نامه خانم صدیقه وسمقی شاعر، نویسنده و اسلام پژوه در رابطه با نحوه تعامل با پیروان آیین بهایی در ذیل آمده است:
اخیرا گفتگویی داشتم در باره ی بهائیت، حقوق بهائیان و چگونگی تعامل با پیروان باب و بهاءالله و وظیفه ی نواندیشی دینی در احقاق حقوق پیروان این دو آیین. برخی دوستان، از جمله معدودی از دوستان فرهیخته و فاضل به سخنان من نقد داشتند. بعضی این دو آیین را استعماری خوانده و برخی به آموزه های این دو آیین که در مواردی مخالف عقاید معمول مسلمانان است استناد کرده اند. برای ایضاح بیشتر، تصمیم گرفتم سطور حاضر را بنگارم و نکاتی چند را به اختصار برشمارم:
۱- چگونگی شکل گیری یک دین و آیین موضوعی تاریخی است که نمی تواند مستمسکی برای پایمال کردن حقوق پیروان آن دین و آیین قرار گیرد. صاحب نظران و تاریخ دانان می توانند به نقد آن دین و آیین بپردازند که این یک امر نظری است و نباید تاثیر حقوقی بر زندگی پیروان آن دین و عقیده داشته باشد.
۲- با نگاهی به تاریخ شکل گیری ادیان، مذاهب، فرق و آیین های گوناگون می بینیم که هیچیک، از مناقشه به دور نبوده اند. اینگونه مناقشات همواره در اطراف ادیان و مذاهب وجود داشته و دارد که ممکن است نزد پیروان آن ادیان معتبر دانسته نشود و بی گمان مجبور به پذیرش آن نیز نیستند.
۳- اصل آزادی دین و عقیده، محترم شمردن دین و آیین همنوعان خویش، اصلی گران بها و چنان معقول و محکم است که به عقیده ی من حاکم بر هر دلیل و برهانی است، به گونه ای که با هیچ دلیل و برهانی نقض پذیر نیست. احترام به عقیده ی دیگری، احترام به عقیده ی خویش است و هر انسان عاقلی مایل است دین و عقیده اش محترم شمرده شود پس لاجرم باید دین و عقیده ی دیگری را نیز محترم بشمارد.
آیا اگر مخالف یک دین یا عقیده بودیم، حق داریم در انهدام پیروان آن و تضییع حقوق ایشان بکوشیم؟ جان و مالشان را نامحترم شمرده، ظلم بر آنان روا داریم؟ اکنون دهها سال است که هموطنان بهایی ما به دلیل پیروی از آیینی که مورد قبول جمهوری اسلامی نیست امنیت مالی و جانی ندارند، حق تحصیل در دانشگاه ندارند، حق استخدام در ادارات دولتی ندارند، اموالشان گاه مصادره شده است. در همین هفته های اخیر دوباره عده ی زیادی از ایشان مورد تعرض قرار گرفته، اسناد مالکیت املاکشان ضبط شده است. با کدام دلیل و مدرک شرعی و عقلی می توان این گونه اقدامات را توجیه کرد؟ پیامبر گرامی اسلام بنابر گواهی تاریخ وقتی مکه را فتح نمود، با مردمانی که بت پرست بودند و سالها با آن حضرت و پیروانش جنگیده، و عده ی زیادی از مسلمانان را کشته بودند و اموال و املاک مسلمانان را مصادره کرده بودند، مقابله به مثل نکرده، به بت پرستان امان داد ، جان و مالشان را محترم شمرد، ملک کسی را مصادره نکرد و کسی را از حقوق انسانی خویش محروم نساخت. این در حالی است که پیروان باب و بهاءبت پرست نیستند، بلکه یکتاپرستند. به استناد کدام دلیل قطعی از قرآن و یا سنت نبوی چنین رفتارهایی با پیروان این دو آیین توجیه می شود؟
۶- در تعامل انسانی و عقلانی با پیروان دیگر ادیان و عقاید آیا راهی جز گفتگو، نقد محترمانه، زندگی مسالمت امیز و احترام متقابل به حقوق یکدیگر وجود دارد؟ جنگیدن با دیگر ادیان و مذاهب راهی است که در تاریخ خونبار بشری شکست خورده و حاصلی جز ویرانی و تباهی نداشته است. از میان سلفی ها که افراطی ترین مسلمانان محسوب می شوند، در دنیای امروز فقط گروهی اندک چنین عقیده ای دارند که همانا داعشی ها هستند اما بخش بزرگی از سلفی ها به این نتیجه رسیده اند که باید باورها، قوانین و روش زندگی خود را اصلاح کرده ، با مقتضیات دنیای امروز سازگار سازند.
۷- ایمان موضوعی اجبارپذیر نیست، اگر عقیده ای نزد من قابل قبول نیست، اما دیگری به آن ایمان دارد،، به احترام انسانی که به آن ایمان دارد نباید به آن عقیده توهین و تعرض کرد و پا را فراتر از نقد منصفانه نهاد. من اگر عقیده ای را قبول ندارم، حق ندارم کسی راا که به آن عقیده ایمان دارد وادار سازم دست از عقیده ی خویش بردارد. دولت و حکومت نیز چنین حقی ندارد. این خودخواهی و تعصب و جهل است که فقط عقیده ی خویش را محترم شماریم و عقاید دیگران را نامحترم.
۹- این که جامعه ی جهانی بیش از ما و جامعه ی ما و فرهیختگان ما، نسبت به آنچه در کشور ما می گذرد و بر مردم و هموطنان ما می رود، واکنش نشان میدهد و تاثیر می گذارد، گاهی موجب شرمگینی می شود. چرا ما نباید بیش از این نسبت به وقایع جامعه ی خویش حساس و تاثیرگزار باشیم؟ چرا واکنش های ما نباید بیش از واکنش های جهانی بر حاکمان سرزمین خودمان اثرگزار باشد؟بر هموطنان ما، از جمله بهائیان ظلم می شود و ما از کنار آن بی تفاوت عبور می کنیم. اما جامعه ی جهانی فریاد می کشد و حاکمان ما نیز گوش خود را به فریادهای جهانی بیشتر می سپارند تا به صداهای داخلی.
افزودن دیدگاه جدید