جناب حقگو با عرض درود و أدب. جنابعالى ذكر فرموديد كه اين مقاله برداشت شخصى شما ميباشد لهذا قصد اين حقير نقد بر برداشت شخصى شما نمى باشد زيرا عقائد شخصى افراد قابل احترام و تعمق است و بنده نيز منتقد نيستم. مطالبى كه در ادامه ذكر ميگردد براى خوانندگان گرامى اين مقاله بيان مى شود تا مقاله شما را ديدگاه ديانت بهائى تصور نكنند و البته هر كس مى تواند دريافت و فهم شخصى از آثار بهائى داشته باشد. ١- از متن؛ "بی تردید اگر این رابطه نسبی وجود نداشت، باب به این مقام مبعوث نمی گشت." لازم بذكر است كه بنا به نصوص بهائى خداوند مظهر يفعل ما يشاء است و هرگاه اراده بفرمايد، هر كسى را ميتواند به عنوان مظهر امر خود انتخاب نمايد و همچنين رابطه نسبى شرط بعثت نمى باشد و حتى زمانى كه واقعه اى بر خلاف وعده الهى به وقوع بپيوند "بدا" ناميده ميشود. پس هر گاه قائم موعود بدون نسب ناسوتى ظاهر ميگشت باز هم قائم موعود بود و بندگان ميبايست به آيات و بينات او ايمان مى آوردند نه نسب او. پس ذكر "بى ترديد" و "مبعوث نمى گشت" شايد محدود كردن اراده خداوند به نظر برسد. ٢- گذشته از اين مطلب كه ( از متن؛ "حلقه ای ضروری در اتصال زنجیره ادیان ابراهیمی") هيچ ضرورتى به اتصال يا وجود حلقه اى براى انتقال ديده نمى شود، اين سؤال مطرح است كه چرا يك مظهر مستقل الهى بايد محدود به انتساب ناسوتى به حضرت سيّد الشّهدا باشد تا توانايى انجام كارى را پيدا كند؟ از متن؛ "اگر باب از نسل حسین ابن علی نبود، نمی توانست چنین نقشی را ایفاء نماید".؟؟ و آيا مظهر ظهور مشروعيت را از رابطه نسبى دريافت مى كند يا از وجود خود كه همان مشيت أوليه است و كل پيامبران در اين مقام روحانى يك وجود محسوب مى گردند؟ از متن؛ "رابطه نسبی باب با حسین ابن علی به او این مشروعیت را می بخشید"؟؟ ٣- از متن؛ "باب نخستین پیامبری است که از سوی یکی از مظاهر الهی پیش از خود به طور مستقیم رسالت خود را دریافت می نماید" البته فرموده ايد كه كيفيت ارتباط براى فهم بشرى ما قابل درك نيست امّا در ادامه بيان داشته ايد كه: "آنچه به طور یقین مشخص است این است که باب توسط امام حسین از مقام و رسالت خود آگاه می شود و گنج نهفته در ضمیر علی محمد شیرازی توسط امام حسین برای وی آشکار می گردد" لازم بذكر است كه حضرت اعلى در صحيفه عدليه اين حالت را نوشيدن هفت جرعه از دم مطهر حضرت سيد الشّهدا در عالم رويا بيان فرموده اند و در اين خصوص حضرت ولى عزيز امرالله در God Passes By در صفحه ٩٣ اين خواب را مانند تشبيهات در مورد نزول وحى در اديان گذشته قابل تأمل و تأويل دانسته اند مانند تقابل حضرت موسى با آتش فروزان، هفت روياى حضرت زرتشت، حلول كبوتر در حضرت مسيح و ظهور جبرئيل در غار حرا. به هر حال مراد از حضرت سيد الشّهدا حقيقت الهى ايشان است و به اعتبار كلى حسين موعود يعنى حضرت بهاءالله و به اعتبار خاص مشيت اوليّه كه همان عالم امر است و در وجود خود حضرت اعلى معنى مى يابد و با توجه به نصوص بهائى رابطى بين عالم حق و امر وجود ندارد كه حضرت سيد الشّهدا اين نقش را داشته باشند بلكه تجلّى، تجلّىِ صدورى و بى واسطه است. ٤- در قسمت دوم از متن؛ "قیام حسین ابن علی و کشته شدن او به معنای پایان عصر شمشیر در دین اسلام و آغاز عصر دعوت مردم به دین بر اساس عقلانیت و منطق است" اين بيان شما با آموزه هاى بهائى سنخيتى ندارد زيرا إبلاغ ديانت اسلام از ابتدا بر أساس عقلانيت و منطق بوده است و بنابر فرموده حضرت عبدالبهاء در مفاوضات مبارك حضرت رسول به مدت ١٣ سال در تحت انواع محن و بلايا مردم را به دوستى و محبّت و ديانت بر أساس عقلانيت و منطق دعوت نمودند و مجبور به هجرت از وطن مألوف شدند و بعد از يورش و تعقيب دشمنان مجبور به دفاع گشتند و اگر اين جنگهاى دفاعى نبود ظلمى آشكار بر زنان و كودكان و عموم مؤمنين واقع ميگشت. از ابتدا اجبارى در دين نبوده است ( لا اكره في الدين ) ( لكم دينكم و لى الدين ) پس حضرت امام حسين اگر ميخواستند به تعبير شما عصر شمشير را خاتمه دهند هرگز دست به شمشير نمى بردند بلكه ايشان قيام فرمودند و با مظلوميت، آزادگى و شرف و استقامت و وفاى به عهد را به أشد ضياء ظاهر فرمودند. ايشان نداى استمداد كوفيان را بار ديگر مانند اب بزرگوارشان لبيك گفتند و با آنكه از عاقبت كار با خبر بودند با مؤمنين با عدالت برخورد كردند تا خود به كذب ادعا و ايمانشان واقف گردند و به سوى كوفه روانه شدند و در صحراى كربلا با كلمه هل من ناصر ينصرنى حجت را بر بى وفايان تمام كردند تا مقام مقربين تميز داده شود. آن شمشيرى كه در طول تاريخ بر سر مظلومان فرود آمده شمشير اسلام نبوده كه دوره اش با شهادت سيد الشّهدا پايان پذيرد و نص قرآن مجيد در مورد دفاع و جهاد نيز ١٢٠٠ سال قبل از قيامتش نمى توانست كه نا كار آمد باشد. ٥- در قسمت سوم، از متن؛ "بهاءالله صراحتاً خود را بازگشت حسین ابن علی می شمارد. این تعبیری بسیار استثنائی است" حضرت بهاءالله خود را صراحتاً مظهر ظهور كلى الهى دانسته اند به عبارت ديگر خود را رب الجنود، شاه بهرام، كريشنا، بوداى پنجم، بازگشت مسيح، رجعت حسينى و بطور كل آن موعودى كه أقوام مختلفه با اسامى مختلف منتظر ظهورش در آخر الزمان بوده اند و ذكر نام سيد الشّهدا در اين ليست اشاره به انتظار بعضى از فرق اسلام است. اين تعبير بسيار استثنائى در حق تمام آن جواهرات وجود صادق است و البته اين منت و شرفيست كه حق جل جلاله بر حضرت سيد الشّهدا نهاده كه ظهور حضرت بهاءالله كه به اشاره قرآن مجيد لقاء الله است به رجعت روحانى آن طلعت بى مثال نيز تعبير گردد. از متن؛ "اولاً باید دانست که بهاء الله امام حسین را دارای موقعیت و قدرت ویژه ای در بین مظاهر الهی می داند. جمال اقدس توضیحی در رابطه با ویژگی هایی که باعث این تمایز شده است ارائه نمی نمایند و همین امر بر رمزآلود بودن رابطه خاص بهاء الله با امام حسین می افزاید" اگر جمال أقدس أبهى خود توضيحى نفرموده اند پس اين وجه تمايز از كجا آشكار ميگردد؟ به باور اين حقير مقام والاى حضرت سيد الشّهدا خارج از حدّ توصيف است اما با توجه به هدايات حضرت عبدالبهاء هيچگاه ائمه اطهار صلوات الله عليهم أجمعين در زمره مظاهر ظهور الهى مانند حضرت مسيح، محمد، اعلى و بهاءالله نميباشند و حضرتشان مستضيء از نور محمدى بودند. عنايات حضرت بهاءالله به وجود مقدس حضرت سيد الشّهدا در تجليل مظلوميت ايشان و باالأخص اشاره به مظالميست كه بر وى و اهل بيت مباركش روا داشتند و همچنين بيدارى مردم از خواب غفلت است كه بار ديگر به رأى العين مظالم لا تعد و لا تحصى را بر حضرت نقطه اولى و بر حضرت بهاءالله و عائله مباركشان ناظر باشند. از آنروست كه در مقامى ميفرمايند "حسين بر مظلوميتم گريست". چكيده مطلب آنكه بنابر نصوص بهائى روابط نسبى جسمانى مورد توجه نمى باشد آنچه منظور هياكل مقدسه است ارتباطات روحانى است. با سپاس و آرزوى موفقيت براى جنابعالى.
پيام آرين :