دنیا نیازمند یک تمدن جهانی است

 دکتر شاپور راسخ

«« دانلود کتاب »»

فهرست مندرجات

در شناسائی مؤلف کتاب 

سخن ناشر 

مقدمه مؤلف 

معنی و مفهوم جهانی شدن 

دنیا از دو دهه ی پیش وارد مرحله ی جهانی شده است 

برای مسائل جهانی ناچار راه حل جهانی باید

چگونه می توان اثرات منفی پدیده های جهانی شدن را مانع شد؟

آئین بهائی، نخستین مبشّر یک نظم جهانی 

تصویر مدنیت جهانی در آثار بهائی 

سوابق اندیشه جهانی در ادب فارسی و فرهنگ ایران 

دیانت بهائی دراین یک قرن و نیم چه کرده است؟

یک تمدن جهانی نیازمند یک آئین جهانی است 

گفتار دکتر شاپور راسخ در کنفرانس ادب و هنر لندن درباره تجدید بنای عالم 

نیاز به حیات روحانی 

یادآوری 

منابع و مآخذ

کلمه‌ای چند در شناسایی مؤلف کتاب

مؤلف این کتاب که تألیفات متعددی به زبان‌های فارسی، فرانسه و انگلیسی دارد، از آغاز جوانی به فعالیت‌های فرهنگی بین‌المللی علاقه‌مند بوده است.

وی به عنوان نمایندهٔ دولت شاهنشاهی ایران و در چند دههٔ اخیر مستقلاً در بسیاری از کنفرانس‌های بین‌المللی شرکت جسته و اندوخته‌های فراوان از تجارب ارزنده همراه خویش برده است. سال‌ها در کنفرانس‌های عمومی یونسکو حضور یافته، در اول کنفرانس بین‌الملی زنان در مکزیکو (1975) به همراهی همسر خویش و هیئت نمایندگی ایران شرکت کرده و به عنوان رئیس یکی از دو کمیسیون اصلی آن کنفرانس برگزیده شده است. 

از اول کنفرانس بین‌المللی محیط زیست در سوئد، اول کنفرانس بین‌المللی کار و اشتغال در ژنو، کنفرانس بین‌المللی توسعهٔ اجتماعی در کپنهاگ، کنفرانس‌های متعددی از وزرای آموزش‌وپرورش در سطح بین‌المللی و در منطقه‌ی آسیا در چندین کنفرانس مهم دیگر، خاطره‌ها و تجربه‌های ذی‌قیمتی به‌دست آورده است. 

از این‌رو با توجه به معتقدات دینی خود که در پی تأسیس نظمی جهانی و مدنیتی جهان شمول بر پایه‌های روحانی و اخلاقی است، همواره به موضوع «جهانی شدن» و همکاری‌های بین‌المللی در زمینه‌های مختلف علاقه‌مند بوده و مطالعات وسیعی در این عرصه‌ها کرده که این کتاب عصارهٔ بخشی از این پژوهش‌ها و تفکرات را ارائه می‌کند.

مؤلف دکترای خود را در رشتهٔ جامعه‌شناسی از دانشگاه ژنو گرفته و پیش از آن مطالعات اقتصادی و مطالعه و تحقیق در ادب فارسی را – این یکی تا سطح دکترا – در ایران به پایان برده است. 

سال‌ها استاد دانشگاه طهران بوده و متوازیاً در برنامه‌ریزی اقتصادی-اجتماعی- عمرانی ایران نقشی مؤثر داشته است که کتاب ایرانیان برجسته (یا برگزیده) تألیف آقای دکتر عباس میلانی به آن اجمالاً اشارت می‌کند. هم رسالهٔ دکترای نامبرده (تعصبات بین گروه‌های انسانی، پژوهشی از دیدگاه روان‌شناسی اجتماعی) و هم یکی از آخرین کتب ایشان برای یونسکو زیر عنوان «تعلیم ‌و تربیت و فرهنگ صلح» (هر دو به زبان فرانسه) نگاه فراگیر و اعتقاد صمیمی وی را به لزوم خدمت به جامعهٔ بشری  در عرصه‌ی صلح و سازش و برادری و همیاری به خوبی آشکار می‌کند. 

مؤلف، این کتاب را با خاطرهٔ همسر فرزانهٔ یگانه‌اش که در همهٔ فرازها و نشیب‌های زندگی همگام و همراه او بوده است، نگاشته و به روان پاک و تابناک ایشان اهدا کرده است.

سخن ناشر

خوانندگان عزیز!

از آنجا که جهان‌گرایی مسئله‌ای است که نه تنها ذهن دانشمندان علوم اقتصادی و تربیتی، جامعه‌شناسان و سیاستمداران را به خود مشغول ساخته است، بلکه مردم هشیار دنیا در این موضوع تفکر و تدقیق می‌نمایند، بنیاد نحل بر آن شد که از استاد محترم جناب دکتر شاپور راسخ که سال‌هاست در این رشته تحقیق می‌نمایند، تقاضا کند که کتابی در این زمینه بنویسند. 

در سیستمی که انسان خود را جزئی از کل می‌یابد و وقایع دنیا به وضوح نشان می‌دهند که همه چیز در این جهان به هم پیوسته است، نگرش در مسائل جهان‌گرایی لازم و بحث در مورد آن مفید است.

هدف از انتشار چنین کتابی هرگز انتقاد از نارسایی روش‌ها و پیشنهادات دانشمندان عالیقدر برای بهبود اوضاع سیاسی، اقتصادی و اجتماعی عالم نیست، بلکه با اشتیاق تمام خواسته‌ایم، راه حل‌هایی که دیانت جهانی بهائی در پیشبرد مسائلی که جهان‌شمول هستند در اختیار گذاشته است، معرفی نماییم و خوانندگان خود را با نگرش این سیستم جهان شمول آشنا سازیم. 

با توجه به اهمیت موضوع در نظر است که این کتاب به دو زبان انگلیسی و اسپانیایی ترجمه شود. 

تصحیح تمام فصول کتاب توسط خود مؤلف، اصالت و درستی آن را به خوانندگان تضمین می‌کند. دکتر شاپور راسخ برای عموم چهره‌ای شناخته ‌شده است. تحقیقات، مقالات مفید و آثار ایشان در جامعه‌شناسی و علوم تربیتی مورد استفاده و مطالعهٔ دانش‌پژوهان قرار گرفته است. 

نظر به اهمیت صلح جهانی که پروسه‌ای جهان‌شمول است، قصیدهٔ زیبای صلح اثر منوچهر حجازی را به همراه موسیقی دلپذیری تقدیم خوانندگان می‌نماییم:

وعده‌ی صلح

پیام صلح می‌دهد سفیر دیرپای او

چه خوش حدیث می‌کند نوای جانفزای او

نوای جانفزای او حدیث صلح و آشتی

بهل که حلّه می‌شود جهان به اقتفای او

ز بوستان‌سرای او شمیم مهر می‌رسد

نسیم خلد آیتی ز بوستان‌ سرای او

جهان شود جهان صلح و دوستی

پیام صلح را نگر به طلعت بهای او

رسالتش به مرده زندگی دهد

درخت مریم است و میوه‌های او

به کوه طور بیت اعظمش ببین

چنان که موسی است با عصای او

مسیح آمد از سماء ناصری

عمود صلح و آشتی لوای او

و یا که پادشاه صلح و ایمنی

به یثرب آمده است با ضیای او

زمان زمان وحدت است و این جهان

نیاز صلح دارد و بقای او

به نیزه کار ارض کی شود دوا

به دوستی دوا و التجای او

حکایت سنان و دوستی همان

حکایت کدوبن و جزای او

تپیده قلب عالم از ستیزگی

محبت است و دوستی دوای او

لهیب جانگداز مرگ و نیستی

بریده صبر و طاقت از قفای او

بلا ز شش جهت به ارض رو کند

مگر به داد او رسد خدای او

جهان ز ابتلا به خون نشسته است

بیا که دست دوستی شفای او

سلاح را بی‌افکنیم و از پی‌اش

به خیش رو کنیم و کیمیای او

چنین کنند دوستان راستان

چنان که کرده‌اند اولیای او

دهند کار مردمان به مردمان

به مردمان دهند و اذکیای او

چه حاصلی ز جنگ و جنگ‌بارگی

ز شعشع و نفیر جانگزای او

چه حاصلی ز دیو زشت دشمنی

ز هیبت پلید و بانگ وای او

چه حاصلی ز قعقع سلاح‌ها

ز بانگ جان‌خراش کرّنای او

درخت دوستی نشان که بار صلح می‌دهد

نهال دشمنی ببر ز بیخ و ریشه‌های او

کلید صلح را نگر به دست‌های مکرمت

شفای عاجل است هان رسیده از بهای او

بیا که عهد صلح را به میمنت

به عهد او وفا کنیم و رای او

به اقتفای پادشاه شاعران 

من این چکامه گفتم از قفای او

بهار سحرآفرین صف‌شکن

که مدح صلح کرده و ثنای او

فنای جنگ خواهد از خدا که شد

بقای خلق بسته در فنای او

امیدواریم که این خدمت فرهنگی مورد توجه دوستان واقع شود.

بنیاد فرهنگی نحل

مقدمهٔ مؤلف

از جمله مطالبی که از سال‌ها قبل توجه نگارندهٔ این سطور را به خود جلب کرده، ماهیت آئین بهائی است که قابل تقلیل و تحویل به هیچ‌یک از تعاریف رایج در مورد دین نیست.

در حال‌ حاضر حاصل مطالعات و تفکرات این جانب این شده که آئین بهائی بیش از یک دین به معنی متعارف کلمه و بیش از یک روحانیت، حتی بیش از یک مجموعه تعلیمات اخلاقی است. آئین بهائی را بی‌گمان می‌توان طرح یک مدنیت تازهٔ جهانی دانست و همهٔ «محتویات» آن را چون الهیات، عرفان، اخلاقیات، تعالیم احتماعی (مثل آن چه به تعالیم دوازده‌گانه معروف شده)، حدود و احکام، تشکیلات یا مبادی اداری در ارتباط با همان طرح جامع مدنیت نو دانست و در قالب همان طرح فراگیر، مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار داد. 

کتابی که اینک در دست شما خوانندگان عزیز است، تشریح همین حقیقت است که حضرت بهاءالله نخستین متفکری در تاریخ جهان بودند که کرهٔ زمین را به عنوان «قطعهٔ واحده» مطرح فرمودند و برای دنیای وحدت‌یافتهٔ فردا، نظام ارزش‌ها، مقررات و قوانین، حتی رسوم و مناسک، جلوه‌ها و نمادها و بالأخره سازمان و نظام مدیریت را مشخص کردند. 

بعد از آن که عالم و جامعهٔ انسانی در تحول تاریخی خود وارد مرحلهٔ «بین‌المللی» شد که به قول تئودور رویسن، خصوصاً سال‌های 1850-1950 را در برمی‌گیرد و تا حدود سال 1990 یعنی پایان جنگ سرد، به نحوی ادامه یافت، مرحلهٔ جهانی و یا Global آغاز شد که تجلی نخستین آن در مخابرات آنی و کامپیوتر و اینترنت آشکار شده و از آن زمان تاکنون که بیست سال گذشته، موضوع Globalization (یا به فرانسه Mondialisation) که «فرایند جهانی‌شدن» ترجمه شده است، مبحث اصلی کتب اقتصاد، علوم سیاسی، روابط بین‌المللی، جامعه‌شناسی و غیر آنها شده است و چنان که در این کتاب ملاحظه می‌کنید، عده‌ای در مقابل این پدیدهٔ نوظهور قد به مخالفت یا مقاومت برافراشته‌اند و بعضی با قبول آن که این مرحله یک ضرورت تاریخی است، در برابر آن گردن خم کرده و حتی عده‌ای هم در ستایش آن برای تأمین ثروت و رفاه همهٔ ملت‌ها داد سخن داده‌اند. کتاب‌های موافق مطلق یا مشروط، مخالفان مطلق یا مشروط، طالبان اصلاح در روال جهانی‌شدن هر سال به تعداد بیشتر شاهد بازار می‌شود.

در آثار دیوهلد دیده بودم (2001) و اخیراً در کتاب ژاک براسول زیر عنوان «یک جهان بهتر؟» همان مطلب جلب نظرم را کرد که سه نوع تفسیر یا تعبیرِ پدیده‌ی جهانی‌شدن در میان متفکران و عامهٔ خلق وجود دارد: 

1- اعتقاد در حد اعلی به واقعیت و نیز مزیت این پدیده (که عقیدهِ Hypermondialistes است).

2- شک و تردید در مورد پدیدهٔ مذکور و نقد و گاه تقبیح آن.

3- اعتقاد به موضعی بینابین که منسوب به اصلاح‌طلبان است (Réformistes).

▪️گروه اول عقیده به یک نظم جهان‌شمول نوین و تمدن جهان فراگیر دارد و نیز قائل بدان است که وقت انقراض دولت‌های ملی فرا رسیده است. 

▪️شکاکان می‌گویند، آن چه به چشم می‌خورد، بیشتر «بین‌المللی‌شدن» است و حتی پاشیده‌شدن و قطعه‌قطعه‌ شدن، تا جهانی‌شدنِ امور، یعنی از طرفی اهمیت‌ یافتن «بلوک»‌های منطقه‌ای [اروپای متحد، کانادا و امریکا و مکزیک...] و از طرف دیگر ستیز میان فرهنگ‌ها که هانتینگتون بر آن انگشت نهاده است و عقیده دارد که دولت‌های ملی بر سر جای خود هستد و باقی خواهند ماند.

▪️اما دستهٔ سوم، یعنی اصلاح‌طلبان، ضمن تصدیق این که جهانی‌شدن پدیدهٔ تازه‌ای است که در حال تحقق است، برخلاف گروه اول بر آن نیستند که جریان جهانی‌شدن منتهی به سیر عمومی به سوی یک جامعهٔ واحد متحد جهانی گردد، بلکه معتقدند که در این جریان، بعضی ممالک عقب‌مانده در حاشیهٔ جریان (یا فرایند) مذکور باقی خواهند ماند و به جای نوعی «اتحاد شکل» یعنی یک‌گونه‌گی در داخل کشورها و نیز در بین کشورها، ما شاهد قوت‌گرفتن فواصل و تحکیم سلسله مراتب، یعنی نوعی شکاف فزایندهٔ طبقاتی خواهیم بود. دولت‌ها قسمت مهمی از قدرت خود را از دست خواهند داد. خصوصاً در زمینه‌های اقتصادی، مالی و پولی، چنان‌که اینک در اروپای متحد مشاهده می‌شود. ولکن همین دولت‌ها، یعنی حکومت‌های ملی، بازیگران اصلی صحنه‌های سیاست باقی خواهند ماند و در برابر شرکت‌های چند‌ملیّتی، سازمان‌های بین‌المللی و بین‌الحکومات، سازمان‌های مردمی غیردولتی، جنبش‌های مختلف جهانی‌شدن عرض وجود کرده، ساختار قدرت جداگانه، یعنی مستقلی را ارائه خواهند کرد.

گمان دارم که خوانندگان ارجمندِ این کتاب در بادی نظر به این نتیجه خواهند رسید که آئین بهائی به عقیدهٔ گروه اول نزدیک‌تر است تا به آراء گروه دوم و سوم. معذلک آئین بهائی در مورد این که دولت‌های ملی به کلی منحل شوند، تأمل دارد، چنان‌که حضرت شوقی ربانی، ولی امر بهائی، هم در توقیعات خود این مطلب را تأیید و تصدیق کرده‌اند که در نظام فدرال آینده فقط بعضی از وظایف مهم به حکومت جهانی محول خواهد شد، درحالی‌که بسیاری از مسئولیت‌ها، با توجه به تنوع شرایط در مناطق مختلف، کماکان با دولت‌های ملی باقی خواهد ماند.

نکتهٔ مهمی که از اندیشهٔ جوزف استیگلیتز برندهٔ جایزهٔ نوبل اقتصاد در سال 2001 و یکی از برجسته‌ترین مغزهای متفکر در عصر حاضر می‌توان آموخت، این است که هم‌چنان که جهانی‌شدن محدود در پدیدهٔ اقتصادی نیست، به همان وجه جهانی‌شدنِ اقتصاد هم لزوماً در تحت سلطهٔ کاپیتالیسم و نئولیبرالیسم نیست و نباید باشد و بی‌تردید می‌توان نوع دیگری از نظام اقتصادی را طراحی کرد و به موقع اجرا نهاد که در آن، تعادل میان دولت –یعنی بخش عمومی– و بازار –یعنی بخش خصوصی– برقرار باشد.

یک وجه تمایز عمدهٔ دیانت بهائی این است که به آیندهٔ پدیدهٔ جهانی‌شدن، بدان‌گونه که فقط بر نظامی اقتصادی-مادی متکی باشد، عقیده ندارد و باور نمی‌کند که بازارِ آزاد قادر است، عادلانه عمل کند و سراسر مردم جهان را به رفاه رهنمون شود.

برخی انتقادات Altermondialistes یعنی کسانی که به  نوع دیگری از جهانی‌شدن –متفاوت از آن چه اکنون دارد روی می‌دهد– علاقه‌مند هستند، قابل قبول است. یعنی بیم تمرکز افراطی ثروت، خطر تشدید تباهی محیط زیست، امکان بی‌توجهی به اجتماعیات و خصوصاً طرد اخلاق نوع‌دوستانه، نوعی تجاری‌شدن فرهنگ و یک‌نواختی فرهنگی و از دست‌ رفتن اصالت‌های فرهنگی و خطرهایی از این نوع که در این کتاب به هنگام خود از آنها بحث خواهیم کرد. 

دیانت بهائی خود یک آئین روحانی-اخلاقی جهان شمول است و توانایی آن را دارد که به عنوان زیر بنای یک جهانی‌شدن اقتصادی-سیاسی، مسئول پرورش شهروندان آینده و تنظیم روابط میان افراد و بین افراد و جامعه‌ها و نیز حافظ حقوق انسان در برابر مادّی‌گری بی‌بند و بار، خدمت خود را ادامه دهد و حتی تکمیل و تقویت کند. 

یکسان‌شدن فرهنگی که بعضی آن را تحت لوای تمدن امریکا یا مغرب زمین تصور کرده‌اند، مورد قبول بهائیان نمی‌تواند باشد. به اعتقاد بهائیان دنیا آبستن تمدن تازه‌ای است که هر چند ممکن است، عناصر غربی در آن قوی باشد، ولی بدون عناصر شرقی، یعنی روحانیت و معنویت هم نمی‌تواند دوام یابد. پس گفت‌وگو و داد و ستد خردمندانه میان فرهنگ‌ها و تمدن‌ها مسلماً مفید خواهد بود و برای حصول مقصود، دیانتی تازه ضرورت دارد که خطوط اصلی فرهنگ و تمدن آینده را که تعادل بین مادیت و معنویت، بین علم و دین، بین خرد و عاطفه باشد، ترسیم کند و بعد نوع بشر در مهندسی، یعنی اجرای تفصیلی آن خطوط، خلاقیت خود را به کار اندازد. 

بر آن‌چه رفت باید این مطلب افزوده شود که جهانی‌شدن نه فقط در سطح بالاتری از بین‌المللی‌شدن قرار گرفته، بلکه از لحاظ ماهیت هم با آن یکی نیست. دِ. هِلد، مک گرو،  گلد بلات و جی. پراتون در کتاب Transformation (تحول سراسری، 2001) میان جهانی‌شدن و بین‌المللی‌شدن از هفت جهت تفاوت قائل شده‌اند:

1- از جهت بسط و گسترش،

2- از نظر عمق و ژرفایی،

3- از نظر سرعت (مثلاً در زمینهٔ ارتباطات)، 

4- از نظر ضعف یا قوت تأثیر،

5- از لحاظ نوع زیربنا،

6- از نظر نهادهایی که مجری و ضامن هریک هستند و بالأخره،

7- از نظر میزان سلسله‌بندی، یعنی مراتب.

گسترش مرحلهٔ بین‌المللی تا حد دولت‌های ملی و احیاناً «امپراطوری‌ها»، یعنی تسلط بعضی دول بر مستعمرات یا کشورهای تحت نفوذ بوده، چنان‌که در قرن نوزده و اوایل قرن بیستم دیده شد.

عمق و میزان نفوذ مرحلهٔ بین‌المللی‌شدن البته کم‌تر از مرحلهٔ جهانی‌شدن است که در آن سرعت حرکت سرمایه‌ها و آدم‌ها، وجود شبکه‌های ارتباطی، به همبستگی‌ها و پیوستگی‌ها مثلاً در عرصهٔ اقتصاد، بسیار بیشتر است.

سرعت ارتباطات البته در پایان قرن بیستم و اوایل قرن بیست‌ویکم قابل ملاحظه بود، اما در قرن تازهٔ بیست‌ویکم است که سرعت در آن با زمان واقعی برابر است، یعنی در یک آن اخبار و افکار از اقصی نقاط عالم به اقصی نقاط دیگر منتقل می‌شود.

تأثیر مرحلهٔ جدید، یعنی مرحلهٔ جهانی‌شدن، در جامعه‌ها و اقتصادها از نظر پیوستگی فیمابین به مراتب بیش از مرحلهٔ بین‌المللی است و البته به همان میزان حساسیت در برابر خطرات هم افزوده شده است. در مرحلهٔ بین‌المللی، موافقتنامه‌های بین‌المللی و سازمان‌های بین‌المللی بودند که حکم زیربناها را داشتند. در مرحلهٔ تازه، نوعی انفجار در توافق‌ها، مانند مخابرات بین کشورها روی داده که بی‌سابقه است.

قرن 19 و 20 آغاز نظم‌بخشی و قانون‌گذاری در روابط بین‌المللی بود. حال قوانین بین‌المللی و ساخت‌های بین‌الحکومات توسعه و اهمیت بسیار بیشتری حاصل کرده‌اند. در قرون 19 و 20 سلسله مراتب به‌صورت دیپلماتیک، امپریالیست (سلطه‌ی دولتی بر دولت‌های دیگر)، رقابت‌ها و جنگ‌های عمومی بود. در حال‌ حاضر قالب‌های چندملیتی اهمیت یافته، دورهٔ سلطه امپراطوری‌مانند پایان یافته، هم همکاری و هم رقابت بین‌المللی شدت گرفته، به‌طوری که اهمیت آنها را با گذشته مقایسه نمی‌توان کرد. 

در پایان مقدمه، باید این نکته را اذعان کنم که یقین ندارم، حق مطلب را در این کتاب ادا کرده باشم، چون هم آئین جهان ‌آرای بهائی و هم پدیده‌های جهانی‌شدن، ابعاد و زوایای بسیار متعدد دارند که برخی از آنها ممکن است، از چشم نویسنده پوشیده مانده باشد. چون هرچه باشد، ما فرزند عصر خود و جامعهٔ خود و فرهنگ زمان خود هستیم و بینش هریک از ما ناچار محدودیت دارد، درحالی‌که هم امر بهائی و هم پدیدهٔ جهانی‌شدن، در مراحل اولیه تحول تاریخی خود هستند و فقط آیندگان بینش جامع‌تر و کامل‌تری از آنها به دست خواهند آورد. 

این کتاب را با همهٔ ناچیزی به خاطرهٔ جاویدان همسر عزیزم، دکتر مهری راسخ–ارجمند تقدیم می‌کنم که در طول سال‌های دراز همواره مشوق و پشتیبان من در همهٔ خدمات علمی و فرهنگی و روحانی بود. 

از آقای حمید حجازی، مدیر محترم بنیاد فرهنگی نحل، کمال تشکر را دارم که من را به نوشتن این کتاب برانگیختند و نشر آن را با کمال ذوق و سلیقه تأمین و تسهیل کردند. همچنین سپاس قلبی این بنده به خانم فرشته تیفوری–حجازی نیز معطوف است که سهم مهمی در آمادگی و انتشار این کتاب داشته و دارند و البته ممنون شما خوانندگان عزیز فرهیخته خواهم بود که نظرها و راهنمایی‌های خود را از مؤلف دریغ ندارید.

 پیشگفتار

 دکتر نادر سعیدی

باید به همت بنیاد نِحَل در انتشار چنین کتاب نفیسی دربارهٔ مسئلهٔ جهانی‌شدن که بی‌تردید مهم‌ترین و خطیرترین رخداد تاریخ بشری است، آفرین گفت.

همچنان که مؤلف ارجمند در این کتاب مدلل می‌دارد، بحث منظم و جامع دربارهٔ جهانی‌شدن، اول بار در آثار بنیانگذار آیین بهائی صورت گرفته است و تعریف جهانی‌شدن از آرمان و هدف آیین بهائی، ناگسستنی است. بدین دلیل است که این کتاب، چه از نظر مطالعات مربوط به جهانی‌شدن و چه از نظر پژوهش دربارهٔ آیین بهائی، ارزشی یگانه و بی‌نظیر دارد. نویسندهٔ کتاب، دکتر شاپور راسخ، با دقت و موشکافی به بحثی جامع دربارهٔ تعریف تاریخ و نتایج جهانی‌شدن، می‌پردازد و آنگاه موضوع جهانی‌شدن در آثار بهائی را مورد بررسی قرار می‌دهد. 

آن‌چه که بیش از هر چیز دیگر از ورای مباحث بسیار گوناگون این کتاب جلوه می‌نماید، تأکید بر بُعد تازه‌ای از مفهوم جهانی‌شدن است. این بُعد متأسفانه توسط نویسندگان گوناگون که دربارهٔ جهانی‌شدن به بحث و مناقشه مشغولند، معمولاً و بجز در مواردی استثنایی مورد غفلت قرار گرفته است. در واقع دنیای ما در مورد مطلوبیت روند جهانی‌شدن سخت درگیر اختلاف است و این واقعیت خود تا حد زیادی معلول غفلت از همین بُعدِ به‌خصوصِ جهانی‌شدن است.

توجه به این بعُد منظر نوینی دربارهٔ جهانی‌شدن را در برابر دیدگان همگان خواهد گشود. به این معنا که جهانی‌شدن قبل از هر چیز عبارت از ظهور یک هشیاری «عالم‌بین» و جهان شمول در میان مردم کرهٔ زمین است که برای اولین بار از ظهور پدیداری به نام «انسان» آگاهی یابند. به عبارت دیگر جهانی‌شدن در معنای راستین خود عبارت از تولد فرهنگی است که در آن، انسان به عنوان انسان و نه به عنوان ویژگی‌های بدنی و یا قومی و یا مذهبی و یا ملی و یا جنسی و یا طبیعی خویش، مورد تعریف و معامله قرار گیرد. زمینهٔ ظهور چنین فرهنگی تنها در زمانی که همهٔ دنیا در ارتباط نزدیک و متقابل با یکدیگر درآیند، امکان‌پذیر است و بدین جهت است که جهانی‌شدن، آن‌چنان که معمولاً مورد بحث و کنکاش قرار می‌گیرد، تنها مقدمه‌ای بر اصل راستین جهانی‌شدن، یعنی ظهور فرهنگ وحدت عالم انسانی است.  

از این نقطه‌ نظر است که مفهوم راستین جهانی‌شدن پیش از هر چیز عبارت از نهادینه‌شدن اصل حقوق بشر در سرتاسر دنیاست. این مطلب البته خود نیازمند آن است که مفهوم حقوق بشر نیز خود در چارچوبی جهان شمول مورد تعریف مجدد قرار گیرد. بدین ترتیب آرمان بهائی دربارهٔ جهانی‌شدن از نظام ارزشی بهائی که نظامی جهان شمول است، انفکاک‌ناپذیر می‌باشد. 

نکتهٔ دیگری که این کتاب را جالب و منحصر به‌ فرد می‌کند، این واقعیت شگفت‌آور است که تار و پود نویسندهٔ کتاب، خود با این مفهوم راستین جهانی‌شدن عجین شده است. در همهمهٔ شلوغ زندگی، گاهی با شخصیت‌هایی بسیار استثنایی برخورد می‌کنیم که برای مدت کوتاهی ما را از دغدغهٔ این همهمه رها ساخته و به جهانی عطرآگین که آکنده از زیبایی و جلال است، رهنمون می‌سازند. 

برای این نگارنده برخورد با دکتر شاپور راسخ و نیز همسر عزیزشان، دکتر مهری راسخ که چندی قبل ما را تنها گذاردند، همواره و بدون استثناء از همین نوع تجربهٔ تعالی و استعلاء بوده است. شخصیتی که تمامی زندگیش را عاشقانه وقف خدمت به نوع بشر نموده و در پیکر سخنانش همواره زیبایی و شکوه روح جلوه گر است. این کتاب را باید ارج گذارد و با دقت مطالعه نمود، چرا که این‌گونه گفتار آینهٔ ظهور خرد است.

 فصل اول

معنی و مفهوم جهانی‌شدن

پدیده‌ی جهانی‌شدن یا Globalization عظیم‌ترین چالشی است که تمدن بشری در طول تاریخ  دراز خود با آن روبه‌رو شده است. انتقال و تحول جامعه‌ها و فرهنگ‌ها از حالت محلی به منطقه‌ای و ملی و از حالت ملی به‌صورت بین‌المللی، بی‌گمان با تنش‌ها و آشفتگی‌هایی توأم بوده است، اما هیچگاه عالم انسانی مشکل رویارویی با مسأله‌ای چنین خطیر و سازگاری با وضعی چنین بی‌سابقه و نوین را نداشته است. 

جهانی‌شدن را نه باید به سلطه‌ی لیبرالیسم ویا نئولیبرالیسم اقتصادی، یعنی حکومت مهارناشده‌ی بازار آزاد بر بخش اعظم جهان اشتباه کرد و نه با گسترش جهانی شبکه‌ی ارتباطات و مخابرات سریع آنی یکی شمرد. جهانی‌شدن را نه محدود به عمومیت یافتن مسائلی چون آلودگی محیط زیست، رواج تروریسم، اعتیاد به مواد مخدره و نظایر آن باید تصور نمود و نه حتی آن را مترادف غربی‌شدن جهان، یعنی قبول تجدد غربی شامل عقلانیت، علم‌پرستی، دین‌زدایی، فردگرایی، دموکراسی و مانند آن محسوب داشت.

جهانی‌شدن هم ابعاد جغرافیایی و جمعیتی (دموگرافیک) دارد، هم ابعاد فنی یا تکنولوژی، فرهنگی، اجتماعی و بالأخره دارای ابعاد اقتصادی و اکولوژیکی و ابعاد دیگری هم هست، ولی هیچ‌یک از آنها به تنهایی قابل تقلیل و تحویل نیست. همه‌ی فرهنگ‌ها، حتی فرهنگ‌های تجددیافته، مانند تمدن غرب، برای سازگاری با پدیده‌ی جهانی‌شدن مشکلاتی دارند، تا چه رسد به فرهنگ‌هایی که حتی به مرحله‌ی تجدد (مدرنیته) نرسیده‌اند و یا در یک تجدد «نیم‌بند»‌به سر می‌برند که نمونه‌ی بارز آن کشور خودمان ایران است. 

پس تعریف درست جهانی‌شدن، کمال ضرورت را دارد و ضمناً باید عواملی را که به جهانی‌شدن یاری کرده‌اند، به اجمال بیان کرد. 

در تعریف جهانی‌شدن نگاهی به آثار بالنسبه تازه‌ی محققان و متفکران معاصر به مورد خواهد بود. لچنر – بولی Lechner – Boli  در کتاب خود Globalization Reader که به سال 2000 نشر شده برآنند که جهانی‌شدن به‌طور عمده سه بخش را در برمی‌گیرد:

1- جهان اقتصاد

2- دنیای سیاست

3- عالم فرهنگ

در همین مسیرِ تفکر، از یان آرت شولت (مؤلف نگاهی موشکافانه بر پدیده‌ی جهانی‌شدن) می‌توان یاد کرد که مفهوم جهانی‌شدن را به پنج زمینه تعمیم می‌دهد:

1- توسعه‌ی مبادلات بین‌المللی و ازدیاد وابستگی متقابل اقتصادی جامعه‌ها.

2- آزادی از موانع گمرکی و رهایی از محدودیت‌های ارضی و انتقال آسان سرمایه‌ها.

3- ادغام تدریجی فرهنگ‌های جهان در یک فرهنگ انسان‌گرای یا انسان‌دوست.

4- غربی‌شدن، یعنی تجدد به شیوه‌ی غربیان و اتخاذ سرمایه‌داری، صنعت‌گرایی، تعمیم اصل عقلانیت، دیوان‌سالاری (بورکراسی) و نظایر آن در پهنه‌ی جهان، و بالأخره، 

5- تجدید شکل‌بندی جغرافیایی و نوعی «قلمروزدایی» یا که در اندیشه‌ی دهکده‌ی جهانی مک لوهان، جامعه‌شناس کانادایی خلاصه شده که خود نتیجه‌ی برقراری یک شبکه‌ی گسترده ارتباطات و مخابرات مدرن است.

لومبورگ (Lomborg (2004 از جهانی‌شدن مسائل عمده و مهم بشریت سخن می‌راند. این مسائل از دیدگاه لومبورگ عبارتند از بحران محیط‌زیست و تغییر هوا و اقلیم، رواج بیماری‌های مسری (چون سیدا)، توسعه‌ی منازعات داخلی و منطقه‌ای، فقر و نقصان تغذیه و گرسنگی، کمبود بهداشت و نبود آب پاکیزه‌ی قابل شرب، بی‌ثباتی‌های مالی، فساد حکومات و شرکت‌های بزرگ خصوصی، مسائل دموگرافیک چون مهاجرت‌های آشوبگر،عدم دسترسی ملیون‌ها نفوس به سواد و آموزش و بالأخره موانع و محدودیت‌های گمرکی.

نتیجه‌ی مقدماتی از این بحث آن است که جهانی‌شدن شامل ابعاد متعددی است: ‌اقتصادی، فنی، فرهنگی، اجتماعی، حتی جغرافیایی، دموگرافیکی، اکولوژیکی و نیز بین‌المللی‌شدن سازمان‌ها و اشتراک‌جهانی در مواجهه با مسائل عمده‌ی دنیا را در برمی‌گیرد. 

در این کتاب گفت‌وگو از جهانی‌شدن در معنای جامع کلمه است، شامل گسترش افق‌های جغرافیایی به ابعاد جهان، افزایش مستمر و سریع جمعیت بشر به نحوی که فواصل فضایی بین مکان‌ها و جامعه‌ها را کاهش می‌دهد، برقراری یک شبکه سراسری ارتباطات و مخابرات سریع، رشد و بسط سازمان‌های بین‌المللی و فوق ملی و بین‌الحکومات، استقرار یک اقتصاد متکی بر همبستگی و وابستگی متقابل همه‌ی جوامع به ابعاد کره‌ی زمین، انتشار و گستردگی الگوهای فکری و رفتاری و عناصر فرهنگی در پهنه‌ی عالم، چاره‌اندیشی مشترک برای حل مسائل عمده‌ی جهان و بالأخره زمینه‌سازی برای پی‌ریزی یک مدیریت سیاسی جهان شمول.

تاریخچه‌ی جهانی‌شدن

از حدود اواخر دهه‌ی نود قرن گذشته بود که اصطلاح Globalization بر سر زبان‌ها افتاد و مقالات و رسالات متعدد در این باره انتشار یافت که در فهرست منابع و مآخذ این کتاب به برخی از آنها اشاره خواهد شد.

هرچند واژه‌ی انگلیسی جهانی‌شدن به معنای تازه تنها در سال‌های اخیر رایج و متداول شده، ولی خود قضیه‌ی جهانی‌شدن یا سیر به سوی موقعیت یا حالتی جهان‌شمول، داستانی بالنسبه کهنه است که بعضی آن را همزمان با آغاز مدرنیته در مغرب زمین دانسته‌اند. این حرکت با انقلاب صنعتی در اواخر قرن هجدهم تسریع شد و انقلاب بعدی دهه‌های آخر قرن بیستم که انقلاب الکترونیکی خوانده می‌شود، آن را تشدید کرد و توسعه داد. 

از حدود سال 1990 میلادی بود که همراه با سقوط امپراطوری شوروی و برآمدن دموکراسی و رواج لیبرالیسم اقتصادی، جهانی‌شدن به معنای وسیع کلمه تحقق یافت، تحولی که سال‌ها قبل از آن متفکرانی چون مارکس، دورکهیم و اخیراً مارشال مک لوهان پیش‌بینی کرده و درباره‌ی نتایج و عواقب آن سخن گفته بودند. عمومیت‌یافتن فرهنگ توده‌ها و نفوذ برخی مظاهر تمدن امریکا از جمله موسیقی جاز جلوه‌ی دیگری از جهانی‌شدن بود که حق است به جای خود از آن سخن رود و هرچند جهانی شدن نظام سیاسی تا کنون روی نداده، اما صور مختلف مدیریت جهانی Global governance از راه تشکیلات بین‌المللی و سازمان‌های فراگیر غیردولتی و شرکت‌های چندملیتی هم‌ اکنون نیز جلوه‌گر شده است. 

بر آن‌چه درباره‌ی تنوع تعاریف جهانی‌شدن گفتیم این مطلب را باید افزود که پدیده‌ی جهانی‌شدن را گروه‌های مختلف اندیشمندان در عرصه‌ی علوم اجتماعی از زاویه‌های مختلف نگریسته‌اند، چنانچه دیوید هلد و آنتونی مک گرو در کتاب جهانی‌شدن و مخالفان آن  باز نموده‌اند و در نتیجه تعاریف متفاوتی از آن پدیده ارائه شده است. 

مثلاً برای گروه‌های لیبرال یا آزادی‌خواه، جهانی‌شدن سه مشخصه‌اصلی دارد:

1- کاهش مداخله‌ی دولت و شکوفندگی جوامع مدنی

2- رفع موانعی که بر سر راه تجارت آزاد بین‌المللی وجود داشته

3- عمیق‌ترین و قوی‌ترشدن وابستگی متقابل جامعه‌ها و اقتصادها به یکدیگر

برخی محافظه‌کاران سیاسی و مدعیان واقع‌گرایی، جهانی‌شدن را همان غربی‌شدن و حتی امریکایی‌شدن می‌دانند، یعنی گسترش سلطه‌ی غرب و خصوصاً ممالک متحده‌ی امریکا در همه‌ی زمینه ها و بر سراسر جهان. 

مارکسیست‌ها جهانی‌شدن را از زاویه‌ی اقتصادی می‌نگرند و محتوای آن را گسترش جهانی نظام اقتصاد سرمایه‌داری Capitalism می‌دانند و می‌گویند، نظام مذکور نظامی است تجاوزگر که در مسیر نیل به هدف خود همه چیز را به خدمت می‌گیرد، از ابزارهای دیپلماتیک گرفته تا ابزارهای فرهنگی، تا برای قبول نظام اقتصادی مورد نظر، زمینه‌سازی ذهنی کند و هر نوع مقاومت احتمالی با نظام غالب، یعنی سرمایه‌داری، را در هم شکند (سخنی که حتی ادورنو و هورکهایم از مکتب فرانکفورت در دهه‌ی سی و چهل قرن پیش در اشاره به فرهنگ جهان‌گستر امریکا گفته بودند.) 

رفتارگرایان چون رابرتسون، آلبرو و مک گرو می‌گویند که جهانی‌شدن توسعه و تشدید و تقویت ارتباطات انسانی در ورای مرزهای جغرافیایی ملی است در انواع زمینه‌ها، یعنی اقتصادی، سیاسی، فرهنگی. به عبارت دیگر رفتارگرایان به جنبه‌ی ارتباطی جهانی‌شدن اهمیت می‌دهند. 

عده‌ای هم در ماورای رفتارگرایی، اعتقاد به این امر دارند که باید چارچوب فکری تازه‌ای در علوم اجتماعی برای بررسی جهانی‌شدن و درک و فهم جهان به عنوان ارگانیسم واحد پیدا کرد، زیرا تحولات تازه‌ی گیتی که در ورای محدوده‌ی کشورها و ملت‌ها روی می‌دهد، نشان از پایان عصر تجدد (مدرنیته) و ورود به عصر کاملاً نوینی دارد. 

در مورد موافقان و مخالفان این پدیده‌ی نو می‌توان گفت که مخالفان جهانی‌شدن خصوصاً به معنای اقتصادی آن ناظرند و این جماعت شامل تندروها، نومارکسیست‌ها، طرفداران دولت‌ ملی، حمایت‌گرایان و بعضی هواداران دگرگونی کامل جهان مثل آنارشیست‌هاست. 

در مقابل، جمع موافقان مرکب است از نئولیبرال‌ها یا طرفداران نئولیبرالیسم، بین‌المللی‌گرایان چون مؤلفان کتاب معروف «جهان در همسایگی ما»، طرفداران اصلاحات نهادی در نظام بین‌المللی و بالأخره «سوسیال دموکرات‌های جهان‌وطن». 

ناگفته نگذارم که جهانی‌شدن موافقان مشروط هم دارد، مانند کارشناسان سازمان بین‌المللی کار که یکی از مؤلفانش را در فهرست کتب آورده‌ام و کسانی چون پروفسور سنار کلان استاد دانشگاه لوزان و برخی دیگر.

آیا غربی‌شدن جوهر اصلی جهانی‌شدن است؟

بعضی از متفکران، جهانی‌شدن را مترادف غربی‌شدن انگاشته‌اند و استدلالشان این است که پدیده‌ی جهانی‌شدن، خصوصاً در مغرب زمین روی داده و تکنولوژی نوین مخابراتی زیربنای آن بوده است و قبل از آن هم انقلاب صنعتی و دگرگونی وسایل مسافرت و حمل‌ونقل و نظایر آن، باز در باختر زمین روی داده. لذا دیوید هلد و آنتونی مک گرو در کتاب «جهان‌شدن و مخالفان آن» می‌نویسند، به نظر می‌رسد که مفهوم جهانی‌شدن در حقیقت چیزی فزون‌تر از غربی‌شدن یا امریکایی‌شدن نیست. 

فیلیپپ مورو دفارژ P.M. Defarges استاد انستیتوی مطالعات سیاسی پاریس در کتاب خود «نظم جهانی» که به سال 1999 نشر شده می‌نویسد (ص 155)، جهانی‌شدن را می‌توان به غربی‌شدن تعبیر کرد، یعنی تشکل یک تمدن جهان‌فراگیر بر گرد ارزش‌های غربی و استدلال او این است که جهانی‌شدن محصول اکتشافات بزرگ جغرافیایی، استعمار و تملک اراضی دیگر سرزمین‌ها توسط قدرت‌های اروپایی بوده است و امروزه به دنبال فروریختن بلوک کمونیست و شکست آن چه «گرایش جهان سومی» خوانده می‌شد، گمان نمی‌رود که شق متناوب دیگری در برابر ارزش‌های غربی وجود داشته باشد، ارزش‌هایی از قبیل اقتصاد بازار، دموکراسی سیاسی مبتنی بر تعدد و تکثر احزاب، احترام به حقوق بشر و امثال آن. استدلالی که نظریه‌ی فوکویاما در دفاع از دموکراسی و لیبرالیسم اقتصادی امریکا در کتاب «پایان تاریخ» را به خاطر می‌آورد. 

نمی‌توان این مطلب را تصدیق نکرد که  منشاء و مبداء تحول عظیمی که فرایند جهانی‌شدن می‌خوانندش، در درجه‌ی نخست خود مغرب زمین بوده، اما این نکته نباید بدان معنی تلقی شود که غایت و نهایت جریان مذکور لزوماً تمدن غربی به همان صورتی باشد که تا کنون در قالب مدرنیته تحقق عینی یافته است. چرا؟ برای این که:

▪️اولاً بسیاری از اندیشمندان معتبر مغرب زمین از مارکس و نیچه و هایدگر و اشپنگر گرفته تا توینبی و سوروکین و اصحاب مکتب فرانکفورت مانند آدورنو و هورکهایم معتقد به لزوم تجدید نظر اساسی و حتی دگرگونی بنیادی در بسیاری از ارزش‌های تجدد و روشنگری هستند. پس نمی‌توان گفت که غرب چنان که امروز هست، پایان حرکت تحولی جامعه‌ی بشری است. 

▪️ثانیاً قطعی نیست که جهان به سوی فرهنگ واحد سیر کند. اکثر علما پیش‌بینی سیر به سوی کثرت فرهنگی را می‌کنند، ولو در عین کثرت، وحدت نظری در مورد برخی ارزش‌های اساسی چون حیثیت انسان و حرمت حقوق بشر، امکان‌پذیر باشد. 

▪️ثالثاً یکی از نتایج برقراری امپریالیسم اقتصادی و فرهنگی امریکا به راه افتادن عکس‌العمل‌های هویتی در جهان سوم و در دنیای اسلام بوده و در نتیجه امکان استمرار غلبه‌ی فرهنگی مذکور را در معرض شک و تردید قرار می‌دهد. 

▪️رابعاً تنها متفکران جهان سوم بر فرهنگ غرب معترض نیستند. در خود کشورهای غرب هم نهضت‌های «آلتر موندیانیست» با آزادی بی‌بند و بار تجارت و غلبه‌ی بازار آزاد مبارزه می‌کنند و فراوانند گروه‌هایی که اِعمال کنترل دولت‌های ملی را بر آزادی شهروندان از جمله در زمینه‌ی مکالمات تلفنی که نتیجه‌ی هراس از توطئه‌های تروریستی است، مورد انتقاد شدید قرار می‌دهند و به هر حال در امریکای جنوبی، آسیا و افریقا فراوانند مللی که حاضر نیستند به هیچ حال زیر بار امپریالیسم غرب و امریکا بروند.

▪️خامساً جامعه‌هایی هستند، چون ژاپن، چین و هند که وارد معرکه‌ی جهانی‌شدن گردیده‌اند، بدون آن که سنن فرهنگی و اجتماعی و بسیاری از نهادهای دیرینه‌ی خود را از دست نهند و به دور افکنند.

عوامل عمده‌ی پدیده‌ی جهانی‌شدن

هرچند ممکن است سخن ما در این‌جا در مواردی تکرار گفته‌های گذشته باشد، اما در هر حال از طرح این عوامل گزیر نیست. به اعتقاد بنده لااقل سیزده عامل مهم در پیداشدن این فرایند جهان‌گرایی امور مؤثر بوده‌اند که پاره‌ای از این عوامل به قرن‌های گذشته باز می‌گردد و پاره‌ای هم به دوره‌ی جدید مربوط می‌شود. این عوامل که قبلاً هم  جسته و ریخته ذکرشان رفت، عبارتند از:

1- اکتشافات جغرافیایی که در قرن گذشته تکمیل شد و بعد با نگاه از درون ماهواره‌ها و سفینه‌های فضایی، پیوستگی و یک‌پارچگی کره‌ی ارض مکشوف گردید. 

2- رشد سریع جمعیت از آغاز قرن 19 به بعد که در نتیجه فضاهای خالی ربع مسکون را متدرجاً پر کرده و می‌کند.

3- توسعه‌ی تجارت بین‌المللی از قرون جدید به بعد.

4- پیشرفت وسایل حمل‌ونقل و ارتباط از قرن نوزده تا کنون.

5- انقلاب صنعتی که در آخر قرن هیجده در انگلستان روی داد و بعد به همه‌ی قارات، خصوصاً اروپا وامریکاو استرالیا گسترش یافت.

6- افزایش وابستگی اقتصادی ملل به یکدیگر، خصوصاً از زمانی که منابع جدید انرژی (نفت و گاز) در خاور نزدیک و خلیج فارس و اطراف آن کشف شد. 

7- انقلاب الکترونیکی در زمینه‌ی مخابرات در اواخر قرن بیستم.

8- غلبه‌ی سرمایه‌داری نئولیبرال خصوصاً بعد از سقوط کمونیسم جهانی. 

9- تشکیل سازمان‌های بین‌المللی از دهه‌های دوم قرن نوزدهم نظیر جمعیت اتفاق ملل، بعدها سازمان ملل متحد و شعبات آنها و نیز شرکت‌های چند ملیتی، سازمان‌های غیردولتی بین‌المللی و مانند آنها.

10- بسط ارتباطات فرهنگی و علمی میان جوامع مختلف و نوعی اشتراک در برخی ارزش‌های معنوی.

11- بروز مسائل خطیری که مرز نمی‌شناسند از بیماری‌های مسری گرفته تا قاچاق مواد مخدره، از آلودگی و تباهی محیط‌زیست گرفته تا فساد در قلمرو اداری و تجاری. البته مواجهه با این مسائل و چاره‌جویی آنها مستلزم هماهنگی و همکاری بین‌المللی بوده و هست.

12- نقش استعمار در قرن نوزدهم تا نیمه‌ی قرن بیستم و بعد ادامه‌ی سلطه‌ی اقتصادی و سیاسی جهان غرب پس از خاتمه‌ی دوران استعمار.

13- نقش ادیان بزرگ که اصولاً همواره جهانی فکر کرده‌اند، چون مسیحیت و اسلام ناگفته نماند که ادیان سخن از مدینه‌ی فاضله‌ای در آخرالزمان به میان آورده‌اند که در آن صلح و عدالت در پهنه‌ی کره‌ی زمین مستقر خواهد شد. 

هریک از این عوامل درخور بحث تفصیلی است که در مورد آن باید به کتاب‌های تاریخ تمدن در قرون اخیر مراجعه کرد.

جهانی شدن واقعیتی است غیرقابل انکار

از آن‌چه درباره ی معنی و مفهوم جهانی‌شدن و ابعاد متعدد آن گفتیم، به روشنی برمی‌آید که جهانی‌شدن، چه آن را استقبال کنیم یا پشت بدو بگردانیم، واقعیتی غیرقابل انکار است. از جمله  کتبی که در نقد پدیده‌ی جهانی‌شدن نگاشته شده، یکی از پاتریک آرتوس و ماری پل ورارد Artus - Verard است، زیر عنوان «جهانی‌شدن، وضع در آینده باز هم بدتر خواهد بود».  

مؤلفان مذکور پس از یادآوری این که چگونه در سال 2007 بحران اعتبارات مخصوص خریدوفروش مستغلات در امریکا منشأ یک بحران مالی–اقتصادی سراسری جهان شد و هزارها میلیارد دلار را به باد فنا سپرد، به این نتیجه می‌رسند که وضع در آینده در سایه‌ی نظام سرمایه‌داری نئولیبرال باز هم وخیم‌تر خواهد شد به قول آنان در آینده پنج خصوصیت اصلی جهانی‌شدن کنونی به هم ملحق خواهند شد و روزگار آدمیان را تیره خواهند کرد. آن خصوصیت‌ها عبارتند از:

1- حرکت یک ماشین موجد نابرابری‌ها که نسج جامعه‌ها را ریش ریش خواهد کرد.

2- حرص و طمعی که منابع کمیاب طبیعت را معدوم خواهد کرد و موجب افزایش گرمای جوّ زمین خواهد شد.

3- به راه افتادن ماشینی که نقود را به میزان عظیمی در سراسر جهان خواهد افزود و بی‌مسئولیتی بانک‌ها را تشویق و تشدید خواهد کرد.

4- نوعی قماربازی که به شکل انواع صور افراطی سرمایه‌داری نمودار خواهد شد و بالأخره

5- انفجار اروپا از درون.

مؤلف دیگری به نام بومن Z. Bauman جنبه‌های دیگری از نتایج و عواقب ناخوش پدیده‌ی جهانی‌شدن را در کتاب «هزینه‌های سنگین جهانی‌شدن از نظر انسانی» ارائه می‌کند: تضعیف دولت‌ها (به نفع بخش خصوصی)، تسلط اقتصاد بر سیاست، نقش روزافزون وسایل مخابراتی و ارتباط جدید،  نوعی وسواس مردم از نظر نیاز به امنیت همراه با نوعی بحران هویت فردی. 

این ایرادات که از زبان Altermondialistes  نیز به تکرار شنیده شده است، نمی‌تواند انکار این حقیقت را کند که جهان در رشد تاریخی خود وارد مرحله‌ی کاملاً نویی شده که مِن‌بَعد همه چیز در کلیّت جهانی آن نیز مطرح است. دنیای قومی، قبیله‌ای، ملی، بین‌المللی دارد جای خود را به دنیای همه فراگیری می‌دهد که هرگز در گذشته سابقه نداشته است. 

دنیایی که در وصف آن، جامعه‌شناس و فیلسوف بزرگ معاصر ادگار مورن چنین می‌نویسد (اندیشمندی که با توجه به سوابق چپ‌نگری او در سیاست، قاعدتاً می‌بایست سر سازگاری با جهانی‌شدن نداشته باشد): «از آغاز قرن بیست‌ویکم موضوع استحاله‌ی جوامع تاریخی به‌صورت یک جامعه‌ی جهان‌شمول مطرح شده است، جامعه‌ای تازه‌گونه که همه‌ی دولت‌های ملی را در بر خواهد گرفت، بدون آن که آنها را حدف و محو کند.» 

از نظر ادگار مورن این جامعه‌ی تازه‌گونه که راه جدیدی یا صحیح‌تر گفته شود شاه‌راهی پیش پای بشر خواهد نهاد، خود محصول به‌هم پیوستگی همه‌ی طرح‌های اصلاحی، یعنی گشایش همه‌ی تنگ‌راه‌هایی خواهد بود که خلاقیت بشری آنها را پیشنهاد خواهد کرد. 

آن‌چه موجب سؤال و درعین‌حال مایه‌ی تعجب است، این است که مورن ضمن تصدیق نقش تاریخی ادیان بزرگ در ایجاد حیات تمدنی تازه و استحاله‌ی جوامع قدیم، به این باور نرسیده است که نیاز به ظهور جدیدی برای این بزرگ‌ترین استحاله‌ی جامعه و تمدن در سراسر کره‌ی خاک خواهد بود و چنین قدرت تبدیل و انقلابی را هیچ اندیشه‌ی بشری تاکنون از خود به ثبوت نرسانده است. دریغ که مورن هنوز با طرح حضرت بهاءالله برای یک جامعه و تمدن جهان‌شمول آشنایی حاصل نکرده است. 

چه مناسب است این بیان حضرت بهاءالله در لوح مقصود که فرموده‌اند «سال‌هاست نه ارض ساکن است، نه اهل آن. گاهی به حرب مشغول و هنگامی به بلاهای ناگهانی معذب، بأساء و ضرّاء ارض را احاطه نموده، معذلک احدی آگاه نه که سبب آن چیست و علت آن چه.... آثار نفاق در آفاق موجود و مشهود مع آن که کل از برای اتحاد و اتفاق خلق شده‌اند. حضرت موجود می‌فرماید: ‌ای دوستان! سراپرده‌ی یگانگی بلند شد، به چشم بیگانگان یکدیگر را مبینید. همه بار یک دارید و برگ یک شاخسار. انتهی»

فصل دوم

دنیا از دو دهه‌ی پیش وارد مرحله‌ی جهانی شده است

در این که جهان در دو دهه‌ی اخیر به‌طور قطعی وارد مرحله‌ی جهانی‌ شده است، شبهه نمی‌توان کرد. اما این هشیاری بعد از پایان جنگ دوم جهانی، به‌تدریج روی داد. از حدود دهه‌ی شصت و هفتاد همان قرن بود که توجه به اکولوژی و محیط‌زیست اذهان را به محدودیت منابع کره‌ی زمین از جمله فلزات، نفت، آب معطوف کرد و در این عرصه بی‌گمان کلوب روم از پیشگامان بود. 

کتاب معروف Limits to Growth یعنی محدودیت‌های رشد، اثر آقا و خانم میدوز Meadows راه را بر بحث و گفت‌وگوی پرشور در این زمینه که نخست با ناباوری عمومی مواجه شد، هموار کرد.

چند دهه‌ی قبل، انفجار بمب‌های اتمی در هیروشیما و ناکازاکی در پایان جنگ دوم بین‌المللی (6 و 9 اوت 1945) جامعه‌ی بشری را متوجه‌ی این حقیقت کرده بود که سلاح‌های استراتژیک خطری برای سراسر بشریت در بر دارند، اما متأسفانه دوران جنگ سرد که تا حدود 1989 ادامه یافت، مانع هر اقدام جدّی در مورد کنترل این سلاح‌های جهان‌ستیز گردید. 

با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال 1991 که طی حدود نیم قرن دنیا را به دو بخش متخاصم تقسیم کرده بود، امکان بینش درست‌تر و فراگیرتری درباره‌ی دنیا پدید آمد و اختراع و کاربرد تکنولوژی جدید مخابرات و ارتباطات با سیر برق‌آسای اطلاعات از یک گوشه‌ی عالم تا گوشه‌ی دیگر، قوت بی‌سابقه‌ای به جهانی‌شدن همه‌ی امور از اقتصاد گرفته تا سیاست و فرهنگ بخشید. 

دانیل کولارد در کتاب «روابط بین‌المللی از سال 1945 تا زمان حاضر» می‌نویسد، در قرن بیستم انقلاب علمی و فنی همگام و همبسته‌ی سه انقلاب اساسی است: اتم، فضا و وسایل ارتباط جمعی. جهان در طی سال‌های 1960-1990 بیش از بیست قرن گذشته به اختراعاتی در همه‌ی عرصه‌ها توفیق یافت. 

در زمینه‌ی حفظ‌الصحه، پزشکی، فیزیک، شیمی، صنعت، فضا، استراتژی و سیستم اطلاعات، علومی تازه پدید آمده که رشد و بسطی محیرالعقول حاصل کردند، علومی چون انفورماتیک، روبوتیک، سیبرنتیک، بیوتکنولوژی، دستکاری در ژن‌های انسان و مانند آن (ص108) و این همه منشأ ظهور مرحله‌ی تازه‌ای در تاریخ بشری شد. 

مارسل فلدن Felden که کتابی را به قرن بیست‌ویکم، «ابعاد تازه‌ی آینده» اختصاص داده (1981) می‌نویسد: «در زمان‌های آتی، تاریخ تکنولوژی محتملاً از قرن بیستم بیش از همه اختراع  کامپیوتر را به یاد خواهد سپرد.» 

باورکردنی نیست راه بسیار طولانی که کامپیوتر از سال اختراعش، یعنی 1945 (اول حساب‌گر الکترونیکی را پرفسور Aiken از دانشگاه هاروارد و شرکت آی بی ام به کار انداختند) تا کنون طی کرده، نه فقط در زمینه‌ی سرعت استفاده از اطلاعات، سرعت محاسبه، عظمت و وسعت حافظه، بلکه حتی در عرصه‌ی انتقال اطلاعات از هر نوع در کوچک‌ترین واحد زمان از نزدیک‌ترین به دورترین نقطه‌ی دنیا و البته به راه افتاده اینترنت نوعی معجزه است که تاریخ حتی در افسانه‌ای چون جام جم نمی‌توانسته آرزومند تحقق شبه آن باشد. 

اینترنت در سال 1990 فقط در نزد دانشگاهیان و نظامیان ممالک پیشرفته شناخته شده بود، اما از آن زمان تاکنون چنان شیوع و استقبال عمومی پیدا  کرده  که بهره‌گیران از آن، از صدها میلیون نفوس تجاوز کرده‌اند و می‌توان گفت که اینترنت مرزهای رسمی دول را زیر پا نهاده و حتی ارتباط شخصی میان مردمِ همه‌‌ی مرزها  و بوم‌ها برقرار کرده است. 

کامپیوتر و مینی‌کامپیوتر به نقش‌هایی که مجملاً اشارت رفت، اکتفا نکرده، بلکه چنان که گرگروی دال در کتاب «یک دنیا – یک جمعیت. چگونه حرکت جهانی‌شدن دارد به آینده‌ی ما شکل می‌دهد» (2007) نوشته، اثرات عظیم در زمینه‌ی تکنولوژی‌های ارتباطی قدیم‌تر داشته، به‌طوری که «تکنولوژی دیجیتال جانشین تکنولوژی‌های سابق نظیر رادیو، تلویزیون، عکس‌برداری، ضبط‌صوت، نشر و ضبط و حفظ اطلاعات و اعاده‌ی آنها شده و هم هزینه را به‌طور عجیب کاسته و هم دست‌یابی را به مقدار بسیار افزوده است.»(ص40) 

چنین تحول شگرفی است که اجازه داده، آن‌جا که نظام‌های استبدادی می‌خواهند آوای مخالفان و معترضان را خفه کنند، یک تلفن کوچک همراه می‌توند از تمام وقایع عکس بردارد و به اقصی نقاط جهان در همان آن مخابره کند، تجربه‌ای که در وقایع شورش نهضت سبز در ایران اسلامی در سال 2009 -2010 به ثبوت رسید و همبستگی سراسر عالمیان را در برابر ستم مستبدان مذهبی نشان داد.

عرصه‌ی اکولوژی زمینه‌ی مهم دیگری است که جهانی‌شدن مسائل و جهانی‌شدن مسئولیت در مقابله با آنها را از جمله در دو زمینه به خوبی روشن کرده است. یکی جست‌وجوی جانشینی برای انرژی فسیل، یعنی نفت، که ناچار متدرجاً روبه‌زوال خواهد رفت و دیگری رویارویی با قضیه‌ی گرمای متزاید جوّ زمین که اگر هم درباره‌ی میزان آن در سال‌های آینده توافق نظر نباشد، اصل قضیه مورد تردید احدی از کارشناسان نیست و امریکا که مدت‌ها در زمان ریاست جمهوری سابق از پذیرفتن این حقیقت امتناع کرده بود، حال به‌طور جدی وارد میدان مبارزه با تغییرات اقلیمی شده است. 

نخستین انفجار تروریسم بین‌المللی در سپتامبر 2001 در حمله‌ی هوایی به مرکز تجارت بین‌المللی نیویورک و چند بنای دولتی در واشنگتن جلوه‌گر شد و از آن پس نه فقط در افغانستان که پناهگاه بعضی از تروریست‌های پرآوازه است، بلکه در پاکستان و برخی ممالک دیگر، این تروریسم به صور مختلف نمودار می‌شود و حتی اخیراً امنیت اروپا را در مخاطره انداخته است. مسلماً این تروریسم را به جنگ مذهبی بین اسلام و مسیحیت تعبیر نتوان کرد. در مرتبه اولی، پدیده‌ای سیاسی است، به‌صورت مقابله نظامی بعضی گروه‌های حاشیه‌نشین ممالک اسلامی و اعوان و انصار آنها با تسلط جهانی امریکا و به اعتقاد من، محتوای فرهنگی و مبارزه‌ی فرهنگی در آن نمی‌توان یافت. در سراسر عالم، خصوصاً در فرودگاه‌های همه‌ی ممالک، کنترل‌های بدنی و کنترل جامه‌دان مسافران با روش واحدی امروزه معمول شده که خود وحدت طرز عمل، گواه ورود در مرحله‌ی تازه‌ای از تحول اوضاع بین‌المللی است، یعنی مرحله‌ی جهانی‌شدن امور حتی روش‌های کنترل پلیس و گمرک.

حضور بُعد جهانی در عرصه‌ی اقتصاد روشن‌تر از آن است که نیاز به اثبات آن باشد. بحران مالی و به دنبال آن بحران اقتصادی که در سال‌های 2007 و  2008 سراسر جهان را در بر گرفت و هنوز نتایج نامطلوبش گریبان‌گیر اکثر کشورهاست، نمونه‌ی بارزی از این حقیقت بود که حرص و طمع سیراب‌ناپذیر بانکداران، بازیگران بورس و همه‌ی طالبان مبادلات بسیار سودبخش ولی غیرمولّد (Speculative) در آمریکا و اروپا، چگونه اقتصاد دنیا را گرفتار بحرانی مشابه بحران اروپا در سال 1929 کرد. می‌توان گفت که واقعیت جهانی این بحران به درجه‌ای بود که هم امریکا و هم اتحاد اروپا را ناگزیر به اتخاذ تدابیر بی‌سابقه‌ای مِن‌جمله اعطای وام‌های کلان به بانک‌های ورشکسته به‌صورتی تقریباً هماهنگ کرد. 

در دو سال اخیر ترقی بی‌تناسب قیمت مواد غذایی از یک طرف مؤسسات بین‌المللی اعطای اعتبارات (چون بانک جهانی) را متوجه کرد که چقدر راهنمایی آنها به کشورهای درحال‌رشد مِن‌جمله تأکید در تولید مواد خام صادراتی به جای مواد غذایی مقرون به خطا بوده و اکنون که کشاورزی تحت فشار طرح های تولید محصولات زراعی روغنی برای جبران کمبود انرژی فسیل واقع شده، چه اندازه بی‌توجهی اکثر ممالک صنعتی به بخش کشاورزی در طول دهه‌های طولانی به خلاف مصلحت جامعه‌ی بشری بوده است. 

در همین روزها موضوع بالابردن نرخ مبادلاتی واحد پول چین در مجامع بین‌المللی مطرح است. می‌دانیم که اقتصاد چین در طی سال‌های اخیر توانسته به رشدی در حد 8-10 درصد در سال دست یابد و از جمله عوامل آن توسعه‌ی فوق‌العاده‌ی صادرات چین به ممالک دیگر بوده. حال امریکا و اروپا می‌خواهند از یک طرف امکان رقابت با کالاهای وارداتی چینی را حاصل کنند و از طرف دیگر ضمن تعدیل موازنه‌ی بازرگانی خود با چین، سهمی غیرمستقیم از توسعه و رشد اقتصادی سریع چین به دست آورند. نرخ مبادله‌ی پول چین (Yuan) در برابر پول‌های بین‌المللی چون دلار و اورو دیگر صورت یک مسئله بین چند کشور را ندارد، بلکه به واقع حالت جهانی پیدا کرده، چون ارزانی کالاهای چین (که نتیجه‌ی تکنولوژی پیشرفته همراه با ارزانی و پرکاری نیروی کارگر است) در اقتصادِ همه‌ی ممالک تأثیرات مثبت و منفی خود را آشکار کرده است. عجب نیست که مجلس نمایندگان امریکا در 20 سپتامبر 2010 طرح قانونی را به تصویب رساند که به موجب آن، دولت حق دارد تعرفه‌های گمرکی محصولات هر کشوری را که پولش پایین‌تر از قیمت حقیقی تسعیر شده، بالا برد. 

وابستگی و پیوستگی اقتصاد ممالک به یکدیگر گواه روشنی بر واقعیت جهانی‌شدن این عرصه زندگی جوامع بشری است. در اتحاد اروپا که 27 کشور این قاره را در بر می‌گیرد، کافی بود که یک مملکت، یعنی یونان، در شرایط ورشکستگی اقتصادی باشد، برای این که نه فقط ارزش پول مشترک اروپا، اورو، تنزل کند، بلکه مشکلات مهمی برای رونق اقتصادی ممالک دیگر به وجود آید.

عصر «هرکس برای خود» گذشته است. نه فقط بی‌ثباتی سیاسی – اجتماعی چون مرضی است که سرایت دارد، بلکه تزلزل اقتصادی کشوری از مجموعه‌ی کشورها نیز اقتصاد بقیه را دستخوش تلاطم می‌کند.

جهانی‌شدن نه فقط در عرصه‌های مختلف حیات بشری جلوه های خود را نمودار کرده، بلکه می‌توان گفت که چهره‌هایی در عصر ما هستند که از آنان به عنوان چهره‌های یک دنیای فراگیر یاد می‌شود، زیرا در همه‌ی عالم شناخته شده‌اند و کارها و آثارشان صورت جهان‌شمول دارد. 

در یکی از کتاب‌ها که برای بیان موضوع جهانی‌شدن به زبان ساده‌ی عامه‌پسند تألیف شده، از جمله‌ی این چهره‌ها به بیل‌ گیت اشاره می‌شود. مردی مبتکر، نام‌آور در عرصه‌ی انفورماتیک که میلیاردها ثروت خود را در عین قوت سن (او متولد 1955م. است) وقف خدمت به ممالک فقیر و از جمله مبارزه با مالاریا و بیماری‌های بومی کرده است. دو مؤسسه‌ی عظیم انفورماتیک، ویندوز و میکروسافت، که یک وقت 90 درصد بازار کامپیوترهای شخصی را مالک بودند، از ساخته‌های او هستند. 

همان کتاب ذکر سازمان‌هایی را نیز می‌کند که در عرصه‌ی جهان شهرت دارند و مصدر خدمت هستند که از آن میان، ما به ذکر دو مؤسسه‌ی عامل‌المنفعه اکتفا می‌کنیم. یکی سازمان صلیب سرخ جهانی و دیگری سازمان عفو بین‌المللی که اولی در سال 1863 تأسیس شد. صلیب سرخ برای حمایت از قربانیان جنگ، سوانح طبیعی، افراد بی‌پناه و بی‌خانمان – چنان که در سال 2007 تأمین غذای 5/2 میلیون نفوس تنگدست و گرسنه و پوشاک و نیازهای فوری 4 میلیون بیچارگان را کرده است و سازمان عفو بین‌المللی که برای حمایت از محرومان از حقوق بشری می‌‌کوشد و 2/2 میلیون عضو در 150 کشور و سرزمین دارد، تا از تجاوز به حقوق انسانی در حد امکان ممانعت کنند. سازمان مذکور در سال 1977 جایزه‌ی صلح نوبل را دریافت کرد و در سال 1978 جایزه‌ی سازمان ملل متحد برای صیانت حقوق بشر را. 

خوشبختانه نه خادمان بزرگ عالم بشریت به بیل گیت محدود می‌شود (در خود امریکا خیرخواهان دیگری هستند مانند Warren Buffet که اخیراً دو میلیارد دلار در اختیار مؤسسات خیریه گذاشت و سورو که به سازمان ملل متحد کمک مالی مهمی ‌کرد) و نه سازمان‌های عام‌المنفعه‌ی انسان‌دوست دنیا به دو سازمانی که ذکرش رفت. چنین به نظر می‌رسد که دنیا بیش‌ازپیش شاهد ظهور قهرمانانی در عرصه‌ی جهانی خواهد بود.

هنگامی که سفینه‌های فضایی پرتاب شد، بشر برای بار نخست کره‌ی زمین را از اوج آسمان مشاهده کرد و پی به این حقیقت برد که مرزها امری ساختگی و آفریده‌ی ذهن بشر است و در عالم طبیعت قاره‌ها و کشورها از هم گسسته نیستند و ناچار اذعان کرد که همه‌ی کره‌ی زمین قطعه‌ی واحده‌ای بیش نیست، همان مطلبی که حدود صد سال قبل از آن حضرت بهاءالله بنیادگذار آئین بهائی در آثار خود به صراحت ذکر فرموده بودند:

«این یک شبر عالم یک وطن و یک مقام است.» (کلمات فردوسیه)

«اگر حکما و عرفای مشفق، ناس را آگاه نمایند، جمیع عالم قطعه‌ی واحده مشاهده گردد.» (لوح مقصود)

«از قبل در الواح امر نمودیم، امنای بیت‌ عدل یک لسان از السن موجوده و یا لسانی بدیع و یک خط از خطوط اختیار نمایند و در مدارس عالم اطفال را به آن تعلیم دهند، تا عالم یک وطن و یک قطعه مشاهده شود.» (اشراقات)

«ابهی ثمره‌ی دانش، این کلمه‌ی علیاست: همه بار یک دارید و برگ یک شاخسار. لیس الفخر لمن یحب الوطن، بل لمن یحب العالم.» (اشراقات)

قبول این پیوستگی قطعات کره‌ی زمین و همبستگی سرنوشت ساکنان این کره از حقایقی است که فقط رؤیت کره از فضا و پیشرفت‌های علم اکولوژی اجازه داد که به درستی مفهوم نوع انسانی شود. 

سابق بر این مسائلی چون انهدام جنگل‌ها، پیشرفت صحاری، کاهش زمین‌های زراعی، نوسانات اقلیم، کمبود آب شیرین یا آلودگی آن، مسائلی بود که در سطح ملی مطرح می‌شد. امروزه همه‌ی این مسائل ابعاد جهانی پیدا کرده، چنان که قطع بی‌رویّه‌ی اشجار در منطقه‌ی آمازون، کره‌‌ی زمین را از اکسیژن کافی بی‌بهره می‌کند و آلودگی آب در یک کشور (مثلاً مجارستان در حال حاضر) سلامت مردم و کشاورزی را در ممالک مجاور به خطر می‌اندازد. 

معضل آب به تنهایی جهانی‌شدن مسئله را خوب نشان می‌دهد. در سطح جهان حدود 5/1 میلیارد نفوس دسترس به آب سالم ندارند. عدم رعایت اصول بهداشت و نبود مدیریت صحیح، آب را در بسیاری از سرزمین‌ها چنان آلوده کرده که سالی سه میلیون نفر از مصرف چنین آب آلوده‌ای جان می‌سپارند. خطر این که آب موضوع اختلاف، حتی جنگ میان کشورها شود، در گذشته بوده و درحال‌حاضر هم وجود دارد و البته انعکاسات آن صورت جهانی پیدا خواهد کرد. 

جنگل‌ها که نقش مهمی در تصفیه‌ی هوا و حفظ تنوع موجودات زنده دارند، حدود 4 میلیارد هکتار زمین را در سراسر عالم اشغال می‌کنند، یعنی سی درصد سطح کره‌ی ارض، زیر پوشش جنگلی است. اما متأسفانه خطر انهدام جنگل‌ها شدید است، چنان که در فاصله‌های سال 2000 و 2005 حدود 21 میلیون هکتار جنگل در امریکای لاتین و حدود 20 میلیون در افریقا معدوم شده‌اند.

در سرزمین خودمان ایران هنگامی که ناصر خسرو به سیروسفر دراز خود مشغول بود، بسیاری از مناطق صحراگونه‌ی امروزی پوشیده از جنگل‌های سایه‌ور بودند و متأسفانه سوانح تاریخ و غفلت مردم، آنها را متدرجاً معدوم کرد. 

این که مسائل محیط‌زیست در ورای مرزهای ملی مطرح است، خصوصاً در زمینه‌ی تغییرات اقلیمی جلب نظر می‌کند. پیش‌بینی کرده‌اند که اگر تصاعد گازهای فسیل، یعنی اکسید دوکربن به روال فعلی ادامه یابد، حرارت هوا بین 4/2 و 4/6 درجه در سال 2099 افزوده خواهد شد به همین جهت پروتکل کیوتو در سال 1977 میثاق‌نامه‌ای را عرضه کرد که ممالک توسعه‌یافته‌ی صنعتی در مقایسه با سال 1990، 2/5 درصد از گازهای موجد گرما بکاهند. (هفت درصد در ممالک متحده‌ی امریکا و دو درصد در مالک عضو اتحادیه‌ی اروپا). وجود چنین پروتکلی توافق در سطح ورای تمایلات ملی را کاملاً نمودار می‌سازد و به نظر نمی‌رسد که دیگر اصطلاح بین‌المللی یا بین‌الدُوَلی مناسب تعهداتی باشد که در ورای روابط بین دو دولت یا دو ملت پذیرفته می‌شود. 

تفکیکی که مؤلفان جهانی‌شدن و سیاست جهانی بین‌ نظم بین‌المللی و نظم جهانی قائل شده‌اند، نکته‌آموز است (ص564)، به نظر آنان وقتی سخن از نظم بین‌المللی می‌رود، توجه‌مان به روابط پایدار صلح‌آمیز بین دول است یا به موضوع تعادل و توازن ملی قدرت‌ها و در درجه‌ی اول نظرمان معطوف است به امنیت نظامی، درحالی‌که وقتی از نظم جهانی گفت‌وگو می‌شود، نظر به ارزش‌هایی است چون عدالت، رشد و توسعه، حقوق بشر و رهایی از سلطه‌ی استعمار و استثمار. 

قبلاً اشارت رفت که در تعاریف مختلف جهانی‌شدن، تأکید بر روی جنبه‌های مختلفِ تحولاتی است که در دنیا روی داده. بعضی چون هاروی Harvey (1989) می‌گویند که جهانی‌شدن به هم فشردن شدید زمان و مکان است. برخی مانند شولت Scholte (2000) بر آن عقیده هستند که توسعه‌ی روابط فوق سرزمینی بین ملت‌ها و به زبان دیگر سرزمین یا قلمروزدایی، جوهر جهانی‌شدن است. 

عده‌ای چون گیلپین Gilpin (2001) بر آنند که درهم تنیدگی و به هم پیوستگی اقتصاد جهانی، یعنی ادغام همه‌ی اقتصادهای ملی در هم، عامل اصلی جهانی‌شدن است. بالأخره پاره‌ای از محققان هم مانند گیدینز Giddens نیروگرفتن و ژرف‌شدن روابط اجتماعی در سطح جهانی را به نحوی که موجب پیوستگی مکان‌های  دور از هم و انعکاس عمومی اخبار محلی گردد، جهانی‌شدن می‌دانند.

آن‌چه در حال‌ حاضر دارد روی می دهد، همه‌ی این دگرگونی‌ها را شامل است و علاوه بر آن قرائن حاکی از آن است که بعضی عناصر معنوی فرهنگ، چون احترام به حقوق بشر، حفظ تعادل محیط‌زیست، میل برقراری عدالت، در شمار اجزای سازنده‌ی این جهان‌شمولی روبه گسترش درآمده‌اند. 

در پایان این فصل ذکر آماری چند از تحولات اقتصادی و مانند آن برای نشان‌دادن این که دنیای بین‌المللی سریعاً به سوی حالت جهان‌شمولی حرکت می‌کند، سودمند است. 

در فاصله‌ی سال‌های 1950 و 2003 تولیدات جهانی، اعم از زراعی و صنعتی، 7 برابر شدند و تجارت جهانی 23 برابر. این توسعه‌ی عظیم روابط بین کشورها، یکی از جلوه‌های بارز جهانی‌شدن اقتصاد است.

در سال 1950 مقدار کالاهای تجاری مبادله‌شده بین اروپا – امریکا و آسیا 550 میلیون تن بود. درحال‌حاضر این مقدار به 7 میلیارد تن بالغ شده است و البته به تناسب آن در وسایل حمل‌ونقل اعم از راه آهن و کامیون و کشتی و هواپیما، توسعه و افزایش فوق‌العاده‌ای وقوع یافته است. فقط کافی است اشاره شود که درحال‌حاضر 50 هزار کشتی با ظرفیت‌های مختلف در خدمت حمل‌ونقل کالاهای تجاری هستند و حدود یک میلیون نفوس از ملل مختلف در این خدمت مشارکت دارند. 

البته ورود تکنولوژی نوین در ارتباطات و مخابرات، تصویر روابط اقتصادی و تجاری بین‌المللی را دگرگون کرده که خود داستان مفصلی است و شرح آن بیرون از محدوده‌ی گفتار ماست.

گرچه به ظاهر چنین می‌نماید که سرنوشت ملت‌ها را هنوز در دنیای امروز دولت‌ها اداره می‌کنند، اما حقیقت این است که بسیاری از خدمات که سابق در انحصار دولت‌های ملی بود، اینک توسط سازمان‌ها و مقامات دیگری تأمین می‌شود. مثل سازمان‌های بین‌الحکومات –نظیر سازمان ملل متحد– شرکت‌های چندملیتی و عمّال دیگر ماوراء‌ملیتی، سازمان‌های بین‌المللی غیردولتی که به قول مؤلفانِ «جهانی‌شدن و سیاست جهانی» (ص.573) 

بسیاری از خدماتی را که سابقاً دولت‌ها در اختیار شهروندان خود می‌نهادند، آنها امروز بر عهده گرفته‌اند، مثل نظارت بر حقوق بشر، تهیه‌ی بسیاری از کالاهای اقتصادی، دسترسی به اطلاعات سراسری (اینترنت)، امنیت عمومی که هیچ دولتی به تنهایی قادر به تعهد همه‌ی آنها نیست، یعنی هم اکنون هم یک شبه مدیریت جهانی global governance وجود دارد.

اگرچه اصل حاکمیت ملی نفی نشده است، در آثار بهائی –از جمله توقیعات حضرت شوقی ربانی– سیر عالم به سوی یک جامعه‌ی متحد جهانی به صراحت پیش‌بینی شده. حضرت شوقی در توقیعی که عنوانش «تولد مدنیت جهانی» است، مرقوم فرموده‌اند: «اتحاد اهل عالم درخشان‌ترین مرحله‌ای است که حال جامعه‌ی انسان رو به آن روان است. اتحاد خانواده، اتحاد دولت‌شهر و اتحاد ملی، مراحلی است که بشر آن را پیموده و با موفقیت پشت سر گذاشته است و امروز اتحاد جهان است که هدف و مقصدِ بشرِ سرگردان است. دوره‌ی ملت‌سازی سپری گردیده و هرج و مرجی که از ایجاد دولت‌های ملی مختلف ناشی شده، به اعلی درجه‌ی خود نزدیک می‌شود. لهذا جهانی که به بلوغ می‌ر‌سد، باید خود را از شرّ این بت [ملّیت] برهاند و وحدت و یگانگی جمیع روابط انسانی را قبول کند و یکباره دستگاهی را به راه اندازد که این اصل اصیل وحدت را در آن تجسم بخشد.» 

در توقیع دیگری که به نام «هدف نظم بدیع جهانی» معروف است، حضرت ولی‌امرالله در تعریف و تشریح اصل وحدت عالم انسانی که محور جمیع تعالیم حضرت بهاءالله است، چنین می‌فرمایند: «وحدت عالم انسانی نماینده و نشانه‌ی تحقق تکامل نوع بشر در این جهان است. این تکامل با حیات خانواده شروع شد و متعاقباً به اتحاد قبیله و بعد وحدت حکومت در یک شهر و سپس به نظام کشورهای مستقل ارتقاء جست. به هم‌چنین اصل وحدت عالم انسانی که حضرت بهاءالله اعلان فرموده، با خود این دعوی را به کمال تأکید همراه دارد که وصول به این هدف عظیم که مقصد نهائی در تکامل جامعه‌ی انسانی است، نه فقط امری است ضروری و لازم، بلکه حتمی و یقین‌الوقوع و قریب‌الوقوع است.»

 فصل سوم

برای مسائل جهانی ناچار راه حل‌های جهانی باید

امروزه هر مسئله‌ای از مسائل ملی که مورد بررسی واقع شود، بی‌گمان در آن می‌توان ابعاد جهانی را جست‌وجو کرد. از بیماری واگیری چون ایدز یا سیدا گرفته که کانون اولیه‌ی آن ظاهراً افریقای جنوب صحرا بوده تا ارزش پول‌های ملی که دائماً دستخوش نوسانات بین‌المللی است که بعضی از این نوسانات هم در حیطه‌ی نظارت و دخالت دولت‌های ملی نیستند، زیرا از جمله شرکت‌های چندملیتی در آن دست دارند. 

باید یادآور شد که بر طبق آمارهای سازمان ملل متحد در سال 2003، یعنی 7 سال پیش، حدود 65 هزار شرکت چندملیتی در دنیا موجود بودند که باقوی احتمال شماره‌ی آنها در سال‌های اخیر افزایش پیدا کرده است. این شرکت‌ها در بسیار زمینه‌ها از هیچ دولت ملی خاص دستور نمی‌پذیرند و به هیچ یک هم جوابگو نیستند، زیرا کافی است توجه دهیم که تنها صد شرکت بزرگ چندملیتی که در صدر فهرست این شرکت‌ها قرار دارند، جمع دارایی‌شان از کل تولید ناخالص داخلی جهان بیشتر است (117 در برابر 100) و حجم سالانه‌ی فعالیت‌ها، یعنی کارکردشان از نظر مالی معادل یک ثلث همین تولید ناخالص داخلی است. 

این که گفتیم جنبه‌ی جهانی را در همه‌ی مسائل ملی می‌توان سراغ گرفت، با توجه به تاریخ جهانی‌شدن آن‌گونه که در کتاب ارزنده‌ی رژی بنیچیRégis Bénichi آمده، روشن می‌شود.

جهانی‌شدن در مفهوم اقتصادی آن به چهار صورت در قرن نوزدهم جلوه‌گر شد:

1- جهانی‌شدن مبادلات کالاها

2- جهانی‌شدن جریانات پولی-مالی-سرمایه‌داری

3- جریانات مهاجرتی استثنایی و بالأخره

4- مسابقه‌ی دست‌یابی بر مستعمرات و در نتیجه تقسیم دنیا به مناطق سلطه‌ی دول مقتدر

هر چند در فاصله‌ی میان دو جنگ اول و دوم جهانی تا حدی جنبش جهانی‌شدن کُند یا متوقف شد و حتی عقب‌نشینی کرد، ولی در دنیای معاصر، یعنی از سال‌های 1960-1970 به بعد، بار دیگر پدیده‌ی جهانی‌شدن میدان‌دار عرصه‌ی اقتصاد شد و به‌صورت جهانی‌شدن تجارت و به‌وجود آمدن Gatt و بعد تشکیل سازمان جهانی بازرگانی و نیز رونق بی‌سابقه‌ی سرمایه‌گذاری مستقیم در خارج مرزهای ملی و سیر جهانی سرمایه‌ها و توسعه‌ی بورس‌ها، مجدداً نمودار گردید. رقمی چند گویای تحولاتی است که اجمالاً بدان اشارت رفت:

در فاصله‌ی سال‌های 1990-2005 حدود 36 میلیون نفوس ممالک خود را ترک کردند و به سرزمین‌های دیگر خصوصاً کشورهای غنی رفتند و البته این ترک وطن و استقرار در ممالک دیگر نمی‌تواند بدون تأثیر در اختلاط و امتزاج فرهنگ‌ها و درهم‌آمیختگی هویت‌ها باشد. 

آمارهای مذکور در کتاب «تاریخ جهانی‌شدن» حاکی از آن است که در سال 2000 ممالک رشد کرده دریافت‌کننده‌ی 005/1 میلیارد دلار سرمایه‌گذاری مستقیم از خارج بوده‌اند و ممالک درحال رشد دریافت‌کننده‌ی 240میلیارد دلار و اروپای مرکزی و شرقی دریافت‌کننده‌ی 25 میلیارد که در نتیجه در سال مذکور جمعاً 1271 میلیارد دلار سرمایه‌گذاری مستقیم از خارج مرزهای ملی صورت گرفته که محتملاً در سال‌های بعد به علت بحران بورسی و کاهش سودها و عدم اطمینان به دوام رشد اقتصادی کاهش پیدا کرده است. مثلاً در سال 2003 به 560 میلیارد دلار رسیده که البته رقم کوچکی نیست. قبلاً اشاره‌ای به اهمیت مبادلات تجاری در دنیای معاصر کرده‌ایم. چنان که در سال 2001 مقدار کل صادرات جهانی معادل 6162 میلیارد و کل واردات معادل 6439 میلیارد دلار بوده است. 

اما چنانچه مکرراً  گفته‌ایم، جهانی‌شدن به عرصه‌ی اقتصاد محدود نمی‌شود. فقط اگر به عرصه‌ی مخابرات آنی اشاره کنیم، در سال 2007 حدود 32/1 بیلیون نفوس در سراسر عالم با اینترنت سروکار داشته‌اند، یعنی حدود بیست‌درصد جمعیت دنیا که مسلماً در فاصله‌ی سه سال اخیر این جمعیت و نسبت هر دو افزایش شگرف حاصل کرده است.  می‌دانیم که با وجود کوشش بعضی دولت‌های مستبد ملی به کنترل مخابرات الکترونیکی، این مخابرات اکثراً بیرون از حیطه‌ی چنین نظارتی باقی نمانده است. 

عرصه‌ی مهم دیگر زندگی مردم محیط‌زیست است و اکثر مسائل محیط‌زیست جنبه‌ی فوق ملی دارد که در نتیجه چاره‌جویی آنها هم همکاری بین‌المللی را می‌خواهد و نیز محتاج یک قدرت جهانی است که از اجرای تعهدات دول در برابر یکدیگر پشتیبانی کند. از جمله مخاطراتی که برای محیط‌زیست وجود دارد اینهاست:

1- کاهش مقدار بهره‌برداری از نفت که درحال‌حاضر 35 درصد کل انرژی مصرفی دنیا را تأمین می‌کند و البته خطر پایان‌گرفتن این منبع طبیعی در افق دور دیده می‌شود. 

2- نقصان بعضی منابع ذی‌قیمت دیگر طبیعت چون آب، جنگل، اراضی حاصلخیز.

3- از میان‌رفتن بعضی مواد معدنی بنیادی و منابع زیرزمینی چون آهن، نقره.

4- کاهش‌یافتن تنوع موجودات زنده که مستمراً برخی از انواع آنها در حال زوال هستند.

5- انواع آلودگی‌های آب، خاک، هوا که از جمله به علت تصاعد گازهای سمی CO2 موجب گرمای متزاید هوای جوّ شده و می‌شود.

6- خطر بیابان‌زدگی، یعنی پیشرفت اراضی بی‌آب و علف در هندوستان، آسیا و افریقا.

7- به علت تغییر هوا و شرایط محیطی، شدت‌گرفتن بی‌سابقه‌ی سوانح طبیعی چون گردبادها، طوفان‌ها، طغیان‌ها. و البته پیداکردن مسئول خاصی برای آن مخاطرات مشکل است، چه در اکثر موارد همه‌ی جوامع بشری در وقوع این تحولات نامطلوب طبیعت و محیط‌زیست دخالت داشته و دارند و البته هیچ کشوری هم –هر قدر نیرومند و توانگر باشد– به تنهایی از عهده‌ی مقابله با آنها و چاره‌اندیشی آنها برنمی‌آید. 

کافی است که در این جا فهرستی از مصوبات و اقدامات مهم بین‌المللی در زمینه‌ی حفظ محیط‌زیست که از جنگ بین‌الملل دوم تا کنون صورت گرفته یا در دست اجراست، بیاوریم که هم بُعد جهانی این مسائل معلوم شود و هم ضرورت همکاری وسیع همه‌ی دولت ها و ملت‌ها در حل آنها:

1- میثاق‌نامه‌ی بین‌المللی مخصوص تنظیم شکار بالن (نهنگ) مورخ 1946.

2- مصوبات کنفرانس سازمان ملل متحد درباره‌ی محیط‌زیست انسان به سال 1972 در استکهلم.

3- میثاق‌نامه‌ی مربوط به تجارت بین‌المللی انواع گیاه‌ها و حیوانات وحشی که در خطر نابودی هستند، مورخ 1973.

4- میثاق‌نامه‌ی سازمان ملل متحد در مورد حقوق مربوط به دریا، مورخ 1982. در این میثاق‌نامه مذکور است که ذخائر دریاها و اقیانوس‌ها و زیر آن که در ورای حیطه‌ی قضایی دولت‌های ملی هستند، ملک مشترک بشریت محسوبند و به این ترتیب بشریت به عنوان یک شخصیت حقوقی که به نام او می‌شود برای حفظ و حمایت این ذخائر اقامه‌ی دعوی کرد به رسمیت شناخته شده است. 

5- میثاق‌نامه‌ی وین درباره‌ی حفظ و حمایت قشر اوزون، مورخ 1985 و پروتکل مونترال در همان مورد، 1987. 

6- تأسیس صندوق به نفع محیط‌زیست بین‌المللی در سال 1990.

7- برگزاری کنفرانس سازمان ملل متحد درباره‌ی تغییرات اقلیمی در سال 1994.

8- کنفرانس کیوتو و پرتکل کیوتو به منظور کاهش گازهای گرمازای مورخ 1997.

9- کنفرانس کپنهاگ در سال 2009 که آن هم دنباله‌ی اجتماع کیوتو و برای امضای موافقت‌نامه و تعهدنامه‌ای درباره‌ی تغییرات اقلیمی بود. 

البته در همه‌ی این مصوبات سخن از میثاق‌نامه‌ی بین دولت‌هاست، زیرا درحال‌حاضر سازمان ملل متحد بر اساس پذیرش حاکمیت ملی بنیاد نهاده شده، ولی در واقع از طرفی خواست ملت‌ها در پشت دول متبوعه هست و ثانیاً بسیاری از سازمان‌های بین‌المللی غیردولتی هم در جهت هدف‌های مورد نظر، یعنی حفاظت محیط‌زیست فعالیت می‌کند که البته نگاه آنها به چارچوب «منافع ملی» محدود نمی‌شود و بی‌‌گمان از برکت فشار افکار عمومی بود که همین مقدار پیشرفت در این زمینه حاصل آمده است.

اما مسلماً حصول موفقیت مطلوب، ایجاد یک نظم جهانی تازه‌ای را برای حفظ محیط‌زیست اقتضا می‌کند. فیلیپ مورو دِفارژ بخشی از کتاب خود «نظم جهانی»  را به همین موضوع اختصاص داده و متذکر شده که صیانت محیط‌زیست در واقع هدف نهائی‌اش حفظ جامعه‌ی بشری است. گویا در سال 1967 وزیر امور خارجه‌ی کشور کوچک مالت سخن از میراث مشترک بشریت مطرح کرده بود که بخش اعظم اقیانوس‌ها، جوّ زمین، فضا و آن‌چه را که در کرات دیگر هست، در برمی‌گیرد که به هیچ کشور خاصی تعلق ندارند، بلکه ملک طلق بشریت هستند. پس در کنار نظم بین‌المللی محیط‌زیست، باید از نظم جهانی هم سخن گفت و در حفظ آن هم تدابیر عاقلانه اندیشید. 

از کنفرانس اول سازمان ملل متحد درباره‌ی محیط‌زیست و توسعه‌ (استکهلم، 1972) بود که فکر «توسعه‌ی بادوام» مطرح شد و گفته شد که نسل حاضر حق ندارد از منابع طبیعت طوری بهره‌برداری کند که نسل‌های آینده را از موهبت آنها بی‌بهره سازد، آیا چه دولتی یا گروهی منفرداً می‌تواند از منافع نسل‌های آینده دفاع کند؟

هم فیلیپ مورو دفارژ می‌گوید که امنیت اکولوژیک یکی از عناصر و ارکان عمده‌ی امنیت جهانی است و به قول یکی از سیاستمداران، بشر باید از دو سانحه‌ی عظیم به کلی احتراز کند. یکی جنگ اتمی و دیگری اضمحلال محیط‌زیست و در نتیجه حفظ طبیعت از ملاحظاتی است که فوق ملاحظات ملی قرار می‌گیرد و برای تحقق آن از تمام نیروهای عالم بشری مدد باید گرفت. در مورد اخیر ذکر یک مثال از یک گزارش تازه مفید است.

بر طبق راپرت 2010 سازمان از بزرگ‌ترین سوانحی که الان دارد روی می‌دهد این است که در مناطق حارّه که ذخائر مهم محیط‌زیست جهان را در بر دارند، ویران‌کردن طبیعت با چنان آهنگی صورت می‌گیرد که فرصت تجدید حیات را به طبیعت نمی‌‌دهد. مناطق جنگلی آن صفحات از غنی‌ترین منابع تنوع موجودات زنده است و خود این امر نشان می‌دهد که وجود یک نظم جهانی برای حفظ تعادل محیط‌زیست (مِن‌جمله نگه‌داری جنگل‌های آمازون که برخی آن را دستگاه تنفسی کره‌ی زمین دانسته‌اند) ضرورت دارد و کار با توافق‌های بین ممالک به سامان نمی‌رسد. ضمناً گزارش همان مؤسسه می‌گوید که شصت درصد قدرت جذب گازهای گرمازای در ده مملکت  متمرکز است. بقیه‌ی ممالک عالم، یعنی 180 کشور یا بیشتر، با چهل درصد ظرفیت خنثی‌کردن گازهای گرماساز چه می‌توانند کرد؟

از مسائل مهم دنیا که بعد از رد نظریه‌ی مالتوسی کم‌تر مورد بحث قرار می‌گیرد، افزایش جمعیت، خصوصاً در ممالک تهی‌دست است. می‌دانیم که برحسب تخمین جمعیت‌شناسان، جمعیت عالم در آغاز مسیحیت فقط 250 میلیون نفوس بود که درحال‌حاضر به فزون از 6 میلیارد نفوس رسیده است. تازه این رقم اخیر دو برابر شمار جمعیت در 50 سال قبل بوده است. ازدیاد شدید جمعیت خصوصاً در کشورهای فقیر روی می‌دهد که به علل مختلف، از جمله آرزوی پروردن دست‌های نان‌آور، از کثرت توالد و تناسل اِبا ندارند. 

درست است که در آینده‌ی دور آهنگ رشد جمعیت دنیا کندتر و کندتر خواهد شد و حتی پیش‌بینی شده که روزی روی به تنزل خواهد آورد، اما به هر حال در وضع کنونی جمعیت، خصوصاً که در همه جا روستانشینان، میل به ترک مزارع و اقامت در شهرها دارند، درحالی‌که لزوماً برای همگان تأمین کار در بخش‌های ثانی و ثالث اقتصاد مقدور نیست، قضیه‌ی جمعیت به عنوان مشکلی بزرگ برای سراسر جامعه‌ی بشری (با توجه به گسترش و افزایش جابه‌جایی جمعیت و مهاجرت‌ها) مطرح است. 

در مورد فقر که متأسفانه در بسیار ممالک با رشد جمعیت پیش می‌رود، اگر تعریف بانک جهانی را بپذیریم که فقرا را کسانی می‌داند که درآمد روزانه‌شان از دو دلار پایین‌تر است، در سال 2005 حدود 8/2 میلیارد از جمعیت دنیا را می‌شد فقیر و حتی نصف آنها، یعنی حدود ربع جمعیت عالم را می‌شد بسیار فقیر به‌شمار آورد. اکثریت فقرا ساکن آسیای جنوبی هستند (39 درصد) و نیز آسیای شرقی (33 درصد) و افریقای واقع در جنوب صحرا (17 درصد). 

مسئله‌ی فقر تنها مسئولیت جوامع فقیر نیست، بسیاری عوامل بین‌المللی در فقرِ فقرا در طول تاریخ مدخلیت داشته، مانند استعمار و استثمار، تعیین نرخ غیرعادلانه در مبادلات کالاهای کشاورزی ممالک جهان سوم در برابر کالاهای صنعتی ممالک پیشرفته که ناچار مداخله‌ی همگان، خصوصاً سرزمین‌های غنی، را در چاره‌اندیشی اقتضا می‌کند و به همین جهت بوده که یکی از اهداف رؤسای جهان در آغاز هزاره‌ی دوهزار همین تقلیل فقر (به نصف در سال 2015) بوده است. 

مسئله‌ی دیگری که ماهیت بین‌المللی آن قطعی است، تسلیحات است. قبلاً اشاره رفت که پس از خاتمه‌ی جنگ سرد، امید می‌رفت که مازاد هزینه‌های نظامی که به سالی 1400 میلیارد دلار رسیده بود، صرف عمران و توسعه می‌شود. متأسفانه بعد از 11 سپتامبر 2001 بار دیگر این هزینه‌ها که به‌طور چشمگیر کاهش یافته بود، روبه فزونی آورد و محتملاً به همان میزان قبلی، بلکه بیشتر رسید و البته ناچار توافق‌های بین‌المللی که ضامن صلح پایدار باشد و مانع مسابقه‌ی تسلیحات و زورآزمایی به هر شکل و صورت ضرور است، تا فشار بودجه‌ی نظامی کمرِ کشورها و مردم آنها را خمیده نکند، ولی ظواهر حاکی است از این که هیچ مملکتی به اختیار خود از هزینه‌های نظامی و دفاعی نمی‌‌کاهد، مگر آن که دستگاهی در رأس ممالک عالم به وجود آید که به  موجب تعلیمات حضرت بهاءالله اصل امنیت تضامنی و تقلیل سلاح را به موقع اجرا درآورد. 

گرگوری دال در کتاب «یک دنیا یک مردم» می‌نویسد که هزینه‌های دفاعی سراسر عالم در سال 2004 بیش از یک هزار میلیارد دلار بوده و امریکا فقط برای جنگ عراق به‌طور مستقیم یا غیرمستقیم بین 1 و 2/2 تریلیون دلار هزینه کرده است (سال 2003) و البته همه می‌دانند که ممالک صنعتی از فروش اسلحه به ممالک دیگر سود سرشاری می‌برند و از منابع عمده‌ی دولت‌ها یا شرکت‌های چندملیتی همین رقم است. 

چون مکرراً اشارت رفت که نظام بین‌المللی فعلی با تشتّت مراجع تصمیم‌گیری و مدیریت (Governance)، اعم از سازمان ملل متحد و شاخه‌های آن، شرکت‌های فراملیتی و چندملیتی، سازمان‌های بین‌المللی غیردولتی... الخ پاسخ‌گوی نیازهای عصر جهانی‌شدن –خصوصاً بیست سال اخیر- نیست، ناچار موضوع ضرورت نظم تازه‌ای برای حسن تمشیت امور جهان و حل مسائلی که دنیای کنونی به چاره‌جویی قاطع آنها قادر نیست، مطرح می‌شود. 

اصطلاح نظم نوین جهانیNew World Order  از هنگامی بر سر زبان‌ها افتاد که جرج بوش اول، رئیس جمهور امریکا درحالی‌که تازه دنیا از جنگ سرد و منازعه میان شرق کمونیست و غرب لیبرال بیرون آمده بود (91-1990) شروع چنین نظم تازه‌ای را اعلام کرد و گفت که جهان پس از رهایی از بن‌بست جنگ سرد، حال امکان آن را حاصل کرده که آرزوی دیرینه‌ی بنیادگذاران سازمان ملل متحد را صورت تحقق بخشد و دنیایی به وجود آورد که در آن آزادی و حقوق بشر برای همه‌ی ملت‌ها معتبر و محترم باشد. این نظم جهانی، به گفته‌ی او، بنیادش بر اصل حکومت مطلوب مردم و غیرقابل تجاوز‌بودن مرزها و سرحدها و بالأخره همفکری قدرت‌های بزرگ عالم مبتنی خواهد بود.

لغت نظم Order دارای معانی متعدد است، ولی در بحث ما به معنای سیستم اداره‌ی امور است، سیستمی پیچیده، بیش‌وکم متسق که شامل اصول، مقررات، طرق اقدام همراه با ضمانت‌های اجرایی ضرور است، اصول و مقرراتی که مورد پذیرش جماعتی از مردم یا جامعه‌ای یا دولتی قرار گیرد.  

البته هر نظمی شامل تشکیلاتی نیز هست که برای اجرای هدف‌های مورد نظر می‌کوشد. نظم ممکن است مستقر باشد یا به‌صورت کامل تحقق عینی نیافته باشد. مانند نظم جهانی که رئیس جمهور امریکا بدان اشارت کرد و بیشتر در ذهن زمامداران غرب مصور است، تا در واقعیت صوری.

کاربرد کلمه‌ی نظم جدید، خصوصاً از جانب رئیس جمهور یک کشور تابع نئولیبرالیسم اقتصادی – سیاسی نمی‌توانست بدون عکس‌العمل باقی ماند. در همان حال که یک استاد دانشگاهی در امریکا، این کشور را مدل چهان نظمی برای سراسر جهان اعلام کرد (فرانسیس فوکویاما)، عده‌ای از متفکران نویسندگان که غالباً از مکاتب سوسیالیستی الهام گرفته بودند، گفتند که دنیا به جای نظم به سوی بی‌نظمی در حرکت است و ادامه‌ی تشنجات سیاسی بین‌المللی و سیر از دنیای جا افتاده‌ی دو قطبی به سوی دنیای نامعلوم چندین قطبی، وقوع بحران‌های سخت مالی و اقتصادی، افزایش‌گرفتن فواصل میان ممالک غنی و فقیر، تجدید مسابقه‌ی تسلیحاتی و نظایر آن، همه گواه این بی‌نظمی کنونی جهانی هستند.  

مطلب عمده این است که اگر هم بی‌نظمی جهانی کنونی را تصدیق کنیم، ناچار اگر نمی‌خواهیم که بشریت به سوی نابودی حرکت کند، باید نظام تازه‌ای را که با شرایط و نیازهای امروزی مطابقت داشته باشد، بر جای آشفتگی فعلی به وجود آوریم. این عبارت از گزارش کمیسیون مدیریت جهانی که زیر عنوان Our global neighborhoods (همسایگان جهانی ما) منتشر شد، لزوم درک و واقیت تازه‌ای را که در دنیای امروز مطرح است، خوب روشن می کند:

 «آن چه بدیهی می‌نماید این است که گویی سرنوشت انسان معاصر به یکدیگر پیوند خورده است. ازهمین‌رو گازهای سمی‌ای که در اروپا تولیدی می‌شود، به لایه‌ی اوزون بر فراز استرالیا صدمه می‌زند و یا بحران اقتصادی که در غرب جهان رخ می‌دهد، زندگی روزمره‌ی مردم را در نقاط شرقی جهان متأثر می‌سازد. واقعیت موجود این است که به رغم تمامی تفاوت‌ها و اختلافات، حیات ما بر روی زمین به شدت به هم گره خورده و اگر ما خواهان فردایی ایمن هستیم، باید نگرشی جهانی داشته باشیم و نسبت به آ‌ن چه در جهان در حال وقوع است، احساس مسئولیت کنیم.» 

به قول جان اوهیورهن ون: «جهانی‌شدن را باید از پدیده‌هایی دانست که خود را از طریق آثارش بر زندگی مردم عادی تحمیل می‌کند.»  

آثار جهانی‌شدن را فقط در اقتصاد، تجارت بین‌المللی، مسائل فراگیر محیط‌زیست، مخابرات آنی سراسری، CNN و اینترنت و ... نمی‌توان دید، بلکه حتی در سطح آداب و عادات مِن‌جمله در امر تغذیه، مد لباس، میل به موسیقی مدرن و فوق مدرن، تحول مقام و حقوق زن، اجرای قوانین کارگری در سراسر دنیا و در هر زمینه‌ی دیگری می‌توان مشاهده کرد و البته روشن است که داشتن نظم‌های مختلف چون نظم نوین اقتصادی، نظم اتمی، نظم کنترل تسلیحات استراتژیک، نظم محیط‌زیستی، نظم حقوق بشری، نظم اخلاقی جهان‌شمول (چنان که آرزوی هنس کونگ است)، نظم مخابراتی (که روزی یونسکو خواستار آن بود) و امثال آن هم مهم و مفید است، اما در رأس همه‌ی این نظم‌ها یک نظم سیاسیِ جامع، ضرور است که هم آن نظم‌های گونه‌گون را به هم تلفیق دهد و هم ضامن احترام و اجرای عملی آنها باشد، همان نظمی که حضرت بهاءالله در مهم‌ترین اثر خود، کتاب اقدس، به نام نظم بدیع جهان‌آرای الهی خوانده و در آثار دیگرشان این نظم را پایه و زمینه و ره‌گشای مدنیت آینده‌ی جهان اعلام فرموده‌اند.

 فصل چهارم

چگونه می‌توان اثرات منفی پدیده‌ی جهانی‌شدن را مانع شد؟

یان ارت شولت که به نظر می‌رسد یکی از بهترین نظریه‌پردازان پدیده‌ی جهانی‌شدن باشد، در کتاب «جهانی‌شدن، مقدمه‌ای انتقادآمیز» فصلی را به بازسازی جهانی‌شدن آینده اختصاص داده که در آن می‌گوید، چگونه می‌توان این جهانی‌شدن را انسانی‌تر کرد. 

در این شبهه نیست که جهانی‌شدن دو دهه‌ی اخیر بیشتر از جنبه‌های منفی اذهان را به خود معطوف کرده که از جنبه‌های مثبت، به‌طوری که مخالفان جهانی‌شدن یا معتقدان به نوع دیگری از جهانی‌شدن، چنین وانمود کرده‌اند که جهانی‌شدن لزوماً همراه با پیروزی کاپیتالیسم و نئولیبرالیسم اقتصادی و غلبه‌ی شرکت‌های چندملیتی و بی‌توجهی به جنبه‌های اجتماعی کار و غفلت از حفظ محیط‌زیست و موجب افزایش نابرابری‌ها در ثروت و درآمد و حتی خطری برای دموکراسی به معنی حق عامه‌ی مردم به اظهار نظر و مشارکت در سیاست و تصمیمات سیاسی و نیز مضمحل‌کننده‌ی فرهنگ‌های ملی است. لذا این ضرورت احساس شد که اولاً تفصیل آراء‌ مخالفان مطلق و مشروط، مطرح شود و ثانیاً نشان دهیم که می‌توان از توالی فاسد پدیده‌ی جهانی‌شدن ممانعت کرد، یا این جنبه‌های منفی را به حداقل کاهش داد و در مقابل، اثرات مثبت این پدیده‌ی جهانگیر را تقویت کرد و عمومیت داد. 

بررسی  اجمالی چند کتاب در این عرصه عاری از فایده نخواهد بود:

1- جیمز پتراس J. Petras و هنری ولت‌میر H. Veltmeyer کتابی دارند که اصل آن زیر عنوانGlobalization unmasked (2001) یعنی جهانی‌شدن بدون نقاب است و در ترجمه‌ی فرانسه (2002) عنوان مفصل‌تری به آن داده شده: «جهت پنهان پدیده‌ی جهانی‌شدن، امپریالیسم در قرن بیست‌ویکم». از دیدگاه این مؤلفان، پدیده‌ی جهانی‌شدن همان چهره‌ی تازه‌ی مفهوم قدیمی امپریالیسم است.  آنان که جهانی‌شدن را امری اجتناب‌ناپذیر می‌انگارند، کسانی هستند که باور دارند که بالأخره کاپیتالیسم و اقتصاد بازار به اراده‌ی طبقات حاکمه در همه جا بر توده‌ی خلق تحمیل خواهد شد و حتی مردم را به این عقیده وادار خواهد کرد که پدیده‌ی مذکور به نفع آنهاست. به قول این دو مؤلف اگر به دیده‌ی ژرف نگاه کنیم، به این نتیجه می‌رسیم که هدف جهانی‌شدن به وجودآوردن جهانی بهتر و عادلانه‌تر نیست، بلکه ایجاد نوعی امپریالیسم است، در خدمت منافع و اغراض کسانی که هم اکنون هم صاحب قدرت و بهره‌مند از انواع امتیازات هستند. 

وقتی سخن از امپریالیسم می‌رود، روشن است که توجه مؤلفان خصوصاً به غلبه و تسلط دولت و شرکت‌های بزرگ امریکایی و کمپانی‌های عظیم چندملیتی بر اقتصاد و سیاست جهان است. این مطلب نباید موجب تعجب شود، چون کوشش دو مؤلف که یکی همکار جنبشی در برزیل به حمایت از افراد بدون زمین است و دیگری استاد جامعه‌شناسی و علوم سیاسی در مکزیک، برای زنده‌کردن اصطلاح متروک امپریالیسم و تأکید بر نفع‌پرستی و پول‌دوستی طبقات ممتاز حاکم، نزدیکی افکارشان را به مارکسیسم نشان می‌دهد، چنان که دفاعشان از رژیم سوسیالیست که سالوادور النده می‌خواست در شیلی احداث کند و مخالفتشان با خصوصی‌کردن مالکیت وسایل تولید به همین گرایش دلالت می‌کند. 

جالب است که در فصل ششم مؤلفان می‌گویند که  تا حدود سال‌های 80 طرفداران و ستایشگران توسعه بر طبق اصول کاپیتالیسم بر آن بودند که چنین توسعه‌ای لازمه‌اش آزادی اقتصادی است و نه آزادی سیاسی، چون دولت مقتدر شکل اساسی بهتری برای توسعه‌ی کاپیتالیسم‌مآب است، درحالی‌که سال‌های 90 به بعد عقیده‌ی تازه‌ای عنوان شد و آن این که آزادسازی اقتصاد و دمکراتیک‌کردن دولت، هر دو ضرور است و این دموکراتیک‌کردن خود شرط اصلی بدبینی دو مؤلف نسبت به نتیجه‌ی قطعی جریان آزادسازی اقتصادی است. 

اقداماتی که در جهت مشارکت مردم محلی در امر توسعه یا اجرای عدم تمرکز دولت، یا تقویت جامعه‌ی مدنی، یابرقراری سازمان‌های غیردولتی در سال‌های اخیر معمول‌شده، به حدی است که این اقدامات را نوعی خفیه‌کاری برای دادن چهره‌ی انسانی و اجتماعی به پدیده‌ی ناخوش جهانی‌شدن و وسیله‌ی نهان‌داشتن سجیه امپریالیستی این پدیده می‌انگارند. البته مثال‌هایشان غالباً از امریکای لاتین است و چنان که انتظار می‌رود، در آن، نظرگاه سوسیالیست‌ها را برای جانشینی طرح جهانی‌شدن و هدف‌های امپریالیستی سرمایه‌داران امریکایی و اروپایی عنوان می‌کنند و می‌دانیم که سوسیالیست‌ها در قاره‌ی امریکای لاتین غالباً مداخله‌ی سیاست و اقتصاد امریکای شمالی را در همه‌ی امور سرزمین‌های خود حاضر و مستمر می‌پندارند.

2- کتاب دیگری که می‌توان ادعانامه‌ای بر ضد جهانی‌شدن دانست، Le Proces de la mondialisation است که تحت نظر ادوارد گلداسمیت Goldsmit  و جری ماندر Mander  مؤلفان امریکایی تألیف شده و می‌گوید، جهانی‌شدن با فلسفه‌ی لیبرال (نئولیبرالیسم اقتصادی) در حکم کالاسازی جهان است، یعنی تقلیل جهان به کالای تجاری و از نتایج آن بی‌ثباتی اقتصادی، گرمای روبه فزونی جوّ، لطمه‌های بزرگ بر محیط‌زیست و مانند آن. حتی مداخلات انسانی در تغییر ژن‌های انسان و بیماری جنون گاوی را به مقاصد مادی و اقتصادی طرفداران نئولیبرالیسم منسوب می‌دارد. 

عده‌ای از نویسندگان در تنظیم این کتاب مشارکت کرده‌اند و مقالات آنها شدت ‌یافته فقر، تباهی محیط طبیعی، کاهش تنوع موجودات زنده و به هم ریختگی اقتصادهای محلی و حتی کاهش استقال ممالک، همه را معلول پدیده‌ی جهانی‌شدن بر طبق مدل نئولیبرالیسم می‌دانند و البته سازمان‌های مجری سیاست نئولیبرال، چون صندوق بین‌المللی پول، بانک جهانی، سازمان جهانی تجارت را محکوم می‌کنند.

این کتاب در این مورد است که پدیده‌ی جهانی‌شدن به سلیقه‌ی نئولیبرال حتی سراسر فرهنگ‌ها را دارد متحدالشکل می‌کند و استدلالش این است که در همه جا مُد غربی، موسیقی غربی، برنامه‌های تلویزیونی و فیلم‌های غربی، جای تولیدات محلی را می‌گیرند. (توجه‌شان در درجه‌ی اول به محصولات امریکایی است.) 

راه حلی که مؤلفان پیشنهاد می‌کنند، عَلَم‌‌کردن اقتصاد محلی، حتی پول محلی، زنده‌کردن روستا و روستانشینی، حفظ و نجات جامعه‌های محلی و امثال اوست. 

3- همین اندیشه حفظ سنت‌های محلی و فرهنگ ملی در برابر هجوم عناصر ممزوج تمدن جهانی، مورد نظر دومینیک ولتونWolton  یکی از مدیران تحقیق در مرکز ملی تحقیقات علمی فرانسه است، مؤلف کتاب جهانی‌شدن به نوع دیگر L’autre mondialisation  (نشر 2003)؛ و ماحصل کلامش این است که اروپایی باید فرهنگ دیرینه‌ی خود را احیا و حفظ کند، خود را از اسارت امریکا برهاند، تنوع فرهنگ‌ها را ارج دهد و سیاست‌های تازه‌ای از جمله در زمینه‌ی قبول مهاجران خارجی بپذیرد. 

4- زیگموت بومن Bauman  استاد جامعه شناسی دانشگاه ورشو در کتاب هزینه‌ی انسانی جهانی‌شدن (1999) که قبلاً تحت عنوان «جهانی‌شدن و نتایج انسانی آن»‌ در انگستان چاپ شده بود (1998) در مورد اثرات جهانی‌شدن در زندگی طبقات عامه بدبین است و می‌گوید، جهانی‌شدن دولت را ضعیف می‌کند، اقتصاد را بر سیاست مسلط می‌کند، نوعی وسواس حصول ایمنی ایجاد می‌کند، موجب بحران هویت می‌شود و روشن است که  مؤلف نظرش به آن نوع جهانی‌شدن است که حاوی منافع شرکت‌های بزرگ و شاید متفقین از اقتصاد لیبرال معاصر باشد. 

5- میشل فریتاگ Freitag  استاد جامعه‌شناس بوده و مصاحبات او با پاتریک ارنست Ernst (استاد دانشگاه در ژنو) کتاب «بن‌بست پدیده‌ی جهانی‌شدن» را به وجود آورده که نوعی «تاریج جامعه‌شناسانه و فیلسوفانه نظام سرمایه‌داری» است (نشر مونترئال، سال 2008). کتاب مذکور بحث نقادانه تاریخ نظام سرمایه‌داری است. به قول مؤلف اقتصاد، به نحوی که اینک در اقتصاد نئولیبرال تجسم یافته، به جای آ‌ن که هنر بهزیستی آدمیان باشد، هنر خودخواهانه‌ی پول درآوردن شده است. همه جا سخن از آزادی فردی مطرح است، درحالی‌که در واقع این آزادسازی اقتصاد است که جای آزادسازی انسان را گرفته است. کتاب در پنج بخش ارائه شده:

1- چالش‌های جهانی‌شدن و نقدی از اقتصاد نئولیبرال

2- بسط و توسعه‌ی کاپیتالیسم و نقد آن

3- جهش و تحول سرمایه‌داری در امریکا و اثرات جهانی آن

4- نظم نوین جهان‌شمول و سیستم کاپیتالیسم مالی

5- چگونه می‌توان از این بن‌بست خارج شد

مؤلف تصدیق می‌کند که انتقادات از پدیده‌ی جهانی‌شدن در اصل معطوف به نوعی از جهانی‌شدن است که اینک تحقق عینی یافته، یعنی بسط منطق سرمایه‌داریِ پول‌پرست و نفع‌طلب به سراسر جهان. وی در برابر این globalisation  کلمه‌ی mondialisation را که اقتصادی انسانی‌تر ولی شامل همه‌ی دنیاست، پیشنهاد می‌کند. او هم موافق به‌وجود آمدن یک نوع قدرت جهانی است که به تنوع جوامع و نبوغ فرهنگ آنها احترام گذارد و درعین‌حال جلوی سیر دنیا به سوی منطق اجتماعی–اقتصادی کاپیتالیسم را بگیرد و نگذارد که بازار، حاکم بر همه چیز حتی سیاست باشد، قدرتی که درعین‌حال یک دولت واحد جهان‌فراگیر نباشد، بلکه به‌صورت مجموعه‌ای از قدرت‌های هماهنگ و متعادل عرضه شود.

6- از تازه‌ترین کتاب‌ها درباره‌ی جهانی‌شدن که خلاصه‌ی انتقادات مذکور در صفحات پیش را در آن می‌توان یافت، «کتابGlobalisation, le pire est a venir پدیده‌ی جهانی‌شدن، از این بدتر هم خواهد شد، یا آینده از این بدتر هم خواهد بود» است. پرفسور پاتریک آرتوس Artus استاد دانشگاه در پاریس و خانمی روزنامه‌نگار به نام ماری پل ویراردVirard مؤلف کتاب مذکورند. 

همان دو در سال 2005 کتاب «کاپیتالیسم دارد خود را نابود می‌کند» را تألیف کردند و در سال 2006 کتاب «چگونه ما فرزندان خود را از هستی ساقط کرده‌ایم». در این کتاب تازه چنین آمده: پس از سقوط دیوار برلن، پدیده‌ی جهانی‌شدن به‌صورت نیروهای زنجیرگسیخته بر جهان هجوم برد. در سال 2007 بحران یعنی عدم امکان پرداخت وام‌های مسکن از طرف خریداران کم‌درآمد آن در امریکا شکنندگی سیستم اعتباری–مالی دنیا را به ثبوت رساند. هزارها هزار میلیارد دلار باد هوا شد، ولی تازه آن بحران علائم اولیه‌ی بحران‌های شدیدتر و بدتر است که هنوز وقوع نیافته است و آن وقتی روی خواهد داد که پنج سجیه‌ی اصلی پدیده‌ی جهانی‌شدن به‌هم‌پیوستگی و اتصال حاصل کنند. یعنی:

1- نابرابری‌ها که نسج جامعه را دارد پاره می‌کند و موجب تنش اجتماعی و گرایش به سیاست حمایتی (Protectionism)  شده و می‌شود.

2- ازمیان‌رفتن منابع کمیاب طبیعت که خود غیرمستقیم، یعنی از راه تصاعد گازهای گرمازای سبب تغییرات آشوبگر اقلیمی می‌شود.

3- سرازیرشدن سیل وجوه نقد در بازار که به سهم خود مشوق عدم مسئولیت بانک‌هاست.

4- ظهور نوعی سالن قمار، یعنی  کازینو که در آن همه‌ی افراط‌های سرمایه‌درای مالی آشکار می‌شود.

5- نوعی گریز از مرکز در اروپا که ممکن است منجر به انفجار این قاره گردد. لذا تدابیر و تصمیمات قاطعی برای جلوگیری از جریان جنون‌آمیز جهانی‌شدن ضرور است. 

مؤلفان فرق می‌گذارند بین جهانی‌شدن سعادت‌آمیز که حدود 50 سال بعد از خاتمه‌ی جنگ دوم جهانی دوام کرد و در آن، دنیا شاهد رونق تجارت بین‌المللی، کمی تورم، تداوم رشد و توسعه بود، و جهانی‌شدن تازه که بعد از آن به وجهی روی داد که از هر جهت درخور انتقاد است. با سقوط دیوار برلین در سال 1989، دیگر دوره‌ی مونوپول سلطه‌ی مطلق سیاسی و اقتصادی و علمی و فکری غرب (اروپای غربی و امریکا) تمام شد و دوره‌ی قدرت نسبی با ظهور کشورها و اقتصادهای نوخیز پیش آمد. به‌طوری که اکنون جنوب، یعنی مجموع ممالک درحال‌ رشد، نصف تولید جهانی را تأمین می‌کنند و مِن‌بَعد چین و هند و روسیه هستند که بیشترین میزان رشد اقتصادی را در جهان احراز می‌کنند. اقتصاددان امریکایی انگوس مدیسن پیش‌بینی می‌کند که در سال 2025 کشورهای نوخیر emergent تا حد 65 درصد تولید جهانی را متکفل خواهند بود. از جمله انتقادات مؤلفان از جهانی‌شدن دوم اینهاست:

1- افزایش روزافزون نابرابری دستمزدها.

2- ازمیان ‌رفتن بسیاری از مشاغل و حالت موقت‌ گرفتن عده‌ای از شغل‌ها.

3- عدم توزیع عادلانه‌ی درآمد. مثلاً در فاصله‌ی 1999 و 2007 قدرت تولید یا بهره‌وری کارگران 30 درصد افزایش یافته،  ولی دستمزد واقعی فقط 18 درصد.

4- انهدام منابع کمیاب طبیعت و مسابقه‌ی بین دول و ملل برای به چنگ‌آوردن آنها.

5- بالا رفتن بی‌تناسب قیمت نفت که خبر شومی از بی‌نظمی اقتصادی در آینده است. 

6- انفجار تقاضای منابع کمیاب از جانب چینی‌ها.

7- اثر این نوع مسابقه‌ی اقتصادی بر روی تباهی محیط‌زیست و تصاعد گازهای  گرمازای.

8- خطر وقوع جنگ آینده بر سر انواع منابع کمیاب.

9- غیرممکن ‌شدن توسعه‌ی بادوام که نفعش به نسل‌های آینده هم برسد. 

این مؤلفان هم با اصل جهانی‌شدن مخالف نیستند، یعنی آن نوع جهانی‌شدن که تحت کنترل (خصوصاً کنترل غرب) نباشد و علاقه‌مند به یک جهانی‌شدن پایدار، صلح‌آمیز و دموکراتیک هستند.

به نظر می‌رسد که نمونه‌هایی که از کتب مخالفان آوردیم، تأیید می‌کند که عمده‌ی مخالفان سوسیالیست‌ها یا کمونیست‌ها، دشمنان سلطه‌ی امریکا و نظام سرمایه‌داری، متعصبانه در حفظ محیط‌زیست و نظایر آنها هستند و  اساس استدلال آنها  متکی بر معایب جهانی‌شدن، به وجهی است که در سال‌های بعد از جنگ سرد روی داده، درحالی‌که لازمه‌ی جهانی‌شدن حقیقی همراهی با این توالی فاسد نیست. در جهانی‌شدن فردا می‌توان ملاحظه‌ی ابعاد انسانی، اجتماعی، محیط‌زیستی را وارد کرد و هیچ ضرورتی وجود ندارد که نئولیبرالیسم اقتصادی مکتب مسلط بر اندیشه‌ی اقتصاددانان فردا باشد. 

اینک با توجه به کتابی از دیو هلد و آنتونی مک‌گرو تحت عنوان «جهانی‌شدن و مخالفان آن» که در سال 2002 تحریر و در سال 1382 در طهران ترجمه و چاپ شده و نیز با ملاحظه‌ی آثار برنده‌ی جایزه‌ی نوبل اقتصاد، جوزف استیگلیتز، از جمله «دنیایی دیگر، 2006»، کوشش می‌کنیم که یکایک ادله‌ی مخالفان یا شکاکان در مورد جهان‌ شدن را مطرح کنیم و پاسخ آنها را هم از قول طرفداران عرضه داریم.

از طرفی پتراس و ولت‌میر گفته‌اند که دوره‌ی کنونی حالت جدیدی، از امپریالیسم غربی است که تحت سلطه‌ی نیازها و مقتضیات تأمین سرمایه در دولت‌های اصلی سرمایه‌داری جهان قرار دارد و از طرف دیگر ارتوس و ویرارد تمام نگرانی‌اشان معطوف به ورود کشورهایی چون هند، چین و روسیه در زمره‌ی قدرت‌های اقتصادی جهان و خاتمه‌یافتن دوره‌ی سلطه‌ی اروپا– امریکا است.

آلودگی محیط‌زیست و زوال سریع منابع کمیاب، پدیده‌ای است که هرچند اقتصاد سرمایه‌داری و سیاست نئولیبرال بی‌ملاحظه به طبیعت، آن را تشدید کرده، اما اکنون اقتصاد کمونیستی چین همچنان که مؤلفانی توجه داده‌اند، در همان مسیر حرکت می‌کند و زنده‌کردن احترام به طبیعت و اعتدال در مصارف، از جمله اخلاقیاتی است که باید در همه‌ی ممالک عالم –قطع‌نظر از رژیم سیاسی حاکم بر آنها– ترویج گردد. 

شدت‌گرفتن نابرابری‌ها و اختلاف دستمزها و دوام فقر توده‌های مردم البته به نظام کاپیتالیسم ارتباط دارد، ولی می‌توان نظامی را هم در عین حفظ آزادی اقتصادی تصور کرد که با برقراری مالیات سنگین بر ثروت‌های فاحش در جهت تعدیل معیشت عمومی بکوشد. 

مضافاً بر آن، تشکیل سرمایه‌های عظیم امروزه دیگر انحصار به جوامع غرب ندارد. قسمت مهمی از ثروت‌ها و سرمایه‌های بزرگ در قاره‌های دیگر جهان یافت می‌شوند، حتی در چین کمونیست و هند هندوی مسلک. همین امروز در ممالک غرب هم اکثریت خواستار کنترل شدید دولت‌ها بر گردش آزاد سرمایه‌ها، بازی‌های بورسی و به‌طور کلی امور اعتباری–مالی هستند و در سطح بین‌المللی هم پایان‌‌دادن به بی‌بندوباری بورسی–مالی فعلی با تنظیم مقررات سخت مطرح است. 

کاپیتالیسم هم می‌تواند تحت ضوابطی درآید، همان‌طور که جهانی‌شدن به‌صورت اولیه‌ی آن به مقدار قابل ملاحظه «در خدمت منافع نیروهای قدرتمند اقتصادی و اجتماعی غرب» بود، جهانی‌شدن بعدی می‌تواند در خدمت اکثریت مردم جهان قرار گیرد و البته این امر وقتی میسر است که به جای مدیریت جهانی امروز که مرکب از دولت‌ها، سازمان‌های بین‌المللی، شرکت‌های چندملیتی است، یک نظام سیاسی در سطح جهانی داشته باشیم که این تعدیل معیشت را در سطح بین‌المللی تأمین و تضمین کند.

از بهترین داوران در قضیه‌ی معایب و محاسن جهانی‌شدن بی‌گمان جوزف استیگلیتز Joseph Stiglits برنده‌ی جایزه‌ی نوبل اقتصاد در سال 2001 و مشاور پرزیدنت کلینتون و بانک‌بین‌الملل در گذشته ایام است که چند کتاب او در این مورد درخور توصیه است:

1- Globalization and its discontents, 2000.

2- Un autre monde, contre le Fanatism du marché 2006.

3- La Grande Désillusion, 2002.

4- Quand le capitalism perd la tête, 2003.

5- Pour un commerce Mondial plus juste 2007.

جوزف استیگلیتز نقاد نظریه‌ای است که از زمان آدام اسمیت در مغز اقتصادشناسان محافظه‌کار رسوب کرده که نظام بازار آزاد، با آن که تابع منافع خصوصی است، لزوماً به مدد دستی غیبی، موجب افزایش کارآمدی و بهره‌وری کل اقتصاد شده و بالمآل به نفع همگان منجر و منتهی می‌گردد. 

تحقیقات علمی برای این اقتصاددان برجسته ثابت کرده که تعصب در مورد بازار و اثرات مثبت او به کلی بی‌پایه است و باید میان بخش خصوصی، یعنی بازار و دولت که حامی منافع مردم است، تعادل باشد. بازار آزاد عملاً دیده‌ایم که فقر را از بین نبرده و هرچند میلیون‌ها مردم از برکت جهانی‌شدن کنونی، زندگی بهتر و مرفه‌تری حاصل کرده‌اند، اما از طرف دیگر نابرابری دستمزدها و درآمدها شدیداً افزایش یافته و اشتغال کامل هم که هدف همه‌ی دولت‌هاست، تحقق پیدا نکرده است. 

تجربه نشان داده که تصور این که سیر آزاد و بلامانع سرمایه‌ها و از جمله سرمایه‌هایی که به کار غیرتولیدی اما شدیداً سودآور و پولساز روی می‌آورد، سبب رونق اقتصادی است، به خطاست و چنان که مؤلف در کتاب «کاپیتالیسم عقلش را از دست داده»، به ثبوت رسانده، جست‌وجوی منفعت شخصی و خصوصی از طرف رؤسای شرکت‌ها و مسئولان بانک‌های تجاری مطلقاً منتهی به افزایش کارآیی و مولدیت اقتصادی نمی‌شود، بلکه افکار را به طرف اوراق بهادار بیش از ارزش خود قیمت‌گذاری شده و نفع‌جویی افراطی از طریق بورس‌بازی نامعقول سوق می‌دهد، چنان که داده است و پس از آن که این «حباب‌های» وهم ترکید، آن وقت کشورها ناچار به تحمل دوران کساد هستند. به قول مؤلف، امروزه بیش‌ازپیش اقتصاددانان متوجه آن می‌شوند که فقط یک شکل واحد کاپیتالیسم وجود ندارد، بلکه برای سرمایه‌داری اشکال متعدد می‌توان قایل شد. مثلاً  کشور سوئد توانسته با نوع دیگری از سرمایه‌داری و درعین‌حال با توجه به اهمیت جنبه‌های اجتماعی و انسانی، هم رشد و توسعه‌ی اقتصادی خود را ادامه دهد، هم در راه آموزش و بهداشت بهتر مردم گام‌های بلند بردارد.

یکی از تصمیمات ضرور که در برابر هر جامعه‌ای مطرح است، به قول این برنده‌ی جایزه‌ی نوبل اقتصاد، پیدا کردن میزان صحیح تعادل بین دولت، یعنی دستگاه عمومی و بازار، یعنی بخش خصوصی است، تعادلی که با زمان تغییر و تحول می‌یابد و ممکن است در کشورهای مختلف متفاوت باشد. 

استیگلیتز سعی کرده در کتاب «جهانی دیگر» نشان دهد که اگر هم تاکنون پدیده‌ی جهانی‌شدن در خدمت ارزش‌های خاصی بود، چون منافع شرکت‌های بزرگ، اما این امر قطعی و اجتناب‌ناپذیر نیست. هیچ ضرورتی ندارد که جهانی‌شدن به میحط‌زیست لطمه زند، یا نابرابری‌ها را تشدید کند، یا موجب تضعیف تنوع‌های فرهنگی گردد، یا سبب ترویج و تسهیل سودجویی کمپانی‌های بزرگ به ضرر رفاه عامه مردم و شهروندان ساده گردد. می‌توان بی‌گمان به نوع دیگری از جهانی‌شدن اندیشید، مشابه آن‌چه در قسمت عمده‌ی آسیای شرقی وقوع یافت و موجب رشد و توسعه‌ی موفقیت‌آمیز شد. (اشاره خصوصاً به چین، به سنگاپور و مشابهات آن دو). 

این که اراده و نقشه‌ریزی انسان می‌تواند به جهانی‌شدن جهت صحیح دهد، چنان که بعد خواهیم دید، بی‌گمان مورد تصدیق جامعه‌ی بهائی است. هم اکنون هم در چهارچوب همین سرمایه‌داری و جهان‌گرایی نفع‌طلب، کوشش‌هایی در مسیر اصلاح موارد افراط آغاز شده، از جمله در مورد جانشینی انرژی فسیل با انرژی قابل تجدید، محدود کردن تصاعد گازهای گرمازای، مبارزه با فقر مطلق و فقر نسبی، کنترل بیشتر سیستم اعتباری و بانکی دنیا، کاستن از بار قروض مالک فقیر، جست‌وجوی تدابیری برای اعتدال بیشتر در تجارت بین‌المللی (به نفع ممالک درحال رشد) که نشان می‌دهد که جهانی‌شدن محکوم به سقوط در دره‌ی خودکامگی و انتفاع خصوصی و ترک دموکراسی و طرد عدالت اجتماعی و... نیست. 

استیگلیتز، برنده‌ی جایزه‌ی نوبل اقتصاد، با گزارش دفتر بین‌المللی کار «یک جهانی‌شدن درست: ‌ایجاد فرصت‌ها برای همه کس» (مورخ 2004) موافق است که جهانی‌شدن به وجهی که در دهه‌ی اول (1990-2000) روی داد، به دنبال خود مشکلاتی برای جهان سوم پدید آورده، لذا معتقد است که از پنج جهت باید در پدیده‌ی فعلی جهانی‌شدن اصلاح وارد کرد:

▪️اول: تلاش برای کاهش فقر که متأسفانه به شهادت ارقام بسیار به کندی پیش رفته، به‌طوری‌که 40 درصد از جمعیت 5/6میلیاردی کره‌ی زمین در شمار فقیران هستند و یک ششم گرفتار فقر مطلق(ص47).

▪️دوم: حفظ بلکه افزایش آهنگ کمک ممالک غنی به ممالک فقیر که مقرر بود معادل 7/0% تولید ناخالص داخلی ممالک دسته‌ی اول باشد و حذف یا تقلیل بدهکاری ممالک دسته‌ی دوم (در گلین ایگلز، در اسکاتلند، به سال 2005 تصمیم گرفته شد که 18 کشور از فقیرترین ممالک بدهیشان به صندوق بین‌المللی پول و بانک بین‌المللی معفو گردد).

▪️سوم: سعی در آن که تجارت بین ممالک پیشرفته و درحال‌رشد بر پایه‌ای عادلانه‌تر سامان داده شود.

▪️چهارم: حفظ محیط‌زیست.

▪️پنجم: اصلاح نهادهای بین‌المللی عمومی که اقتصاد جهان را زیر نظر دارند و دموکراتیک کردن آنها با حضور نمایندگان ممالک درحال‌رشد به‌طوری که مِن‌بعد این نهادها فقط ابزار تحقق اراده‌ی ممالک غنی مقتدر نباشند.

استیگلیتز بدانچه مذکور آمد، اکتفا نمی‌کند در فصول مختلف کتاب خود، مثلاً در بحث از رشد و توسعه، از تجارت بین‌المللی، از نقش اختراع و اکتشاف، از کاهش منابع محیط‌زیست، از گرمای متزاید زمین، از بار سنگین وام‌های بین‌المللی هرجا و همه جا نشان می‌دهد که چطور می‌توان یک جهانی‌شدن درست را به موقع اجرا نهاد و در نتیجه این پدیده‌ی اجتناب‌ناپذیر را مفید به سرنوشت عموم بشریت کرد.

یان آرت شولت هم در فصل آخرین کتابش (2005) تصدیق می‌کند که به وجهی که تا حال جهانی‌شدن واقع شده، نتایج و پی‌آمدهای مثبت و منفی هر دو در زمینه‌ی امنیت انسانی، برابری اجتماعی، استقرار دموکراسی داشته است و این جنبه‌های منفی در ارتباط با جهت‌گیری در سیاست اقتصادی، خصوصاً نئولیبرالیسم، بوده. به عبارت دیگر با تغییر سیاست، از معایب و زیان‌های جهانی‌شدن می‌توان کاست و بر فواید آن می‌توان افزود. پیشنهادهای او را به کمال فشردگی می‌توان تحت پنج عنوان ارائه کرد:

▪️اول: تقویت امنیت انسانی. بدین منظور این اقدامات توجیه می‌شود: مدیریت پدیده‌ی جهانی‌شدن باید تابع ضوابط مرتبط با حقوق بشر باشد، باید کنترل سلاح‌ها در سطح بین‌المللی را بهتر و مؤثرتر کرد، در بهبود مکانیسم‌های فوق دولتی برای حل‌وفصل موارد نزاع و اختلاف اقدام نمود، به تقویت قوانین بین‌المللی و نهادهای مخصوص تنظیم حفظ و حمایت محیط‌زیست اهتمام کرد، سیاست‌های فعال عمومی در تأمین بهداشت عمومی اتخاذ کرد، در بازسازی اقتصادی جهانی به جنبه‌ها و ابعاد اجتماعی توجه و تأکید خاص کرد، وام‌های بین‌المللی را به نحو بهتری اداره نمود و آن جا که تحمل بار وام برای کشوری فوق طاقت است، آن وام را منسوخ کرد، قواعد و نظام کنترلی برای امور مالی – اعتباری جهان در سطح فوق ملی به وجود آورد، ضمن تجدید نظر در مفهوم کار، سیاست‌های عمومی برای خلق امکانات اشتغال اتخاذ نمود، در سطح فوق دول استانداردهای کار را تنظیم و القاء کرد، اولویت بیشتری به امنیت فرهنگی داد و ضوابط اخلاقی برخورد فرهنگ‌ها را تعیین کرد، و روش سرمایه‌گذاری در جهان اخلاقی را ارج و قدر نهاد. به همین قیاس تدابیر تفصیلی زیر عناوین ذیل پیشنهاد شده که می‌توان در جدولی در صفحات 3-422  کتاب او مطالعه نمود.

▪️دوم: تقویت و ترویج برابری اجتماعی.

▪️سوم: تقویت و ترویج دموکراسی.

▪️چهارم: بهره‌گیری صحیح از امکانات مِن‌جمله در عرصه‌ی تکنولوژی و مدیریت

▪️پنجم: مواجهه با چالش‌ها از جمله چالش نئولیبرالیسم و قدرت سرمایه‌های عظیم و نیز مقاومت  در برابر تسلط امریکا و بر سیاست‌های عمومی در سطح جهان و همچنین تغییر دلبستگی به افسانه‌ی وستفالی، یعنی حاکمیت ملی و نظایر آن چالش‌ها.

هنگامی که به گفت‌وگو در مورد طرح آئین بهائی برای نظم جهانی فردا و مدنیت آینده می‌پردازیم، ملاحظه خواهد شد که بسیاری از این تدابیر مورد نظر آئین جدید بوده است.

پس اگر می‌توان جهانی‌شدن را عادلانه‌تر، انسانی‌تر، دموکراتیک‌تر و معطوف به حفظ کیفیت زندگی و محیط‌زیست، متکی بر سیاستی ناظر به نفع عامه و نه فقط سود بانکداران و  صاحبان اوراق سهام بهادار، مقید به ضوابط کنترل فوق ملی جریانات مالی–اعتباری، ناظر به احترام فرهنگ‌های ملی در عین تأکید بر میراث‌های مشترک و نیز اصول عمومی و اخلاقی کرد، در آن‌صورت به جای بدبینی و مبارزه با این پدیده‌ی فراگیر، باید به اصلاح آن و جهت درست ‌دادن به آن کوشید.

فصل پنجم

دیانت بهائی نخستین مبشر یک نظام جهانی

دیانت بهائی که با طلوع آئین بهائی آغاز شد (1844) و اینک بیش از یک‌صدوشصت سال از عمرش گذشته است، در زمانی تولد یافت که هنوز در اندیشه‌ی متفکران تصوری از جهان به عنوان یک واحد گسترده ژئوپلیتیک مطرح نبود. بخشی از کره‌ی زمین ناشناخته بود و آن بخش هم که مورد شناسایی قرار گرفته بود، به علت بُعد فواصل و ابتدایی بودن وسایل نقلیه، دور از اذهان تجسم می‌شد. می‌بایست قرنی بگذرد و وسایل حمل‌ونقل و سفر سریع‌السیر در میان آید و سراسر کره‌ی ارض مکشوف شود و به‌خصوص مسافرت به فضا و کره‌ی ماه اجازه‌ی رؤیت کره‌ی زمین را به عنوان منظومه‌ی واحد به بشر بدهد، تا معنای درست عباراتی که حضرت بهاءالله در نیمه‌ی دوم قرن نوزدهم به صراحت فرموده بودند، برای جامعه‌ی بشری معلوم شود، مثلاً وقتی فرمودند: «این شبر عالم یک وطن و یک مقام است»  و یا «عالم یک وطن و یک قطعه مشاهده شود»  و یا «اگر حکما و عرفای مشفق ناس را آگاه نمایند، جمیع عالم قطعه‌ی واحده مشاهده گردد».

حضرت بهاءالله به این گفتار اکتفا نکردند که با نظری فراگیر همه‌ی کره‌ی مسکون را به منزله‌ی قطعه‌ی واحده می‌توان دید، بلکه لزوم قطعی برقراری نظمی تازه را، نظمی دنیاشمول را، پیش‌بینی کردند و فرمودند: «آثار هرج‌ومرج مشاهده می‌‌شود، چه که اسبابی که حال موجود است، به نظر موافق نمی‌آید. از حق جل‌جلاله می‌طلبم که اهل ارض را آگاه نماید و عاقبت را به خیر منتهی فرماید و به آن چه سزاوار است، مؤید دارد.» 

«اسباب» در این عبارات دقیقاً به معنی نظم و ترتیبی است که مورد بحث ماست. زمان حیات آن حضرت دوره‌ی غلیان احساسات ملیت‌پرستی و تشکل تدریجی ملت‌ها و دولت‌های ملی در اروپا بود و لذا آن حضرت تشخیص خود را از مشکل عالم ناگفته ننهادند که نظم آن زمان موافق نیازها و مقتضیات دوران جدید تاریخ بشری نیست و بدان می‌ماند که بخواهند جامه‌ی کودکی را بر اندام‌های ورزیده‌ی ستبر جوانی یَل به زور بپوشانند. 

«خردمندان، گیتی را چون کالبد مردمان دانسته‌اند، چنان که او را پوشش باید کالبد گیتی را هم پوشش داد و دانش شاید. پس کیش جامه‌ی اوست، هرگاه کهنه شود، به جامه‌ی تازه او را بیاراید. هر گاهی را روش جداگانه سزاوار. همیشه کیش یزدانی به آن چه شایسته آن روز است، هوایدا و آشکار.» 

در زبان فارسی یا عربیِ این زمان، کلمه‌ی «نظم» به مفهوم امروزی که سیستم یا سازمان کلی باشد، به کار نمی‌رفت. معذلک در کتاب اقدس که مهم‌ترین آثار آن حضرت و نوعی منشور نظم بهائی و مدنیت جهانی توصیف شده، به سال 1873 فرموده‌اند (به عربی) که: «نظم عالم از این نظم اعظم [یعنی نظم نوین بهائی] مضطرب و متشنج شد و ترتیبات امور دچار اختلاف و پریشانی گردید، از این نظم بدیع که  چشم عالم شبه آن را ندیده است.»

مبنای نظم بدیع جهانیِ آن حضرت چه بود؟ اندیشه‌ی وحدت عالم انسانی و صلح عمومی و برادری جهانی که مکرراً به این عبارت یا مشابه آن بیان فرموده‌اند: «سراپرده‌ی یگانگی بلند شد، به چشم بیگانگان یکدیگر را مبینید. همه بار یک دارید و برگ یک شاخسار. لیس‌الفخر لمن یُحبّ‌الوطن، بل لمن یُحبّ‌العالم.»

حضرت بهاءالله از هر فرصتی که دست می‌دهد، بهره می‌گیرند تا جلوه‌های مختلف این نظم جدید را به معاصران خود تفهیم کنند، مثلاً در لوح بشارات، ضمن بشارت سوم می‌فرمایند: «از قبل از قلم اعلی [یعنی قلم حضرت بهاءالله] این حکم جاری:‌ حضرات ملوک ایدهم‌الله و یا وزرای ارض مشورت نمایند و یک لسان از السن موجوده و یا لسان جدیدی مقرر دارند و در مدارس عالم اطفال را به آن تعلیم دهند و همچنین خط. در این صورت ارض قطعه‌ واحده مشاهده شود.» 

جلوه‌ی دیگر این نظم عالمگیر معاشرت دوستانه میان اهل ادیان است: «اصحاب صفا و وفا باید با جمیع اهل عالم به روح و ریحان معاشرت نمایند، چه که معاشرت سبب اتحاد و اتفاق بوده و هست و اتحاد و اتفاق سبب نظام عالم و حیات امم است.»

جلوه‌ی دیگر این نظم، گفت‌وگوی سازنده و دادوستد احترام آمیخته میان تمدن‌هاست. مثلاً وقتی در لوح طرازات شرقیان را تشویق به اقتباس علم و صنعت از غرب می‌کنند، درعین‌حال به دانایان امم از جمله در مغرب زمین یادآور می‌شوند که دین سبب نظم جهان است و سستی ارکان آن سبب هرج‌ومرج اخلاقی و معنوی و اجتماعی و تذکار می‌دهند که دین محض اتحاد اهل عالم است. 

بیان مبارک در کلمات فردوسیه چنین است: «قلم اعلی در این حین مظاهر قدرت و مشارق اقتدار، یعنی ملوک و سلاطین و رؤسا و امرا و علما و عرفا را نصیحت می‌فرماید و به دین و تمسک به ‌آن وصیت می‌نماید. این است سبب بزرگ از برای نظم جهان و اطمینان من فی‌الامکان [یعنی همه‌ی سکنه‌ی ارض]. سستی ارکان دین سبب قوت جهّال و جرأت و جسارت شده. به  راستی می‌گویم، آن‌چه از مقام بلند دین کاست، بر غفلت اشرار افزود و نتیجه بالأخره هرج‌ومرج است.» 

و شبهه نیست که در این جا وجهه‌ی نظر آن حضرت خصوصاً بزرگان عالم غرب است که در جوامع خود از قرن نوزدهم به این سوی با پدیده‌ی گسترده‌ی بی‌دینی روبه‌رو بوده‌اند.

تأکید در مورد برقراری صلح و خلع سلاح عمومی یا تقلیل اسلحه‌ی جنگی جلوه‌ی دیگری از نظمی است که حضرت بهاءالله به عالم انسانی توصیه فرموه‌اند. در لوح اشراقات آمده: «جمیع را به صلح اکبر که سبب اعظم است، از برای حفظ بشر امر نمودیم. سلاطین آفاق باید به اتفاق به این امر که سبب بزرگی است از برای راحت و حفظ عالم، تمسک فرمایند.» 

و در لوح مقصود می‌فرمایند: «لابد بر این است، مجمع بزرگی در ارض برپا شود و ملوک و سلاطین در آن مجمع مفاوضه در صلح ا کبر نمایند و آن این است که دول عظیمه برای آسایش عالم به صلح محکم متشبث شوند و اگر مَلِکی بر مَلِکی برخیزد، جمیع متفقاً به منع قیام نمایند. در این‌صورت عالم محتاج مهمات حربیه و صفوف عسگریه نبوده و نیست، الاّ علی قدرِ یحفظون به ممالکهم و بلدانهم. این است سبب آسایش دولت و رعیت و مملکت.» 

هم در خطاب به ملکه‌ی ویکتوریا تأکید می‌کنند که باید با تقلیل تسلیحات، وسایل راحت خلق را که زیر بار مالیات پشتشان خم شده، فراهم کرد:

«یا معشرالملوک انّا نراکم فی کل سنةٍ تزدادون مصارفکم و تحملوها علی‌الرعیه اِن هذا الاّ ظلم عظیم. اتّقوا زفرات المظلوم و عبراته و لاتحملو علی‌الرعیه فوق طاقتهم و لاتخربواهم لتعمیر قصورکم... لما نبذتم الصلح‌الاکبر عن ورائکم تمسکوا بهذا الصلح‌الاصغر لعلّ به تصلح امورکم و الذین فی ظلّکم... ان اصلحوا ذات بینکم اذاً لاتحتاجون بکثرة العسکر و مهماتهم الاّ علی قدر تحفظون به ممالکم و بلدانکم... ان اتحدوا یا معشرالملوک به تسکن اریاح الاختلاف بینکم و تستریح الرعیه و من حولکم ان انتم من‌العارفین. ان قام احدٌ منکم علی‌الآخر قوموا علیه. اِن هذا الا عدلٌ مبین.» 

استقرار وحدت عالم انسانی فقط نمی‌تواند بر توافق‌های سیاسی مبتنی باشد. باید دل‌ها را به هم نزدیک کرد، تعصبات قومی و مذهبی را از میان برداشت، افراد را در فلسفه‌ی شهروندی جهانی تربیت کرد، اصلاح عالم و تأمین آسایش امم را هدف زندگی و مساعی فرد فرد مردم قرار داد و اینها اموری است که از آغاز مطمح نظر حضرت بهاءالله بوده و گواه آن دلالات و رهنمودهایی است که به شرح زیر در آثار مبارکه‌ی آن حضرت می‌توان یافت:

1- انسان بزرگ است، همتش هم باید بزرگ باشد در اصلاح عالم و آسایش امم. 

2- از بیگانگی چشم بردارید و به یگانگی ناظر باشید و به اسبابی که سبب راحت و آسایش عموم اهل عالم است، تمسک جویید. 

3- باید از شما ظاهر شود، آن‌چه که سبب آسایش و راحت بیچارگان روزگار است. 

4- فضل‌الانسان فی‌الخدمة و الکمال، لا فی‌الزینة و الثروة و المال. 

5- لیس‌الفخر لحبّکم انفسکم بل لحب ابناء جنسکم. 

6- نزاع و جدال را نهی فرموده، نهیاً عظیماً فی‌الکتاب. 

7- مقصود از کتاب‌های آسمانی و آیات الهی آن که مردمان به راستی و دانایی تربیت شوند که سبب راحت خود و بندگان شود. هر امری که قلب را راحت نماید و بر بزرگی انسان بیفزاید و ناس را راضی دارد، مقبول خواهد بود.

 فصل ششم

تصویر مدنیت جهانی در آثار بهائی

هریک از ادیان چنان که توینبی در تاریخ مفصل تمدن‌ها (A Study of History) معلوم داشته، منبع و منشأ تأسیس تمدنی جدید بوده‌اند، اما آئین بهائی –چنان‌که معلوم خواهیم داشت– نه فقط طرحی از مدنیت جهانی آینده ارائه کرده، بلکه موضوع تمدن، تمدن غرب، تمدن حقیقی، رابطه‌ی تمدن و دین و مباحث چند دیگری از این‌گونه در آثار آن آئین مورد بحث قرار گرفته که در نتیجه می‌توان آراء بهائی را با نظرهای همه‌ی متفکرانی که در تاریخ و فلسفه‌ی دگرگونی تمدن‌ها اندیشیده‌اند چون اسوالد اشپنگلر، توینبی، سوروکین و بسیاری دیگر مقایسه کرد. 

از جمله آثار حضرت بهاءالله، آنها که بیش از همه در تصویرنگاری آینده نقشی داشته‌اند، خصوصاً  کتاب اقدس و الواح متمم یا مکمل آن هستند که بر نام هفت لوح از آن میانه هم حضرت ولی‌امرالله، و هم حضرت عبدالبهاء تکیه کرده‌اند: 

الواح بشارات، طرازات، تجلیات، کلمات فردوسیه، لوح دنیا، اشراقات، لوح مقصود که تقریباً همه در سال‌های آخر حیات عنصری حضرت بهاءالله عز نزول یافته‌اند و در مورد آنها حضرت ولی امرالله در توقیع قرن بدیع (God Passes By) می‌فرمایند که: «این اسفار جلیله که از آثار عظیمه و اخیره‌ی قلم خستگی‌ناپذیر جمال اقدس ابهی محسوب، در عداد اعلی و ابهی ثمرات جنیه‌ی آن خزانه علم الهی و هدف غایی و کمال نهایی رسالت چهل‌ساله‌ی آن جمال مبین است.» و اصطلاح «منشور مدنیت جهانی» را همان حضرت (حضرت ولی امرالله) برای کتاب اقدس و لزوماً الواح متمم آن متداول فرموده‌اند. 

در کتاب «نظم جهانی بهائی» آمده  که: «کتاب اقدس (و الواح وصایای حضرت عبدالبهاء) به منزله‌ی گنیجینه‌ی گرانبهایی هستند که عناصر بی‌نظیر مدنیت الهیه را که تأسیسش مقصد اصلی دیانت بهائی است، در بر دارند.»

این که اشاره به مدنیت الهیه شده، از بابت بشارت آئین مسیحی است به آن که در رجعت مسیح، همان‌طور که عالم تئولوژی تیلهارد دوشاردن نیز تفصیلاً تشریح کرده، ملکوت‌الله بر زمین استقرار خواهد یافت، چه حضرت بهاءالله دعوی رجعت مسیح را دارند، البته در معنای روحانی آن.

مدنیت الهی که بنیادش در آثار حضرت بهاءالله نهاده شده، خود بر اساس یگانگی نوع بشر و صلح عمومی متکی خواهد بود و به فرموده‌ی حضرت ولی امرالله  حصول وحدت عالم انسانی است که یگانه وسیله‌ی تأسیس ملکوت پدر آسمانی است که در دیانت عیسای مسیح پیش‌بینی شده، وحدت عالم انسانی است که یگانه راه تأسیس نظم جدید حضرت بهاءالله است، نظمی که جلوه‌ای از جلال و عظمت ملکوت ابهی را بر بسیط غبراء [یعنی کره‌ی ارض] نمایان می‌سازد. 

در همان کتاب نظم جهانی بهائی در صفحه‌ی 101 آمده است: «امر حضرت بهاءالله که مقصد اقصایش اتحاد صوری و معنوی اقوام و ملل عالم است، آغاز دوران بلوغ نوع بشر محسوب می‌گردد... آئین بهائی را باید مظهر آخرین و عالی‌ترین مرحله‌ی تکامل عظیم حیات اجتماعی بشری در کره‌ی زمین دانست. پیدایش یک جامعه‌ی جهانی و اعتقاد وجدانی به یک وطن‌بودن عالم و تأسیس مدنیت و فرهنگ جهانی که باید با اولین مراحل عصر ذهبی دور بهائی مقارن باشد، هرچند از لحاظ اجتماعی بالاترین حد پیشرفت در سازمان‌یافتن جامعه‌ی بشری محسوب می‌شود، اما یقیناً ترقی بشر از لحاظ انفرادی بر اثر تحقق این جامعه‌ی جهانی متوقف نخواهد شد و الی غیرالنهایه به پیشرفت و تقدم ادامه خواهد داد.»

و باز در صفحه‌ی 56 آن اثر گرانقدر گفته شده که: «مقتضای زمان چنان است که یک حکومت اعلای جهانی ایجاد شود.» 

حضرت عبدالبهاء در رساله‌ی مدنیه فرموده‌اند: «این امر اعظم اقوم فی‌الحقیقه آفتاب امور جهان مدنیت و سبب فوز و فلاح و راحت و نجاح کل است» 

و بالأخره: «کیست که شک و شبهه نماید که تحقق بلوغ عالم انسانی فاتحه مدنیتی جهانی است که نظیرش را چشم احدی ندیده و شبیه‌اش به تصور احدی در نیامده است.» 

شرح محتوای هریک از الواح هفت‌گانه‌ی مذکور و توضیح در مورد مطالب مندرج در کتاب مستطاب اقدس را نگارنده‌ی این سطور در چند مقاله‌ی خود در سفینه‌ی عرفان  ارائه کرده است. آن‌چه در این جا مطمح نظر ماست، این است که مطالب عمده‌ی آثار نامبرده در مورد مدنیت آینده‌ی جهان چیست و ناچار بررسی دقیق مخاطبان آن الواح و سال نزول هریک و جزئیات دیگر را به منابع مذکور احاله می‌کنیم.

ذکر لوح بشارات در رأس الواح مذکور مفید است، زیرا حضرت بهاءالله در آن بسیاری از احکام یا رسوم مهم ادیان سابقه را منسوخ می‌کنند و در حقیقت تصویر جدیدی از دین به مخاطبان خود از جمله پرفسور ادوارد براون و ویکتور روزن که در زمره‌ی دریافت‌کنندگان «بشارات» بودند، ارائه می‌فرمایند از جمله سنن منسوخه است:‌ حکم جهاد، اندیشه‌ی نجاست پیروان ادیان سایره، اعتراف به گناه در برابر کشیش یا هر انسان دیگر، انزوا و اعتکاف و دریوزگی و تکدی که در بعضی جوامع دینی مرسوم است، امتناع از یادگیری السنه خارجه، امتناع از احترام به حکّام (نوعی حکومت‌ستیزی که در نزد شیعه، وجود داشته)، امتناع از کسب علوم و فنون غرب که بعضی از علمای اسلام تجویز و ترویج کرده‌اند و احکام و رسومی از این قبیل.

ضمن همان لوح حضرت بهاءالله بشارات مهمی در جهت مثبت، در مورد تعالیم خود به دنیا می‌دهند از جمله برقراری صلح اکبر، تأسیس بیت‌العدل، استقرار دموکراسی سلطنتی، تبدیل سلاح و اصلاح و رفع آئین فساد و جدال از میان مردم.

لوح طرازات حاوی بعضی از اخلاقیات آئین جدید است، چون معاشرت با اصحاب ادیان سایره در کمال دوستی و مهربانی، بردباری و نیکوکاری و حسن خلق به‌طور کلی، رعایت انصاف و عدل، تعهد به امانت، حفظ و صیانت مقام خلق، عدم انکار اجر احدی از مردم و نیز به لزوم تحصیل علم و دانایی و اقتباس صنعت، یعنی تکنولوژی از غرب تأکید می‌کنند و البته چنان که در لوح دیگری، یعنی کلمات فردوسیه خواهیم دید، مرادشان از تکنولوژی فنون جنگی و «ساخت آلات جهنمیه» نیست، بلکه چیزی است که موجب رفاه زندگی و ترقی آدمیان شود. 

لوح تجلیات بعضی مسائل کلامی را در بر دارد که موضوع بحث کنونی ما نیست، چون لزوم معرفت مظهر الهی (نظر به آن که معرفت خدا، آفریدگار جهان، غیرممکن است) و ضرورت استقامت بر امر یعنی در عرصه‌ی ایمان و اهمیت درک درست معنای الوهیت. 

چون مخاطبان لوح خصوصاً اهل شرق هستند، حضرت بهاءالله بار دیگر لزوم تحصیل علوم و فنون را یادآور می‌شود. باید متذکر بود که حضرت بهاءالله خود معیارهایی در تشخیص علوم مفیده که دستور بر کسب آنها فرموده‌اند، به دست داده‌اند که ذیلاً بدان اشارت می‌شود: 

▪️- تحصیل علوم و فنون از هر قبیل جایز، ولکن علومی که نافع است و سبب و علت ترقی عباد است.» 

▪️- «علم به منزله‌ی جناح است از برای وجود و مرقات است از برای صعود. تحصیلش بر کل لازم، ولکن علومی که اهل ارض از آن منتفع شوند، نه علومی که به حرف ابتدا شود و به حرف منتهی گردد.» (نظیر بعضی مباحث مربوط به جادو، علوم غیبی، پاره‌ای از بحث‌های کلامی ادیان سابقه.) 

▪️- «از علوم و فنون آن چه سبب منفعت و ترقی و ارتفاع مقام انسان است، اطفال به آن مشغول گردند، تا رایحه‌ی فساد از عالم قطع شود.» 

و البته باید توجه داشت که در امر حضرت بهاءالله چنان که حضرت عبدالبهاء در خطابات مبارکه‌ی خود در جهان غرب توضیح داده‌اند، اصل تطابق و همکاری میان علم و دین، میان نظام عرفی و نظام دینی مطرح است و در این دادوستد فکری و عملی آن چه نافع و مفید و موجب ترقی و ارتقاء انسان و انسانیت است، مورد تأکید واقع می‌شود، نه آن که دین با بعضی اندیشه‌های پیش‌ساخته مثلاً در رد اندیشه‌ی تکامل یا اعتقاد به شروع جهان هستی با خلقت آدم در شش هزار سال قبل و یا مرکزیت کره‌ی زمینه، مانع پیشرفت دانش گردد. باید اضافه کرد که هرگز در هیچ‌یک از ادیان قبل این همه تجلیل از علم و دانایی و مرتبه‌ی علما و مطالعه و تحقیق نشده است که در امر بهائی:

▪️- «فی‌الحقیقه کنز حقیقی از برای انسان علم اوست و اوست علت عزت و نعمت و فرح و نشاط و بهجت و انبساط.» 

▪️- «دانایی از نعمت‌های بزرگ الهی است، تحصیل آن بر کل لازم.» 

▪️- «صاحبان علوم و صنایع را حق عظیم است بر اهل عالم.» 

▪️- «این مظلوم، حکما را دوست داشته و می‌دارد، یعنی آنان که حکمتشان محض قول نبوده، بلکه اثر و ثمر در عالم از ایشان ظاهر شده و باقی مانده. بر کل احترام این نفوس مبارکه لازم.» 

▪️- «خرَد پیک رحمن است و مظهر اسم علّام. به او مقام انسان ظاهر و مشهود.» 

▪️- «زبان خرَد می‌گوید، هر که دارای من نباشد، دارای هیچ نه. از هرچه هست بگذرید و مرا بیابید. منم آفتاب بینش و دریای دانش.» 

هر چند دیانت بهائی فاقد قشر علماء، یعنی روحانیون حرفه‌ای است، اما تشویق فراوان به مطالعات علمی و تحقیقی در امر بهائی شده و در موارد مکرر، چه در کتاب اقدس و چه در لوح حکمت، حضرت بهاءالله مقام والای «علمای فی‌البهاء» را تصدیق می‌فرمایند که عباراتی چند دالّ بر همین مطلب را ذیلاً می‌آوریم:

کتاب عهدی: «طوبی للامراء و العلماء فی‌البهاء. اولئک امنائی بین عبادی و مشارق احکامی بین خلقی.»

لوح حکمت: «لاتسقطوا منزلة العلماء فی‌البهاء و لاتصغّروا قدر من یعدل بینکم من الامراء.»

و در لوح دنیا هم بعید نیست مطالب زیر مربوط به علماء فی‌البهاء یعنی محققان در امر بهائی باشد:

«علمای راشدین که به هدایت عباد مشغولند و از وساوس نفس امّاره مصون و محفوظ، ایشان از انجم سماء عرفان نزد مقصود عالمیان محسوب، احترام ایشان لازم. ایشانند عیون جاریه و انجم مضیئه و اثمار سدره‌ی مبارکه و آثار قدرت الهیه و بحور حکمت صمدانیه.»

لوح کلمات فردوسیه شامل سه دسته مطلب است:

1- دستورات اخلاقی که شامل اخلاقیات در یک دنیای جهان‌شمول است.

2- تعالیم اجتماعی،

3- آن‌چه می‌توان ارشادات برای یک جهان متحد نامید.

جمله مطالب دسته‌ی اول این رهنمودهاست:

▪️- اتخاذ هرچه سبب اعتلاء مقام انسان شود.

▪️- این که انسان باید مثمر ثمری باشد و به قول تنها اکتفا نکند.

▪️- خشیةالله.

▪️- اهمیت عدل و بالاتر از آن فضل.

جمله رهنمودهای دسته دوم است:

▪️-  لزوم اتحاد و اتفاق نفوس.

▪️- اهمیت دین برای نظم جهان و اطمینان من فی‌الامکان.

▪️- ارزش و اهمیت خرَد و خرَدمندی

▪️- لزوم اجرای داد (عدل) که مقصود از آن ظهور اتحاد است.

▪️- اصل یگانگی نوع بشر و فضیلت خیرخواهی برای عموم نوع بشر.

▪️- شروع تعلیم مدارس با تربیت روحانی، بدون تجویز تحریک تعصب جاهلی.

▪️- لزوم خروج [اصحاب روحانیت] از انزوا و ریاضیات و پرداختن به امور عام‌المنفعه.

▪️- احتراز از اختلاف.

▪️- محبت و وداد بین عباد.

▪️- استفاده‌ی صحیح از قوه ی متفکره.

و از مقوله‌ی سوم است توصیه‌ی لزوم رعایت اعتدال در همه‌ی امور من‌جمله در تمدن و آزادی:

▪️- انتقاد تمدن غرب به خاطر ساخت آلات جهنمیه، یعنی سلاح‌های جنگی.

▪️- اعلام آن که عالم یک وطن محسوب است.

▪️- و توصیه به بیت‌العدل که قوه‌ای جهانی است به حفظ و صیانت عباد، اماء (زنان) و اطفال. (این مؤسسه که والاترین مؤسسه در تشکیلات بهائی است، هم باید در برقراری صلح عمومی مشارکت کند، هم در اتخاذ یک زبان بین‌المللی سهمی داشته باشد و هم در محافظت حقوق بشر، خصوصاً زنان و کودکان ایفای نقش کند.)

لوح دنیا. چنان که عنوانش هم حکایت می‌کند، نظری به مسائل مهم در سطح فراگیر عالم دارد و به همین مناسبت در همان لوح توصیه می‌شود که «عالم‌بین باشید، نه خودبین» و حبّ عالم را با این عبارات توصیه می‌فرمایند: «باید از شما ظاهر شود، آن‌چه که سبب آسایش و راحت بیچارگان روزگار است. کمر همت را محکم نمایید، شاید بندگان از اسیری فارغ شوند وبه آزادی رسند.» و یا: «به خود مشغول نباشید، در فکر اصلاح عالم و تهذیب امم باشید. اصلاح عالم از اعمال طیّبه‌ی طاهره و اخلاق راضیه مرضیه بوده. ناصر امر، اعمال است و مُعینش اخلاق.» و یا: «لیس الفخر لمن یحبّ الوطن، بل لمن یحب العالم.»

در زمینه‌ی اخلاقیات چند صفت ارزنده مورد توجه قرار می‌گیرند:

▪️- گرامی‌داشت مقام ادب،

▪️- اهمیت‌ دادن به استقامت،

▪️- اهتمام در الفت و اتحاد،

▪️- و به‌طور کلی توسل به جنود (سپاهیان) اخلاق به جای جنود ظاهری و صوری.  

در اجتماعیات و امور سیاسی این توصیه‌ها شایسته‌ی یادآوری است:

▪️- مسئولیت بیت‌العدل اعظم بهائی در برقراری صلح و خلع سلاح عمومی،

▪️- اتخاذ خط و زبان بین‌المللی،

▪️- توجه  کامل به امر زراعت و سرنوشت زارعان،

▪️- اختصاص پس‌اندازی از جانب اولیاء برای تعلیم و تربیت اطفال،

▪️- ستایش نظام پارلمانی و سلطنتی انگلستان،

▪️- یادآوری وظایف اخلاقی اصحاب مطبوعات.

  محتوای لوح اشراقات هم از یک سو تعلیمات اخلاقی است و از سوی دیگر رهنمودهای اجتماعی–سیاسی.

از نوع اول است:

▪️- توصیه پرهیزکاری و تقوی و امانت به مردم،

▪️- ارج‌گذاری به تقوی به عنوان قائد و سردار جنود (سپاهیان) اخلاق، 

▪️- رعایت عدل و انصاف.

  

و از نوع دوم است:

▪️- دستور برقراری صلح اکبر (خطاب به سلاطین)،

▪️- لزوم نگه‌داری حرمت دین از جانب اهل ثروت و اصحاب عزت و قدرت،

▪️- تأکید بر دو اصل مشورت و شفقت به عنوان بنیاد دموکراسی،

▪️- لزوم معرفت «دولت ها (حکومات) از احوال مأموران خود و اعطای مناصب و مقامات به اندازه و مقدار،

▪️- اتحاد زبان و خط واحد بین‌المللی، 

▪️- اهمیت خاص دادن به تعلیم‌وتربیت اطفال (که در نهایت هدف آن پرورش شهروندان جهانی است)،

▪️- تفویض کل امور سیاسی به بیت‌العدل،

▪️- یادآوری آن که دین محض اتحاد و سبب نظم عالم است،

▪️- لزوم اتفاق دول و ملل

▪️- و در حاشیه این مباحث، حکم جواز منفعت معقول (ربح) روی وجود که در مقابل ممنوعیت ربا در اسلام مطرح می‌شود و در حقیقت وجود نظام بانکداری را تجویز می‌کند. 

لوح مقصود از مفصل‌ترین متممات کتاب اقدس است و حاوی مطالبی بس متنوع و درعین‌حال پراهمیت که از آن قبیل است:

▪️- تأکید بر وجود استعدادات مکنون در انسان که باید به مدد تربیت به عرصه‌ی شهود آید. 

▪️- اظهار نظری درست مخالف داروینیسم اجتماعی، بدین معنی که حضرت بهاءالله صریحاً می‌فرمایند که کل برای اتحاد و اتفاق خلق شده‌اند.

▪️- بُعد جهانی‌دادن به انسان، با این عبارت که انسان کسی است که به خدمت من علی‌الارض (یعنی همه‌ی ساکنان کره‌ی خا ک) قیام نماید.

▪️- یادآوری ارجحیت حب عالم نسبت به حب وطن. (جهان‌دوستی در برابر وطن‌پرستی)

▪️- تذکار آن که دین‌الله برای اتحاد عموم است (و نتیجه‌گیری منصوص حضرت عبدالبهاء از آن کلام که  اگر دین سبب اختلاف شود، بی‌دینی بهتر است.)

▪️- بیان اهمیت خردمندی و تصدیق علو مقام انسان.

▪️- دستور به تحصیل علوم نافعه که علوم از ثمرات آن بهره‌مند شوند.

▪️- تأکید بر آن که آسمان خرَد به دو آفتاب روشن است: ‌نیکوکاری و پرهیزکاری.

▪️- تصریح آن که در جمیع احوال انسان باید به کاری پردازد که سبب امنیت و آسایش عالم است. 

▪️- یادآوری آن که بیان انسان باید هم به حکمت مقرون باشد و هم به اعتدال.

▪️- و بالأخره اظهار امید به آن که همت انسان مانند مقام او بزرگ و بلند باشد در اصلاح عالم و آسایش امم. 

  

به نظر نگارنده معیارهای اصلی شهروندی جهانی در این لوح مبارک آمده که ضرورتاً باید مربیان و معلمان به پرورش آن در نسل‌های نوخاسته همت گمارند.

لوح مقصود از جهت اصول مدنیت مطلوب مورد نظر حضرت بهاءالله هم بسیار گویاست. می‌فرمایند: «سراپرده‌ی یگانگی بلند شد، به چشم بیگانگان یک‌دیگر را مبینید.» اهمیت عدل و عقل و هر دو را در حکومت عالم یادآور می‌شوند. رؤسای دول را به تشکیل مجمعی بزرگ برای عقد صلح پایدار و امنیتی تضامنی دعوت می‌فرمایند. 

نقطه نظر آن حضرت حفظ منافع ملی تنها نیست، بلکه صریحاً می‌فرمایند: «عالم یک وطن محسوب و من علی‌الارض اهل آن» و در مورد کیفیت تمدنی که فردا باید بر جهان فرمانروایی کند، اصل اعتدال را در صدر خصوصیات آن قرار می‌دهند و هم مشورت و هم شقفت را به عنوان دو ستاره که در آسمان حکمت الهی می‌درخشند و البته فضای آن تمدن را روشن خواهد کرد، خاطر نشان می‌کند. موضوع زبان و خط بین‌المللی در این لوح مبارک هم در تذکار واقع می‌شود. 

نگاه سریعی که بر الواح متمم کتاب اقدس افکندیم، به‌خوبی معلوم می‌دارد که حضرت بهاءالله در کار ترسیم خطوط کلی یک نظام جدید تمدن جدید جهان‌شمول هستند. اصول کلی که احکام کتاب اقدس بر آنها مبتنی است، همه شاخص نوع مدنیتی است که حضرت بهاءالله برای عالم انسانی مطلوب می‌دانند:

▪️اولاً احترام به مقام ذاتی و کرامت بنیادی انسان چنان است که کتاب اقدس علاوه بر منع بردگی، نهی قتل، نهی غیبت و افتراء، نهی ترجیح خود بر همنوع خود، رسوم گذشته چون دست‌ بوسیدن (رؤسای دین)، استغفار نزد عباد (کشیش)، تکدی (که گاه به صورت مذهبی در گذشته رایج بوده) و هرچه سبب تحقیر و تذلیل انسان شود، ممنوع دانسته‌اند و به عکس حقوقی چون حق تعلیم‌وتربیت و کار و ارث را به‌طور متساوی برای زن و مرد قایل شده‌اند.

▪️ثانیاً معاشرت و دوستی و تعاون و تعاضد از نقاط تأکید آن کتاب مستطاب است (احکامی 

چون تشکیل ضیافات هر نوزده روز، مهمان‌نوازی، معاشرت با ادیان سایره از جمله چنین دستوراتی است.)

▪️ثالثاً کتاب اقدس بر زیبایی، لطافت و طهارت تأکید مخصوص دارد، موسیقی و انواع هنر را ارج می‌نهد، از تجدید اثاث‌البیت در فواصل کافی زمانی سخن می گوید، استعمال عطر را توصیه می‌کند، پوشیدن حریر و خز و سنجاب را مجاز می‌داند، مانند کاربرد ظروف نقره و طلا را که در آئین سابق نامطلوب بود، یعنی ثروت و تجمل را به دیده‌ی کراهت نمی‌نگرد. 

▪️رابعاً چنان که در الواح متمم دیدیم، به علم و عقل ارج می‌نهد و احترام علما را چون حکّام و امرا واجب می‌داند، مراجعه به طبیب حاذق را توصیه می‌کند، یعنی حفظ سلامت جسم را ضرور می‌شمرد و بالأخره تحصیل علوم نافعه و آموختن زبان‌های دیگر را تجویز می‌نماید. 

▪️خامساً حیات را گرامی می‌شمرد، به‌حدی که حق حمل اسلحه را جز در موارد استثنایی از فرد می‌گیرد، خشم بر دیگران و آزار آنان را تحریم می‌کند، حتی تحمیل بار سنگین بر حیوان را از جمله منهیات قرار می‌دهد. 

اگر فقط همین پنج اصل را مورد استناد قرار دهیم، می‌بینیم که مدینه‌ی فاضله‌ی بهائی از بسیار جهات از تمدنی که امروزه بر جهان مسلط شده، متمایز است. 

خصوصاً اگر دستور صلح عمومی و ایجاد نظامی برای دوستی و همکاری بین‌المللی و زبانی جهانی را که در الواح متمم کتاب اقدس آمده، بر  آن جمله بیافزاییم، صورت آرمانی به خود می‌گیرد. 

از نکاتی که ناگفته نباید نهاد، تأکیدی است که امر بهائی بر وحدت بنیادی همه‌ی ادیان دارد، چنان که بخشی از احکام کتاب اقدس با اندک تصرفاتی مأخوذ از کتاب بیان است که گنجینه‌ی احکام آئین حضرت باب بوده است و قلیلی از احکام ظهور قبل، یعنی اسلام در امر بهائی پذیرفته شده است (چون حکم زکوة و نیز حقوق‌الله که تا حدودی حکم خمس را در اسلام به یاد می‌آورد.)

اما البته نادیده نباید گذاشت که ادیان از دو جزء تشکیل می‌شوند، یکی احکام یا شرعیات که لزوماً با تغییر زمان و شرایط آن باید تحول و دگرگونی یابد و دیگر مبادی روحانی و اخلاقی که در حقیقت در همه‌ی ادیان یکی است، فقط میزان تأکید بر آن تفاوت می‌یابد. چنان که شفقت در آئین مسیحی مورد توجه خاص بوده و عدالت در اسلام و صلح و وحدت در آئین بهائی، ولی هیچ یک از آن سه آئین از اصول اخلاق و روحانی بقیه عاری نبوده و نیست. از این بابت امر بهائی شباهت و قرابت بیشتر با آئین حضرت مسیح دارد که احکامش بس محدود است و اتکایش بیشتر بر اصول اخلاقی و روحانی است.

تنها در آثار حضرت بهاءالله نیست که خطوط اصلی طرح  تمدن آینده را می‌توان بازیافت، آثار حضرت عبدالبهاء و حضرت شوقی ربانی ولی امرالله نیز به تأثیر بنیادگذار این آئین شریف در همین زمینه حاوی مطالب مبسوطی است که به عنوان نمونه در این جا یکی از مکاتیب حضرت عبدالبهاء معروف به لوح هفت شمع وحدت را نقل می‌کنیم. 

در مقدمهٔ لوح به مخاطب که بانویی مسیحی از مغرب زمین است می‌فرمایند:

«ای محترمه در دوره‌های سابق هرچند ائتلاف حاصل گشت، ولی به‌کلی ائتلاف من علی‌الارض غیرقابل [حصول] بود، زیرا وسایل و وسایط اتحاد مفقود و در میان قطعات خمسه‌ی عالم ارتباط و اتصال معدوم، بلکه در بین امم یک قطعه [یعنی قاره] نیز اجتماع و تبادل افکار معسور. لهذا اجتماع جمیع طوائف عالم در یک نقطه‌ی اتحاد و اتصال و تبادل افکار ممتنع و محال. اما حال وسایل اتصال بسیار و فی‌الحقیقه قطعات خمسه‌ی عالم حکم یک قطعه یافته و از برای هر فردی از افراد سیاحت در جمیع بلاد و اختلاط و تبادل افکار با جمیع عباد در نهایت سهولت میسر... لهذا اتفاق کل و اتحاد عموم ممکن‌الحصول و این اسباب از معجرات این عصر مجید قرن عظمی است و قرون ماضیه از آن محروم، زیرا این قرن انوار، عالمی دیگر و قوتی دیگر و نورانیتی دیگر دارد. این است که ملاحظه می‌نمایی در هر روزی معجزه‌ای جدیدی می‌نماید و عاقبت در انجمن عالم، شمع‌های روشنی برافروزد و مانند بارقه‌ی صبح، این نورانیت عظیمه آثارش از افق عالم نمودار گشته. 

▪️شمع اول وحدت سیاسی است و جزئی اثری از آن ظاهر گردیده. 

▪️شمع دوم وحدت آراء در امور عظیمه است. آن نیز عنقریب اثرش ظاهر گردد. 

▪️شمع سوم وحدت آزادی است. آن نیز قطعیاً حاصل گردد. 

▪️شمع چهارم وحدت دینی است. این اصل اساس است و شاهد این وحدت در انجمن عالم به قوت الهیه جلوه نماید و 

▪️شمع پنجم وحدت وطن است، در این قرن این اتحاد و یگانگی نیز به نهایت قوت ظاهر شود. جمیع ملل عالم عاقبت خود را اهل وطن واحد شمارند و 

▪️شمع ششم وحدت جنس است. جمیع من علی‌الارض مانند جنس [نژاد] واحد شوند و 

▪️شمع هفتم وحدت لسان است، یعنی لسانی ایجاد گردد که عموم خلق تحصیل آن نمایند و با یک‌دیگر مکالمه کنند. 

این امور که ذکر شد، جمیعاً قطعی‌الحصول است، زیرا قوتی ملکوتیه مؤید آن.» 

در پایان این فصل تصویر روشنی را که حضرت ولی امرالله در توقیع خود «تولد مدنیت جهانی» به تاریخ 11 مارس 1036 از دنیای در دست تکون، ارائه فرموده‌اند، نقل می‌کنیم:

«وحدت نوع انسان به نحوی که حضرت بهاءالله مقرر فرموده، مستلزم آن است که یک جامعه‌ی متحد جهانی تشکیل یابد که در آن تمام ملل و نژادها و ادیان و طبقات کاملاً و پیوسته متحد گشته و درعین‌حال استقلال دول عضوش و آزادی و ابتکار اعضای مرکّبه‌اش تماماً و یقیناً محفوظ مانده باشد. 

این جامعه‌ی متحد جهانی تا جایی که می‌توان تصورش را نمود، باید دارای یک هیئت مقننه باشد که اعضایش به منزله‌ی امنای تمام نوع انسان بالمآل جمیع منابع ملل آن جامعه‌ی جهانی را در اختیار خود گیرد و قوانینی را وضع کند که برای تنظیم حیات و رفع حاجات و ترمیم روابط جمیع ملل و اقوام لازم و واجب است. 

در چنان جامعه‌ای یک هیئت مجریه به پشتیبانی یک نیروی پلیس بین‌المللی مصوبات هیئت مقننه را اجرا کند، به تنفیذ قوانینش پردازد و وحدت اصلیه‌ی تمام جامعه‌ی جهانی را حفاظت نماید و نیز یک محکمه‌ی جهانی تشکیل شود که تمام دعاوی حاصله بین عناصر مرکّبه‌ی این نظام جهانی را داوری کند و حکم نهائی و لازم‌الاجرایش را صادر نماید.

▪️یک دستگاه ارتباطات و مخابرات بین‌المللی به‌وجود آید که با سرعتی حیرت‌انگیز و نظم و ترتیبی کامل به کار افتد و جمیع کره‌ی زمین را در بر گیرد و از جمیع موانع و قیود ملی آزاد باشد. 

▪️یک پایتخت بین‌المللی به منزله‌ی کانون و مرکز اعصاب مدنیت جهانی تعیین شود که کانونی برای تمرکز و توجه قوای وحدت‌بخش حیات باشد و از آن، انوار نیروبخش و جان‌فزایش به جمیع جهان ساطع گردد.

▪️یک زبان بین‌المللی ابداع شود و یا یکی از زبان‌های موجود انتخاب و علاوه بر زبان مادری در تمام کشورهای فدرال جهانی تعلیم داده شود. 

▪️یک خط و ادبیات جهانی، یک نظام مشترک برای پول و اوزان و مقادیر تعیین شود و روابط و تفاهم بین نژادهای متنوع و ملل جهان را ساده و سهل نماید.

در چنین جامعه‌‌ی جهانی، علم و دین، یعنی دو نیروی بسیار توانای بشر با هم آشتی‌پذیرند و همکاری نمایند و در پیشرفتشان هماهنگ شوند. 

در سایه‌ی چنین نظامی، مطبوعات به اظهار نظرات و عقاید بشر کاملاً میدان دهد و از این که مورد سوء‌استفاده ارباب غرض – چه شخصی و چه عمومی – قرار گیرد، ابا کند و از قیود نفوذ ملل و دول متنازع رهایی یابد.

منابع اقتصادی جهان تحت نظم درآید و از مواد خامش بهره برداری و استفاده شود و بازار فروشش توسعه و هماهنگی یابد و محصولاتش به طور عادلانه توزیع شود. رقابت‌ها و کینه‌ها و دسایس ملی از میان برخیزد و تعصبات و عداوت‌های نژادی به دوستی و حسن تفاهم و همکاری تبدیل گردد. علل خصومت‌های دینی رفع و موانع و قیود اقتصادی کاملاً الغاء و تفاوت فاحش طبقاتی نابود شود. 

هم فقر و فاقه و هم مالکیت و ثروت فوق‌العاده از بین برود و نیروی عظیمی که در راه جنگ‌های اقتصادی و سیاسی به هدر می‌رود، از آن پس معطوف به اهداف لایقی از قبیل توسعه‌ی اختراعات و ترقیات فنی و ازدیاد تولیدات و محصولات بشری و ازاله‌ی امراض و توسعه‌ی تحقیقات علمی و بالابردن سطح صحت و تشحیذ و اعتلای مغز و فکر بشری و بهره‌مندی از منابع بکر و ناشناخته‌ی کره‌ی زمین و درازی عمر انسان گردد و به ترویج هر وسیله‌ای که حیات فکری و اخلاقی و روحانی نوع انسان را تقویت کند، پردازد. 

در چنان جامعه‌ای یک نظام فدرالی جهانی برقرار گردد که بر جمیع بلاد حکومت نماید و فرمانروای بلامنازع منابع بسیار عظیمش باشد و مرام‌های عالیه‌ی شرق و غرب را در بر گیرد و طلسم جنگ و بدبختی را بشکند و به استفاده از جمیع منابع موجود در زمین راغب باشد. 

در چنان نظامی زور، خادم عدل و داد شود و بقایش متکی باشد بر شناسایی خداوند یگانه و پیروی از یک دین عمومی. این است هدف و مقصدی که نوع انسان ناگزیر بر اثر نیروهای وحدت‌بخش حیات به سویش روان است.»

فصل هفتم

سوابق اندیشه‌ی جهانی در ادب فارسی و فرهنگ ایران

       هنگام بحث از بنیادگذار آئین بهائی، میرزا حسینعلی نوری یا حضرت بهاءالله، ناچار این پرسش به ذهن می‌آید که آن حضرت در چه فرهنگی پا به عرصه‌ی وجود نهادند و نشوونما کردند و آیا نوعی هماهنگی میان تعلیمات آن حضرت به عنوان موسس دیانت نوین و سوابق ایران زمین وجودارد؟ 

هرچند مؤمنین به یک دیانت تأثیرپذیرفتن یک مظهر الهی را از محیط خود باور ندارند و همه‌ی اعمال و اقوال او را به وحی الهی منسوب می‌دارند، اما از دیدگاه یک جامعه‌شناس، طرح چنان سؤالی بی‌منطق نیست، چنان‌که به شهادت تواریخ بعضی از احکام قرآنی سابقه‌اش به عهد جاهلیت برمی‌گردد و گواه آن است که وحی الهی بر پاره‌ای از سنن قوم عرب صحه قبول نهاده است. 

نگارنده‌ی این سطور عقیده دارد که فرهنگ ایران از روز سلطنت کوروش کبیر هخامنشی با اندیشه‌ی حکومت جهانی در عین احترام به مذاهب ملل تابعه انس و الفت داشت. محققان، سوابق فکر برادری جهانی را در آئین مهرپرستی که باقوی احتمال   پیش از رواج دین زرتشت در ایران پذیرفته بود و بعدها میان سربازان رومی بسط و انتشار یافت، بازیافته‌اند. بعید نیست که درس یکتاپرستی را نخست آئین زرتشت به دنیا داده باشد.

پس از استقرار اسلام هم که متدرجاً عرفان و تصوف به منصه‌ی ظهور رسیدند، دگرباره اندیشه‌ی اخوت میان همه‌ی آدم‌ها و فکر صلح کل پدیدار شدند و بی‌تردید ایرانیان، هم در ایجاد و هم در ترویج این نوع افکار نقشی عمده داشته‌اند. این که سعدی بنی‌ آدم را اعضای یک‌دیگر می‌داند، چو در آفرینش ز یک گوهرند، انعکاسی از همان عقاید عرفانی است که قرن‌ها پیش از او شایع شده بود و یک جلوه‌اش نیز وحدت خدا و انسان بود که تحت عنوان وحدت وجود و پانتئیسم (همه جا خدایی) در فلسفه و علم کلام از آن سخن می‌رود. 

ایران‌شناسان نقشی را که ایرانیان در پس‌راندن قبایل مهاجم وحشی و در حفظ تمدن از آسیب آنها و در پیوند بخشیدن میان فرهنگ‌‌های شرق و فرهنگ‌های غرب به استادی ایفا کرده‌اند، به‌درستی بازشناخته‌اند و  فی‌ا‌لواقع از طریق ایران بود که علوم یونان (پزشکی) و فلسفه‌ی آن سرزمین پس از ترجمه به زبان پهلوی و بعد ترجمه به زبان عربی مجدداً به جهان غرب عودت داده شد و نظرگاه مثبتی که حضرت بهاءالله و بعد حضرت عبدالبهاء (چه در رساله‌ی مدنیّه و چه در خطابات مبارکه) به گفت‌وگو و دادوستد میان تمدن‌ها اظهار کرده‌اند، گواه همان حقیقتی است که قرن‌ها پیش در تاریخ هرودوت در مورد آمادگی ایرانیان برای اقتباس و اخذ جنبه‌های خوب فرهنگ‌ها و تمدن‌های دیگر بیان نموده بود. 

در بعضی کتب ملاحظه شد که خدمت ایرانیان به هنگام پادشاهی داریوش اول هخامنشی به ایجاد یک شبکه‌ی وسیع ارتباطی در خشکی و دریا به منظور اداره‌ی یک امپراطوری وسیع، به عنوان نخستین پایه‌گذاری پست و نظام حمل‌ونقل در جهان ستوده شده است. 

نیازی به بیان اهمیت تخت جمشید از جهت التقاط فرآورده‌های معماری ملل مختلف در یک مجموعه‌ی عظیم شکوه‌مند نیست. مهندس هوشنگ سیحون مقاله‌ای مشبع را در مقایسه‌ی بناهای تخت جمشید با پارتنون آتن اختصاص داده که درخور ملاحظه است  و امتیازات شگفت معماری کهن ایرانی را نشان می‌دهد. 

دیگران از جمله در کتاب «میراث ایران» سهم پیشگامی را که ایران هخامنشی در احداث باغ و باغ‌کاری در یک سرزمین کم آب، یعنی فلات ایران، ایفا کرده و نمونه‌ی الگویی والّا به همه‌ی جهان داده، به‌طوری که حتی اصطلاح پارک به نحوی که در زبان باستان ایران پذیرفته بود (پارادایزا) به همه‌ی زبان‌های غرب و شرق (فردوس در زبان عربی، Paradis در فرانسه و...) نفوذ کرد، بازگو کرده‌اند  و می‌دانیم که تا چه اندازه زیبایی در آثار بهائی ستوده شده و به تجمیل محیط و زندگی انسان اهمیت داده شده است. 

باغ‌های کوه کرمل (حیفا) و اطراف روضه‌ی مبارکه در عکا گواه صادقی بر این حقیقت است که همان سنت نیکو در آئین بهائی تداوم پیدا کرده است. 

در تشعشع جهانی شعرا، نویسندگان، علما، عارفان ایرانی در جهان سخنی نمی‌گویم، چون بر همگان واضح است. 

کیست که از تأثیر مولوی، حافظ، خیام، سعدی در ادب دیگر سرزمین‌ها بتواند غافل گردد؟ نام عالمانی چون محمد خوارزمی، محمد زکریای رازی، ابونصر فارابی، ابوعلی سینا، ابوریحان بیرونی و بسیاری دیگر که دستاورده‌هاشان قرن‌ها از اعتبار کامل علمی برخوردار بوده، در دفتر دانشمندان جهان امروز مثبوت و محفوظ است.

بر اساس چنین سوابقی است که حضرت عبدالبهاء در مناجاتی دلنشین در گرامی‌داشت ایران زمین از زبان پارسیان چنین فرموده‌اند:

بنام یزدان مهربان

پاک یزدانا، خاک ایران را از آغاز مشکبیز فرمودی و شورانگیز و دانش‌خیز و گوهرریز. از خاورش همواره خورشیدت نورافشان و در باخترش ماه تابان نمایان. کشورش مهرپرور و دشت بهشت‌آسایش پرگل و گیاه جان‌پرور و کهسارش پر از میوه‌ی تازه و تر و چمن‌‌زارش رشک باغ بهشت. هوشش پیغام سروش و جوشش چون دریای ژرف پرخروش. روزگاری بود که آتش دانشش خاموش شد و اختر بزرگواریش نهان در زیر روپوش، باد بهارش خزان شد و گلزار دلربایش خارزار. چشمه‌ی شیرینش شور گشت و بزرگان نازنینش آواره و دربه‌در هر کشور دور، پرتوش تاریک شد و رودش آب باریک. تا آن که دریای بخششت به جوش آمد و آفتاب دهش بردمید، بهار تازه رسید  و باد جان‌پرور وزید و ابر بهمن بارید و پرتو آن مهر مهرپرور تابید. کشور بجنبید و خاکدان گلستان شد و خاک سیاه رشک بوستان گشت. جهان جهانی تازه شد و مرغان چمن به ترانه و  آهنگ همدم شدند. هنگام شادمانی است، پیغام آسمانی است، بنگاه جاودانی است، بیدار شو، بیدار شو...»الخ

از میان همه‌ی اوصاف ایران که گرچه به زبانی آراسته به صنایع بدیعی بیان شده، ولی حاوی حقایقی دقیق است، به یک صفت که «دانش‌خیز» باشد، اکتفا می‌کنم. سیریل الگود Elggod که خود متخصص در تاریخ پزشکی در ایران است، در مقاله‌ای زیر عنوان علم ایرانی (همان کتاب میراث ایران) می‌نویسد: 

«پرفسور براون می‌گوید: "اگر از آن‌چه علم عربی [در تمدن اسلامی] نامیده می‌شود، کارهایی را که ایرانیان کرده‌اند، برداریم، بهترین قسمت آن از میان می‌رود."»

نویسنده‌ی مزبور شرح مبسوطی درباره‌ی ایرانیانی که در زمینه‌های زیر سرآمد شدند، ارائه می‌کند: ریاضیات، علم نجوم، طب، گیاه‌شناسی، شمیی که در هر مورد به نقل چند نام که برخی در شمار بنیان‌گذاران مبتکر محسوب شده‌اند، بسنده توان کرد.

هرودوت از یک مهندس ایرانی یاد می‌کند به نام آرتا کابیس، متوفی در 481 پیش از میلاد که در شبه جزیره‌ی آتوس ترعه‌ای حفر کرد، تا ناوگان خشایار شاه از آن عبور کند. 

محمدبن موسی الخوارزمی، بزرگ‌ترین ریاضی‌دان دربار مأمون (مرگش به سال850 میلادی)، مبتکر جبر است. 

ابوریحان بیرونی (973-1048م.) بود که طول‌ها و عرض‌های جغرافیایی را به دقت و صحت اندازه‌گیری کرد و وزن مخصوص درست 18 سنگ گرانبها را به دست داد. 

خیام مطالعات ریاضی را از مرحله‌ای که خوارزمی در آن متوقف شده بود، جلوتر برد. کار اصلی او راجع به معادلات درجه‌ی دوم بود. شکل‌های مختلف معادلات درجه‌ی سوم را به نحوی کامل طبقه‌بندی کرد و برای هریک راه حل هندسی یافت و ساخت. 

محمدبن محمد ابوالوفاء بوزجانی محاسب و مهندس معروف قرن چهارم هجری در هندسه دارای کارهای ابتکاری بود، به حدی که او را از بزرگ‌ترین ریاضی‌دانان تمدن اسلام شمرده‌اند، شاید نخستین کسی بود که تعمیم قضیه‌ی جیوب (سینوس‌ها) را به مثلثات کروی به اثبات رسانید و روش جدیدی برای تنظیم جدول جیوب پیش گرفت. 

نوبخت، منجم ایرانی به یک اعتبار بنیادگذار بغداد فعلی است. 

ابراهیم فزاری (متوفی به سال 777م.) مترجم آثار منجمان هندی به عربی ظاهراً نخستین کسی است که نوعی اسطرلاب را ساخت. 

ابوالحسین صوفی رازی از بزرگ‌ترین منجمان جهان اسلام کتابی مصور درباره‌ی کواکب نوشت. 

ابوسهل کوهی به همکاری یک سازنده‌ی ابزارهای علمی، ابوحمید صاعانی رصدخانه‌ای در بغداد برپا کرد. 

فرغانی نام از فرغانه ماوراءالنهر قطر زمین و قطر سیارات دیگر و فاصله‌ی آنها از یک‌دیگر را حساب کرد. 

از فضل نیریزی رساله‌های متعدد درباره‌ی نجوم باقی مانده است. 

در زمان ملکشاه سلجوقی به احداث رصدخانه‌ی جدیدی فرمان داده شد و کار عمر خیام به وضع تاریخ جدیدی به نام تاریخ یا تقویم جلالی آغاز شد و کار علمی او به قدری دقیق بود که در هر 5 هزار سال فقط یک روز در حساب ایام اختلاف حاصل می‌شود، درصورتی که در تقویم گرگوری در هر 3330 سال یک روز اختلاف به وجود می‌آید. رصدخانه‌ی مراغه به سال 1259م. به خاطر نصیرالدین طوسی ساخته و پرداخته شد (دوران هلاکوی مغول) و مغرب زمین در ریاضیات و نجوم بسیار مدیون اوست. 

فخرالدین رازی کتابی در نجوم و دایرةالمعارفی در علوم به زبان فارسی نوشت که بخشی از یک کتاب او را پرفسور نیکلسن معروف به انگلیسی ترجمه کرده است.

در زمینه‌ی پزشکی نخستین بیمارستانی که از آن اطلاعات مبسوط به دست است، بیمارستان جندی شاپور است که از زمان شاپور اول پایه‌ی آن و مدرسه پزشکی وابسته به آن نهاده شد (271م.) و در آن مرکز علمی و طبی بود که اختلاطی میان طب یونانی، طب هندی و طب ایرانی روی داد و این مرکز سرمشقی برای بیمارستان‌ها، و مدارس طب آینده شد. بعدها زکریای رازی کتابی درباره‌‌ی بینایی نوشت و اول کسی بود که درباره‌ی عمل آب مروراید شرحی نگاشت. ابن سینا بود که معالجه‌ی مجرای اشک را با گذراندن میل طبی در آن متداول کرد. 

سوابق ایرانیان در عملیات جراحی، شکسته‌بندی، تشخیص برخی بیماری‌ها، توصیف بعضی امراض (چون سیاه سرفه، آلرژی یا حساسیت در برابر بوی پاره‌ای گیاه‌ها)، شناخت گیاه‌های طبی، ساختن داروهای شیمیایی، دریافت اهمیت بهداشت عمومی و طب پیشگیری زبانزد پژوهندگان است که مسلماً بعد از مقاله سیریل الگود به فراوانی در این زمینه قلم‌فرسایی کرده‌اند که کتاب «حضور ایران در تمدن اسلام» فقط بیانگر فشرده‌ای از آن است.

در مقاله‌ی ممتع که دکتر عبدالحسین زرین‌کوب زیر عنوان «چگونه می‌توان ایرانی بود – چگونه می‌توان ایرانی نبود» نوشته (کتاب نه شرقی – نه غربی – انسانی، امیرکبیر، 1353) می‌نویسد:

 «آن‌چه تمدن دنیا به ایران مدیون است، آن اندازه هست که اصالت فرهنگ ایرانی را خواه در دوره‌ی پیش از اسلام و خواه در دوره‌ی اسلامی که ادامه‌ی پیش از اسلام وی هم محسوب است، ورای هرگونه تردید قرار دهد، مخصوصاً که تاریخ انسانیت از لحاظ ادب و هنر و همچنین از لحاظ دین و اخلاق به فرهنگ ایرانی بسیار مدیون است...

ایران در هنر موسیقی از راه موسیقی عربی به‌طور غیرمستقیم در موسیقی قرون وسطای اروپا تأثیر گذاشت و در هنر معماری تأثیر آن در به‌هم آمیختن رؤیاهای شرق و غرب حتی از دوره‌ی قبل از اسلام محسوس بود، چنان که محققان تردید دارند که معماری بیزانس بدون تأثیر و نفوذ معماری ایرانی ممکن بود به توسعه و کمالی که بدان دست یافت، برسد. حتی در دوره‌ی اسلامی این رؤیای مرمرین که تاج محل نام دارد و در اگره‌ی هند عالی‌ترین تجسم ذوق معماری را عرضه می‌کند، از قریحه‌ی معمارانی که تربیت ایرانی داشتند، الهام گرفت. 

در دین و اخلاق هم آن‌چه ایرانی به دنیا داده است، قابل اهمیت است. تصور نزاع دائم بین نیکی و بدی  که گرایش انسان به نیکی را  در حکم همکاری در بنای دنیای اهورایی می‌کند، در جهانی که ایده‌آل اخلاقی آشور و بابل درنده‌خویی را بر آن حاکم کرده بود، یک انقلاب اخلاقی برای تمام انسانیت بود. 

قرن‌ها پیش از مسیحیت، مهرپرستی ایرانی فکر برادری بین افراد انسانی را حلقه‌ی پیوند بین پیروان خویش ساخت، چنان که فکر تلفیق بین ادیان بزرگ را که حتی در زمان‌های نزدیک به عصر ما امثال نادرشاه و اکبر امپراطور، آرزویی دسترس‌ناپذیر یافته بودند، تعلیم مانی تا حد زیادی به تحقق نزدیک کرد. 

در توسعه و نشر اسلام نیز ایرانی‌ها کم‌تر از سایر مسلمین نکوشیده‌اند و عرفان اسلامی هم در ادب هیچ قوم اسلامی بهتر از آن‌چه در آثار عطار و جلال‌الدین مولوی و حافظ آمده است، تجلی نیافت. 

بدین‌گونه سرمایه‌گذاری ایرانی در بازار فرهنگ جهان آن اندازه بود که در دادوستد معنوی بین‌المللی برای وی اعتبار کم‌نظیر تأمین کند. درهرحال درست است که آن‌چه ایرانی در مجموع میراث خویش به دنیا مدیون است، قابل ملاحظه است، اما آن‌چه نیز وی به دنیا داده است، اندک نیست و اگر آن را بازستاند، در بسیاری چیزها هست که کار دنیا لنگ خواهد شد.» 

در این که فرهنگ کهن ایران در آثار بهائی، خصوصاً در مکاتیب حضرت عبدالبهاء مورد عنایت است، شبهه نمی‌توان کرد. در کتاب یاران پارسی که مجموعه‌ای از خطاب‌های حضرت بهاءالله و نامه‌های حضرت عبدالبهاء به زردشتیان یا بهائیان زرتشتی‌تبار را در بر می‌گیرد، ملاحظه می‌کنیم که:

اولاً اساطیر و افسانه‌ها و شخصیت‌های اساطیری ایرانیان مورد استناد حضرت عبدالبهاء هم هست، یعنی کسانی چون رستم دستان، کیومرث سر پادشاهان، جمشید، سیاوش، افراسیاب، گشتاسب، جاماست و بسیاری دیگر.

ثانیاً ارتباط معنوی میان آئین زردشت و آئین حضرت بهاءالله به صراحت تصدیق شده است. مثلاً وقتی می‌فرمایند: «آفرین بر این آئین [یعنی آئین بهائی] که گوهر پنهان در کان ایران را آشکار و عیان نمود، تخم پاکی که حضرت زردشت افشاند، به ریزش ابر بخشش انبات کرد و کشت‌زار سبز و خرم شد، وقت خرمن رسید و برکت آسمانی گردید، گنجی که آن سروَر [یعنی حضرت زردشت] اندوخت، در این روز فیروز آشکار شد و گوهر آبدارش به جهان نثار گشت.» باید یادآور شد که آئین زردشت هیچگاه جهانگیر نشد و امروزه هم عده‌ی قلیلی از کشورها حاوی جمعیت زردشتی کیش هستند، ولی آئین حضرت بهاءالله با تصدیق و تمدید و تکمیل آئین زردشت فی‌الواقع «گوهر آبدارش را بر سراسر جهان نثار کرد.»

هم از آن حضرت است: «الحمدلله آتش حقیقت دوباره شعله به آفاق زد [ظهور حضرت بهاءالله] و چنان نائره‌ای بلند نمود  که کیهان برافروخت. اخگر حضرت زردشت را شاه‌بهرام [موعود آئین زردشتی، یعنی حضرت بهاءالله] کوه آتشبار کرد.» 

ثالثاً حضرت بهاءالله دعوی آن دارند که می‌فرمایند: «آن‌چه از پیش گفته شد، در این روزگار پدیدار. بگو ای دوستان خود را از دریای بخشش یزدانی دور منمایید، چه که او بسیار نزدیک آمده، آن که پنهان بود، آمده و خوب آمده.» وچون زردشتیان معتقدند که موعودشان از تخمه‌ی شهریاران کهن خواهد بود، اشاره به تحقیقات میرزا ابوالفضل گلپایگانی می‌فرمایند که این، انتسابِ حضرت بهاءالله را تأیید می‌کند. 

رابعاً فارغ از سه نکته‌ای که گفته شد، مطالعات نگارنده‌ی این سطور که مجملی از آن را در مقاله‌ای در «سفینه‌ی عرفان» درج کرده، حاکی از آن است که از بسیار جهات فلسفه‌ی دیانت بهائی با آئین زردشتی قرابت دارد.  از جمله در مورد اهمیتی که به اراده‌ی انسان می‌دهد و مسئولیت جهانی فرد را در بهبود اوضاع عالم و تحقق دنیای اهورایی معلوم می‌دارد. 

ایران‌شناس بنام فرانسوی رنه کروسه بر آن است که فرهنگ و تمدن ایرانی خصلتی عمیقاً انسانی دارد، خصلتی که اجازه داد در عصر هخامنشی حکومتی مبتنی بر تساهل و مدارا نسبت به همه‌ی مذاهب و اقوام و نژادها به وجود آید. در عصر ساسانی هم با آن که ایران مقید به دین زرتشتی خود بود، همین مدارا و آسان‌گیری را نسبت به کلیسای نسطوری در غرب و نسبت به آئین بودایی در شرق نشان داد.

هم به گفته‌ی این دانشمند، ایران بدون آن که اصالت خود را از دست دهد، همواره حلقه‌ی ارتباطی بین شرق و غرب بوده است. زبانش زبان ادبی بخشی از هند مسلمان گردید، هنرش در زمان ساسانی به تشکیل هنر بیزانسی کمک کرد، در عصر صفوی به تشکیل هنر هندی–مغولی یاری رساند. در زمان مارکوپولو این زبان فارسی بود که به عنوان زبان تجارت و تمدن در سراسر آسیای مرکزی از بخارا تا پکن مورد استفاده و وسیله‌ی مکالمه بود. 

از یک سوی خصلت عمیق انسانی تمدن این سرزمین و از سوی دیگر گشودگی ایران و فرهنگ آن به روی ملل دیگر، دو سجیه‌ای است که در آئین حضرت بهاءالله به کمال وضوح می‌توان بازیافت. 

با نقل عباراتی از حضرت بهاءالله در فصل پیش دیدیم که امر مبارک هم انسانی می‌اندیشد و هم جهانی. در فلسفه‌ی بهائی خیر بر شر تسلط می‌یابد، چنان‌که در آئین زردشتی سرانجام اهورامزدا بر اهریمن پیروز می‌شود. مهرورزیدن به هرچه زیباست، از گل و گیاه گرفته تا انواع هنر مِن‌جمله معماری، نقاشی، موسیقی، از خصوصیات دیگر فرهنگ و مردم ایران بوده  و هست و همین خصلت خجسته را در آئین بهائی نیز به روشنی می‌توان نشانه کرد. 

و بالأخره در مرتبه‌ی بعد از یک صفت مهم سرزمین ایران که خداپرستی و دین‌پذیری بود، غافل نمی‌توان شد و گواهش تسلسل ادیانی چون مهرپرستی، آئین زرتشت، جنبش مانوی، مذهب شیعه و انواع فرقه‌ها بود که در برابر خود اندیشه‌ی «وحدت ادیان» را به عنوان یکی از تعالیم اساسی حضرت بهاءالله دارد، تعلیمی که به این صراحت و قوت و عمق نظیرش را حتی در قرآن که از توالی ادیان مختلفه سخن می‌گوید، نمی‌توان یافت. 

چنانکه در فصل بعد خواهیم دید، آئین بهائی گرچه پیوند خاصی با فرهنگ ایران زمین دارد، اما در مرتبه‌ی اولی یک آئین جهانی و ناظر به کل تمدن بشری است. دلبستگی به ایران فقط جزئی از عشق و مهر به کل عالم است. آثار بهائی از انتقاد جنبه‌های نامطلوب فرهنگ ایران عاری نیست. تنگ‌بینی وطنی را محکوم می‌کند، تعصب مذهبی شیعه را مطرود می‌داند، مقاومت در برابر تجدد جهان فراگیر را نمی‌پسندد و ایرانیان را به جبران عقب‌ماندگی از کاروان علم‌ و صنعت و تمدن می‌خواند و از شگفتی‌ها آن که در دل یک جامعه‌ی واپس‌نگر، امر بهائی توانسته است جمعیتی نوپذیر، پیشرو و مشتاق دادوستد فکری و فرهنگی با سراسر عالم به‌وجود آورد و رشد و نمو دهد و این امر«معجزه‌ی» کوچکی نیست.

فصل هشتم

دیانت بهائی در این یک‌ قرن ‌و نیم چه کرده است؟

هر چند به ظاهر این فصل ارتباط استواری با موضوع اصلی این کتاب، یعنی موضوع  دیانت بهائی در برابر پدیده‌ی جهانی‌شدن ندارد، اما به نظر می‌رسد که آوردنش مفید فایدتی است، زیرا وجود جامعه‌ی بهائی ثابت کرده است که نقشه‌ی حضرت‌ بهاءالله برای ایجاد یک نظم جهان‌شمول و پایه‌ریزی یک تمدن فراگیر از مقوله‌ی خیال‌پروری نیست، بلکه با تأسیس چنین جامعه‌ای مقدمات تحقق آن نظم و زمینه‌سازی آن مدنیت جهان‌آراء آغاز شده است. 

مؤمنان اولیه‌ی دیانت بهائی به‌طور عمده از جامعه‌ی شیعی-شیخی روی به ظهور جدید آورند، اما دیری نگذشت که در همان دوران حیات مؤسس این آئین، حضرت بهاءالله، جمع کثیری از یهودیان و زردتشتیان به جامعه‌ی بهائی گرویدند و به دنبال آن در زمان حضرت عبدالبهاء به علت نفوذ امر مبارک نخست در امریکا و بعد در اروپا عده‌ی قابل ملاحظه‌ای از مسیحیان به جامعه‌ی مذکور پیوستند و حتی به نشر آن در قارات دیگر اهتمام کردند، به‌طوری‌که درحال‌حاضر شماره‌ی گروه‌های قومی-نژادی که در آئین حضرت بهاءالله پذیرفته شده‌اند، از دوهزاروصد تجاوز می‌کند.  و عملاً نمایندگان کلیه‌ی ادیان و مذاهب عالم را در جامعه‌ی سراسری بهائی می‌توان یافت و در نتیجه در طول یک‌قرن ونیم، امر بهائی توانسته راهی را که مسیحیت برای اشاعه‌ی پیام خود طی قرن‌های متمادی پیموده، طی کند و از جهت گسترش بلافاصله بعد از آئین دوهزارساله‌ی حضرت مسیح قرار گیرد. 

آخرین آمارهای موجود حکایت از آن می‌کند که مسیحیان درحال‌حاضر در 239 کشور و سرزمین سکونت دارند و بهائیان در 222 کشور و سرزمین پراکنده هستند. پس تشکیل یک جامعه‌ی فراگیر جهانی را به عنوان یکی از گام‌های مهم نخستین در راه ایجاد دنیای وحدت‌یافته‌ی آینده می‌توان تلقی کرد و باید یادآور شد که پس از تشکیل سازمان ملل متحد، جامعه‌ی بین‌المللی بهائی توسط آن سازمان و برخی از شعباتش به رسمیت شناخته شده و در زمینه‌های متعدد این جامعه با جامعه‌ی جهانی همکاری دارد. 

فرمانبری این همه جوامع ملی بهائی از مرکز اداری–روحانی واحد که همان بیت‌العدل اعظم باشد (مستقر در حیفا) نشانه‌ی دیگری است بر آ‌ن که رؤیای حضرت شوقی افندی که به سخنان ایشان قبلاً اشارت رفت، دالّ به علاقه‌ی آن حضرت به تشکیل یک جامعه‌ی جهانی متحد، لااقل در مقیاس جامعه‌ی بهائی به واقعیت پیوسته است. 

در همین مدت کوتاه و به‌خصوص از زمانی که حضرت شوقی ربانی زمام امور جامعه‌ی بین‌المللی بهائی را به‌دست گرفتند (سال 1921) و به‌طور عمده بعد از اجرای نقشه‌ی ده‌ساله توسعه‌ی امر بهائی در سراسر جهان (63-1953) که منتهی به تشکیل بیت‌العدل اعظم گردید، ادبیات بهائی به اکثر زبان‌های زنده‌ی دنیا و حتی لهجه‌های منطقه‌ای و گاه محلی ترجمه شد. به‌طوری که در آمارهای کنونی ذکر 800 زبان و گویش به عنوان السنه‌ای که آثار بهائی به آنها ترجمه شده، آمده است و این هم جلوه‌ی دیگری از تحقق پدیده‌ی جهانی‌شدن در این جامعه‌ی مذهبی است. 

بسیاری از بهائیان در سال‌های بعد از جنگ اول جهانی زبان اسپرانتو را آموختند، به امید آن که اگر روزی این زبان جنبه‌ی بین‌المللی به معنی کامل کلمه پیدا کند، بتوانند در آن زبان به اشاعه‌ی امر بهائی بپردازند. در میان اسپرانتیست‌ها دختر پرفسور زامنهوف، لیدیا، به امر بهائی گروید و سرانجام هم در دوره‌ی فاجعه‌آمیز حکومت نازی به شهادت رسید. 

همکاری جامعه‌ی بهائی و جمعیت اسپرانتیست‌ها در شروع صلح و تفاهم بین‌المللی یکی از شاخص‌های مهم جهان‌گرایی بهائیان در فاصله‌ی دو جنگ بین‌الملل اول و دوم است. 

از مهم‌ترین اقداماتی که در طی دهه‌های دوم قرن بیستم در مسیر جهان‌گرایی صورت گرفت، سفر سه ساله‌ی حضرت عبدالبهاء، دومین چهره‌ی برجسته‌ی آئین بهائی به اروپا و امریکا بود. حضرت عبدالبهاء در سفرهای خود مکرراً لزوم اتحاد شرق و غرب و ضرورت دادوستد تمدنی و فرهنگی سخن گفتند که ذکر نمونه‌ای از این سخنان در این جا مناسب است. 

چنان که در خطابات آن حضرت در مورد تلفیق تمدن مادّی (غرب) و تمدن روحانی (شرق) در نیویورک به تاریخ 15 اپریل 1912 فرمودند:

 «الحمدلله ترقیات مادیه در این بلاد حاصل است، ولکن مدنیت مادیه تنها کفایت نکند، زیرا ترقیات مادیه قوه‌ی دینامیت و توپ کروپ ایجاد نماید، آلات حرب زیاد کند، خیر و شر را هر دو ترقی می‌دهد. جمیع این خونریزی‌ها و آلات جنگ و حرب از نتایج مدنیت مادیه است. هرگاه این مدنیت مادیه به مدنیت الهیه منضم شود، آن وقت کامل گردد... مدنیت مادی به مثابه‌ی جسم انسان است، اگر منضم به روح شود، حیات یابد و الّا جیفه‌ای است و متعفن می‌شود.»

در همان شهر در تاریخ 12 می 1912 فرمودند: «امتیازات جنسی و اختلاف قومی وهم محض است، زیرا نوع بشر یکی است، کل یک جنسند و جمیع سلاله‌ی یک شخص، همه ساکن یک کره‌ی ارضند و اختلاف جنس [نژاد] در آفرینش و خلقت الهی نیست... جمیع برگ یک درختند و امواج یک بحر، اثمار یک شجرند و گل‌های یک گلستان. آیا محاربات و اختلافات اوطان، یعنی این شرق است، این غرب است، این جنوب است و این شمال است، این جایز است؟ لاوالله. محض اوهام است، صرف تصور و خیال. جمیع ارض قطعه‌ی واحده است وطن واحد. لهذا نباید بشر متمسک به این اوهام شود...» 

در فیلادلفیا فرمودند (8 جون 1912): «تضرع به درگاه الهی می‌کنم که این شرق و غرب را یک اقلیم فرماید و این ادیان را یک دین نماید، این نفوس را یک نفس کند، جمیع انوار یک شمس و امواج یک دریا گردند...» 

در پاریس به تاریخ 6 نوامبر 1911 فرمودند: «من از شرق آمدم به غرب. در شرق می‌شنیدم که اهالی غرب احساسات روحانی ندارند. حال ملاحظه می‌کنم که الحمدلله احساسات روحانی دارند، بلکه احساسات روحانیتشان از شرق بیشتر است، ولی تا به جال مربی روحانی نداشتند. هرگاه چنانچه مانند مربیان شرق، در غرب پیدا شده بود، معلوم بود که غرب در چه درجه‌ای بود. اگر تعالیمی که در شرق اشتهار یافت [اشاره به امر مبارک] در غرب اشتهار یافته بود، حال معلوم بود، چه روحانیتی ظاهر شده بود...» 

و در همان پاریس فرمودند (21 نوامبر 1011): «ترقیات مادیه سبب آسایش عالم انسانی [مراد حصول صلح] و ترقی عالم اخلاق نیست، بلکه اگر منضم به احساسات روحانیه شود، آن وقت ترقی حاصل می‌شود.» 

ذکر این نکته مهم است که تشویق حضرت عبدالبهاء به ارتباط و اتحاد شرق و غرب در عالم نظر  و امل باقی نماند، بلکه در زمان همان حضرت عده‌ای از مربیان امریکایی تشویق شدند که به ایران روند و در تقویت مدارس بهائی، تأسیس مدرسه‌ی دختران، تربیت مادران و حتی ایجاد یکی از اولین بیمارستان‌های مدرن ایران اهتمام کنند که داستان آن در کتاب «نقش بانوان در پیوند خاور و باختر»  آمده است.

معلمان متعددی هم به هندوستان رفتند و روابط الفت میان شرق و غرب به اندازه‌ای بود که یک بهائی هند برای پرستاری از یک معلم غربی بهائی آنقدر از وجود خود مایه گذاشت که آن برادر غربی بهبود یافت و خود از آفت مرض جان باخت.  

ذکر این نکته در این جا مفید است که «اندیشه‌ی نجاست» اهل سایر مذاهب که سابقاً در میان مسلمانان و شیعه خصوصاً وجود داشت و موجب احتراز آنان از معاشرت و مصاحبت یهودیان، زردشتیان و دیگران می‌شد، عملاً به قوه‌ی وحدت‌بخش آئین بهائی در ایران مرتفع شد و چنان که قبلاً اشاره شد، عده‌ی کثیری از اهل ادیان غیرمسلمان در همان عصر حضرت بهاءالله به امر مبارکش ایمان آوردند و ازدواج‌های فیمابین صورت گرفت. چنان‌که به هدایت خود حضرت عبدالبهاء به هنگام اقامت در امریکا یک وکیل حقوقی سیاه با یک زن سفید که هر دو بهائی بودند، ازدواج کردند  در زمانی که ازدواج سیاه و سفید به‌صورت عادی و رسمی تقریباً از محالات بود و حضرت عبدالبهاء بیش از یک بار از اقامت در هتل‌هایی که ورود سیاهان در آن ممنوع بود، امتناع فرمودند و درسی به اهل تعصب نژادی در آن دیار دادند. 

نقشی که دیانت بهائی از آغاز در اعتلاء حیثیت و مقام زنان ایفا کرده، خود درخور مطالعه‌ای جداگانه است که بی‌گمان در حدّ یک کتاب تواند شد. 

در زمینه‌ی امتزاج نژادها یادآوری این نکته ضرور است که پس از انتشار امر مبارک در هندوستان نیز فواصل اجتماعی از میان اکثریت و قشرهای فرودست جامعه (کاست‌پلیدان یا برون‌کاست) برداشته شد و یک جامعه‌ی همدل متحد به‌وجود آمد که آن هم در زمان خود حالت «معجزه» داشت.

بر آن چه رفت باید افزود که جامعه‌ی بهائی از ابتدا به موضوع تربیت روحانی کودکان خود اهمیت مخصوص داد و آن‌چه در کلاس‌های کودکان به آنان تعلیم می شود، در درجه‌ی اول اعتقاد به یگانگی نوع انسان و وحدت ادیان و برابری همه‌ی نژادها و اقوام است و به عبارت روشن‌تر، هم درحال‌حاضر، شهروندان یک دنیای وحدت‌یافته در کلاس‌های اطفال بهائی در دست تربیت هستند. وقتی توجه کنیم که جامعه‌ی بهائی در یک‌صدهزار نقطه در جهان سکونت دارد، اهمیت گسترش و ناچار تأثیر و نفوذ چنین اقدامی را ندیده نمی‌توان گرفت. 

این نکته گفتنی است که هم در خانواده و هم در کلاس‌های درس اخلاق، کودکان تعلیم مناجات می‌بینند و مناجات‌هایی که می‌آموزند که به درگاه الهی هنگام بیان رازونیاز تلاوت کنند، از این قبیل است:

«ای خداوند مهربان، این اطفال نازنین صنع دست قدرت تواند و آیات عظمت تو. خدایا، این کودکان را محفوظ بدار، مؤید بر تعلیم کن و موفق به خدمت عالم انسانی فرما...ع ع»

«ای خدای مهربان... ما را موفق بر آن فرما که چون به بلوغ رسیم، به خدمت ملکوتت پردازیم، سبب تربیت دیگران شویم، چون شمع روشن گردیم و چون ستاره بدرخشیم... ع ع»

«ای ربّ انبته نباتاً حسناً حتی یتعطّر الآفاق من انفاس طیب فوحات ازهاره... ع ع» 

مناجات‌هایی که همه روح خدمت به بشریت را در ذهن پذیرای کودکان القا می‌کند.

در آثار کنونی بهائی آمده که بهائیان در  نقاط مختلف جهان، خصوصاً در ممالک در حال ‌رشد، حدود 600 طرح اجتماعی و اقتصادی را به سود جامعه‌های محلی به موقع اجرا نهاده‌اند. شماره‌ی این طرح‌ها و نوع کیفیت آنها که به نیازهای محلی مربوط است، ممکن است که در طی سال‌ها تغییر کند، ولی آن چه مهم است، این است که بهائیان با آن که منابع محدودی دارند، (زیرا هفت میلیون جمعیت بهائی قابل مقایسه با یک میلیارد کاتولیک در جهان نیست) اما در کارهای خیریه و عام‌المنفعه سهمی قابل ملاحظه دارند و وظایف خود را به امور اخلاقی و روحانی محدود نمی‌بینند، بلکه معتقد هستند که در تخفیف آلام و افزایش رفاه و تأمین ترقی مردم باید کوشا باشند و عده‌ای بنیادها نیز از طرف افراد بهائی تأسیس شده که مثلاً به بهداشت و سلامت مناطق دور از دسترس و ایجاد مدارس در نقاط منزوی یاری رسانند. 

دیانت بهائی هم چون آئین زردشتی که در همان سرزمین ایران به ظهور رسید، به آبادانی جهان اهمیت می‌دهد و از این جهت از ادیانی که همه‌ی تأکیدشان بر حیات اخروی است، متمایز است. 

نمونه‌ی درخشانی از این طرح‌های اجتماعی–اقتصادی، خدماتی بود که جامعه‌ی بهائیان ایران در آن سرزمین به روزگاری که مدارس نوین وجود نداشت، یعنی در حدود سنه‌ی 1900 میلادی آغاز کردند و منتهی به تأسیس حدود 50 تا 60 مدرسه‌ی ابتدایی و متوسطه شد که تاریخ آنها و اثرات این مدارس را که درهاشان به روی همه‌ی جامعه گشوده بود، از جمله در کار تعلیم ‌و تربیت دختران، محققی اسرائیلی، آقای دکتر سولی شاهور (استاد دانشگاه حیفا) در کتاب The Forgotten Schools: The Baha’is and Modern Education in Iran 1895-1934, Tauris Publishers, 2009. تشریح کرده است، مدارسی که در نهایت، به علت تعصبات مذهبی حاکم بر فضای ایران به دستور دولت تعطیل شد و بی‌گمان تعطیل آنها ضایعه‌ی بزرگ فرهنگی برای همه‌ی جامعه‌ی ایران بود. 

می‌دانیم که جامعه‌ی بهائی فاقد طبقه یا قشر روحانی «حرفه‌ای» است و به جای حفظ سلسله‌ی مراتب سنتی، مروج برابری در جامعه است و  افرادی که منتخب خود جامعه هستند، وظیفه‌ی اداره‌ی امور جامعه را در مدت مشخص به عهده می‌گیرند و به عبارت دیگر این جامعه توانسته یک دموکراسی به مقیاس جهانی تأسیس کند. باید متذکر بود که درحال‌حاضر شماره‌ی محافل ملی به حدود 180 بالغ می‌شود و شماره‌ی محافل محلی که آمار آنها در سال‌های 4-2003 ارائه شده، تعدادشان به 9631 سر می‌زند و به این ترتیب جوامع در هر کجا باشند –اعم از روستا، شهر یا بادیه –امور خود را خود اداره می‌کنند و این تجربه‌ی دموکراسی از پایه در کم‌تر دیانتی به چشم می‌خورد و البته محافل اعم از محلی و ملی ملزم هستند که گزارش خود را به جامعه‌ای که به خدمتشان مأمور شده‌اند به‌طور مرتب ارائه کنند و این نوع شفافیت هم البته در نظام‌های مبتنی بر سلسله مراتب غلیظ مشاهده نمی‌شو د.

بی‌تردید بی‌سوادی در جامعه‌ی بهائی به‌ندرت دیده می‌شود، زیرا از وظایف هر فرد تلاوت روزانه‌ی کلمات الهی است و اگر جماعتی عاری از خط و سواد وارد جامعه‌ی بهائی شود، وظیفه‌ی محفل روحانی محل است که موجبات آموزش آن را فراهم آورد. بعد به مدارسی که توسط بهائیان در ممالک مختلف ایجاد شده‌اند اشاره خواهد رفت. مدارسی که البته به روی همه‌ی اهالی هر محل گشوده است و البته فرزندان بهائی نیز در آن تحصیل سواد و دانش کرده و می‌کنند. 

جامعه‌ی بهائی از جوامعی است که نسبت تحصیل‌کردگان عالی در آن بالنسبه بالاست و این امر به مقدار بسیار مدیون تأکیدی است که در آثار بهائی نسبت به اهمیت علم و سواد و حتی سبقت جستن از سایرین در این عرصه معمول شده. بی‌جهت نیست که جوامعه بهائی از ابتدا شاهد ظهور و درخشش علمایی در رشته‌های مختلف بوده‌اند و این امر انحصار به علوم الهی و کلامی نداشته و به این ترتیب جامعه‌ی بهائی کوشیده است که سهم خود را در پیشرفت معارف علمی و ترقی تمدن جهانی ایفا کند. 

نگارنده‌ی این سطور در موضع دیگری نقشی را که بهائیان ایران در پیشرفت فرهنگ و جامعه‌ی سرزمین خود داشته اند، تشریح  کرده  بی‌گمان همین کار را درباره‌ی سرزمین‌های دیگر که جامعه‌ی بهائی از نظر کمّی در آنها اهمیت دارد نیز می توان کرد.

این را هم اضافه کنم که بی‌گمان هیچ دیانتی قبل از آئین بهائی این همه در ستایش علم و خرَد و تجلیل از علماء تأکید نکرده است که این امر جدید و از  جمله:‌«صاحبان علوم و صنایع را حق عظیم است بر عالم یشهد بذلک امّ‌البیان فی هذالمقام‌المبین.»  

«سبب علوّ وجود و سموّ آن علوم و فنون و صنایع است. علم به منزله‌ی جناح است از برای وجود و مرقات است از برای صعود. تحصیلش بر کل لازم.»

«در تحصیل کمالات ظاهره و باطنه جهد بلیغ نمایید، چه که ثمره‌ی سدره‌ی انسانی کمالات ظاهریه و باطنیه بوده. انسان بی‌علم و هنر محبوب نه، مثل اشجار بی‌ثمر بوده و خواهد بود. لذا لازم که به قدر وسع، سدره‌ی وجود را به اثمار علم و عرفان و معانی و بیان مزین نمایید.» 

«اعظم موهبت الهی برای انسان علم است و امتیاز انسان از حیوان به عقل و علم است.» 

«فلاسفه‌ی الهیون نظیر سقراط و افلاطون و ارسطو فی‌الحقیقه شایان احترام و مستحق نهایت ستایشند، زیرا خدمات فائقه به عالم انسانی نموده‌اند و همچنین فلاسفه‌ی متفننون معتدل  که خدمت کرده‌اند. ما علم و حکمت را اساس ترقی عالم انسانی می‌دانیم و فلاسفه‌ی وسیع‌النظر را ستایش می‌نماییم.» 

این که شخصیت‌های متعددی از علما مجذوب دیانت بهائی شدند و به ستایش آن لب گشودند، علمایی چون پرفسور اگوست فورل، لئو تولستوی، پرفسور ادوارد براون، دکتر چین، ژرژ تاونزند و دیگران به آسانی قابل توجیه است. 

جامعه‌ی بین‌المللی بهائی از هنگامی که به همکاری با سازمان ملل متحد پرداخته (به عنوان یک جامعه‌ی غیردولتی، با اهداف انسانی) مصدر خدمات بسیاری شده که حق است، به پاره‌ای از آنها اشارت رود. از جمله این خدمات است: 

صدور بیانیه‌هایی به مناسبت کنفرانس‌های مهم بین‌المللی نظیر مجمعی که به مناسبت سال بین‌المللی صلح در سال 1985 تشکیل شد و هیئت رئیسه‌ی جامعه‌ی بهائی، یعنی بیت‌العدل اعظم اعلامیه‌ای زیر عنوان «وعده‌ی صلح جهانی» ارائه کرد که به تصدیق کارشناسان در شمار بهترین اسنادی است که در زمینه‌ی ابعاد و عناصر و عوامل یک صلح بین‌المللی پایدار نوشته شده است و معلوم می‌دارد که از دیدگاه بهائی صلح تنها ترک مخاصه و عقد یک عهدنامه‌ی عدم تعرض بین دول نیست، بلکه باید –برای آن که متکی بر پایه‌های استواری باشد و دوام کند– با اقدامات بسیار مهم دیگری توأم و قرینه شود، از قبیل ریشه‌کنی نژادپرستی، طرد ملیت‌پرستی مفرط، رفع تعصبات مذهبی، کاهش فواصل میان اغنیا و فقرا، برابری حقوقی زنان و مردان، تعلیم‌وتربیت عمومی معطوف به جهان‌دوستی و مهر انسانیت و بالأخره قبول اصل وحدت عالم انسانی، یعنی وحدت اصلیه‌ی نوع بشر. 

دفتر جامعه‌ی بین‌المللی بهائی(BIC)  به مناسبت کنفرانس‌های دیگر، اعلامیه‌هایی از جمله درباره‌ی طبیعت و محیط زیست، توسعه‌ی اجتماعی و دیگر زمینه‌های مورد علاقه، صادر کرده است و یکی از آن اعلامیه‌ها که مورد تحسین عمومی قرار گرفت، عنوانش «نقطه عطف برای بشریت» بود که با کمال صراحت اصلاحاتی را که در سازمان ملل متحد باید روی دهد و مراحلی را که باید طی کرد تا صلح و وحدت در صحنه‌ی جهانی برقرار گردد، توصیف و تعیین می‌کرد. 

ذیلاً نمونه‌ای از اعلامیه هایی را که در زمینه‌های مختلف توسط(BIC) دفتر جامعه‌ی بین‌المللی صادر و توزیع شده که مراجعه به آنها از لحاظ آشنایی با موضع اهل بهاء در برابر مسائل جهانی مفید است، متذکر می‌شود:

1- وعده‌ی صلح جهانی، صادر در سال 1985.

2- نقطه‌ی عطف برای بشریت (یا ملت‌ها)، صادر در سال 1995.

3- نعمت و ثروت برا ی جامعه‌ی بشری، صادر در سال 1995.

4- جست‌وجوی ارزش‌ها در یک عصر انتقالی که به مناسبت شصتمین سال تأسیس سازمان ملل متحد در سال 2005 صادر شده. 

5- بیانیه درباره‌ی آزادی دین و عقیده، سال 2005. 

6- ریشه‌کنی فقر – یک‌دل و یک‌جان با هم پیش ‌رفتن، سال 2007.

7- فرهنگ و ضرورت ریشه‌کنی خشونت و بر ضد زنان و دختران، سال 2006.

8- بناکردن یک فرهنگ جهان‌شمول، وحدت نژادی، سال 2001.

از جمله سازمان‌های خصوصی که در ارتباط با تشکیلات بهائی و تعالیم این آئین فعال است و در عرصه‌ی بین المللی خدمات ارزنده‌ای کرده، باید از EBBF   انجمن اروپایی بهائی  در عرصه‌ی امور اقتصادی یاد کرد که مطالعات سودمندی درباره‌ی این که  چگونه می‌توان توسعه‌ی اقتصادی را با ملاحظات اخلاقی سازش داد و مقرون کرد، نشر کرده است که این خود زمینه‌ی مساعدی برای شالوده‌ریزی اقتصاد آینده‌ی جهان تواند بود. این انجمن در بسیاری از کشورهای دنیا سمینارها ترتیب داده و در نشر افکار انسانی خود توفیق بسیار به‌دست آورده است. 

در دنیایی که نئولیبرالیسم به عنوان ایدئولوژی اقتصاد جهانی مطرح شده، عاری از هرگونه ملاحظات اخلاقی و انسانی و این همه مصیبات به بار آورده است (که بحران سال‌های 8-2007فقط یک نمونه از آن است). خدمات انجمن مذکور متدرجاً دارد بسط پیدا می‌کند و امیدی به امکان تجدید نظر در آن ایدئولوژی سودپرست افراطی را در دل‌ها نگاه می‌دارد.

نقل عباراتی چند از بیانات حضرت عبدالبهاء به مناسبت موضوع به مورد است. 

در یکی از خطابات آن حضرت درباره‌ی یکی از تعلیمات این امر الهی که تعدیل معیشت است، چنین آمده است: 

«تعلیم ششم حضرت بهاءالله تعدیل معیشت است، یعنی باید قوانین و نظاماتی گذارد که جمیع بشر به راحت زندگانی کنند، یعنی همچنان که غنی در قصر خویش راحت دارد و به انواع موائد سفره‌ی او مزین است، فقیر نیز لانه و آشیانه داشته باشد و گرسنه نماند، تا جمیع نوع  انسان راحت یابند. امر تعدیل معیشت بسیار مهم است و تا این مسئله تحقق نیابد، سعادت برای عالم بشر ممکن نیست.» 

این نکته درخور توجه است که پیوسته حضرت عبدالبهاء از رفاه و سعادت نوع بشر سخن می‌گویند و علاوه بر وضع قوانین در جهت تعدیل معیشت عمومی، یعنی توزیع عادلانه‌تر درآمد و ثروت، توصیه می‌فرمایند که به مدد تربیت اخلاقی، جامعه و اغنیا به وظیفه‌ی روحانی خود که نگه‌داری از فقراست، (چنان‌چه می‌فرمایند: «فقرا امانت منند در میان شما.») اهمیت دهند و حتی کار بدان‌جا رسد که ثروتمندان «از خصایص [یعنی آن‌چه بدانان مختص است] و مایحتاج اموال خود انفاق نمایند و دیگران را بر خود ترجیح دهند، ولی به رضایت و روحانیت.» کما این که کارگر و کارمند بهائی هم به کار با نظر دیگری نگرند و آن را فرصت خدمت به بشریت و نوعی عبادت تلقی کنند. 

با توضیحاتی که آمد، مبالغه نخواهد بود که بگوییم، جامعه‌ی بهائی از نادر جمعیت‌هایی در عالم است که نه فقط از پدیده‌ی جهانی‌شدن استقبال می‌کند، بلکه خود را برای استحاله‌ای که عالم انسانی برای ورود به این مرحله‌ی نوین بدان نیازمند است، آماده می‌سازد. پس دانشمند معاصر، اروین لازلو حق داشت که در مجلسی خطاب به بهائیان اعجاب خود را از مشاهده و مطالعه‌ی این جامعه اظهار دارد و بگوید که شما در عین متکثربودن (یعنی مرکب‌بودن از عناصر متفاوت)، متحدترین جامعه‌ای هستید که من می‌شناسم و تنها جامعه یا جمعیتی در دنیا هستید که نقشه‌ای برای آینده‌ی جهان دارید.

فصل نهم

یک تمدن جهانی نیازمند یک دیانت جهانی است

یکی از قوانین خلقت که در جهان حیات مصداق کامل دارد، سیر تکاملی موجودات به سوی پیچیدگی روزافزون است که مثلاً در ولادت و رشد و نمای انسان و تحول جوامع به چشم می‌خورد. جامعه‌ی بشری –چنان که حضرت ولی‌ امرالله یادآورد شده‌اند– از سلول خانواده شروع شده و بعد به کِلان و قبیله و اتحاد قبایل و شهر (مدینه) رسیده و سرانجام به‌صورت پیچیده‌ی حیات ملی و بعد بین‌المللی نمودار شده است که ناچار مرحله‌ی بعد جهانی‌شدن است، نه فقط به معنی وسعت‌گرفتن جامعه و جغرافیا، بلکه به مفهوم گسترش و نیرومندی و ژرفایی روابط اقتصادی–اجتماعی– فرهنگی و مانند آن بین دول و ملل که در جهان امروز شاهد آن هستیم.

در فصول قبل روشن کردیم که سیر بر سوی جهانی‌شدن اجتناب‌ناپذیر است و این که ناچار جهانی‌شدن مسائل تازه سراسری و فراگیری مطرح  می‌کند که چاره‌جویی آنها هم نمی‌تواند جز به تدابیر جهانی واقدامات دنیا شمول صورت پذیرد. البته این تدابیر واقدامات ایجاد یک نظام تشکیلاتی جهانی را اقتضا می‌کند و کاری نیست که از طریق آن‌چه Gouvernance mondiale  خوانده شده، یعنی وجود سازمان‌های متعدد عمومی و خصوصی بین‌المللی و‌ شرکت‌های چندملیتی و غیر آن که هرکدام راه خود را بگیرند، عملی شود، بلکه به راستی یک نظام سیاسی فدرال جهانی را ایجاب می‌کند. 

مطلبی که در این فصل می‌خواهیم بدان بپردازیم، این است که چنین نظام جهان‌شمولی نیازمند یک دیانت جهانی است که پایه‌های آن را در دل‌های مردم استوار کند و اخلاقیات ضرور برای زندگی و رفتار در چنین دنیای فراگیری را القا نماید. 

تاریخ گواه آن است که از آغاز، ادیان الهی نقش بارزی در تأسیس و توسعه تمدن‌ها ایفا کرده‌اند. مطلبی که در مطالعه‌ی تاریخ اثر آرنولد توینبی مشهود و مکشوف است و در این اواخر هم روژه گارودی در کتاب (چگونه انسان به انسانیت رسید» به توضیح آن پرداخته است و حضرت عبدالبهاء در مبحث نخستین کتاب مفاوضات که تقریرات شفاهی آن حضرت به خانم کلیفورد بارنی (دریفوس) امریکایی است، به اثبات آن اهتمام فرموده‌اند. 

آن‌چه در این جا یاد آوردنش ضروری است، این است که ادیان در گذشته نظرشان بیشتر به اتحاد قبایل و برقراری حسن رابطه میان مؤمن و غیرمؤمن و ایجاد وحدت در داخل جامعه‌ی دینی خود معطوف بوده، درحالی‌که برای دنیای امروز آئینی ضروری است که به صراحت جهان‌دوستی و اصل وحدت عالم انسانی را اعلام کند و در زندگی روزمرّه‌ی مردم منعکس سازد، چنان‌که امر حضرت بهاءالله فرموده است. 

از مهم‌ترین منشورهای اخلاقی–دینیِ عالم همان ده فرمان است که بر حضرت موسی نازل شد و تأثیر عمیق در آئین مسیحی نهاد و اگر مواد آن را مورد توجه قرار دهیم، محدودیت دایره ارتباطات انسانی را در عصر قدیم خوب نشان می‌دهد. 

«پدر و مادر را احترام نما، تا روزهای تو در زمینی که یهوه خدایت به تو می‌بخشد، دراز شود، قتل مکن، زنا مکن، دزدی مکن، بر همسایه‌ی خود شهادت دروغ مده، به خانه‌ی همسایه‌ی خود طمع مَوَرز و به زن همسایه‌ات و غلامش و کنیزش و گاوش و الاغش و به هیچ چیزی که از آن همسایه‌ی تو باشد، طمع مکن.» 

هرچند دایره‌ی این ارتباطات در تعالیم حضرت مسیح بسیار وسعت می‌یابد، معذلک «وعظ بر روی جبل» حاکی از آن است که هنوز با دنیای همه فراگیر امروزی فاصله دراز است. از بیانات آن حضرت است: «شنیده‌اید که به اولین گفته شده است، قتل مکن و هر که قتل کند، سزاوار حکم شود، لیکن من به شما می‌گویم، هر که به برادر خود بی‌سبب خشم گیرد، مستوجب حکم باشد... شنیده‌اید که به اولین گفته شده است، زنا مکن، لیکن من به شما می‌گویم، هرکس به زنی نظر شهوت اندازد، همان دم در دل خود با او زنا کرده است... باز شنیده‌اید که به اولین گفته شده است که قسم دروغ مخور، بلکه قسم‌های خود را به خداوند وفا کن، لیکن من به شما می‌گویم، هرگز قسم مخورید به آسمان، زیرا که عرش خداست و به زمین، زیرا پای‌انداز اوست... شنیده‌اید که گفته شده است، چشم به چشمی و دندانی به دندانی، لیکن من به شما می‌گویم، با شریر مقاومت مکنید، بلکه هر که به رخساره‌ی راست تو طپانچه زند، دیگری را نیز به سوی او بگردان... شنیده‌اید که گفته شده است، همسایه‌ی خود را محبت نما و با دشمن خود عداوت کن، اما من به شما می‌گویم که دشمن خود را محبت نمایید... پس شما کامل باشید، چنان‌که پدر شما که در آسمان است، کامل است.»

چنان که ملاحظه می‌شود به تعلیمات اخلاقی حضرت مسیح در حقیقت تلطیف و تعلیهٔ همان تعلیمات حضرت موسی است که در احکام عشره داده شده بود. البته با وجود قرابت کامل تعلیمات مسیحی به اخلاق بهائی، باید متذکر بود که حضرت بهاءالله دایره‌ی محبت را به مقیاس سراسر جهان بسط داده‌اند. عبارات زیر گویای این حقیقت است:

"قل قد جاء الغلام لیُحیی العالم و یتّحد من علی‌الارض کلها."

"طوبی از برای نفسی که در فراش تکیه نماید و قلبش به محبت اهل عالم منور باشد."

"مالک قدر در منظر اکبر، عباد ارض را به آن چه که سبب تألیف قلوب و اتحاد و اتفاق نفوس است، امر می‌نماید."

"یا احبائی، ماخُلقتم لانفسکم بل للعالم. ضعوا ما ینفعکم و خُذوا ما ینتفع به‌العالم."

"آن چه سبب نفع عالم است، هرچه باشد، لدی‌الله مقبول و محبوب و دون آن، هرچه باشد، مردود"

 در ادیان گذشته برخی از افکار و آداب، یعنی عناصر فرهنگ زمان مورد نقد قرار گرفتند. مثلاً سوداگری یهود را در داخل کنیسه، حضرت مسیح  محکوم فرمودند و بت‌پرستی و شرک اعراب جاهلی را حضرت محمد مطرود شمردند، اما حضرت بهاءالله مجموعه‌ی تمدن عصر خود را مورد توجه و نیز سنجش قرار دادند و اصولاً بحث تمدن را که در کتب سماوی گذشته به علت عدم اقتضای زمان مسکوت بود، مطرح کردند. 

تمدن غرب را از جهاتی ستودند (ترقی علم و صنعت، دموکراسی پارلمانی) و از جهاتی مورد نقد قرار دادند (ساخت سلاح‌های جهنمی و خروج از صراط اعتدال در آن تمدن) و شرقیان را به اخذ تمدن غربی در جهات خوب و مثبت آن (از طریق رساله‌ی مدنیه‌ی حضرت عبدالبهاء) تشویق کردند و حتی حضرت عبدالبهاء به بررسی تمدن حقیقی که باید با صلح جهانی توأم و قرین شود، نظر گشودند. عبارات زیر نقل از همان رساله‌ی مدنیه است که در سال 1875 به دستور حضرت بهاءالله تحریر شده:

«بلی تمدن حقیقی وقتی در قطب عالم عَلَم افرازد که چند ملوک بزرگوار بلند همت... قدم پیش نهاده، مسئله‌ی صلح عمومی را در میدان مشورت گذارند و به جمیع وسایل و وسایط تشبث نموده، عقد انجمن دول عالم نمایند و یک معاهده‌ی قویه و میثاق و شروط مُحکمه‌ی ثابته تأسیس نمایند و اعلان نموده، به اتفاق عموم هیئت بشریه مؤکد فرمایند... اگر جسم مریض عالم به این داروی اعظم موفق گردد، البته اعتدال کلی کسب نموده، به شفای باقی دائمی فائز گردد.» 

اگر در عصر نو، هدف مساعی آئینی چون آئین بهائی استقرار صلح عمومی در بین کلیه‌ی دول و ملل عالم است، مشغله‌ی دیانتی چون اسلام اتحاد قبایل عرب و بسط حیطه‌ی آن شریعت به مدد فرمان جهاد است، چنان‌که در تاریخ واقع شده.

حضرت عبدالبهاء به صراحت وجه ممیز امر مبارک را نسبت به ادیان قبل که در آنها کاربرد شمشیر تجویز شده، به این طریق بیان می‌فرمایند: 

«شرف و بزرگواری انسان به خون‌خوارگی و تیزچنگی و تدمیر مداین و ممالک اجنبی و تتبیر و اهلاک جیوش و اهالی نبوده، بلکه سبب بلند اختری و جوان‌بختی، صیت عدالت‌پروری و دل‌جویی عموم رعایا از اعالی و ادانی و تعمیر ممالک و مدن و قری و حوالی و نواحی و ترفیه و ترویج بندگان الهی و وضع اس اساس اصول ترقی و توسیع حال جمهور و تزیید ثروت و غنای عمومی است.» 

تعدد و تکثر ادیان و مذاهب حقیقتی است غیرقابل انکار و در عین‌ حال درخور احترام، چون از اصول مقبول در دنیای معاصر پلورالیسم یا کثرت و تنوع فرهنگی است. اما در عین‌ حال چنان که هانس کونگ H. Küng  به درستی دریافته است، امکان برقراری صلح بین ملل بدون صلح میان ادیان نیست و امر بهائی حاوی تعلیم نیرومندی در این جهت است که اصل وحدت، یعنی وحدت منشأ و مقصد ادیان باشد. 

جامعه‌ی بهائی با آن که از نظر کمّی جماعات محدودی را در بر می‌گیرد، اما از سال‌های قبل، در هفته‌ی سوم ماه ژانویه در نقاط مختلف عالم مجالسی برای ترویج و تشویق دوستی میان ادیان و مذاهب برپا می‌کند و در مجامع اکومنیک و نیز در اجتماعات مربوط به گفت‌وگو بین ادیان سهم شایسته و نقش بارزی دارد. 

والاترین مؤسسه‌ی بهائی که بیت‌العدل اعظم نام دارد، در سال 2002 بیانیه‌ای خطاب به رؤسای ادیان صادر کرد و آن مسئولان را به طرد منازعات دینی–مذهبی، طرد تعصبات، تلاش برای درک جهات توافق میان ادیان و مذاهب دعوت نمود. باید گفت که جامعه‌ی بهائی با ترکیب خاصش از عناصر گوناگون متعلق به همه‌ی مذاهب و ادیان، تجسم کاملی از این وحدت است که ورای “Tolerance” یعنی بردباری یا تسامح و تساهل مذهبی است که امروزه این همه درباره‌ی آن تأکید می‌شود. 

خوشبختانه باید اذعان کرد که در سال‌های اخیر نهضت‌های طرفدار اکومنیسم و گفت‌وگوی دوستانه میان ادیان توسعه‌ی قابل ملاحظه‌ای حاصل کرده و از جمله کارهای مفیدی که انجام شد، تحریر  کتبی است در اثبات آن که تعالیم اصلی اخلاقی–روحانی ادیان فی‌الواقع یکی است.

یکی از این کتب از G. David Lundberg است که برنده‌ی جوایز متعددی بوده، زیر عنوان «حقایق وحدت‌بخش ادیان جهانی»Unifying Truths of the World Religions که عنوان ثانوی آن چنین است: «اصول عملی برای زیستن در صلح و مهرورزیدن»

Practical Principles for Living and Loving in Peace

▪️کتاب بخش‌های زیر را شامل است:

1- معنی و مقصد زندگی.

2- ما به راستی کیستیم؟

3- خدا کیست و چیست؟

4- خدا را دوست بدار.

5- وجود الهی خود را دوست بدار.

6- دیگر نفوس منسوب به خدا را دوست بدار.

7- کار خود را دوست بدار و بالأخره

8- قانون خدایی عشق و زندگی.

در هر فصل مؤلف کلماتی از کتب مقدسه‌ی ادیان مختلف نقل می‌کند و تجانس و مشابهت آنها را نشان می‌دهد (مثلاً ادیان مسیحی، اسلام، یهودی، هندوی، بودایی، تائویی، کنفوسیوسی همه می‌گویند که ما فرزندان خدا هستیم و به عبارت دیگر خدا پدر مهربان همه‌ی ماست و حتی آن‌جا که این رابطه‌ی پدر – فرزندی عنوان نشده، مثلاً در آئین کنفوسیوسی، گفته می‌شود که این آسمان است که فضایل اخلاقی را در ما آفریده است.»

پیوند ادیان به یکدیگر و تسلسل آنها را اسلام (قرآن) می‌پذیرد، ولی اندیشه‌ی خاتمیت اسلام و پیامبر اسلام محرک ناشکیبایی نسبت به ادیانی شده که بعد از اسلام به ظهور رسیده‌اند و ادیان شرق آسیا (هندوی، بودایی، مذاهب چینی) هم برای مسلمانان مطرح  نیستند، چون به خدای یگانه اعتقاد ندارند. 

اما آئین بهائی مصدق همه‌ی ظهورات قبلی است و در این مورد استثنایی قائل نمی‌شود و تکیه کلامش این آیه‌ی قرآن است که: «لانُفرّق بین احد من رسله»، یعنی فرقی میان پیامبران او قائل نیستیم. امر بهائی حتی قائل به دین واحد است، یعنی تجلی الهی در عالم خلق که به اقتضای هر عصر و زمان به‌صورت تازه‌ای نمودار شده، ولی همه‌ی ادیان جزئی از یک جریان ممتد و مستمر روحانی هستند، چون نهر عظیمی که  از ازل جاری شده و به ابدیت می‌پیوندد و ادیان مختلفه جوی‌های آن هستند. 

وقتی جنبش‌های مخالفت با جهانی‌شدن به بهانه‌ی مخالفت با نئولیبرالیسم اقتصادی یا اعتراض بر سلطه‌ی غرب و امریکا، یا به نام حمایت از محیط‌زیست، یا به طرفداری از بخش عمومی در مقابل بخش خصوصی، یا به عذر اهمیت طرح‌های اجتماعی را ملاحظه می‌کنیم، به این نتیجه می‌رسیم که هنوز بحث و گفت‌وگوی بسیار ضرور است، تا اتفاق نظر درباره‌ی آن‌چه که پدیده‌‌ی جهانی‌شدن باید باشد، یا نباشد، حاصل گردد. 

آئین حضرت بهاءالله تنها مکتب فکری است که سنتزی در برابر این دو نظریه‌ی مخالف ارائه می‌کند. دیانت بهائی نه مدافع سوسیالیسم است، نه طرفدار کاپیتالیسم «وحشی»، نه غافل از لزوم حفاظت محیط‌زیست است، نه فارغ از اندیشه‌ی تأمین رفاه به میزانی معقول  برای همه‌ی جمعیت جهان، نه ارزش ابتکار خصوصی و مالکیت خصوصی را انکار می‌کند و نه به آنها اجازه می‌دهد که از حدود اعتدال خارج شوند و فاصله میان «دارندگان» و اشخاص «ندار» روزبه‌روز به افزایش گراید. این نظام اقتصادی کنونی که ابزار تأمین حداکثر منافع برای اقلیت توانگر است، البته مطلوب آئین بهائی نیست و قانون مشارکت و مساهمت کارگران و کارمندان در سود ویژه‌ی دستگاه‌های اقتصادی و کارخانه‌ها بر این حقیقت دلالت دارد. 

امر بهائی بر آن است که بدون انضمام عنصر اخلاق و روحانیت به اقتصاد، نه اقتصاد موجب تأمین سعادت نوع انسان می‌شود –چنانچه نشده است– و نه می‌توان از انواع فساد که دامنگیر همه‌ی فعالیت‌های اقتصادی است و نیز انواع سوءاستفاده و استثمار انسان‌ها توسط انسان‌ها پیش‌گیری و ممانعت کرد. و البته امر بهائی به جای تقویت سلطه‌ی جهان غرب بر اقتصاد و منابع دنیا، به دنبال اصل تعدیل معیشت است و همه‌ی اهتمام خود را در جهت اعتلاء استاندارد زندگی و میزان رفاه جامعه‌های فقیر یا متوسط‌الحال خواهد نهاد. 

حضرت ولی امرالله در توقیع خود به عنوان «دور بهائی» در توصیف نظمی که حضرت بهاالله در کار تأسیس آن هستند، می‌فرمایند: «روشی که به کار می‌برد و موازینی که القاء می‌نماید، آن را نه به شرق متمایل می‌سازد، نه غرب، نه به یهود و نه به غیر آن، نه به فقیر و نه به غنی، نه به سفید و نه به سیاه، شعارش وحدت عالم انسانی، علَمَش صلح اعظم و سرانجامش حلول دوره‌ی ذهبی هزار ساله است.» 

از جمله تعالیم بهائی که حضرت عبدالبهاء طی سفر سه‌ ساله‌ی خود به اروپا و امریکا برای مستمعان خود تشریح فرمودند، این بود که عالم بشر محتاج به نفثات روح‌القدس است (روح‌القدس به معنای فیض الهی و یا کلمه‌ی الهی است که تجلی فیض الهی است)، به عبارت دیگر مدنیت مادی چون جسم است، احتیاج به روح دارد که تمدن روحانی باشد، تا همه‌ی امکانات بالقوه‌ی خود را در همه‌ی زمینه‌ها به ظهور رساند.

حضرت عبدالبهاء در یکی از خطابات مبارکه‌ی خود فرموده‌اند: 

«عالم مادی هرقدر ترقی کند، ولکن باز محتاج تعلمیات روح‌القدس است، زیرا کمالات عالم مادی محدود و کمالات الهی نامحدود است... محدود محتاج به نامحدود است. مادیات محتاج روح است و عالم جسمانی محتاج  نفثات روح‌القدس. جسد بی‌روح ثمر ندارد، هرقدر جسد در نهایت لطافت باشد، احتیاج به روح دارد.»

محققانی که در مورد نیازها یا انگیزه‌های آدمی تحقیق کرده‌اند، چون هنری موری و ابراهام ماسلو، هرم نیازها  یا انگیزه‌های انسان را چنین عرضه می‌کنند که در پایه‌ی هرم احتیاجات بنیادی است که برای بقای انسان ضرور است، چون نیاز به تغذیه. بعد از آن نیاز به امنیت مطرح می‌شود. پس از آن نیازهای اجتماعی می‌آیند، چون دلبستگی به مردم و محبت و دوستی. آن گاه نیازهای «شریف‌تر» مطمح نظر قرار می‌گیرند، مانند نیاز به احترام و حیثیت اجتماعی، عطش دانستن و شناختن و بالأخره آن چه ماسلو نیاز به تحقق کامل حقیقت خود، یعنی شکوفایی و بروز همه‌ی استعدادات نهفته‌ی انسانی دانسته است. 

هم ماسلو و هم اریش فروم به دو نیاز والای دیگر توجه کرده‌اند. یکی نیاز به اعتلاء یا تعالیneed to transcendence و دیگری نیاز به تجربه‌ی عرفانی که اگر این نیاز «طبیعی» آدمیان را تصدیق کنیم، باید بپذیریم که این تمدن مادی نیست که این نیازهای عالی را کامیاب می‌کند و ناچار باید دریچه‌ای به روی عوالم نامحدود معنویت گشود. 

سخن ژیل دولوز فیلسوف فرانسوی در این جا صادق است که می‌گوید، انسان همیشه  کوشاست که رؤیاهای خود را تبدیل به واقعیت کند. ازاین‌رو دنبال خلاقیت‌های تازه است، یعنی نیازهای خود را پیوسته به سطحی بالاتر که جهان آرمانی است، سوق می‌دهد و در این جاست که ما با جست‌وجوی کمال نامحدود در ورای عالم جسمانی، چنان که حضرت عبدالبهاء بیان فرموده بودند، سروکار داریم. 

آمارهای بین‌المللی حکایت از آن می‌کند که درآمد و ثروت متوسط مردم طی قرون 19-20 چند ده، بلکه چند صد برابر شده است، اما این سؤال قابل طرح است که آیا به همان نسبت انسان قرن بیست‌ویکم خوشبخت‌تر از اجداد قرن‌های پیشین اوست؟

عالم مادی هرقدر ترقی کند، به اخلاقیات نیاز دارد. اگر سابقاً تأکید روی اخلاقیات فردی–خانوادگی بود، حال صفات اخلاقی مورد نیاز در سطح اقتصادیات، سیاست، دنیای علم، حتی جهان ورزش مطرح است، یعنی دنیا نیازمند اخلاقیات جامع‌تر و فراگیرتری است که تنها یک دیانت جهان‌گرا چون امر بهائی می‌تواند تأمین کند. 

یک فیلسوف ایتالیایی M.F.Sciacca به درستی گفته است که بشر در طی قرون متوالی اخیر توانسته که بر طبیعت بیرون مسلط شود (و به فرموده‌ی حضرت عبدالبهاء شمشیر را از طبیعت گرفته و بر فرق طبیعت زند)، یعنی طبیعت را رام خواست‌ها و نیازهای خود کند، اما متأسفانه با فرسودگی ادیان سنتی، بشر توانایی تسلط بر درون خود را از دست داده و به قول همان فیلسوف چون تسلط بر دنیای درون (خشم، شهوت، حرص، خودکامگی...) را از دست داده، لذا تسلط بر سرنوشت خود را هم از دست داده است. این است که فی‌الواقع باید گفت که بشریت امروز هیچ اطمینانی به آینده‌ی خود ندارد. 

چون اشاره به یکی از خطابات مبارکه رفت که در آن احتیاج عالم مادی را به نفثات روح‌القدس (یعنی فیض الهی، وحی الهی، کلمةالله) فرموده‌ بودند، نکته‌ی دیگری در همین زمینه که در نطق آن حضرت در پاریس آمده، شایان نقل است:

«چون در عالم بشر سیر نماییم، در جمیع تواریخ نفوسی که مؤید به روح‌القدس بودند، موفق به امور عظیمه و مبادی و نتایج مهمه گشتند. حال این که آن نفوس به حسب ظاهر اغلب اهمیت و علمی نداشتند. نه حضرت موسی در مکتب خلق علم آموخته بود، نه حضرت مسیح و نه حضرت محمد. «لکن چون مؤید به نفثات روح‌القدس بودند، تأثیری شدید در عالم وجود داشتند... اگرچه به ظاهر علمی نداشتند، لکن در عروق و اعصاب بشر چنان نفوذ کردند که هزاران جانفشان داشتند.» 

همین مطلب در مورد حضرت بهاءالله که از معلومات بسیار مقدماتی در مدرسه بهره برده بود، صادق است. تأثیر شدید آن حضرت در عالم وجود جای تردید برای احدی نمی‌گذارد، چون هزارها نفوس جان و راحت خود را فدای آن حضرت کردند، ولی تأثیر و نفوذ حضرت بهاءالله تنها در جامعه‌ی مؤمنان نبود، بلکه همراه با ظهور آن حضرت چنان تحولی در اوضاع عالم روی داد که همه‌ی بشارات و انذارات آن حضرت به نحوی باورنکردنی تحقق صوری یافت. آن حضرت از جهانی متحد سخن گفت. نفس تشکیل اتحادیه‌های وسیع سیاسی، چون اتحاد اروپا، گواه صدق کلام آن حضرت است.

آن حضرت از لزوم خلع و تقلیل سلاح سخن گفت، چنانکه در کتابی دیگر  معلوم داشته‌ایم. اقدامات در این جهت، خاصه در مورد سلاح‌‌های استراتژیک حتی از جانب ابرقدرت‌ها شروع شد.

آن حضرت از زبان بین‌المللی سخن گفت. به زودی چند زبان بین‌المللی از جمله اسپرانتو ساخته و متداول شد. 

آن حضرت از ارتباط شرق و غرب سخن گفت. وسایل ارتباط و حمل ‌و نقل جدید این پیش‌بینی را صورت واقعی بخشید.

هرچند محکمه‌ی کبری و حکومت بین‌المللی که مورد نظر حضرتش بوده، به وقوع نپیوست، ولی سازمان ملل متحد نموداری از نظام جهان فراگیر آینده ارائه کرد.

آن حضرت سیر جامعه‌ی بشری را به سوی «غفلت و لامذهبی» قبل از تنّبه نهایی پیش‌بینی فرمود. انحطاط اخلاقی و دوری از روحانیت به شدیدترین وجه در پهنه‌ی جهان نمودار شد. 

آیا هیچ فیلسوف، جامعه‌شناس، محقق تاریخی یا متفکری می‌شناسم که کلامش این همه در دنیام مصداق یافته باشد؟ در پیامی که تحت عنوان سورةالملوک حضرت بهاءالله به سران عالم فرستاده، صریحاً فرموده ‌است: 

‌«ان لم تستنصحوا بما انصحناکم فی هذا الکتاب بلسان بدعِ مبین یأخذکم العذاب من کل‌الجهات و یأتیکم الله بعدله اذاً لاتقدرون ان تقوموا معه و تکونن من العاجزین. فارحموا الی انفسکم و انفس العباد ثم احکموا بینهم بما حکم‌الله فی لوح قدس ملیح.»

یعنی اگر نصایح ما را نپذیرید، عذاب از همه‌ی جهات شما را احاطه می‌کند و خدا به عدل خود با شما معامله خواهد کرد، به نحوی که قادر به ایستادگی در برابر آن نخواهید بود و عاجز خواهید شد. پس به خود و به مردم تحت اشراف خود رحم کنید و بین مردم چنان حکم کنید که در لوح مقدس، یعنی خطابات حضرتش آمده است. 

نیازی به یادآوری این مطلب نیست که آئین بهائی حقیقت و اصالت ادیان گذشته را تصدیق می‌کند و قائل به یگانگی بنیادی همه‌ی آنهاست. معذلک چون پای دنیای فردا که در تحت نظام جهان‌شمولی خواهد بود، به میان می‌آید، آرزویش آن است که –همچنان که در لوح حضرت بهاءالله خطاب به ملکه ویکتوریا آمده– آئین واحدی مورد پذیرش همه‌ی جهانیان گردد. 

«والذی جعله‌الله الدریاق الاعظم و السبب الاتم لصحته [صحت هیکل عالم که در حال‌ حاضر به فرموده‌ی آن حضرت گرفتار بیماری‌های گوناگون است] هو اتحاد من علی‌الارض علی امر واحد و شریعة واحده. هذا لایمکن ابداً الّا بطیب حاذق کامل مؤیّد. لعَمری هذا لهو الحق و ما بعده الا الضلال المبین» [مراد از طبیب البته پیامبر یا مظهر الهی است. چنان که در لوح مانکچی صاحب هم آمده که ذیلاً نقل می‌شود.]

«رگ جهان در دست پزشک داناست. درد را می‌بیند و به دانایی درمان می‌کند. هر روز را رازی و هر سر را آوازی. درد امروز را درمانی و فردا را درمانی دیگر... دیده می‌شود گیتی را دردهای بیکران فرا گرفته و او را بر بستر ناکامی انداخته. مردمانی که از باده‌ی خودبینی سرمست شده‌اند [یعنی علما و امرا] پزشک دانا را از او بازداشته‌اند. این است که خود و همه‌‌ی مردمان را گرفتار نموده‌اند. نه درد می‌دانند و نه درمان می‌شناسند... بشنوید آواز این زندانی را، بایستید و بگویید [یعنی پیام او را ابلاغ کنید] شاید آنان که در خوابند، بیدار شوند.» 

در همان لوح می‌فرمایند: «بگو ای پسران خاک، یزدان پاک می‌فرماید آن چه در این روز پیروز شما را از آلایش پاک نماید و به آسایش رساند، همان راه، راه من است.»

و در لوح دیگری به یکی از یاران پارسی می‌فرمایند: «به‌راستی می‌گویم: راستگو کسی است که راه راست را دیده و آن راه یکی است و خداوند آن را پسندیده و آماده نموده و این راه در میان راه‌ها مانند آفتاب جهانتاب است در میان ستارگان. هرکس به این راه نرسیده، آگاه نه و بی‌راه بوده. این است سخن یکتا خداوند بی‌مانند.» 

بیت‌العدل اعظم الهی پیام خود را به رؤسای ادیان با این عبارت منقول از حضرت بهاءالله خاتمه می‌دهد که سخن آخرین ما در این کتاب هم تواند بود:

 «رفاه عالم انسانی و صلح و امنیتش وقتی حاصل می‌شود که وحدت او به استواری استقرار یابد.»

پیوست اول

گفتار دکتر شاپور راسخ در کنفرانس ادب‌وهنر لندن درباره‌ی تجدید بنای عالم (2009) 

دوستان ارجمند، سروران گرامی، برای بنده افتخار بزرگی است که بار دیگر درک محضر شما عزیزان را می‌کنم. دوستان عزیز، وقتی سخن از تجدید بنای عالم می‌شود، ناچار دو جنبه‌ی این موضوع، توجه ما را به خود معطوف می‌کند.

نخست عالم، زیرا که مقیاس مرد نظر سراسر جهان است و مقصود کشور خاص یا منطقه‌ی به‌خصوص نیست.

دوم تجدید بنا. اگر به این نماد بنا یا ساختمان توجه بفرمایید، می‌توانم مجملاً عرض کنم که در این رابطه چهار طرز تفکر در دنیای امروز وجود دارد. 

▪️گروه اول کسانی هستند که می‌گویند، این بنا در حال فروریختن است و تعمیر آن فایده‌ای ندارد. برخی از طرفدارانِ این عقیده نظریه‌ای دارند که در زبان‌های غربی نظریه‌ی Apocalyptic می‌گویند، یعنی ما به پایان دنیا نزدیکیم و همه‌ی این مصیبت‌ها نشانه‌ی سقوط جهان در عالم عدم است. این نظریه در میان پروتستان‌ها طرفداران بسیار دارد، همچنین در میان مسلمین. گفته شده است که الآن در ایران جمع کثیری منتظر هستند که ظلم به حدی برسد که امام دوازدهم ظهور بکند و بنابراین نظریه، به بهبود وضع موجود و تدبیر و سیاست اوضاع کنونی، هیچ‌گونه امیدی نمی‌توان بست. 

▪️گروه دوم نخست عده‌ای از سیاستمداران هستند که با خوشبینی معتقدند که می‌توانند، این بنا را تعمیر بکنند. البته چنان که می‌دانیم، اغلب این تعمیرات سطحی و نمایشی است.

در مرحله‌ی بعد کسانی هم از متفکران هستند که معتقدند می‌توان با تلاش بسیار راه حلی برای مشکلات عمده‌ی جهان پیدا کرد. به عنوان نمونه، چند روز پیش کتابی را تحت عنوان

International Order and the Future of World Politics 

 (نظم بین‌المللی و آینده‌ی سیاست جهان) می‌خواندم که در آن به نویسندگانی که در شمار اصلاح‌گرایان هستند، اشاره رفته که معتقدند راه چاره در رفع مشکلات و مسائلی است که امروز در مقابل جهان است. 

به عقیده‌ی مؤلفین کتاب مورد اشاره 5 دسته مسائل است که اگر ما به حل این مسائل بپردازیم، وضع  دنیا لامحاله به سامان باز خواهد گشت.

دسته‌ی اول‌ مسائل مربوط به قضیه‌ی جهانی‌شدنGlobalisation است، یعنی این که همه‌ی امور در ورای مرزها باید حل و فسخ بشود و ناچار حاکمیت ملی و قدرت ملی توان مقابله با این چالش بزرگ معاصر، یعنی قضیه‌ی جهانی‌شدن را ندارد. 

دسته‌ی دوم مسائل ملیت و ملیت‌پرستی (ناسیونالیزم) و حتی مسائل ناشی از ملت‌هایی است که فاقد دولت و حکومت هستند، مثلاً فلسطینی‌ها درحال‌حاضر.

دسته‌ی سوم مسائلی است مانند منازعات قومی و مذهبی که باید به حل آنها پرداخت و با حل آنها دنیا اصلاح می‌پذیرد. منازعات قومی بین گروه‌های مختلف فرهنگی است، منازعات مذهبی متأسفانه یکی از عمده‌ترین مسائل زمان حاضر  شده است، به‌خصوص که اکثر ادیان یک جنبه‌ی شدید سیاسی پیدا کرده‌اند. 

دسته‌ی چهارم مسائل مربوط به محیط‌زیست است، تباهی و آلودگی محیط‌زیست، از میان رفتن منابع تجدیدناپذیر طبیعت، گرمای فزاینده‌ی هوا و نظایر آن. 

دسته‌ی پنجم مسئله‌ی گسترش سلاح‌های کشتار و نابودی جمعی مثل اتم و نظیر آن است.

به عقیده‌ی این مؤلفین اگر به حل این پنج‌ دسته مسائل برسیم، خواهیم توانست اصلاحی در اوضاع عالم وارد کنیم.

▪️گروه سومی هم هستند که باید آنها را ساده‌دلان نامید که معتقدند همیشه دنیا گرفتار مسائل بوده است، حال ابعادش تغییر کرده، ولی تا دنیا بوده، همین بوده، یعنی همین آشفتگی‌ها بوده، همین اختلالات بوده و به عبارت دیگر، نسخه‌ی آنها نسخه‌ی خونسردی است، یا بی‌تفاوتی. این جماعت در اطرافمان زیادند. 

▪️گروه چهارم معتقدند نیستند که با نقش‌کردن ایوان یا تزیین آن، بشود از ویرانی بنیاد ساختمان جلوگیری کرد. اصلاحات اساسی و حتی بازسازی کامل ضرور است. 

در مورد نشانه‌های بحران باید گفت که این یک امرعمومی و جامع است. درباره‌ی بحران امروز دنیا نوشته‌های فراوانی هست. بنده با یک مطالعه‌ی سطحی به این نتیجه رسیدم که اقلاً 8 دسته نشانه‌های عمده‌ی بحران عمیق و شدید و وسیع و همه فراگیر دنیا به چشم می‌خورد.

دسته‌ی اولِ نشانه‌ها مربوط است به زمینه‌ی اخلاقیات و انحطاط اخلاقی جهان. بی‌اعتقادی به اصول، خودپرستی، سودجویی که در حقیقت در همه‌ی مظاهر زندگی به یک نحوی تجلی دارد.  

دومین نشانه عظمت و وسعت و عمق بحران خشونت است، به‌صورت جنگ‌‌ها میان گروه‌های قومی، نژادی، مذهبی، تروریسم، خشونت در خانه و خانواده و مدرسه که نمودار بارزی از این داستان است. در چند روز اخیر در مطبوعات سخن از این بوده  که با خشونتِ بچه‌ها در مدارس ابتدایی چه باید  کرد. موضوع بچه‌های 11 ساله‌اند که به مدرسه می‌روند و در فرانسه رئیس جمهور مملکت در نطق دیروزش راجع به چاره‌جویی مشکل خشونت نونهالان بوستان مادی امروزی بحث کرده است.

دسته‌ی سوم مسائل یا سومین نشانه بحران همه فراگیر کنونی یأس و سرخوردگی و سرگشتگی عموم و احساس عجز در برابر عظمت و وخامت مسائل است. بنده خیال می‌کنم، بسیاری از سیاستمداران به این مرتبه رسیده‌اند که اذعان کنند که عظمت مسائل هیچ تناسبی با چاره‌جویی‌های خرد و کوچکی که الآن اتخاذ شده و می‌شود، ندارد. 

چهارمین نشانه تضییع حقوق است. کشتار جمعی، بی‌حرمتی به مقام و حیثیت زن – به‌خصوص در کشورهای اسلامی – تجاوز به کودکان، بردگی و بندگی اطفال که صور نامطلوب این بحران است، واقعاً باور نکردنی است. بیش از یک قرن است که دنیا بردگی را پشت سر گذاشته معذلک حدود صد میلیون کودک در سنین کم‌تر از 13، 14 و 15 به کار اجباری با دستمزد فوق‌العاده قلیل به فعالیت مشغولند.

پنجمین نشانه که بحران محیط‌زیست باشد، شاید نیاز به توضیح نداشته باشد، برای این که همه‌ی شما وقوف به آن دارید. امروز لااقل در سطح اروپا این قضیه بسیار جدی گرفته شده. امریکا مدت‌ها در این مورد تردید داشت، با تغییر حکومت موضع  گرمای روزافزون جوّ زمین را مورد توجه قرار داد. یکی دیگر از مسائلی که در شرف وقوع است، مسئله‌ی کمبود آب شیرین است که اگر دقیقاً ملاحظه فرمایید، می‌بینید که چقدر مسئله‌ی بزرگی است برای دهه‌های آینده‌ی بسیاری از جوامع. حال بگذریم از بالارفتن درجه‌ی حرارت زمین و از میان‌رفتن بسیاری از جزایر و قس‌علی‌ذلک. و گرمای متزایدی که موجب اختلال نظام طبیعت، بروز خشکسالی‌ها و دگرگونی وضع بسیاری از مزارع و جنگل‌ها و دریاها شده است که داستانش مفصل است. 

ششمین نشانه بحران از مقوله‌ی امور مالی و اقتصادی در جامعه‌ای است که به پیشرفت‌های مادّی خودش افتخار می‌کند و شاید هیج موضوعی به اندازه‌ی اقتصاد در دنیای معاصر گسترش و اهمیت پیدا نکرده، معذلک عظمت بحران و وخامت آن از حد بیرون است. یادم می‌آید که در سال 2005 یکی از استادان دانشگاه  کتابی نوشته بود او در آن نشان می‌داد که این لیبرالیزم با این آزادی‌خواهی دنیا را به کجا خواهد کشید. ای کاش این کتاب در دسترس همگان بود و ما را هوشیار می‌ساخت که دنیا دارد به سرعت به سوی تجدید بحران مالی – اقتصادی سال‌های 1929 و بعد از آن، منتهی به‌صورتی وخیم‌تر می‌رود که با ورشکستگی بانک‌ها و شرکت‌های بزرگ توأم خواهد بود.

بحرانی که در سال‌های 2008-2007 روی داد، زیرا معاملات غیرمولّد speculative  صد تا دویست برابر معامله‌ی کالاها و خدمات حقیقی بود. در همان زمان که میزان وام‌داری دولت‌ها، شرکت‌ها و حتی مردم از حدّ حساب گذشته بود و ناچار چنین بحرانی که هنوز گرفتار عواقب آن هستیم، روی داد و اوضاع میلیون‌ها خانوار را در جهان پریشان کرد. 

هفتمین نشانه این بحران عمیق همه فراگیر دنیا، فسادهای مالی و فسادهای سیاسی است. انسان باورش نمی‌شود که یک جوانی در یک بانکی در فرانسه که نه مدیر بود، نه رئیس اداره بود، 50 میلیارد با اندوخته‌ی مردم بازی کرده. خوب توجه کنید! حالا اگر ما خیلی بخواهیم بازی کنیم، یک بلیط بخت‌آزمایی از جیب خود می‌خریم مثلاً 5 یورو. ایشان 50 میلیارد یورو با پول مردم بازی کرده است. موقعی که بانک متوجه می‌شود، فوری 45 میلیاردش را آب می‌کند  که کسی نفهمد و بعد اعلام می‌کند که آقایان، 5 میلیارد از بین رفت! داستان مادوف در امریکا از این هم به دفعات «تراژیک‌»تر بود. 

حال بنده از فساد سیاسی چیزی عرض نمی‌کنم. خانم شیرین عبادی اخیراً مصاحبه‌ای داشتند، طرف مصاحبه از ایشان پرسیده: «شما در مورد حقوق بشر در ایران چه می‌گویید؟» جواب داده‌اند: «من جایی را نمی‌شناسم که به اندازه‌ی ایران به حقوق بشر تخطی بشود» و مقایسه می‌کنند، تعداد اعدام‌ها در چین کمونیستِ یک میلیارد و سیصد میلیون نفری را با مقدار سالِ گذشته‌ی ایرانِ 74 میلیون نفری. (ایران از این بابت مقام دوم را در دنیا دارد!)

اعدام بچه‌ها قبل از سن رشد، اگر در دنیا 28 مورد است، در سال گذشته 25 موردش مربوط به ایران بوده است. و نظایر اینها. در مقاله‌ی دیروزشان در روزنامه‌ی لوموند، ایشان یک جمله‌ای گفتند که خیلی به دل بنده نشست. گفتند: «شما صحبت از دمکراسی می‌کنید. اولاً هر وقت گفته شد، دمکراسی اسلامی یا حقوق بشر اسلامی، بدانید که آن تله و دام است». واقعاً برای برنده‌ی جایزه‌ی صلح نوبل، گفتن چنین حقایقی شایسته است. ایشان گفتند: «دوم سؤال ازElection   می‌کنید. این Election نیست، Selection است!» ما به فارسی می‌گوییم: انتخابات نیست، انتصابات است.

نشانه‌ی هشتم بحران افزایش فاصله‌ی طبقاتی، فقر مطلق و نسبی در مقابل ثروت بی‌حد و کلان. ارقامی را دارم مبنی بر این که حدود یک میلیارد جمعیت دنیا در فقر نسبی، یعنی معادل دو دلار درآمد در روز به سر می‌برند. در مقابلش هزاروصدوپنجاه میلیاردر و چندین هزار میلیونر در دنیا هستند. این چه دنیایی است، خدا می داند.

تشخیص و پیش‌بینی حضرت بهاءالله در این مورد این است که می‌فرمایند: 

«عالم منقلب است و انقلاب او یوماً فیوماً در تزاید و وجه آن به غفلت و لامذهبی متوجه و این فقره شدت خواهد نمود و زیاد خواهد شد.»

در مورد انفجار خشونت می‌فرمایند: «سال‌هاست نه ارض ساکن، نه اهل آن. گاهی به حرب مشغول و هنگامی به بلاهای ناگهان معذب. بأساء و ضراء ارض را احاطه نموده و معذلک احدی آگاه نه که سبب آن چیست.» 

در مورد یأس و سرخوردگی بشر می‌فرمایند: «اریاح یأس از جمیع جهات در عبور و مرور است و انقلابات و اختلافات عالم یوماً فیوماً در تزاید. آثار هرج‌ومرج دیده می‌شود. چه که اسبابی که حال موجود است، به نظر موافق نمی‌آید.» بعد می‌فرمایند:‌ «مرض عالم به مقامی رسیده که نزدیک به یأس است.»

در مورد چهارم، در تضییع حقوق بشر، کشتار جمعی، بی‌حرمتی به انسان می‌فرمایند: «الیوم هیکل عدل تحت مخالب ظلم و اعتساف مشاهده می‌شود. از حق جل‌جلاله بخواهید، تا نفوس را از دریای آگاهی بی‌نصیب نفرماید.» 

در مورد بحران محیط و بحران در تمدن، حضرت بهاءالله ملاک را اعتدال قرار می‌دهند. می‌فرمایند: «ان‌ الذی تمسک بالعدل انّه لایتجاوز حدود الاعتدال من‌الامور.» هیچ امری از امور نیست که انسان از حدود و اعتدال آن تجاوز کند و ضررش را نبیند، چه در مورد تمدن، چه در مورد آزادی، چه در موارد دیگر. 

در مورد فساد حضرت بهاءالله می‌فرمایند: «قسم به آفتاب افق تقدیس که اگر جمیع عالم از ذهب و فضه شود، نفسی که فی‌الحقیقه به ملکوت ایمان ارتقاء جسته، ابداً توجه ننماید، تا چه رسد به اخذ آن.»

در مورد عدم تطابق نظامات موجود با شرایط عالم فی‌الواقع جمال اقدس ابهی اولین نفس مقدسی هستند که دنیا را به عنوان قطعه‌ی واحده مطرح فرموده‌اند. هیچ‌کس، هیچ متفکری قبل از حضرت بهاءالله – مگر از دیدگاه شاعرانه – نه از دیدگاه یک متفکر اجتماعی – سیاسی، این نکته را مطرح نکرده است که می‌فرمایند: «اگر حکما و عرفای مشفق، ناس را آگاه نمایند، جمیع عالم قطعه‌ی واحد مشاهده گردد.»

ملاحظه کنید، آن موقعی که دنیا تازه با ظهور مبارک آشنا می‌شد، به گفته‌ی محققین، در حدود سال 1853/1850 (ظهور خفی جمال اقدس ابهی) دنیا وارد مرحله‌ای بین‌المللی شد. این مرحله تا حدود 1980 یا 1990 ادامه پیدا  کرد و از ابتدای 1989 یا 1990 دنیا وارد مرحله‌ی جهانی‌شدن یا Globalisation یعنی یک جامعه‌ی همه‌فراگیر شد. اگر واقعاً علما و حکمای مشفق توجه کرده بودند که این حرکت طبعاً به مرحله‌ی بعد از بین‌المللی‌شدن، یعنی مرحله‌ی جهانی که از آن اجتناب نمی‌شود، کرد،  منتهی می‌شود، واقعاً وضع دنیا بهتر از این بود. 

بحث در مورد اختلاف طبقاتی و امثال آن در آثار حضرت عبدالبهاء در خطابات، فراوان است، ولی چون وقت کم است، بنده به آنچه که اشاره شد، اکتفا می کنم. 

برنامه‌ی امسال ما مربوط به ضرورت تغییر اساسی در نظام بشری است. این تغییر محدود به یک منطقه‌ی خاص یا یک ملت خاص نیست، بلکه تغییر باید سراسری و مربوط به همه‌ی عالم باشد و این بستگی و پیوستگی همه‌ی امور در همه‌ی قطعات عالم، نکته‌ای است که شاید قبل از 1990 کسی درست نمی‌فهمید، ولی حالا شما فکر کنید، یک ویروس ناچیز از مکزیک راه می‌افتد، سازمان بهداشت جهانی جلسه‌ی فوق‌العاده تشکیل می‌دهد و در تمام دنیا زنگ خطر را به صدا درمی‌آورند و غیره. یعنی این پیوستگی و بستگی هیچ‌وقت در دنیا به این میزان مطرح نبوده. حالا مسائل مالی به جای خودش. اشخاص مسافرت می‌کنند، دائماً در حرکت هستند، ویروس و میکرب و غیره را با خودشان حمل می‌کنند و در نتیجه اگر چاره‌ای باید اندیشید، باید چاره‌ای در سطح جهانی باشد. 

این است که دیانت حضرت بهاءالله در آن واحد دو چیز است: یک نظم جدیدی است برای عالم، تجدید سازمان عالم است بر مبانی جدید و درعین‌حال حاوی طرح تمدنی جدید است، یعنی کار از این که ما بخواهیم به اصلاح و تعمیر آن نظامات گذشته بپردازیم، این دولت را بیاندازیم، دولت جدیدی بیاید، این حزب را ساقط بکنیم، حزب جدیدی بیاید، گذشته است. هیچ‌یک از این تدابیر کوچک‌ترین تأثیر مثبتی در اوضاع عالم ندارد و نخواهد داشت. فقط آن بحران نهائی را تشدید می‌کند.

خیلی از متفکرین اقتصاد هستند که می‌گویند، با این اعتبارات بی‌حساب که به بانک‌ها داده می‌شود و تئوری «کینز» که دوباره احیاء شده که باید به هر طریق برای مردم کار ایجاد کرد که قدرت خرید ایجاد شود و در نهایت اقتصاد دوباره رونق پیدا کند، تمام این تدابیر به عقیده‌ی عده‌ای، آن بحران عظیم را باز هم شدیدتر و شدیدتر خواهد کرد.

جمال‌مبارک حضرت بهاءالله مدت‌ها قبل، وخامت اوضاع عالم را پیش‌بینی فرمودند و به امرای ارض اعلام کردند و به این اکتفا نکردند، طرح تجدید بنای عالم را لطف کردند.

شاید بعضی از ما تصور می‌کردیم که امر مبارک فقط برای ایران یا ممالک عقب‌افتاده خوب است. شما سرگردانی رجال و اعظم متفکران را در مغرب زمین ملاحظه بفرمایید، تا متوجه شوید به این که حقیقتاً همه از حل مسائل عاجز مانده‌اند. این جاست که این سؤال مطرح می‌شود که آیا ما آن‌گونه که باید، دیانت حضرت بهاءالله را معرفی کرده‌ایم؟ آیا کافی است که ما امر مبارک را فقط به عنوان یک روحانیت مطرح بکنیم؟ البته همان‌طور که حضرت ولی امرالله فرموده‌اند، عمق دین روحانیت است، ولی آیا فقط همین روحانیت مطرح است؟ مردم آنقدر خلاف این روحانیت‌ها را دیده‌اند که کسی دیگر اعتقادی به روحانیت و دین ندارد. روحانیت عرفا هم به یک نحو امتحان خودش را در تاریخ داده است و اهل دین هم به نحو دیگر. آیا واقعاً امر حضرت بهاءالله تلخیص می‌‌شود به یک روحانیت جدید؟ به‌خصوص که ما تأیید می‌کنیم که همه‌ی قوانین اخلاقی ادیان گذشته همه ارزنده است، بنابراین خیلی از اشخاصی که با ما  دوستی دارند، می‌گویند، پس ما خوب است که همان مسیحی خوب باشیم، برای آن که همه‌ی این اصول مورد تأیید شما هم هست؟

امر حضرت بهاءالله خیلی بیش از این‌ها است، امیدوارم که در پایان این دوره‌ی خیلی کوتاه و فشرده‌ی چهار روزه، این هشیاری برای ما حاصل بشود که این امر از آنچه که تصور می‌کردیم و می‌کنیم، عظیم‌تر است. تنها حکایت تغییر جهت قبله‌ی نماز نیست، حکایت تساوی حقوق زن و مرد نیست، یک دگرگونی بنیادی در نحوه‌ی تفکر، در نحوه‌ی زندگی، در روابط انسانی، در اقتصاد، در سیاست و در همه‌ی چیزهای دیگر مطرح است. این یک چیز دیگری است، یک مقوله‌ی دیگری است، نگاه دیگری به دنیاست. امیدوارم که توجه به عظمت امر و این که یگانه نسخه، یگانه چاره، یگانه درمان برای دردهای بیکران دنیاست، ما را برانگیزد که واقعاً بیشتر و بهتر این پیام را به دوستانمان، آشنایانمان، همسایه‌ها و غریبه‌ها برسانیم. 

بنده از تفصیل کلامم معذرت می‌خواهم.

 پیوست دوم

نیاز به حیات روحانی

همه‌ی بحث ما در این کتاب در حول‌ و حوش قضیه‌ی جهانی‌شدن امور و امیدواری به ظهور یک تمدن جهانی که پاسخ‌گوی نیازهای جامعه در چنین شرایطی باشد، می‌گردد. 

شاید بعضی از خوانندگان این کتاب که با آئین بهائی آشنایی کافی ندارند، تصور کنند که این آئین فقط به اصلاح عالم و بهبود اوضاع اقتصادی – اجتماعی جهان می‌اندیشد، درحالی‌که این آئین در عمق و نهاد، یک جنبه‌ی روحانی قوی دارد و غنی‌تر کردنِ حیات درونی انسان پیوسته مطمح نظر اوست.  

اخیراً به کتابی برخوردم از یک محقق معروف فرانسوی صاحب تألیفات متعدد در زمینه‌ی دین و عرفان که مجله‌ی جهان ادیان (به زبان فرانسه: دوماهه) را از سال 2004 تا کنون اداره می‌کند، یعنی فردریک لونوار Lenoir که به تازگی کتابی به طبع رسانده، زیر عنوان «رساله‌ی کوچکی در زمینه‌ی حیات درونی» که ماحصل کلامش این است که: «ما در دنیایی زندگی می‌کنیم که جز حیات برونی انسان مورد اعتنایش نیست و اگر تعلیم ‌و تربیتی به نسلی تازه می‌دهد، آن هم فقط در جهت حرفه‌ی آموختن به منظور شغل پیداکردن است. 

فرهنگ معاصر، فرهنگ جسم و پرورش جسم است و زندگی درونی انسان را به دست فراموشی سپرده. دیگر در تعلیم ‌و تربیت امروز به آدمی نمی‌آموزند که باید خود را بشناسد و آگاهی به احوال درون خویش را تمرین کند تا بتواند با خود و با دیگران و بالأخره با دنیا روابط بهتری داشته باشد.»

به قول لوانوار متأسفانه ادیان که می‌بایست به عنوان رسالت خود پاسخ‌گوی سؤال ما درباره‌ی هدف و معنای زندگی باشند، از ایفای این رسالت کوتاهی کرده‌اند و تنها به اصول جزمی و عقیدتی و مناسک و اوراد و اذکار چسبیده‌اند. 

خوشبختانه به عقیدی این محقق چون مردم نیازهای درونی دارند که ادیان موجود بر نمی‌آورند، دست به دامن روان‌شناسی، فلسفه، روحانیت شرقی (مثلاً مراقبت هندوی و بوداییMeditation و بالأخره نسخه‌های «توسعه و نمو شخصیت خود» می‌گشایند که شاید نیازشان برآورده شود. 

به یاری این تدابیر است که آدمیان سعی می‌کند بر هیجانات خود، خشم و دلتنگی خود غالب شوند و احساس خوش آزادی و رهایی حاصل کنند. این بازگشت به حیات درونی است که به ما اجازه می‌دهد، در برابر رنج‌های زندگی مقاومت بیشتر بیابیم و درعین‌حال آماده‌ی کمک بیشتر به دیگران شویم. 

از شگفتی‌ها آن که لونوار به خدا و وجودش عقیده‌ی قطعی ندارد و می‌گوید: «من عقلاً نمی‌دانم که خدا هست یا نه و یا زندگی بعد از مرگ وجود دارد یا نه. اما قلبم گواه آن است که حضوری هست که برتر از من است و با او از طریق دعا و مراقبت می‌توانم مرتبط شوم و همین احساس قلبی است که به من اجازه می‌دهد، به زندگی خود ادامه دهم.» 

گمان ندارم که تفصیل بیشتر کلام فردریک لونوار که گویای موضع فکری بسیاری از روشنفکران معاصر نیمه‌معتقد و نیمه‌ناباور است، ضرور باشد.

روشن است که آئین بهائی محورش اعتقاد به خداست و از اعتقاد به خدایی که محبت خالص است، به محبت همه‌ی بشریت می‌رسد و چون دنیای بعد از مرگ را باور دارد، فرد را فقط به شکوفایی کامل خود مسئول نمی‌داند، بلکه مسئولیت بهبود بخشیدن به اوضاع عالم بشری را هم بر دوش او می‌نهد، مسئولیتی که منشأ شوق و جنبش است، نه موجب دل‌شوره و اضطراب. 

لونوار دنیای امروز را از این که فقط به عالم برون و حوائج تن می‌اندیشیده ملامت می‌کند، زیرا چنین دنیایی ناچار مواجه به «خلاء» است. اما بازگشت به حیات درون که می‌بایست این خلاء را پر کند، اگر جای خدا در دورن آدمی خالی باشد، چطور این خلاء را چاره توان کرد؟

خدایی که حضرت بهاءالله به آن عقیده دارند، خدای ساخته‌ی ذهن بشر نیست، یعنی خدایی که دست و چشم و گوش مثل بشر دارد – چنان که در کتب مقدسه‌ی سابقه آمده است – خدایی است که تجسم کمال است، نه فقط انگیزه‌ی اطمینان و آرامش وجدان در آدمی است، بلکه موجب کمال‌جویی و بالاگرایی در همه‌ی زندگی انسان است. خدایی است که در مظاهر الهی و خصوصاً انسان کامل که پیامبر خدا باشد، مانند آفتاب در آینه جلوه‌گر است، نور و حرارتش را احساس می‌کنیم، اما از ماهیتش بالکل بی‌خبریم و این بی‌خبری مانع از دلبستگی ما به او، مهرورزی ما به او، فرمان‌بری از پیام‌آوران او نمی‌شود. 

البته «سر به جَیب مراقبت بردن» به قول سعدی، یعنی Meditation به اصطلاح امروزی، نوعی آرامش به انسان می‌بخشد، تمرینی است در تمرکز فکر در جهتی مطلوب و فراموشی آن چه در خاطر ما نامطلوب است و شاید به تعادل بیشتر شخصیت ما کمک می‌کند، اما از این تعادل چه فایده‌ای می‌خواهیم برگیریم؟ اگر همسر ما، دوست ما، همسایه‌ی ما براثر اوضاع جهان در تلاطم فکری و تشنج عاطفی است، آرامش روحی ما چه کمک مؤثری به دیگران می‌کند؟ آیا اگر این مراقبت را با دعا همراه کنیم، فوراَ متوجه‌ی مسئولیت خود نسبت به دنیایی که ما را احاطه می‌کند نخواهیم شد؟ 

داوری در این باب با خوانندگان عزیز است.

یادآوری

درباره‌ی پدیده‌ی جهانی‌شدن (Globalization Mundialization)  کتب و مقالات تازه‌انتشار بسیار متعدد، حتی بیرون از حد شمارش است. کتبی که در اثر حاضر به آنها ارجاع شده، آثاری است که در دسترس مؤلف بوده و مورد استفاده‌ی او قرار گرفته است. ولی خوانندگان عزیز می‌توانند دایره‌ی مطالعات خود را در این زمینه به مدد اینترنت یا فهرست منابع و مآخذ مذکور در همان کتب وسعت دهند و به آثار مهم دیگری در زبان‌های معتبر دنیا دست یابند. 

در مجموع می‌توان گفت که کتب درباره‌ی جهانی‌شدن بیشتر از مقوله‌ی اقتصادی است و استادان علوم سیاسی و روابط بین‌المللی فقط در سال‌های اخیر کتاب‌هایی درباره‌ی جهانی‌شدن و سیاست جهانی (یا بین‌المللی) نشر کرده‌اند. اما دیگر جنبه‌های جهانی‌شدن (جمعیتی، فرهنگی، اجتماعی، اخلاقی، دینی...) کم‌تر مورد مطالعه‌ی مستقل واقع شده‌اند و غالباً در مورد آنها به توضیحات کوتاه در کتب مورد اشاره اکتفا شده است.

 منابع و مآخذ

الف- به زبان فرانسه

1-  Ph. M. Defarges: La mondialisation, PUE,2003.

2-  Ph. M. Defarges: L’ Ordre Mondial, A. Colin, 1998.

3-  D. Colard: Les relations internationals, de 1945 à nos Jours, A. Colin, 1999.

4-  F. Fontaine, B. de Bodman, S. Goulard: La mondialisation, 2010.

5-  P. Artus, M.P. Virard: Globalisation, le pire est à Venir, La Découverte, 2008.

6-  E. Goldsmith, J. Mander: Le Procès de la mondialisation, tra. 2001.

7-  D. Wolten: l’autre mondialisation, 2003.

8-  R. Béniche: historie de la mondialisation, Viubert, 2006.

9-  Z. Bauman: la Coût humain de la mondialisation, 1998-9.

10-  J. P. Allegret, P. Le Merrer: L’ économie de la mondialisation, Opportunités et fractures, De Boeck, 2007.

11-  J. Brasseul: un monde meilleur? Pour une nouvelle approche de la mondialisation, A. Colin, 2004.

12-  J. E. Stiglitz: Un Autre monde, contre la fanatisme du marché, trad., Fayard 2006.

13-  C. Ghorra Gobin (éd,): Dictionnaire des mondialisations, A. Colin, 2006.

14-  F. Attar: Dictionnaire des relations internationals, de 1945 à nos Jours, Seuil, 2009.

15-  G. Lafug, M. Freudenberg, C. Herzog, D. Ünalkesenci: Nations et monidalisation, Economica, 1999.

16-  L. Ferri: de Sénèque à Lévi-Strass: Ils racontent la mondialisation.

17-  P. Dardot, Ch. Laval: La nouvelle raison du monde, essai sur la société néolibérale, 2009.

18-  M. Freitag: L’ impasse de la globalization, Une histoire sociologique et philosophique du capitalism, 2008.

19-  S. Amin in: les défis de la mondialisation, 1996.

20-  J. Soppelsa: Les 7 défis cpitaux du nourvel ordre Mondial, géographie du monde contemporain, 2009.

ب- به زبان انگلیسی

1)  Michle (ed.): Handbook of Globalization, UK, 2003.

2)  G. C. Dahl: One world, one people; How globalization is shaping our Future, Bahai Publishing, Wilmett, Illinois, 2007.

3)  J. Baylis, S. Smith and P. Owens: The Globalization of World politics, An introduction to international relations, Oxford, University Press 2008 (4th edition)

4)  J. Stiglitz: Globalization and its discontents, Penguin Books, 2002.

5)  J. Petras and H. Veltmeyer: Globalization unmasked, 200l.

6)  J. A. Scholte: Globalization, a critical introduction, UK, 2005. 

7)  A. Herod: Geography of Globalization, 2009.

8)  A. Mec Brew, D. Held (ed.): The global Transformations reader, 2000.

9)  D. Held (ed.): A Globalizing World, Culture, Economics, Politics, 2002.

10)  E. Kofman and G. Younges: Globalization Theory and Practice, 1996.

11)  F. J. Lechner and J. Boli (ed.): Globalization reader, Oxford, 2000.

12)  B. Lomborg: Global crisis, global solutions, 2009.

13)  Hans Küng and K. J. Kuschel: A global ethic; The Declaration of the Parliament of the World’s religions, 1993.

14)  Barry Buzen: From international to Word Society? English School Theory and the social structures of globalization, Cambridge Univ. Press, 2005.

15)  J. Bhagwati: In defense of globalization, Oxford Univ. Press, 2004.

16)  Commission on global governance: Our global neighbourhood, Oxford Uni. Press, 1995.

ج- به زبان فارسی

1- دکتر علی‌اصغر کاظمی: جهانی‌شدن فرهنگ و سیاست (نقد و تحلیل نظری، معرفت‌شناختی)، نشر قومس، طهران 1380.

2- ناصر فکوهی: در هزار توهای نظم جهانی، نشر نی، طهران 1384.

3- گیدنز، آنتونی: جامعه‌شناسی پدیده‌ی جهانی‌شدن. ترجمه‌ی محمد حسین فاضل زرندی (در حیات نو).

4- لافای، ژرار: شناخت و درک جهانی‌شدن. ترجمه‌ی صلاح‌الدین محلاتی، طهران، شرکت چاپ و نشر بازرگانی، 1383.

5- لافونتن، اسکار: جهانی‌سازی جامعه‌ی مدنی را نابود می‌سازد (حیات نو).

6- لگرین، فیلیپ: جهان باز، واقعیت جهانی‌شدن. ترجمه‌ی فریدون دولتشاهی، طهران، اطلاعات، 1382.

7- لوکر، ژرار: جهانی‌شدن فرهنگی، آزمونی برای تمدن‌ها. ترجمه‌ی سعید کامران، طهران، مرکز چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، 1382.

8- هانتینگتون، ساموئل: برخورد تمدن‌ها و بازسازی نظم جهانی. ترجمه‌ی محمدعلی حمید رفیعی، طهران، دفتر پژوهش‌های فرهنگی، 1381.

9- هابرماس، یورگن: جهانی‌شدن و آینده‌ی دموکراسی، منظومه‌ی پساملّی. ترجمه‌ی کمال پولادی، طهران، نشر مرکز، 1382.

10- واترز، مالکوم: جهانی‌شدن. ترجمه‌ی اسمعیل مردانی، طهران، سازمان مدیریت صنعتی، 1379.

11- گیدنز، آنتونی: جهان رهاشده، گفتارهایی درباره‌ی یک‌پارچگی جهانی. ترجمه‌ی ع.ا.سعیدی و ی.ح. عبدالوهاب، علم و ادب، 1379.

12- قرضاوی، یوسف: جهانی‌شدن و نظریه‌ی پایان تاریخ و برخورد تمدن‌ها. ترجمه‌ی سلیمی، طهران، احسان، 1382.

13- کالپر، پل و دیوید دالر: جهانی‌شدن، رشد فقر. ترجمه‌ی غ. فیروزفر، طهران 1383.

14- رابرتسون، رونالد: جهانی‌شدن: تئوری‌های اجتماعی و فرهنگی جهان. ترجمه‌ی ک. پولادی، طهران، 1380. 

15- جهانبگلو، رامین: جهانی‌بودن، پانزده گفت‌وگو با اندیشمندان امروز جهان، طهران، نشر مرکز، 1383.

16- تارو، لستر، برندگان و بازندگان جهانی‌شدن، ترجمه‌ی مسعود کرباسیان، طهران، 1383. 

17- تهرانیان، مجید و دیگران: جهانی‌شدن، چالش‌ها و ناامنی‌ها، طهران، 1381.

18- استیگلیتز، جوزف: جهانی‌‌سازی و مسائل آن. ترجمه‌ی ح. گلریز، نشر نی، 1383.

19- اَرلت شولت، جان: نگاهی موشکافانه به پدیده‌ی جهانی‌شدن. ترجمه‌ی مسعود کرباسیان، طهران، 1382.

20- آلبرو مارتین: عصر جهانی، جامعه‌شناسی پدیده‌ی جهانی‌شدن. ترجمه‌ی ن. س. امیری، طهران، آزاداندیشان، 1380.

21- دیوید هلد و آنتونی میک گرو: جهانی‌شدن و مخالفان آن. ترجمه‌ی عرفان ثابتی، انتشارات ققنوس، 1383.

22- فرهنگ رجایی: پدیده‌ی جهانی‌شدن، وضعیت بشری و تمدن اطلاعاتی. ترجمه‌ی عبدالحسین آذرنگ، مؤسسه‌ی انتشارات آگاه، 1382.

د- آثار بهائی

1- مجموعه‌ای از الواح جمال اقدس ابهی که بعد از کتاب اقدس نازل شده، لجنه‌ی  نشر آثار امری به لسان فارسی و عربی، آلمان 2000م.

2- کتاب مستطاب اقدس، چاپ‌های مختلف، از جمله چاپ آلمان، سال 1993.

3- مجموعه‌ی خطابات حضرت عبدالبهاء در 3 جلد، نشر آلمان غربی.

4- نظم جهانی بهائی – منتخباتی از آثار صادره از قلم حضرت ولی امرالله. ترجمه و اقتباس هوشمند فتح اعظم، نشر سوم با تجدید نظر و تغییرات و اضافات. مؤسسه‌ی عصر جدید، آلمان 2010.

5- یاران پارسی – مجموعه‌ی الواح مبارکه‌ی جمال اقدس ابهی و حضرت عبدالبهاء به افتخار بهائیان پارسی، ناشر مؤسسه‌ی مطبوعات امری آلمان، هوفهایم، آلمان 1998م.

6- الواح  ملوک در آثار قلم اعلی، جلد اول – کتاب مُبین، کانادا 1996م.

7- رساله‌ی مدنیّه صادره از قلم حضرت عبدالبهاء، لانگنهاین، آلمان 1984م. (در همین زمینه رجوع شود به مقاله‌ی نگارنده، در دفتر ششم سفینه‌ی عرفان).

8- از حضرت عبدالبهاء لوح اول و لوح دوم لاهه، مندرج در مکاتیب مبارکه، ج.3 و مصابیح هدایت، ج9.

9- منتخباتی از آثار حضرت بهاءالله، چاپ دوم، هوفهایم آلمان 2006. (حاوی نصوص بسیار مهم در مورد نظم جهانی آینده).

▪️تبصره: در خود متن این کتاب به تعدادی کتب یا مقالات و رسالات دیگر اشاره شده و توضیح در مورد آنها در پاورقی آمده است.

 پایان

فایل ضمیمه

سایر دسته بندیها

افزودن دیدگاه جدید

CAPTCHA ی تصویری
سایت آئین بهائی با کمال سرور به استحضار هم وطنان عزیز و شریف در ایران و خارج ایران می رساند که امکانی را فراهم نموده است تا همه فارسی زبانان اعم از ایرانی و غیر ایرانی بتوانند برای مطالعه و تحقیق درباره امر بهائی به صورت آنلاین و از طریق نرم افزار اسکایپ سلسه کتب روحی را مطالعه نمایند.
برای توفیق در این امر کافی است نرم افزار اسکایپ را روی گوشی و یا کامپیوتر خود داشته باشید. این امکان جدید از آن جهت اهمیت دارد که دوستان عزیز فارسی زبان در سراسر عالم به خصوص در کشور مقدس ایران در تمام شهرها و روستاهای دوردست که امکان تماس با جامعه بهائی را ندارند می توانند از این طریق به صورت آنلاین و امن با یکی از راهنمایان بهایی کتب روحی را در گروه مطالعه نمایند.
از دوستان علاقه مند تقاضا می نماییم آدرس یا آی دی اسکایپ خود را از طریق مکاتبه با ایمیل سایت آئین بهائی به آدرس info@aeenebahai.org در اختیار ما قرار دهند. سایت آیین بهائی نحوه شروع دوره مطالعات کتب روحی را از طریق اسکایپ با شما هماهنگ خواهد نمود.
 
شما می توانید سوالات و نظرات خود را در رابطه با دیانت بهایی از طریق آدرس ایمیل info@aeenebahai.org برای ما ارسال بفرمایید. همچنین برای دریافت آخرین مطالب از کانال رسمی وب سایت آئین بهایی در تلگرام استفاده نمایید. برای جستجو شناسه کاربری aeenebahai1 را در نرم افزار تلگرام جستجو کنید.