آواز خوان زندگی از عشق گفت و بندگی
از قدرت روح جوان، در کسب این بالندگی
زیباترین احساس ها همچون صفای یاس ها
میابی اندر یک جوان آن معدن الماس ها
آوازها در گوش او چون عشق هم آغوش او
مملو ز شور زندگی وَه از خروش وجوش او
زیباپرستی پیشه اش پویا بود اندیشه اش
عالم همه حیران شود چون محکم آید ریشه اش
باید جوان را سوختن، چشمی به بالا دوختن
تا عالمی روشن شود با جان و دل افروختن
تا نور حق پیدا شود قلب جوان شیدا شود
بهر فدا گشتن بسی مشتاق و بی پروا شود
جان دادن از روی وفا، برجان خریدن صد جفا
در سینهء دریائیش آبی ترین موج صفا
پس ای جوان! با این نوا
خود را کشان سوی بهاء
ساکن شو اندر کوی او، فائز شو بر اصل بقا
پس ای جوان! با این نوا
خود را کشان سوی بهاء
ساکن شو اندر کوی او، فائز شو بر اصل بقا
فایل ضمیمه
پیوست | اندازه |
---|---|
7_7.wma | 4.62 مگابایت |
افزودن دیدگاه جدید