نظر تفسير نمونه را درباره ي آيه ي5 سجده بخوانيد
سوء استفاده از آيه ((يدبر الامر))
بعضى از پيروان مسلكهاى ساختگى در عصر ما براى توجيه مسلك خود، آيه فوق را دستاويز قرار داده و با اشتباه كارى و مغالطه خواسته اند آن را بر منظور خود تطبيق كنند، اتفاقا با غالب مبلغين آنها كه انسان روبرو مى شود از جمله دلائلى كه فورا به آن متشبث مى شوند همين آيه ((يدبر الامر من السماء الى الارض ... مى باشد، آنها مى گويند:
منظور از ((امر)) در اين آيه ((دين و مذهب )) است و ((تدبير)) بمعنى فرستادن دين و ((عروج )) بمعنى برداشتن و نسخ دين است ! و روى اين حساب هر مذهبى بيش از هزار سال نمى تواند عمر كند و بايد جاى خود را به مذهب ديگر بسپارد و به اين ترتيب مى گويند: ما قرآن را قبول داريم ، اما مطابق همين قرآن پس از
--------------------------------------------------------------------------------
تفسير نمونه جلد 17 صفحه 118
گذشتن هزار سال مذهب ديگر خواهد آمد!!
اكنون مى خواهيم به عنوان يك فرد بيطرف آيه مزبور را درست بررسى و تجزيه و تحليل كنيم ببينيم آيا ارتباطى به آنچه آنها مدعى هستند دارد يا نه ؟ بگذريم از اينكه اين معنى به قدرى از مفهوم آيه دور است كه به فكر هيچ خواننده خالى الذهنى نمى آيد.
پس از دقت مى بينيم تطبيق آيه بر آنچه آنها مى گويند نه تنها با مفهوم آيه سازگار نيست بلكه از جهات بسيارى اشكال واضح دارد:
1 - كلمه ((امر)) را به معنى دين و مذهب گرفتن نه تنها دليلى ندارد بلكه آيات ديگر قرآن آن را نفى مى كند، زيرا در آيات ديگرى امر به معنى فرمان آفرينش استعمال شده است مانند ((انما امره اذا اراد شيئا ان يقول له كن فيكون )) (آيه 82 سوره يس ) ((جز اين نيست كه امر او اين است كه هر گاه چيزى را اراده كند مى گويد موجود باش !، فورا موجود مى شود)).
در اين آيه و آيات ديگرى مانند آيه 50 سوره قمر، و 27 سوره مؤ منون ، و 54 سوره اعراف ، و 32 سوره ابراهيم ، و 12 سوره نحل ، و 25 سوره روم ، و آيه 12 سوره جاثيه ، و بسيارى آيات ديگر امر به همين معنى امر تكوينى استعمال شده ، نه به معنى تشريع دين و مذهب
اساسا هر جا سخن از آسمان و زمين و آفرينش و خلقت و مانند اينها است امر به همين معنى است (دقت كنيد).
2 - كلمه ((تدبير)) نيز در مورد خلقت و آفرينش و سامان بخشيدن به وضع جهان هستى به كار مى رود نه به معنى نازل گردانيدن مذهب ، لذا مى بينيم در آيات ديگر قرآن (آيات يكديگر را تفسير مى كنند) در مورد دين و مذهب هرگز كلمه ((تدبير)) به كار نرفته بلكه كلمه ((تشريع )) يا ((تنزيل )) يا ((انزال )) به كار رفته است .
--------------------------------------------------------------------------------
تفسير نمونه جلد 17 صفحه 119
شرع لكم من الدين ما وصى به نوحا: ((سرآغاز شريعت از چيزى بود كه به نوح توصيه كرد)) (شورى - 13).
و من لم يحكم بما انزل الله فاولئك هم الكافرون : ((كسى كه به آنچه خدا نازل كرده حكم نكند كافر است )) (مائده - 44).
نزل عليك الكتاب بالحق مصدقا لما بين يديه : ((قرآن را به حق بر تو نازل كرد كه تصديق كننده كتب آسمانى قبل است )) (آل عمران - 3).
3 - آيات قبل و بعد ((آيه مورد بحث )) مربوط به خلقت و آفرينش جهان است نه مربوط به تشريع اديان ، زيرا در آيه ((قبل )) گفتگو از آفرينش آسمان و زمين در شش روز (و به عبارت ديگر شش دوران ) بود و در آيات ((بعد)) سخن از آفرينش انسان است .
ناگفته پيدا است تناسب آيات ايجاب مى كنند كه اين آيه هم كه در وسط آيات ((خلقت )) واقع شده مربوط به مساله خلقت و تدبير امر آفرينش باشد.
لذا اگر كتب تفسير را كه صدها سال قبل نوشته شده مطالعه كنيم مى بينيم با اينكه در تفسير اين آيه احتمالات گوناگونى داده اند هيچكس احتمال نداده كه آيه مربوط به تشريع اديان بوده باشد. مثلا در تفسير ((مجمع البيان )) كه از مشهورترين تفاسير اسلامى است و مؤ لف آن در قرن ششم هجرى ميزيسته با اينكه اقوال مختلفى در تفسير آيه فوق ذكر شده از احدى از دانشمندان اسلام قولى دائر بر اينكه آيه مربوط به تشريع اديان است نقل نكرده است .
4 - كلمه ((عروج )) به معنى ((صعود كردن و بالا رفتن )) است ، نه به معنى نسخ اديان و زائل شدن ، و در هيچ جاى قرآن ((عروج )) به معنى ((نسخ )) ديده نمى شود (اين كلمه در پنج آيه از قرآن ذكر شده و در هيچ مورد به اين معنى نيست ) بلكه در مورد اديان همان كلمه ((نسخ )) يا ((تبديل )) و امثال آن به كار مى رود.
--------------------------------------------------------------------------------
تفسير نمونه جلد 17 صفحه 120
اساسا اديان و كتب آسمانى چيزى نيستند كه مثلا مانند ارواح بشر پس از پايان عمر با فرشتگان به آسمان پرواز كنند، بلكه آئينهاى نسخ شده در همين زمين هستند ولى در پاره اى از مسايل از درجه اعتبار افتاده اند در حالى كه اصول آنها به قوت خود باقى است .
خلاصه اينكه كلمه ((عروج )) علاوه بر اينكه در هيچ جاى قرآن مجيد به معنى نسخ اديان بكار نرفته اصولا با مفهوم نسخ اديان سازش ندارد، زيرا اديان منسوخه عروجى به آسمان ندارند.
5 - علاوه بر همه اينها اين معنى با واقعيت عينى ابدا تطبيق نمى كند، زيرا فاصله اديان گذشته با يكديگر در هيچ مورد يكهزار سال نبوده است !.
مثلا فاصله ميان ظهور حضرت ((موسى )) (عليه السلام ) و حضرت ((مسيح )) (عليه السلام ) بيش از 1500 سال و فاصله ميان حضرت مسيح (عليه السلام ) و ظهور پيامبر بزرگ اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كمتر از 600 سال ، است !
همانطور كه ملاحظه مى كنيد هيچ يك از اين دو نه تنها با هزار سال كه آنها مى گويند جور نيست بلكه فاصله زيادى دارد.
فاصله ميان ظهور ((نوح )) (عليه السلام ) كه يكى از پيامبران ((اولوا العزم )) و پايه گذار آئين و شريعت خاصى است با قهرمان بتشكن ((ابراهيم )) (عليه السلام ) كه يكى ديگر از پيامبران صاحب شريعت است بيش از 1600 سال و فاصله ((ابراهيم )) (عليه السلام ) با ((موسى )) (عليه السلام ) را كمتر از 500 سال نوشته اند.
از اين موضوع چنين نتيجه مى گيريم كه حتى به عنوان يك نمونه ، فاصله يكى از مذاهب و اديان گذشته با آئين بعد از خود هزار سال نبوده است ، تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل !
6 - از همه اينها كه بگذريم دعوى سيد على محمد باب كه اينهمه توجيهات ناروا را به خاطر او متحمل شده اند با اين حساب ابدا نمى سازد، زيرا به اعتراف
--------------------------------------------------------------------------------
تفسير نمونه جلد 17 صفحه 121
خود آنها تولدش در سال 1325 و شروع ادعايش در سال 1260 هجرى قمرى بود و با توجه به اينكه شروع دعوت پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) 13 سال پيش از هجرت بوده فاصله ميان اين دو 1273 سال مى شود يعنى ((273)) سال اضافه دارد! حالا ما با چه نقشه اى اين ((273)) را زير آب كنيم و چگونه اين عدد بزرگ را ناديده بگيريم ؟ بايد از خودشان پرسيد!.
7 - وانگهى فرض كنيد تمام اين شش ايراد را كنار بگذاريم و از اين تجزيه و تحليلهاى روشن صرف نظر نمائيم و خرد را به داورى طلبيم فرض كنيد ما به جاى قرآن مى خواستيم تكليف آيندگان را در برابر مدعيان تازه نبوت روشن سازيم و بگوئيم : بعد از گذشتن هزار سال در انتظار پيامبر تازه اى باشيد آيا راهش اين بود كه به اين صورتى كه در آيه مزبور ذكر شده مطلب را بگوئيم كه تا مدت دوازده سيزده قرن احدى از دانشمندان و غير دانشمندان كمترين اطلاعى از معنى آيه پيدا نكنند تنها بعد از گذشتن 1273 سال عده اى به عنوان يك كشف جديد كه آن نيز تنها مورد قبول خودشان است نه ديگران از آن پرده بردارند؟
آيا عاقلانه تر نبود كه بجاى اين جمله گفته شود به شما بشارت مى دهم كه بعد از هزار سال پيامبرى به اين نام ظهور خواهد كرد چنانكه عيسى (عليه السلام ) درباره پيامبر اسلام گفته : و مبشرا برسول ياتى من بعد اسمه احمد سوره صف آيه 6.
به هر حال شايد اين مساله تا اين حد كه ما بحث كرديم نياز به بحث نداشت ولى براى روشن ساختن نسل جوان مسلمان نسبت به دامهائى كه استعمار جهانى تهيه ديده و مسلكهائى كه براى تضعيف جبهه اسلام ساخته و پرداخته چاره اى جز اين نداشتيم تا گوشه اى از منطق آنها را بدانند و بقيه را خود حساب كنند.
رضا :