسالمت آمیز انسانی و اصل مهم رواداری با دگراندیشان حمایت کنیم.
عبدالعلی بازرگان، حسن فرشتیان، محسن کدیور، صدیقه وسمقی، حسن یوسفی اشکوری
اول خرداد ۱۳۹۵
http://zeitoons.com/9157
با این استدلال همهٔ کاتولیکهای سراسر عالم جاسوس واتیکان و همهٔ مسلمانانی که در کشورهای غربی زندگی میکنند جاسوس عربستان سعودی یا مصر یا ایران هستند چون آنها از نظر دینی از دستگاه روحانیت در واتیکان، الازهر، قم یا مکه و مدینه تبعیت میکنند. این نکته البته در مورد بهاییت که یک دین ایرانی است صدق نمیکند. همچنین خلط صرف وجود پرستشگاه اهل یک دین در یک کشور با وفاداری سیاسی به دولت آن از کالاهایی است که فقط در مغازهٔ نیروهای امنیتی قابل فروش است. جالب است که نویسنده خود به این نگاه امنیتیاش و تعارض آن با نگاه دینی و اخلاقی واقف است: «اما مگر میشود پیامدهای منفی چنین اقدامی را در نظر نگرفت و صرفا بر اساس ظاهر دین و مبانی اخلاق اقدام کرد؟»
ﺩﺭ ﻣﻘﺎﻡ ﭘﺎﺳﺦ، ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺑﺎﯾﺪ ﻋﺮﺽ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﺧﺎﻧﻢ ﻫﺎﺷﻤﯽ ﺭﺍ ﭘﺴﻨﺪﯾﺪﻡ، ﺑﻪ ﻧﻈﺮﻡ ﮐﺎﺭ ﺍﺧﻼﻗﯽ ﻭ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﻭ ﻣﻮﺟﻬﯽ
ﺑﻮﺩ . ﭘﺎﺳﺦ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﺑﻪ ﺣﻤﻼﺗﯽ ﮐﻪ ﺷﺪ ﻧﯿﺰ ﺷﺠﺎﻋﺎﻧﻪ ﻭ ﻧﮑﺘﻪ ﺳﻨﺠﺎﻧﻪ ﺑﻮﺩ . ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻓﺎﺋﺰﻩ ﻫﺎﺷﻤﯽ، ﺑﺎ ﻗﺮﺍﺋﺘﯽ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺩﯾﻨﺪﺍﺭﯼ ﺩﺍﺭﻡ ﻭ ﻣﯽ
ﺷﻨﺎﺳﻢ، ﮐﺎﻣﻼ ﻣﺘﻨﺎﺳﺐ ﻭ ﺳﺎﺯﮔﺎﺭ ﺍﺳﺖ ....
ﺍﻓﺰﻭﻥ ﺑﺮ ﺍﯾﻦ ، ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺑﻬﺎﺋﯿﺎﻥ ﺍﺯ ﺩﻭ ﻣﻨﻈﺮ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻥ ﺑﺤﺚ ﮐﺮﺩ : ﺍﻟﻬﯿﺎﺗﯽ ﻭ ﺣﻘﻮﻗﯽ .
ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﯾﮏ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺑﻪ ﺧﺘﻤﯿﺖ ﻧﺒﻮﺕ ﻣﻌﺘﻘﺪﻡ ﻭ ﺑﻪ ﺁﻣﻮﺯﻩﻫﺎﯼ ﺁﺋﯿﻦ ﺑﻬﺎﺋﯿﺖ ﺑﺎﻭﺭ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﻮﺟﻪ ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﻢ . ﺩﺭ ﻋﯿﻦ ﺣﺎﻝ، ﺑﻪ
ﻋﻨﻮﺍﻥ ﯾﮏ ﻧﻮﺍﻧﺪﯾﺶ ﺩﯾﻨﯽ، ﭼﻨﺎﻧﭽﻪ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﻟﻪ " ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﺣﺮﯾﻒ ﺍﯼ ﺩﻝ ﺗﺎ ﺑﺎﺩ ﻧﭙﯿﻤﺎﯾﯽ " ﻧﯿﺰ ﺁﻭﺭﺩﻩﺍﻡ، ﻗﺎﺋﻞ ﺑﻪ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﻨﯿﺎﺩﯾﻦ ﺑﻬﺎﺋﯿﺎﻥ ﻭ
ﺩﯾﮕﺮ ﺍﻗﻠﯿﺖ ﻫﺎﯼ ﺩﯾﻨﯽ ﻭ ﺧﺪﺍﻧﺎﺑﺎﻭﺭﺍﻥ ﺩﺭ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻫﺴﺘﻢ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺩﻓﺎﻉ ﻣﯽﮐﻨﻢ ﻭ ﻧﻘﺾ ﻭ ﻧﺎﺩﯾﺪﻩ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺷﺪﻥ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺍﺧﻼﻗﺎً ﻧﺎﺭﻭﺍ ﻭ
ﻏﯿﺮ ﻣﻮﺟﻪ ﻣﯽﺍﻧﮕﺎﺭﻡ . ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﭼﮕﻮﻧﮕﯽ ﺗﻨﻈﯿﻢ ﻣﻨﺎﺳﺒﺎﺕ ﻭ ﺭﻭﺍﺑﻂ ﺑﺎ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺑﺎ ﺍﯾﻤﺎﻧﻮﺋﻞ ﻟﻮﯾﻨﺎﺱ، ﻓﯿﻠﺴﻮﻑ ﻓﺮﺍﻧﺴﻮﯼ ﻣﻌﺎﺻﺮ، ﻫﻤﺪﻟﯽ
ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺩﺍﺭﻡ ﻭ ﺩﺭ ﻧﻈﺮ ﺁﻭﺭﺩﻥ ﻭ ﻟﺤﺎﻅ ﮐﺮﺩﻥ ﻭ ﮔﺸﻮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻥ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ " ﺩﯾﮕﺮﯼ " ﺭﺍ ﻗﻮﺍﻡ ﺑﺨﺶ ﻣﻨﺎﺳﺒﺎﺕ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺍﺧﻼﻗﯽ ﻭ ﻣﻮﺟﻪ
ﻣﯽﺍﻧﮕﺎﺭﻡ؛ " ﺩﯾﮕﺮﯼ " ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﺪ ﺩﻭﺳﺖ ﻭ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﻭ ﻫﻤﮑﺎﺭ ﻭ ﻫﻤﺸﻬﺮﯼ ﻭ ﻫﻤﻮﻃﻦ ... ﻣﻦ ﺑﺎﺷﺪ؛ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﺎﯼ ﺍﻧﻀﻤﺎﻣﯽ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﺻﻨﺎﻑ
ﻣﺸﮑﻼﺕ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﻭﺯﻣﺮﻩ ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﻨﺠﻪ ﻧﺮﻡ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺭﻧﺞ ﻣﯽﮐﺸﻨﺪ.
ﻫﺮ ﺭﻓﺘﺎﺭﯼ ﮐﻪ ﻣﺘﻀﻤﻦ ﻧﺎﺩﯾﺪﻩ ﺍﻧﮕﺎﺷﺘﻦ "ﮐﺮﺍﻣﺖ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ " ﻭ ﺧﻮﺍﺭﺩﺍﺷﺖ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﺎﯼ ﭘﯿﺮﺍﻣﻮﻧﯽ ﺑﺎﺷﺪ؛ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﺜﻞ ﻣﺎ ﻧﻤﯽﺍﻧﺪﯾﺸﻨﺪ
ﻭ ﺗﻠﻘﯽ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺍﺯ ﺍﻣﻮﺭ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻭ ﻧﺤﻮﻩ ﺯﯾﺴﺖ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺭﺍ ﺍﺧﺘﯿﺎﺭ ﮐﺮﺩﻩﺍﻧﺪ، ﺍﺧﻼﻗﺎ ﻧﺎﻣﻮﺟﻪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻓﺮﻭ ﻧﻬﺎﺩﻧﯽ . ﻣﺪﺍﺭﺍ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﺎ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺍﺳﺖ
ﻧﻪ ﺑﺎ ﻋﻘﺎﯾﺪ ﺍﯾﺸﺎﻥ .
ﻣﯽﺗﻮﺍﻥ ﺑﺎ ﻣﻮﺍﺿﻊ ﺳﯿﺎﺳﯽ، ﺍﻟﻬﯿﺎﺗﯽ، ﻓﻠﺴﻔﯽ ... ﮐﺴﺎﻧﯽ ﻣﺨﺎﻟﻒ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﻮﺟﻪ ﻧﯿﻨﮕﺎﺷﺖ ﻭ ﺩﺭ ﻋﯿﻦ ﺣﺎﻝ ﺗﻤﺎﻡ ﻗﺪ ﺍﺯ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﻨﯿﺎﺩﯾﻦ ﻭ
ﺷﻬﺮﻭﻧﺪﯼ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﺩﻓﺎﻉ ﮐﺮﺩ . ﭘﺲ، ﺍﺯ ﻣﻨﻈﺮ ﺣﻘﻮﻗﯽ ﺗﻤﺎﻡ ﻗﺪ ﺍﺯ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﻬﺎﺋﯿﺎﻥ ﺩﻓﺎﻉ ﻣﯿﮑﻨﻢ. ﺑﻪ ﻟﺤﺎﻅ ﺍﻻﻫﯿﺎﺗﯽ ﻧﯿﺰ، ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﯾﮏ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ
ﺑﺎ ﺍﯾﺪﻩ ﻫﺎﯼ ﺑﻬﺎﺋﯿﺎﻥ ﻫﻤﺪﻟﯽ ﻧﺪﺍﺭﻡ؛ ﻫﻤﺎﻧﻄﻮﺭ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻣﻮﺍﺿﻊ ﻣﺴﯿﺤﯿﺎﻥ ﻭ ﯾﻬﻮﺩﯾﺎﻥ ﻫﻤﺪﻟﯽ ﻧﺪﺍﺭﻡ ؛ ﻫﻤﺎﻧﻄﻮﺭ ﮐﻪ ﯾﮏ ﻣﺴﯿﺤﯽ ﻭ ﯾﺎ ﯾﮏ
ﯾﻬﻮﺩﯼ ﻭ ﯾﮏ ﺑﻬﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﺁﻣﻮﺯﻩ ﻫﺎﯼ ﺍﻻﻫﯿﺎﺗﯽ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﺑﺎﻭﺭ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ، ﺩﺭ ﻋﯿﻦ ﺣﺎﻝ ﭼﻮﻥ ﭘﻠﻮﺭﺍﻟﯿﺴﺖ ﻫﺴﺘﻢ ﻭ ﭼﻨﺎﻧﮑﻪ ﺩﺭ ﺑﺮﺧﯽ ﺍﺯ ﻣﺼﺎﺣﺒﻪ
ﻫﺎ ﻭ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻫﺎﯾﻢ ﺍﻭﺭﺩﻩ ﺍﻡ، ﺑﻪ "ﭘﻠﻮﺭﺍﻟﯿﺴﻢ ﻧﺠﺎﺕ "
ﻭ ﻧﻪ " ﭘﻠﻮﺭﺍﻟﯿﺴﻢ ﺻﺪﻕ " ﺑﺎﻭﺭ ﺩﺍﺭﻡ، ﻣﻌﺘﻘﺪﻡ ﻋﻤﻮﻡ ﺑﻬﺎﺋﯿﺎﻥ، ﻧﻈﯿﺮ ﻋﻤﻮﻡ ﯾﻬﻮﺩﯾﺎﻥ ﻭ ﻣﺴﯿﺤﯿﺎﻥ ﻭ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﺭﺳﺘﮕﺎﺭ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ ﻭ ﻣﻬﺘﺪﯼ
ﺍﻧﺪ .
(ﺑﺎ ﻣﻬﺮ)
برگرفته از گفتگوى زنده دكتر سروش دباغ با اعضاى كانال تلگرام:
این روزها بحث بر سر موضوع بهایئت بالا گرفته است.
عزیزان بسیاری هم از منظر سیاسی(با توجه به مسئله خانم #فائزه_هاشمی) و هم از منظر معرفتی(باتوجه به باطل خواندن آیین بهائیت توسط #عبدالكريم_سروش) و از سویی رستگار خواندن پیروان این آیین توسط شما گرانقدران، پرسش هايى مطرح شده است
یکی از آن پرسش ها به شرح زیر است:
"از یک طرف فرمودید آیین بهاییت باطل است و از طرف دیگر هم آن ها را قابل رستگار شدن میدانید. چگونه [اين تناقض ] قابل جمع است؟ "
پاسخ:
ابتدائاً درباره حرکت خانم فائزه هاشمی، عرض می کنم که آنرا پسندیدم، به نظرم کار اخلاقی و انسانی و موجهی بود.
پاسخ شان به حملاتی که به ایشان شد نیز شجاعانه و نکته سنجانه بود.
رفتار فائزه هاشمی، با قرائتی که من از دینداری دارم و می شناسم، کاملا متناسب و سازگار بود.
درباره بهائیان، از دو منظر می توان بحث کرد:
از منظر الهیاتی و کلامی
به عنوان یک مسلمان به ختمیت نبوت معتقدم و به آموزههای آئین بهائیت باور ندارم و آن را موجه نمیدانم. در عین حال، به عنوان یک نواندیش دینی، چنانچه در مقاله "این است حریف ای دل تا باد نپیمایی" نیز آوردهام، قائل به حقوق بنیادین بهائیان و دیگر اقلیت های دینی و خداناباوران در جامعه ایران هستم و از آن دفاع میکنم و نقض و نادیده گرفته شدن آن را اخلاقاً ناروا و غیر موجه میانگارم.
درباره چگونگی تنظیم مناسبات و روابط با دیگران با ایمانوئل لویناس، فیلسوف فرانسوی معاصر، همدلی زیادی دارم و در نظر آوردن و لحاظ کردن و گشوده بودن نسبت به "دیگری" را قوام بخش مناسبات انسانی اخلاقی و موجه میانگارم؛ "دیگری" میتواند دوست و همسایه و همکار و همشهری و هموطن ... من باشد؛ انسان های انضمامی ای که با اصناف مشکلات در زندگی روزمره دست و پنجه نرم میکنند و رنج میکشند.
هر رفتاری که متضمن نادیده انگاشتن "کرامت انسانی" و خوارداشت انسان های پیرامونی باشد؛ انسان هایی که مثل ما نمیاندیشند و تلقی دیگری از امور دارند و نحوه زیست دیگری را اختیار کردهاند، اخلاقا ناموجه است و فرو نهادنی.
مدارا کردن با افراد است نه با عقاید ایشان.
میتوان با مواضع سیاسی، الهیاتی، فلسفی ... کسانی مخالف بود و آن را موجه نینگاشت و در عین حال تمام قد از حقوق بنیادین و شهروندی ایشان دفاع کرد..... پس، از منظر حقوقی تمام قد از حقوق بهائیان دفاع میکنم.
به لحاظ الاهیاتی نیز، به عنوان یک مسلمان با ایده های بهائیان همدلی ندارم؛ همانطور که با مواضع مسیحیان و یهودیان همدلی ندارم ؛ همانطور که یک مسیحی و یا یک یهودی و یک بهایی به آموزه های الاهیاتی مسلمانان باور ندارند، در عین حال چون پلورالیست هستم و چنانکه در برخی از مصاحبه ها و نوشته هایم اورده ام، به "پلورالیسم نجات " باور دارم، معتقدم عموم بهائیان، نظیر عموم یهودیان و مسیحیان و مسلمانان رستگار می شوند و مهتدی اند.
پرسش :
با توجه به اعتقادتان به پلورالیسم نجات از نظرگاه شما رابطه اراده تکوینی و اراده تشریعی حق تعالی چیست؟
آیا سعادت را همانطور که برای پیروان آئین خاتم میدانید برای سایر ادیان هم به همان کیفیت میدانید ؟
یا اینجا باب جاهل قاصر و مقصر را از هم تفکیک میکنید؟
پاسخ:
بله، چنانکه نوشتم به " پلورالیسم نجات" باور دارم، اما به " پلورالیسم صدق" نه.
درباره نسبت این موضع با اراده خداوند، میتوان چنین انگاشت که اراده خداوند بر این تنوع و تکثر ادیان تعلق گرفته و قرار است اکثریت گروندگان به ادیان مختلف، رستگار شوند.
با عنایت به « اسم هادی» خداوند و تجلی آن به نخو اغلبی و اکثری در عالم، چرا این اراده را اینگونه تبیین نکنیم؟
اگر اینچنین باشد، تفکیک میان قاصر و مقصر از میان رخت بر می بندد و عموم انسانها و گروندگان به ادیان مختلف، نشسته بر سر یک سفره قلمداد می شوند.
این شعر حافظ را می توان متناسب با این موضع الاهیاتی به حساب آورد و طراری و تو بر تو بودن عالم را تحقق اراده خداوند به حساب آورد:
گفتم گره نگشوده ام زان طره تا من بوده ام
گفتا منش فرموده ام تا با تو طراری کند
اکبر گنجی
۱۳۹۵/۰۲/۳۱
مسأله بهائیت
داستان جنجال آفرین دیدار فائزه هاشمی با فریبا کمال آبادی- زندانی عقیدتی- موید این مدعا بود که بهائیت در ایران یک "مسأله" است. معنای مسأله بهائیت در جنجالهای پس از این دیدار آشکارتر شد.
فقیهان مسأله بهائیان را ساختهاند
مسأله بهائیت چیست؟ این مسأله را فقیهان ساختهاند: مسأله بهائیت این است که دین نیست، فرقه ضاله است. مسأله بهائیت این است که ساخته دست اجانب و استعمارگران است. مسأله بهائیت این است که کالتی صهیونیستی است. مسأله بهائیت این است که بیت العدل یا مقر فرماندهیشان در اسرائیل است. مسأله بهائیت این است که بهائیان جاسوسان رژیم صهیونیستی هستند. بهائیان دشمن اسلاماند. مسأله بهائیت آن است که آنها عوامل آمریکا و اسرائیل هستند.
برای تأیید این مدعا کافی است به سخنان دو تن از فقیهان دربار سلطان علی خامنهای بنگریم:
آیتالله ناصر مکارم شیرازی- از مراجع تقلید- در ۹۵/۰۲/۲۷ با اشاره به دیدار فائزه هاشمی با زندانی بهایی و خانوادهاش گفته است: "منتظر بودم که ببینم آیا در این خصوص اعتراضی میشود یا خیر که دیدم خبری نیست تا این که شنیدیم پدر او اعتراض ملایمی داشته است و جای شکرش باقی است ولی باید پرسید چرا دیگران سکوت کردند. به سهم خودم چنین اقدامی را محکوم میکنم. این اقدام از نظر قانونی جرم بوده و قابل تعقیب است و باید پیگیری شود. تقویت دشمنان اسلام از نظر شرعی جرم محسوب میشود و میتوان مجرم را تعقیب کرد. با این فرقه ضاله نه فقط به دلیل دشمنی با اسلام بلکه به این دلیل که آنها عوامل آمریکا و اسرائیل هستند، مخالف هستیم. مهمترین مراکز فرقه بهائیت در آمریکا و انگلیس است. در تاریخ حیات منفور این فرقه، دشمنان اسلام از آنها به عنوان یکی از ابزارها استفاده کردهاند. ممکن است چنین اقداماتی با این هدف باشد که آنها به رسمیت شناخته شوند".
صادق لاریجانی- رئیس قوه قضائیه و یکی از نامزدهای خامنهای برای جانشینی- در ۹۵/۰۲/۲۷ گفته است: "در کشوری که منتسب به امام زمان است دفاع از بهائیت هیچ معنایی ندارد؛ بهائیت مجعول و ساخته شده دست اجانب و استعمارگران است. در جمهوری اسلامی ایران هیچ کس به دلیل عقیده به زندان نمیرود و این موضوع دروغ رسانههای غربی است. متاسفانه برخیها با ادعای دین مداری اقداماتی برخلاف امنیت کشور انجام میدهند. قوه قضاییه با همه کسانی که بر ضد امنیت کشور اقدام کنند و برای کشورهای بیگانه جاسوسی کنند و از جمله با رژیم صهیونیستی همکاری کنند قاطعانه برخورد خواهد کرد. باید پرسید که بیت العدل یا مقر فرماندهی بهائیت در اسرائیل چه میکند و آیا همکاری با چنین شبکهای خلاف امنیت کشور ما نیست. کسانی که منتسب به روحانیت و مسئولان نظام هستند باید بیش از دیگران از هنجارشکنی پرهیز و از چنین کارهایی شرم کنند و بدانند که اگر این هنجارشکنیها منجر به عناوین مجرمانه شود به شدت و بدون ملاحظه نسبتها با آنان برخورد میکنیم".
مسأله اصلی بهائیان چیست؟
مسأله اصلی بهائیان چیست؟ مسأله اصلی بهائیان این است که تحت ستم سیستماتیک نظام فقیه سالار جمهوری اسلامی قرار داشته و دارند. سرکوب یکی از ویژگیهای جمهوری اسلامی است. اما میتوان خطر کرد و ادعا نمود که هیچ گروه و آئینی به اندازه بهائیان در جمهوری اسلامی تحت ستم نبوده است. آنان در همه قلمروها تحت ستم بوده و هستند.
دیدار فائزه هاشمی با فریبا کمال آبادی یک بار دیگر "مسأله" بودن بهائیان را آشکار کرد. به تعبیر دیگر، واکنشهای گسترده به این دیدار نشان داد که در جمهوری اسلامی بهایی بودن "مسأله" بزرگی است. به تعبیر دوم، پارادوکس فقیهان و زمامداران جمهوری اسلامی از پارادوکسی در آمد. آن پارادوکس به شرح زیر است:
بهایی بودن جرم نیست/ بهائی بودن جرم است
فقیهان و مقلدانشان برای توجیه "زیست جهان افسون زدایی شده حقوق بشرزده" ادعا میکردند و میکنند که در جمهوری اسلامی بهایی بودن جرم نبوده و نیست و هیچ کس را به جرم بهایی بودن زندانی و محروم از حقوق نکردهاند. بلکه فقط و فقط جاسوسان رژیم صهیونیستی را زندانی کرده و میکنند. اما در عین حال وقتی از بهائیت، هویتی صهیونی/اسرائیلی و ضالت محض میسازند، این آئین را به جرم تبدیل میکنند.
مکارم شیرازی با جرم خواندن دیدار با بهائیان و ضرورت پیگرد قانونی، و صادق لاریجانی، نامزد رهبری، با تهدید شدید برخورد قضایی با این گونه اقدامات شرم آور، هر دو آشکار کردند که در جمهوری اسلامی "بهابی بودن" مسأله و جرم است.
بهائیت دین نیست
فقیهان و پیروانشان همیشه ادعا کرده و میکنند که بهائیت دین نیست. در این روش مقلد یهودیان هستند. وقتی عیسی آمد و خود را مسیح وعده داده شده معرفی کرد، یهودیان منکر او شده و آئینش را دین به شمار نیاوردند. اما مسیحیت خود را بر یهودیان - درست مانند یک میهمان ناخوانده و ناخواسته- تحمیل کرد. وقتی اسلام آمد، یهودیان و مسیحیان منکر این دین شده و آن را کپی برداری عربی از آئین خود به شمار آوردند، اما اسلام در طول تاریخ خود را به عنوان یک دین بر آنان تحمیل کرد. گفت و گوی همدلانه و مداراجویانه و مستدل پیروان ادیان مختلف با یکدیگر امری تازه و متعلق به دوران مدرن است. پذیریش ادیان توسط مومنان امری تابع استدلال نبوده است، چه رسد به پذیرش امری تازه به عنوان یک دین توسط پیروان ادیان سابق. آنان چون میهمانان فربهای از راه میرسیدند و میزبان مجبور میشد برای آنان جای باز کند.
وقتی بهائیت آمد، مسلمانان منکر آن به عنوان یک دین شدند. چرا؟ چون با مدعای بلادلیل "ختم نبوت" تعارض داشت. با آمدن محمدبن عبدالله و آوردن اسلام، گویی عصر برساختن ادیان جدید پایان مییابد. اما آنان به این نکته توجه نداشتند که درست به همان اندازهای که یهودیان، مسیحیان و مسلمانان حق داشتند دینی جدید برای خود بسازند، بهائیان هم حق داشتند و دارند که دین جدیدی به نام بهائیت برای خود بسازند.
همه ادیان برساختههای تاریخی و اجتماعیاند. همان گونه که هر دین تازهای خود را به عنوان دین در ظرف تاریخ بر ادیان پیشین تحمیل کرد، بهائیان هم خود را بر مسلمانان تحمیل خواهند کرد.
«بهائیت ساخته اسرائیل است»
فقیهان ادعا کرده و میکنند که اسرائیل بهائیت را ساخته است. این مدعای تاریخی کاذب است. بهائیت را ایرانیان، حداقل ۱۵۳ سال پیش به وجود آوردند ( بهاءالله در سال ۱۸۶۳ این دین جدید را اظهار کرد)، در صورتی که اسرائیل در سال ۱۹۴۸ به وجود آمد. بهائیت آئینی ایرانی است، درست به همان معنایی که اعراب اسلام را ساختهاند و اسلام دینی عربی است. مدعای ساخته اسرائیل بودن بهائیت کاملاً باطل است. حداکثر میتوان ادعا کرد که بهائیت را ایرانیان ساختهاند.
مدعای دیگر فقیهان وجود مقبره بهاء الله در حیفا است. اما دلیل این امر چه بود؟ آیا این امر دلیلی جز سرکوب بهائیان در ایران داشت که آنان را به عثمانی و از آنجا هم به حیفا راند؟ همان گونه که محمد نمیدانست قرنها بعد آل سعود بر مکه و مدینه سیطره خواهند یافت، بهاء الله هم نمیدانست که 56 سال بعد از درگذشت او دولتی به نام دولت اسرائیل تشکیل خواهد شد.
فرض کنیم مدعای ساخته اسرائیل بودن بهائیت صادق باشد. آیا محل تولد یک آئین دلیل صدق و کذب آن آئین است؟ فقیهان و زمامداران جمهوری اسلامی در برخورد با آئینها و ایدئولوژیهای مغرب زمین نشان دادهاند که جغرافیای زاده شدن آئین را ملاکی برای ارزیابی حقانیت و عدم حقانیت آن آئین به شمار میآورند. آنان مکاتب فکری و ایدئولوژیهای مغرب زمینیان را به دلیل "بیگانه" و "غربی" بودن باطل و رد میکنند.
مدعای پنهان و آشکار آنان این است: آن چه غربی است، بیگانه و باطل است. باید به اندیشههای خودی چسبید.
فرض کنیم این ملاک را بپذیریم. کدام آئین از این ملاک و میزان زیان خواهد دید؟ اسلام هم ساخته دست "بیگانگان" بوده و دینی "عربی" است. اگر "غربی" بودن ملاک باطل بودن است، "عربی" بودن هم باید ملاک باطل بودن به شمار رود. چون ما ایرانی هستیم، نه عرب. اما بهائیت به عنوان برساخته ایرانیان، آئینی ایرانی و خودی به شمار میرود.
سخن حق این است که جغرافیای یک آئین به هیچ وجه معیاری برای داوری صدق و کذب آن آئین به شمار نمیرود و نباید برود. آیا چون سرزمینهایی که اینک عربستان سعودی نامیده میشود محل بر ساخته شدن اسلام بوده، و امروز عربستان سعودی در دشمنی با ایران از اسرائیل نتانیاهو هم پیشی گرفته است، میتوان اسلام را رد و انکار کرد؟ از این بدتر، ادعا کنیم که اسلام ساخته رژیم آل سعود است وماهیتی سعودی دارد؟
اسلام و تشیع هم که وارد ایران شدند، کاملاً رنگ و لعاب ایرانی به خود گرفتند و اسلام و تشیع ایرانی ساخته شد. غربیان هم که یهودیت و مسیحیت را پذیرفتند و یهودی و مسیحی شدند، هرگز یهودیت و مسیحیت را به دلیل محل تولد خاورمیانهای شان رد نکردند.
برخورد نزديک از نوع سوم با بهائيت
نويسنده : سعید صدرائیان
- هفته نامه پنجره- اول خرداد
انتشار خبر ديدار اخير فائزه هاشمي با فريبا کمالآبادي چنان موجي در فضاي رسانهاي کشور به راه انداخت که باعث شد توجهات از اصل جريان دور بماند.
ديدار فائزه هاشمي و همبند بهايياش در زندان اوين، موضوع دعاوي امروز نيست. موضوع اين جنجالها و اعتراضات بايد قبحشکنياي باشد که با اين اقدام در فضاي عمومي جامعه کليد زده شده است؛ ديدار با يکي از مهمترين سران تشکيلات بهائيت در تهران، آن هم به بهانه تجديد خاطرات دوران محکوميت، ادعاي مضحکي بود که براي هيچ شنوندهاي قابل پذيرش نبود.
بهانهاي که تنها چند روز پس از علني شدن اين اقدام از سوي قائل آن کمرنگ شد و بهصورت آشکارا لزوم پيگيري و احقاق حقوق اين جامعه معاند با اصل دين را هدف اين ديدار عنوان کرد. فائزه هاشمي اصرار دارد کار اشتباهي نکرده است و حاضر نيست از اقدام خود عذرخواهي کند. اين جملات را نيز درست موقعي ميگويد که آيتالله مثل هميشه با نهايت رأفت و لطافت با وي برخورد کرده و خواسته که اين اقدام نادرستش را جبران کند! به هر حال مروري بر تاريخچه فعاليتهاي بهائيت در ايران و توطئههاي مکرري که منتسبين به اين جريان در طول تاريخ حياتشان عليه تشيع داشتهاند، نشان از آن دارد که در انتخاب مهرههاي داخلي همواره مقياسهاي مشخص و البته مشترکي در نظر دارند. آنچه در قرن سيزدهم هجري بهوسيله «قرهالعين» وارد جامعه و ساختار فرهنگ ايراني شد، امروز توسط افرادي بازخواني و بازگويي ميشود که وجوه مشترک فکري، اعتقادي و البته عملي با وي دارند.
بهانه مضحک همبندي وي با اين فرد پاسخ روشني دارد؛ اينکه فائزه هاشمي در طول 55 سال زندگي با پدر مفسر قرآن و مجتهد خود تأثير کمتري پذيرفته تا همنشيني چند روزه با يک سرکرده بهائيت. موضوعي که اهميت اين پرونده را بيشتر ميکند
نظر کرباسچی دبیرکل و بنیانگذار حزب کارگزاران سازندگی در مورد دیدار فائزه با خانم کمال آبادی : نظرتان درباره ديدار اخير خانم هاشمي با خانم کمالآبادي چيست؟!
بهنظر من اين ديدار نه سياسي بوده و نه اعتقادي. در زندان محيط ايجاب ميکند که افراد از هر فرقه و نحله و ديني که باشند، با هم مؤانست پيدا کنند، حتي اگر با هم مخالف باشند. زمان پهلوي هم به همين صورت بود. عليرغم اينکه زندانيها چريک، مسلمان، فدايي، روحاني و... بودند و عقايد مخالفي داشتند و حتي مسائل طهارت و نجاست ايجاب ميکرد که از يکديگر اجتناب کنند، بينشان موانستي ايجاد ميشد که بعد از زندان هم ميتوانست ادامه پيدا کند. بهخصوص در محيط زندان که محيطي در تنگنا و نارساست، اين موارد بهوجود ميآيد.شما از اين ديدار، تفسير سياسي و اعتقادي ارائه ندهيد، فقط همان موانست و مجالست عاطفي را که مورد تاکيد قرار دادم برداشت کنيد.
آقاي هاشمي هم در زندان با خيلي از افراد مختلف مجالست داشتند. اما پس از طي دوران زندان، اين روابط را ادامه ندادند.
آقاي هاشمي و ديگر مبارزان زمان شاه هم اگر آزاد ميشدند، افرادي از نحلههاي مختلف به ديدنشان ميآمدند. در آن زمان هيچ وقت چنين حساسيتهايي نسبت به اين ديدارها وجود نداشت و چنين تحليلهايي از ديدار آنها در فضا پراکنده نميشد. اين فرد يک زنداني بود و مدتي با هم در يک بند و يک اتاق زندگي ميکردهاند، اين نيز شرايطي بوده که زندان به خانم هاشمي تحميل کرده است. خانم هاشمي هيچ وقت نخواسته که با خانم کمالآبادي يا يک بهائي زندگي کند!
خانم هاشمي که از اين جايگاه و موقعيت همبندشان در ساختار جامعه بهائيت ايران اطلاع داشتند! همين شاخصه نبايد ايشان را در معاشرت با خانم کمالآبادي حداقل حساس ميکرد؟! آيا نبايد هوشمندانهتر با اين موضوع برخورد ميشد؟
شما قصد داريد با من مصاحبه کنيد يا براي من منبر برويد؟ بگذاريد که من ادامه صحبتم را بگويم!
شما ادامه صحبتتان را بفرماييد.
صحبت من اين است که نبايد به اين موضوع جنبه سياسي، اعتقادي و مواردي از اين دست را نسبت داد. نه خانم هاشمي بهائي است و نه علاقهاي به بهائيت دارد. اما برخي در جامعه منتظر اين هستند که چنان از برخي مسائل هياهو بسازند و جامعه را تحتالشعاع قرار دهند که خود اين اقدام تبليغ بهائيت ميشود! اين مسئله يک مورد ساده بوده است؛ ايشان به ديدار شخصي رفته و با وي ملاقاتي داشته است. اما اينکه از اين جريان عکس تهيه شود و روي اينترنت قرار داده شود، خيلي جالب نيست. اين حتما براي موقعيت و شخصيت ايشان پسنديده نبوده و ما به ايشان هم عرض کرديم که اين کار نادرست بوده است.
برخي بر اين عقيدهاند اين سناريويي است که براي برد بهائيت طراحي شده و خانم هاشمي خواسته يا ناخواسته سوپراستار اين سناريو شد. شما چقدر با اين تحليل موافقيد؟!
اين درست است. به هرحال هر فردي در هر موقعيتي، بهخصوص افرادي که جنبههاي قانوني و رسمي در کشور ندارند، سعي ميکنند از هر موقعيتي بهنفع خودشان و براي مطرح کردن خودشان استفاده کنند. اين کار جديدي از سوي بهائيت نيست. اما من ميخواهم بگويم که داستان را در اين حد بزرگ کردن و رنگ و بوي سياسي و اعتقادي به آن دادن صحيح نيست. آنچه خانم هاشمي انجام دادهاند ـ و بيشتر بايد از خود ايشان سوال شود ـ از نظر ايشان اقدام سادهاي بوده است ولي بيتوجهي ايشان به عکس گرفتن و تبليغ آن در حد وسيع هم از سوي ايشان و هم از طرف همراهانشان کار نادرستي است. اين اقدام يک فول بوده که جناب آقاي هاشمي هم در اينباره به ايشان تذکر دادهاند و اميدوارم که مفيد واقع شود و ايشان جبران کنند.
بهنظر من شما هم به اين مسئله دامن نزنيد! اين جريان بهنفع اسلام و مسلمين تمام نميشود. اگر چهرهاي را که به خانوادهاي روحاني وابسته است، متهم به ارتباط با بهائيت بکنيد، کار جالبي نيست.
آقاي عبدالله شهبازي پژوهشگر حوزه تاريخ گفتهاند که تمام اين جريان، از همبندي در زندان تا ديدار اخير، همه و همه سناريوي جريان بهائيت براي نيل به اهدافش در داخل کشور بوده است. شما اين تحليل را درست ميدانيد؟
من آقاي شهبازي را نميشناسم ولي اين تحليل ايشان را ميتوان چيزي شبيه به سناريوهاي توهم توطئه ارزيابي کرد! بهائيت از سالهاي پيش تلاشهاي بسياري در ايران داشته که موارد مشابه اين هم بين آنها يافت ميشود. بهائيت ممکن است هر نقشهاي داشته باشد. اما در اينباره ميتوان به اين اشاره کرد که زنداني خودش انتخاب نميکند که در زندان با چه افرادي همبند باشد.
ايشان دست بهائيت را در اين جريان دخيل ميبينند!
بهنظر من نه دست بهائيت است و نه دست خانم هاشمي که تعيين کند چه افرادي با هم در يک بند باشد. آن فردي که اين موضوع را تعيين ميکند، مديريت زندان است! من اين تحليل را بيشتر يک داستان ميدانم که براي برخي از افراد مناسب است. اگر بهائيت اينقدر س
ناريوهاي عجيب و غريب در چنته داشت که امروز به اين فلاکت دچار نميشد!
یکم خرداد نود و پنج – تهران
روز جمعه به دیدار جناب اسماعیل عبدی رفتم. معلمی که به تازگی از زندان بدر آمده. می گویم: زندانی کردن معلمی که خطایی و جنایتی مرتکب نشده، و دستش به خون و مال مردم آغشته نیست، و وام کلانی نگرفته به نیت پس ندادن، و تریلی های مواد مخدر را از مرزهای شرقی تحویل نگرفته تا در مرز های غربی تحویل بدهد، و از تریبون نماز جمعه به مردم فحش نداده و بی خردی و خرافات را تبلیغ نکرده، و از دیوار سفارت انگلیس و عربستان بالا نرفته، در سال شصت و هفت چند هزار زندانی را تیرباران نکرده که اکنون وزیر دادگستری باشد، لات و لوت ها و قمه کش ها را برای زدن و کشتن مردم بسیج نکرده، و در عوض با دستانی پاک تا توانسته برای معیشت و رفاه معلمان زحمت کشیده، بله زندانی کردنِ یک چنین معلمی حتماً سخنی با همگانِ ما دارد. اگر گفتید چه؟ حاکمان اسلامی با زندانی کردن عبدی ها و نرگس محمدی ها و عبدالفتاح سلطانی ها و امید کوکبی ها به ما می گویند: سلامت و درستی و سواد و خردمندی و نخبگی و نبوغتان را بگذارید درِ کوزه و آبش را بخورید. ما اینجا به آدم پاکدست و کاردان احتیاجی نداریم. ما در اینجا سرمان به دزدی و اختلاس و آدمکشی و روفتن اموال عمومی گرم است. اگر در این حوزه دستی بر آتش دارید جلو بیایید. از باب امتحان، شما در یک کلام مثلاً به بیت رهبری بگویید: حساب پس بده و میزان اموالت را مشخص کن، همین یک جمله کهیر می نشاند به تن و بدن حضراتِ جلوس فرموده در بیت رهبری.
در خانه ی آقای عبدی سخن از هجوم و حمله ی آیت الله ها و ملاهای حکومت به خانم فائزه ی هاشمی به میان آمد. که چرا دیدارِ چندی پیشِ خانم فائزه هاشمی از همبندیِ بهایی اش به این همه حساسیتِ حکومتی برخورد؟ گفتم: به دو دلیل شاید. یک این که: ملاها و آیت الله های شیعه، نه که از یکصد و پنجاه سال پیش فتوای نجس بودنِ بهاییان را صادر فرموده اند، اکنون اما هر دیدار و معاشرت با بهاییان و هر جانبداری از حقوق شهروندیِ آنان، رعشه به تن آقایان می اندازد. به جوری که آیت الله ها هر گفتمان با بهاییان را تزلزلی در آن فتوای تاریخی و دیگر فتاوای مشابه می دانند. عجبا که در این یکصد و پنجاه سال، یک نفر از آیت الله های سرشناس از ترس دیگر آیت الله های همینجوری، نتوانسته سر بر بیاورد و لکه ی ننگِ فتوای نجس بودنِ بهاییان را از پیشانیِ خودش پاک کند لااقل. هیاهویی که از دیدار خانم فائزه هاشمی برخاست، علت دیگری نیز دارد و آن خود آقای هاشمی است که در کانون نفرت بیت رهبری و سپاه و اطلاعات و دستگاه قضایی و حوزه های علمیه قرار دارد و باید به هر بهانه مشت و مالش داد تا مبادا سر برآورد یک وقت. . خلاصه این که شکستنِ فتوای ناجوانمردانه و بی خردانه و ابلهانه ی نجس بودنِ بهاییان، به انسانیت و شجاعت مراجع معظم محتاج است که فعلاً رطوبتی از این انسانیت و شجاعت در جمال فهمِ حضرات یافت می نمی شود!
۰۱ خرداد ۱۳۹۵
بیانیه ی جمعی از نواندیشان دینی در ضرورت رواداری با دگراندیشان:
عقیده نمیتواند مبنای جرم حقوقی یا معصیت دینی باشد
زیتون– پنج تن از روشنفکران عرصه نواندیشی دینی با انتشار بیانیه ای بر ضرورت رواداری از پیروان اندیشه های دیگر تاکید کردند.
به گزارش «زیتون» در این بیانیه با اشاره به «کج اندیشی و افراط گرایی» که ایران را نیز مانند دیگر کشورها تهدید می کند آمده است:« افراط گرایان با پشتیبانی قدرت سیاسی و با توسل به زور و ارعاب، هزینه های گزافی را در حوزه های گوناگون فرهنگی و هنری و اقتصادی و اجتماعی و سیاست داخلی و خارجی بر کشور و ملت تحمیل کرده اند. متاسفانه برخی از مدعیان، که چشمان ریزبینشان تار موی زنان، مقالهای در یک جریده و یا ملاقات با یک هم وطن بهایی را میبیند، از دیدن فجایع بزرگ ناتوان است.»
در ادامه این بیانیه با اشاره به دیدار فائزه هاشمی با یکی از همبندی های سابقش، نظرات نو اندیشان دینی در خصوص پیروان بهائیت آمده است.
این بیانیه توسط عبدالعلی بازرگان، حسن فرشتیان، محسن کدیور، صدیقه وسمقی و حسن یوسفی اشکوری امضا شده است.
متن کامل این بیانیه که در اختیار «زیتون» قرار گرفته، به این شرح است:
عبدالعلی-بازرگان-محسن-کدیور-صدیقه-وسمقی-حسن-یوسفیاشکوری
آتش جهل و تعصب جهان اسلام را در بر گرفته، شهرها و کشورها را به ویرانه بدل کرده، صدها هزار کودک و زن و پیر و جوان را به خاک و خون کشیده و میلیونها آواره بر جای گذاشته است. دهها فرقه و مذهب تولد یافته در آغوش جهان اسلام، هر یک پیروان دیگری را تکفیر کرده و مهدورالدم خوانده است؛ وهابی شیعه را، شیعه بهایی را، سنی علوی را و آن دیگری ایزدی و حوثی را …
کج اندیشی و افراط گرایی کشور ما را نیز مانند دیگر کشورها تهدید می کند. افراط گرایان با پشتیبانی قدرت سیاسی و با توسل به زور و ارعاب، هزینه های گزافی را در حوزه های گوناگون فرهنگی و هنری و اقتصادی و اجتماعی و سیاست داخلی و خارجی بر کشور و ملت تحمیل کرده اند. متاسفانه برخی از مدعیان، که چشمان ریزبینشان تار موی زنان، مقالهای در یک جریده و یا ملاقات با یک هم وطن بهایی را میبیند، از دیدن فجایع بزرگ ناتوان است.
از نمونههای آن دیدار خانم فائزه هاشمی و جمعی از آزادگان عدالت خواه از خانم فریبا کمال آبادی است؛ هم وطن ستم دیدهی بهایی، که اخیرا پس از گذشت هشت سال از محکومیت بیست ساله، چند روزی به مرخصی آمده بود. اما در برابر این رفتار انسانی و اخلاقی، بخشی از اصولگرایان افراطی و جزم اندیش، البته با انگیزههای شناخته شده سیاسی، واکنش تند و نامعقول نشان دادهاند و اسفبارتر آنکه برخی از روحانیت و مراجع، از جمله آقای مکارم شیرازی این دیدار را تقبیح و حتی جرم قابل پیگرد و تقویت بهائیت و تضعیف اسلام دانسته اند!
در ارتباط با واکنش یادشده، نکاتی را بهشرح زیر معروض میداریم:
تجربه نشان داده است که اکثریت مردم ایران، صرف نظر از دین و عقیده سایرین، با آنان در صلح و مسالمت زیستهاند و هرگاه مجالی بوده، به دلجویی از ستم دیدگان پرداختهاند.
الف – پیروان فرقهی بهائیت دهها سال است که در ایران به دلیل دین و عقیده خود مورد ستم قرار میگیرند. آنان در طول سی و هشت سال گذشته، از حق تحصیل و اشتغال محروم بودهاند. اموال برخی و جان برخی دیگر ستانده شده و یا سالیان درازی را در زندانها سپری کرده اند. اگر قرار باشد هر فرقه و مذهبی که به قدرت رسید، بر دیگری تیغ کشدو پیروان دیگر مذاهب و فرقه ها را از حقوق انسانی محروم سازد، دیگر هیچکس در امنیت نخواهد زیست. رواج چنین اندیشهای میتواند توجیه گر ظلم و تبعیض بر پیروان مذاهب گوناگون شیعه، که در اقلیت هستند، در دیگر کشورها، نیز بشود.
ب – نقد و رد باورهای یک فرقه و مذهب، نمی تواند توجیه گر ظلم و ستم به پیروان آن باشد. توجیه ستمگری و خشنودی از آزار و اذیت هم نوعان، خود بزرگترین ضلالت و گمراهی است. عقیدهی دینی نمیتواند مبنای جرم حقوقی یا معصیت دینی باشد.
ج – اسلام مؤید آزادی دین و عقیده است. قرآن در آیات متعدد بر این مهم تصریح کرده است. آزادی دین و عقیده و اندیشه جزء لاینفک شرافت و عزت انسانی است که هیچکس نباید آن را از دیگری سلب کند. به لحاظ دینی نیز زیرپا گذاشتن حقوق انسانی غیرمسلمانان، ولو مشرک و کافر، مجوز شرعی ندارد.
دیدار از یک هم وطن بهایی که سالهای زیادی را به ناروا در زندان سپری کرده، نه تنها جرم نیست، که رفتاری دینی، اخلاقی و انسانی است.
د – در حقوق موضوعه ایران، هیچ قانونی وجود ندارد که بر اساس آن حقوق ایرانیان غیرمسلمان و غیراهل کتاب مورد تعرض قرار گیرد، بلکه بر اساس اصول قطعی دولت- ملت مدرن، که به نوعی در قانون اساسی جمهوری اسلامی نیز بازتاب یافته است، برابری حقوقی شهروندان ایرانی تضمین شده است. اصولا دولت و نظام سیاسی حاکم در مقامی نیست که داوری دینی یا مذهبی به عهده آن باشد. نقش حکومت در اسلام، که در عهدنامه امام علی با مالک اشتر و مواردی دیگر در نهج البلاغه نیز آشکار است، جز انجام خدمات عمومی، که از عهده افراد خارج است، نمی باشد.
ه – دیدار از یک هم وطن بهایی که سالهای زیادی را به ناروا در زندان سپری کرده، نه تنها جرم نیست، که رفتاری دینی، اخلاقی و انسانی است.
و – ستم پذیری، چشم پوشی بر رفتارهای غیر اخلاقی و غیر انسانی، عدم اعتراض به کج اندیشیها و افراط گریها و خرافه پردازیها چنان توان جامعه ما، حتی توان نخبگان سیاسی و فرهنگی و فکری را تضعیف کرده که نمی تواند از یک رفتار ساده اخلاقی و انسانی در دیدار یک هم وطن با یک زندانی دفاع کند، تا جایی که حتی آقای هاشمی رفسنجانی مجبور میشود در برابر هیاهو و زورگویی کج اندیشان، رفتار انسانی دخترش را تقبیح کند! جرم دانستن دیدار، منحصر به دیدار با یک هم وطن بهایی نیست. از سال ۸۸ دیدار زندانیان جنبش سبز، که آنان را فتنهگر میخوانند، و حتی کمک به خانوادههای زندانیان سیاسی، که در هر عرف و مکتبی اخلاقی و انسانی است، نیز جرم دانسته میشود.
عدم اعتراض به این ستم های آشکار و بدعت های ناروا، کار را به آنجا رسانده که در مواردی حتی دستگاههای امنیتی و گاه قضایی، زن و شوهری را وادار به طلاق و جدایی کرده و خانوادههایی را از هم پاشیدهاند.
ز – تجربه نشان داده است که اکثریت مردم ایران، صرف نظر از دین و عقیده سایرین، با آنان در صلح و مسالمت زیستهاند و هرگاه مجالی بوده، به دلجویی از ستم دیدگان پرداختهاند. فتاوای اسلامی- انسانی برخی فقیهان آزاده مثل آقای منتظری، راهگشای خروج از انجماد فقهی و گامی به سوی همزیستی انسانی بوده است.
جا دارد اهل فرهنگ و هنر و سیاست با بهره گیری از این روحیهی انسانی، بر تفرقه و خصومت و روا داری ستم و تبعیض نسبت به هم وطنان، به دلیل دین و عقیده، خط بطلان کشند. پایمال کردن حقوق انسانها به هر دلیل و بهانه برای هیچ دین و ملتی افتخار و آبرو نمیآفریند. عزت و آبروی اسلام و کشور ما در احترام به حقوق متعارف انسانی است.
وقت آن رسیده است که با جدیت بیشتر از ضرورت زیست مسالمت آمیز انسانی و اصل مهم رواداری با دگراندیشان حمایت کنیم.
عبدالعلی بازرگان، حسن فرشتیان، محسن کدیور، صدیقه وسمقی، حسن یوسفی اشکوری
اول خرداد ۱۳۹۵
http://zeitoons.com/9157
صفا راستی
فائزه به دیدار فریبا رفت و ماجرا اغاز شد. گفتند فائزه باید استغفار کند گفت من خلافی نکرده ام که استغفار کنم. فریبا هم بندی من بود و این دیدار امری خیلی عادی و معمولی و پیش پا افتاده است . من به دیدار فریبا رفتم و پشیمان هم نیستم. اما در عمل این اتفاق در نظر محافظه کاران حکومتی اصلا معمولی و پیش پا افتاده نیامد و با انکه بسیاری دیگر مانند نسرین ستوده و رضا خندان و ژیلا بنی یعقوب و بهمن احمدی عمویی و مهسا امرابادی و محمد نوری زاد و دیگران به دیدار فریبا کمال ابادی رفتند اما از جهاتی و بدلایلی موضوع فائزه هاشمی بازتابی کاملا متفاوت داشت:
اول اینکه انتساب فائزه به شخصیت با نفوذی مانند هاشمی رفسنجانی محور اصلی این بزرگنمایی است. شکست بارز و معنادار اصول گرایان در دو رویداد انتخابات ریاست جمهوری و انتخابات مجلس که در هر دو مورد نقش اقای هاشمی رفسنجانی بسیار پر رنگ بود باعث شد تا انها این دیدار را فرصتی مغتنم و باداورده برای تسویه حساب تلقی کنند.
دوم ( و شاید اول)، اینکه مساله مربوط به فائزه است. یک زن. یعنی همان موجودی که در جمهوری اسلامی و در خوش بینانه ترین حالت، نیمه بشر به حساب می اید. زن نباید در مقابل مرد بایستد و اگر هم ایستاد باید با اولین تشر و غیض و غضب عقب نشینی و عذرخواهی کند. ایت الله مکارم شیرازی هم دیدار فائزه با فریبا را جرمی دانست که از نظر شرعی قابل تعقیب است (سخنی بغایت مبهم). اما این زن، یعنی فائزه هاشمی ، برای اصول گرایان خط و نشان کشیده و فتواهای ضد و نقیض و بی اساس انان را به هیچ گرفته و فریاد بر اورده که من هیچ خلافی نکرده ام و اصلا هم پشیمان نیستم. برای اصول گرایان ذاتا زن ستیز، این بسیار گران است. دکترین انها در مبارزه تام و تمام با زنان و در زیر سایه مردان نگاه داشتن انها سابقه ای دیرپا داشته و اصولا با بقای حاکمیت شان گره خورده است. حتی برای اینکه به مردان نشان دهند که مخالفت با انها چه عاقبتی دارد به بهانه های مختلف، به زنان حمله می کنند. نمونه بارز ان مساله حجاب است که سالهاست محملی شده برای قدرت نمایی گاه وبیگاه انان در کوچه و خیابان و یا ممانعت از حضور زنان در ورزشگاهها. از نظر تاریخی هم به طاهره قرة العین که می رسیدند جنس اعتراضشان نوعی دیگر بود. لذا فائزه، یعنی یک زن را باید سر جای خودش نشاند.
سوم ( و شاید اول یا دوم) اینکه طرف مقابل هم دست بر قضا یک زن است. این دیگر خیلی خطرناک است. اتحاد زنان از هر امر دیگری برای انان ویرانگرتر است. موضوع مهم تر می شود وقتی از این زن یعنی فریبا کمال ابادی، به عنوان رهبر یک جامعه نام برده می شود. این اهمیت زنان را دو چندان می کند. یعنی زن می تواند رهبر یک جامعه شود. امری که حتی تصورش هم در جمهوری اسلامی سخت است. حکومتی که در ان هیچ زنی رهبر واقعی نیست یعنی نمی تواند باشد و اگر هم سمتی یا ریاستی دارد یا غیر مهم است و یا در زیر سلطه و اقتدار یک مرد واقع می شود در حالیکه نقش و اختیارات حقوقی فریبا کمال ابادی ( و مهوش ثابت دیگر زن عضو یاران ایران) در هیات یاران ایران هیچ تفاوتی با دیگر مردان عضو ندارد. اصول گرایان همیشه در این اندیشه بوده اند و هنوز هم هستند که زنان را به خانه و اشپزخانه برگردانند و باز هم مهم تر می شود وقتی این زن یعنی فریبا کمال ابادی، بدون حجاب اسلامی اجباری (و در واقع حجاب اختراعی و ابداعی) اما با پوششی با وقار و محترمانه و بسیار زیبا نشان داده می شود. این یعنی عبور از خط قرمز.
چهارم ( و شاید اول) اینکه موضوع به بهاییان و ایین بهایی مربوط می شود. همانها که برای هر موضوعی بالقوه سوژه خوبی برای سوء استفاده هستند. از زمان پیدایش ایین بهایی در ایران، مرسوم و معمول بوده که برای سرکوب و منزوی کردن هر کس و هر گروهی، کافی است بتوان انها را به بهاییان منتسب کرد و تاریخ نشان داده که ابدا کار سختی نبوده این انتساب. از شاه و هویدا گرفته تا ابو مازن و محمد مایلی کهن و بسیاری دیگر همه و همه به مناسبتی و بهانه ای، بهایی نامیده شده اند. این بار نیز انها همین حربه را برای زمین گیر کردن یک ایت الله ناهمساز بکار گرفتند.
پنجم اینکه این ملاقات می تواند پیوند و ارتباط روزافزون مردم ایران با بهاییان را گسترده تر سازد و انها خواهند دید که نقاط اشتراکشان با بهاییان بسیار زیاد است. این البته تبعات ناگواری برای حکومت دارد. زمانی که ایرانیان بدانند که همه انچه در باره بهاییان گفته شده یاوه ای بیش نبوده سوالات بسیاری برای انان پیش می اید که برای جمهوری اسلامی ابدا خوشایند نیست. ایت الله احمد خاتمی به صراحت این نگرانی را بر زبان اورده و می گوید "با رسانهای شدن اینگونه دیدارها جوانانی که اطلاعات دقیقی از این فرقه ضاله ندارند بهدنبال جمعآوری اطلاعات از آنها میروند که شایسته کشوری اسلامی چون ایران نیست." و البته روشن نمی کند که چرا تلاش جوانان برای جمع اوری و کسب اطلاعات دقیق از بهاییان، شایسته کشور ایران نیست؟!!. ایت الله حائری شیرازی هم که از او با نام عالم اخلاق یاد می شود همین نظر را دارد و می گوید: " اینکه علمای بزرگ نسبت به مراوده فرزند یک شخصیت با افراد شناختهشده بهائیت موضعگیری میکنند؛ به دلیل استشمام عادیسازی روابط با آنهاست." و حجت الاسلام باقری بناب هم تاکید می کند که "باید بهگونهای رفتار شود که بهائیت در ایران به فراموشی سپرده شود ." ایشان هم نمی گوید که چرا و از ان مهم تر اینکه چگونه باید به این مهم دست یافت؟ چگونه می توان خصوصی ترین و عادی ترین امور را اینگونه در بوق و کرنا کرد و انتظار داشت بهاییان ایران به فراموشی سپرده شوند؟! اینان البته ارزوی قلبی خود را ابراز می کنند. روحانی دیگری هم گفته که بهاییان ارزش بحث کردن را ندارند ولی معلوم نیست چرا بعد از دهها ساعت بحث و استدلال و مقاله و کاریکاتور و مصاحبه و تهمت و افترا به چنین نتیجه ای می رسند؟ ایت الله قرهی هم که مدعی می شود می خواهد با سند اثبات مطالبش را بکند پس از اینکه به مخاطبانش تاکید می کند که " باید خوب دقت بفرمایید" به این نتیجه می رسد که " بهاییت زاییده یهود است"
و این گونه است که تعداد زیادی از روحانیون سنتی و دست نشاندگان انها( که شاید به اعتباری از لحاظ حجم و تنوع، از زمان فلسفی تا به حال بی سابقه بوده) ، صف اندر صف به میدان امدند تا اتهامات بهاییان را از نو یاداور شوند. گفتند دوستی با بهاییان گناه کبیره و خیانت به اسلام و انقلاب است . نوشتند بهاییت ساخته و پرداخته انگلیس و برای اسیب رسانی به تشیع و شیعیان است . شعبده بازند و شراب خوار. گروه سیاسیند و مشی اصلی انان مطابق نظر بیگانگان. باز مساله بی اساس و نامربوط رابطه با اسراییل را پیش کشیدند. در رادیو و تلویزیون برنامه ساختند. فتواهای گذشته علما و مراجع تقلید را بیرون کشیدند و حتی بر انها افزودند. ایت الله بطحایی هم برای اینکه هیجان این گردهمایی اکاذیب را بیشتر کند منقلی در میان انها گذاشت و سخن از ذغالهای برافروخته و شکافهای درون ان ذغالها و مناظری از سیب و گل و گیاه و بهشت راند که حتی نمی توان فهمید چه می گوید تا چه رسد به اینکه دلیل و مستند خواست. اما نخ این اتهامات دیری است که نمایان شده و هرگز نتوانسته و نخواهند توانست که مستندی بر این ادعاهای خود بیاورند که اگر داشتند تا کنون گوش فلک را کر کرده بودند. انها همچنین گروهی را واداشتند تا به عنوان جمعی از بازاریان تهران، طوماری علیه بهاییان تهیه کنند که از قرائن پیداست که در این کار هم به انچه مورد نظرشان بود نرسیدند و این نمایش به یک مضحکه بیشتر شبیه شد. در این میان اظهارات صادق املی لاریجانی رئیس قوه قضائیه از همه جالب تر و شنیدنی تر است که بر و بر به دوربین نگاه می کند و باز هم مدعی می شود که در جمهوری اسلامی ایران هیچ کس به دلیل عقیده به زندان نمی رود و این واقعیت انکار ناپذیر را دروغ رسانه های غربی می نامد.
منشا همه این اتفاقات البته زندانهای جمهوری اسلامی است. جایی که بخش مهمی از مردم ایران که به دلایل مختلف و عمدتا بی اساس به زندان افتاده بودند با بهاییان دربند اشنا شدند و ارام ارام به واقعیت انان پی بردند و این منحصر به فائزه نبود و نماند. بسیاری از چهره های شاخص اصلاحات و از جمله حسین مرعشی، محسن میردامادی، محسن امین زاده و ابوالفضل قدیانی و دهها تن دیگر روابط گرمی با بهاییان زندانی یافتند.
بهاییان ایران و زنان ایران، از بعد نادیده انگاشتن حقوق اجتماعی و روا داشتن تبعیض، هر دو به نوعی در اقلیت محسوب می شوند. صاحب نظران مسائل اجتماعی مکررا لزوم توجه به اقلیتها را متذکر شده و ان را شرط اصلی پیشرفت و ترقی هر جامعه ای دانسته اند. حتی گفته اند که ازادی، یعنی ازادی اقلیتها. مردم ایران زمانی می توانند امیدوار به ازادی باشند که ازادی اقلیتها و از جمله بهاییان و زنان تضمین شده باشد. خوشبختانه واکنش عمدتا مثبت مردم ایران به دیدار فائزه و فریبا، این امید را در قلبها زنده نگاه می دارد. باشد که ببالد و بپاید و ببارد.
نماینده آذربایجان شرقی در مجلس خبرگان با بیان اینکه همواره انگلیسیها برای بقای فرقه استعماری بهائیت کمک کردهاند، گفت: افرادی که به مطرح شدن این فرقه کمک میکنند، به زنده شدن آن کمک کردهاند.
آیتالله هاشم هاشمزاده هریسی نماینده مردم آذربایجان شرقی در مجلس خبرگان در گفتوگو با خبرنگار حوزه احزاب خبرگزاری فارس، با بیان اینکه بهائیت کمتر و پستتر از آن است که در جامعه اسلامی ما مطرح شود، اظهار داشت: باید باطلها را با نگفتن و ذکر نکردن، به فراموشی سپرد.
وی با بیان اینکه بهائیت فرقهای دینی و مذهبی نیست، گفت: این فرقه ریشهای استعماری و انگلیسی دارد و انگلیسیها همواره برای بقای آنها کمک کردهاند و به آنها آزادی عمل نیز دادهاند.
نماینده مردم آذربایجان شرقی در مجلس خبرگان در پایان تأکید کرد: فرقه بهائیت اکنون فرقهای ضعیف است و افرادی که به مطرح شدن آن کمک میکنند، به زنده شدن آن کمک کردهاند.
"تدبیر و اعتدال" مسئولان وزارت اطلاعات: معاشرت با بهائیان نه به سود بهائیان است و نه به نفع ایران! یادداشت آقای آشنا شبیه به یادداشت های دیگر مسئولان پیشین اطلاعاتی (از جمله دکتر احمد پورنجاتی) است که با کمال زیرکی، استمرار سرکوب بهائیان را توجیه می کنند. در واقع، روحانیون به صراحت از سرکوب سخن می گویند و مسئولان امنیتی و اطلاعاتی به تلویح: "تقسیم وظیفه"!
انتقاد حسام الدین آشنا (مشاور حسن روحانی، داماد دری نجفآبادی، و مسؤول پیشین اداره اطلاعات قم و معاونت پیشین روحانیون وزارت اطلاعات) از فائزه هاشمی در صفحۀ شخصی خود در فیس بوک:
"ای کاش آنانی که نام بزرگشان بر نام کوچکشان غلبه دارد به جای انتشار تصاویر عید دیدنی های پسا نوروزی، کمی هم در عواقب امور اندیشه و نصیحت پدر را آویزه گوش می کردند. کاش می دانستند که با این کار نه کمکی به میزبان کرده اند و نه باری از ایران برداشته اند".
منتخب مردم قم در مجلس دهم گفت: خانواده هاشمی از ابتدا چنین مشربی داشتند و حال که در موضع انتقامجویی از نظام قرار گرفتهاند، باطن خود را برملا ساختند.
حجتالاسلام والمسلمین مجتبی ذوالنور منتخب مردم قم در مجلس دهم امروز در گفتوگو با خبرنگار فارس در قم با اشاره به دیدار اخیر فائزه هاشمی با یکی از سران بهائیت گفت: خانواده هاشمی از ابتدا چنین مشربی داشتند و حال که در موضع انتقامجویی از نظام قرار گرفتهاند، باطن خود را برملا ساختند.
وی با بیان اینکه فائزه هاشمی با یکی از سران بهائیت دیداری داشته که آن شخص از جمله بهائیان مجرم زندانی در ایران بوده است، ادامه داد: اقدام خانم هاشمی جای تعجب ندارد و اگر چنین نمیکرد جای حیرت و تعجب بود.
منتخب مردم قم در مجلس دهم با اشاره به حدیثی از امام علی(ع) که فرمودهاند «فی تقلب الاحوال علم جواهر الرجال» تصریح کرد: در حوادث و دگرگونیها باطن افراد برملا میشود و مسیر آقای هاشمی و فرزندانش از ابتدا چنین بوده و تاکنون آن را پنهان میکردند.
ذوالنور با بیان اینکه رویه و مشرب اینها مشرب مصدّق است، ادامه داد: زمانی که مرحوم آیتالله بروجردی مرحوم آقای فلسفی را نزد دکتر مصدق فرستادند و خواستند ناراحتیشان را به وی ابلاغ کنند، دکتر مصدق بیان کرده بود آقا از چه ناراحتند که آقای فلسفی فرموده بودند از رشد بهائیت و مصدق گفته بود به آقای بروجردی بگویید ناراحت نباشند مسیحی، یهودی و بهایی برای ما فرق نمیکند، همه شهروندان این مملکت هستند و ما بر همه آنها حکم میرانیم.
وی افزود: اکنون نیز مشرب خانواده هاشمی اینگونه است و چون این عمل خلاف مسیر قرآن است و موجب گسترش تفکرات ضاله و دین ستیز میشود، باید در برابرش ایستاد.
منتخب مردم قم در مجلس شورای اسلامی خاطرنشان کرد: این اقدامات منجر به تقویت و توسعه آدمهای دینستیز میشود و با آنها دست بیعت میدهند و این یک دست و پا زدن بیمنطق است.
آیتالله محمدعلی مقدس، امام جمعه سابق اصفهان و حاکم شرع استانهای اصفهان و چهار محال بختیاری (سالهای ۱۳۵۷ تا ۱۳۸۰)، در پاسخ به سوال عدهای از شاگردان و علاقهمندان خود درباره «ملاقات فائزه هاشمی با شهروند زندانی بهایی» گفت: «این یک عاطفهی انسانی بوده که ایشان ابراز کرده و اشکال هم ندارد.»
به گزارش آمدنیوز، آیتالله محمدعلی مقدس «امین و معتمد» اکثریت مراجع تقلید در ایران است، وی از نمایندگان آیات خمینی، اراکی، منتظری، بهجت، فاضل لنکرانی، شبیری زنجانی، مکارم شیرازی، موسوی اردبیلی و صانعی میباشد.
این نماینده سابق ولیفقیه در پاسخ به این سوال شاگردان و علاقهمندان خود درباره «ارتباط با بهاییان» نوشته است: من از امام استفتاء کردم، سال ۴۲، که معامله و معاشرت با بهاییان چه صورتی دارد؟ ایشان جواب دادند که: «با آنها معامله نشود، ولی جان و مال آنها تا در بلاد اسلامی و تحت حکومت اسلامی هستند، محفوظ است، اما مسلمانان با آنها معامله نکنند.»
آیتالله مقدس همچنین درباره «ملاقات فائزه هاشمی با فریبا کمال آبادی» شهروند بهایی زندانی گفته است: «کاری که خانم هاشمی انجام داده از نظر انسانی، این یک عاطفهی انسانی بوده که ایشان ابراز کرده و اشکال هم ندارد. ولی از نظر اجتماعی و عکسالعملی که در جامعه دارد، گاهی ممکن است یک کار مباح حتی از کارهای حرام بیشتر عکس العمل منفی و بد داشته باشد. شایسته نبوده که اینکار بهصورت عمومی اعلام شود، اگر میخواستند بروند باید خصوصی بازدیدشان را انجام میدادند، اما اینکه عکس بگیرند و… اینها کار مناسبی نبوده. لیکن این عکس العملهای اینگونه هم که انجام شده تندروی است و اصلا جالب نیست.»
گفتنی است آیتالله مقدس پیشتر امام جمعه سابق دولت آباد، عضو شورایعالی نهادهای انقلاب، ریاست هیئت تجدیدنظر بازسازی دانشگاهها، نمایندهی ولی فقیه (قائم مقام رهبری و آیتالله خمینی)، امور اراضی (هیئتهای هفت نفره)، نماینده شورای نگهبان در انتخابات، ریاست شورای مشارکتهای مردمی بهزیستی ، موسس جامعه روحانیت مبارز، موسس بنیاد ازدواج، عضو شورای بهزیستی و مدرس دانشگاههای مختلف از جمله علامه طباطبایی تهران، دانشگاه اصفهان، دانشگاه پزشکی، دانشگاه علوم قرآن اوقاف تهران و… بوده است.
وب سایت آسو
همانطور که میدانید زمانی که به فریبا کمالآبادی از زندان مرخصی داده بودند، فائزه هاشمی به دیدار او رفت. این مسئله در رسانههای ایران جنجالی به پا کرد و بسياری افراد به او حمله کردند و این کار را خلاف شریعت اسلام دانستند. اما فائزه هاشمی از خود دفاع کرد و گفت که کار او درست بوده است. به نظر شما چه اتفاقی در ایران افتاده که به رابطهی جدیدی بین یک خانم مسلمان و یک خانم بهائی منجر شده؟
خب، قبل از هرچيز باید بگویم که اگر میتوانستم با خانم فائزه هاشمی ملاقات کنم، برای من اسباب افتخار زيادی بود چون به نظر من او فردی بینهایت شجاع است. تا آنجا که میدانم او کسی است که مسائل گوناگونی را دنبال میکند. اما یک چیز در رفتارش شاخص است و آن این که به هر اقدامی دست میزند با عزم راسخ آن را دنبال میکند تا به هدفش برسد. این موضوع هم شجاعت فردیِ او را ثابت میکند و هم نشانگر شجاعت زنان ایران است. این که زنی چنین ارادهی راسخی از خود نشان میدهد برای من بسیار دلگرمکننده است.
برگردیم به سئوال شما، این کار او مرا بیش از پيش تحت تأثیر قرار داد. امیدوارم که این نوع شجاعت را بیشتر و بیشتر در میان بهائیان ببینیم یعنی بتوانیم به این درجه از شجاعت که در کار او و افرادی مثل فریبا کمالآبادی و مهوش ثابت در زندان دیده میشود، برسیم. شجاعت انواع گوناگونی دارد، گاهی پرهیاهوست و گاهی آرام، اما در هر صورت ایستادگی بر اصول است. زمانی که مسلمانی به دفاع از بهائیان برمیخیزد، این ایستادگی بسیار جالب توجه است. باید قبول کرد که در ایران، جامعهی بهائی تجربهی ناخوشایندی داشته که باعث ناامیدی شده و بر تن جامعهی بهائی زخمهایی برجا گذاشته و مسلمانان ایران را هم عمیقاً تحت تأثیر قرار داده است. فائزه هاشمی شجاعت مواجهه با این تجربهی ناخوشایند را داشته، و این واقعاً بینظیر است. او به مواجهه با چیزی برخاسته که من در واژگان خودم آن را «سندرم طبَرسی» نامیدهام. منظورم از این اصطلاح این است که طبرسی جایی بود که بابیها به آنجا پناه بردند اما به آنها حمله شد. به محض اینکه کسی به شما حمله کند، شما حالت تدافعی به خود میگیرید. فکر میکنم ما امروز به مرحلهای رسیدهایم که دیگر نمیتوانیم تدافعی عمل کنیم، چه از طرف بهائیان، و چه از طرف مسلمانانی که خودشان را مؤمن، راستکیش و متدین میدانند. نیازی نیست که اینقدر تدافعی عمل کنیم. باید از قلعهی طبرسی خارج شویم. به هر حال فکر میکنم این کاری است که او دارد میکند: اینگونه ایستادگی یعنی قدمی از قلعه بیرون گذاشتن. حتماً میدانید، قلعههای گوناگونی وجود دارد: قلعهی حجاب، قلعهای که حکومت، دین سنتی و خود زنان، زنان را در آن جای دادهاند. اما آنچه مرا خیلی تحت تأثیر قرار داده قلعهی ذهنی است، قلعهای روانی که بین بهائیان و مردم ایران شکافی ایجاد کرده است. این میزان از شجاعت یعنی میتوان امید به تغییر داشت، تغییراتی در سطح کشور و تغییراتی به نفع آینده.
منظورتان از این که میگویید امیدوارید بهائیان هم همینقدر شجاع باشند و شجاعانه عمل کنند، چیست؟ از بهائیان انتظار چه کاری دارید و از چه نظر فکر میکنید آنها تا به حال شجاع نبودهاند؟
خب، منظورم این نیست که بهائیان شجاع نبودهاند. همانطور که گفتم، شجاعت انواع مختلفی دارد. فکر میکنم در ادوار مختلف تاریخ دیانت بهائی، در مراحل مختلف رشد جامعهی بهائی در ایران، شجاعت باید اشکال مختلفی به خود بگیرد. برای مثال، فکر میکنم مفهوم رشد و تکامل در دیانت بهائی تلویحاً مطرح شده و در تعالیم ما جایگاه مشخصی دارد. اما این به آن معنا نیست که ما نحوهی اجرایی کردن این مفهوم را میدانیم. همیشه مشخص نیست که تکامل، به عنوان یک اصل، چطور باید در عمل پیاده شود. اما میدانیم که نمیتوان این اصل را نادیده گرفت، و باید به آن احترام گذاشت. در رابطه با قضیهی عدم مداخله در امور سیاسی، اصل تکامل در 150 سال گذشته، در درون جامعهی بهائی، تغییر و تحول جالبی داشته است. در سالهای ابتدایی دیانت بهائی، بهائیان در موقعیتی بودند که، همانطور که گفتم، حالت تدافعی داشتند. به آنها گفته بودند که در سیاست دخالت نکنند. و این مسئله خیلی مطلق بود. در اوایل قرن بیستم، به قدری این مسئله برای بهائیان مطلق و مسلم بود که بعضی از بهائیان حتی نمیدانستند که اجازه دارند –اگر بشود از چنین کلمهای استفاده کرد- از مسائل و اهداف غیربهائی حمایت کنند، چون میترسیدند این کار هواداری سیاسی محسوب شود. مفهوم هواداری سیاسی در جامعهی بهائی هنوز هم اهمیت دارد، زیرا میتواند باعث تفرقه شود. اما فکر میکنم اکنون ما تغییر کردهایم و در اینجاست که باید شجاعت خود را نشان بدهیم. از طریق رهنمودهای بیتالعدل اعظم، کمکم متوجه شدیم که باید در جامعه مدنی مشارکت داشته باشیم. ما باید به این ترتیب، ایمان خود را در عمل نشان دهیم، اما اينجا سیاست در گستردهترین معنای خود است و نه سیاست حزبی تفرقهافکن. من در این معنا، فکر میکنم به شجاعت، از نوع کاری که فائزه هاشمی انجام داد، نیاز داریم تا باور خود را در عمل نشان دهیم. پنجاه سال قبل نمیتوانستیم چنین کاری انجام دهیم. اما الان پنجاه سال قبل نیست. قضیه این نیست که ما در گذشته مرتکب بعضی اشتباهات هولناک شدیم و حالا باید آنها را جبران کنیم. فکر میکنم ما باید بهائیان و ایران را جوامعی در حال تحول بدانیم، جوامعی که در آنها این مفاهیم رفتهرفته وضوح بیشتری پیدا میکند، جوامعی که در آنها اَشکال جدیدی از شجاعتِ ابراز این مفاهیم را میآموزیم. به نظرم به این ترتیب میتوانیم بعضی از خصومتها و تعصبها را از بین ببریم. بین مسلمانانی که تصور میکنند از دیانت بهائی آگاهی دارند و بهائیانی که میترسند به آنها حمله شود، بیگانگیای به وجود آمده که میتوانیم بر آن غلبه پیدا کنیم.
مشخص است که کار فائزه هاشمی، بسیار شجاعانه بود. شجاعت داشتن موروثی نیست، بلکه همانطور که گفتید، امری آموختنی است. شما خودتان را جای یک مسلمان عادی بگذارید که میخواهد شجاع باشد و سدها و تابوها را بشکند، اما با فشارِ بیرونی قابلتوجهی مواجه است که دائم به او میگوید با بهائیان صحبت نکن، آنها نجساند، منحرفاند، و میخواهند تو را از دین برگردانند. در این حالت، چطور میتوان از شجاعت فائزه هاشمی و امثال او آموخت؟
شما از من میخواهید دستورالعمل ارائه کنم. فکر میکنم یکی از شیوههای تکاملِ جوامع در سراسر جهان- این امر پدیدهای جهانی است- به همین مسئله مربوط میشود. برای ششهزار سال نوع تفکر ما پدرسالارانه بود، و دستورالعملها از بالا میآمد. ولی فکر میکنم یکی از جنبههای هیجانانگیز دوران ما، که البته خطرناک هم هست چون ما را آسیبپذیر میکند، این است که نباید در مورد این مسائل به دنبال دستورالعمل باشیم، بلکه باید از اصولی که به آنها ایمان داریم و اهمیتی جهانشمول دارند الهام بگیریم. ما در درون خود به دنبال حقیقت میگردیم. وقتی به کسی مانند فائزه هاشمی فکر میکنم، اگر بدبین باشم خواهم گفت: «خب، ببینید، او پشتش گرم است و احتمالاً اطمینان کامل دارد که مشکلی برایش پیش نمیآید. پس، این کارها برای او راحت است». اغلب ما چنین پشتگرمیای نداریم و بیشتر احساس ناامنی میکنیم، اما در واقع به صرف این که او پشتوانهی محکمی دارد، هرگز برای انجام چنین کاری احساس اجبار نخواهد کرد مگر این که چیزی از درون او را مجبور کند. حتماً باید چیزی درونی باشد. در غیر این صورت او انگیزهای برای این که تا آخر خط بایستد نخواهد داشت، اما او میگوید که چنین روحیهای دارد. ممکن است این خصلت در او فطری باشد، اما به نظر من میشود آن را یادگرفت، و البته تشویق و ترغیب لازم است. از من پرسیدید که چطور میشود شجاعت را آموخت، راه آن این نیست که از جناب بهیه نخجوانی دستورالعملی برای این کار بگیریم. من نمیتوانم بگویم، ما باید این چیزها را از خودمان، از زندگیمان، از تاریخمان، از مطالعاتمان و از اندیشههایمان یاد بگیریم. این مسئله، امری درونی است. فکر میکنم تا زمانی که ما به عنوان یک جامعه، منتظر باشیم که کسی به ما بگوید چهکار کنیم یا منتظر اجازهی بزرگان باشیم، صغیر باقی خواهیم ماند، رشد نخواهیم کرد و به بلوغ نخواهیم رسید. پرسش شما از نظر روانشناختی بسیار عمیق است و مطمئن نیستم که خودم به آن حد از بلوغ رسیده باشم، به همین خاطر واقعاً نمیتوانم در این مورد دستورالعملی بدهم. باید به راهم ادامه بدهم و در هر قدم از خودم بپرسم که: چطور میتوانم شجاعتر باشم؟ چطور میتوانم موضع خودم را مشخص کنم؟ چطور میتوانم از اصول خودم مطمئن باشم، بدون این که خودم را گول بزنم؟ چطور خود را فریب ندهم و فریب دیگران را هم نخورم؟ و چطور اطمینان پیدا کنم که اطلاعاتم آنقدر زیاد هست که افسارم دست دیگران نباشد؟ نمیدانم به پرسش شما پاسخ دادم یا نه، اما این نحوهی برخورد خود من با مسئلهی یادگیری شجاعت است.
به نظر شما این ملاقات و مواردی شبیه آن، مثلاً آقای نوریزاد که رفت پای یک کودک بهائی را بوسید، میتواند سرآغاز جریانی باشد که به آشتی ملی منجر شود؟ طوری که مردم با عقاید مختلف همدیگر را به چشم انسان ببینند و یک رابطهی انسانی سالم شکل بگیرد، یا فکر میکنید این پدیدهای مقطعی است و فراموش میشود؟
باز دارید از من میخواهید که غیبگویی کنم! [میخندد] دوباره به آموزههای بهائی برمیگردم چون ایدههای برجستهای در این آموزهها وجود دارد. این چیزی که میگویم برداشت من است، یعنی ممکن است برای دیگران این معنا را ندهد. به هر حال این هم یک راه برای درک موضوع است. باب خودش را «نقطهی اولی» خواند. همه چیز با نقطه، استعارهی نوشتن، و مرکب شروع شد. عالیترین خطاطیها از همان نقطه شروع میشود. همه چیز با اولین ملاقات باب و ملاحسین شروع شد. فکر میکنم هر لحظه از تاریخ را میتوان چنین سرآغازی دانست. به بیانی ادبی و استعاری، کار فائزه هاشمی رخداد بسیار پرمعنایی بود. به لحاظ نمادین، باب جدیدی گشوده شد. اگر جامعهشناسانه و عینی به آن نگاه کنید میتوانید بگویید «خوب این نتیجهی طبیعیِ سی و چند سال زندگی در یک حکومتِ مذهبی است. شرایط عوض شده و نسل جدیدی ظاهر شده، جنبش اصلاحات را از سر گذراندهایم و رئیس جمهور تغییر کرده است و همهی این تحولات برای جامعه طبیعی است». میتوان با شک و تردید به این ملاقات نگاه کرد و وقوع آن را از ضرورتهای تاریخ دانست که معلوم نیست از سطح افراد بگذرد و در جامعه جاری شود. فکر میکنم این مسئله در پرسش شما هم مطرح بود: «آیا این اتفاق کل جامعه را اساساً دگرگون میکند؟» دوباره به دنیای غرب برمیگردم. اتفاقات بسیاری افتاده است. اقدامات فردی و شجاعانهی زیادی صورت گرفته تا عاقبت بخش قابلتوجهی از مردم شجاع و آگاه شوند. ما در حال یادگیری هستیم و این چیزها باید ملکهی ذهنمان شود. مدت زمان زیادی طول میکشد تا چنین اقداماتی در سطح جامعه رواج پیدا کند. ولی فکر میکنم در هر دو سطح جامعه و فرد، اتفاقاتی دارد میافتد. من که یک ناظر خارجی و بیخبر هستم متوجه یک تغییر اساسی در جوانان ايران شدهام؛ چون دانشجویانی دارم که از آنجا میآیند. تفاوتی که در این نسل میبینم متحیرم میکند. برای همین مطمئنم که بینش جدیدی در حال شکلگیری است که نسبت به اقدامات شجاعانهی فردی بیتفاوت نیست. نمیدانم اقدامات فردی چقدر گسترش پیدا خواهد کرد اما با توجه به این نسل جدید، باور دارم که این اقدامات تأثیرگذار خواهند بود. افراد میانسالی مانند من ممکن است احساس کنند به خاطر پیری از قطار تغییرات جاماندهاند. اما تغییرات قطعی است.
از جوانان ایرانی و تغییرات فکریشان گفتید. وقتی با غیربهائیان ایرانی صحبت میکنیم، آنها میگویند جوانترها چیز زیادی از دیانت بهائی نمیدانند. و وقتی علت آن را میپرسیم، میگویند دیانت بهائی همواره برایمان آیینِ مرموزی بوده و از خود بهائیان نشنیدهایم که اعتقادشان چیست. احتمالاً بهائیان میترسند که متهم به تبلیغ و چیزهای دیگر بشوند. حالا با توجه به این اشتیاق از سوی نسل جوان به نظر شما بهائیان چگونه میتوانند تاریخ و عقاید خود را ارائه کنند بدون اینکه بخواهند کسی را بهائی کنند؟ مسئولیت بهائيان چیست؟
درست است. من خیلی به این موضوع فکر کردهام. این نتیجهی همان سندروم طبَرسی است. میدانید، شما دارید از یک دین دفاع میکنید چون مکرراً به آن حمله شده است. اما کل جریان حمله و دفاع متضمن یک نوع رویارویی است. اما من با توجه به رسالهی مدنیهی عبدالبهاء به این نتیجه رسیدم که «دفاع» با «توضیح» فرق دارد. درست میگویید، بهائیان وقتی کسی را میبینند که دوست دارد در مورد آیین بهائی اطلاع پیدا کند با اشتیاق فراوان توضیح میدهند. حالا فرض کنیم یک نفر میخواهد با کلیات دیانت بهائی آشنا شود. وقتی یک بهائی میخواهد دربارهی دینش اطلاعاتی بدهد، بین این اطلاعرسانی و تلاش برای تغییر دین طرف مقابل فصل مشترکی وجود دارد. بهائیان اغلب متهم به تلاش برای تغییر دین مخاطبشان میشوند، در حالی که در واقع آنها فقط میخواهند توضیح بدهند. اما آنها تلاش دارند توضیحاتشان بسیار قانع کننده باشد، و این تلاش برای اقناع اغلب به تلاش برای تغییر دین تعبیر میشود. فکر میکنم این مسئله به آسیبی قدیمی باز میگردد، چون در تشیّع شما منتظر قائم موعودید، و حتماً باید او را بپذیرید. به همین علت، بابیان اولیه که به باب ایمان آورده بودند خیلی هیجان داشتند، به باور آنها شما باید خبر ظهور قائم را بشنوید و حتماً باید به او ایمان بیاورید. تنها به مرور زمان و به کمک آموزههای بهاءالله و عبدالبهاء بود که بهائیان فهمیدند نباید با کسی که مایل به شنیدن حرفهایشان است اینطور صحبت کنند، و تا زمانی که فرد عطش خود را ابراز نکرده نباید به او آب داد. اما حتی اگر به نوشتههای خود باب هم مراجعه کنید، این توجه به عدم اجبار را میتوانید بیابید. فکر میکنیم مبنای پرسش شما همان معضلی است که پیش روی بهائیان قرار دارد: چطور میتوان اقدام به آگاهیبخشی کرد وقتی که جهان کنونی در سیطرهی رسانهها و تبلیغات است؟ در جهانی زندگی میکنیم که در آن هدف از ارتباطات، یا تلاش برای اقناع است یا تحمیل اندیشه و باوری خاص. و این در حالی است که ما باید بدون این که بخواهیم کسی را مجبور کنیم یا به دنبال تغییر دین باشیم، بتوانیم دربارهی دیانت بهائی اطلاعرسانی کنیم. این وضعیت معضل بزرگی است که فکر نمیکنم راهحل سادهای داشته باشد. ما باید به دنبال کسانی باشیم که رغبت به شنیدن دارند و با اعتماد به نفس کامل و با بیطرفی کامل، حقایق را در اختیار آنها قرار بدهیم. علت این که بعضی اوقات موفقیتی کسب نمیکنیم این است که حکمت نداریم. وقتی کسی علاقه نشان میدهد که دربارهی دیانت بهائی بداند، به قدری هیجانزده میشویم که به نظر میرسد میخواهیم او را تبلیغ کنیم و بیطرفی را فراموش میکنیم. این بیطرفی در اطلاعرسانی، مثل هدیه دادن به پادشاه است. این روش عبدالبهاء بود، شما برای فرد مقابل احترام زیادی قائلید اما از او انتظار احترام ندارید. البته این کار آسان نیست.
شما به نقش افراد اشاره کردید و گفتید به آنچه "از بالا" میآید باور ندارید. اما یکی از برداشتهای غیربهائیان این است که بهائیان تنها دست به اقداماتی میزنند که به تأیید مرجعشان، یعنی بیتالعدل، رسیده باشد. آنها میگویند در واکنش به مسائل مختلف، بهائیان خودجوش عمل نمیکنند بلکه فقط زمانی اقدام میکنند که بدانند هدایتی در این مورد وجود دارد.
فکر میکنم این مسئله ناشی از این واقعیت است که ما مجبوریم تدافعی عمل کنیم. به لحاظ نظری میدانیم –و البته این فهم ما هم در حال تغییر است- که ما، به عنوان فرد، هر چه بگوییم مرجعیت ندارد. این یکی از اصول دیانت بهائی است. کسی که صحبت میکند در واقع میگوید «حرف من اصلاً مرجعیت ندارد» و «هر چه میگویم فقط نظر خودم است»، اما کسی که به حرفهای او گوش میدهد لزوماً از این اصل بهائی اطلاع ندارد و شاید تصور کند حرف او مرجعیت دارد و میتواند حرف او را با قاطعیت نقل کند و بگوید یکی از بهائیان چنین و چنان گفت. بعد اتفاقی که میافتد این است که از آن حرف میتوانند برای بدنام کردن دیانت بهائی استفاده کنند، به همین علت توصیه میشود که «این کار را نکنید!». منطقی که منجر به چنین وضعیتی شده برایم خیلی قابل فهم نیست، اما ما خودمان باید این اصل را درک کنیم که مرجعیت به نهادها تعلق دارد نه افراد. این اصل عمیقاً بهائی است و کاملاً جدید و خلاقانه است، نمیتوان انتظار داشت همه آن را درک کنند. قطعاً بسیاری از بهائیان درک درستی از پیامدهای این اصل ندارند و از خصلت رهاییبخش این اصل برای افراد بیاطلاعاند. اگر ما بدانیم که افراد مرجعیت ندارند، هیچ مرجعیتی، میتوانیم واکنش نشان دهیم. پس ما آزادی بیان داریم. اما اگر در برابر کسانی صحبت میکنیم که تصور میشود میتوانند حرفهای ما را دستکاری و تحریف کنند، اتفاقی که در نشریات زیاد رخ میدهد، حتماً باید احتیاط و حکمت را رعایت کنیم. اما از کجا میشود راهنماییهای معتبر و موثق دریافت کرد؟ اگر کسی از ما بپرسد چرا به نهادهای بهائی مراجعه میکنید، باید توضیح بدهیم که ما میتوانیم حرفها و نظرات خود را بی هیچ قید و شرطی مطرح کنیم اما آنها اجازه ندارند از این حرفها به عنوان اظهارات رسمی و موثق استفاده کنند. اگر آنها به دنبال اظهارات رسمی هستند باید اجازه بدهند که ما با مسئولان و نهادهای رسمی مشورت کنیم تا بتوانیم اظهارات رسمی جامعهی بهائی را به آنها انتقال بدهیم. این یک نوع معامله است. اگر شما میخواهید نظرات من را بدانید، من پاسخگو خواهم بود. اما اگر بخواهید جایگاه من را در نظر نگیرید، یعنی توجه نکنید که من اصلاً حق ندارم چیزی جز نظرات خودم را بیان کنم، در این صورت من هم باید محتاط باشم. فکر میکنم در این مورد باید صادق باشیم، بخشی از توضیحات ما دربارهی دیانت بهائی باید به جایگاه مرجعیت و اقتدار مربوط باشد. اما فکر میکنم پرسش شما لایهی دیگری هم دارد، که برایم بسیار جذاب است. شاید اشتباه میکنم و شاید پیشفرض من باشد، ولی فکر میکنم یکی از مشکلات ما بدگمانی نسبت به نهادهای بهائی است. این بدگمانی از جانب افرادی است که چیز زیادی دربارهی دیانت بهائی نمیدانند یا در حدی میدانند که به بهائیان برچسب بله قربانگو بزنند یا آنها را مطیع نهادی بدانند که زنان در آن نمایندگانی ندارند. این بدگمانی ریشه در ترسهای دیرینه و عمیقی دارد و فکر میکنم کاملاً به حق باشد. ترس از چیزی که برای هزاران سال در دین، ملیگرایی، و نژادپرستی وجود داشته و من آن را توهم خود برتر بینی میخوانم: این که تنها یک راه درست وجود دارد، که همان راه ما است، ما کمال مطلقایم و از همه برتریم. این مسئله فقط به دین محدود نمیشود. خطایی است که در ملیگرایی هم وجود دارد، خطایی فرهنگی و نژادپرستانه است. این مسئله برایمان جا افتاده که دیدگاه ما، بهترین دیدگاه است. اما اگر به عمق آموزههای بهائی توجه کنید، متوجه میشوید که توهم خود برتر بینی در آن جایی ندارد. ما، به عنوان افراد، تجارب، دانش، پیشزمینهها و ضعفهای بشری خود را داریم که گاهی در اعمال و افکارمان بازتاب پیدا میکند و به گونهای عمل میکنیم که گویی حقیقت مطلق هستیم. اما در آموزههای بهائی این توهم خود برتر بینی وجود ندارد. نسبیت حقیقت، لزوم مشورت در تصمیمگیری، و بسیاری از دیگر جنبههای دیانت بهائی دلالت بر این دارد که خطای خود برتر بینی دیگر وجود ندارد. بدون این که اجبار در کار باشد یا به دنبال تغییر دین افراد باشیم، تلاش ما این است که توضیح بدهیم چرا نهادهای بهائی را نباید تجسم توهم خود برتر بینی در نظر گرفت. راهنماییهایی که این نهادها ارائه میکنند بر اساس مشورت فراهم میشوند و به ما کمک میکنند تا بفهمیم در چه حالتی میتوانیم از خود برحقپنداری رها بشویم. از نظر من این یکی از راههایی است که نظام اداری جامعهی بهائی باعث رهایی میشود.
آیا به نظر شما بین ملاقات فائزه هاشمی و سایر غیربهائیان، مثل نسرین ستوده، با بهائیانی که از زندان میآیند، تفاوتی وجود دارد؟ چرا اینقدر این ملاقات مهم شده است؟ چه تفاوتی بین فائزه هاشمی و نسرین ستوده وجود دارد؟
خب، فکر میکنم تفاوت اساسی و روشنی که وجود دارد، تعلقِ او به خانوادهای روحانی است. دلیل این که این ملاقات ناگهان به تیتر اول اخبار تبدیل میشود، وابستگی او به قدرت مذهبی حاکم در کشور است. همانطور که میدانید او چادر میپوشد و به خانوادهای سنتی تعلق دارد، و نماد مسائل بسیار مهمی است. کشورها و دولتهای غربی از نسرین ستوده قدردانی کردهاند و برای مثال اتحادیه اروپا به او جایزهی ساخاروف را داده است. مردم عادی خواهند گفت «خب، او فعال حقوق بشر است و از غرب تأثیر گرفته» و حرفهایی از این دست. اما فائزه هاشمی به رغم این که توانسته متمایز باشد و در عرصههای مختلف اقدامات شجاعانهای انجام بدهد، هنوز به خانوادهای تعلق دارد که از روحانیان حاکم بر ایران محسوب میشوند. فکر میکنم به همین دلیل است که ملاقات او با بهائیان همه را حیرتزده کرده و به تیتر اول اخبار تبدیل شده است. شاید اشتباه میکنم، اما از نظر من دلیل این واکنشها همین مسئله است و در نتیجه، به عبارتی، هدف از این واکنشها طرح پرسشهایی از حزب حاکم است. شاید اشتباه میکنم، اما به عنوان یک ناظر بیرونی، این برداشت من است.
وب سایت آسو
چه تغییری در جمهوری اسلامی به وجود آمده که باعث شده فردی مثل فائزه هاشمی به چنین ملاقات پرجنجالی برود؟
من فکر میکنم اگر جمهوری اسلامی تغییری هم بکند آن تغییر به صورت منفی است. آن قدر به حق انتخاب افراد بیاحترامی شده، آن قدر حقوق بشر در خصوص اقلیتهای مذهبی و گروههای مختلف سیاسی پایمال شده که دیگر کسی نمیتواند آن موارد را توجیه کند؛ اعدام اقلیتهای مذهبی مثل همین جامعهی بهائی آن قدر غیرمنصفانه و شنیع بوده که نمیشود از آن چشمپوشی کرد. افرادی که یک زمینهی خانوادگی مذهبی یا سیاسیِ وابسته به نظام دارند یک وقتی در زندگی احساس میکنند که صدایشان بهتر از بقیه به گوش میرسد. خب ما سابقهی خانوادگیمان را خودمان انتخاب نمیکنیم ولی میتوانیم از آن استفاده کنیم و صدای اقلیتها شویم. من فکر میکنم که این کار خانم هاشمی خیلی مؤثر است -واقعاً ستودنی است. صرف نظر از اینکه ما با مسائل سیاسی و سوابق ایشان موافق باشیم یا نه، این رفتار، احترام به حقوق بشر و ترویج نوعدوستی است. باید ستایش شود. حتماً هم میدانسته که این ملاقات شخصی نخواهد ماند و رسانهای میشود و از پیامدهای آن هم آگاه بوده اما ایشان تصمیم گرفته به هر ترتیب از موقعیت خودش استفاده کند.
دیانت بهائی در تاریخ حدوداً ۱۶۰ سالهاش همواره در داخل ایران مورد شدیدترین حملهها بوده است. چه اتفاقی افتاده که افرادی مثل خانم هاشمی یا شما با شجاعت از حقوق این اقلیت دفاع میکنند؟
ما در صد سال اخیر هیچ موقع این قدر افراطیگری نداشتهایم. ادعا نمیکنم که چیزی به اسم دموکراسی وجود داشته. اما مردم در دوران قبل از انقلاب و حتی قبل از پهلوی در امور شخصیشان آزادیهای بیشتری از الان داشتهاند. افراطیگری در جمهوری اسلامی به بالاترین حد خودش رسیده و در نوع خودش یگانه است. از سوی دیگر ما نتیجهی افراطیگری در منطقه، مثل داعش، را دیدهایم. هرچند هنوز به صورت مستقیم تجربه نکردهایم ولی آن را در بین خودمان داریم. باید از خودمان بپرسیم سهم من در تاریخ چیست؟ کدام طرف ایستادهام؟ آیا حتی با سکوتم از افراطیگری حمایت کردهام یا میخواهم در جای درست باشم و به سهم خودم اعتراضم را نشان دهم؟ یک دلیل دیگر هم این است که به هر حال برای من هم پیش آمده بود که در ایران مورد تبعیض قرار بگیرم و کمکم حساس شدم که ببینم چه کسانی مورد تبعیض هستند. آیا فقط من هستم؟ همین سؤال توجه من را به سایر اقلیتها جلب کرد. دیدم مثلاً کردها و بلوچها هم این طور هستند. وضع برای هر کسی که متفاوت فکر میکند مطلوب نیست. نقطهی مقابل خلاقیت و نوآوری طرز فکری است که میخواهد ما را وادار کند که به یک اندیشه ایمان داشته باشیم. به نظر من ذهن پرسشگر و نوخواه ما علیه این وضع طغیان میکند. چه بخواهیم، چه نخواهیم مردم ایران هم در حال نواندیشی و خلاقیت هستند و هر نظامی که بخواهد این حق را از مردم بگیرد به آن اعتراض میشود.
کِی با خبر شدید که در ایران جامعهای به نام جامعهی بهائی هست؟ یادتان میآید؟
نوجوان که بودم به مدرسهی شاهد میرفتم و یک سری فوق برنامهی عقیدتی-سیاسی هم داشتیم. یک روز به ما جزوهای دادند با عنوان «فتنهی باب». اولین بار بود که کلمهی باب را میشنیدم. اصلاً نمیدانستم چی هست. به نظرم یک اسم انگلیسی میآمد. چون به مطالعه خیلی علاقه داشتم آن جزوه را خواندم. در آن گفته بود که داستان باب، داستانی است که توسط روسیه و انگلیس حمایت شده و آلت دست اینهاست. قرار نیست دین باشد و برنامههای سیاسی پنهانی دارد و... که آن را در نظر من مثل فراماسونری، رمزآلود و جذاب کرد. بعدها فرصتی پیش آمد که داوطلبانه برای چند دانشگاه ایرانی و اروپایی در انجمن ادیان فعالیت کنم. کمکم دید من نسبت به دین بهائی در واقع به عنوان دین و نه گروه سیاسی عوض شد.
مردم ایران در مورد این دین چطور فکر میکنند؟
خوب من پانزده سال است که توی ایران نبودهام. عامهی مردم این دین را یک دین پر از خرافه میدانند. تا وقتی هم که نمیدانی که متعصب هستی و همهی فکرهایت پیشداوری است اصلاً دیگر دنبال حقیقت نمیروی. خود من هم تا مدتها فکر میکردم که این دینی است پر از خرافه و چیزهای سمبولیک. در واقع این طور تبلیغات کردهاند. این دقیقاً نقطهی برعکس حقیقت است. بهائیت، دین روشنگری، نوعدوستی و مهربانی است و اتفاقاً جامعهی ما در این سالها همهی اینها را از دست داده؛ و تو به این دین چه مؤمن باشی چه نباشی میتوانی از اندیشههایش استفاده کنی. یک حس بیاعتمادیِ عجیب در جامعهی ما رشد کرده، حسی که مردم را به چشم همنوع خودت نبینی بلکه همه را دشمن خودت ببینی که میخواهند از تو سوءاستفاده کنند. من فکر میکنم بهائیت راه را برای به دست آوردن آن چیزی که در جامعه کم داریم به ما نشان میدهد. تبلیغاتی که علیه این دین میشود تا آن را به عنوان یک دین خرافی معرفی کند، برای این است که مردم سراغ آن نروند. چون در عمل خواهند دید خلاف این است و آنها هم نمیخواهند که این دین مشهور و رایج شود.
شما خودتان تحقیق کردهاید و با دیانت و جامعهی بهائی آشنا شدهاید، نقد شما نسبت به جامعهی بهائی چیست؟
من یک زن هستم و حقوق زنان برایم مهم است. یک زن نمیتواند عضو شورای مرکزی بهائی شود. این اولین خردهگیری من است. میدانم که در دیانت بهائی همه موظف به جستوجوی حقیقتاند و باید خودت با خِرد شخصی خودت تحقیق کنی و این به نظرم یک نکتهی مثبت است. اما نقد دومم از جامعهی بهائی با توجه به شرایط فعلی است. این صحبتها برای وقتی خوب است که این مقدار حمله متوجه شما نباشد. تا وقتی که جامعهی بهائیِ خارج از ایران اطلاعرسانی درست نکند مردم نخواهند فهمید که این یک جریان سیاسی نیست؛ یک فلسفهی زندگی و مجموعهگفتارهاست. تا زمانی که جامعهی بهائی خارج از ایران اینها را در دسترس عموم نگذارد نمیشود ذهنیت خیلی از ایرانیها را تغییر داد. برای خیلی از ما سخت است که بدانیم کدام سایتها برای آشناییِ مختصر با دیانت بهائی خوب و معتبر هستند. این هم به معنی تبلیغ نیست؛ روشنگری در مورد این است که بهائیت چیست و برای چه آمده.
یعنی به نظر شما بهائیان باید در خصوص مسائل اجتماعی موضعگیریهای بیشتر و شفافتری داشته باشند یا چون با وجود در حاشیه بودن همواره در خطر هستند همین روش برایشان مناسب است؟
اگر بدون توجه به شرایط میخواستم جواب بدهم میگفتم البته. هر فردی موظف به موضعگیری است. من هم به همین دلیل است که الان دارم با شما صحبت میکنم. ولی با توجه به شناختی که از جمهوری اسلامی داریم که دنبال فرصت برای زیر سؤال بردن اقلیتهاست سخت است که توقع داشته باشیم جامعهی بهائی بیشتر موضعگیری کند. ولی باید کمکم استراتژی خودشان را عوض کنند. نباید همیشه حالت قربانی بگیرند و بگویند چون بهائی هستند باید خودشان را کنار بکشند. لااقل در مورد مسائلی که کم خطرتر است، نمیدانم، مثلاً قیمت بنزین، اعلام نظر کنند. به هر حال باید آنها هم خواستهشان را در جامعه اعلام کنند.
شما هم مثل فائزه هاشمی از یک خانوادهی مذهبی راه خود را جدا کردهاید و میدانید که او چه هزینههایی را متحمل میشود؛ پدرش از او خواسته که اظهار پشیمانی کند. بنا به تجربهی شخصی شما وضع کنونی فائزه هاشمی چگونه است؟ آیا کلاً چنین اقداماتی نسبت به عواقبش میارزد؟
وضعیت من خیلی شبیه خانم هاشمی است. با این تفاوت که من هیچ وقت نخواستهام که وارد دستگاه جمهوری اسلامی شوم. هیچ وقت دنبال سِمَتی در جمهوری اسلامی نبودهام. اصلاً با اختلاط دین و سیاست مخالفم. نمیدانم کسانی که صحبت از اصلاحطلبی میکنند دنبال اصلاح چه چیزی هستند. در نظامی که همه چیز بر شریعت، آن هم نه اسلام، بنا نهاده شده چه اصلاحی ممکن است؟ برای همین من خودم را با خانم هاشمی در یک گروه سیاسی نمیگذارم. ضمناً خانم هاشمی در جامعهی ایران نمایندهی مجلس بوده و مشارکت سیاسی داشته اما من هیچ وقت نخواستم وارد این طیف بشوم. این تفاوت دوم ما است. اما فکر میکنم چون خانم هاشمی از بدنهی نظام بوده و پیشینهی مذهبی و سیاسی خانوادگی دارد اقدامشان مثبتتر بوده.
اما این که آیا ارزشش را دارد یا نه، من خیلی دلم میخواست مثل یک آدم عادی مستقل باشم و آرمانهایم را دنبال کنم. مبارزهای که خلاف جهت جامعه برای رسیدن به این آرمانها میکنیم و ضربههایی که میخوریم یک طرف قضیه است. چیز دیگری که ضربهی آخر را به ما میزند از جانب خانواده است. چیزهایی مثل اینکه تو چرا شرایط ما را لحاظ نمیکنی؟ آیا متوجه هستی موضعگیری تو برای ما چه پیامدهایی دارد؟ به هر حال این تقابلها با پدر و مادر شما را به مرز آزردگی میرساند. برای همین من شرایط خانم هاشمی را درک میکنم. حتماً جای سختی ایستاده و مطمئنم ایمان داشته که این کار باید انجام شود و این سختیها را به جان خریده.
آیا فکر نمیکنید که بخشی از موضع شما و خانم فائزه هاشمی، حاصل نوعی آزادیخواهیِ ناشی از بزرگ شدن در خانوادهای سخت است؟
من فکر میکنم بزرگ شدن در این شکل خانوادهها، حداقل دو درس بزرگ میدهد و باعث رشد دو مهارت در بچهها و به خصوص در دختران میشود که خیلیها از یادگرفتناش صرفنظر میکنند ولی بقیه که شاید کنجکاوتر باشند ترجیح میدهند این دو درس را با جدیت پیگیری کنند. یکی از این دو درس این است که شجاع میشویم. به این دلیل که آنچه را دیگران، به خاطر فاصلهای که وجود دارد، با ترس و به عنوان یک ناشناخته به آن نگاه میکنند، ما از نزدیک میبینیم و میشناسیم. ما هر دو چهرهی نظام را میبینیم. هر دو چهرهی افرادی که شاید بیرحم، خشن و بیانصافاند. ما پشت پرده را هم میبینیم و این باعث میشود که ترس عجیبی نسبت به این افراد نداشته باشیم. ما میفهمیم که آنها هم انسانهایی هستند مثل ما با مسائلی که بعضی وقتها شخصیتی است و بعضی وقتها موضعگیری سیاسی و عقیدتی. این باعث میشود که ما بتوانیم تصمیم بگیریم که همسوی دیگران سکوت کنیم و بترسیم یا با مشاهدهی دقیقی که در طول زندگیمان داشتهایم، به این نتیجه برسیم که نه، آنها هم آنقدرها ترسناک نیستند، مثل خود ما هستند. فکر میکنم این نترس بودن، یکی از وحشتانگیزترین ابزاری است که زن در جامعهی اسلامی میتواند داشته باشد. زنی که نمیترسد، چیزی است که واقعاً یک جامعهی اسلامی را به هراس میاندازد. این یک درس.
درس دیگر این است که از کودکی در خانوادههای مذهبی و سیاسی که هر دو قدرتمند هستند، تفاوتهایی را بین دختران و پسران میبینیم. چه بین خودمان با خواهران و برادرانمان و چه در جامعهای که در آن بزرگ میشویم. باز یا میپذیری که بله تفاوتی وجود دارد و تو به عنوان یک زن نباید حق و حقوقی داشته باشی؛ یا نمیپذیری. میگویی من هم میتوانم همهی این کارها را انجام دهم و به تواناییهای خودت باور داری و از همان روز اول طغیانگر میشوی. اعتراض میکنی که من هم میخواهم فوتبال بازی کنم، من هم میخواهم به این مدرسه بروم. من هم میخواهم دانشگاه بروم؛ و سؤالهای زیادی که چرا من نمیتوانم همهی اینها را داشته باشم؛ و خب هیچوقت برای چراهای ما جواب قانع کنندهای وجود ندارد.
همین باعث میشود افرادی که در این خانوادهها هستند اگر تصمیم بگیرند این دو درس بزرگ را تمرین کنند، آدمهای متفاوتی میشوند. شاید در جوابتان بگویم که بله. ما به هر حال محصول شرایطی هستیم که در آن بزرگ میشویم. ممکن است آنچه را یاد میگیریم به طور مستقیم به کار ببریم یا نه، آن را جور دیگری نگاه کنیم.
آیا فکر میکنید با توجه به حملههایی که بعد از این ملاقات به ایشان صورت گرفت، آیا این حرکتِ خانم هاشمی به عواقبش میارزید؟ و دیگر این که نتیجهی کار او برای جامعهی بهائی چه خواهد بود؟
این حرکت، فرصت خیلی خوبی برای سایر رهبران مذهبی است که روی دیگر داستان را نشان دهند. کما اینکه مراجع دیگری مثل شیرازیها هستند که معتقدند حتی اگر چیزی طبق اندیشههای ما درست نیست، تقیه هم وظیفهی ماست و ما نمیتوانیم اصلاح تمام امور را به دست بگیریم. در واقع این ناجی نهایی است که باید بیاید و اصلاح کند. اگر بخواهیم این را در چارچوب مذهبی با ریشهی شریعت در جامعهی ایرانی تعریف کنیم باید گفت که حتی اگر بهائیت دینی ناشناخته برای علما حساب شود، وظیفهی آنها نیست که بخواهند همه چیز را در دست بگیرند. خیر. یک جایی هست که باید تقیه کرد. نمیدانم با وضعیتی که اینها پیش میروند مثل این که هیچ کسب و کاری نه برای ناجی نهایی و نه برای خدا باقی نمیماند. اینها دارند همه را پاداش میدهند و تنبیه میکنند. چیزی به نام تقیه هست و خیلی از علما از جمله خانوادهی شیرازی رویکردشان به بسیاری از این موارد اجتماعی تقیه کردن است. بقیهی مراجع هم باید شروع کنند و این را تبلیغ کنند که وظیفهی ما نیست که اصلاح همه چیز را در دست داشته باشیم چون همهی حقیقت را نمیدانیم. من فکر میکنم الان دقیقاً موقعیت مناسبی است برای بسیاری از علما که اعتراضشان را به سیستم جمهوری اسلامی، که در واقع یک اسلام سیاسی است، اظهار و نشان دهند که در واقع اسلام سیاسی نمیتواند ادعا کند که به تمام حقیقت آگاه است و بنابراین اجازه دارد که در مورد همهی مسائل تصمیم بگیرد. یکی از این موارد، واکنش علما یا واکنش سیستم مذهبی-سیاسیِ ایران به رفتار خانم هاشمی است.
حالا بگذارید اینطور نگاه کنیم که واکنش خیلی سختی به رفتار خانم هاشمی نشان دهند. این حتماً خشم جامعهی بزرگتر ایران را برخواهد انگیخت. به خاطر این که کار خانم هاشمی، یک رفتار بسیار سادهی انساندوستانه و یک ملاقات خیلی ساده بوده و بنابراین اگر جمهوری اسلامی بخواهد اعتراض خیلی شدیدی به این رفتار نشان دهد، حتماً بقیه را هم تقویت و تشویق میکند که رفتارهای مشابهی نشان دهند و حتماً اعتراض بزرگتری به سیستم جمهوری اسلامی از طرف خود مردم پیش خواهد آمد و من فکر میکنم به خصوص در شرایط کنونی که جمهوری اسلامی سعی میکند خودش را دوباره در جوامع بینالمللی راه دهد، حتماً آگاه است که این مسئله میتواند شرایطش را شکنندهتر کند. من فکر میکنم بیشتر این واکنشها در واقع هیاهویی است برای این که قبح این کار از بین نرود و مردمِ دیگری به خودشان اجازهی تکرار چنین رفتارهای زشتی را ندهند.
برای بهبود شرایط جامعهی بهائی، آیا رفتارهایی مثل ملاقات خانم هاشمی مؤثرترند یا واکنشهایی مثل فتوای آقای منتظری؟
ببینید هر کدام از اینها اگر اسمش را مکانیسم بگذاریم، نتایج متفاوتی دارند و هیچکدامشان را نباید از شرایط موجود، منها کنیم. این که قانون باید عوض شود که حتمیست. یعنی هیچ جای شک نیست که این قوانین غیرمنصفانه و در واقع برخلاف تعهدات خود جمهوری اسلامی به اعلامیهی حقوق بشر است و حتی خود جمهوری اسلامی هم میتواند خودش را به خاطر رفتارهایی که با بهائیان داشته متهم کند. این نکتهی اول. مسئلهی دوم این که حالا چهطور میشود این قوانین را عوض کرد؟ مثل خیلی از قوانین دیگری که در طول سالهای قبل عوض شدند، حالا بعضی بهتر، بعضی بدتر، ولی به هر حال با شکل گرفتنِ کمترین حرکتها، آن تغییر صورت گرفته.
حالا این کمپینها چهطوری میتوانند اتفاق بیفتند؟ یکی با ملاقاتهای خیلی ساده که از بین خود مردم بجوشد. مثل همین ملاقاتهای ساده. مثل کارهای آقای نوریزاد. چیزهایی که ما سعی کنیم مردم را به فکر واداریم. اصلاً متوجهشان کنیم که مسائلی دارد اتفاق میافتد و زیر پوست این شهر، مردمی هستند که به هیچ جرمی، فقط به خاطر اندیشههای شخصیشان، دارند شکنجه میشوند، زندانی میشوند و حقوق اولیهشان پایمال شده. اینها مسائلی است که خیلی راحت و در واقع با یک سری کمپینهای خیلی کوچک و دورهمیهای ساده و ملاقاتهایی مثل این، میشود مردم را بیشتر در جریان گذاشت و آنها را مشارکت داد. همینها زمینهی اصلاح و ملایمتر کردن قوانین را فراهم میکند. همینها میتواند مسائلی شود که کسی در انتخابهای آتیاش بخواهد بهتر شدن شرایط را موضع سیاسی خودش قرار دهد.
دوباره برمیگردیم به نقش رهبران مذهبی و مراجع تقلید. فکر میکنم یک سری از اتفاقاتی که باید بیفتد و حتماً خود جامعهی بهائی هم میتواند آن را انجام دهد، این است که با علمای اسلامی که حتی در خارج ایران هستند و نگاه لیبرال دارند و میانهرو اند، پل ارتباطی بهتری بسازد؛ و این مسائل را به عهدهی اسلام ایدئولوژیک نگذارند.
باز دربارهی اسلام این را بگویم که یک تئولوژی داریم به عنوان اسلام که فلسفهی زندگی است و اعتقادات شخصی افراد و چیز دیگری هست به اسم شریعت. شریعت چیزی است که بلافاصله بعد از مرگ پیامبر اسلام به وجود آمده و چیزی به نام کتاب در آن وجود ندارد. با گذر زمان هم هر کسی چیزی از آن کم و زیاد کرده و بنابراین هیچ ربطی به اسلام ندارد و هیچ کس بیشتر از اسلام سیاسی از آن بهرهای نخواهد برد. بنابراین اگر خانوادههای بهائی بتوانند ارتباطشان را با علمای اسلامی که در مورد اسلام تئولوژیک کار میکنند منسجم کنند، خیلی مؤثرتر است. برای اینکه خیلی از ایرانیهایی که از خانوادههای نسبتاً مذهبیاند اگر بخواهند نگاهشان را به خانوادههای بهائی عوض کنند دچار نوعی ترس یا تقصیر مذهبی میشوند که خب اگر مذهب این را گفته، ما نمیتوانیم آن را عوض کنیم؛ و هرچند که همسایهام را خیلی دوست دارم و خیلی آدمهای نازنینی هستند، اما اسلام من را تنبیه خواهد کرد. خب ما اگر بتوانیم این پنجرههای رهایی را برای کسانی که در چنین قفسهای مذهبی گیر افتادهاند باز کنیم، حتماً به تغییر شرایط اجتماعی برای همه، چه برای خانوادههای بهائی و چه برای کسانی که اعتقاد مذهبیشان با جمهوری اسلامی دچار تناقض شده، کمک میکند.
برگرفته از وب سایت آسو
آقای وهمن شما خودتان قبلاً دربارهی تاریخ و مسائل جامعهی بهائی نوشتهاید؛ وقتی جریان ملاقات فائزه هاشمی با فریبا کمالآبادی را شنیدید احساس و عکسالعملتان چه بود؟
تعجبی دلپذیر بود. نفسِ دیدار برایم قابل توجه و احترام بود. مهمتر از آن عکسالعملهای بعدی بود که قابل بحث است. دیدار دو نفر که یکی چند روز پیش از زندان به مرخصی آمد و دیگری هم قبلاً با او در زندان بوده امری کاملاً طبیعی است. این دو خانم نُه ماه هم در زندان با هم بودهاند و مسئلهای نبوده اما اینکه ناگهان تمام ارکان جمهوری اسلامی از جمله آیات عظام، ائمهی جمعه، برخی گروههای دانشجویی و روزنامهها و صنفهای مختلف بسیج میشوند و این دیدار را ضد انقلاب و مملکت میدانند؛ این برای من خیلیخیلی عجیب بود. من این را یک مسئلهی تاریخی میدانم که مورخانِ ما، چه بهائی و چه غیربهائی، باید به آن بپردازند و بیندیشند که علت این واکنش چه بوده است.
اما از سوی دیگر خیلی از چهرههای شاخص فرهنگی، سیاسی و حتی مذهبی از این حرکت و جامعهی بهائی حمایت کردهاند.
به نظر من این یک جوشش عمیق فرهنگی بود که مدتها در جامعه خفه شده بود. این اتفاق باعث شد که این جوشش سر برآورد و روشنفکران ما موقعیتی پیدا کنند که چیزی را که دو سه دهه در فکر داشتند بیان کنند. این چیز تازهای نیست. این یک تحول تدریجی، بسیار مهم و بسیار اساسی است که در جامعهی ایران رخ داده. چه آن اکثریت ساکت و چه اقلیتی که به میدان آمدند و از خانم هاشمی دفاع کردند در دههی گذشته افکارشان تحولی عمیق و بنیادی کرده و از خودشان پرسیدهاند که این بهائیان چه کردهاند که گناهشان با هیچ مجازاتی پاک نمیشود و با سختترین مجازاتها هم کینهی جمهوری اسلامی نسبت به آنها کم شدنی نیست. البته این آزار و اذیت فقط برای بهائیها نبوده اما چون بهائیها بیپناه و مورد شدیدترین حملات بودهاند این همدردی برایشان بیشتر بوده و بیشتر هم خواهد شد و امیدوارم که در آینده تبدیل به یک رنسانس فرهنگی شود؛ چون آزادیِ ایران وابسته به این است که حکومت و جامعه بپذیرد با بهائیان مثل یک شهروند برخورد کند. اگر زمامداران و جامعه این را بپذیرند خود به خود آزادی در ایران جلوه خواهد کرد.
یعنی به نظر شما پذیرفتن بهائیان در ایران نشانهی بلوغ سیاسی و اجتماعی ایران است؟
آزادیِ ایران وابسته به این است که حکومت و جامعه بپذیرد با بهائیان مثل یک شهروند برخورد کند.
شکی نیست! اما پذیرفتن جامعهی بهائی در ایران چیزی نیست که تازه شروع شده باشد. جامعهی بهائی همیشه توسط بخش بزرگی از جامعهی ایرانی پذیرفته شده، بهائیها که غریبه نیستند و از کرهی مریخ به زمین نیامدهاند. مردم در میان فامیلشان بهائی دارند، با بهائی ازدواج میکنند، همسایهشان بهائی است طبیعتاً با هم رفت و آمد دارند. اینها همیشه در جامعه بوده، چیز تازهای نیست. جامعهی ایران با جامعهی بهائی هرگز بیگانگی نداشته. اگر هم میبینید از زمان پهلوی شورشهایی علیه بهائیان صورت گرفته همیشه به تحریک آخوندها و ملاها بوده، مردم عادی به طور خودجوش بهائیستیزی نکردهاند این را تاریخ نشان داده و من هم در کتابم، 160 سال مبارزه با آیین بهائی، تمام اینها را مستند آوردهام.
شاید در زندگی خصوصی این همزیستی بوده اما در حوزهی عمومی بحث در مورد بهائیان یک تابو بوده. حالا موجی از موافقان و مخالفان در مورد بهائیان صحبت میکنند. به نظر شما آیا این تابو شکسته شده؟ چه چیز باعث آن شده؟
بدون تردید این تابو شکسته شده. این تجدید نظر ناخودآگاه، تدریجی و به صورت یک استحالهی فکری بود. علت اولِ آن هم آگاهی مردم ایران است. مردم ایران با اینترنت و سایر وسایل ارتباط جمعی و با سفر به خارج دیدند که دنیای دیگری هست، مذاهب دیگری هست، فقط یک دین نیست که همه باید از آن پیروی کنند. دیدند که مردم دنیا با آزادی در کنار هم زندگی میکنند. خوب اینها هم گفتند چه عیبی دارد که ما هم با مسیحی، زرتشتی، بهائی و... به همین کیفیت رفتار کنیم. همه انسان باشیم؛ همه برادر باشیم؛ همه هموطن باشیم. این تحول رخ داده و بیش از پیش ادامه خواهد یافت. علت دوم مشاهدهی مظلومیت بهائیان است. سومین دلیل هم مشاهدهی پایداری بهائیها است که مقاومتشان مسالمتآمیز بود و فشارها از اعتقادشان کم نکرد و بر دوستی و محبتشان با مردم افزود. این اسلحهای است که بهائیها دارند و حکومت نمیتواند از آنها بگیرد؛ حکومت نمیتواند بگوید که مهربان نباش؛ نمیتواند بگوید که به همسایهات کمک نکن. حکومت میتواند بگوید که اینها صهیونیست و نجس هستند اما گوش مردم از این حرفها پُر شده و روز به روز آگاهتر میشوند.
اما به نظر میرسد به خصوص در بین جوانترها آگاهی چندانی نسبت به دیانت بهائی وجود ندارد. بهائیان چه میتوانند بکنند؟
شاید نسل جوان از دین بهائی چیز زیادی نداند اما زمامداران جمهوری اسلامی هیچ چیزی نمیدانند. یکی از اولین اعلامیهها که در تقبیح کار خانم هاشمی مطرح شد توسط یک آیتاللهی بود که عضو مجلس خبرگان رهبری است. ایشان در بیانیهاش گفته بهائیان در جلساتشان شراب میخورند و بنگ میکشند و زغال روشن میکنند و توی این زغال میوه نشان میدهند و انسان ناآگاه فکر میکند بهشت را میبیند و فریب میخورد. واقعاً این حرفها از انسانی که اسمش آیتالله و عضو مجلس خبرگان رهبری است بسیار بسیار بعید است. شما فکر نکنید که قاضیهایی که بهائیها را محاکمه میکنند کوچکترین اطلاعی از دیانت بهائی داشته باشند. طرفداری کنونی از بهائیان هم نه به معنی طرفداری از عقاید آنهاست؛ طرفداری از بهائیان به عنوان یک انسان، همسایه و شهروند است. مردم از این دشمنتراشی مداوم و نفاق حکومت خسته شدهاند. میخواهند قدری با صلح و آشتی زندگی کنند. حالا بهائیان هم اگر مایلند این افکار را، که معتقدند افکاری پیشرو و مطابق نیازهای زندگی امروز است، در اختیار هموطنانشان قرار بدهند.
اما نه حکومت اجازه میدهد که بهائیان تبلیغ کنند و نه همهی مردم دیگر تمایل چندانی دارند که کسی بیاید و تبلیغشان بکند. چه راهی برای اطلاع رسانی وجود دارد؟
یک دین از ایران آمد و در دنیا پخش شد و میلیونها پیرو پیدا کرد. طبیعتاً چنین چیزی باید موضوع جالبی برای تاریخدانها و روشنفکرها باشد.
ببینید توضیح و توصیف هرچیزی به یک نوعی تبلیغ آن هم میشود. بهائیان هم میتوانند طوری اطلاعرسانی کنند که تصور تبلیغ نشود. اصلاً با این سختگیریها فکر نمیکنم کسی بتواند بهائی شود سوای آن که جامعهی بهائی در ایران عضو جدید نمیگیرد. بهائیان میتوانند مطالب را با توجه به تاریخ ایران و اسنادی که در دسترس هست شرح دهند. اینکه چطور یک دین در بطن فرهنگ ایران متولد میشود، رشد میکند و به رغم همهی سرکوبها پا را از مرزهای ایران فراتر میگذارد و یک دین جهانی میشود. این باید برای هر فرد ایرانی جالب باشد که از وطنش چنین آیینی ظهور کرده. من روزانه ایمیلهایی دریافت میکنم حاوی این اخبار که فلان دانشجو فلان جایزه را گرفت یا فلان هنرمند چه موفقیت شایان جهانی یافت که البته بسیار خوب و قابل تقدیر است؛ اما هیچ کس جایی نمینویسد که یک دین از ایران آمد و در دنیا پخش شد و میلیونها پیرو پیدا کرد. همه این را میدانند اما کسی حرفش را نمیزند. طبیعتاً چنین چیزی باید موضوع جالبی برای تاریخدانها و روشنفکرها باشد. مردم دچار خفقان هستند و نمیتوانند با بهائیان معاشرت کنند اما نمیشود با زور فکرشان را عوض کرد؛ این اتفاقی است که توی فکرشان افتاده.
نه تنها بهائیان تحت فشار هستند که با غیر بهائیان ارتباطی نداشته باشند، بلکه ارتباط با بهائیان هم برای غیر بهائیان، مثل خانم هاشمی، یک تهدید است. این نوع مرزشکنی چگونه در سطح گستردهتری ممکن است؟
مخالفت علما با بهائیها چیز جدیدی نیست. اصلاً انگار علما تنها کارشان از اول ظهور این آیین مبارزه با آن بوده. این مبارزه در صدر فهرست برنامههای حوزه و آخوندها بوده. الان هم که بودجههای کلان دستشان است و قدرت نامحدود هم دارند پس حَرَجی بر ایشان نیست و کارشان را میکنند. اما برای توصیفِ کار خانم هاشمی اجازه بدهید از یک مثال استفاده کنم. یکی از یهودیان که از زندان نازیها نجات یافته میگوید: «در اردوگاه مرگ نازیها بودم و خسته و رنجور هر لحظه ضربههای شلاق و چکمهی دژخیمان نازی را بر بدنم حس میکردم. فصل بهار بود. همین طور که روی زمین افتاده بودم و چکمهی سرباز نازی روی گردهام بود نگاهم به گیاه سبزی افتاد که از بین سنگهای کف زندان روییده بود. من دیگر به شکنجههای آن سرباز فکر نمیکردم. به استقامت این گیاه سبز و لطیف در مقابل این زمین سفت و سرد نگاه کردم. این رویش برای من نشانهای از رهایی برای من بود.» اقدام خانم هاشمی اقدامی انقلابی بود اما نمیتوانیم انتظار داشته باشیم این اقدام همین فردا ایران را عوض کند. بنده آن را تشبیه میکنم به همان گیاه که در میان این ظلمت و خفقان رویید و با کمال شجاعت تا الان استقامت کرده. آقای اژهای چند روز پیش گفتند که بر اساس قانون با او رفتار خواهد شد. حالا نمیدانم که خانم هاشمی دوباره زندان میرود و روی حرفش میایستد یا رفع و رجوعش میکند و میگوید که منظور من را اشتباهی فهمیدید اما کاری که کرده و عکسالعملی که انگیخته مثل همان گیاه نورسته است. به مردم میگویند که با بهائی رفت و آمد نکن تا نجس نشوی، نجاست یک حرف بیمعنی است، یعنی با بهائی معاشرت نکن تا نشنوی چه میگوید. بعضی از آیات عظام هم میگویند این نجس معنی ندارد. اصولاً دیانت بابی و بهائی از بدو تولد نماد روشنفکری و ترقی در ایران بوده. صادق هدایت در کتاب اوسانه ضربالمثلی را از دورهی مشروطه نقل میکند که میگوید: «عینک نزن بابی میشی.» یعنی هر کس سواد داشته و عینک میزده و روزنامه میخوانده میگفتند بابی شده. مشروطیت مرهون جنبش بابی و دیانت بهائی است. اینها را باید با مردم در میان گذاشت. چه بپذیرند چه نپذیرند ما همه انسانیم و با هم دوست و برابر و هموطنیم.
آیا این فشار و سرکوب که از ابتدا بهائیها را وادار به سکوت کرده باعث این ابهام در خصوص اعتقادات بهائی نشده؟
این بحث مفصلی است. در یک دوره برای حفظ جان، بهائیان تصمیم گرفته بودند که به صراحت حرفی در توضیح اعتقاداتشان نزنند. اما الان این تابو شکسته؛ بهائیها در رژیم جمهوری اسلامی بالاتر از سیاهی هم دیدهاند. زندان برایشان عادی شده. بنا بر این دیگر از حرف زدن هم نمیترسند. الان دیگر باید این اوهامی که توسط علما روی ذهن جامعه نشسته را پاک کنند. هیتلر یک تئوری برای دروغپردازی دارد. میگوید هرچه دروغ بزرگتر باشد مردم راحتتر باور میکنند. حتی اگر بعداً با دلیل و مدرک هم ثابت شود این حرف دروغ بوده؛ این دروغ شیارهای عمیقی در ذهن مردم ایجاد میکند که نمیتوانند از دستش رهایی پیدا کنند. متأسفانه این شیارها در ذهن برخی از هموطنانمان هست و بهائیان را نجس و کافر میدانند. رهایی از این اوهام سالهایِ سال برنامهریزی و پایمردی لازم دارد.
وب سایت آسو
آقای میردامادی امروز میبینیم خانم فائزه هاشمی میروند ملاقات یکی از رهبران جامعهی بهائی و این بار اول نیست. در سه چهار سال اخیر، موارد زیادی از این قبیل داشتهایم که در قبل نبوده است. شما فکر میکنید در ایران چه چیزی تغییر کرده؟
این پرسش خیلی خوبی است که بپرسیم چه اتفاقی افتاده که گروههایی از جامعهی ایران که پیشتر با هم ارتباط نداشتند و حتی از هم گریز داشتند، حالا به نظر میآید که اگر نگوییم که بالکل گریز را کنار گذاشتهاند، دست کم به قدر سابق هم از هم گریز ندارند. این پرسش نیاز به پژوهش دارد. من فقط داوریِ گذرا و نظر شخصی خودم را میگویم.
گسستی که بین دولت (به مفهوم حاکمیت) و ملت ایجاد شده است، یکی از مهمترین عللی است که موجب شده ایدئولوژی دیگریستیزی که حاکمیت متأسفانه در آن میدمد، در نظر آحاد مردم رنگ ببازد. یعنی وقتی مردم اعتمادشان را به هر علتی نسبت به حاکمیت از دست بدهند، یا این اعتماد تا حدود زیادی کمرنگ شود، ایدئولوژیای هم که حاکمیت برای مشروعیت از خودش تولید کرده، رنگ میبازد. آن ایدئولوژی، متأسفانه غالباً دیگریستیزانه و مبتنی بر یک تلقی خطا از آرمانهای انقلاب ۵۷ است. یعنی تلقی خطایی از آرمانهای استقلال، آزادی، جمهوریت، اسلامیت و ایرانیت. مجموعهی اینها موجب شده که یک ایدئولوژی دیگریستیزی پدید بیاید. البته مرجع تقلید شیعه اثنی عشری ساکن قم هم در این ایدئولوژی میتواند دیگری باشد، یک خداناباور و یا یک بهائی هم به همین ترتیب؛ اما تفاوت اینها در غلظت و رقّتِ «دیگری» بودن است. کسی مثل آیتالله منتظری هم که میتوان گفت یکی از معماران انقلاب بود، خودش «دیگری» میشود و دیگران هم «دیگری» میشوند، مردم این ایدئولوژی برایشان غیر قابل باور میشود و اعتمادشان را به آن از دست میدهند.
این توضیحِ انتزاعیِ موضوع بود. اما یک اتفاق خیلی مهمی روی زمین واقع افتاده و مرتبط است با این توضیح کلی و آن واقعهی سال ۱۳۸۸است. واقعهی ۸۸ یک گسست بود در رابطه میان دولت و ملت، رابطهای که پیش از آن هم شکننده بود. گسستهای دیگری هم داریم اما من نمیخواهم تاریخ این گسستهای بعد از انقلاب ۵۷ را بگویم. آخرین گسست را گفتم که به بحث ما مرتبطترین است.
این دایرهی مدام فراخشوندهی «دیگری»، زمینهای را درست کرده است برای آنکه آدمها قدری بتوانند چشمهایشان را بشویند و جور دیگری ببینند و متوجه شوند که این ایدئولوژیها چه قدر ما را از هم دور کرده است و باید در آنها تجدید نظر کنیم.
این گسست موجب میشود که فرزندان حاکمان هم کنار کسانی قرار بگیرند که از ابتدا «دیگری» بودند. اما فرزند آن حاکمان هم که در بحث ما میتواند خانم فائزه هاشمی باشد، او هم الان «دیگری» شده است. در نتیجه وقتی دایرهی «دیگری» شدهها در آن ایدئولوژیِ دیگریستیز فراخ بشود، آدمها احساس میکنند که در عین اختلافات عمیق به لحاظ فکری و سیاسی، یک هویت مشترک دارند. آن هویت مشترک این است که «بیا سوتهدلان گرد هم آییم» یا «بیا ای «دیگری»شدگان گرد هم آییم». در واقع این دایره هم انتها ندارد و الان علی مطهری هم با وجود دیدگاههای محافظهکارانهای که دارد به معنایی در لبهی این «دیگری» شدگی ایستاده، چه برسد به دیگران. این دایرهی مدام فراخشوندهی «دیگری»، زمینهای را درست کرده است برای آنکه آدمها قدری بتوانند چشمهایشان را بشویند و جور دیگری ببینند و متوجه شوند که این ایدئولوژیها چه قدر ما را از هم دور کرده است و باید در آنها تجدید نظر کنیم. معتقدم حادثهی ۸۸ و آن گسستی که میان دولت و ملت؛ و میان ملت با ایدئولوژی «دیگری»ستیز افتاده است، مهمترین عاملی است که باعث این اتفاق و اتفاقات مشابه شده است.
آیا منظور شما این است که بر اثر اینکه بخش بسیار بزرگتری از مردم مظلوم واقع شدهاند، جامعه درایت تازهای پیدا کردهاست؟ آیا این درایت «مظلوم واقع شدن» است؟
بله. مظلوم شدن در قالب اینکه تو، «دیگری» میشوی. اشارهی خوبی کردید به ظلم. چون در واقع بحث من را ادامه میدهد. اگر شما «دیگری» بشوید، از حقوقتان محروم میشوید و در نتیجه مظلوم واقع میشوید و دایرهی مظلوم شدگان به خاطر «دیگری»شدگان فراخ میشود. به هر حال مظلومان عموماً سخن همدیگر را میفهمند و البته معمولاً بخشی از آن مظلومان دوباره حاکم میشوند و یادشان میرود. اما حداقل مادامی که مظلوم هستند، حرف همدیگر را میفهمند.
مثالی میزنم از الهیات شیعی که حوزهی کاریام است: عزاداری امام حسین به لحاظ آیینی. خیلی از شهرهایی که این مراسم در آنها برگزار میشود، تعدادی از مسیحیان و بهائیان هم شرکت میکنند. بهائیان حتی زیارتنامهی حضرت سیدالشهدا دارند. چرا؟ چون مظلومیت یک زبان بینالمللی است. این که کسی که مظلوم واقع شود و حقش مورد هتک قرار بگیرد، چیزی است که همهی ما با همه تفاوتهایی که بینمان هست، میفهمیم. این میتواند بنیانی باشد که بر اساس آن آدمها بتوانند همدیگر را بفهمند و الهیات و فلسفهی ستمستیز و انسانشناسیِ ستمستیز و گریزگر از «دیگری»ستیزی بپرورانند. یعنی در واقع به صورت انتزاعیتر توصیه به این است که چه قدر خوب است که آدم خودش را جای دیگری بگذارد. به طور ویژه در آن نوع وضعیتی که فیلسوفان اگزیستانسیالیست به آن Boundary Situation میگویند، یعنی وضعیت مرزی، مثل مرگ قرار بگیرد. وضعیتهایی هست که آدم را از خواب بیدار میکند. مرگ یکی از آنهاست. مورد ستم واقع شدن هم یکی از آنهاست. آدمها را از کِسِلی وجودی که در خودشان دارند بیرون میآورد. بر این اساس نمیخواهم جامعهی بهائی را به خاطر ستمی که بر آنها رفته است، تسلی بدهم -گرچه تسلی دادن هم کار خطایی نیست- اما میخواهم به این اشاره کنم که ستمی که جامعه بهائی به طور خاص و همهی کسانی که در ایران منتقد هستند به طور عام، با شدت و ضعف تحمل میکنند، این یک نعمت است. البته در صورتیکه بعدها اگر دست هر کدام از ما به نوعی به قدرت رسید، آن را برعکس نکنیم. در عین همهی نقمات و بدبختیهایی که ستم میتواند برای ما بیاورد، این نعمت است. بُعد نعمت این ستم، همین جنبهی شناختاری آن است. چیزی در این ستم هست که چشم مظلوم را بر جنبهای از این عالم باز میکند که در حالت عادی وقتی به آدم ستم نمیشود، متوجه آن جنبه نیست.
خود شما چه زمانی به طور جدی و عمیق با جامعهی بهائی آشنا شدید؟
میتوانم بگویم موقعی که از ایران بیرون آمدم. گرچه چون خودم دانشجوی دینپژوهی هستم و حوزهی کارم دینپژوهی است، با میراث بهائی، البته بیشتر از طریق ردیهها آشنا بودم. اگر بخواهم بگویم آشنایی عمیق -که آن را آشنایی رو در رو میبینم و نه آشنایی از طریق کتاب و به صورت انتزاعی- در واقع موقعی که از ایران آمدم بیرون و با برخی از دوستان بهائی ارتباط پیدا کردم، اتفاق افتاد. اما ایران که بودم میدانستم که مثلاً این مترجم بهائی است و یا برخی از بهائیان با فلان ناشر کار میکنند. این مقدار آشنایی را از دور داشتم اما آشنایی چهره به چهره در واقع از هشت، نه سال قبل به این سو ایجاد شده است و قبل از آن آشنایی انتزاعی در قالب ردیه بوده است. گرچه همان دوره هم من به مقولهی فلسفیِ کثرت گرایی ادیان توجه داشتم و بر این اساس، آن ردیهها هم همیشه لزوماً جنبهی سنتی را برای من نداشت.
آیا در این ده دوازده سال اخیر تغییری در برخورد و رویکرد جامعهی بهائی هم میبینید که با گذشته فرق بنیادی کرده باشد؟
گاهی احساس میکنم بخشی از جامعهی بهائی در یک پوستهی دفاعی فرو میرود. برای من کاملاً قابل فهم و حتی طبیعی است. وقتی شما در مقابل ظلم قرار میگیرید، میخواهید از میراث خودتان دفاع کنید و حتی برای آن دفاع، گاهی شاید شما مجبور شوید که از مغز شمولگرایانه (inclusive) و کثرتگرایانه (pluralistic) خودتان خارج شوید. چون به خاطر ردیههای ستیزه جویانهای که طرح میشود اصل میراث شما زیر خطر است. اگر بخواهم ابراز امیدواری کنم این است که چه قدر خوب است که در عین حال که فردی که مظلوم واقع میشود، و در نتیجه از میراث خودش به نحو آپولوژتیک و مدافعهجویانه دفاع میکند، که حق او است و هر آیینی آن را دارد، اما ما نیاز به یک سطح فراتر از آن هم داریم که به نوعی گفتگوی سازنده بین اسلام و آیین بهایی یا بین آیین بهائی با دیگر آیینها است. میدانم که در این زمینه از سوی بهائیان تلاشهایی بوده است. اما در این گفتوگوها به بنیانهای فلسفیتر علاوه بر بنیانهای مذهبی و روحانی هم نیاز است. آن را هم امیدوارم فیلسوفان دین و الاهیدانان بهائی و نسل جوانترشان به ضمیمهی فیلسوفان و الهیدانان جوانتر مسلمان که نسل جدیدی از آنها هم در حال شکلگیری است و تعصبات سابق را ندارند، بتوانند وارد گفتوگو شوند و هیچ دو طرفی وارد جدل و ردیههای ستیزهجویانه یا مدافعهجویانه نشود.
امیدوارم از ردیههای ستیزهجویانه و مدافعهجویان بگذاریم که واقعاً سم هستند و در آنها به رغم ظاهر حقیقتجویی که دارند هیچ جنبهی حقیقتجویی و نقد نیست، و حتی از دفاعیهجوییها هم امیدوارم از اینها هم فاصله بگیریم. گرچه از جانب بهائیان این را من خیلی کمتر دیدهام. اما گاهی انگاری رگههایی از آنها را در لابلای مطالب برخی از دوستان بهائی میبینم. گرچه مقدارش خیلی کم است. مظلوم واقع شدن همیشه یک نوع سوءتفاهم نسبت به قوم ظالم ایجاد میکند. خیلی دشوار است که آدم بخواهد این سوءتفاهمات را به طور کامل بشوید اما امیدوارم از هر دو طرف در آینده ما شاهد این باشیم. البته از طرفی که در جایگاه ظلم است خیلی بیشتر و اساسیتر -و از طرف دیگر هم همانطور- که امکان تفاهم بیشتر وجود داشته باشد. هنوز از هر دو طرف در قدمهای اول هستیم، مخصوصا از طرف ظالم که بسا بیشتر.
آیا شما فکر میکنید که جامعهی بهائی هنوز به کل جامعهی غیر بهائی و مسلمانها زیادی بدبین است؟
گاهی من احساس میکنم که جامعهی بهائی به خاطر مظلوم واقع شدن، به تنوعی که در جامعهی اسلامی هست به مقدار کافی توجه نمیکند؛ یا آن تنوع را یک آذینبندی شبهمدرنی میداند که به هیچ عنوان از دل اسلام در نمیآید و از آن حکایت نمیکند. من فکر میکنم باید کمی متنوعتر نگاه کرد؛ در عینحال که میدانم از یک چشمانداز کوتاه مدت صحبت نمیکنیم. جانب مظلوم ممکن است حق داشته باشد که این تنوع را جدی نگیرد. اما از یک سوی دیگر مثلاً لغو بردهداری صد و اندی سال قبل شوخی به نظر میرسید، اما الان بردهداری دستکم از نوع سفت و سختش، منقرض شده است. در برخی کشورهای عربی یا آفریقایی هم که بردهداری هست، به امری کاملاً حاشیهای تبدیل شده است.
این مطلب در مورد اسلام هم کاملاً ممکن است. یعنی کاملاً ممکن است که این تنوعی که الان در حاشیه است، حتی میان آرای فقیهان، به جریانی خارج از حاشیه تبدیل شود. به نظرم حتی همین الان هم کاملاً در حاشیه نیست و فضای سیاسی مانع بروز و نمود آن میشود. بر این اساس بله، به نظرم هر دو طرف نیاز دارند که همدیگر را طور دیگری ببینند. از جانب کسی که سرکوبگر است، باید تجدید نظر اساسی صورت بگیرد. اما از جانب قوم مظلوم هم به نظرم نیاز است که تنوعها بیشتر دیده شود و ارتباطات بیشتر بشود تا این تنوع جدیتر گرفته شود و مبنایی برای کاستن بیشتر سوءتفاهمها برقرار شود.
خود شما مدرسهی علوم دینی رفتهاید و اشاره میکنید به اینکه در نسل جوانتر روحانیت، باور جدی به کافر بودن و ضاله بودن بهائیها ادامه ندارد. شواهد این را کجاها میبینید؟ به هر حال بهائیها هم برای آنکه بتوانند زبان مشترک پیدا کنند باید بتوانند این شواهد را ببینند درحالیکه الان چند روز از داستان خانم هاشمی گذشته است، تعداد کمی جرئت کردهاند که بیایند جلو و صحبت کنند و بگویند که بهائی هم بشری است مثل شما.
سؤال خوبی است. ممنون که پرسیدید. من دارم یک تصویر نه کاملاً سیاه و تا حدودی امیدوار کننده میدهم از آیندهی دینشناسی، دینگستری و تبلیغ دینی در ایران. اسلامِ شیعهی اثنی عشری کجاست؟ در اتفاقی که افتاده و در این مظالمی که بر مذاهب و ادیان مختلف رفته است، کجا بود؟
فقها و روحانیان برجسته که از جایگاه خیلی محافظه کاری میآیند، سکوتهایشان هم حسابشده است و روی این سکوت برای تحلیل تحولات آنها باید حساب باز کرد.
پاسخ من دو بخش دارد. یک بخش سلبی دارد و یک بخش ایجابی. بخش سلبی آن، در سکوت است. چند وقت قبل در مصاحبه دیگری که با آسو داشتم اشاره کردم که فقها و روحانیان برجسته که از جایگاه خیلی محافظه کاری میآیند، سکوتهایشان هم حسابشده است و روی این سکوت برای تحلیل تحولات آنها باید حساب باز کرد. حالا این سکوت در این اتفاق اخیر کجاست؟ شواهدش را به شما میگویم. آقای مکارم شیرازی که موضع تندی گرفت، در ابتدای درس خارجش گفت که من چند روز سکوت کردم و دیدم که کسی به دیدار خانم فائزه هاشمی با همبندیهای بهائیاش واکنشی نشان نداد و به خاطر همین دارم اعتراض میکنم. من میتوانم لیستی برای شما فراهم کنم از سکوتکنندگان این اتفاق از میان مراجع و روحانیان برجسته. یعنی مطمئن باشید رسانههای -به تعبیر من- «تفنگچی» که منظورم رسانههای وابسته به سپاه است، با این افراد تماس گرفتهاند و آنها دست رد بر سینهشان زدهاند و وارد این موضوع نشدهاند. بله ما آنهایی که وارد شدهاند را میبینیم که آنهایی هستند که واکنش نشان میدهند. نظر به سخن آقای مکارم هم این حدس تقویت میشود که لیست بلندبالایی بوده که سکوت کردهاند. برخی فقیهان برای هر اتفاقی که رخ میدهد، سیل استفتاء به دفترشان میرود که یعنی درباره آن موضع، نظر میخواهند و بر این اساس اگر پارهای از فقیهان هم بعد از این موضوع فتوایی ندهند، خود این سکوت هم نشاندهندهی این است که تحولی رخ داده است. اگر خانم فائزه هاشمی، بیست سال قبل رفته بود به دیدن یک هموطن بهائی، مطمئن باشید تعداد فقیهانی که واکنش نشان میدادند بسا بیشتر از این بود. این جنبهی سلبی است. یعنی سکوتی که به تعبیری «سرشار از ناگفتههاست».
اما در جنبهی ایجابی، پاسخ من این است که این نه کاملاً سیاه و نه کاملاً ناامیدوارانه دیدن موضوع، شاهدش گسترش دینشناسی آکادمیک در طی دو سه دههی اخیر در ایران است. منظورم از «آکادمیک» فقط دانشگاهی نیست، میتواند دانشگاهی باشد یا حوزوی، به خاطر همین این واژه را به «دانشگاهی» ترجمه نمیکنم و خود واژهی «آکادمیک» را به کار میبرم؛ همچنین شاهد دیگر این امید، گسترش نهادهای حتی محافظهکاری است که در داخل حاکمیت برای گسترش ایدئولوژی انقلابی درست شدهاند اما حالا در حال بسط دینشناسی آکادمیکاند. حالا یک عده از پژوهشگران این نهادها از آنها میبُرند و میروند کنار که این بحث ما نیست، اما بخشی که میمانند سعی میکنند روایت نسبتاً روادارانهای از آن ایدئولوژی انقلابی ارائه بدهند.
مثلاً ببینید دایرةالمعارف قرآن ویراستهی خانم مک اولیف ترجمه شده است به فارسی. البته دو مدخل آن که یکی مدخل «آیین بهائی» و دیگری مدخل «الهیات و قرآن» است ترجمه نشده است. این را میدانم؛ این به خاطر محذورات سیاسی است. اما شما ببینید که کل این دایرةالمعارف که کاملاً آکادمیک است به فارسی ترجمه شده است. از این ترجمه به بعد شما نمیتوانید همین طوری از قرآن یک آیه نقل کنید. این کتاب میآید و نسل جدید دانشجویان الهیات و نسل جدید حوزویان میتوانند آن را به فارسی بخوانند. به نوعی حاکمیت ناخواسته موجب بالا رفتن سطح سواد دینشناسی در ایران شد، همان طور که میگویند «از قضا سرکنگبین صفرا فزود». برای این که الان در سربازی هم باید عقیدتیسیاسی بروی. دانشگاه هم که بروی باید بینش اسلامی پاس کنی. اینها به طریقی سطح دانش را بالا برده است. نگاههای بدیعی شکل گرفته مثل روشنفکران دینی و روحانیانی که متفاوت میاندیشند و مراجعی مثل آقای منتظری که فتاوای متفاوتی میدهند. تکثر منابع دینشناسی، موجب بالا رفتن سطح دینشناسی شده است که از حالت تبلیغی و ستیزهگرِ گذشته خارج شده. اینها به علاوهی سکوتی که در میان مراجع وجود دارد به ضمیمهی نهادهای محافظهکاری که دستاندرکارِ کار آکادمیک دینشناسی هستند، مثل دفتر تبلیغات اسلامی، مثل دانشگاه ادیان و مذاهب قم، مثل پژوهشگاه فرهنگ و علوم اسلامی مجموعاً سطح آکادمیک را طوری بالا آورده است که وقتی شما میگویید بهائیت فرقهی ضاله است، به قدر سه دههی قبل نزد طبقهی متوسط دانشگاهی و حوزوی خریدار ندارد. چون آنها به آثار جدیدتر و رسانههای جمعی دسترسی دارند.
در همین راستا، آیا فکر میکنید که نبود فتواهای ضد بهائی در این مورد، عمدتاً ناشی از آگاهی بیشتر مراجع است و یا معادلات سیاسی هم در آن مؤثر است؟ یعنی نارضایی از وضعیت حاکم هم باعث میشود که سکوت اختیار کنند و بگویند در این دعوا به حمایت دختر هاشمی یا علیه او وارد نمیشویم؟
یک مرجع تقلیدی ممکن است وجود داشته باشد که دوست نداشته باشد دیدگاهش کنار دیدگاه آقای مکارم یا آقای نوری همدانی قرار بگیرد. بر این اساس، اگر این افراد یک فتوا بدهند، حداقلاش این است که او اعلان فتوای خود را به تأخیر میاندازد. جامعهشناسی فتوا و حتی روانشناسی اجتماعی فتوا را باید دخیل کرد.
قطعاً معادلات سیاسی هم اینجا مؤثر است. یعنی اکثر این واکنش نشان ندادنها حاصل نگاه متفاوت به حقانیت ادیان نیست. اما عرض من این است که خیلی از اتفاقات، اول روی زمین سفت واقع و از دل همین مناسبات سیاسی و حتی مناسبات آخوندی شروع میشود. به هر حال یک مرجع تقلیدی ممکن است وجود داشته باشد که دوست نداشته باشد دیدگاهش کنار دیدگاه آقای مکارم یا آقای نوری همدانی قرار بگیرد. بر این اساس، اگر این افراد یک فتوا بدهند، حداقلاش این است که او اعلان فتوای خود را به تأخیر میاندازد. همهی این مناسبات قطعاً هست. جامعهشناسی فتوا و حتی روانشناسی اجتماعی فتوا را باید دخیل کرد. اما بخشی از همهی اینها به خاطر این شکل گرفته است که سرمایهای که حاکمیت باید داشته باشد تا حوزه و مردم را پشت خودش جمع کند، دارد آب میرود. در نتیجه مراجع تقلید ترجیح میدهند در بخشهایی که با حاکمیت در مورد بهائیان همنظر هستند، محافظهکاری به خرج دهند و از حاکمیت فاصله بگیرند، حداقلش این است که تقیه کنند. حتی من تقیه را هم دربارهی همهی مراجع معتقد درست نمیدانم چون به نظرم سکوت آنها چیزی بیشتر از تقیه است و میشود فرض کرد آنها نگاههای متفاوتی دارند. اما همین تقیه هم فضایی را ایجاد میکند که برخی از حوزویان بتوانند نگاه متفاوتی داشته باشند.
مثالی بزنم. من دوستی دارم که در یکی از همین دانشگاههای محافظهکار درس میدهد. در همین دانشگاههایی که حوزه-دانشگاه هستند. یعنی حوزویان میروند آنجا و مدرک دانشگاهی میگیرند. عکسهایی هم که از کلاسش منتشر میکند، دو یا سه نفر معمم جزو شاگردانش هستند. ایشان بعد از داستان دیدار، در فیسبوکش نوشته بود که بله، یک عده میگویند بهائیت فرقهی ضاله است اما در این باب این مقالهی آقای مصطفی ملکیان را بخوانید. مقالهی ملکیان را هم نشریهای محافظهکار -اما محافظهکار از نوع میانهرو و آکادمیک- در هشت تا ده سال قبل چاپ کرده بود. این مقاله دربارهی حقانیت ادیان بود. مقاله مهم و خواندنی بود و چون سیاسی نبود سر و صدا نکرد و الا خیلی موضع رادیکال و جدی و پذیرفتنیای داشت. ملکیان در این مقاله گفته بود که حقانیت ادیان را باید با محصولات و بروندادشان سنجید و این که فلان دین از طرف خدا نیامده است و یا اینکه نه فلان افراد از طرف خودشان این دین را درست کردهاند، این سنجه را باید کنار گذاشت و صرفاً به محصول ادیان باید دقت کرد. اگر این دین آدمیان را معنوی کند، از حقانیت برخوردار است. آن استاد دانشگاه ارجاع داده بود به این مقاله. خوب، ببینید که زیر دست او در یک نهاد محافظهکار، حوزویان در حال تحصیل هستند و خود او هم جنبهی سیاسی و روشنفکری، به مفهوم اپوزیسیونی، ندارد. خود این فرد هم یک مدرس است و تعلقات مذهبی و سنتی دارد. اینها را وقتی میبینم و پیشینهی آنها را میبینم، توجه دارم که اینها هنوز جیغ بنفش هستند و هنوز به جریان غالب تبدیل نشدهاند، اما در عین حال کاملاً میشود امیدوار بود که آتیه داشته باشند. چون اینها از نظر سیاسی هم حذف نمیشوند. چون از نظر سیاسی آوانگارد نیستند و حاکمیت هم نیاز دارد که بالاخره بگوید ما کار آکادمیک هم میکنیم. بنابراین اینها کم و بیش در سیستم میمانند و در نتیجه با سکوت و کار آکادمیکشان که مایل هستند جنبهی سیاسی هم پیدا نکند، میتوانند در میانمدت و نه در کوتاهمدت، اثر بگذارند و مایهی امیدواری باشند.
فکر میکنید که در سطح جامعه، حوزهی نفوذ روحانیت رو به گسترش است یا رو به کاهش و اگر تغییری هم ندارد، آیا در جهت نواندیشتر شدن دارد گسترش پیدا میکند یا در جهت متحجرتر شدن؟
قبل از اینکه بتوانیم هر بخش را به نحو حدسی وزنکشی کنیم، باید حوزویان را به سه یا چهار دسته تقسیم بندی کرد. حوزویان یا ۱- سنتی هستند یا ۲- سنتگرا -که این دو با هم فرق دارند گرچه با هم اشتباه گرفته میشوند- یا ۳- بنیادگرا هستند و یا ۴- تجددگرا. نمونهی آشکار روحانیان تجددگرا، که البته از لباس روحانیت هم درآمد، آقای محمد مجتهد شبستری است. بنیادگراها را هم به دلیل حضور رسانهای و قدرتشان بیشتر از همه میشناسیم. رأس آنها آقای مصباح یزدی است. روحانیان سنتی هم به عنوان مثال آقای سیستانی است و یا آقای وحید خراسانی. یک گروه دیگر هم وجود دارند که در واقع شبیه هستند به سنتیها اما سنتگرا هستند و اتفاقاً روحانی هم کم دارند اما در میان روحانیان هم گاهی سمپاتی دارند. اینها به «حکمت خالده» معتقدند. نمونه مشهورشان سید حسین نصر است که شبیه سنتیها هستند اما متفاوتند. من معتقد هستم که هر چهار گروه، مشتریان خودشان را دارند، البته سنتگراها در حوزه از همه کمتر؛ و من نیاز به آمار دارم تا بتوانم بگویم کدامیک مشتریان کمتر یا بیشتری دارند. اما میشود حدس زد که اگر دوپینگ قدرت را از بخش بنیادگرای روحانیان بگیریم، بنیادگرایی دینی در میان روحانیان بازار کسادی خواهد داشت و این را میشود از روی برخی شواهد فهمید. از جمله این که خود مؤسسهای که آقای مصباح یزدی با هزینههای خیلی کلان تأسیس کردهاست (مؤسسهی پژوهشی امام خمینی) به شاگردانش که نگاه میکنی به ندرت بنیادگرا هستند. یکی از آنها آقای شیخ محمد مطهری است که برادر علی مطهری است و یک روحانی است که در کانادا فلسفهی دین خوانده است و اساساً مسائل را متفاوت میبیند. تحلیل اجتماعی متفاوتی از اوضاع دارد و وقتی محمد مطهری، کِلی جیمز کلارک (KellyJames Clark) فیلسوف دین مسیحی و شاگرد الوین پلانتینگا را به ایران دعوت کرد، روزنامهی کیهان علیه مطهری مطلب نوشت و گفت که شما یک فیلسوف دین مسیحی که طرفدار حقوق همجنسگرایان است را دعوت کردهاید و بعد شیخ محمد مطهری آمد و به کیهان چندین بار جواب داد و از دعوت خودش دفاع کرد. یعنی آدم متفاوتی است و به هیچ عنوان جزو بنیادگراها نیست. این در حالی است که دستپروردهی مؤسسه آقای مصباح است. از روی قِلّت شاگردان بنیادگرایی که آقای مصباح یزدی توانسته است تربیت کند، میتوان فهمید که بازار آنها حتی بین حلقهی خودشان کساد است. آقای محسن غرویان هم که از شاگردان آقای مصباح بود و جزو آن حلقه بود، الان کاملاً از آن بریده است و متفاوت است. سنتیها هم مثل آقای وحید و سیستانی اتفاقاً کموبیش همچنان در جامعهی شیعه طرفدار دارند. آقای سیستانی خیلی طرفدار دارد و البته جزو کسانی است که علیه بهائیان موضع نگرفته است و تا جایی که من میدانم جزو کسانی است که سکوت کرده است. تجدد گرایان روحانی هم گرچه در اقلیت هستند، اما کموبیش مشتریان خودشان را دارند. آقای محسن کدیور جزو نامورترینهای آنها است که آشکارا گرایش تجددگرا دارد. شاید آقای فیرحی را هم، که همچنان در ایران است و حوزهی کارش فقه سیاسی و الهیات سیاسی است، بتوان جزو این دسته جای داد (گرچه شاید هم آقای فیرحی را باید جزو روحانیان پساتجددگرا دستهبندی کرد که این خود یک دستهی جدیدی میشود). طبقه متوسط فرهیخته، آنهایی که گرایش مذهبی دارند، میان این چهار دسته در نوسان هستند. تأکید میکنم که غیر از جریان بنیاد گرا، مابقی آنها گرایش ضد ادیانِ دیگر و از جمله ضد بهائی ندارند. سنتگراها چنین گرایشی ندارند. گرچه آقای نصر شخصاً با بهائیان خوب نیست و گاهی چیزهایی علیهشان گفته است، اما به خاطر نوعی شمولگرایی که سنتگراها به آن گرایش دارند و در کل گرایشی ضد ادیانِ دیگر نیستند، ضد بهائی هم نیستند. سنتیها هم به قدر بنیادگرایان گرایش ضد بهائی ندارند و به مقداری که سنتیها از حاکمیت فاصله میگیرند، سعی میکنند آن گفتمان ضد بهائی را حداقل ترویج نکنند. تجددگراها هم که آشکارا با بنیادگرایان فاصله دارند.
میخواهم بحث را از متخصصین و اهل دین برگردانم به عامهی مردم. قرائن نشان میدهد که تعداد زیادی و شاید اکثریت مردم و بیشتر جوانها، دین گریز شدهاند. اینها الان شاهد پدیدهای نوین هستند که در آن یک خانم محجبه که دختر یک شخصیت بسیار بزرگ و مشهور جمهوری اسلامی است، رفته و یک فرد بهائی را ملاقات کرده است. یک تابوی دیگری شکسته شده است. شاید بشود گفت که فصل جدیدی در ارتباط بین یک مسلمان و یک بهائی ایجاد شده است. اما اگر قرار باشد آشتی ملی از اینجا شروع شود ، آیا آن قشر جوانتری که دینگریز است میتواند بدون ترس از حاکمیت، هر گونه دیگریستیزی را کنار بگذارد و ایرانی و انسان بودن را مبنا قرار دهد؟
دینگریزیِ کنونی در ایران را باید به این معنا در نظر گرفت که بیشتر گریزی از یک مدل دینداری به مدل دیگر و یا گریزی از یک دین به دین دیگر است.
شیوع و گستردگی دینگریزی در میان جوانان، که اشاره کردید، بله درست است. به نظر میرسد که مردم در حال فاصله گرفتن از مدلهایی از دینداری هستند. یعنی «یخرجون من دینالله افواجا» به جای آیهی «یدخلون فی دین الله افواجا» شده است. پارهای از پژوهشهای آماری را که در این مورد صورت گرفته است، هم دیدهام. از جمله در علوم اجتماعی دانشگاه تهران چند پژوهش انجام شده است. یکی از این طرحهای پژوهشی را به گمانم آقای دکتر امیر نیکپی، که در دورهی احمدینژاد از کار برکنار شده بود و الان به کار برگشته، مدیریت میکرد. این تحقیق نشان میداد که مدلهای جمعگرایانه انقلابیِ دینداری، همانطور که قبلاً هم اشاره کردم، بازارش دارد کساد میشود. این را با توجه به کارهای پرسشنامهای و پیمایشی و آماری متوجه شدهام. اما صورتهای فردگرایانهی دینداری -که حتی برخی از آنها را جامعهشناسان دین میگویند که اینها را شاید نشود دیگر دین دانست، بلکه باید گفت معنویت فردی- رو به گسترش است. به مقداری که از دین جمعی انقلابی دیگریستیز فاصله گرفته میشود، میشنویم که انواع حلقههای عرفان و جلسات مثنویخوانی و مانند آن رو به گسترش هستند. دینگردانی، یعنی مسلمانی که مسیحی، یا زرتشتی یا بهائی شود، رو به گسترش است. اینها را شما نمیتوانید دینگریزی به مفهوم عامش در نظر بگیرید. بلکه باید گفت که اینها گریز از یک مدل دینداری به یک مدل دیگر دینداری است. یعنی فرد همچنان تمایل دینی دارد اما یا اصل اسلام نمیتواند تمایل دینی او را برآورده کند و یا آن مدل خاص از اسلام نمیتواند تمایل او را برآورده کند. در نتیجه به یک مدل دیگر یا دین دیگر میپیوندد. کاری که با دراویش در ایران صورت گرفت، برای همین بود. چون حاکمیت احساس میکرد که گرایش به نوعی فهم صوفیانه و عارفانه و درویشی از اسلام در حال شکل گرفتن است. بر این اساس، حسینیهی آنها را چند سال قبل در قم و در چند شهر دیگر خراب کردند. آقای مکارم شیرازی هم از سرکوب دراویش حمایت کرد. یعنی فقط بحث بهائیستیزی نیست، درویشستیزی و سنیستیزی هم دربارهی آقای مکارم مطرح است. مدلهای دیگر دینداری به موازات افول آن دینِ انقلابی، در حال گسترشاند. کلیساهای خانگی و دیگر شواهد که فراوان هستند. این نکتهی اول است که نشان میدهد دینگریزیِ کنونی در ایران را باید به این معنا در نظر گرفت که بیشتر گریزی از یک مدل دینداری به مدل دیگر و یا گریزی از یک دین به دین دیگر است. به تعبیر دیگر، مفهوم خالص دینگریزی که فرد به خداناباوری یا ندانمانگاری خالص برسد، بر طبق مطالعات من از آمارها، بسیار اندک است. و این مایهی شگفتی است. شاید اگر کسی با توجه به اتفاقاتی که در ایران افتاده است بخواهد پیشبینی کند، قاعدتاً میگوید که تعداد بیشتری از خداناباوران یا ندانمانگاران خالص را باید در آمارها ببینیم. اما این اتفاق تا جایی که من دیدهام در حاشیه است. از منظر خداباورانه اگر بخواهم داوری شخص خودم را بگویم، این از قضا مایهی امیدواری است. گرچه اگر خداناباوران آکادمیسین و جدی هم پدیدار شوند هم خیلی به سود خداباورها خواهد بود. از این موضوع بگذریم.
بخش دوم پرسش شما دربارهی این که آیا هراس کسانی که دینگریز شدهاند- به این معنا که از یک مدل به مدل دیگر دین و یا از یک دین به دین دیگر رفتهاند و یا اساساً خداناباور خالص شدهاند- ممکن است به دلیل سرکوب حاکمیت به همبستگی و آشتی ملی و کنارگذاشتن دیگریستیزی تبدیل نشود؟ در پاسخ به پرسش شما میخواهم به اهمیت رسانههای جمعیِ مجازی اشاره کنم. به مقداری که رسانههای جمعی مجازی گسترش پیدا میکنند، امکان اعتراض با هزینهی کم، بیشتر میشود. یعنی در دههی شصت اگر فردی میخواست اعتراض کند، باید دیوارنویسی میکرد، یا شبنامه و نوار کاست و ویدئو پخش میکرد. کارهایی که به شدت هزینهبَر بود و آستانهی خطر بالایی داشت. اما امروزه شما میتوانید یک کانال تلگرام داشته باشید و یا یک حساب فیسبوک با نام مستعار داشته باشید. به مقداری که این رسانهها میتوانند گسترش پیدا کنند، افراد میتوانند با هزینههای اندک یا بدون هیچ هزینهای همبستگی خودشان را نشان بدهند. این را هم فراموش نکنیم که کسانی معتقدند که فضای مجازی بر فضای عینی اثرگذار نیست. اما هرچه جلوتر میرویم، میفهمیم که این تحلیل خطا است. اینطور نیست که فقط طبقهی متوسط یا بچهپولدارها به فضای مجازی دسترسی داشته باشند. ضریب نفوذ فضای مجازی گسترش یافته است. از طبقهی متوسط هم پایینتر آمده و به طبقهی کارگر رسیده است. از طبقهای که ممکن سکولار باشد و طرفدار حاکمیت نباشد هم فراتر رفته است و گسترش روزانه دارد. واکنشی که حاکمیت به موجسازیهای مجازی نشان میدهد، حاکی از این واقعیت است.
بر این اساس به طور ویژه به خاطر بروز و شیوع رسانههای مجازی من امیدوارم که این دینگریزی (به همهی آن معانیای که گفتم) به همبستگی ملی کمک کند و از حجم و غلظت دیگریستیزی کاسته شود و فضای رسمی و جدید مطالعات آکادمیکِ دینشناسانه نیز به کمک بیاید و نسل جدیدی از نهادهای محافظهکار میانهرو در درون حکومت، چه حوزوی و چه غیر حوزوی، هم شکل بگیرد و به این جریان کمک کند؛ و اگر یک اتفاق عجیب و غریبی رخ ندهد (مثل این که ایران سوریه شود و یا مشکلات اقتصادی و قحطی شدید و زلزله تهران و غیره) و این جوانهها حفظ شوند، همینطور که کجدار و مریز پیش میرویم، افق -اگر نه در کوتاه مدت که در میان مدت- افقی است روشن و گشوده.
امیدوارم «آسو» هم کورسوی امیدی شود برای گشودن دریچهی تفاهم میان اسلام و آیین بهائی و به طور ویژه میان الهیات اسلامی و الهیات بهائی که حوزهی کار من است و من دوست دارم اتفاقاتی در آن بیفتد؛ و امیدوارم که روزی در ایران همه دور هم جمع بشویم.
همیشه به این فکر میکردهام و میکنم که در حوزهی تئولوژی که حوزه کار من است، یک کار خوبی که میشود کرد این است که این پرسش را جلو خودمان بگذاریم که مشکلاتی جهانی وجود دارد که به هیچ گروه و آیین و مذهب خاصی محدود نیست. در نتیجه باید برایش فکر جهانی بشود. مثل گرم شدن زمین، محیط زیست، خشونت. پرسش این است که الهیات اسلامی و الهیات بهائی چه پاسخهایی برای حل این مشکلها دارند؟ یک الهیدان مسلمان، یک فیلسوف دین مسلمان از یک سو و یک فیلسوف و الهیدان بهائی از سوی دیگر با هم بنشینند و برای مشکلی که فقط مخصوص یک گروه یا آیین نیست، پاسخی از آیین خود برای حل آن مشکل پیشنهاد کنند. این یک نمونه است از این که میتوان کارهای مشترک کرد و از طریق این کارهای مشترک میتوان گفتگو را بهتر یاد گرفت و حتی آیین خود و دیگری را بهتر آموخت. همانطور که گفتهاند «خوشتر آن باشد که سردلبران/ گفته آید در حدیث دیگران». اینها میتوانند بستری باشند برای گفتگوهای مشترک که از ستیزهجویی و از مدافعهجویی مذهبی برکنار است اما حقیقتجویانه و مسئله محور است. علمای روش تحقیق و تفکر خلاق میگویند که بهترین نوع تفکر، تفکر مسئله محور است که مسئله را جلو بگذاریم و بگوییم که منابع مختلف داریم مثل الهیات بهائی، اسلامی، یهودی، مسیحی و غیره و میخواهیم ببینیم که چه راه حلی میتوانیم از طریق اینها برای آن مسائل پیدا کنیم. من همیشه آرزو داشتم چنین چیزی باشد که اصحاب ادیان به دور از ستیزهجویی و مدافعهجوییِ مذهبی به شکل مسئله محور برای مسائل جهانی راهحلی از دل سنت دینی خودشان پیدا کنند.
وقتی خبر دیدار فائزه هاشمی با فریبا کمالآبادی را شنیدید چه چیزی به ذهنتان رسید؟
مسئلهی مهم این است که یک کسی هست که از امتیازی برخوردار است و آن انتساب به رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام و یکی از معماران اصلی جمهوری اسلامی است. این امتیاز را اکثریت قریب به اتفاق شهروندان ندارند. از نظر من این اتفاق خوبی بود که چنین کسی سعی میکند که مرزهای تابوهای جمهوری اسلامی را بشکند و از خطوطی عبور میکند که تا به حال از آنها عبور نشده و اگر شهروندانِ عادی هم بخواهند از این خطوط عبور کنند هزینهی بسیار زیادی برایشان خواهد داشت چون امتیازهای خانم هاشمی را ندارند. پیشبینی هم میکردم که این ملاقات یک حربهی چند منظوره دست حکومت بشود. حربهای علیه پدرش در مجلس خبرگان و هم برای فشار آوردن به خانوادهی هاشمی. همچنین حکومت چنگ و دندانی هم به دیگران نشان بدهد و نگذارد قُبح ارتباط با بهائیان برای دیگران از بین برود.
اما با وجود حملهی گستردهی ائمهی جمعه به این ملاقات افرادی از خانم هاشمی دفاع میکنند؛ از طرف دیگر گروه بزرگی از فقها هم سکوت میکنند. موضع فقها و مسلمانان ایرانی در برابر این جریان چیست؟
بله؛ این نکته خیلی جالب هست. افراد مختلف به دلایل مختلف سکوت کردند. گروهی میترسند اگر مخالفت خود را با خانم هاشمی ابراز کنند از آن برای فشار به آقای هاشمی استفاده شود؛ مخصوصاً اصلاحطلبانی که میخواهند آقای هاشمی دست بالا را داشته باشد، نه اینکه موافق کار خانم هاشمی باشند. بخش عمدهای از فقها هم سکوت میکنند چون حرفی ندارند بزنند. چون اگر بخواهند برخی مسائل فقهی را برجسته کنند شاید نسل جوان در برابرش شوکه شوند. هنوز در فقه ما مسیحیان و یهودیان باید جزیه بدهند. اینها در قانون اساسی به رسمیت شناخته شدهاند اما طبق اصول فقهی نجساند و در روز بارانی نباید از خانه بیرون بیایند چون آب باران به اینها میخورد و همه جا را نجس میکند. نمیخواهند اینها را مطرح کنند چون میدانند که چیزی جز شرمساری برایشان نخواهد داشت. یکی دو نفری هم ضد بهائیها فتوا دادهاند اما تبلیغ این فتواها کاملاً به ضرر روحانیت و نهاد مرجعیت خواهد بود. کسی که از عقل سلیم برخودار است نمیتواند قبول کند که با گروهی از انسانها ارتباط انسانی نداشته باشد، با ایشان دست ندهد، غذا نخورد و امثال اینها. فکر میکنم کسانی مثل آیتالله سیستانی که درک اجتماعیشان از بسیاری فقهای حکومتی بیشتر است ترجیح میدهند این موضوع را مسکوت بگذارند. به نظر من این کاری که خانم هاشمی کرده یک نقطهی عطف در تاریخ بهائیستیزی بعد از انقلاب است. چون توانسته این موضوع را وارد گفتگوی اجتماعی بکند. مثل این است که کسی سرطان داشته باشد و فکر کند با نادیده گرفتنش و با دکتر نرفتن خوب خواهد شد. بهائیستیزی هم ننگی است بر پیکر جامعهی شیعی و ایرانی، هر قدر هم در موردش سکوت شود از بین نمیرود. بهائیها هم در حد خودشان سعی میکنند که این مسئله را طرح کنند اما صدایشان به گوش نمیرسد. اینکه یک نفر با اسم و رسم سیاسی بیاید و این کار را بکند باعث میشود که موضوع به بحث گذاشته شود. مهم نیست مرجعیت، ائمهی جمعه، روحانیون و علما چه میگویند، مردم عادی مهم هستند. ممکن است خیلی از مردم از این فتواهای فقهی در مورد غیر مسلمانان آگاه نباشند. ممکن است خیلیها بهائیها را نشناسند، خوب میروند و مطالعه میکنند؛ رسانهها در موردشان مینویسند. تمام اینها موجب میشود که سکوت یا عدم سکوت بهائیستیزان به نفع بهائیان تمام بشود. الان با مسئلهی بسیار مهمی روبهرو هستیم که یکی از مصادیق عمدهی نقض حقوق بشر در دنیا است. یعنی اگر ائمهی جمعه سه هفته بیشتر علیه بهائیان صحبت کنند باز هم بیشتر به نفع بهائیان است. برای اینکه مردم میپرسند که مگر این مسئله چه اهمیتی دارد که یه چنین اصل اولیهی انسانی با توجیه فقهی نادیده گرفته میشود.
چه اتفاقی افتاده که پس از این همه بهائیستیزی در ایران، دو انسان که قبلاً با هم در زندان بودهاند حالا صرفنظر از عقایدشان با هم بیرون از زندان ملاقات میکنند؟ آیا این میتواند مبنایی برای یک آشتی ملی باشد؟
بهائیستیزی هم ننگی است بر پیکر جامعهی شیعی و ایرانی، هر قدر هم در موردش سکوت شود از بین نمیرود.
بهائیستیزی دو مرحله دارد. یک مرحله از سوی نهادهای مذهبی شیعه مثل مرجعیت است. این از تولد بهائیت تا پیروزی انقلاب ایران بوده؛ همیشه روحانیت، هم مردم عادی و هم تا جایی که زورش میرسیده حکومت را ضد بهائیان تحریک میکرده است. وقتی هم که حکومت توان مقابله با روحانیت را ندارد بهائیستیزی میکند؛ این را من بهائیستیزی دینی مینامم. در این دوره انگیزهها بیشتر دینی است؛ مثل انجمن حجتیه. با انقلاب ایران نوع جدیدی از بهائیستیزی ظهور میکند که بهائیستیزی ایدئولوژیک است. فرق آن با قبل از انقلاب این است که دیگر در کنار آن اقلیتستیزی هم هست و بهائیها دیگر تنها گروهی نیستند که سرکوب میشوند. درویشها که شیعههای اثنیعشری و مثل بهائیها آدمهای فوقالعاده بیآزار و از اقشار مختلف مردم هستند، صوفیها، اسماعیلیها که شیعه هستند و ایران همیشه از کانونهای اصلی اسماعیلیه بوده هیچ کدام قبل از انقلاب مورد آزار نبودهاند. ما پیش از انقلاب اسماعیلیآزاری نداشتیم. به این شکل درویشستیزی نداشتیم. این ستیز ایدئولوژیک انگیزهاش دین نیست. یک نظام اقتدارگرایی به وجود آمده و از هر گونه تجمع و سازماندهی که خارج از کنترل دولت است میهراسد. به عبارت دیگر نظامهای اقتدارگرا فقط خودشان را به رسمیت میشناسند و هر کس که غیر از اوست باید یک شهروند تنها باشد که بتواند او را با ماشین قدرتمند سرکوب از بین ببرد. الان ما در دورهای هستیم که علاوه بر بهائیستیزی دینی و سنتی، نوع دیگری بهائیستیزی داریم که با بهائیت چون یک هویت اجتماعی است مبارزه میکند. حالا اگر چند خانم در پارک لاله به اسم مادران صلح دور هم جمع بشوند نیروی انتظامی به آنها حمله میکند و کتکشان میزند، چون این جمع شدن یک هویت اجتماعی خارج از کانون اقتدارگراییِ حکومت است. انتشارات مرغ آمین را به آتش کشیدند چون یک میزی داشت و چند تا روشنفکر دور آن مینشستند و قهوه میخوردند و راجع به ادبیات و شعر حرف میزدند. میخواهم بگویم که ما در یک دورهی جدیدی هستیم که بسیار خطرناکتر است. بهائیها چند ویژگی دارند. یکی اینکه تعدادشان زیاد است. ما تعداد زیادی درویش و صوفی داریم اما آنها هم چند شاخه میشوند و یک دسته نیستند. دوم اینکه یک سازماندهی خودجوش دارند. یعنی هرجا که نُه بهائی باشد یک سازمان درست میکنند و امورشان را اداره میکنند. این در ایران بینظیر است که افراد معمولی طوری تربیت شوند که سازمان درست کنند و خودشان را اداره کنند. سوم استقلالِ مالیشان است. اینها وابسته به دولت نیستند. اینها با پولهای خودشان جامعه را اداره میکنند. چهارم، چون از سیاست و خشونت رسماً پرهیز میکنند هرگز حربهای دست حکومت نمیدهند که سرکوبشان کند و وجاهت خود را حفظ کند. برای همین است که جمهوری اسلامی از بهائیها میترسد. علت اینکه دولت از تشکیل دانشگاه بهائی میترسد تربیت دکتر و مهندس نیست علتش این است که این دانشگاه خودش یک سازمان مستقل از حکومت است و حکومت کنترلی روی آن ندارد. حکومت از تشکیل یک حزب کوچک در داخل خودش میترسد. حالا یک جامعهای هست که از شمال تا جنوب ایران همه علناً میگویند بهائی هستند. پنهان نمیکنند و، به تعبیر خوب میگویم، یک خیرهسری هم دارند که هر اندازه هم آزارشان بدهی دست به خشونت نمیزنند. اگر داستان هابیل و قابیل را در قرآن نگاه کنید هابیل به قابیل میگوید که اگر دستت را به سمت من دراز کنی که من را بکشی من دستم را روی تو بلند نمیکنم. یک تاریخی شکل گرفته بر این اساس که کسی که زور کشتن را دارد پیروز نیست و جمهوری اسلامی آن طرفی است که زورِ کشتن دارد و با زور شکست میخورد و فکر میکند که زور جای حق را میگیرد. ما در داستان بهائیها و جمهوری اسلامی یک نبرد تاریخی داریم؛ نبردی که در سپیده دم تاریخ و روایتی افسانهای است -زور در برابر حق. ممکن است در این نسل خیلیها آزار ببینند اما همچنان که در تاریخ جلوتر میرویم میبینیم که بخش بزرگی از جامعهی ایران متفاوت از نیکانشان فکر میکند و این دین چنان گسترش جهانی پیدا کرده که دیگر سازمانهای بینالمللی از حقش دفاع میکنند. زور ماندنی نیست. حق هرگز از بین نمیرود. حتی انسان مرده هم حق دارد.
آیا در بین طلبهها و دانشجویان علوم دینی تغییری میبینید؟ آیا آنها با وجود اینترنت و ارتباط با دنیا هنوز به نجاست، به تعبیر آقای مکارم شیرازی و سایر مراجع، معتقدند؟
ما در داستان بهائیها و جمهوری اسلامی یک نبرد تاریخی داریم؛ نبردی که در سپیده دم تاریخ و روایتی افسانهای است -زور در برابر حق.
ببینید نسل جدید طلبهها دچار بحرانند. قبلاً میگفتند برویم علم دینی بخوانیم. اما طی بیست و چند سال گذشته بخش عمدهی افرادی که وارد حوزه میشوند، میآیند که به حکومت بپیوندند، امام جمعه بشوند، رئیس عقیدتی سیاسی بشوند و امثال آن. اینها انگیزهای برای تحصیل ندارند و نظر مستقلی هم ندارند. گروه اقلیتی هم هستند که افراد باهوشی هستند و با انگیزههای دینی آمدهاند و الان دچار سردرگمیاند. مثلاً یک زمانی که من خودم درس خارج که میخواندم با خودم میگفتم که اینها به چه دردی میخورد؟ به قول فرنگیها irrelevant [نامربوط] است. مثلاً ما فصل قضاوت اسلامی را میخواندیم، مگر حکومت بر اساس قضاوت اسلامی اداره میشود؟ نه. مجلس شورای اسلامی هست، قوهی قضائیه هست، قوهی مجریه هست، دست آخر یک رهبر هست که میتواند جای همه تصمیم بگیرد. یا مثلاً بخش بزرگی از فقه مربوط به احکام بردهداری هست و ما اینها را میخواندیم، همین طور احکام خرید و فروش کنیز. طبیعتاً بحث نجاست کافر و احکام تبعیضآمیزش را میخواندیم؛ حتی بزرگان حوزه هم متوجه شده بودند که این مسئله انسانی نیست و با هیچ خردِ سنجیده و میانگینی سازگار نیست. برای همین هم آقای منتظری به عنوان یک احتمال، آن هم نه فتوا، گفت که این نجاست یک نجاست سیاسی بوده نه نجاست واقعی و آن موقع میخواستند کافران را از جامعه طرد کنند؛ به عبارتی کسانی که اهل کتاب هستند پاک هستند مگر اینکه به چیز نجسی مثل شراب آلوده شوند. اخیراً این نظر مطرح میشود که اهل کتاب طهارت ذاتی دارند. اما مشکل اینجاست که بهائیان را اهل کتاب نمیدانند. اهل کتاب محدودند به یک گروه خاص. مثلاً بودائیها و بسیاری از ادیان دنیا که میلیونها پیرو دارد را اهل کتاب نمیدانند. این بحث نجاست گرهی است که باز شدنی نیست؛ با حقوق شهروندی سازگار نیست، با انسانشناسی مدرن سازگار نیست، با تلقی ما از یک جامعهی انسانی سازگار نیست. طلبهها سرگردانند. بینشان خیلیها به اصطلاح «کافر مخفی»اند، یعنی اعتقادشان را به خیلی از چیزها از دست دادهاند. اما بخش دیگری هم هستند که دوست دارند چهاچوب فکری و هویت طلبگیشان را حفظ کنند اما این معضلات قابل حل نیست. مشکل هم اینجاست که اساس فقه اشکال دارد. فقه یک خانهی بزرگی نیست که فقط یک اتاقش ایراد داشته باشد بلکه تمام این ساختمان برای یک دنیای دیگر ساخته شده و با دنیای ما بیگانه است. در فقه تمام رابطهی خدا با انسان بر اساس رابطهی ارباب با بنده است. رابطهی مرجع تقلید و مقلدش رابطهی سروَر و یک پیرو است؛ همین طور رابطهی زن و شوهر. در سراسر فقه رابطهی خدایگان و بندگی استوار است و برای همین هم هست که همهاش تبعیض است. کل این نظام فقهی بر اساس تبعیض استوار شده بنابراین نمی شود کاری با آن کرد. خیلی سخت است که از طلبهی جوانی که آنجا هست انتظار داشته باشیم هم این قدرت فکری هم این استقامت شخصیتی را داشته باشد که علیه آن نظام شورش کند و دلیرانه منسوخ بودن این نظام فقهی را اعلام کند.
آیا امیدی به اصلاح نظام فقه هست؟ اگر نه چه راه گریزی برای جامعه از این دستگاه وجود دارد؟
کل این نظام فقهی بر اساس تبعیض استوار شده بنابراین نمی شود کاری با آن کرد.
معتقدم تا زمانی که جمهوری اسلامی هست روحانیت اصلاح نخواهد شد. روحانیت مدرن میشود. به این مفهوم که همه چیز کامپیوتری میشود، بوروکراسی مدرن میآید، با لپتاپ و آیپد میروند درس خارج میدهند. همانطور هم که جمهوری اسلامی هم خیلی مدرن است؛ به این معنی که خطرناکترین بخشهای سنت را با مثلاً تکنولوژی هستهای پیوند داده. این شهوت تکنولوژی در حوزهها هم هست، شهوت بوروکراسی در حوزهها هم هست، شما نمیدانید چهقدر نهاد و سازمان و مرکز در حوزهها درست شده. نهادسازی یکی از سرچشمههای لذتیابیِ دنیاگرایانهی سازمان روحانیت است. اما اصلاح شدن و مدرن شدن به معنی دموکراتیک شدن، به مفهوم اخلاقی شدن، به مفهوم سازگاری با انسانشناسی لیبرال و جدید، در ظلِ جمهوری اسلامی اتفاق نخواهد افتاد. به این علت که جمهوری اسلامی روحانیت را به اَشکال مختلف فاسد کرده است. از یک طرف رود عظیمی از پول و منافع اقتصادی را به سمت حوزهها جهت داده است، به طوری که مرجع تقلید موافق حکومتِ در قم دیگر نیاز چندانی به خمس و زکات مردم ندارد. با آن امتیازهایی که از حکومت دارد میتواند فعالیت اقتصادی بکند و پول داشته باشد. دیگر وابستگی اقتصادی به مقلد خودش ندارد و هر کار مایل باشند میکنند، برای همین به شدت فاسدند. دوم اینکه حوزه از لحاظ اطلاعاتی و امنیتی یک پادگان بزرگ است؛ یعنی شما نمیتوانید هر عقیدهای دارید بگویید حتی از نظر فقهی. ما چه قدر آیتاللههای سنتی داشتهایم که دربارهی ولایت فقیه رساله نوشتهاند و دیدگاهشان با آقای خامنهای متفاوت بوده و بعد سرکوب شدهاند، زندان رفتهاند، کتابهایشان ممنوع شده و... . روحانیت زمانی فرصت اصلاح پیدا میکند که از قدرت سیاسی و ثروت نامشروع فاصله بگیرد. آن زمان خواهد فهمید که قدرتش باید قدرت فکر باشد. زور روحانیت الان زور فکری نیست. روحانیت الان تمام برنامههایش را با ثروت کلان و مبتنی بر تبعیض، و با قدرت سیاسی کاملاً غیر دموکراتیک پیش میبرد. فکر لازم نیست. شما نمیتوانید با روحانیت بحث کنید و با استدلال زورآزمایی بکنید و در محیطی برابر با روحانیت حرف بزنید. جمهوری اسلامی یک ماشین هیولاوَشِ عظیمی است که از سپاه پاسداران تا آستان قدس و بنیاد مستضعفان را در اختیار دارد. فکر میکنم که سرنوشت روحانیت به این خاطر غمانگیز است. این نظام همینطور روحانیت را با خودش پیش میکشد. وقتی که این نظام فروبپاشد روحانیت آسیب بیسابقهای خواهد خورد چون روحانیت شیعه هرگز در تاریخ هزار سالهی خودش این قدر به حکومت وابسته نبوده و درست به همان اندازه که الان وابسته است شکست جمهوری اسلامی به شکست سنگینی برای روحانیت بدل خواهد شد.
آیا این اقدام خانم هاشمی که یک خانم مذهبی و محجبه است و به دیدار یک خانم بهائی رفته میتواند مقدمهای بر چنین دیدارهایی و نجاستزدایی از نجسها شود؟
قطعاً اینطور خواهد شد. این ملاقات تابویی را شکست و آتشی زد بر خرمن جهالت بسیاری نسبت به آیین بهائی. ما به تدریج خواهیم دید که قبح ارتباط با بهائیان از بین میرود. این ناگزیر است و سرنوشت جامعهی ایران است. جامعهی ایران به تدریج که مدرن میشود از این مقولات و تابوها مانند نجاست فاصله میگیرد. هیچکس نمیتواند جلو این را بگیرد. روحانیت زمانی با بلندگو و گوجه فرنگی و مدرسه مخالف بوده است و حالا خودش در تأسیس و ترویج این چیزها نمیخواهد از بقیه عقب بماند، حالا هم قبول جامعهای که شهروندان در آن مسالمتآمیز زندگی کنند امری ناگزیر است و تا زمانی که روحانیت این را نپذیرد تنش خواهد بود و این تنشها این فرآیند را فقط کندتر میکند و ممکن است هزینهها بیشتر شود ولی در نهایت بازندگان آن کسانی هستند که به اصطلاح در سمت اشتباه تاریخ قرار دارند. من خودم روحانیون بسیاری را میشناسم که هیچ حرفی نمیزنند، ابراز عقیده نمیکنند اما در عمل مینشینند و با بهائیان غذا میخورند و این مسائل برایشان مطرح نیست. این به تدریج اتفاق میافتد. الان انتخابات برای جامعهی ایران خیلی مهم است و روزی خواهند فهمید که انتخابات در جامعهای که همهشان شهروند و برابر نباشند سرنوشت هیچکس را تعیین نخواهد کرد. و ما به تدریج خواهیم فهمید که تجدد فقط ساختمان جدید برای مجلس و ماشین مدل جدید نیست؛ تجدد این است که من با همسایهام، فارغ از این که چه عقیدهای دارد، بتوانم مثل برادر و همکیش خودم رفتار کنم. این اتفاق در جریان است و رویدادهایی مثل این ملاقات شتاب این روند را بیشتر میکند.
آیا بهائیها میتوانند به این روند کمک کنند؟ آیا کاری بوده که باید تا به حال میکردند و نکردهاند؟
یک بسیج فکری در جامعهی بهائی لازم است که خودش را آماده کند برای تعامل فکری، پاسخ دادن به بسیاری از پرسشها، روشن کردن هزاران نقطهی کور در تاریخ ما و همین طور سعی برای رسیدن به یک زمینهی مشترک با روشنفکری غیر بهائی در ایران
من از همهی کارهایی که بهائیها کردهاند خبر ندارم، برای همین به بخش دوم سؤال نمیتوانم پاسخ بدهم. اما به نظرم در جامعهی بهائی نیاز به یک بسیج روشنفکری داریم. جامعهی بهائی مثلاً اگر یک جامعهی پانصد هزار نفری است در مقابل یک جامعهی هشتاد میلیونی قرار دارد با تاریخ بلندی از جهالت نسبت به آیین بهائی؛ نه تنها نسب به آیین بهائی بلکه نسبت به مقولههای مدرن. خیلی از آدمها در عمرشان اصلاً یک بهائی هم ندیدهاند. ممکنه فکر کنند بهائیها موجودات خطرناکی هستند که از یک طرف به اسرائیل وصل است، از یک طرف به انگلیس و… . یک بسیج فکری در جامعهی بهائی لازم است که خودش را آماده کند برای تعامل فکری، پاسخ دادن به بسیاری از پرسشها، روشن کردن هزاران نقطهی کور در تاریخ ما و همین طور سعی برای رسیدن به یک زمینهی مشترک با روشنفکری غیر بهائی در ایران – از روشنفکران دینی گرفته تا روشنفکران سکولار. فکر نمیکنم روشنفکران سکولار هیچوقت بتوانند خودشان را از بحث کردن کنار بکشند. اینکه بگویند بهائیان هم مثل ما شهروندند و حقوق دارند و ... خوب است، اما اصلاً کافی نیست. کار روشنفکر که بیانیه صادر کردن نیست. کار روشنفکر، کار روشنفکری کردن است و آن این است که ببینیم که چه هنجارها، ارزشها و معیارهای اخلاقی و سیاسی برای ما مهم است و در تناظر با جامعهی ایران گرههای کور کجاست. من فکر میکنم که مسئلهی دیانت بهائی هم یکی از گرههای کور جامعهی ما است. اگر مسئلهی بهائیت روزی در ایران حل شود نشانه و شاخص این است که ما از لحاظ توسعهی سیاسی به درجهی بسیار بالایی رسیدهایم. بنابراین هر کس که دغدغهی توسعهی سیاسی دارد نمیتواند مسئلهی دیانت بهائی را نادیده بگیرد. باید وارد بحث شد و اول پرسشها را مشخص کرد. هنوز بسیاری از پرسشها را نپرسیدهایم؛ اگر بسیاری از پرسشهای قدیمی را جور دیگری طرح کنیم شاید زودتر به جواب برسیم. به نظر من یک جنبش روشنفکری لازم است که در آن بخشهای مختلفی، از جمله جامعهی روشنفکران دینی، مشارکت کنند. روشنفکران دینی هم نمیتوانند فقط به اعلام مخالفت با آنچه بر سر بهائیها رفته بسنده کنند. خب بعدش چی؟ خیلی از آدمهای معمولی هم مخالفند. کار روشنفکر دینی این است که به ما بگوید در دینی که میخواهد اصلاح کند و یا در نسخهی قابل دفاع دینی که میخواهد معرفی کند، مسئلهی بهائیت کجاست و چه نسبتی با سایر مسایل توسعهی فرهنگی و دموکراسی و لیبرالیسم دارد. اگر روشنفکر دینی این کار را نکند یعنی با عافیتطلبی فقط دارد به منفعت خودش میپردازد. فکر میکنم نه تنها شاخص توسعهی سیاسی بلکه یکی از مهمترین شاخصهای دلیری فکری در جامعهی ایران پرداختن به مسئلهی بهائیت است. یعنی کسانی باید باشند که نه تنها ساعتها و روزها بلکه عمرشان را بگذارند سر این مسئله. برای اینکه ما مسائل زیادی از مشروطه تا کنون داریم که دقیقاً به خاطر نادیده گرفتن و غفلت از آنها هنوز درگیرشان هستیم و اگر این مسئلهی بهائیت را امروز در نسل و عصر خودمان جدی نگیریم و نسبتش را با بقیهی مسائل اساسی جامعهی ایران بررسی نکنیم، چه بسا که ما صد سال دیگر هم درگیر همین نقض حقوق اولیهی انسانها باشیم.
وب سایت آسو
درآمد: به رغم مسائل و مشکلات بنیادینی که شایان توجه سران مملکت و رسانههای ایران است، دیدار بین دو همبند پیشین، فائزه هاشمی و فریبا کمالآبادی، بخش عمدهای از توجهها را به خود جلب کرده است. این دیدار و واکنشها چه تصویری از اکنون و آیندهی ایران ترسیم میکند؟[1]
جمهوری اسلامی ایران با مشکل بزرگی مواجه شده است. در واقع، مشکل آن قدر بزرگ است که سران مملکت و رسانههای دولتی مدام دربارهی آن صحبت میکنند. آنها بسیار بسیار برآشفتهاند، و شدیداً دچار اضطراب و نگرانیاند. مشکل آن قدر بزرگ است که جناحهای رقیب تندرو و عملگرا را با هم متحد کرده است، و حالا همه یکصدا در دفاع از مقدسات سخن میگویند.
اگر فکر کردید که مسئله، داشتن بالاترین سرانهی اعدام در دنیا یا شکنجهی زندانیان سیاسی است سخت در اشتباهاید. اگر فکر کردید که مسئله، داشتن بالاترین سرانهی اعتیاد به مواد مخدر در دنیا است باز هم در اشتباهاید. مسئله گم شدن میلیاردها دلار پول و یا داشتن یکی از بالاترین نرخهای فساد مالی در دنیا هم نیست. مسئله، داشتن یکی از بالاترین نرخهای فرار مغزها در دنیا به خاطر سرخوردگی نسل جوانِ بااستعداد هم نیست. اگر فکر کردید مسئله این است که بیش از نیمی از مردم ایران زیر خط فقر به سر میبرند باز هم درست حدس نزدهاید. مسئله بیابانزایی و خشکسالی هم نیست، هرچند که این پدیده در سالهای پیش رو میلیونها نفر را به خاطر تغییرات آبوهوایی مجبور به مهاجرت خواهد کرد. مسئله کشتهشدن و گرسنگیکشیدن هزاران غیرنظامی بیگناه در سوریه هم نیست. این مشکلات در مقایسه با ملاقات خصوصی دو زندانی عقیدتی که چند روز پیش اتفاق افتاد کاملاً بیاهمیت به نظر میرسند.
خانم فائزه هاشمی و خانم فریبا کمالآبادی در سال ۲۰۱۲ در «بند زنان» زندان بدنام اوین با هم آشنا شدند. خانم هاشمی دختر سرشناس رئیس جمهور پیشین ایران و یکی از بانفوذترین چهرههای جمهوری اسلامی، اکبر هاشمی رفسنجانی است. خانم هاشمی، نمایندهی سابق مجلس شورای اسلامی، به خاطر دیدگاههای سیاسی اصلاحطلبانهاش، به جرم تبلیغ علیه نظام به شش ماه زندان محکوم شد. خانم کمالآبادی، روانشناس، و یکی از هفت مدیر جامعهی بهائیان ایران است. بهائیان ایران، اقلیتی مذهبی و تحت آزار و اذیتاند. خانم کمالآبادی از سال ۲۰۰۸ در زندان به سر میبرد، و به اتهامِ بیاساس «جاسوسی برای اسرائیل» و «توهین به مقدسات» به ۱۰ سال زندان محکوم شده است. وکیل او، خانم مهناز پراکند، حکم صادرشده برای مدیران جامعهی بهائی را مملو از توهین و اتهامات بیپایه و اساس علیه بهائیان میداند. وقتی خانم کمالآبادی به زندان افتاد، دخترش فقط ۱۳ سال داشت؛ خانم کمالآبادی نتوانست در مراسم فارغالتحصیلی و عروسی دخترش و تولد نوهاش حضور داشته باشد. نهایتاً، به خانم کمالآبادی اجازه داده شد تا چند روزی به دیدار خانوادهاش برود، و در همین فاصله خانم هاشمی هم به دلیل آشناییشان به دیدارش رفت. خانم نسرین ستوده، وکیل سرشناس حقوق بشر و از همبندیهای سابقشان، هم همراه او بود. تمام کسانی که با زندانیان بهائی برخورد داشتهاند به نحوی تحت تأثیر ازخودگذشتگی و صداقت اخلاقی آنها قرار گرفتهاند. تعجبآور نیست که آنها چنین حامیان وفاداری پیدا کردهاند.
با انتشار خبر این دیدار، سران ایران به شدت بر آشفتند. شمار قابل توجهی از روحانیون ارشد دستگاه دینی دیدارِ خانم هاشمی با یک عضو اقلیت مظلوم و محروم بهائی را محکوم کردند. یک مقام بلندپایه روابط دوستانه با بهائیان را «خیانت به اسلام و انقلاب» دانست و محکوم کرد، و یک مقام دیگر هشدار داد که «همنشینی با بهائیان و معاشرت با آنان خلاف تعالیم اسلام است». مقام دیگری دیدار با بهائیان را «یک انحراف دینی عظیم» اعلام کرد، و مقامات دیگر خانم هاشمی را تهدید به پیگرد کیفری کردند تا درس عبرتی برای دیگران شود. با توجه به مصائب مردم ایران و ناخشنودیشان از نظام حاکم، این نفرت بیمارگونهی قرون وسطایی از بهائیان خود آشکارا خبر از ورشکستگی اخلاقی سران جمهوری اسلامی و تلاش دیرینهی آنها برای بلاگردان کردن یک اقلیت دینی صلحدوست میدهد. ژان-پل سارتر جملهی معروفی دارد: «اگر یهودیها وجود نداشتند، یهودستیزان حتماً آنها را اختراع میکردند.» نفرتورزی بیش از هر چیز انعکاسی از بیشهامتی است، انعکاسی از این نیاز که برای ساختن «خود» باید «دیگری» را نابود کرد. معلوم است که مشکل بهائیان در ایران مشکل بهائیان است، اما این به همان اندازه مشکل ایران هم هست، زیرا هویتی که بر اساس نفرت ساخته شود هم به قربانیان و هم به مسببان آسیب میزند. خانم کمالآبادی، به عنوان یک روانشناس، میتواند به خوبی این مسئله را درک کند. ایدئولوژیِ پارانویایی که نیاز دارد مادربزرگی را که صرفاً میخواهد نوهاش را در آغوش بگیرد به زندان بیندازد و به او تهمت بزند یک بیماری سیاسی است که به یک دورهی درمان طولانی و مستمر نیاز دارد. تکرار وسواسگونهی تبلیغات ضدبهائی، نظریههای توطئهی متوهمانه، نفس وجود بهائیان را معادل «توهین» به اسلام گرفتن: اینها نشانهی نومیدی و ضعف است، تلاشی است برای مشروعیت بخشیدن به اعمال قوهی قهرآمیز از طریق برانگیختن نفرتورزی متعصبانه و خشونتورزی اوباش. هرچه مطالبات مردم رنجکشیدهی ایران برای آیندهای روشنتر بیشتر شود، دستگاه اطلاعاتی و امنیتی قوی (اما ضعیف) ایران بیشتر نیازمند استفاده از بهائیان برای انحراف افکار عمومی میشود.
این نشان نویدبخشی بر شرافت مردم ایران است که افرادی مانند خانم هاشمی و ستوده، همسو با طیفهایی از دیگر رهبران اخلاقی مانند دگراندیشان مشهور، آقایان محمد نوریزاد و صادق زیباکلام، و حتی روحانیون شیعهی سرشناسی همچون آیتالله معصومی تهرانی، از نفرت روی گردانده و با هموطنان بهائیشان ابراز همدردی میکنند و خواهان آزادی و برابری آناناند. این رهبران نوخاسته میدانند که این همه سال نفرتورزی و خشونت دینی چه آسیب فاجعهباری به تمدن غنی ایران زده است، کشوری که باید یکی از مرفهترین و پیشروترین ممالک دنیا باشد. آزادی هفت مدیر جامعهی بهائی صرفاً آزادی هفت بیگناهی نیست که ناعادلانه در زندان رنج میکشند. مسئلهی بهائیان مسئلهی کوچکی نیست. در واقع، رهایی بهائیان رهایی ایران است، خلاصی از زندان نفرت و نیرنگی است که مانع از شکوفایی یک ملت بزرگ شده است، ملتی که میتواند کل آن منطقهی پارهپاره از خشونتهای فرقهای را دگرگون کند.
برگردان: بیتا سرافراز
[1] این مقاله برگردان اثر زیر است:
Payam Akhavan, ‘Iran’s Baha’I Problem’, The World Post, 23 May 2016.
پیام اخوان استاد حقوق بینالملل در دانشگاه مکگیل در مونترئالِ کانادا است.
By Kasra Naji BBC Persian
A political storm has erupted in Iran after the daughter of former President Akbar Hashemi Rafsanjani visited a leader of the
persecuted Bahai religious minority while she was on leave from prison.
Senior conservative clerics denounced Faezeh Hashemi following her meeting with Fariba Kamalabadi, a mother-of- three who was
temporarily released and allowed home to see her newborn grandchild.
Iran's religious establishment regards the Bahai faith, which emerged in Iran in the 19th Century, as a heretical sect.
Bahais, who number approximately 300,000, are often denounced as unclean and accused of being agents of the US and Israel.
In response to the criticism of Ms Hashemi's visit and calls for her to be prosecuted, her father issued a terse public reprimand saying she
had made a big mistake that had to be rectified.
He described the Bahai faith as "a deviant sect", which "we disavow and have always done".
Observers say Mr Rafsanjani might have come under pressure to act.
While the Supreme Leader, Ayatollah Ali Khamenei, has not commented publicly on the issue, his website this week reposted a fatwa, or
legal ruling, denouncing Bahais as unclean.
Unrepentant
It is not the first time Faezeh Hashemi has been at the centre of controversy.
The former MP and women's magazine editor spent six months in prison in 2012 after being found guilty of making "propaganda against
the system" for her role in the mass protests that followed the disputed presidential election of 2009.
Hardliners have long used Ms Hashemi's alleged misdeeds to undermine her father, who is a leading moderate voice in Iran.
It was during her time in jail that Ms Hashemi met Ms Kamalabadi, one of seven Bahai community leaders arrested in 2008 and handed
20-year sentences in 2010 after being convicted on charges including "espionage for Israel", "insulting religious sanctities" and
"propaganda against the system."
Human rights activists said the charges against the seven - who had formed an ad hoc national administrative group for Bahais called the
Yaran - were baseless.
Other former cellmates of Ms Kamalabadi also took the opportunity to visit her during her brief time back home this week, including the
noted human rights lawyer Nasrin Sotoudeh.
But it was only when pictures emerged on social media of Ms Hashemi, a woman from a family at the heart of the ruling establishment,
sitting at home with Ms Kamalabadi and other Bahais, that the controversy erupted.
Ms Hashemi herself has been unrepentant. She said her time in prison with Ms Kamalabadi had opened her eyes to the Bahais, who she
believed should be accorded full civil and human rights.
"Of course, we form bonds with fellow human beings during the course of our lives, even if they do not belong to our religion," she said,
arguing the clerics' treatment of Bahais was contrary to the teachings of Islam.
"If they [conservatives] were concerned with religion, they wouldn't commit so much injustice in [the] name of religion."
Social media praise
The Iranian authorities deny that the country's Bahais, whose faith is not recognised by the constitution, suffer discrimination.
However, Bahai children are denied entry to universities, and Bahai business owners complain of regular harassment by the authorities.
There have been many attacks on Bahai cemeteries across the country.
One cleric even went on state television recently to say Bahais who died should be collected and disposed of by the municipal authorities.
Ms Kamalabadi has now returned to jail, but there are signs that attitudes among many Iranians who previously had ignored the treatment
of Bahais in their midst may be changing.
While hardline newspapers and websites castigated Ms Hashemi for her meeting, many Iranians took to social media this week to praise
her for highlighting the plight of the Bahais.
By Thomas Erdbrink , The New York Times
Faezeh Hashemi, center, in 2009. A visit by Ms. Hashemi, a daughter of a prominent
ayatollah, to Fariba Kamalabadi, a leader in the Bahai faith, highlighted the harsh
treatment of the group. Ms. Hashemi became acquainted with Ms. Kamalabadi in 2013,
when they shared a prison cell. CreditYour View, via Reuters
TEHRAN — A house visit by a daughter of a prominent ayatollah to a
female leader of the persecuted Bahai religious minority touched off a
debate this week in Iran about the harsh treatment of a group deemed
pagans and impure by the country’s dominant clerics.
The issue was raised last week when the Iranian news media reported that
Faezeh Hashemi, 54, a daughter of the former president, Ayatollah Ali
Akbar Hashemi Rafsanjani, had sat down for tea with Fariba
Kamalabadi,52, a Bahai leader.
Ms. Kamalabadi, was on temporary leave from a 20-year prison sentence
imposed on her and six other Bahai leaders for spying for Israel. The
United States State Department has condemned their imprisonment and
called for their release along with other “prisoners of conscience.”
An official with Iran’s conservative judiciary, Gholamhossein Mohseni-
Ejei, called the meeting “obscene and despicable,” and told reporters on
Wednesday that he was planning to take Ms. Hashemi to court.
Ms. Hashemi and Ms. Kamalabadi became acquainted in 2013, when they
shared a prison cell after Ms. Hashemi was given a six-month sentence for
“spreading propaganda against the system.”
Before then, “I had no information about these people,” Ms. Hashemi said
of the Bahais. “But with the Islamic Republic imprisoning me, I became
familiar with them, and this opened another window in my life.”
Ms. Hashemi, one of Iran’s most prominent activists, is often shielded
from punishment by her powerful family connections. Once an outspoken
lawmaker, she started Iran’s first newspaper for women in 2000 and was
the first female member of the establishment to publicly ride a bicycle,
long deemed religiously unfit for women.
Meeting a member of the Bahai faith, however, was one provocation too
many. Even her father criticized her for having tea with a member of the
Bahais, whom he called “heretics,” the semiofficial Fars News Agency
reported on Monday. “She has committed a wrong deed and should be
ashamed of herself,” he said.
Other clerics were outraged, saying that meeting with Ms. Kamalabadi, a
psychologist, was “criminal.” One expert in religious ethics, Mahdi
Tabataei, demanded an “apology to the nation” from Ms. Hashemi.
The head of Iran’s judiciary, Ayatollah Sadegh Larijani, said that Ms.
Hashemi faced prosecution on national security grounds. “Socializing with
them, especially relatives of senior clerics and high-ranking officials, is
damaging the norms,” he said on Tuesday, the semiofficial Tasnim News
Agency reported.
But Ms. Hashemi told Euronews that she was “not sorry at all.”
Discrimination in name of religion and the oppression of the Bahais are
wrong, she said. “We are oppressive in Iran not only toward these but
toward many,” she said to the agency. “We should correct our behavior.”
Some people, even among the clergy, have risen to her defense. “They met
in prison, of course they can be friends,” said Fazel Meybodi, a reformist
cleric from the Shiite holy city of Qum. Noting that not all Islamic scholars
agree that the Bahais are spiritually impure, he added: “These are just two
humans meeting. What is the problem?”
In contrast to Iranian Jews, Christians and Zoroastrians, tolerated
minorities who even have representatives in Parliament, the Bahais have
been persecuted in Iran ever since the 1979 Islamic Revolution. Their
belief in another prophet after Muhammad is anathema to Shiite Muslim
clerics, who consider Muhammad the final messenger of God.
There are about 300,000 Bahais worldwide. Their headquarters is in
Haifa, Israel, another reason Iranians distrust them. “The leader of their
cult is Zionism,” the head of Iran’s paramilitary Basij organization, Brig.
Gen. Mohammad Reza Naghdi, said on Monday. “Supporting them means
being a lackey of the Zionists.”
Because they are considered impure, Bahais are not allowed to pursue
higher education or to become civil servants. However, with the rising
influence of the urban middle class, dogmatic religious edicts of the sort
used to marginalize the Bahais have come under pressure.
“It is not clear why Bahais in Iran do not have the right to work or an
education, and should be imprisoned,” Sadegh Zibakalam, a Tehran
University professor and outspoken activist told a news website on
Tuesday. “Did Prophet Muhammad order to imprison anyone who is not a
Muslim yet or a nonbeliever?”
برگرفته از وب سایت کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران
۱۳۹۵,۰۳,۱۱
پس از دیدار دختر رییس جمهور اسبق با یک زندانی بهایی مقامات حکومتی موج جدیدی از حملات لفظی را آغاز کرده اند
۱۱ خرداد ۱۳۹۵—کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران و «سازمان تاثیر بر ایران» امروز با انتشار یک ویدیوی انیمیشن خواستار پایان دادن به تبعیض و نفرت پراکنی علیه اعضای آیین بهایی در تهران شدند.
این ویدیو به دنبال افزایش ترویج ادبیات ضدبهایی توسط رسانههای حکومتی ایران و روحانیون وابسته به نهادهای حکومتی، که پس از ملاقات فائزه هاشمی، شخصیت برجسته سیاسی و دختر رییس جمهور اسبق ایران اکبر هاشمی رفسنجانی، و فریبا کمالآبادی، یک رهبر بهایی در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۵ صورت گرفته منتشر میشود. خانم کمالآبادی در زمان این ملاقات در یک مرخصی پنج روزه به سر میبرد.
هادی قائمی مدیر اجرایی کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران گفت: “آزار و اذیت سازمان یافته بهاییان در ایران توسط یک جریان مستمر ادبیات نفرتپراکن از سوی روحانیون و رسانه های مرتبط با حکومت تغذیه میشود.” وی افزود: ” اقدام به اهریمن سازی بهاییان برای توجیه نقض حقوق بشر آنها انجام میشود .”
به گفته جامعه جهانی بهاییان، از زمان دیدار ۲۴ اردیبهشت ماه بین فائزه هاشمی و فریبا کمالآبادی، “تعداد بی سابقه ای از اظهارنظرات ضد بهایی در سراسر ایران وجود داشته که در رسانه های خبری رسمی و وبسایت های مورد حمایت حکومت منعکس شده اند.”
طبق گزارش جامعه جهانی بهاییان حداقل ۱۶۹ روحانی و مقام دولتی، شامل اعضاء سپاه پاسداران، قوه قضاییه و مجلس خبرگان علیه بهاییان اظهارات علنی ابراز نموده و این اعضای جامعه را “دشمن” خوانده و از دیگران خواسته اند تا “با آنها هیچ ارتباطی” نداشته باشند.
مانی مستوفی، مدیر سازمان تاثیر بر ایران گفت: “این بسیار نگران کننده است که بازوهای حکومت باعث تحریک نفرت علیه هر گروه اقلیتی بشوند.” وی افزود: “این نوع ادبیات رسمی به سیاستهای جاری آزار و اذیت و خشونت علیه بهاییان و سایر گروه های اقلیت ایران نزدیک است.”
انیمیشن جدید سازمان تاثیر بر ایران و کمپین داستان یک بهایی جوان است که بارها و بارها با الفاظ اهانت آمیز روبرو میشود که بخشهای از سخنرانیها و اظهارات پخش شده در رسانههای رسمی است و نشان میدهد چگونه گفتمان ضدبهایی به سیاست های متعصبانه حکومتی تبدیل می شود.
تصاویر خیرهکننده این انیمیشن در نتیجه همکاری بین نویسندگان کمپین و سازمان تاثیر برای ایران و همچنین هنرمندان برجسته ایرانی، از جمله نگارگر بینالمللی توکا نیستانی بوده است.
بهاییان یکی از اقلیتهای ایرانی هستند که طی چهار دهه گذشته با آزار و اذیت طاقت فرسایی مواجه بودهاند. در رسانه ها و گردهمایی های مذهبی حکومتی، آنها مرتبا غیراخلاقی، نجس، یک فرقه منحرف مذهبی، جاسوس، حامیان رژیم پادشاهی سابق، و عوامل خارجی نامیده میشوند. در قوانین ایران و در عمل، بهاییان برای اجرای آیین خود با محدودیت های شدیدی روبرو هستند. آنها به طور منظم از دسترسی به آموزش عالی و اشتغال عادی محرومند و مرتبا برای شرکت در جامعه مذهبی خود دستگیر شده اند.
فریبا کمال آبادی و شش رهبر دیگر بهاییان ایران در اردیبهشت ماه سال ۱۳۸۷ دستگیر شدند و برای اداره امور جامعه خود در سطح کشور هریک به ۲۰ سال زندان محکوم شدند. آنها به اتهامات “جاسوسی،” “تبلیغ علیه نظام،” و “سازماندهی و توسعه یک گروه غیرقانونی” محکوم شدند.
در سال ۱۳۸۷، سازمان ملل متحد بازداشت این هفت بهایی را غیرقانونی و نقض قوانین حقوق بشر خواند و سازمان ملل متحد بارها و بارها تبعیض سازمانیافته علیه بهاییان در ایران را محکوم کرده است.
فریبا کمالآبادی در زمان دیدار خانم هاشمی از وی در منزل خود، در اولین مرخصی خود پس از هشت سال زندان به سر می برد. وی پس از آن به زندان اوین بازگشت.
فائزه هاشمی که خود یک زندانی سیاسی سابق است، از زمان این ملاقات از سوی مقامات حکومتی به شدت تحت انتقاد قرار گرفته است و در دفاع از اقدامات خود در مصاحبهای با بخش فارسی شبکه یورونیوز در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ماه گفته است: “من دیدن خانم کمالآبادی رفتم به دلیل اینکه همبندی من بود و شش ماه با هم زندگی کردیم و بعد از هشت سال برای پنج روز مرخصی آمده و این دیدار خیلی چیز عادی و معمولی و مسئله پیشپاافتادهای است. حیوان که نیستیم. در زندگی در دورانهای مختلف یک چیزهایی وجود دارد که یک سری وظایف اخلاقی و انسانی را بر دوش آدم میگذارد و یکسری ارتباطاتی را برقرار میکند.”
فائزه هاشمی همچنین از زمانی که در زندان گذرانده به عنوان یک تجربه بسیار “گرانبها” یاد کرده است و افزوده است: “ما در ایران داریم ظلم میکنیم نه تنها به اینها که به خیلیها. منتهی میزان اینها از همه بالاتر است. و نباید این اتفاق بیفتد و ما باید رفتارهایمان را اصلاح بکنیم.”
هادی قائمی گفت: “ادبیات ضدبهایی حکومت با هدف به کارگرفتن ایرانیان معمولی در سیستم تبعیضآمیز خود انجام میشود اما بخش قابل توجهی از مردم از این حرفهای تبلیغاتی عبور میکنند و آنها را نادیده میگیرند.” وی افزود: “ما امیدواریم که این ویدیو، مانند اقدام ستودنی خانم فائزه هاشمی، افراد بیشتری را برای پیدا کردن راه هایی برای تبدیل ایران به جایی با تبعیض و تعصب کمتر تشویق کند.”
برگرفته از وب سایت صدای گوناگونی جهان
تاریخ پخش یکشنبه ۲۹ مهٔ ۲۰۱۶
یشتر شاید اوج "مدارای اسلامی" درباره بهائیان ایران را میشد در نظرات متأخر آیتالله منتظری جستجو کرد، اما فائزه هاشمی، دختر اکبر هاشمی رفسنجانی با دیدار خود با فریبا کمالآبادی، یکی از رهبران جامعه بهائیان، توجه افکار عمومی را به صورت جدی به مسئله حقوق بهائیان در ایران معطوف کرد. با توجه به این اقبال عمومی، آیا میتوان گفت که حساسیت جامعه ایران نسبت به مقوله حقوق بهائیان افزایش یافته است؟
این پرسش و پرسشهایی دیگر در این زمینه را در میزگرد این هفته "زمینه ها و دیدگاه ها"، با حضور نسرین ستوده، وکیل دادگستری و فعال حقوق بشر در تهران، حسن فرشتیان، پژوهشگر علوم اسلامی در پاریس، و عرفان ثابتی، جامعهشناس دین و عضو جامعه بهائیان در لندن مطرح میکنیم.
نسرین ستوده که خود از زندانیان سیاسی بوده و به دیدار فریبا کمالآبادی نیز رفته، با اشاره به نزدیک شدن زندانیان از هر عقیده و مرامی به یکدیگر در زندان، میگوید آنچه در زندانهای جمهوری اسلامی روی میدهد همان چیزی است که اگر جامعه ایران آزاد میبود اتقاق میافتاد.
حسن فرشتیان نیز که به همراه چهار پژوهشگر دینی دیگر در بیانیهای مشترک واکنش بعضی از مراجع و روحانیون به این دیدار فائزه هاشمی را "اسفبار" خواندهاند، میگوید نسبت به دههها گذشته، تصور حتی مذهبیهای ایران درباره حقوق بهائیها تغییر کرده است.
عرفان ثابتی با تأیید تحولات جامعه ایران اما میگوید، متأسفانه سرکوب اقتصادی بهائیان در ایران در دوران حسن روحانی شدیدتر از دوران محمود احمدینژاد است. او میافزاید بسیاری از ایرانیانی که با دیدگاههای مغایر حقوق بشر حکومت همراه نیستند، برای احقاق حقوق مدنی خودشان و حقوق بهائیان، مقاومت خشونت پرهیز مدنی نمیکنند و حاضر به پرداخت هزینه نیستند.
م-همایونی
"... گويا صبر در عالم کون از اصطبارشان ظاهر شد و وفا در ارکانعالم از فعلشان موجود گشت. "
" ضدّیت با هر حقیقت الهی که جدیداً" ظاهر میشود سنّت تاریخ است و در هر عصری تکرار میشود. واقعیّت دیگری که تاریخ با همان استمرار به آن شهادت داده آن است که هیچ عاملی نمیتواند مانع پیشرفت عقیده ای گردد که وقت و زمان آن فرا رسیده است...."
سایت خبری گلدن نیوز درتاریخ 28/2/1395 مقاله ای از جناب عبدالله شهبازی با عنوان " بهایی که از حیفا دستور نگیرد کجاست؟ / طهارت و نجاست ربطی به حقوق شهروندی ندارد . " درپاسخ به یادداشتی از جناب محسن کدیور تحت عنوان " با بهائیان چگونه برخورد کنیم ؟ " منتشر نمود .
خواندن این مقاله برای من از آنجا بسیار جالب بود که ایشان برای اثبات حق بجانب بودن نظام درارتباط با سلب حقوق شهروندی بهائیان بوجود نقطه ضعف اجتماعی دیگری اشاره میکنند که خود درقرن بیست و یکم با هیچ منطق و خردی مطابقت ندارد , و معضل دیگری است در رابطه با عدم رعایت کرامت و شرافت انسانی , معضلی که صرفا" زائیده تفکرات واندیشه های تفرقه افکن بين افراد یک جامعه است ونه جزء اصول دیانتی که رسالت کلیه اش ایجاد وحدت و یگانگی دربین مردمی بوده است كه برای تعلیم و تربیت روحانیشان به اراده خداوند تأسیس گردیده است .
وی در بدایت مقاله بجناب کدیور گوشزد مینمایند که " مسئله طهارت و نجاست، که در شریعت یهود نیز مشابه دارد، ربطی به حقوق شهروندی ندارد. نجاست اهل کتاب بزعم بسیاری از فقها به معنی غیرانسان بودن و نفی حقوق شهروندی ایشان نیست "
اين مطلب بدین معنی است که اگر یک ایرانی اهل کتاب باشد ولی غیرمسلمان , نجس و از دائره پاکی و طهارت خارج است . این واقعیت یکی از نشانه های بارز نظام حاکم بر سرزمینی است که درچندین هزار سال گذشته شكوه و عظمت حکومتش درمنطقه ای وسیع وگسترده از عالم بخاطرآن بود که پرچمدار حقوق بشر و نوع دوستی جمیع اقوام ومذاهب بوده است وامروزمتأسفانه افراد صاحب قلم و پژوهشگری مثل جناب شهبازی نیزدرمقالات انتقادی خویش در دفاع از این طرز تفکر بدان استناد مینمایند .
سئوال من اینست که اگر آنها از نظر فققهاء محترم , انسانند ونجاست اهل کتاب به معنی غیرانسان بودن نیست , چگونه میتوان خداوندی را که مصدر خیر محض ونیکوئی است اشرف مخلوقش را با هر عقیده و باوری که دارد نجس و یا کافر شمرد ودرارتباط با او رعایت بسیاری از امور را کرد ؟ چگونه میتوان درحالیکه باید آثار توحید و یگانگی , تنزیه و تقدیس , قدرت و عظمت , علم و آگاهی و بالاخره 99 اسم از اسامی خداوند را درمخلوقاتش جستجو کرد عده ای از ابناء بشر را که خلیفه او در روی زمینند , صرفا" بخاطر اینکه با مسلمانی که نه در اصول دین بلکه درفروع واحکامش هم رأی نیستند را نجس وکافرانگاشت ؟ دراین صورت اصل پاکی ذات انسانی را کجا باید یافت ؟ این فقط نمونه ای از تدنی فکر بشری درقرن سیزدهم هجری قمری بود که حضرت بهاء الله مؤسس آئین جهانی بهائی را برآن داشت که دریوم اول اظهار رسالتش درباغ رضوان واقع در بیرونی شهربغداد خطاب به اهل عالم بفرمايند :
" قد انغمست الاشیاء فی بحر الطهارة "
( غوطه ورکردم همه چیزها را دردریای پاکی – ترجمه غیررسمی )
و در کتاب اقدس ام الکتاب آئین بهائی نیز تأکید کردند :
" و کذلک رفع الله حکم دون الطهارة عن الاشیاء و عن ملل اخری
موهبة من الله انه لهو الغفور الکریم "
( و اینچنین خداوند حکم پاک نبودن را ازهمه چیزها و ازملتهای دیگر برداشت واین موهبتی است از خداوند بخشنده کریم – ترجمه غیررسمی )
وبدینسان به اراده مبارک ایشان بزرگترین مانع برسر راه رابطه ودّیه و صمیمی بین کل ابناء بشر برداشته شد .
درقسمت دیگری از این مقاله آقاى شهبازى ازآقای کدیور پرسیده انـد :
" آیا بهائی میتواند بـدون عضویـت در تشکیــــلات { بیتالعدل حیفا } بهائی باشد ؟ "
مشکل آقای شهبازی وسایرهمقطارانش ازهمین جا شروع میشود که ایشان متأسفانه بعنوان یک نویسنده ومحقق نه تنها راضی به مراجعه به ضمیر و وجدان خود نیستند بلکه حتی ذره ای تمایل به دسترسی به اطلاعات جامع و صحیحی درباره ديانت بهائى هم ندارند , سطحی نگاری را بسیارعادی می پندارند . در حاليكه لازمه نگارش هرنقدی احاطه و تسلط كافى درموضوع آن است ونه پیشداوری و قضاوت عجولانه . شایستگی وقابلیت هرقلمی بسته به میزان علم و دانش صاحب قلم نسبت به موضوعی است که درباره آن مطلبی مینگارد و بهمان میزان که درنگارش رعایت راستی وصداقت را ملحوظ نظر میدارد ونیت را پاک و خالص می نماید قادر خواهد بود که فتح مدائن قلوب کند و کلامش را بر دلها بنشاند , در اینصورت است که دربیان حقیقت زحمت و محنت خویش را به رحمت و منت برای خواننده تبدیل میکند نه آنکه خدای نکرده نوشتارش هچون جرقه ای باشد که آتش افروز دشمنی و نفاق در جامعه گردد .
ابتدائی ترین موضوعی که لازمه دانستن آقای شهبازی در طرح این سئوال بود جنبه جهانی بودن آئینی است که موعود جمیع ادیان سماوی ميباشد , گویا ايشان بطور کلی از اين حقيقت غافل مانده اند كه جهانی بودن این دیانت را هم میتوان بسهولت با چشم بصیرت در پیام شفا بخش حضرت بهاء الله به عالم انسانی یافت و هم توسعه و تحکیم روز افزونش را با چشم سر دربیش از 200 مملکت ازممالک کره ارض ملاحظه کرد . هدف این آئین الهی " وحدت عالم انسانی " است که حجرالزاویه نظم نوین جهانی است و قادر است بمدد قوه عهد ومیثاق الهیش جوامع بهائی را درسراسرعالم درسطوح محلی وملی و بین المللی بیکدیگر پیوند دهند , قوه و نیروی بی مثیلی که درتاریخ ادیان الهی سابقه نداشته است .
یکی از ارکان مهمه اين نظم بدیع جهان آراء که ضامن وحدت و جامعیت جامعه بهائی است , وجود هیئتی مشورتی است که نه تنها تأسیسش در آثار حضرت بهاء الله ( سال 1873 میلادی مقارن سال 1252شمسی قمری ) یعنی بنیانگذار این آئین یزدانی به اهل عالم بشارت داده شده است بلکه اصول ومبانیش نیز بقلم گهربار مروجین تعالیمش تبیین و به عنوان " بيت العدل اعظم الهی" مذکور گردیده است ." مقصد اعلایش تسلسل و استمرار قدرت وسیطره الهیه است که از مصدر شریعت ربانی جاری شده است تا وحدت و اتحاد پیروانش در سراسر عالم محفوظ گردد وتعالیمش از تصرف و انحراف و تصلب و انجماد مبرا ومصون ماند " , آنچه مقررمیدارند مصون ازخطا است زیرا ازعصمت موهوبی صاحب شریعت برخـــــوردار
است و بدینشکل پیروان جامعه جهانی بهائی را درمقابل مشکل عظیم تفرقه و تشتت که مع الاسف هچون بلائی گریبانگیر جمیع ادیان الهیه گشته است صیانت و وقایت مینماید .
لازم بود جناب شهبازی قبل از هرگونه دخل و تصرفی درعنوان این هیئت خوانندگان این سایت خبری را حتی المقدور از منبع و مرجعی که چنین اختیار و صلاحیتی به ایشان داده است مطلع نمایند و چنین عجولانه وسرخود, فقط بمنظور وصول به مقاصد ومآرب مغرضانه ای که از دیر باز نسبت به این آئین الهی دارند این عنوان منصوص را به { بيت العدل حيفا } درمقاله خود ذکر نمیکردند .
جناب شهبازی اگردرتبعیت از مدیران مسئول , خود را از ارتباط با بهائیان ممنوع کرده اند ایکاش حد اقل قبل از نوشتن اين سطور چند دقیقه بخود زحمت میدادنند و تا فتوای دیگری مبنی بر حرام بودن ارتباط با بهائیان حتی درفضای مجازی هم صادر نشده است درکسب اطلاعات بیشتر از این مؤسسه به بيان نامه واساسنامه " بیت العدل اعظم الهی" كه در سایتهای متعدد مجازی در دسترس عموم افراد بشر به لغت مادری ایشان قرار گرفته است مراجعه می کردند آنگاه مطمئنا" مطالبی که مینوشتند از محتوی معتبرتری برخوردار میبود . بهرحال جورایشانرا میکشم و ذیلا" با ذکر مختصری از بیان نامه و اساسنامه " بیت العدل اعظم الهی" بمنظور آشنائی بیشتر با هویت این مرجع الهی نظرشان را جلب مینمایم :
این بيان نامه به اسم خداوند و ذکر عظمتش چنین آغاز میشود :
" بسم الله الفرد الواحد المقتدرالعلیم الحکیم "
وبا توصیف پروردگار به :
" النور الساطع من افق سماء العطاء "
و شهادت بر :
" وفوررحمت الهیه وکمال عدالت ربانیه وتحقق نبوات قدیمه حضرت احدیه " ...
ادامه مییابد وبعد از اعتراف به مقام و رسالت حضرت بهاءالله که در این دور و عصر مصدر وحی الهی هستند , این مؤسسه وفاداری خویش را به عهد ومیثاقش اعلان وبه نقل قولی از حضرت بهاءالله درارتباط با هدف ومقصود از ظهور ادیان الهی میپردازند :
" دین الله ومذهب الله را از برای حفظ و اتحاد و اتفاق و محبت و الفت عالم است او را سبب و علت نفاق و اختلاف و ضغینه و بغضا منمائید .... "
درقسمت اساسنامه وظائف و اختیارات این هیئت را ذکر میگردد که ازآن جمله است :
• همت در تحسین اخلاق واتصاف بصفات و کمالات رحمانیه است که مابه الامتیاز حیات فردی و اجتماعی بهائی است .
• جهد بلیغ در تقویت مبانی الفت و تفاهم بین اقوام وملل و استقرار صلح عمومی و مجاهدت در سبیل نورانیت و تهذیب نفوس و ترقی و اصلاح عالم .
• حفظ حقوق شخصی وتأمین ابتکار و آزادی افراد است و حفظ ناموس نفوس و تحکیم ممالک و تعمیر بلاد
اعضاء این هیئت هر 5 سال یکبار دریک انتخابات بین المللی عمومی – سری و آزاد بدون پارتی بازی و پروپاگانهای انتخاباتی رایج در سراسر دنیا که اغلب با نتائج اسفناک نارضایتی عمومی روبروست در فضائی مملو از روح و ریحان که جلوه ای از بزرگترین دمکراسی حقیقی در سراسر عالم است توسط نمایندگان منتخب جامعه جهانی بهائی انتخاب میگردند .
جناب عبدالله شهبازی که متولد شهر شیرازند وبمدت یک دهه مدیریت مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، وابسته به وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران را به عهده داشتند انصافا" نباید این اطلاعات جزئی را از آئینی داشته باشند که در زادگاه خود ایشان ظاهر شده است ؟ آیا با برچسب زدن " حيفا " به " بیت العدل اعظم الهی نمیخواهند بار دیگر نيت بدخواهانه سنتى خود , یعنی ارتباط جامعه جهانی بهائی با دولت اسرائیل را آشکار واصرار دراین رأی باطل را به اثبات برسانند ؟ , بدون توجه به اینکه :
اولا" – " بیت العدل اعظم " بعنوان مرکز بین المللی اداری جامعه جهانی بهائی , مرجعی کاملا" مستقل از دولت اسرائیل ورکنی عظیم از همان نظم بدیع جهان آراء حضرت بهاء الله است . " روابط مرکز جهانی بهائی با اسرائیل مانند سایر کشورهای جهان، بر اساس اطاعت از قوانین مدنی آن مملکت و عدم وابستگی و دخالت در امور سیاسی استوار است. "
ثانیا" – بر طبق حکم کتاب اقدس که معرف کتاب حدود و احکام این آئین الهی است مرکز روحانی و اداری جامعه جهانی بهائی باید در یک مکان مستقر باشد . و بر این اساس به اراده مبارک مؤسس این آئین مبین محل استقرار جسد مطهر سید علی محمد باب ( حضرت اعلی ) بیش از هشتاد سال قبل از تأسیس دولت اسرائیل دربالای کوه کرمل مشخص شد . و در نوروز 1909میلادی مقارن با 1288 شمسی بعد از شصت سال از شهادت آن مظلوم آفاق درمدینه تبریز درآرامگاه ابدی خود استقرار یافت و بدینسان رکن دیگری از ارکان این نظم تأسیس یافت . وچون در بدایت ظهور این آئین حضرت بهاء الله بحکم پادشاهان قاجار و عثمانی مجبور به ترک وطن مألوف و تبعید به عراق , ترکیه و سرزمین فلسطین که درآن زمان جزء قلمرو عثمانیان بود گردیدند , بعد از اختتام حیات عنصری آن ذات مقدس درسنه 1892 مقارن 1271 شمسی یعنی 56 سال قبل از تأسیس دولت اسرائیل جسد مقدسش درعکا استقرار یافت و با بنیان رکن عظیم دیگری از این نظام نوین جهانی , مرکز روحانی جامعه جهانی بهائی اکمال و به مرور ایام با تأسیس " بیت العدل اعظم " الهی مرکز اداری نیز درجوار مرکز روحانی بوجود آمد .
حال با ذکر این اطلاعات مختصر اجازه بفرمائید قضاوت را به وجدان بیدار جناب شهبازی پژوهشگربسپاریم و ازایشان سئوال کنیم این{ بیت العدل حیفا } ست یا " بیت العدل اعظم " الهی است ؟ که به اراده پروردگار قادر مختار سفینه الهی را بساحلی هدایت مینماید که مقرراست مدنیت جهانی را درآن بنیان گذارد ؟
آیا این " دیانت جهانی بهائی " است ویا کالت است ؟
آیا آئین بهائی با توجه به نفوذ وگسترده گی روزافزونی که دارد درکدامیک از جوامع غربی
" کالت " بشمار آمده است که خطرناک تلقی شود وبرای آن محدودیت قائل گردند وازطریق دستگاه امنیتی بر آن نظارت اکید نمایند ؟
انصافا" دربین 100000 نقطه ای که تا کنون این آئین انتشار یافته است ومورد عزت و احترام کلیه طبقات مردم این کره خاکیست بغیر از زادگاه خود ایران , کدامین کشوراست که تا ایندرجه نسبت به این آئین الهی بی مهری وکم لطفی نموده است ؟ ولی در عوض پاسخ بهائیان بهمه این نامهربانیها این هدایت ملهمانه " بیت العدل اعظم " الهی بوده است :
" آن عزیزان وارثان صالح نیاکان روحانی خود میباشند که این کلمات عالیات از قلم اعلی در حقّشان عزّ نزول یافته است:
جميع اين قلوب منزّهه و نفوس مقدّسه به کمال رضا در موارد قضا شتافتند و در مواقع شکايت، جز شُکر از ايشان ظاهر نه و در مواطن بلا، جز رضا از ايشان مشهود نه ... گويا صبر در عالم کون از اصطبارشان ظاهر شد و وفا در ارکان عالم از فعلشان موجود گشت. "
با مرور ١٧٣ سال از ظهور آئين بهائى وبا شناختی که ملت شریف ایران براثر معاشرت و مراودتهای دوستانه و صمیمانه با بهائیان داشته اند بخوبی دریافته اند که بهائیان در هر کشوری که زندگی میکنند :
مطیع و منقاد حکومتند , خادم مملكت و خدمتگزار اهل آنند , از فعالیتهای غیر قانونی وزیر زمینی که نشان از بزدلی و ترس وواهمه دارد جدا" پرهیز مینمایند و چون مروجین حقیقت وپیروسیاست الله هستند از دخالت در امور سیاسیه وعضویت در احزاب دوری میجویند و البته درمقابل هر ظلمی هم بی تفاوت نمی مانند . مقابله بمثل نمیکنند و ظلم و بیعدالتی را با جور و عدوان پاسخ نمیدهند بلکه تلاش خستگی ناپذیرشان درخشکاندن ریشه های ظلم و بیعدالتی است , با عفو و بخشش هموطنی که بنام یک محقق و پژوهشگر از بیت المال ملت در مضیقه ارتزاق مینماید دست دعا و نیایش بسوی خداوند رحمن و رحیم دراز میکنند واز درگاه مقدسش استحکام وتقویت بنیه روحانی و معنوی خویش را میطلبند تا در تحمل و استقامت سلیم موفقیت روز افزون یابند.
لذا نسبت دادن چنین اتهاماتی به این جامعه درافکار عمومی كاملا" کم رنگ و بی پایه واساس تلقی میشود وبجزء سلب اعتماد و ثقه عمومی از مدیران مملکت نتیجه و ثمردیگری نداشته است . جناب عبدالله شهبازى بخوبی میدانند که تا كنون دردنیا كسى از غير مسلمين مسجد الأقصى را به مسجد الأقصى اسرائيل ويا حيفا نسبت نداده است ! ویا زائرین کربلا و نجف و هزاران حجاج ایرانی را جاسوس عراق و عربستان ندانسته اند !
با توجه به نکاتی که بمنظورآگاهی بیشتر شما درباره مقام " بیت العدل اعظم " الهی ذکر گردید امیدوارم از این پس درنوشتارهای آینده خویش واژه حیفا را از عنوان این هیئت نوراء حذف نمائید و با وجدانی روشن و دیدگاهی عالم بین بنظر آرید که چگونه اراده غالبه الهی دراین مرحله از حیات اجتماعی بشر که مرحله جهانی بودن آنست برآن تعلق گرفته است که حیات روحانی و معنوی پیروان دیانت بهائی درهر نقطه ای از این عالم که زندگی مینمایند با مرکز جهانی روحانی و اداری بهائی واحدی مرتبط گردد که قادر است آنان را با احترام به تنوع در فرهنگ و اختلاف درملیت ورنگ ونژاد وقومیتی که دارند متفقا" ومتحدا" در ظل خیمه یکرنگی درآورد وچنین تصوری ننمائید که حقوق شهروندی بهائیان ایران مشروط به رسمیت شناختن دولت دیگریست بلکه آنرا حق مبرم بیش از سیصد هزار بهائی بدانید که کشور ایران موطن عزیز آنهاست وبا همه ناملایمتهائی که تا کنون دیده اند درخدمت به این آب وخاک از هیچ کوششی دریغ ننموده اند و به ایرانی بودنشان افتخار مینمایند . ذیلا" بعنوان مثال توجه شما را به برخی از هدایات " بیت العدل اعظم " الهی جلب مینمایم که چگونه بهائیان را با این همه رنج و محنتی که این نظام در این 37 سال حیاتش برایشان فراهم آورده است . تشویق به رعایت حرمت قوانین ونظم اجتماعی وخدمت بوطن و تخفیف آلام هموطنان عزیز مینمایند :
با احتراز کامل از دخالت در هیچ نوع سیاست حزبی، و با رعایت حرمت قوانین و نظم اجتماعی، برای احیای وطن خود بیش از پیش جهد و کوشش نمایید. با اعمال و خدمات پسندیده و مهر و محبّت واقعی به همه، قلوب اطرافیان خود را بدست آورید و حتّی احترام دشمنان سرسخت خود را نیز جلب نمایید. صداقت و امانت و خلوص نیّت خود را به ثبوت رسانید و برای جامعۀ اسم اعظم در سرزمین زادگاهش حرمت و پذیرش روزافزون بدست آورید.
خدمت به دیگران صراط مستقیم و راه نجاح و فلاح است. آن را شعار زندگی خود قرار دهید. حضرت عبدالبهاء مثل اعلای زندگی شما است. به پیروی از آن حضرت، طرق عملی برای خدمت به هموطنان عزیز خود را البتّه خواهید یافت. دست اندر دست دیگران و دوش به دوش دیگر شهروندان آن سرزمین مقدّس برای ترویج امور عام ّالمنفعه جهد و کوشش نمایید.
احبّای عزیز و ممتحن مهد امر الله، آن باسلان میدان خدمت و وفا، با اتّحاد و اتّفاق کامل و با تعاون و تعاضد دائم و البتّه به مدد تأییدات الهیّه، شیوهای شایسته خواهند یافت تا وظایف روحانی و امور اجتماعی خود را سر و سامان بخشند و همچنین کوشش در راه خدمت به وطن عزیز و هموطنان گرامی خود را با نیّتی خالص و ایمانی راسخ دنبال نمایند.
تاریخ درخشان ۱۶۵ سال گذشته مؤیّد این اطمینان است.
" کوشش در راه کسب علم و دانش و تحصیل فنون مفیده از معتقدات اهل بهاء محسوب میگردد... شما اهل وفا و عاشقان جمال کبریا که همواره در طوفان بلایا و تندباد رزایا همچون کوه استوار و پایدار ماندهاید، با ایمان به بیانات مبارکه هر نقمت را نعمت و هر مشکلی را فرصتی جدید برای خدمت میانگارید. از این رو مصمّم هستید تا با پویایی و تمسّک به حبل صبر و بردباری به فعّالیّتهای آموزشی مؤسّسه ادامه دهید...
تا آنجا که من اطلاع دارم جناب شهبازی متولد 1334 شمسی میباشند وباید سالهای اول انقلاب را بخوبی بیاد داشته باشند علی الخصوص آنکه ایشان ازسنین جوانی با عضویت درگروه های مختلف فکری و سیاسی و رشد ونمو در خانواده ای مذهبی اصولا" شخصیتی انقلابی بوده اند وحتما" تاریخ اسفناک ومصیبت بار 37 سال گذشته بهائیان ایران را كه از احدی پنهان نمانده است خوب بخاطر دارند که چگونه وبا چه اعمال شنیعی بیش از 200 نفر از افراد سرشناس وخدمتگزار جامعه را با تخصصهای علمی در رشته های متعدد وتجارب فراوان عملی که درسالهای متمادی خدمت به وطن مألوف داشتند فقط بخاطربهائی بودن وعضويت درتشکیلات بهائی ودرظاهربه تهمتهای واهی دیگربه جوخه های اعدام سپردند , هزاران نفر بهائی را از وطائف دولتی که داشتند پاک سازی و میلیاردها تومان اموال منقول و غیر منقول آنها را مصادره نمودند . بعد ازانقلاب درسال 1362 فعالیت کلیه نهادهای محلی وملی بهائیان در ایران بدستور دادستان کل کشور ممنوع اعلان شد و بلافاصله بعد از انتشار این حکم عالیترین مرجع قضائی کشور, " محفل روحانی ملی بهائیان ایران " كه بزرگترین هیئت مشورتی ملی بهائیان درايران بود صرفا" بمنظور اطاعت و انقیاد از قوانین حکومت , کلیه تشکیلات اداری بهائی را که درزمینه " امور اداری امر تبلیغ " وحفظ و صیانت جامعه فعالیت میکردند منحل اعلان نمودند , واز آن پس جامعه ایکه بزرگترین اقلیت مذهبی ایران است بدون هیچگونه نهاد انتخابی دینی صرفا" با تحمل مسئولیتهای فردی توانسته است به ادامه حیات مادی و معنوی خود با موفقیت ادامه دهد .
جای بسی تعجب است که جناب عبدالله شهبازی درقسمت دیگری از مقاله خود مینویسند : شاید آقای کدیور مطلع نیستند که از منظر بهائیان دستورات بیتالعدل فراتر از قوانین جاری دولت متبوع است. برای حل این تناقض چه باید کرد؟ آیا پذیرش «دولت در دولت» با حق حاکمیت
ملی در تعارض نیست؟
جناب شهبازى مثال فوق نقطه اوج رعایت حرمت قوانین دولت متبوع ایران توسط بهائیان است شاید انتظار شما ازطرح این مطلب که " ازمنظر بهائیان دستورات بیتالعدل فراتر از قوانین جاری دولت متبوع است " این است که بهائیان ایران دراطاعت از دولت متبوع ازفرائض روحانی خویش نیز صرفه نظر نمایند ووجدان آزادشان را هم اسیر غل و زنجیر دولت متبوع کنند مثلا" هیچ بعید نیست که منظور شما از طرح این سئوال چرخاندن سمت و سوی قبله ای باشد که ما بدان سو نماز میخوانیم . ویا اینکه عقد و ازدواج بهائی که آداب و مراسمی منصوص درکتاب احکام بهائی دارد ازاین پس با قوانین واحکام یکی از ادیانی که دولت متبوع برسمیت شناخته است صورت گیرد , نکند توقع دارید برای اینکه «دولت در دولت» پیش نیآید که خدای نکرده حاکمیت ملی خدشه دار شود بعد از اینکه دولتیان حتی بر اموات ومقابربهائیان نیز رحم نکردند و آنها را یکی پس از دیگری با خاک یکسان نمودند , ازاین پس امواتشان را به آتش بکشند ویا طعمه حیوانات ولگرد نمایند , ویا گمان میکردید وقتیکه فرزندان مؤمن و مخلص و خدوم آنانرا از ادامه تحصیل که بزرگترین گناه نابخشودنی یک نظام است محروم کردید والدین دلسوز و مهربانشان که بخوبی اهمیت مسئولیت تربیت فرزند را درک کرده اند بجای مشارکت فدارکارانه با سایربهائیان برای راه اندازی دانشگاه آزاد بهائی , نسبت به این جهاد روحانی بی اعتناء می ماندند و جوانانشان را درکوچه و بازار رها میسازند تا تحت تأثیرشرایط نامناسب اجتماعی که ساخته و پرداخته ترویج چنین تفکراتی است که امروز درجامعه ایران رواج دارد مثل هزاران جوان معصوم بیگناه ایرانی دیگر که سرمایه های ذی قیمت این آب و خاکند از نطر روحی و جسمی نابود گردند . دراینصورت هم باید منتظر بود که بفرمائید چرا بهائیان را وقتی بجوخه اعدام میبردند و از آنها میخواستند که ایمانشان را انکار کنند تقیه نمیکردند , چرا درحالیکه فقط بخاطر بهائی بودنشان سالهای متمادی ازبهترین روزهای زندگیشان را در پشت میله های زندان میگذراندند توبه نمیکنند ؟
جناب عبدالله شهبازی اینگونه امورکه تعلق به " مسائل وجدانی " دارد مستقیما" با روح و قلب انسان مرتبط است و باید اگر از روحی پاک و قلبی بدون شائبه تعصب برخوردارید همین پاراگراف ذیل شما را درایخصوص مطمئن و قاتع نماید :
" قلب انسان محل ظهورایمان و تجلی گاه حقایق رحمان است , آمادگی برای اعتراف به تعهدات روحانی و ابراز ایمان , به عنوان وسیله ای برای آگاهی دیگران از اعتقادات خصوصی شخص , نشانه صداقت وشرافت فرد است . هیچ حکومت ویا مرجع قدرتی نباید به خود اجازه دهد ویا امکان آنرا داشته باشد که این حق طبیعی انسانی را پایمال نماید . ایمان احساسی باطنی وآکنده از اشتیاق است ودرقالب کلام وعمل جلوه مینماید . وجدان نباید سرکوب گردد بلکه باید آزاد باشد تا باورهای شخصی خور را برگزیند وتنها خداوند علیم داناست که میتواند درمورد گزینش های وجدانی هر فرد قضاوت نماید . این اصل مختص به دیانت بهائی نیست بلکه دردیگرادیان الهی نیز عمومیت دارد . "
به امید روزی که همه ما ایرانیان ازبهتری و کهتری بگرزیم و یک دل و یک جان برای عمران و آبادانی ایران عزیزمان تا رسیدن به شکوه و جلال تاریخی گذشته اش همراه و همگام گردیم .
1 - ( بیت العدل اعظم الهی 18 شهریور1386 )
2 - http://goldnews.biz/index3.php?code=7369
3 - کتاب مستطاب اقدس بند 75
4 - کتاب مستطاب اقدس بند 75
5 - به نقل از همین ویب سایت پاسخ ایشان روز بعد از انتشار مطلب جناب محسن کدیور منتشر شده است .
6 - قسمتی از بیان نامه " بیت العدل اعظم " الهی
7 - شاید مناسب باشد که یادآور شوید که در سال ۱۹۴۷ میلادی، یک سال قبل از تأسیس کشور اسرائیل، هنگامی که کمیسیون ویژۀ فلسطین در سازمان ملل متّحد خواهان نظر ادیان و گروههای مختلف راجع به آیندۀ این سرزمین شد، رئیس این کمیسیون، عالیجناب قاضی امیل سندستروم، ضمن نامهای به مرجع امر بهائی، حضرت شوقی افندی، نظر و دیدگاه بهائیان را در این زمینه جویا شد. آن حضرت در تاریخ ۱۴ جولای ۱۹۴۷ در مکتوبی خطاب به ایشان فرمودند که دیانت بهائی به کلّی از سیاست حزبی مبرّا است و در مجادلات و منازعاتی که در مورد آیندۀ ارض اقدس در میان است وارد نمیشود. هیکل مبارک در همان نامه توضیح میفرمایند که «بسیاری از پیروان دیانت ما از اعقاب مسلمان و یهودی هستند و ما هیچ گونه تعصّبی نسبت به هیچ یک از این دو گروه نداریم و به جان و دل مشتاقیم که به منظور حفظ منافع متقابل آنان و خیر و صلاح این مملکت، بین آنها صلح و آشتی برقرار گردد ( نقل از پیام بیت العدل اعظم الهی مورخ 10آبان 1387 )
8 - فرقه
9 - قسمتی از پیام " بیت العدل اعظم " الهی مورخ 2فروردین 1385 )
10 - " انقلاب اسلامی در سال ۱۹۷۹ مرحلۀ جدیدی برای استمرار این مصائب به وجود آورد " ( نقل از پیام 2فروردین 1385
" بیت العدل اعظم " الهی )
11 - ( بیت العدل اعظم الهی 18 شهریور1386 )
12 - ( بیت العدل اعظم الهی15 اسفند1386 )
13 - ( بیت العدل اعظم الهی27 خرداد 1390 )
14 - قسمتی ازپیام " بیت العدل اعظم " الهی مورخ 19ژانویه 2015 خطاب به یکی ازاحباء ... کانادا )