در آثار بهائی اين نکته مورد تأکيد قرار گرفته که حق از برای ظهور جواهر معانی از معدن انسانی در هر عصری رسولی فرستاده و به عبارت روشن‏تر با هر بهار روحانی که به ظهور پيامبری در جهان آغاز می‏شود، بذرهای استعداد و قابليت که در جان‏ها و دل‏ها و انديشه‌‏ها مکنون بوده، رشد و نمو می‏‌کنند و از عالم خفا به عرصه‏‌ی ظهور و بروز می‌‏آيند و در نتيجه در راه تکامل معنوی بشريت، گامی فراتر برداشته می‌‏شود.

حضرت بهاءالله درباره‌‏ی مأموريت خود در اين عالم به کمال صراحت می‏‌فرمايند که: «اين ظهور از برای اجرای حدودات ظاهره نيامده، بلکه لاجلِ ظهوراتِ کماليه در انفس انسانيه و ارتقاء ارواحهم الی المقامات الباقيه و ما يصدّقه عقولهم ظاهر و مُشرق شده تا آن که کل فوق ملک و ملکوت مشی نمايند ».

در موضع ديگر تذکار داده‌‏اند که: «حق جل جلاله از برای ظهور جواهر معانی از معدن انسانی آمده. حق از برای ظهور کنوز مودوعه در نفوس آمده» .
هم آن حضرت فرموده‌‏اند: «انسان به مثابه‏ معدن که دارای احجار کريمه است، مشاهده می‌‏شود. به تربيت، جواهر اخلاق روحانيه و اعمال طيبه از او به عرصه‏‌ی ظهور آيد».

آن چه می‌‏توان به عنوان بشارت بزرگ در اين ظهور مکرّم عنوان کرد، اين است که اگر در ظهورات قبل بر روی پاره‌‏ای از فضايل اخلاقی و استعدادات روحانی تأکيد شده، چون تبعيت از قانون در ظهور موسوی و شفقت و محبت به همنوع در ظهور عيسوی و برادری و برابری و انفاق نسبت به ضعفا و فقرا در شريعت اسلام، اما در ظهور حضرت بهاءالله همه‌‏ی فضايل بشری است که بايد در حيات و رفتار مردم جلوه‌‏گر شود و علاوه بر اين، استعدادات بالقوه‌‏ای که در وجود آدميان نهفته و مخزون بوده، چون جواهر معانی از معدن انسانی استخراج شود و به عرصه‌‏ی شهود آيد و جهان را بهره مند کند.

گفته‌‏ايم که در کتب مقدسه‏‌ی پيشين اين بشارت به طور ضمنی داده شده که با ظهور موعود امم، آن چه در کنه عالم وجود نهفته بود، برملا و آشکار می‌‏شود و نيز علم و معرفت آدميان به کمال خود می‏رسد و فی‌‏المثل به موجب حديثی که شيعيان نقل می‏‌کنند، آن چه قبل از ظهور قائم به منصه‏‌ی ظهور رسيده، فقط معادل دو حرف از ۲۷ حرف الفبا بوده است، اما چون قائم ظاهر شود، معادل ۲۵ حرف باقی ‏مانده را از علوم و معارف در جهان پديدار خواهد کرد.

در قرآن مجيد در وصف يوم موعود آمده است که يوم تُبلی السرائر (سوره‏‌ی ۸۶، آيه‌‏ی ۹) و مفسران گويند که مراد از سرائر مکنونات قلوب از عقايد و نيات و غير آن است. البته از همين آيه می‏توان اين مطلب را هم استنباط کرد که جواهر مودوعه از قوی و استعدادات هم در روز موعود نمودار می‏شود.

حضرت بهاءالله در آثار خود در موارد متعدد يادآور شده‏‌اند که با ظهور حضرتش استعدادات پنهانی جلوه و بروز خواهند يافت و کمالات انسانی به تماميت رشد و نمو خويش خواهند رسيد. چند بيان مبارک در اين جا به مناسبت نقل می‏شود:

«امروز روزی است بزرگ و مبارک. آن چه در انسان مستور بوده، امروز ظاهر شده و می‏شود» .

«امروز روزی است [که] آن چه در قلوب نفوس مستور است، ظاهر و آشکار [می] شود» .

در آثار بهائی تشبيه مراحل رشد و نمای جامعه‌‏ی بشری به تحولات يک درخت که در پرتو سلسله‏‌ی ظهورات الهی می‏رويد و می‏شکوفد و بر می‏دهد، به فراوانی آمده است. درخت انسانيت در طی ظهورات گذشته متدرجاً رشد کرد و سر بلند نمود و شاخه و برگ برآورد و بعد به شکوفه آراسته شد. تقدير چنين است که در ظهور حضرت بهاءالله اين درخت به ثمر بنشيند و بدين ترتيب مرحله‌‏ی بلوغ عالم انسانی تحقق بپذيرد.

حضرت بهاءالله در اين مورد فرموده‌‏اند: «حال ارض حامله مشهود. زود است که به اثمار منيعه و اشجار باسقه و اوراد محبوبه و نعماء جَنيّه مشاهده شود» و در سوره‏‌ی هيکل آمده: «قد هبت لواقح الفضل علی الاشياء وحمل کل شئ علی ما هو عليه... قد حملت الاشجار بالاثمار البديعه و البحور باللئالی المنيره و الانسان بالمعانی و العرفان و الاکوان بتجليات الرحمن و الارض بما لايطّلع به احدٌ الا الحق علاّم الغيوب. سوف يضعن کل حملها تبارک الله مرسل هذا الفضل الذی احاط الاشياء کلها عما ظهر و عما هوالمکنون» .

چون وعده‏‌ی استخراج جواهر معانی از معدن انسانی به حدی که در همه‏‌ی ادوار سابقه به آن وسعت و عظمت ديده نشده، مربوط به اين ظهور مبارک است، بايد يادآور شويم که با ظهور حضرت بهاءالله بود که ناگهان علومی چون روانشناسی و پداگوژی و ديگر علوم انسانی که در گذشته به صورتی عملی و تجربی، ولی بدون مبانی استوار علمی وجود داشتند، اهميت و پيشرفت فوق العاده‌‏ای حاصل کردند و بدان جا رسيدند که اکنون رسيده‏‌اند.
فی‏‌الحقيقه اگر به تاريخ علومی چون روانشناسی و تعليم و تربيت نگاه کنيم، ملاحظه می‏کنيم که ترقيات و تحولات عمده‌‏ی اين علوم از حدود نيمه‌‏ی قرن نوزدهم، يعنی مقارن ظهور جديد آغاز شد و از طريق اين علوم راه برای کشف و بهره‌‏برداری از استعدادات شگرفی که در وجود آدميان مستتر است، هموار گرديد.

مناسب است، اين نکته يادآوری شود که در مجامع يونسکو مکرراً گفته شده و می‌‏شود که در تمدن‏های گذشته تنها حدود ده در صد از قابليات و استعدادات مغز انسان، يعنی قوه‏‌ی متفکره‏‌ی آدميان مورد بهره‌‏برداری قرار گرفته و برعهده‌‏ی آينده است که بقيه‏‌ی نيروهای نهفته در وجود آدميان را آشکار و شکفته کند.

از جمله تحولاتی که به دنبال ظهور جديد در عالم علم به وقوع پيوست، ظهور روانشناسی علمی بود که پيش از آن بيشتر رنگ فلسفی داشت.

هرچند سابقه‌‏ی پسيکوفيزيک، يعنی رابطه‏‌ی ميان محرکات خارجی و عکس العمل‏‌های بدنی به کارهای ارنست وبر (۱۷۹۵- ۱۸۷۸) و گوستاو فشنر (۱۸۰۱- ۱۸۸۷) برمی‏گردد، اما اين ويلهم ووندت آلمانی (۱۸۳۲- ۱۹۲۰) بود که اولين آزمايشگاه روانشناسی تجربی را در سال ۱۸۷۹ در لايپزيک آلمان تأسيس کرد. ووندت ضمناً از پيشروان روانشناسی اجتماعی بود. او سعی کرد که پديده‏‌های ذهنی را به اجزاء آن منقسم کند و عناصر ساده‌‏ی ترکيب کننده چون حس، احساسات، صور ذهنی را از آن بيرون کشد.

ويليام جيمز (۱۸۴۲- ۱۹۱۰) مؤلف اصول روانشناسی را پيش کسوت دانشمندان روانشناسی در ممالک انگلوساکسن دانسته‌‏اند. او در عين حال طبيب، فيلسوف و روانشناس بود. مانند برادر خود هنری جيمز نويسنده، وی سعی کرد که ذهنيت افراد را مورد بررسی قرار دهد.

اندازه گيری هوش به کارهای فرانسيس گالتون (۱۸۲۲- ۱۹۱۱) برمی‏گردد. او بود که به مطالعه‌‏ی تفاوت‏ها ميان افراد پرداخت و پرسش‏نامه‌‏های مورد استفاده در روانشناسی، يعنی تست‏ها را به وجود آورد. اما اول تست هوش را جامعه‌‏ی علمی مديون آلفرد بينه (۱۸۵۷- ۱۹۱۱) است.

در فاصله‏‌ی سال‏های ۱۹۲۰ – ۱۹۶۰ پنچ مکتب مهم در روانشناسی پديدار شدند. اول مکتب اصالت رفتار، دوم مکتب اصالت شکل يا مجموعه‌‏ها (گشتالت)، سوم پسيکاناليز يا تحليل روانی که بنيادگذار آن فرويد از سال ۱۸۹۶ به بعد بود، چهارم روانشناسی رشد و نمو که به بررسی رشد و نمو فکری، عاطفی و اخلاقی شخص از کودکی تا جوانی می‏پردازد و افرادی چون ژان پياژه و اريک اريسون و امثال آنان در آن پژوهش کرده‌‏اند، پنجم مکتب هومانيست يا انسان مدار که خصوصاً مديون کارل راجرز C. Rogers (۱۹۰۲- ۱۹۸۷) است يعنی روانشناسی بالينی امريکايی که می‏گفت، شخص يا شخصيت انسان وجودی است که پيوسته در تلاش تحقق خود Self Realization يعنی تحقق بخشيدن به نيروهای مودوعه در ذات خويش است. بر اثر مطالعات و تحقيقات او بود که روانشناسی جايگاهی محکم در دانشگاه‏‌ها پيدا کرد و در ميان عامه‏‌ی مردم نيز رواج حاصل کرد و از آن نه فقط برای مشاوره‏‌ی فردی – خانوادگی، بلکه برای درمان استفاده شد.

به گفته‌‏ی ژان فرانسوا دورتيه دردهه‏‌ی هفتاد قرن بيستم بود که روانشناسی ادراک با استفاده از پيشرفت‏های علمی در زمينه‏ انفرماسيون يا علم اطلاعات و نيز علم نورون‏ها توسعه‌‏ی بسيار پيدا کرد و مکتب اصالت رفتار يا Behaviorisme را به عقب زد و اظهار داشت که پديده‏‌ها يا واقعيت‏های روانی عبارت از استعدادات ذاتی هستند که به انسان اجازه می‏دهند، اطلاعات دريافت شده‌‏ی ذهن را مورد بررسی و تحليل قرار دهد واز اين طريق ‹‹استراتژی›› های ذهنی ايجاد کند و مسائل را حل و فصل نمايد.

از آن چه مذکور افتاد، مراد بيان اين مطلب بود که فزون از ثلث قرن بعد از آغاز ديانت جديد، مطالعه‏‌ی علمی پديده‏‌های روانی آغاز شد و بررسی فکر و فونکسيو‏ن‏های ادراکی در نزد انسان و نيز عواطف، انگيزه‏‌ها و خصوصيات شخصيت آدمی اجازه داد که بسياری از آن چه در وجود آدمی مکنون بود، شناخته شود و ضمناً راه‏های تقويت قوای ذهنی و فکری مورد تحقيق و شناسايی قرار گيرد.

همراه با پيشرفت‏‌های علم روانشناسی وعلوم مشتق از آن، چون روانشناسی اجتماعی و روانشناسی کلينيک و روان درمانی و غير آن، تحولات عظيمی در علوم تربيتی هم روی داد که پرورش بيشتر و کاملتر استعدادات و قوای انسان را ممکن کرد.

از مهم‏ترين تحولات که بعد از ژان ژاک روسو (قرن هجدهم) بنيادگذار آموزش و پرورش مدرن، در نيمه‌‏ی قرن نوردهم به بعد شاخص علوم تربيتی شد، اين بود که منبعد شناخت جهان خاص کودک مطمح اصلی نظر بايد باشد و توجه به اين نکته حاصل آمد که: روش‏ها و کوشش‌‏های تربيتی به جای آن که از خارج بر اطفال تحميل شوند، بايد با توجه به نيازها و اميال و امکانات پاسخ و بازتاب خود کودکان تنظيم گردند و به عبارت ديگر در فرد متربی است که بايد ضوابط پرورش را جستجو کرد.

نکته‌‏ی دوم اين که طفل را مينياتور بزرگسالان تصور نبايد کرد و افکار و اعمال او را بر اساس آن چه از بزرگسالان می‏دانيم، داوری نبايد نمود.

نکته‌‏ی سوم آن که طفل را اگر مرکز و محور اصلی جريان تعليم و تربيت بدانيم، در نتيجه نقش معلم و مربی دگرگون می‏شود. همان طورکه مونته‏‌سوری Montessori گفته بود معلم از مقام مستند قدرت خود چشم می‏پوشد و خود را در دسترس متعلم قرار می‏دهد.

توجه به طبيعت فعال کودک و متعلم يا متربی سبب شد که علمای تربيت به روش‏های فعال توجه کنند، چنان که ديوئی امريکايی (مرگش در سال ۱۹۵۲) از متدهای فعال و حتی فعاليت‏های حرفه‌‏ای در مدارس دفاع کرد و سلستين فرنه Freinet (مرگش در سال ۱۹۶۶) به جای پداگوژی مقتدرانه قديم و پداگوژی‏ رهاساز کسانی چون روسو، به ترويج روش‏های فعال پرداخت و از جمله با آوردن چاپخانه‏‌ی کوچکی در داخل مدرسه، امکان تهيه روزنامه‌‏ی مدرسه و حتی تهيه‌‏ی متون درسی را برای نوآموزان فراهم کرد. توجه به مراکز رغبت و توجه اطفال، پيشرفت مهم ديگری در کار تربيت بود.

از اُويد دکرولی طبيب روانشناس بلژيکی (۱۸۷۱ – ۱۹۳۲) دو درس اساسی برای مربيان برجای ماند:
نخست آن که درک طفل از جهان، حالت مجموعی دارد و در نتيجه در تعليم خواندن و نوشتن بايد از روش‏های جامع يا ترکيبی، يعنی غير تحليلی استفاده کرد.

ثانی آن که مدرسه را بايد طوری ترتيب داد که برای زندگی و از طريق تجربه زندگی باشد، يعنی تدريس و تعليم بر روی مراکز رغبت و علاقه‏‌ی طفل تکيه زند، به عبارت ديگر بر روی آن چه در محيط طبيعی و اجتماعی کودک برای او جالب توجه است Centres d´intérêt.

البته در انديشه‌‏ی ما نيست که تاريخ علوم تربيتی را در اين جا بازگو کنيم. تنها به ذکر چند نکته در ارتباط با عنوان اين گفتار می‏پردازيم. از جمله اين که چگونه روش‏‌های فعال، يعنی آموختن از راه عمل کردن، که در اروپا توسط فروبل، پستالوزی و مونته سوری و در امريکا به وسيله‏‌ی پارکر و ديوئی توصيه شده بود، عامل مؤثری در تقويت يادگيری اطفال و نوجوانان شد. احترام به شخصيت شاگرد، برقراری رابطه‏‌ی عاطفی ميان شاگرد و معلم، مشارکت دادن شاگردان در جريان يا فرايند يادگيری يعنی خارج کردن آنان از حالت منفعل، تشويق اطفال به تحقيق شخصی برای کشف حقايق و تحصيل معلومات، بدون آنکه صرفاً پذيرنده و تکرار کننده‏‌ی آموخته‌‏های معلمان باشند، از پيشرفت‏‌هايی بود که در عرصه‏‌ی تعليم و تربيت حاصل آمد و نتايج نيکويی به بار آورد.
استفاده از بازی‏های تربيتی، کاربرد پسيکودرام و سوسيودرام و روش‏های مشابه‏ی آنها نيز به جريان آموختن و قدرت تجزيه و تحليل نزد شاگردان، مدد بسيار کرد و البته همه‌‏ی اين ترقيات با توجه به مراحل رشد و نمای کودکان و نوجوانان بود که روانشناسی جديد مکشوف داشته بود، يعنی آموزش بر اساس شناخت درجه‏‌ی رشد متعلمان و شاگردان تنظيم شده و می‏شود.

اختراع کامپيوتر و به کار افتادن اينترنت که به يک اعتبار همه‌‏ی اطلاعات و معلومات جهان را در دسترس همگان قرار می‏دهد و اين که کودکان از همان مدرسه‏‌ی ابتدايی با اين تکنولوژی نوين آشنايی پيدا می‏کنند، بی‏گمان منشأ جهش بی‏سابقه‏‌ای در يادگيری و بروز و ظهور استعدادات آموزندگان چون قدرت تجزيه و تحليل و نقد و تشخيص درست از نادرست خواهد شد که هنوز پيش‏بينی کامل آن در حال حاضر زود و نابهنگام است.

از جمله تحولاتی که در چند دهه‏‌ی اخير روی داده هشياری اوليای امور به ضرورت توجه مخصوص به اطفال و نوجوانانِ دارای هوش و استعداد استثنايی بوده و اين جا و آن جا، مدارسی تأسيس شده که مخصوص شاگردان پراستعداد يا پرهوش است و انگيزه‏‌ی تازه‌‏ای را برای ترقی بيشتر و اعتلای کاملتر در دسترس آنها قرار می‏دهد.
ضمناً ناگفته نماند که هرچند رقابت در مدارس فعلی نقشی در تشويق شاگردان به پيشروی بيشتر دارد، اما هستند مربيانی که با استفاده‏‌ از تکنيک‏های نوين سعی دارند، رقابت شاگردان صورت معقول‏‌تری پيدا کند، يعنی شاگرد مستعد برای شخص خود هدف‏‌هايی برگزيند و ميزان پيشرفت خود را منظماً در مقايسه با آن هدف‏ها بسنجد و به عبارت ديگر با خود رقابت سالم داشته باشد و از خود پيش افتد.

اين نکته را پنهان نبايد کرد که در روانشناسی و تعليم و تربيت نظر به عقل‏‌گرايی تمدن معاصر، توجه به ادراکات و آموختن بيش از عواطف و اراده و تخيل بوده است و مکاتبی که به عواطف پرداخته‏‌اند، چون پسيکاناليز فرويد و مکتب آدلر و نظاير آن يا به جنبه و جلوه‏ای از هيجانات و عواطف و احساسات که از مقوله‏‌ی جنسی باشد، توجه مؤکد نموده‌‏اند و يا به عقده‌‏ی حقارت يا برتری که در بعضی افراد نهفته است، تأکيد ورزيده‌‏اند و غالباً به انسان از بعدی واحد نگريسته و جامعيت وجود او را کمتر مورد اعتنا قرار داده‏اند. به قول ژان فرانسوا دورتيه: «زندگی عاطفی انسان چيزی است که شايد از همه چيز نزد آدمی اهميتش بيشتر است و معذلک امری است که ما کمتر از آن سر در می‏آوريم.

هستند کسانی که به شمارش و طبقه بندی انگيزه‏ها Motivations يعنی نيازهايی که محرکات رفتار انسان محسوب می‏شوند، پرداخته‌‏اند، چون هنری موری Murray امريکايی که سخن از گرسنگی، ميل جنسی، نياز به جذابيت، پرخاشگری، جستجوی سلطه و غلبه، ميل استقلال و مانند آن و بالأخره ميل تحقق خود به مفهوم ميل آن که شخص کارها را به بهترين وجه و سريع‏ترين صورت به انجام و اتمام برساند، به ميان آورده و يا آبرام ماسلو Maslow (۱۹۰۸ – ۱۹۷۰) که از هرم نيازها گفتگو کرده، هرمی که در سطح پايين آن نياز به باقی ماندن فرد و احتراز از درد و مانند آن قرار دارد و بعد نياز به امنيت مطرح می‏شود و بعد نيازهای اجتماعی می‏آيد، چون دلبستگی و مهر و عشق به ديگران و وقتی اين نيازها ارضاء شد، آن وقت انسان به دنبال نيازهای شريف‏تر می‏رود که از جمله نياز به داشتن حرمت و حيثيت در جامعه و نياز به کسب معرفت باشد ودر رأس هرم نيز نياز به تحقق خود يا شکوفندگی کامل شخص قرار گرفته است.

اما بايد اذعان کرد که طبقه بندی انگيزه‌‏ها و نيازها به معنی تعمق کامل و کافی در حيات عاطفی انسان نيست. چنان که طبقه بندی هيجانات مانند ترس، شعف، خشم، نفرت، تعجب، اندوه و بحث از روابط هيجانات (انفعالات) با وضع جسمی و عکس العمل‏های بدنی، معمای حيات عاطفی را ناگشوده باقی می‏گذارد و متأسفانه نياز به خدا به عنوان وجود مطلق و کامل يا نياز دينی که نزد همه‌‏ی افراد بشر، ولو خود به آن شاعر نباشند، وجود دارد، در بيشتر مطالعات علما مطرح نشده و مسلماً نمی‏‏توان اين نياز دينی را به آن چه بعضی ميل به خيال پردازی و افسانه سازی خوانده‌‏اند، تحويل و تقليل داد. تنها در سال‏های اخير است که تأثير و اهميت اعتقاد و اعتماد به مبدأ غيبی و اثر دعا و مناجات در شفای بيماران در عرصه‌‏ی پزشکی مورد توجه علما قرار گرفته و به طور ضمنی فايده و ضرورت چنين اعتقادی تأييد شده است.

بايد خوشوقت بود که درميان هفت جريان عمده که محققی چون ايو برتراند Ives Bertrand در بحث از تئوری‏های تربيتی تشخيص داده، يکی از جريان‏ها همان تئوری‏های معطوف به روحانيت است. مانند آرای هرمن، فوتيناس Fotinas و مازلو (ماسلو)، لئونارد، فرگوسن، کريشنا مورتی و باربيه که بر روی ارزش‏های معنوی و روحانی تأکيد می‏کنند و برآنند که آدمی بايد به مدد تعليم و تربيت از قيود مادی رها شود و به افق‏‌های والای معنويت راه يابد. انسان بايد با خدايی که در وجود او و در همه‏‌ی جهان هستی حاضر است، ارتباط برقرار کند و از طريق شهود باطنی به آن ماهيت الهی و روحانی که بايد راهنمای زندگی او شود، دست يابد.

به موضوع اصلی خود بازگرديم، يعنی توضيح درباره‌‏ی اين که چگونه با ظهور جديد از نيمه‌‏ی قرن نوردهم موجباتی فراهم آمد که جواهر معانی از معدن انسانی کشف و استخراج شود. يک نگاه مجمل به اکتشافات و اختراعاتی که در طی ۱۵۰ سال اخير روی داده، ثابت می‏کند که در اين مدت آن چه از معدن فکر و تخيل انسان به ظهور و بروز رسيده، هرگز در تمام تاريخ گذشته‏‌ی جهان سابقه نداشته.

بدون ترديد تعداد علمايی که در همين زمان کنونی در عصر ما زندگی می‏کنند، از مجموع همه‌‏ی علمايی که از بدو تاريخ تا قرن نوزدهم ظاهر شده‌‏اند، بيشترند و اثر آنها فزون‏تر. اکتشافات و اختراعاتی چون نيروی بخار و برق، راه‌‏آهن، اتومبيل، طياره، تلگراف، راديو، تلويزيون و صدها موارد مشابه تا استفاده از نيروی اتم و سفر به کرات و فرستادن موشک به مريخ و کامپيوتر و اينترنت و ديگر تحولات تکنولوژی به راستی همه موجب حيرت و شگفتی هستند و هرگز تاريخ بشری به يکی از اين دستاورده‌‏ها موفق نشده بود که امروز شده است.

در آثار حضرت بهاءالله عباراتی هست که از نيرو گرفتن قوه‌‏ی خلاقيت انسان در عصر جديد حکايت می‏کند. از جمله اين عبارات: «امروز سيد روزها و سلطان ايام است، بصر ايام است، بلکه بصر عالم به آن روشن. عالم زمان به ساعتی از ساعاتش معادله ننمايد» و يا: «يوم، يومی است که می‏فرمايد، يا بنی انّها ان تک مثقال حبّه من خردل فتکن فی صخرةٍ او فی السموات او فی‏‌الارض ياتِ بها الله انّ الله لطيف خبير» و نيز: «آن چه در اين ظهور امنع اعلی ظاهر شده، در هيچ عصری از اعصار ظاهر نشده و نخواهد شد» و همچنين: «درين عصر روحی بديع سبب حرکت ملل جهان گشته که تا کنون احدی پی به علت آن نبرده و سبب آن را نشناخته است» (ترجمه) ويا «هم چو مدانيد که ظهور حق مخصوص است به اظهار معارف ظاهره و تغيير احکام ثابته بين بريه، بلکه در حين ظهور، کل اشياء حامل فيوضات و استعدادت لاتحصی شده و خواهند شد و به اقتضای وقت و اسباب ملکيه ظاهر می‏شود» و بالأخره: «ربيع اشجار ظاهره، در هر سنه ظاهر و مشهود، ولکن ربيع اشجار انسانيه، ايام ظهور حق جل جلاله بوده. اگر در اين ربيع الهی سدره‌‏ها‏ی وجود به اثمار مذکوره مزين شوند، البته انوار آفتاب عدل من علی الارض را احاطه نمايد و کل خود را فارغ و مستريح در ظل حضرت مقصود مشاهده کنند».

اين تشبيه ظهور به بهار در آثار بهائی تکرار می‏شود وگويای اين حقيقت است که با ظهور مظاهر الهی، دوره‌‏ی تمدنی تازه در تاريخ آغاز می‏شود و استعدادات خفيه و نهفته ناگهان بروز و ظهور پيدا می‏کند و منشأ ترقيات مهم در علم و همه‌‏ی شؤون حيات انسانی می‏گردد و فی‏‌الحقيقه با ظهور دو امر بابی و بهائی دنيا وارد چنين مرحله‏‌ای از جهش و خلاقيت شده که به راستی بی‏‌سابقه و بی‌‏عديل است.

حضرت عبدالبهاء در همين مورد می‏فرمايند (ترجمه): «چون ندای الهی بلند شد، در هيکل انسان حياتی تازه پديد آمد و در عالم امکان روحی بديع دميده شد. اين است که امروز جهان هيجان يافت و جان و وجدان نفوس به جنبش آمده است و چندی نمی‏گذرد که آثار اين حيات جديد پديدار شود و خفتگان را بيدار نمايد».

در خطابه‌‏ای که حضرت عبدالبهاء در ماه جولای سال ۱۹۱۲ در بروکلين امريکا ايراد کردند، پيروزی‏‌های اين عصر جديد را چنين تشريح فرموده‌‏اند: «اين قرن سلطان قرون است، اين عصر آينه‏‌ی جمع اعصار است، آن چه در قرون اولی بود، صور جميع در اين آينه آشکار است و از آن گذشته، نفس اين قرن کمالات خاصه دارد، اکتشافات عظيمه دارد، صنايع بديعه دارد، تأسيسات عجيبه دارد، علوم غريبه دارد و از جميع جهات در نهايت کمال جلوه نموده و خواهد نمود.... در اين قرن، فضايل قرون قديمه و فضايل قرون جديده موجود. لهذا اين قرن جامع قرون و ممتاز از جميع است و سلطان قرون است و آفتاب جميع اعصار است... و چون ما در اين قرن هستيم به شکرانه‏‌ی اين مواهب بايد قيام بر اعمالی کنيم که سزاوار اين قرن است. مثلاً چون انسان به بلوغ برسد، بايد احوال و اطواری داشته باشد که سزاوار سن بلوغ است... بايد ما به آن چه سزاوار اين قرن است، رفتار نماييم، چه که امکان به درجه‏‌ی بلوغ رسيده».

در دنباله‏‌ی آن، حضرت عبدالبهاء جامعه را دعوت می‏فرمايند که به ترقی مادی اکتفا نکند، درجهت روحانی نيز ترقی نمايد تا سعادت دنيويه و سعادت ملکوتيه هر دو حاصل شود. نتيجه‏‌ی کلام آن حضرت اين می‏شود که بايد قوه‏‌ی کشف حقايق روحانی هم به موازات قوه‌‏ی کشف حقايق مادی به حرکت افتد تا حقيقت انسانی در نهايت کمال جلوه‏‌گر شود واين است صلايی که قرن بيست و يکم به انسان امروز درمی‏دهد، يعنی رشد استعدادات روحانی و اخلاقی در خود که در نتيجه دنيای آشفته امروز به تعادل بازگردد.

سن بلوغ يا Maturity که مورد نظر حضرت عبدالبهاء است، سنی است که در آن قاعدةً آدمی بر همه‏‌ی قوای ذهنی و عاطفی خود تسلط دارد و روش و رفتاری که اتخاذ می‏کند، معقول و متعادل است. خويشتن داری و غلبه بر هيجانات آنی نا انديشيده از لوازم بلوغ و پختگی است. علی هذا معنی حقيقی بلوغ آن است که انسان ديگر موجودی يک بُعدی و منحصراً تابع غرايز طبيعی يا منافع مادی و کشش‏های جسمانی نباشد. ابعاد ديگر انسانيت هم در او متعادلاً رشد و نما کند و اين است ندايی که آن حضرت به عالم انسانيت می‏دهند که: «بايد ما به آن چه سزاوار اين قرن است، رفتار نماييم».

ظهور حضرت بهاءالله که هدف عمده‌‏اش تحقق يگانگی عالم انسانی بوده و هست، مقتضی آن بود که در عرصه‌‏ی عالم هم وحدت اصلی و بنيادی نوع بشر در عين تنوع و تکثر فرهنگ ‏ها و شيوه‌‏های زندگی او به ثبوت رسد و اين مطلبی بود که پيشرفت‏های علومی چون اتنولوژی (قوم شناسی) و مردم شناسی از يک طرف و دانش‏هايی مانند بيولوژی يا زيست شناسی از طرف ديگر ثابت و مبرهن کرد.

مردم شناسی هرچند به عنوان يک دانش انسانی در قرن هجدهم متولد شد و در قرن نوزدهم و بيستم رشد و نمايی فوق العاده حاصل کرد، اما ريشه‌‏اش در قرون وسطی و در نوزايی تمدن غرب يعنی رنسانس بازيافته می‏شود که در آن هنوز بخشی از جامعه‏ی انسانی را به چشم ‹‹وحشی›› نگاه می‏کردند.

در قرن نوزدهم و همراه با ظهور حضرت بهاءالله بود که شناخت سرزمين‏های جديدی در افريقا، امريکای شمالی و جنوبی، در جزاير اقيانوس آرام و در استراليا راه را بر شناسايی فرهنگ‏‌های بومی هموار کرد و دانشمندی انگليسی چون ادوارد تيلور (مرگش در سال ۱۹۱۷) مجموعه‏‌ی عظميی از فنون، روش‏های زندگی، آداب و عادات و اعتقادات همه‌‏ی اقوام بدوی و سنتی را گردآورد و به تحليل و تفسير آنها پرداخت.

برخلاف نظر کسانی که می‏گفتند که جامعه‏‌های ابتدايی و بومی نمودار انسان در مرحله‏ی سقوط و انحطاط هستند، تيلور ثابت کرد که استمرار و تداوم ميان جامعه‏‌های ابتدايی و بومی و جامعه‏‌ها در پيشرفته‌‏ترين مراحل تکامل تمدنی وجود دارد. او بود که برای نخستين بار در علم ‹‹وحدت روانی و درونی عالم بشری›› را به ثبوت رساند و معلوم داشت که به هر کجا رويم و زير هر آسمانی بنگريم، آدم‏ها فرهنگ‏‌های قابل مقايسه و مشابهی را به وجود آورده‌‏اند، مرکب از زبان، قوانين و مقررات، تکنيک‏ها، اسطوره‏‌ها و غير آن وحتی مشابهت‏‌های حيرت آوری مثلا در ميان اسطوره‏‌های افريقا و آسيا و امريکا می‏توان پيدا کرد. در همه جا مردم معتقد به وجود روحی مجزی از بدن بوده‏‌اند و در هر کجا که تحقيق کنيم، به اعتقاد بقای روح بعد از مرگ تن برخورد می‏کنيم.

لوئيس مورگان (مرگش در سال ۱۸۸۱) که او هم پدر علم مردم شناسی مدرن دانسته شده (اصلاً امريکايی و حقوق دان) به اين نتيجه رسيد که تکيه گاه اصلی سازمان زندگی در جوامع ابتدايی، روابط خويشاوندی به معنای وسيع کلمه است و از اين بابت، همه‏‌ی نظام‏‌های اجتماعی در سراسر عالم قابل مقايسه با يکديگرند.

علمايی چون فرانتس بواس Boas امريکايی که خود شاگردان نام آوری نظير کروبر و لينتون را پرورش داد (مرگش در سال ۱۹۴۲) از مطالعات خود اين نتيجه را گرفت که در تعيين رفتارها و رويکردهای آدمی، عنصر فرهنگ بيشتر از عنصر بيولوژی (عوامل حياتی و موروثی) مؤثر است. بعد از او علمايی چون لينتون، کاردينز، روت بنديکت و مارگارت ميد ثابت کردند که آن چه شخصيت اساسی فردی در جامعه‌‏ای را می‏سازد، همان فرهنگ و تعليم وتربيت است. پس اين که در قديم به نابرابری ذاتی آدم‏ها حکم می‏کردند، درست نبوده، چه آدميان در درجه‏‌ی اول ساخته و پرداخته‏‌ی محيط فرهنگی و شرايط تربيتی خود هستند.

منظور از آن چه مذکور آمد، اين است که از نيمه‏‌ی قرن نوزدهم علوم انسانی چون روانشناسی و قوم شناسی در حقيقت زمينه ساز اين فلسفه‏ی نوين شدند که در همه‌‏ی عالم، آدم‏ها اساساً و اصولاً يکی هستند و اين شرايط فرهنگی و تربيتی است که آنها را چنان می‏کند که هستند و در نتيجه اعتقاد به اختلاف بنيادی و تفاوت ذاتی تغيير ناپذير ميان آدميان منطق محکمی ندارد.

علی هذا علوم انسانی به آن چه حضرت بهاءالله در دهه‌‏های شصت تا نود قرن نوزدهم اعلام فرمودند، رسيد. يعنی اين که آدميان همه بار يک دارند و برگ يک شاخسار و فقط تربيت است که جواهر معانی را از معدن انسانی بيرون می‏آورد و يا مهمل و معطل باقی می‏گذارد و می‏گذرد.

منابع و مآخذ:

1- اخلاق بهائی، ص ۱۴
2- پيام آسمانی ۲، ص ۳۵۹
3- مجموعه‏‌ی الواح مبارکه، ص ۴۰۰
4- همان مجموعه، ص ۲۸۰
5- ترجمه‏‌ی مضمون: نسيم‌‏های باردارکننده‏‌ی فضل الهی بر همه‌‏ی اشياء وزيد وهمه اشياء به آن چه در ذات خود داشت، حامل شد. اشجار به ميوه‏‌های بديع بارور شدند و دريا به مرواريدهای درخشان و انسان به معانی و عرفان و عوالم هستی به تجليات رحمن آبستن شد و زمين به آن چه جز خدای آگاه بر غيب، کسی از آن مطلع نيست، بارور گشت. زود است که همه‏ بار خود را بر زمين خواهند نهاد. خدايی که فرستنده‏‌ی اين فضل است که همه‏‌ی اشياء را از آشکار و پنهان احاطه کرده، ستوده و گرامی باد.
6- رجوع شود به کتاب علوم انسانی، منظره‏‌ی گشاده‏‌ی شناخت‏ها، به فرانسه، از ژان فرانسوا دورتيه ۱۹۹۸
7- همان کتاب، ص ۱۳۳

سایر دسته بندیها

افزودن دیدگاه جدید

CAPTCHA ی تصویری
سایت آئین بهائی با کمال سرور به استحضار هم وطنان عزیز و شریف در ایران و خارج ایران می رساند که امکانی را فراهم نموده است تا همه فارسی زبانان اعم از ایرانی و غیر ایرانی بتوانند برای مطالعه و تحقیق درباره امر بهائی به صورت آنلاین و از طریق نرم افزار اسکایپ سلسه کتب روحی را مطالعه نمایند.
برای توفیق در این امر کافی است نرم افزار اسکایپ را روی گوشی و یا کامپیوتر خود داشته باشید. این امکان جدید از آن جهت اهمیت دارد که دوستان عزیز فارسی زبان در سراسر عالم به خصوص در کشور مقدس ایران در تمام شهرها و روستاهای دوردست که امکان تماس با جامعه بهائی را ندارند می توانند از این طریق به صورت آنلاین و امن با یکی از راهنمایان بهایی کتب روحی را در گروه مطالعه نمایند.
از دوستان علاقه مند تقاضا می نماییم آدرس یا آی دی اسکایپ خود را از طریق مکاتبه با ایمیل سایت آئین بهائی به آدرس info@aeenebahai.org در اختیار ما قرار دهند. سایت آیین بهائی نحوه شروع دوره مطالعات کتب روحی را از طریق اسکایپ با شما هماهنگ خواهد نمود.
 
شما می توانید سوالات و نظرات خود را در رابطه با دیانت بهایی از طریق آدرس ایمیل info@aeenebahai.org برای ما ارسال بفرمایید. همچنین برای دریافت آخرین مطالب از کانال رسمی وب سایت آئین بهایی در تلگرام استفاده نمایید. برای جستجو شناسه کاربری aeenebahai1 را در نرم افزار تلگرام جستجو کنید.