همه می‏دانيد که بخش اعظم تاريخ بشريت در بی‌سوادی اکثريت مردم گذشته است، حتی بسياری از کتب آسمانی به جای آن که به صورت تحرير باشد، جنبه‏‌ی تقريرات شفاهی داشته است. در بسياری از جوامع قديم، خط و سواد تقريباً در انحصار قشرهای خاصی از جامعه چون اشراف و روحانيون بود و عامه‏‌ی مردم را از آن نصيبی حاصل نمی‌‏‏شد. در اواسط نيمه‏‌ی قرن نوزدهم بود که در چند کشور مترقی، اصل آموزش عمومی اجباری در سطح ابتدايی پذيرفته شد و متدرجاً اهتمام در تعميم سواد از آن کشورها نخست به ممالک پيشرفته‏‌ی ديگر و حدود يک قرن بعد به ممالک در حال رشد تسرّی يافت و همگانی شد.

شايد کمتر محققی توجه به اين نکته کرده باشد که اين تعميم آموزش به صورت الزامی و اجباری به همه‏‌ی کودکان – ولو از خانواده‏های محروم و فقير برآمده باشند – جزئی از مشيت الهی برای عالم بشری بوده است که در نيمه‏‌ی قرن مورد اشاره، نخست توسط حضرت باب و نزديک به يک ربع قرن بعد توسط حضرت بهاءالله اعلام شد. البته به وجود آمدن و ترقی صنعت چاپ و بسط دموکراسی و توسعه‏‌ی مطبوعات و پيشرفت صنعت و تکنولوژی که محتاج مهارت‏‌های تازه بود و عواملی ديگر هم در اين احساس نياز به لزوم آموزش همه‏‌ی اطفال و نوجوانان و به تبع آن عامه‏‌ی بزرگسالان مؤثر بودند، اما چون مشيت الهی با چنين اقدامی مساعد بود، پيشرفت به سرعتی بيش از آن چه می‏شود انتظار داشت، تحقق يافت.

آماری چند از قرن نوزدهم در مورد رواج سواد و بی‏سوادی در ممالک پيشرفته، ما را در فهم بهتر تحولات بعدی ياری می‏‌کند. به تصديق مؤسسه‏‌ی کارنگی امريکا، در سال ۱۸۷۰ در صد شهروندان امريکا که فاقد سواد بودند، به ۱۶ در صد بالغ می‏شد و بی‏سوادی در نزد سياه پوستان به ۵۶ در صد می‏رسيد.

در فرانسه، در آغاز دهه‏‌ی ۱۸۵۰ در صد کسانی که برای خدمت نظام احضار می‏شدند و فاقد سواد بودند، به ۳۳ در صد بالغ می‏شد. در حدود سال ۱۸۷۰ اين نسبت به ۲۰ در صد تقليل يافت و چنان که مور Mourre در فرهنگ دائرةالمعارفی تاريخ می‏نويسد، يکی از عوامل عمده‌‏ای که سبب پيروزی آلمان بر فرانسه در جنگ‏های سال ۱۸۷۰ شد، همان تفوق آلمان در آموزش کودکان و نوجوانان خود بود.

در فرانسه در قرن هجدهم بود که فکر تفويض مسئوليت مدارس به دولت پيدا شد، در حالی که سابقاً اين وظيفه را خانواده‌‏ها و کليساها عهده‌‏دار بودند. متفکری به نام دولَن در سال‏های ۱۷۳۴-۱۷۲۶ نوشت که اين وظيفه‌‏ی دولت است که بر آموزش شهروندان خود نظارت کند. اما دولت پروس به موجب قانون خاصی اصل مدرسه‏‌ی عمومی، يعنی دولتی، را از سال ۱۷۱۷ اتخاذ کرد و مدارس علاوه بر تعليم دين، به آموزش خواندن و نوشتن و حساب پرداختند. بايد بيش از يک قرن منتظر شد تا در آلمان و چند کشور غربی اصل آموزش عمومی اجباری رسماً و عملاً پذيرفته گردد.

بنابراين می‏توان گفت که آثار حضرت باب در فاصله‏‌ی سال‏های ۱۸۴۴ و ۱۸۵۰ در مورد لزوم تعليم و تربيت همه‏‌ی فرزندان آدمی، اعم از پسر و دختر، پيشتاز اقداماتی بوده که بعداً دولت‏های راقيه‏‌ی جهان تصويب و اجرا کردند.
حضرت بهاءالله هم اين مطلب وجوب آموزش عمومی را در کتاب اقدس در سال ۱۸۷۳ مرقوم داشتند که ترجمه‌‏ی بيان آن حضرت به مضمون چنين است: «فرض است بر هر پدری که پسر و دختر خود را با علم و خط و غير آن که در الواح تعيين شده، تعليم و تربيت دهد و هر کس آن چه برای تعليم و تربيت پسر و دخترش لازم است، در صورت غنی بودن پدر، از او بگيرند والا کار به بيت العدل (محلی) ارجاع می‏شود که ما آن را پناهگاه فقرا و مساکين قرار داديم. هرکس به تربيت فرزند خود يا فرزندی از فرزندان (مردم) پردازد، مثل آن است که يکی از فرزندان مرا تربيت کرده، بر او باد درود و ثنا و عنايت و رحمت من که بر عالميان سبقت گرفته است.» (انتهی)

در مورد آئين حضرت باب بايد اين نکته‏‌ی کلی را متذکر شد که آن حضرت همواره به شهادت آثارشان فرض را بر اين نهاده‏‌اند که همه کس از سواد و خط بهره‏‌مند است. لذا هم در بيان و هم در توقيع معروف به چهار شأن تصريح می‏‌فرمايند که بايد اطفال را از همان صغر سن به حسن خط تعليم داد و با خطوط بديعه آشنا کرد. در باب نوزدهم از واحد ششم بيان فرموده‏‌اند که: «واجب گشته در اين ظهور که اگر کسی به سوی کسی خطی نويسد، بر اين که او را جواب دهد.»

توجهی که حضرت باب به صنعت چاپ کرده‏‌اند، به طوری که باب هفتم از واحد هشتم بيان را به آن اختصاص داده‏اند، نمودار ديگری از فرض بنيادی ايشان است و همچنين توصيه‏‌ای که در توقيع چهار شأن، در باب پانزدهم از واحد دهم به احداث صنايع و سرمشق گرفتن از اروپاييان (انجيليون) فرموده‌‏اند.

اما درباره‌‏ی تعليم اطفال، حضرت باب به جزئياتي نيز پرداخته‏‌اند که از کمال شفقت آن حضرت حکايت می‏کند، از قبيل آن که: «نهی شده کل را که طفل قبل از آن که به خمس سنين نرسيده، او را تأديب به لسان نمايند و بر او حزنی واقع سازند.» اين ملايمت رفتار، نقطه‏‌ی مقابل شيوه‏‌ی مکتب خانه‏‌های قديم بوده. بعد از آنکه طفل به پنج سالگی رسيد، زياده بر پنج ضرب خفيف جايز نيست، «آن هم نه بر لحم (يعنی بر گوشت و عضله)، بلکه بستری حايل کنند.»

می‏دانيم که تنبيه بدنی در آثار بهائی منع شده است، اما در آن زمان، تنبيه امری بسيار رايج بود و مکتب خانه‏‌ای نبود که در آن چوب و فلکی در ميان نباشد. عبارتی که در آغاز اين باب، يعنی کتاب بيان باب يازدهم از واحد ششم آمده، ترجيح آن حضرت را نشان می‏دهد، وقتی که می‏فرمايند: «در هيچ حال خداوند دوست نمی‏دارد که هيچ نفسی محزون گردد، چگونه آن که ضری به او رسد» که عبارت اخير به زبان امروز چنين می‏شود: تا چه رسد که به او ضری رسد. حتی حضرت باب برای نفسی که از حکم مزبور تجاوز کند، مجازات قائل شده‌‏اند.

نکته‏‌ی ديگر آن که به خلاف مکتب خانه‏‌های قديم که در آن همه بر زمين می‏‌نشستند، حضرت باب نظر می‌‏دهند که: «دوست می‏دارد خداوند که در هر حال اهل بيان بر فوق سرير يا عرش يا کرسی نشينند.»

حضرت باب در همه جا از کل ذريّات، يعنی فرزندان، سخن می‏گويند، منجمله در باب ۱۹ از واحد چهارم بيان، و در نتيجه فرق ميان پسر و دختر قائل نمی‌‏شوند و به حکم ضمنی آن حضرت، همه بايد مشمول تعليم و تربيت قرار گيرند و تصريح می‏کنند که: «اگر نفسی آن چه تواند بر ذريّه‏‌ی خود قبل از تکليف اظهار لطف و رحمت نمايد، اعظم است از برای او از هر طاعتی که به او تقرب جويد، به سوی خداوند خود.»

بيان اخير را حضرت عبدالبهاء در زمان خود به صورت تازه‏‌ای مطرح می‏فرمايند و آن اين است: «اين را بدانيد که در نظر يزدان، اعظم پرستش و عبادت، تربيت کودکان است به آداب کمال انسانيت و ثوابی اعظم از اين تصور نتوان نمود.»

همين لطف و شفقت حضرت باب را در کتاب چهار شأن، در باب هيجدهم از واحد چهارم می‏توان يافت که فی‏‌الحقيقه در آن تطبيق آموزش با شرايط جسمانی و روحی کودکان توجيه شده است. مضمون بيان مبارک اين است: «اطفال را به چيزهايی که بر آنها صعب و دشوار است، تعليم مدهيد و کمال لطف و رأفت را در حق آنها منظور و مرعی داريد و تحميل مکنيد بر ايشان چيزهايی را که برای آنها سودی ندارد و اگر کرديد، مسئول هستيد.»

در شرح ابجد، حضرت باب وظايف شاگردان را نسبت به معلم خود بيان می‏فرمايند که حق شناسی و قدردانی، تکريم و تعظيم، رعايت ادب و وقار باشد و اضافه فرموده‌‏اند که آن چه در استطاعت داری به معلم برسان، زيرا که اگر ما فی الامکان را در قدم او نثار کنی، به اندازه‏‌ی‏ تعليم يک حرف که به تو آموخته، ارزش ندارد. اين توصيه‏‌ی حضرت باب مبنای حکمی می‏شود که در کتاب اقدس، گنجينه‏‌ی احکام حضرت بهاءالله، آمده و در آن سهمی از ارث افراد برای معلم قائل شده‌‏اند.

به موضوع آغاز اجباری شدن و عمومی شدن تعليمات ابتدايی در مغرب زمين باز گرديم. اشاره کرديم که حتی در پيشرفته‌‏ترين کشورهای مترقی، چون فرانسه و انگلستان در قرن نوزدهم، قانون تعليم ابتدايی عمومی و اجباری فقط پس از خاتمه‌‏‏ی دهه‏‌ی هفتاد پذيرفته شد. مثلاً در فرانسه، در سال ۱۸۸۱ رايگان بودن تعليمات ابتدايی به تصويب رسيد و در سال ۱۸۸۲ الزام قانونی برای اين که همه‏‌ی اطفال و نوجوانان از سن ۶ تا ۱۳ سالگی به مدرسه بروند، قبول شد. اين الزام، بعداً در سال ۱۹۳۶ به نوجوانان ۱۶ ساله هم تعميم يافت و بالأخره در سال ۱۹۵۹ تعليمات اجباری عمومی تا سن۱۶ سالگی امتداد يافت.

در انگلستان قانون تعليمات ابتدايی در سال ۱۸۷۰ کليسا را هم در تعهد اين تعليمات شرکت داد، ولی در سال ۱۸۷۶ بود که تعليمات ابتدايی، عمومی و اجباری اعلام شد و پايان سن شاگردان مشمول از ده سالگی در ۱۸۸۰ به ۱۲ سالگی در سال ۱۸۹۹ و ۱۴ سالگی در سال ۱۹۱۸ و ۱۵ سالگی در سال ۱۹۴۴ افزايش يافت و فقط در سال ۱۸۹۱ بود که رايگان بودن تعليمات ابتدايی مورد تصويب واقع شد. (ر.ک.کتاب ياد شده مور Mourre سابق الذکر)

زمينه سازی برای تعميم سواد فقط در درون نظام تربيتی روی نداد. چون فضل الهی در اين دور روحانی شامل همه‏‌ی ابناء بشر بدون استثناء بود، لذا از يک صد و پنجاه سال قبل که ظهور جديد در آن واقع شد، در بسياری از رشته‏‌های معارف انسانی که به تعليم و تربيت عمومی مدد می‌‏رسانند، تحولات مهمی واقع شد که ذکر برخی از آنها مفيد خواهد بود. ازجمله استفاده از روش‏های نوين برای تعليم عجزه بدنی و همچنين پيشرفت در روان شناسی کلينيک و پرورش درمانی که هر يک شرح و بسط بسيار را اقتضا می‏کند و اين وقت محدود را مجال آن نيست.
تنها کافی است گفته شود، روانشناسی به عنوان علم در سال ۱۸۵۸ به اهتمام ووندت Wundt و فشنر Fechner ولادت يافت و خط مخصوص کوران که با برجستگی‏ها به روی کاغذ مشخص می‏شود، توسط لوئی برایّ Braille نزديک به همين دوره‏ ساخته و پيشنهاد شد و تأسيس مؤسسات آموزش خاص و تعليم سواد در زندان و امثال اين ابتکارات همه مربوط به اين دوره می‏شود و اينها همه برای آن که اراده‏‌ی حق بر آن تعلق گرفته بود که هيچ انسانی از موهبت خواندن و نوشتن و مقدمات دانش در آن عصر نورانی محروم نماند.

اين نکته شايان يادآوری است که در مغرب زمين در قرون وسطی، اين کليسا بود که مسئوليت تعليم و تربيت را بر عهده داشت و ورود دولت‏ها در اين زمينه به دوره‏‌های جديد بر می‏گردد و با آن که دولت‏ها در قرون اخير عهده‏‌دار اين مسئوليت شدند، اما مدارسی که توسط مؤسسات مذهبی اداره می‏شوند، در اين جا و آن جا نادر نيستند.

از امتيازات آئين بهائی در اين مورد اين است که مسئوليت آموزش و پرورش عمومی را از حيطه‏‌ی دستگاه‌‏های مذهبی بيرون می‏آورد، ولی در عين حال توجه به ضرورت تعليم دين و مبانی اخلاقی در مدارس دارد، مشروط بر اين که چنين آموزشی موجب تحريک تعصب و حميت جاهلی نگردد.

در کلمات فردوسيه آمده است: «دارالتعليم بايد در ابتدا اولاد را به شرايط دين تعليم دهند، تا وعد و وعيد مذکور در کتب الهی ايشان را از مناهی منع نمايد وبه طراز اوامر مزين دارد، ولکن به قدری که به تعصب و حميت جاهليه منجر و منتهی نگردد.»

هم اکنون حتی در ممالکی چون فرانسه که به عرفی بودن مدارس بسيار مقيد هستند، به اين نتيجه دارند می‏رسند که خارج کردن همه نوع تعليمات دينی و از جمله اخلاقيات اديان از برنامه‌‏ی مدارس به عذر عرفی بودن يا سکولاريسم، اشتباه بزرگی بوده و خشونت و بی‏‌مبالاتی و اعتياد به مواد مخدره و نظاير آن که امروزه به اکثر مدارس راه يافته، نتيجه‏‌ی همين سکولاريسم افراطی بوده است. اعتدال ميان سکولاريسم و دين که در آثار بهائی مذکور است، بی‏‌گمان رافع چنين مشکل بزرگی خواهد بود.

امتياز مهم ديگر امر بهائی از جمله در عرصه‌‏ی تعليم و تربيت مساوی شمردن ارزش پسر و دختر و برابر کردن حقوق آنهاست، امری که در مغرب زمين به سهولت تحقق نيافت و تقريباً در همه جا نخست پسران و بعد دختران به مدارس متوسطه و عالی راه يافتند.

در فرانسه تأسيس مدارس ابتدايی دختران در سال ۱۸۳۶ تصميم گرفته شد، اما اجرای آن اختياری بود، نه الزامی و فقط در سال ۱۸۵۰ ايجاد اين گونه مدرسه در شهرک‏‌هايی که بيش از هشتصد سکنه دارد، اجباری شد. در اواخر دوره‏‌ی ناپلئون سوم بود که در بعضی از شهرها مدرسه‏‌ی متوسطه‌‏ی دختران مفتوح شد، اما سال‏ها گذشت تا بالأخره در سال ۱۹۲۵ برنامه‏‌ی دبيرستان‏‌های پسرانه و دخترانه يکی شد. حتی در کشوری چون امريکا ورود دختران به دانشکده‌‏های پزشکی خيلی دير امکان پذير شد. مدارس عالی فنی هم سال‏ها موانعی بر سر راه دختران ايجاد کردند و در کشوری چون فرانسه نسبت دختران در ‹انا› Ecole Nationale d’Administration يعنی مدرسه‏‌ی عالی مديريت که جوانان را برای خدمت در دستگاه دولت پرورش می‏دهد و کادر عالی رهبری آن کشور غالباً از فارغ التحصيلان آن تشکيل می‏شود، بسيار محدود است.

کشوری نيست که تعليمات عمومی کودکان، ولو عنوان اجباری و رايگان نداشته باشد، در آن عملی نشده باشد، با آن که آمارهای يونسکو از حدود ۱۳۰ مليون کودک که در سراسر دنيا به مدارس ابتدايی راه ندارند، سخن می‏گويد، اما بايد اضافه کرد که اکثر اين اطفال در مناطق بيرون از دسترس يا در محله‌‏های بسيار فقير سکونت دارند و معذلک نه يونسکو و نه سازمان ملل از جلب و جذب اين اطفال در مدارس نااميد نشده‌‏اند، کما آن که مبارزه با بی‌‏سوادی نزد حدود هشتصد مليون بی‌‏سواد در عالم هنوز از هدف‏‌های مؤسسات بين‏‌المللی و بسياری از دولت‏های ملی است.

تحولات تکنولوژی منجمله وسايل ارتباط و مخابره‏‌ی جديد چون کامپيوتر و اينترنت وجود سواد را قوياً اقتضا می‏کند. متقضيات تازه‌‏ای که می‏توان گفت به صور گونه‏‌گون در کتب مقدسه به هنگام پيش‏‌بينی آخرالزمان از قبل بيان شده بود و امروز در آثار بهائی به صراحت و تأکيد تصديق می‏شود.

در تورات آمده است که: «جهان از معرفت خداوند پر خواهد بود، مثل آب‏‌هايی که دريا را می‌‏پوشاند.» و در احاديث اسلامی از صادق بن محمد منقول است که علم ۲۷ حرف است و آن چه پيامبران در گذشته آورده‌‏اند، معادل فقط دو حرف است و مردم تا کنون جز به دو حرف معرفت نيافته‌‏اند، اما چون قائم ما قيام کند، ۲۵ حرف باقی مانده را ظاهر خواهد کرد.

آثار بهائی از پيشرفت‌‏های عظيمی که در علم در عصر حاضر حاصل شده، ستايش می‏کند و ترقيات بيشتری را برای علوم در مدنيت آينده که بر پايه‏‌ی تلفيق علم و دين خواهد بود، پيش‌‏بينی می‏نمايد و البته اين امر مستلزم آن است که همه‌‏ی قوای دراکه و خلاقه‏‌ی مردم عموماً به مدد تعليم و تربيت به کار افتد و اين بيان جمال مبارک مصداق يابد که فرمودند: «در اين ظهور اعظم کل بايد به علوم و حِکَم ظاهر شويد.» و يا اين بيان مبارک: «علم به منزله‏‌ی جناح است از برای وجود و مرقات است از برای صعود، تحصيلش بر کل لازم.»

اين مطلب را در حاشيه‏‌ بايد عرض کنم که به موجب مطالعات يونسکو بايد ميان بی‏سوادی مطلق Analphabétisme و آن چه گاه بی‏سوادی فونکسيونل يا Illetrisme خوانده می‏شود و به معنی عدم امکان استفاده از سوادِ آموخته شده در کودکی است، فرق قائل شد.

در نتيجه بايد تصديق کرد که شماره‏‌ی بی‏سوادان هنوز خيلی بيش از آن است که آمارها حکايت می‏کند، چون شمار مدرسه رفتگانِ سواد نياموخته به حساب نيامده است. در ارتباط با اين تفاوت است که اخيراً در مطبوعات ذکر شد که در فرانسه ۹ در صد بزرگسالان ۱۸ تا ۶۵ ساله گرفتار بی‏سوادی فونکسيونل هستندکه البته شامل خارجيان مقيم فرانسه نيز می‏شود، چون مهاجران شمال افريقا. اين در صد، اندکی از رقم مربوط به سال‏های اخير که حدود ۲،۳ مليون نفر بود، فزون‏تر است. مطالعات مربوط به امريکا نيز کثرت عدد و نسبت مدرسه رفتگانِ سواد نياموخته را نشان می‏دهد که البته يکی از علل اين وضع، نارسايی متدهای تعليم يا عدم صلاحيت معلمين در تعليمات ابتدايی بوده است.

آثار بهائی حکايت از آن می‏کند که سواد را نمی‏توان و نمی‏بايد در خواندن و نوشتن و حساب کردن محدود کرد. مقدمات علوم هم بايد جزئی از تعليمات عمومی و اجباری را تشکيل دهد. حضرت عبدالبهاء در مکتوبی به نوآموزان بهائی می‏فرمايند، اين که در تورات آمده که ما انسان را بر صورت و مثال خود می‏آفرينيم: «اين صورت رحمانيت عبارت از جميع صفات کماليه علم و دانايی است. پس بايد شب و روز بکوشيد و سعی بليغ مبذول داريد و آرام نگيريد، تا از جميع علوم و فنون نصيب موفور يابيد.»

همان حضرت به پدران و مادران توصيه می‏فرمايند که: «اطفال را در سن شيرخوارگی از ثدی موهبت پرورش دهيد و در مهد فضايل بپروريد و در آغوش موهبت نشو و نما بخشيد و از هر علم مفيدی بهره‌‏مند نماييد و از هر صنايع بديع نصيب بخشيد پُر همت نماييد و متحمل مشقت کنيد، اقدام در امور مهمه بياموزيد و تشويق به تحصيل امور مفيده بنماييد.»

در موضعی ديگر می‏فرمايند: «احبای الهی - چه صغير چه کبير، چه ذکور و چه اناث – هر يک به قدر امکان در تحصيل علوم و معارف و فنون متعارف، چه روحانی، چه امکانی، بکوشند و در اوقات اجتماع مذاکره‏‌ی کل در مسائل علميه و اطلاع بر علوم و معارف عصريه باشد. اگر چنين گردد، به نور مبين آفاق روشن شود.»
اين بيان، فرموده‌‏ی جمال مبارک حضرت بهاءالله را به خاطر می‌‏آورد که: «فی‏‌الحقيقه کنز حقيقی برای انسان علم اوست و اوست علت عزت و نعمت و فرح و نشاط و بهجت و انبساط. طوبی لمن تمسک به.»

يک مزيت ديگر نظام تربيتی بهائی که می‏تواند سرمشقی برای همه‏‌ی نظامات تربيتی جهان باشد، پيروی او از اصل جامعيت است. امر بهائی هرگز تعليم و تربيت را از هم جدا نمی‏کند و تربيت جسمانی، انسانی و روحانی را مکمل يکديگر می‏داند و بر آن است که ادراک و عاطفه و اراده و همه‌‏ی قوای ديگر آدمی بايد متوازياً و متناسباً رشد و نمو کنند. جامعيتی که خوشبختانه بيش از پيش مطمح نظر بسياری از مسئولان و مربيان قرارمی‏گيرد و نارسايی تربيت يک بعدی انسان و خطای يک ساحتی کردن انسان بيش از پيش توجه ژرف‏انديشان را به خود معطوف می‏دارد.

حضرت بهاءالله در لوحی تصريح و تأکيد می‏فرمايند که: «در تحصيل کمالات ظاهره و باطنه جهد بليغ نماييد، چه که ثمره‏‌ی مثمره‌‏ی انسانی، کمالات ظاهريه و باطنيه بوده.» و حضرت عبدالبهاء در بيانی يادآور می‏شوند که «فی‏‌الحقيقه انسان محتاج هر دو هست، تربيت طبيعی و تربيت الهی» و همان جا استدلال می‏فرمايند که بشريت نيازمند يک مربی است که هم مربی جسمانی و هم مربی انسانی و هم مربی روحانی باشد.» و اين انواع سه گانه را چنين تعريف می‏کنند: «اما تربيت جسمانی به جهت نشو و نمای اين جسم است و آن تسهيل معيشت و تحصيل اسباب راحت و رفاهيت است. و اما تربيت انسانی عبارت از مدنيت است و ترقی، يعنی سياست و انتظام و سعادت و تجارت و صنعت و علوم و فنون و اکتشافات عظيمه و مشروعات جسيمه... اما تربيت الهيه، تربيت ملکوتی است و آن اکتساب کمالات الهيه است... حال ما يک مربی می‏خواهيم که هم مربی جسمانی و هم مربی انسانی و هم مربی روحانی گردد.»

ارزش و اهميت و مقام معلم و مربی از همين وسعت و جامعيت مسئوليت او آشکار می‏شود. اين است که در آثار بهائی آمده که شغل معلم و مربی اشرف مشاغل است و در احکام اين آئين سهمی برای معلم در ارث افراد منظور شده است و در نتيجه طبقه‏‌ی معلم که در بعضی از جوامع در مضيقه‏‌ی کامل معيشتی به سر می‏برد، در کمال رفاه زندگی خواهد کرد و بهترين استعدادها به سوی اين حرفه‌‏ی شريف جلب خواهد شد.

از آن چه مذکور آمد، می‏خواهم اين نتيجه را ارائه کنم که ديانت جديد، مبدأ و منشأ تحول عظيمی درکم و کيف کار تعليم و تربيت بوده و خواهد بود. در همه‏ی ظهورات الهی قضيه‌‏ی تعليم و تربيت اهميت داشت، اما ضمناً در مواردی علمای دين با وارد کردن افکار متحجر و تقاليد گذشته، مانع پيشرفت علم و تحصيل علوم جديد شدند.
در تاريخ مغرب زمين غالباً به داستان گاليله و مخالفت کليسا با وی اشاره می‏شود و در جهان شرق مخالفت علما با مدرسه‏‌ی دارالفنون و مدارس جديد، خصوصاً مدارس دختران، حقيقتی است که ثبت تاريخ است و کتمان نمی‏توان کرد.

با حذف قشری که خود را واسطه‏‌ی ميان خلق و خدا می‏انگاشت، حضرت باب راه را بر گسترش علوم نوين و تجدد مدارس بازکرد. از اين رو در شگفتی نبايد بود که در آثار آن حضرت، بعضی مواد درسی که در روزگار آن حضرت غلبه داشت، چون مباحث فقهی و اصول و نجوم که همان صنعت تنجيم و عاری از ارزش علمی بود، تحذير شده و به عکس علومی که نافع به مردم است، مورد توصيه قرار گرفته و در کتاب بيان، باب پانزدهم از واحد پانزدهم آمده که خدا امر فرموده ساکنان بيان را که به علم خود دانا شوند و فراگيرند دانش آن چه را که برروی زمين است. همان اصلی که بعد حضرت بهاءالله به اين صورت تجديد کردند که به کسب علومی بايد پرداخت که مثمر ثمری باشد، نه آن که از حرف شروع شود و به حرف خاتمه يابد.

در دهه‏‌ی شصت قرن پيش، مهمترين کتابی که يونسکو در زمينه‌‏ی تعليم و تربيت منتشر کرد، کتابی بود تحت عنوان Learning to be که زير نظر ادگار فور، وزير اسبق تعليم و تربيت فرانسه به طبع آراسته شد. از جمله پيش‏‌بينی‏‌های اين کتاب آن بود که جوامع مترقی در آينده به شهرهای آموزشی بدل خواهند شد، يعنی شهرهايی که همه کس در آنها در تمام طول عمر يا معلم و يا متعلم خواهد بود.

وسعت دانش بشر به حدی است که هيچ کس نمی‏تواند تصور کند که بعداز طی سال‌‏هايی در کسب دانش به راستی فارغ التحصيل شده است، در همه‏‌ی عمر بايد به آموختن کوشيد، يعنی از ديگران آن چه را می‏دانند، فراگرفت و به ديگران آن چه را شخص می‏داند، بايد تعليم کند. جامعه‏‌ی بهائی از ابتدا و خصوصاً در سال‏های اخير به راستی به يک شهر آموزشی Cité éducative تبديل شده است. همه‌‏ی بهائيان سواد دارند و در عين حال پيوسته به کلاس می‏روند، تا بيشر و بيشتر بياموزند و اين هم تحول و تمايلی است که متدرجاً در سراسر جهان وقوع می‏يابد و امروزه lifelong education يعنی آموزش و پرورش مستمر و مداوم، اصلی در نظامات تربيتی مدرن شده است، چنان که اثر جديد کميسيون بين‌‏المللی تعليم و تربيت که يونسکو در نيمه‏‌ی دهه‏‌ی نود ايجاد کرد و به نام ‹‹آموختن نوعی گنجينه‏‌ی درونی›› انتشار يافت، برآن دلالت دارد.

در آثار بهائی خاصه در مکاتيب حضرت عبدالبهاء دائماً خطاب به زنان و مردان تکرار می‏شود که: «بايد شما شب و روز بکوشيد، کسب کمال کنيد» و چنان که قبلاً گفته‌‏ايم، حتی به هدايت حضرت عبدالبهاء در اجتماعات اهل بهاء بايد «مذاکره‏ی کل در مسائل علميه و اطلاع بر علوم و معارف عصريه باشد.»

در پايان سخن بايد اشاره‌‏ای اجمالی به خدمات معلمان و مربيان بهائی در قرن اخير کنم، چه بهائيان هرگز آن چه را خير است برای خود تنها نخواستند، بلکه در اختيار سراسر جامعه گذاشتند.

در ايران زمين کمتر کسی است که در عرصه‏‌ی تعليم و تربيت کار کرده و نام دکتر محمد باقر هوشيار را نشنيده باشد که بحث در فلسفه‏ و اصول تعليم و تربيت در ايران با آثار و افاضات او آغاز شد. ضمناً يکی از ساده‌‏ترين روش‏های تعليم سواد هم به ابتکار او شناخته شد و ترويج يافت.

دکتر عباسعلی روحانی يکی از اول کتب مربوط به روانشناسی و پرورش کودک را در ايران منتشر کرد و خود آن چه می‏دانست در کودکستان به معرض اجرا گذاشت. معلمان بهائی در مدارس ابتدايی و متوسطه و استادان در سطح دانشگاه‏‌ها محدود به چند تن نبودند و هر يک در رشته‏‌ی خود مصدر خدمات ارزنده‌‏ای در تعليم نونهالان و جوانان اين مرز و بوم مقدس شدند و آن چه بی‏گمان اکثر شاگردان از اين معلمان به خاطر دارند، تنها علم آنان نبود، بلکه فضايل اخلاقی ايشان بود، به مصداق آن چه از مولای خود، حضرت عبدالبهاء آموخته بودند که فرموده‌‏اند:
«معلمانی در نهايت تقديس و تنزيه، جامع آداب و کمال تعيين نماييد و اديبان و مربيانی حائز علوم و فنون ترتيب دهيد... تا روز به روز اسباب ترقی از هر جهت فراهم آيد.»

تنها در ميان شهيدان اخير ايران نام چند تن را می‏آورم که به راستی نمودار چنين جامعيت علمی و اخلاقی بودند: دکتر علی مراد داودی، پرفسور منوچهر حکيم، هوشنگ محمودی، دکتر خسرو مهندسی، بديع‏الله فريد، روحی روشنی، خانم طوبی زائرپور و چندين تن ديگر و به نام فرخنده‌‏ی آنان است که سخن را به پايان می‏رسانم.

در احاديث اسلامی هست که من علّمنی حرفاً فقد صيّرنی عبداً، يعنی هرکه به من حرفی آموخت، مرا بنده‌‏ی خود کرد. مشکل است باور کرد که پاداش چنين معلمانی که به صدها طفل و جوان معلومات فراوان آموختند، آن بود که خون پاکشان خاک ايران را چون لاله‏‌ی صحرا گلگون و داغدار کند.

 

1- به معنای بلوغ
2- باب ۱۹ از واحد ۴ بيان فارسی
3- امر و خلق ۳، ص ۳۳۵
4- رساله‌‏ی آئين باب، ص ۷۹-۷۸
5- امر و خلق ۳، ۳۲۶
6- اشعيا، باب ۱۱، آيه‏‌ی ۹
7- منتخباتی از آثار مبارکه درباره‏‌ی تعليم و تربيت، ۷۳ - ۷۴
8- همان جا، ص ۷۲
9- همان جا، ص ۶۵
10- امر و خلق، ج ۳، ۳۰۵ - ۳۰۶
11- منتخباتی از آثار مبارکه درباره‌‏ی تعليم و تربيت، ص ۱۸
12- همان جا، ص ۴۵
13- منتخباتی از آثار مبارکه درباره‌‏ی تعليم و تربيت، ص ۵۰ - ۵۶
14- همان جا، ص ۵۰ - ۵۱
15- منتخباتی از آثار مبارکه درباره‏‌ی تعليم و تربيت، ص ۶۵
16- منتخباتی از آثار مبارکه درباره‏‌ی تعليم و تربيت، ص ۱۱۷ - ۱۱۸

سایر دسته بندیها

افزودن دیدگاه جدید

CAPTCHA ی تصویری
سایت آئین بهائی با کمال سرور به استحضار هم وطنان عزیز و شریف در ایران و خارج ایران می رساند که امکانی را فراهم نموده است تا همه فارسی زبانان اعم از ایرانی و غیر ایرانی بتوانند برای مطالعه و تحقیق درباره امر بهائی به صورت آنلاین و از طریق نرم افزار اسکایپ سلسه کتب روحی را مطالعه نمایند.
برای توفیق در این امر کافی است نرم افزار اسکایپ را روی گوشی و یا کامپیوتر خود داشته باشید. این امکان جدید از آن جهت اهمیت دارد که دوستان عزیز فارسی زبان در سراسر عالم به خصوص در کشور مقدس ایران در تمام شهرها و روستاهای دوردست که امکان تماس با جامعه بهائی را ندارند می توانند از این طریق به صورت آنلاین و امن با یکی از راهنمایان بهایی کتب روحی را در گروه مطالعه نمایند.
از دوستان علاقه مند تقاضا می نماییم آدرس یا آی دی اسکایپ خود را از طریق مکاتبه با ایمیل سایت آئین بهائی به آدرس info@aeenebahai.org در اختیار ما قرار دهند. سایت آیین بهائی نحوه شروع دوره مطالعات کتب روحی را از طریق اسکایپ با شما هماهنگ خواهد نمود.
 
شما می توانید سوالات و نظرات خود را در رابطه با دیانت بهایی از طریق آدرس ایمیل info@aeenebahai.org برای ما ارسال بفرمایید. همچنین برای دریافت آخرین مطالب از کانال رسمی وب سایت آئین بهایی در تلگرام استفاده نمایید. برای جستجو شناسه کاربری aeenebahai1 را در نرم افزار تلگرام جستجو کنید.