مثنوي از حضرت بهاءالله
گر بود پیکی رود سوی عراق
شرح گوید درد هجران و فراق
کز فراقت جان مشتاقان بسوخت
تیر هجرت سینه شاهان بدوخت
در میان ما و تو ای شهر جان
صد هزاران قاف باشد در میان
نیست پیکی جز که آه پر شرر
یا رود باد صبا گوید خبر
دست از نخلش بسی کوتاه ماند
جان ز هجرش بحر ها از چشم راند
ای صبا از پیش جانان یکزمان
خوش بران تا کوی آن زورائیان
پس بکویش کی مدینه کردگار
چون بماندی چونکه رفت از برت یار
یار تو در حبس و زندان مبتلا
چون حسین اندر زمین کربلا
یک حسین و صد هزارانش یزید
یک جبیب و این همه دیو عنید
چون کلیم اندر میان قبطیان
یا چه روح الله میان سبطیان
همچو یوسف اندر افتاده بچاه
آن چهی که نبودش پایان و راه
بلبلت شد مبتلا اندر قفس
بسته شد هم زین قفس راه نفس
آثار قلم اعلي جلد دوم صفحه 320
Loading Video...
دانلود دانلود فایل صوتی مثنوی(17 مگابایت)
افزودن دیدگاه جدید