صفا راستی
روی سخن من گرچه با عموم مردم ایران اما بویژه با روشنفکران و مخصوصا جامعه شناسان ایران است. افرادی مانند دکتر صادق زیبا کلام و دکتر محمود سریع القلم و بسیاری دیگر که عمیقا به تحلیل رفتار ایرانیان می پردازند و سعی فراوان و قابل تقدیر و شایان تحسینی می کنند تا بتوانند باری از دوش مردم خسته این مرز و بوم بردارند و مرهمی بر زخم انان بنهند. ایا زمان ان نرسیده است که این نمونه تجربه شده را، هم از بعد نظری و هم در عمل، به تحلیل عالمانه و دقیق خود راه دهند؟
از همان روزهای اول پیروزی انقلاب اسلامی، حمله به بهاییان در اولویت برنامه های رژیم تازه به قدرت رسیده قرار داشت. جمعیتی تقریبا ۳٠٠هزار نفره، که گر چه بزرگترین اقلیت دینی کشورمحسوب می شدند اما اصولا در مجموعه قدرت، از هر نوع ان، مطرح نبودند سهل است که اماج حملات بی امان صاحبان قدرت قرار داشتند. دشمن اصلی انانیعنی مذهبیون عامه مردم را تحریک می کردند وعلی رغم اختلافات فراوان در میان خود، در مورد بهاییان به شکلی باور ناکردنی متحد و حتی هم قسم بودند۱ و اصولا به چیزی کمتر از ریشه کنی و محو کامل بهاییان و بهاییت، قانع نمی شدند. برای این منظور، انها همه ابزار لازم را در اختیار داشتند. تمامی قدرت، پشتیبان این نظریه و در خدمت ان بود و از ان مهمتر، انگیزه ای قوی داشتند که عمرش به زمان پیدایش بهاییان در عهد قاجار بر می گشت. توجیه افکار عمومی هم مشکل چندانی نبود زیرا عمدتا مبارزه با بهاییان را ثواب و وسیله ای برای کسب توشه اخرت خود می پنداشتند.
مدیران ارشد و منتخب جامعه بهاییان یکی پس از دیگری دستگیر یا ربوده ومعدوم یا مفقود و افراد عادی نیز راهی زندان شدند. بیش از 200 نفر اعدام و تقریبا تمامی بهاییان از کار و شغل خود اخراج گردیدند. مصادره اموال منقول و غیر منقول به صورت فردی و یا گروهی، اخراج از دانشگاهها و حتی مقاطع تحصیلی پایین تر، اخراج دسته جمعی از روستاها با دست خالی، اتش زدن خانه ها و محلهای کسب، تخریب اماکن مقدسه و گورستانها به صورتی گسترده و عمدتا سازمان یافته صورت می گرفت. دانش اموزان در مدارس ابتدایی تا دبیرستان مورد اهانت و هتک حرمت و حتی ضرب و شتم مقامات مسوول و غیر مسوول قرار گرفته و در کوچه و بازار نیز فاقد امنیت بودند. بسیاری از مقامات مذهبی و مراجع تقلید، مردم عادی و مخصوصا اشرار و اوباش را مدام بر علیه بهاییان تحریک می کردند و این امر را از وظایف و بلکه از واجبات دینی و حتی ملی انها می شمردند و می توان تصور کرد که این فتواهای رسمی مذهبی، چه تبعات ویرانگری به دنبال داشته است. رسانه ها، از هر نوع، سنتی یا مدرن در خدمت این بظاهر فریضه مذهبی و یا ملی بودند. اتهامات بی شمار از جاسوسی گرفته تا فساد اخلاقی و اقتصادی و سیاسی مانند باران بر سر انان می بارید و انها را که بتازگی مدیران خود را از دست داده و از لحاظ مالی حتی در حد تامین معاش روزانه نیز با مشکلات عدیده روبرو شده بودند با مشکلات روحی و روانی مهیبی مواجه می ساخت. همه چیز حکایت از فروپاشی زودهنگام بهاییان و بهاییت در ایران داشت.
اما بعد از گذشت سی و اندی سال، روند تحولات غیر قابل انتظار است. انقلاب اسلامی مانند بسیاری دیگر از انقلابات، تمامی فرزندان خود را بلعید و تقریبا اثری از انان بر جای نگذاشت. اما بهاییان که قرار بود پیش و بیش از همه نابود گردند سرگذشتی دیگر یافتند.گرچه هیچگاه (و حتی امروزه)، از فشار سیستماتیک حکومتی خلاصی نیافتند اما توانستند خود را بازسازی کرده و به حیات خود ادامه دهند.در سالهای اخیر نیز موجی از ابراز همدردی با بهاییان ایران و حمایت از حقوق انان، ابتدا از ممالک مختلفه جهان و نمایندگان منتخب انان در پارلمانها صورت گرفت و بتدریج به ایرانیان خارج از ایران نیز سرایت کرد و کسانی از درون ایران و بعضا حتی از درون زندان به دفاع از بهاییان پرداختند. با این همه، انچه که امروز در دفاع از بهاییان مطرح می گردد بیشتر از همه بحث حقوق بشر است و اینکه انها هم مانند دیگر ایرانیان دارای حقوق مصرح در قانون اساسی می باشند ولی یک موضوع کماکان در پرده ابهام باقی مانده و انچنان که باید و شاید معرض تحقیق و حتی پرسش قرار نگرفته است. بهاییان چگونه توانسته اند هنوز در عرصه اجتماعی ایران به صورتی موثر باقی بمانند تا انجا که مسوولین نظام از انان با عنوان ( بحث روز ) که ( باید به ان پرداخته شود) نام می برند؟
طرح این پرسش در باره بهاییان، به معنای منتفی بودن ان در مورد بقیه نیست.در طول تاریخ می توان همین پرسش را در باره تشیع مطرح کرد که چگونه موفق شد تا باقی بماند. در مورد یهودیان نیز مطرح است که با وجود تاریخی مملو از تبعیض و سرکوب و حتی نسل کشی، چگونه به حیات خود ادامه دادند؟ می توان در مورد سیاهان و مخصوصا سیاهان امریکا پرسید و بسیاری دیگر و مسلما به درسهای مفیدی برای بشریت منجر خواهد شد.
در عین حال، باید توجه داشت که موضوع بهاییان با دیگر اقلیتهای موجود درایران مانند سنیان، مسیحیان، یهودیان زرتشتیان و غیره یک تفاوت عمده دارد زیرا انها صراحتا در قانون اساسی ایران مذکورند. در مجلس نماینده دارند و اگر چه معرض حملات و تبعیضات گوناگون بوده و بر انان نیز ظلم و ستم فراوانی رفته است اما در هیچیک از این موارد، حذف یا محو انها به صورت برنامه ریزی شده مطرح نبوده است در حالی که برنامه طرح شده در مورد بهاییان به گونه ای بود که برخی، از ان با عنوان"نسل کشی عقیدتی"٢،نسل کشی شبیه هولوکاست٣ ویا "نسل کشی فرهنگی" ۴یاد کرده اند. مسوولین ارشد نظام هم از اظهار این هدف ابایی نداشتند. اساسا نوع رویارویی رژیم با بهاییان،از ابتدا تفاوت ماهوی با دیگران داشت. کافی است بیاد اوریم که ایت الله خمینی در نوفل لوشاتو که زمان وعده های زیبا و رویایی بود و حجاب هم ضروری نبود و حتی اظهار داشت که مارکسیستها هم می توانند ازادی بیان ( و تحت شرایطی، ازادی فعالیت) داشته باشند و برای اقلیتهای مذهبی هم ازادی کامل را وعده می داد۵، در باره ازادی بهاییان به صراحت و به تندی واکنش نشان داده و ان را منتفی دانست و تلویحا از بهاییان به عنوان کسانی که مضر به حال مملکت هستند یاد کرد یعنی حتی در ان هنگام هم حاضر نشد که به هیچ وجه و از هیچ زاویه ای بهاییان را بپذیرد۶. لذا لاجرم این پرسش در باره بهاییان، به گونه ای خاص قابل طرح است گر چه برای هر گروه دیگری نیز می تواند مطرح شود.
این نوشتار در واقع دعوتی است به تامل بیشتر در باره عملکرد بهاییان و یافتن پاسخ یا پاسخهایی برای این پرسش که بهاییان چگونه توانستند علی رغم ضعف ظاهری، باقی بمانند و در مقابل سرکوب سازمان یافته دولتی، نه تسلیم خواسته های سرکوبگران شوند و نه از خوی و روش انها پیروی کنند؟ تحلیل عملکرد بهاییان اگر مسیر صحیحی را طی کند می تواند در تعیین راهکاری برای رهایی ایران و ایرانیان از ورطه ای که بدان فرو افتاده است موثر باشد. برای نیل به این مهم، بهتر است نخست عللی را که نمی توان و نباید انها را عامل بقای بهاییان دانست بر شمریم:
۱-تعصب مذهبی شاید اولین علتی باشد که برای این امر به ذهن برسد. شکی نیست که بهاییان نیز مانند پیروان هر دین و یا هر تفکر دیگری، به اعتقادات خود دلبستگی دارند اما حتی اگر ان را تعصب هم بنامیم باز تنها شاید بتوان صرف بقای انها را تا حدی توجیه کرد ولیبقای بهاییان را نمی توان از نوع انفعالی و " بقایی در پایین ترین حد از معیارهای زیستی " و فقط در حد وجود و حیات دانست. گر چه زخمهای عمیق و بعضا غیر قابل درمان بر پیکره انان بخوبی قابل مشاهده است اما یک جامعه به حفره خزیده و مفلوک، گرسنه، فقر زده، ژنده پوش، بی سر و سامان، عقب مانده، روان پریش و مبغوض ایرانیان نیستند و این خود به پیچیدگی موضوع می افزاید زیرا خلاف ان انتظار می رفت. وضعیت فعلی انان را می توان از جنبه های مختلف بررسی کرد:
از لحاظ اقتصادی
اموال ودارایی بسیاری از انان در اول انقلاب به انحاء مختلف یا مصادره شد و یا به تاراج رفت و امکان کسب درامد به صورت معمول نیز از انان سلب شد اما اینک پس از چند دهه، خود مسوولین جمهوری اسلامی اظهار می دارند که بهاییان ایران جامعه ای هستند که مشکل اقتصادی ندارند و چون از بیان دلیل اصلی ان عاجزند به ناچار می گویند که فعالیت اقتصادی انان در ایران بلامانع است ( که بطلان ان واضح است) و در ضمن از خارج به انان کمک مالی می شود که هرگز نتوانستند روشن سازند که این کمکها از سوی چه دولتی و با چه مکانیزمی به انها می رسد و در کشوری که جنبیدن یک پشه عیان است چگونه چنین امری ممکن است و نمی توانند از ان جلو گیری کنند؟ علی ای حال از جامعه بهاییان به عنوان یک جامعه فقیر نمی توان یاد کرد گرچه انها را ثروتمند هم نمی توان نامید ولی سوال این است که چرا انها نباید فقیر باشند؟ با معیارهای متداول در تولید ثروت و گریز از فقر و با توجه به اینکه مقامات جمهوری اسلامی مقرراتی وضع کردند که مشخصا " برای سرکوب حیات اقتصادی جامعه بهایی طراحی شده بود"٨،انها باید قاعدتا در اعماق فقر و تنگدستی باشند اما اینگونه نیست.
از لحاظ فرهنگی
انها نشاط قابل توجهی دارند. طنز قضیه در این است که مراجع رسمی انها را از راههای معمول کسب فرهنگ و از ان جمله ورود به دانشگاه ممنوع داشته اند. در تمامی این سالها انها به تربیت فرزندان خود همت گماشتند و در اقدامی که نشان از نشاط فرهنگی یک جامعه دارد و نیویورک تایمز ان را " اقدامی ماهرانه برای بقای خود" نامید به تاسیس دانشگاه ازاد مخصوص خود اقدام نمودند٩، و باز طنز قضیه در این است که این هم زیر فشار حملات رژیم به تاسیسات و تجهیزات و اعضای این موسسه نوپا صورت می گرفت۱٠.
از لحاظ اخلاقی
بهاییان کارنامه نسبتا خوبی در ایران دارا می باشند. میزان انحرافات اخلاقی اعم از فساد، فحشا، انحرافات جنسی، تجاوز، طلاق، ضرب و جرح یا اعتیادهای شایع به سیگار، مشروبات الکلی و مواد مختلف مخدر، در این جامعه نسبت به جامعه پیرامون خود بسیار پایین تر است حال انکه میزان و وسعت فشارهای وارده بر بهاییان و همچنین توطئه های وزارت اطلاعات، به حدی بود که انها را کاملا مستعد سقوط به ورطه فساد اخلاقی می کرد۱۱.
از لحاظ اجتماعی
بهاییان را باید در زمره جوامع باز و رو به بیرون دانست. از لحاظ نظری، انها هیچ محدودیتی در معاشرت یا ازدواج و یا معاملات اقتصادی با دیگر جوامع دینی و غیر دینی از هر ملت و رنگ و نژاد و قوم و زبان ندارند و در عمل نیز اینگونه هستند. افرادی که با بهاییان سروکار داشته اند غالبا به نیکی از انها یاد می کنند و باز در این مورد هم رژیم حاکم با تبلیغات گسترده و هم چنین ایجاد موانع مختلف و از جمله اعلام نجس بودن بهاییان و حرمت معامله با انان۱٢، سعی فراوان در دور نگاه داشتن مردم از بهاییان نمودند ولی در دراز مدت توفیق چندانی کسب نکردند.
لذا با ذکر "تعصب مذهبی" به عنوان علت بقای بهاییان، نمی توان تمام وجوه این پدیده را پوشش داد.
٢- خصومت و عناد و حتی کینه جمهوری اسلامی با بهاییان به هیچ وجه کمتر از دیگران نبوده و حداقل از لحاظ سابقه، به دورانی بسیار پیش تر از انقلاب بر می گردد. همزمان با عملیات نابودی گروههای سیاسی در دهه شصت، برنامه سیستماتیک ریشه کنی بهاییان با تمام قوت پی گیری می شد. بنابر این انگیزه حکومت برای حذف و حتی محو کامل بهاییان بسیار قوی بوده و البته هنوز هم هست لذا نمی توان مدعی شد که نابودی بهاییان،از اولویت کمتری برخوردار بوده است.
٣- ممکن است گفته شود که به مرور زمان، حاکمان نظام به این نتیجه رسیدند کهنسبت به دیگر گروهها، خطر بهاییان برای نظام، ثانوی است.
باید گفت اولا که شواهد کمی در دست است که این نظر را تایید کند و در عمل، نظام هیچگاه روی خوشی به بهاییان نشان نداد و در ثانی، در صورت صحت این نظریه، این نه پاسخ به پرسش فوق که خود بخشی از سوال و تحقیق مورد نظر را تشکیل می دهد که چرا و چگونه نظام به این نتیجه رسیده بود؟
۴- وضعیت فعلی بهاییان اصلا خوشایند نیست و انها کماکان مورد انواع هجوم و حمله از هر نوع ان می باشند اما انها را نمی توان یک گروه زیر زمینی دانست که به صورت مخفی به حیات خود ادامه می دهند. برعکس، بهاییان در صورت لزوم هویت خود را پنهان نمی کنند و هم اکنون نیز اسامی و مشخصات تمامی انها برای دستگاههای امنیتی و اطلاعاتی روشن است و یا اگر بخواهند با اندک تلاشی به ان دست پیدا می کنند٧.لذا علت بقای انها را نباید در مخفی کاری و دور از انظار بودن انها و اینکه بود و نمودی ندارند جستجو نمود.
۵-همچنین بقای بهاییان را نمی توان و نباید در همسویی و سازش با رژیم جمهوری اسلامی جست. گر چه انها هیچگاه با جمهوری اسلامی دشمنی نکردند، در هیچ راه پیمایی بر علیه رژیم شرکت نداشته و به نبرد بر نخاستند اما به هیچ روی در مقابل حکومت به قدرت رسیده، سر خم نکردند. اگر چه انها مامور به اطاعت از قوانین کشور متبوع خود می باشند و برای مثال موسسات اداری خود را در اوایل انقلاب و به دستور دولت تعطیل کردند اما هیچگاه تن به زیاده خواهیهای دولتیان و مذهبیون که باعث زیر پا گذاشتن اصول اساسی روحانی خود نظیر عدم کتمان عقیده می شد ندادند. بهاییان با اندکی مسامحه در عقایدشان می توانستند و هنوز هم می توانند حقوق خود را تا حدی باز ستانند. کافی است در برگه های ثبت نام دانشگاه و یا هنگام دریافت جواز کسب، خود را ظاهرا مسلمان معرفی نمایند. اگر در گوشه ای پنهان و کم اهمیت از یک روزنامه حتی کم اعتبار، خود را مسلمان بنامند و یا دور از انظار، سری به یکی از بیوت مراجع بزنند و لفظی بر زبان برانند، مشکلاتشان کمتر خواهد شد. اما بهاییان راه به این سادگی، که بسیاری از هموطنانشان، و بسیاری از سر خیر خواهی، به انان توصیه می کنند را نپذیرفته اند. حجم عظیم حملات وارده به بهاییان که کماکان ادامه دارد بخوبی نشان می دهد که جمهوری اسلامی با انان سر سازگاری ندارد و لذا نمی توان انها را سازشکار نامید چه که اگر سازشی در میان بود این حملات گسترده موردی نداشت. بگذریم از اینکه اصولا در جمهوری اسلامی سازش، معنایی جز سر سپردگی محض و در حد بردگی و بندگی ندارد و حتی به ان هم اعتمادی نیست و سرنوشت حزب توده و بسیاری دیگر گواه است.
۶- علت بقای بهاییان را همچنین نباید در خارج از مرزهای ایران جستجو نمود. حمایت روسای جمهور دولتهای خارجی مانند امریکا، انگلیس، فرانسه، المان و کانادا و سازمان ملل و فعالین حقوق بشر و دیگر گروهها و افراد، اگر چه بی تاثیر نبوده است امااولامحدود به صدور بیانیه و قطعنامه بوده است که اصولا جمهوری اسلامی همیشه انها را کاغذ پاره می نامید و در ثانی،حمایت خارجیها از بهاییان در بسیاری موارد برای بهاییان حتی نتیجه منفی داشت۱٣و از این گذشته اصولا در این نظریه که خارجیها حرف اول را در تحولات ایران می زنند باید تاملی بنیادین کرد و از افراط و تفریط در باره ان که منشا فرافکنی و یا ساده اندیشی می گردد حذر نمود.
٧-تغییر موضع نیز، توجیه مناسب و معقولی برای تبیین علت بقای بهاییان نیست. انها هیچ تغییر قابل توجهی در عقاید اساسی خود که بتوان از ان به عنوان هم رنگ شدن با جمهوری اسلامی تعبیر کرد نداشته اند. سیاست عدم مداخله در سیاست، اصلی بود که انها از دیر باز بدان پایبند بودند و نه اینکه در برابر خشونت و تهدید جمهوری اسلامی به ان متوسل شده باشند گو اینکه رژیم هم هیچگاه ان را باور نکرد و همیشه اعلام می کرد که بهاییان مخفیانه در سیاست دخالت کرده و برای براندازی نظام اسلامی توطئه چینی می کنند. و باز طنز قضیه اینجاست که بهاییان هیچگاه در پی براندازی که سهل است، حتی دشمنی ساده هم نبودند اما تمام تبعات منفی و فاجعه بار چنین اقداماتی متوجه انان بود و شد. اقدام علیه امنیت ملی و توطئه برای براندازی نظام اسلامی و جاسوسی ، از اهم اتهامات انان در این چند دهه بوده است.
علت توفیقات نسبی بهاییان ایران در چیست؟ ایا می توان با بررسی شیوه حیات اجتماعی و درک علل بقای موفقیت امیز انان، حداقل به توصیه هایی برای ایرانیان نایل شد؟هر چه باشد بهاییان، ایرانی هستند و لذا تفکرات و روشهای مورد استفاده انها می تواند بیشترین همخوانی و تطابق را با نیازهای ایرانیان داشته باشد.
روی سخن من گرچه با عموم مردم ایران اما بویژه با روشنفکران و مخصوصا جامعه شناسان ایران است. افرادی مانند دکتر صادق زیبا کلام و دکتر محمود سریع القلم و بسیاری دیگر۱۴ که عمیقا به تحلیل رفتار ایرانیان می پردازند و سعی فراوان و قابل تقدیر و شایان تحسینی می کنند تا بتوانند باری از دوش مردم خسته این مرز و بوم بردارند و مرهمی بر زخم انان بنهند. ایا زمان ان نرسیده است که این نمونه تجربه شده را، هم از بعد نظری و هم در عمل، به تحلیل عالمانه و دقیق خود راه دهند؟ از حد پرداختن به مسایل حقوق بشری فراتر رفته و این بار،روشهای مورد استفاده بهاییان را بررسی علمی کنند و ببینند با وجود تهدیدات و مصیبات برون از حد شمار، چرا انها تسلیم فقر نشدند؟ چه امری باعث شد تا به محبوبیت و مقبولیت نسبی در بین مردم ایران دست یابند؟ چرا به ورطه انحطاط اخلاقی فرو نغلطیدند؟ به چه دلیل و به حفره یاس و انزوا فرو نرفتند ؟ چگونهبه تاسیس دانشگاهی در سطح جهانی، موفق گشتند؟ و بالاخره اینکه چرا مایلند و بلکه اصرار دارند در کشوری بمانند که مصدر این همه ناملایمات برای انان بوده است؟
-----------------------------------
۱- برای مثال انجمن حجتیه که از بسیاری جهات و مخصوصا در مساله مبارزه با شاه، اختلافات عمیقی با ایت الله خمینی داشتند و حتی ایشان حکم به انحلال انجمن داد اما در مورد بهاییان هیچ اختلافی نداشتند و مانند دو تیغه قیچی برای قطع ریشه بهاییان عمل می کردند.
٢- كابوس نسل کشي عقيدتی: بهائيان ايرانفردریش و افولتر
٣- سعید کرامت می نویسد:
"در واقع بهائیان بعد از انقلاب، یک انفال اسلامی، یا یک نسل کشی مدرن، و یا یک هولاکاست را تجربه کردند."
http://isdmovement.com/2015/0115/011215/011215.Saeed-Karamat-Shism-and-I...
۴- مهرانگیز کار هم معتقد است که "برخورد با آنها(بهاییان)، ممکن است به «نسلکشی» با تعاریف امروزی جهانی، نزدیک شود."
http://iranwire.com/features/5872/
همچنین رجوع شود به:
United Nations Economic and Social Council (1993). Report on the human rights situation in the Islamic Republic of Iran. (28 January 1993). (Report submitted by Mr. Galindo Pohl, E/CN 4/1993/41
۵- جواب: اقلیت های مذهبی در اسلام احترام دارند و آنها هم مثل سایر اقشار ملت با رفاه در آنجا زندگی خواهند کرد و هیچ گرفتاری برای آنها نخواهد بود.
سؤال: در مورد آزادی بیان و عقیده، شما چه حدودی را در نظر دارید؟ آیا فکر می کنید باید محدودیت هائی قائل شد یا نه؟
جواب: اگر چنانچه مضر به حال ملت نباشد، بیان همه چیز آزاد است. چیزهائی آزاد نیست که مضر
به حال ملت ما باشد.
سؤال: آیا فکر می کنید که گروه های چپ و مارکسیست که در ایران هستند، آزادانه فعالیت خواهند داشت؟
جواب: اگر مضر به حال ملت باشد جلوگیری می شود، اگر نباشد و فقط اظهار عقیده باشد مانعی ندارد.
صحیفه نور جلد ۴ ص ۲۵٩
۶- سؤال: آیا برای بهایی ها در حکومت آینده آزادی های سیاسی و مذهبی وجود دارد؟
جواب: آزادی برای افرادی که مضر به حال مملکت هستند، داده نخواهد شد.
سؤال: آیا آزادی هایی برای مراسم مذهبی آنها داده خواهد شد؟ جواب: خیر.
صحیفه نور جلد ۴ص ۱٠٣
٧- در واقع در سالهای اخیر و به دستور مستقیم رهبر فعلی جمهوری اسلامی، " به ارتش و نیروهای پلیس دستور داده شده است که همه بهاییانی که در حوزه مسوولیت انان زندگی می کنند را شناسایی و تحت نظر بگیرند"
٨- برای نمونه ر ک به مقاله "تهدیدات اقتصادی، اولویت تندروهای وزارت اطلاعات برای نابودی بهاییان"
http://www.rahesabz.net/story/84601/
٩- این دانشگاه با همت و سرمایه خود بهاییان بنیان نهاده شد و توانست به جایی برسد که ٢۵ دانشگاه معتبر در اروپا و امریکای شمالی و استرالیا، فارغ التحصیلان ان را مستقیما در برنامه های درسی خود در سطوح فوق لیسانس و دکتری وارد کند. موفقیتی که کمتر دانشگاهی در ایران بعد از انقلاب به ان موفق شد.
۱٠- در واقع انطور که بعدها به بیرون درز کرد مشخص شد که در سال ۱٣۶٩، شورای عالی انقلاب فرهنگی، سندی راهبردی تدوین کرد که بر طبق ان باید جامعه بهایی به شکلی بی سر و صدا که توجه بین المللی را به خود جلب نکند سرکوب شوند و به تصریح سند فوق الذکر، راه " رشد و توسعه انان سد گردد" و در عمل نیز بارها به این دانشگاه نوپا حمله شده و غارت گردید.
۱۱- عوامل وزارت اطلاعات در موارد مختلف و بکرات نقشه هایی را برای برخی بهاییان طراحی نموده و با تاکید بر نقاط ضعف انها سعی می کردند تا برنامه های خود را به مرحله اجرا دراورند با این همه گرچه در مواردی به توفیقات جزئی دست یافتند اما هرگز نتوانستند به شکلی گسترده بهاییان را به بیراهه فساد اخلاقی بکشانند.
۱۲-
http://www.aviny.com/occasion/jang-narm/bahaeiat/estefta-maraje.aspx
۱٣- نمونه بارز ان هنگامی بود که ریگان فشارهای وارده بر بهاییان را محکوم کرد و ایت الله خمینی صراحتا این حمایت را نشانه جاسوس امریکا بودن بهاییان دانست و همین امر بهانه ای شد تا حداقل ده زن و دختر و شش مرد بهایی در شیراز به دار اویخته شوند
۱۴- این سوال نه تنها برای تحلیلگران داخلی می تواند مهم باشد بلکه قاعدتا باید برای نظریه پردازان خارجی نیز مطرح باشد. هر چه باشد ایران و مساله ای به نام ایران سالهاست که روی میز تحلیلگران ایرانی مقیم خارج از کشور قرار دارد.شخصیتهایی مانند، عبدالکریم سروش، محمد حسن یوسفی اشکوری، مجتبی واحدی، محسن کدیور، حسن فرشتیان، محسن سازگارا، علی مزروعی، سید عطاء الله مهاجرانی، اکبر گنجی، مسعود نقره کار، محمود صدری، سید سراج الدین میردامادی، هاشم اقاجری، ابراهیم نبوی، محمد مجتهد شبستری، محمد تقی فاضل میبدی، عبدالعلی بازرگان، حسن شریعتمداری، سید جواد طباطبائی، ارش نراقی، عماد الدین باقی، علی کشتگر، مصطفی ملکیان، عبدالله موحدو بسیاری دیگر.
Add new comment