جناب جمال افندی (جناب جمال الدّین) در سال 1295 هجری با وجههء جذاب نورانی وارد بمبئی گردید و سر در سیر و سفر آن کشور پهناور گذاشت و از محضر حضرت بهاءالله به وصول الواح و تأییدات، قوت بسیاری گرفت و با نیروی روحی و آزمودگی و عرفان عمیق و نیز خلق و خوی و بیان شیرین و عنبرین و رفتار زرین و متین با بزرگان کشوری و علمی هر قوم و آئین آمیزش و مصاحبت کرده جلب قلوب نمود و احترام و پذیرایی دید و بذر دوستی و حقایق این امر را در مزارع دلها کاشت. و سفرش مدت یازده سال به طول انجامید و عدهء کثیر از هر طبقه و آئین، مؤمن و منجذب و مطّلع گشتند و الواح بسیار به توسط وی برای یک یک صدور یافت و او خودش در الواح به عنوان حضرت جمال الدّین و شیخ و یا سیّد جمال الدّین مذکور است. بعدها رساله سیر و سلوک حضرت بهاءالله را برای ترقی روحانی به معارج معنوی و وجدانی طبع و نشر کرد و سفرش تقریبا در تمام اقسام هند و برما نیز به جزیرهء سیلان و شهر کلمبو مرکز دینی بودائیان صورت گرفت و دچار تعرض و تزویر برخی از رؤساء روحانی نیز واقع گردید و ناملایمات بسیار دید و میرزا حسین، ملازمش در آن کشور بیمار و نخستین متوفّی و مدفون از اهل بهاء شد و او بالاخره به علل مذکور و شوق عکا در سال مذکور با دو تن از مؤمنین جدید آن کشور به عکا به محضر حضرت بهاءالله مشرّف شدند ولی آن حضرت بی اطالهء وقت وی را اکیداً مأمور بازگشت و سیر و جدیّت شدید و بعیدتر فرمودند و لذا در سال 1305 هجری در حالیکه حاجی فرج الله تفریشی به ملازمتش بود، به هند برگشت و بنای جولان در عرصهء پهناور هند و برما گذاشت. در این بار به علاوهء مراکز سفر سابق و نفوسی که منجذب ساخته بود باز تأیید نمود و به حدوداتی که نرفته بود سفر کرد و به جزائر جاوه و سیام و سنگاپور و نیز به کشمیر و تبّت و یارقند و خوقند و بدخشان و بلخ و خطهء ترکستان شرقی روسیه رفت و نفوس بسیاری را بیدار ساخت و همه جا مخصوصا در جزائر جاوه از امرا و ملوک الطوائف، جمیع حال و انجذاب یافتند ولی مجاز به ورود به افغانستان نگردید و در اثناء اسفار در آن ممالک فاجعهء صعود حضرت بهاءالله به ملکوت ابهی وقوع یافت و خبر رسید و جامهء اصطبار بدرید ولی حسب اطاعت از امر و وصول اخبار مرکز عهد بدیع الهی حضرت عبدالبهاء، به عمل و خدمت امتداد، و ازدیاد کثیری را از نو به شریعه الهیّه رهبری کرد و در سال 1314 هجری به جدیت اشتغال کرد ولی به علت کهن سالی و ناتوانی و مشقّاتی که در گرما و سرمای شدید و پیاده رویها و بیماری ها دید و سخنهایی که از تعرضات و تعدیّات معاندین کشید، بالاخره در سال مذکور با دو تن از معاریف بهائیان عازم عکا گردید. به این ترتیب طول مدت فتوحات مشعشع جمال افندی در هند و برما تقریبا بیست سال بود و فی الحقیقه نهال های بوستان این امر در آن ممالک شاسعه به دست او غرس گردید و صدها اشجار بارور از مسلمانان، سنی و اثنا عشری و اسمعیلی و از بودائی و هندو و غیرهم در این بوستان بپرورد که مقداری کثیر از آنها نورسته ای از خود گذاشتند و خاندان اصلی بهائیان هند و برما به شمار می آیند.
جناب جمال افندی وقتی که به برما رفتند، راجهء آنجا یعنی حکمرانش شیفتهء گفتارش گردیده و به امرالله ایمان آورده است و بعد از صعود حضرت بهاءالله وقتی که به ساحت اقدس برگشت، حضرت عبدالبهاء نیز انجام امر مهمّی را به او محوّل داشتند و آن عبارت از ابلاغ پیام و دست خط مبارک به میرزا علی اصغر امین السلطان اتابک در شهر قم بود. شرح این مأموریت در کتاب تذکرة الوفا به قلم مبارک حضرت عبدالبهاء مرقوم گشته است. جناب جمال افندی این دفعه که به عکا آمد چندی نگذشت که قالب تن بگذاشت و به بارگاه حضرت ذوالمنن بشتافت و چنانکه در یکی از مکاتیب آقا سیّد مصطفی تصریح شده است عروجش در تاریخ بیست و چهارم جمادی الثانی سنهء 1316 هجری قمری (مطابق 9 نوامبر 1898 میلادی) واقع و جسد شریفش به دست مبارک حضرت عبدالبهاء مدفون و از قلم ملهمشان این عبارات عالیات در حقش صادر و بر سنگ مزارش نوشته شده است: " انّ جمال الدّین السّائح الشّهیر فی کلّ اقلیم الناشر لرائحة محبة الله اصبح سائحاً فی اقالیم الله الّتی خفیت عن ابصار اهل الحجاب. الفاتحة 1316 هجری"
جناب مصطفی رومی یکی از گرامی ترین مؤمنین و جلیل ترین مبلّغین امرالله است که در طی مدت طولانی حیات در خطهء هند و بِرما به انجام خدماتی گران بها نائل آمده است. باری سیّد مصطفی را در خارج از مملکت هند و برما، رنگونی می گویند از آن جهت که مدت ها در رنگون می زیسته ولی در تمام شبه قاره هند و نیز در مملکت برما معروف به سیّد مصطفای رومی است. پدر سیّد مصطفی از اهالی بغداد بود ولی در اواسط عمر از محل خویش به هند آمد و در شهر مدراس به تجارت پرداخت. زمانی که جناب جمال افندی به امر حضرت بهاءالله وارد هندوستان گردید و ضمن سیر و سیاحت در بلاد مختلف آن مملکت به مرشدی و عارفی شهرت یافت و زهد و تقوایش نفوس را به خود جلب نمود، گویند پدر سیّد مصطفی فرزند صالح و باهوش خود را به او سپرد تا در خدمتش تربیت شود و مسالک سیر و سلوک را بپیماید و همچنین در شهر رامپور، جوانی به نام عبدالحکیم همراهی جمال افندی را برگزید. آن دو جوان مدتی در سفرهای جناب جمال افندی همراه ایشان بودند و از انفاس طیّبه اش فیض می بردند و از اخلاق پاکیزه و حالات پسندیده اش می آموختند.
سیّد مصطفی در یکی از نامه هایش راجع به مسافرت های تبلیغی که از رنگون به سمت کلکته و داکه و بنگاله و از آنجا به بمبئی و مدراس و سپس به سنگاپور و جاوه و جزایر ملایه بالی و سلیبس و غیره به همراهی جناب جمال افندی مسافرت فرموده بودند، در خصوص ایشان چنین نوشته اند: "...این فانی بی سرو پا با پدر روحانی جمال افندی..."
از آخرین مکتوب جناب رومی چنین برمی آید که در سال 1844 میلادی متولد شده اند. کیفیت ایمان و مقدار تحصیلات ایشان معلوم نیست ولی آثار قلمیّه او شهادت بر وسعت اطّلاع و عمق معارف و حسن قریحه او میدهد و پیداست که در رشته های مختلف ادبی و دینی و مذهبی دست داشته و به مصطلاحات عرفا آشنا بوده. مثلاً درباره اصطلاحات حضرات نقشبندیّه در یکی از مکاتیبش چنین نوشته:
"در جرگهء درویشان طریقت نقشبند اصولی مقرّر است به جهت مریدان چنانچه گویند «هوش دردم» یعنی هر نَفَسی که فرو میرود و بیرون می آید لفظ هو که به اصطلاح آنها اسم مکنون خداست همراه آن نفس است پس هوش دار که این نعمت را به غفلت ضایع نکنی و به هدر ندهی. «نظر بر قدم» یعنی هر قدمی که برمیداری خیال کن که مبادا به آن سمتی که مخالف رضای محبوب است گام برداری و رانده درگاه او شوی «خلوت در انجمن» یعنی با همه باش و بی همه باش. «دست به کار و دل به یار» در حالتی که با مردم نشسته ای در آن انجمن باید قلبت با دلبر یگانه ات همدم باشد اعتنائی به گفت و شنید عمرو و زید مکن تو با محبوب خود تنها همراز باش..."
باری این ذات محترم به هشت زبان خواندن و نوشتن و گفتن می دانست و آنها عبارت اند از: فارسی، عربی، انگلیسی، اردو، بنگالی، برمائی، گجراتی و تلگو یعنی زبان اهل مدراس. جناب رومی از اول جوانی تا انتهای زندگانی ابتدا در ملازمت حضرت جمال افندی و بعداً به طور مستقل به خدمت امرالله اشتغال داشته و خدماتش بر دو نوع بوده یکی به تربیت احباب به کمال دلسوزی و دقّت به اضافه تقویت تشکیلات امری به نهایت همّت، دیگر اعلای امر و ترویج کلمه در بین طالبان در منتهای حرارت و محبت. اما درجه تواضع و محویتش را در قبال احباب و حسن معاشرت و خضوعش را در برابر مبتدیان باید از خلال مکاتیبش که عنقریب ملاحظه خواهید فرمود، فهمید.
باری چون دانسته شد که این مرد در تمام مدت عمر از کوشش در ترویج آئین الهی آنی انفکاک نجسته شایسته است به ذکر خلاصه ای از مهم ترین وقایع زندگی او از جهات مختلف بپردازیم و شرح آن وقایع به قلم خودشان که در مکاتیبشان درج می باشد، خواهد بود. از جمله اقدامات مهم جناب رومی نگه داری و تربیت احبای قریه دیدنو از توابع قصبه کنجانگون می باشد. این قریه از قرای مبارکه مملکت بِرماست که حضرت عبدالبهاء آن را به خود منسوب داشتند و نامش را قریه عبدالبهاء گذاشته اند. نفوذ امر در آن قریه بدین نحو است که مردی از تبلیغ شدگان جناب رومی که در رنگون می زیست (به نام سیّد جنابعلی که در دانشگاه کمبریج انگلستان تحصیلات خود را در رشته علم حقوق به پایان رسانده بود و از وکلای عالی رتبه دادگستری به شمار می آمد) و آن ایّام جناب رومی نیز در رنگون به سر میبرد، روزی در حالی که از خیابانی عبور می کرد به چند تن از اشخاص ناشناس برخورد که پهلوی یکدیگر ایستاده با هم می گفتند که راهی جز این نداریم که برای رسیدگی به اختلافات فیمابین و احقاق حق خودمان به یک نفر وکیل لایق مراجعه کنیم تا از روی عدالت کار را خاتمه دهد و ما را از کشمکش آسوده سازد. ای کاش چنین شخصی پیدا میشد. جناب رومی توقّف نمود و به آنها گفت آقایان من وکیلی زبردست و خداپرست سراغ دارم اگر بخواهید او را به شما معرّفی میکنم. آنها موافقت نمودند و با او همراه گشتند و به منزل جنابعلی آمدند و اختلاف خود را با مدعیان خویش درباره آب و زمین در میان نهادند. سیّد جنابعلی گفت از دو طریق می توان برای فصل دعوی اقدام کرد. یکی از طریق مراجعه به مراجع قانونی که من خود تنی از وکلای عدلیه می باشم و شغلم همین است و دیگر از طریق کدخدامنشی و بدون رجوع به مقامات رسمی و به نظر من طریق دوم بهتر است چرا که هم خرج برنمی دارد و هم زودتر به انجام میرسد. آیا شما به این ترتیب راضی نیستید؟ همگی جواب دادند که البته این طور بهتر است. پس سیّد جنابعلی مورد اختلاف را در نظر گرفت و طی چند بار رفت و آمد و تحقیقات دقیقه و اقدامات لازمه به نحوی عادلانه قضاوت کرد و طرفین را با دلایل واضحه قانع کرد و با یکدیگر آشتی داد و در کل این مراحل جناب رومی هم دخالت داشت و هر دو با یکدیگر در حل مسائل تلاش و کوشش می کردند.
خلاصه اهل قریه پس از اتمام کار، مجلس سروری برپا داشتند و ضمن برگذاری جشن به فکر افتادند که ما به چه جهت وظیفه انسانی خود را درباره عمل خیرخواهانه این وکیل فراموش کرده ایم و چرا برای چنین خدمت بزرگی که به ما کرد قدردانی و تشکر ننماییم. پس هدیه ای قابل فراهم کردند و نزدش آوردند و در خلال شکرگذاری و بیان حق شناسی پرسیدند آیا شما سنّی هستید یا شیعه؟ جواب داد نه سنّی و نه شیعه بلکه بهائی هستم. پرسیدند بهائی چیست؟ اظهار داشت بهائیت آئینی تازه است که محل طلوع آن در کشور ایران و جریان تاریخش چنین و اوامر و نواهیش چنان و هدفش احیای حقیقت دین و استقرار مدینه فاضله بر روی زمین و مقصود پیامبرش وحدت عالم انسانی و آراسته شدن جمیع خلایق به اخلاقی روحانی و ملکوتی است. این هنگام بزرگان محل که نزدش آمده بودند سؤالاتی کرده بالاخره در همان مجلس ایمان آوردند بعد هم قضیه را به اهالی قریه ابلاغ نمودند، آنها نیز به نوبت نزد سیّد جنابعلی و جناب رومی آمدند و کسب اطّلاع کردند و ایمان می آوردند تا به مرور سه چهارم ساکنان در ظلّ امرالله درآمدند و گویا عده اهل ایمان در آن نقطه به هشتصد نفر یا کمی زیادتر می رسید. این بود نحوه دخول اهل قریه دیدنو به سراپرده دین الله.
جناب رومی چنان جهدی در اتقان اساس ایمان مردم قریه دیدنو به خرج داد که احدی نتوانست آنها را بلغزاند با اینکه معرضین آن حدود در اغوای آنان همواره در تلاش بودند و نقشه ها برای اضلال آنها می کشیدند. در تاریخ 1932 زمانی که احبای الهی در کراچی به خریدن زمین و ساختن حظیرة القدس اقدام کردند و جناب بختیاری این خبر را به جناب رومی مرقوم داشت در جواب نامه ای نوشت که بعضی فقراتش چنین است: "... الحمد لله به مواهب عظیمه فائزید و به خدمات خطیره که غبطه اهل ملأ اعلی است یعنی بنای هیکل مقدّس حظیرةالقدس که از نعمای ابدی آسمانی و بخشش های شگرف سرمدی یزدانی است بهره مند هستید... خوشا به حال آن جناب و سایر احبّای الهی که در این امر مهم و خطیر و خیر کثیر، سهیم و شریک شما شدند و ثبات و استقامت تام در تبرّعات خیریه به جان و دل اقدام نمودند..."
جناب رومی در مکتوب مورخ 29 جولای 1936 چنین مرقوم داشته است: "...سرگردانی و آوارگی این بی سرو پا در رکاب مرحوم متصاعد الی الله جمال افندی تغمدّ الله ثراه بوابل رحمته در جمیع انحاء و اقالیم شاسعه بی یار و معین و با عدم آشنایی از لسان آن ممالک و بدون اعانه زاد راه و مخارج سفر از احدی گواهی است صادق بر صدق مدعا (یعنی رسیدن تأیید زیرا در صدر این مکتوب سخن از تأئید و توفیق به میان آمده بوده است) ذکر ایشان به اسم جناب سلیمان خان تنکابنی در صفحه 206 کتاب مستطاب تذکرة الوفا نازل شده و مزار ایشان در گلستان ارض مقصود بیرونی قلعه عکا در جوار رمس اطهر حضرت کلیم ارواحنا لتربته الفداء و رمس انور اطهر والدهء حضرت عبدالبهاء و حضرت حسین بن حضرت عبدالبهاء ارواحنا لرمسهم الانور الاطهر فدا واقع... و مناجاتی جداگانه به جهت مغفرت نیز در حق ایشان نازل... در 26 سال قبل این ذره ناچیز در سنه 1910 در کمال تجرّد و انقطاع پس از اعلای امرالله در بحبوحه احتفال دیانتی پنج هزار نفر در آله آباد در تحت صدارت راجه دریهنگه وارد بمبئی شد و امر تبلیغ را در جمیع اقطار هندوستان مد نظر داشته در حضور مبارک معروض داشت فرمودند اول محفلی روحانی در بمبئی که از چند سال موقوف است تأسیس نمائید تو و جناب آقا میرزا محرم و حضرت فاضل مازندارنی و آقا سیّد عبدالحسین اردستانی و جناب آقا جمشید خدا داد حکیم، و چون تأسیس شد اگرچه به قدر یک ماه و نیم و دو ماه از برای انتخاب امنا طول کشید این فانی بی سرو پا را از اضلاع رتناگیری (رتناگیری نام شهری است) دعوت نمودند از برای هدایت اهل قریه کدوی و سنگهیسر. پیشنهاد خود را در محفل روحانی که تازه تأسیس یافته بود تقدیم نموده پنجاه روپیه از برای مخارج سفر بر سبیل قرض خواستم، جواب دادند (در حالتی بود که جمیع آنچه را داشتم در راه مسافرت چهیره خرج شده بود و هیچ باقی نمانده با تهی دستی کره ثانی وارد بمبئی شده بودم) سرو کار شما با حضرت عبدالبهاء است و محفل روحانی به کلی همراهی نمی تواند کرد. شرح حالات را با جواب محفل مقدس روحانی بمبئی در حضور مبارک معروض داشت... از حضور مبارک دویست روپیه از برای خرج فرستادند... به امر مبارک سرکار آقا روحی لرمسه الاطهر فداه در خدمت بودهء حضرت فاضل مازندرانی و آقا میرزا عبدالحسین اردستانی از برای نشر نفحات محبة الله به کلکته آمدیم... به امر حضرت مولی الوری هر دو بزرگوار به ایران برگشتند و این فانی بی سرو پا را در برما گذاشتند..."
جناب رومی مدت ها در خدمت جمال افندی بدون اینکه از احدی توقع مساعدت مالی داشته باشد در کل ممالک و اطراف هند سفر نمود و سپس در نوامبر 1910 در احتفال پنج هزار نفری شهر الله آباد که نظامتش را راجه ای (در هندوستان لقب احترامی امیر یا فرمانده یا صاحب مقام عالی است) به نام دریهنگه داشته است، امرالله را معرفی کرد و چون در نظر داشته است که امر تبلیغ در تمام هندوستان رواج یابد از حضرت عبدالبهاء در این باره راهنمایی خواست و دستور یافت که قبل از هر کار به تشکیل محفل روحانی بمبئی که چند سال تعطیل بوده است بپردازند. سپس او را برای هدایت اهل دو قریه دعوت کردند. بعد از مدتی میرزا مهدی رشتی از شانگهای چین به قصد تبلیغ به رنگون آمد. چندی نگذشت که رومی به شانگهای سفر کرد و بعد از آنجا به بمبئی رفت و سپس به کراچی رفت و در خدمات امری همکاری نمود و به بمبئی برگشت. چون قبلاً از بعضی الواح قرب صعود حضرت عبدالبهاء را استنباط کرده بود، تمنّای تشرّف کرد و به وسیله تلگراف او را با چند نفر دیگر احضار فرمودند. رومی بعد از مرخصی به برما آمد و مقیم گشت تا اینکه باز در سنه 1921 میلادی از رنگون بار سفر بست و به ارض اقدس شتافت و این آخرین دفعه تشرّفش بود چه که در همان سال صعود حضرت عبدالبهاء واقع گردید. از مکاتیب رومی چنین برمی آید که در طی حیات سه دفعه به حضور حضرت عبدالبهاء مشرّف شده است یکی در سال 1903 میلادی و دیگر در سال 1913 و یک دفعه هم در سال 1921 و از هر سفری خاطراتی دارد چنانکه در موضعی نوشته: "سرکار آقا ارواحنا لرمسه الانور الاطهر فدا این ذرهء لا شیء (را) وقتی که خلق جدید فرمود در سنه 1903 م و لوح مبارک منیعی هم با مناجات بدیعی به افتخار این نابود محض نازل فرمودند از درگاه الهی عبودیت محضه صرفه را رجا فرمودند و به این خلعت نوراء مخلع گردانیدند و رخصت فرمودند"
همچنین در مکتوب دیگر که معلوم نیست راجع به سفر چندم است مرقوم داشته که: "در این وقت متذکر شدم آن روز پیروز و خوشبختی خویش را که در ساحت اقدس حضرت مولی الوری روحی لرمسه الاطهر فدا مشرف بودم بغتةً تشریف فرما شدند و در نهایت انتعاش و بشاشت و حرارت و جوش دست مبارک را حرکت داده شعری در عربی بر لسان مبارک جاری بود که:
افلت شموس الاولین و شمسنا
ابداً علی افق العلی لا تغرب
یعنی خورشید پیشینیان غروب کرد و مهر جهانتاب ما همیشه بر افق بالا تابناک است و هرگز غروب شدنی نیست"
چنانکه از مندرجات مکتوبات ایشان حاصل شد، اعضای محفل روحانی ملی بهائیان هند و برما جناب رومی را برای دوره دوساله 1934 و 1935 به ریاست انتخاب و قضیه را کتباً به او اطلاع دادند. بعضی از عبارات جناب رومی چنین است: "احبای الهی روحی لعنایاتهم الفداء به سجایای کریمه اهل بهاء به صرف مرحمت و عنایت و رأفت و شفقت و محبت محض ذره پروری این بنده ناچیز بی مقدار بی سرو پا را... انتخاب فرمودند. به مجرد قرائت تفصیل اسامی امنای ذوی الاحترام صاعقهء امتحان الهی هلاکم نمود و در سیلاب اشک مستغرق... و به تضرع و زاری به مناجات... پرداختم... عریضه مفصل و مبسوطی به انگریزی... معروض داشتم که احبای الهی به صرف محبت و عنایت سجایای اهل بهاء این نالایق محض را من دون تفحص و تحقیق این افتخار بخشیده اند که هیچگونه اهلیت و استحقاق در او مشهود نه لذا در نهایت محویت و فنا و تضرع و ابتهال رجا می نماید که استعفای او را به شرف قبول مزین بفرمایند..." آن هنگام جناب رومی بیش از هشتاد و پنج سال داشتند.
صورت نامه شکوائیه جناب رومی از اهل مندله اقامتگاه ثانوی او به تاریخ 18 جولای 1937 چنین است: "...قصه علی ماند و حوضش مشهور است. می گویند این شخص جادوگر است به یک ملاقات دل های مردم را می رباید و بی دین می کند. لهذا سدی محکم بنا بنموده اند و احدی مراوده نمی کند این است قصّه پر غصّه ما دوست حقیقی فدائی را دشمن جانکاه پنداشته اند و خیرخواه بی غرض را بدخواه دانسته اند..."
اولین انجمن شور روحانی مملکت برما بر اثر اقدامات جناب رومی و دیگران تشکیل شد. تصمیم انجمن چنانکه از یکی مکاتیب جناب رومی بر می آید این بود که اولا توسعهء امر تبلیغ را در کل مملکت برما علی الخصوص در آبادی های حول قریه مبارکه عبدالبهاء منظور دارند و دوما در قریه برای ترویج خط و سواد و تدریس و تهذیب اطفال، مدرسه ای به نام حضرت ولی امرالله تأسیس نمایند و چنین کردند یعنی اقدام به جمع آوری اعانات نمودند و زن و شوهری را برای تعلیم و تربیت نونهالان به قریه آوردند اما درباره اسم مدرسه حضرت ولی امرالله موافقت نفرمودند که به نام خودشان باشد بلکه فرمودند مدرسه هم مانند قریه باید به اسم حضرت عبدالبهاء تسمیه گردد.
کیفیت گذران و کار و کسب را جناب رومی طوری انتخاب فرمودند که مستلزم صرف وقت چندانی نباشد و جنابش را از خدمت به امرالله باز ندارد. وقتی هم در برما موتوری خریداری نموده بودند که هم برای مسافرت های تبلیغی به شخصه از آن استفاده می کردند و هم با آن مسافر می بردند و کرایه دریافت می داشتند. در اواخر ایّام روزگار از طرفی نا امنی مملکت امورش را مختل ساخت و از جانبی بعضی مطالباتش از بین رفت و همین طور پیری و امراض گوناگون قوایش را به تحلیل برد.
اکنون قسمتی از آخرین نامه جناب رومی را که در تاریخ 1941 میلادی به قلم آمده است در اینجا درج می کنیم. "عزیز دل و جان برادر گرامی قدر مهربان مرحمت فرمای پیر ضعیف ناتوان... پس از تقدیم عبودیت به درگاه حضرت ولی امرالله ارواحنا لذرات تراب اقدام عبیده الفدا معروض می دارد الحمدلله در اینجا جمیع احبا در ظل ظلیل ابدی امرالله در کمال صحت و عافیت مشغول خدمات گرامی امری می باشند ولی این فانی بی سروپا از عدم مساعدت چشم طرف یسار عاجز و ناچار و از جمیع خدمات مفروضه مهجور و محروم مانده... چنانکه حسب دستور العمل دکتر مداوا جاری است و الحمدالله متدرجاً کم کم بینائی و نورانیت، ظاهر و مشهود ست و از مرحله خطرناک به عنایات مبارکهء حضرت ولی امرالله ارواحنا لمراحمه الفدا و به یمن برکات ادعیهء مستجابهء دوستان الهی نجات حاصل شده. متوکلا علی الله زندگانی به سر می برم تأییدات و توفیقات غیبیه الهیّه حضرت جمال اقدس ابهی جل ذکره و یاوری و دستگیری حضرت مولی الوری سیدی عبدالبهاء ارواحنا لرمسه الانور الاطهر فدا و مراحم بزرگانه خداوندی حضرت ولی امرالله ارواحنا لعنایته الفداء به قدری بر این ذره ناچیز فانی بی سروپا من دون استحقاق مبذول و شامل حال گردیده که متحیر و مبهوت ساخته. تقریبا یکصد جلد کتاب از عنفوان جوانی پس از اقبال و ایمان به السن مختلفه با وجود بی سوادی و محرومیت از علوم متدارجه نوشته ام یا نقل و سواد یا تصنیف و تألیف تا این سنّ و سال پیری صد سالگی به حساب قمری و نود و هفت سالگی به حساب شمسی و اکثری از کتب مقدسه قلمی به دست خط فانی هنوز طبع و نشر نیافته. کتاب الاقدس با اصل و کتاب سئوال و جواب حضرت زین قدس الله اسراره و ترجمه به لسان برمه ئی. کتاب مستطاب ایقان شریف ترجمه به لسان برمه ئی. کلمات مکنونه با مناجاتها بر طبق نسخه مطبوعهء آمریکایی مترجم به لسان برمه ئی. مفاوضات حضرت عبدالبهاء مترجم به لسان برمه ئی. کتب تألیفیه، آمنت بالله بهائی مکه ایمان مفصّلا اسلامی است و تفسیر جواهر القرآن جزء سی ام قرآن هر دو هشتاد صفحه و سیصد شصت صفحه فولسکپ (یعنی ورق برزگ) به لسان برمه ئی. و ترجمه الواح مبارکه و توقیعات مبارکه بی حساب. و کتاب مقاله بهی در فارسی. و کتاب النّبذة السنّیة فی تاریخ مذهب الاسماعیلیه (بهره و خوجه) به لسان فارسی جمیعاً به اتمام رسیده و موجود است و حال این سراپا عجز و قصور روز و شب در آه و زاری مینمایم "که خدمتی به سزا برنیامد از دستم"
گر عفو کند زهی خداوندی اوست | شرمنده و روسیاست این بندهء پیر |
رو باز بگیرد اوست مالک و مجیر | بر درگه او نهاده سر بر تقصیر |
(این رباعی از خود جناب رومی است) |
غرض ای یار جانی نورانی ایمانی همه روزه پس از ادای نمازهای فریضه روزانه در حق جمیع دوستان الهی... سر بر آستان مبارک به دعای خالصهء مخلصانه مشغولم به اسم و رسم... دعا کنید با بی کسی و بی بسی وو قروضات لاطایل امیدوارم پس از ادای همه قروضات از این جهان پر امتحان نجات حاصل شود. با صعوبت تمام تحریر شده والسلام والبهاء علیکم و علی کل من لدیکم من الاحباء الاخیار – فانی بی سروپا – کمترین ذرهء خاک پای احباء مصطفی التماس دعا و نظر و عطوفت از شما و همه احبا دارد"
اما شرح شهادت جناب رومی را جناب اسفندیار بختیاری بنا به استدعای این بنده نوشته اند "...در سنوات اخیر جنگ جهانی دوم که ژاپن بر مملکت برما که در تحت تسلط انگلیسی ها بود، حمله کردند... و مملکت هرج و مرج بوده است، اهالی بومی برما وقت را غنیمت دانسته... به قتل و غارت مهاجرین مشغول شدند. از جمه قریه دیدنو که اکثر از مسلمانان هندی به دیانت بهائی گرویده بودند و آن قریه نزد قصبهء گنجانگون واقع است و آن ایام عده ئی زیاد از احبای رنگون و مندله هم که از زیر بمب های آتش فشان دولتین متجاسر فرار کرده بودند در آن قریه موجود بودند. از جمله جناب ایادی امرالله سیّد مصطفی رومی بودند که با سایر فراری ها در عمارت چوبی که هم محل اجتماع احباء و هم مدرسهء بهائیان آن قریه بود تشریف داشتند. چون خبر رسید که اهالی برما که اکثر بودائی و تعصب نژادی دارند چند ده را غارت و اهالی آن را به قتل رسانیده به ده دیدنو نزدیک می شوند اهالی بنای فرار می گذارند و یک نفر از احبای نیرومند بودائی نژاد نزد جناب سیّد مصطفی در مشرق الاذکار حاضر شده، جناب سیّد مصطفی را که در حال تذکر و مناجات بودند دعوت می نماید که می دانم شما نمی توانید مثل دیگران دوان دوان فرار کنید بیائید من شما را بر پشت خود گرفته از اینجا نجات می دهم. جناب سیّد مصطفی فرمودند شما برای من خود را در خطر میندازید و زود فرار کنید و در فکر من مباشید. لهذا همه اهل ده خانه و اسباب خود را گذاشته در حال فرار بودند که دوازده نفر از آنها دستگیر مهاجمین گشته، به قتل رسیدند که عبارت بودند از ایادی شهید و نه نفر از احبای دیگر و دو طفل معصوم... شهادت جناب رومی در تاریخ 13 ماه مارچ 1942 واقع گشت... از بعضی که در این اطراف بودند شنیده شد اول به آن مرحوم تیر زدند و بعد عمارت را آتش زدند و از بعضی دیگر معلوم شد که خیر (به معنای اصل، هیئت) عمارت را آتش زده ایشان را در آن زنده سوزانیده اند. بنده پس از مراجعت آن سفر شرحی نوشته به مدیر مجلهء بهائی فرستادم و این بیت سعدی در ضمن حکایت شمع و پروانه دکر کردم که شمع به پروانه می گوید:
اگر عاشقی خواهی آموختن | تو را آتش عشق اگر پر بسوخت |
ز کشتن رها یابی از سوختن | مرا بین که از پای تا به سر بسوخت |
خلاصه آنچه بر اهالی قریه که همگی خود را فرزند روحانی آن سیّد بزرگوار می دانند بعد از مشاهده این قضیه وارد شده بود و تأثراتی که آن روز بر قلب ین عبد ضعیف ناتوان و رفیق سفرم جناب دکتر لقمانی وارد شد، فقط خدا می داند و بنده از شرح آن عاجزم... در نهایت احبای برما مصمم شدند که قبری که شایان قدردانی و مقام آن شهید باشد در همان قریه بسازند و وجود مبارک حضرت ولی امرالله ارواحنا فداه هم مبلغی حواله دادند که با اعانات احباء صرف آن مرقد منور گردد. و این بنده سفر دیگر که به برما رفته و در محضر حضرت ایادی امرالله جناب دکتر مهاجر بود و راجع به ساختمان مرقد مذاکره بود، بنده را مشاور لجنه خرید زمین مشرق الاذکار برما و ساختمان مقبره حضرت ایادی امرالله جناب سیّد مصطفی رومی، نامزد فرمودند و با اعضاء این دو لجنه و محفل مقدس روحانی رنگون و محفل مقدس روحانی ملی آن کشور به خرید زمین موفق ولی برای مقبره آن حضرت فقط توانستم مضمونی راجع به اسم و تاریخ شهادت ایشان نوشته تقدیم دارم و بعد از خرید سنگ مرمر و تقدیم بیعانه به سنگتراش، از برما حرکت شد و بعد از مکتوب جناب سیّد غلام مرتضی علی معلوم شد که مقبرهء با شکوهی ساخته اند."
هنگامی که خبر جانگداز شهادت آن بزرگوار به ساحت اقدس رسید در تاریخ چهاردهم جولای 1945 میلادی تلگرافی به زبان انگلیسی به افتخار محفل مقدس روحانی ملی بهائیان هند و برما واصل
و مضمونش به فارسی چنین است: "از صعود خادم برازندهء محبوب امر حضرت بهاءالله سیّد مصطفی به ملکوت اعلی قلوب متألم. آن متصاعد الی الله ثابت بر امر و دارای فکری بلند و روحی پر فتوح بود. سابقهء ممتد خدمات باهره اش هم در میدان تبلیغ و هم در خدمات اداری در دورهء اولیه و در دورهء تشکیلاتی کور بهائی ساطع و لامع. به پاس خدمات جلیله اش رتبهء ایادی امر حضرت بهاءالله را حائز و رمسش در رأس مراقد جامعهء یاران برما محسوب. مقتضی است محافل تذکری به یاد خدمات ابدیش در سراسر هند و برما برپا گردد. به یاران هند و برما تأکید می شود که در بنای مرقد آن متصاعد الی الله شرکت نمایند. تلگرافاً 300 لیره برای شرکت در این منظور جلیل ارسال می گردد. «شوقی ربّانی» "
علوّ مقام و سموّ مرتبت و مراتب روحانیت جناب آقای سیّد مصطفی رومی از مبلغین و خادمین نازنین امر حضرت ربّ العالمین که سنین متمادیه در اقالیم شاسعهء هندوستان به تبلیغ و تبشیر آئین یزدان اشتغال داشته و اخیراً به دست اهالی تین گانگن در برمه مقتول گردیده و به ملکوت ابهی عروج فرموده اند از عنایات لانهایه و الطاف جلیلهء مولای مقتدر و توانا ارواحنا لعواطفه الفداء چون روز واضح و روشن و هویدا است. به محض وصول نامه متحد المآل محفل مقدس روحانی ملی بهائیان هند و برما، مکتوبی تسلیت آمیز خطاب به محفل مقدس بالوکاله از یاران عزیز ایران مرقوم و مبلغ 94 لیره تلگرافاً برای شرکت در ساختمان مرقد شریف آن نفس نفیس و شخص شخیص ارسال شد.
در این مقام لوحی را که از قلم حضرت عبدالبهاء خطاب به آقا سیّد مصطفی شهید نازل شده می نگاریم.
هندوستان – برما – مندله- جناب آقا سیّد مصطفی علیه بهاءالله الابهی
هوالله
ای ثابت بر پیمان نامه ای که به جناب آقا محمد تقی مرقوم نموده بودی ملاحظه گشت سبب سرور و حبور شد زیرا دلیل جلیل بر ثبوت یاران بر امر حضرت ربّ ودود بود که الحمد لله در این سالهای انقلاب و شدت و اضطراب و حرب عمومی، یاران در نهایت استقامت و ثبات بودند فتوری نیاوردند و قصوری ننمودند حال الحمدلله غبار جنگ نشست و دمدمهء توپ و تفنگ خاموش شد بدایت طلوع صلح و سلام است باید همت را بگماشت تا بیخردان از تعصبات جاهلیه دینی و جنسی و اقتصادی و حتی وطنی نجات یابند از جمیع قیود آزاد گردند و به وحدت عالم انسانی تعلق تام یابند تا این ابر تاریک شش هزار ساله که آفاق را ظلمانی نموده بود به قوهء علم و عرفان متلاشی شود و نورانیت وحدت عالم انسانی جهانگیر گردد دیانت سبب الفت بشر شود و حمیت جنسی به حمیت نوع تبدیل یابد کرهء ارض وطن واحد گردد و عالم انسانی مرآت مجلای جهان رحمانی گردد نفوس زکیّه مبعوث شود و انوار سبحانی در زجاجهء قلوب بدرخشد جانها جان تازه یابند و قوت اسم اعظم چنان ارتباط بخشد که شرق و غرب دست در آغوش یکدیگر نماید ظلمات ضلالت محو و نابود شود و نور هدایت مانند ماه تابان بر جهان بتابد دوزخ بهشت برین گردد و سجین طراوت و لطافت علیین یابد نفحات الهی بوزد و روح ابدی حیات جاودانی مبذول دارد جمیع یاران الهی فرداً فرداً تحیّت ابدع ابهی ابلاغ دار علی الخصوص جناب علی صاحب وکیل و بازماندگان جناب متصاعد الی الله آقا سیّد مهدی را و علیک البهاء الابهی – حیفا 14 آذار 1919 ع ع
همان طور که ذکر شد، جناب رومی تألیفات بسیاری از خود به جای گذاشتند. از جمله ترجمه کتاب های اقدس، ایقان، کلمات مکنونه، مفاوضات و مناجات ها به زبان برمه ئی. تاریخ انتشار امرالله در هندوستان به زبان فارسی، همچنین ترجمه کتاب بهاءالله و عصر جدید به لسان برمئه ای. همین طور ترجمه اشعار جناب نبیل به زبان انگلیسی.
باری علاوه بر تألیف ها و ترجمه هایی که شرحش گذشت این شهید دانشور کتاب هایی از آثار مبارکه به خط خویش استنساخ کرده است که شایسته ذکر می باشد. از جمله در مکتوبی در سال 1929 میلادی چنین مرقوم داشته است: "کتابچه ای و صحیفه ای دیگر مشتمل بر الواح مقدسهء حضرت جمال قدم جل ذکره از ابتدای تأسیس بنیان متین امرالله در هندوستان و برمه و نیز الواح مبارکه آثار یراعهء محیطهء حضرت مرکز عهد و پیمان روحی لرمسه الاطهر الانور فدا که اکثرش به افتخار این بندهء دیرینهء بی سرو پا روسیاه و بعضی به واسطهء این ذرهء بی مقدار به اشخاص فرداً فرداً و به محافل روحانی مندله و رنگون و دیدنو بوده، سواد نموده حاضر و آماده ساخته که عنقریب به واسطهء محفل روحانی مندله و محفل مقدس مرکزی در ساحت اقدس تقدیم و ارسال گرددو بیش از دویست قطعه الواح مفصل و مختصر است."
جناب رومی در مکتوبی در سال 1940 میلادی، چنین سفارش کرده اند: "چنانکه واضح است و بر کافّهء بندگان سر بر آستان مبارک مبرهن است و روشن است که این فانی بی سرو پا وحید و فرید در سن 96 سالگی بلاوارث است و حق جل عزه در کلام قدیم فرموده والله خیر الوارثین، حق جل عزه بهتر از جمیع وراث است و نیز فرموده که ما عندکم ینفد و ا عند الله باق، دارائی شماها را فنا اخذ می نماید و آنچه را حق جل عزه دارا می باشد پاینده و باقی است الی الابد... لهذا در معروضه رسمی نیز در کمال ضراعت رجا و التجا نموده ام که جمیع الواح مبارکه مقدسه را و توقیعات مبارکه حضرت ولی امر ربّ بی نیاز غصن ممتاز روحی فداه را در حضور مبارک حضرت شوقی افندی ربانی ولی امر یزدانی به ارض مقصود تقدیم نموده رهین احسانات بی کران فرموده باشند و این کمترین بنده بندگان سر بر آستان ولی امر ربانی را با جمیع آنچه در دست تصرف محقرانهء اوست به آقا و مولای او بسپارند... کتابها بی شمار است خیال می کنم با وجود مسافت بعیده به کراچی بفرستم و خود را از این مصائب جانکاه آزاد نمایم."
افزودن دیدگاه جدید