"مذهب انتظار ظهور مسیح در امریکا با موعظه ویلیام میلره (۱۷۸۲-۱۸۴۹) که باپتیست (تعمیدیان) بود، آغاز گردید.
مطالعه کتاب مقدس او را به این فرضیه رهنمون ساخت که مسیح بزودی به زمین باز خواهد گشت،
و آن زمان رستاخیز مؤمنان خواهد بود و پادشاهی خدا تثبیت خواهد شد. پیشگوییهای او تأثیر عمیقی بر جای گذاشت.
هنگامی که اعلام کرد که رجعت دوم مسیح بین بهار ۱۸۴۳ و بهار ۱۸۴۴ قطعی و مسلم است، شور و شوق پیروانش افزایش یافت.
کشاورزان نتوانستند محصولات خود را درو کنند؛ مردم کارهای خود را رها کردند؛ شوق انتظار قابل تحمل نبود و در عین حال شیرین و لذتبخش بود.
عدم وقوع حادثه موعود غم انگیز بود - با وجود این، اغلب مؤمنان به میلر و آرمان او وفادار ماندند. یکی از هواداران او نوشت:
گذر زمان، سخت مایه نومیدی بود. معتقدان حقیقی همه چیز را به خاطر مسیح رها کرده بودند و به نحو بی سابقهای از حضور او سخن میگفتند. جان همه از عشق عیسی آکنده شده بود و با میل وصف ناپذیری دعا میکردند، «عیسی مسیح، بیا، و با سرعت بیا»، اما او نیامد. در اینجا میتوان جاذبه تأثرانگیز و همیشگی امید به معاد مسیحی را تاحدی مشاهده کرد
تجدید امید برای هزاره سلطنت مسیح در سراسر تاریخ مسیحی، جنبه ای از تجربه مسیحی است که حیرت آور، اما مهم است. این امر ممکن است تفسیری ظاهری از فضیلت انتظار باشد، اما می تواند محرکی برای نوعی پارسایی مشتاقانه و اخروی باشد نهضت منتظران ظهور مسیح، که نیرومندترین شاخه آن را میلر بنیاد نهاد، به عنوان نهضت تبلیغی پرشوری تداوم یافت." (کتاب تجربه دینی بشر جلد ۲ ص ۲۶۲)
پیش بینی های کشیش میلر کاملا درست بود و تماما تحقق یافت .همانطور که میلر پیش بینی کرده بود که مسیح بین بهار 1843 تا بهار1844 میلادی رجعت خواهد فرمود،رجعت مسیح در بهار 1844و دقیقا 23 می 1844 واقع شد.
از جمله پیش بینی های میلر آن بود که محل رجعت مسیح در کوه کرمل در کنار روستای کوچکی که الان شهر حیفا در شمال اسراییل و آن موقع از مستعمرات دولت عثمانی در فلسطین بود ،واقع خواهد شد.
حتی بسیاری از پیروان میلر از آلمان و دیگر کشورهای اروپایی به این سرزمین مهاجرت کردند تا قبل از یوم میعاد در این سرزمین باشند و شاهد نزول مسیح از آسمان باشند و از او اسنقبال نمایند.
این افراد در دامنه کوه کرمل مدتی طولانی ماندند ویک کولونی colony تشکیل دادند .حتی امروز وقتی افراد به دامنه کوه کرمل و در ابتدای خیابان بنگوریون در حیفا وارد می شوند مکانی را بنام کلونی آلمانیها مشاهده می نمایند.
پیروان میلر سالهای طولانی در این نقطه ماندند و هرچه انتظار کشیدندشاهد نزول مسیح از آسمان نبودند.
در 23 می 1844 میلادی و برابر با پنجم جمادی الاولی 1260 هجری قمری مطابق به سوم خرداد ماه 1223 شمسی دو ساعت و یازده دقیق از غروب آفتاب گذشته سید علی محمد باب در نزد ملاحسین بشرویه ای در شیراز حقیقت ظهور خویش را اعلان فرمود در حالیکه در همان ساعات و روزها پیروان میلر در کوه کرمل انتظار رجعت مسیح را می کشیدند.
پس از ظهور حضرت باب و استقبال وسیع ایرانیان از علمای دینی و شاهزادگان قاجار و عامه مردمان بنا به در خواست میرزاتقی خان امیر کبیرصدر اعظم از ناصرالدین شاه و تصویب پادشاه جوان حضرت باب را درمیدان سربازخانه تبریز هدف هفتصد وپنجاه گلوله قرار دادند و به شهادت رساندند.
سه سال پس از شهادت حضرت باب میرزا حسین علی بهاءالله فردی از خاندان وزراء و شاهزادگان و اشراف ایرانی مطابق با بشارات حضرت باب و همه کتب مقدسه قبل ظهور خویش را اعلان نمودند و ابتدا بوسیله ناصرالدین شاه به عراق و سپس با همدستی سلاطین عثمانی به اسلامبول و ادرنه و نهایتا به عکاء تبعید و تا پایان حیات در یک دوره چهل ساله حبس و تبعید وارد شدند.
حضرت بهاءالله بدرستی تشخیص داده بودند که اگر جسد باب در ایران به خاک سپرده شود و ساختمانی برای یادبود بنا گردد بدست حکومت و علمای ایران تخریب و ویران خواهد شد.لذا بنابر هدایات حضرت بهاءالله جسد باب بمدت پنجاه سال در ایران در چند نقطه مخفیانه و بصورت موقت نگهداری و جابجا شدتا محفوظ ماند.
حضرت بهاءالله به مدت بیست و چهار سال در عکاء در حبس و تبعید بودند و در اواخر ایام حیات خود چهار مرتبه به حیفا که در بیست کیلومتری جنوب عکاء قرار داشت تشریف آوردند.
در یکی از این سفرها حضرت بهاءالله با دستان خویش نقطه ای را در کوه کرمل مشخص فرمودند و از پسر خود حضرت عبدالبهاء خواستند که جسد حضرت باب را از ایران به حیفا انتقال دهند و در آن نقطه به خاک بسپارند.
در یکی از این سفرها حضرت بهاءالله بیمار می شوند و چون آلمانیها هنوز در کلونی خویش منتظر ظهور مسیح و فرود آمدن او از آسمان بودند و با خود پزشک داشتند از انجا که خیمه حصرت بهاءالله در نزدیکی کولونی آلمانیها بود برای مداوا نزد ایشان تشریف می برند ویک شب در آنجا اقامت میفرمایند در هنگام خروج از کولونی آلمانیها حضرت عبدالبهاء در دفتر یادداشتی که آنجا گذاشته شده بود با لحنی مطابق با ادبیات کتب مقدسه مسیحی به خط خویش می نویسند " پدر وپسر هر دو آمدند ولکن شما متوجه نشدید".
در سال 1900 میلادی و 50 سال پس از شهادت حضرت باب با تدابیر و هدایات حضرت عبد البهاء جسد حضرت باب از طهران به حیفا منتقل گردید اما چون شخص حضرت عبدالبهاء هم هنوز در تبعید و حبس حکومت عثمانی بودند امکان به خاک سپاری و بنای مرقد وجود نداشت.
بالاخره پس آزادی حضرت عبدالبهاء در سال 1908 و پس از 60 سال از شهادت حضرت باب در سال 1909 میلادی جسد حضرت باب در همانجایی بخاک سپرده شد که هنوز ادونتیست های پیرو میلردر انتظار بازگشت مسیح در آنجا بودند.
در اواخر قرن 19 میلادی و در سالهای 1896میلادی زمانیکه اولین مبلغین بهایی برای تبلیغ امر بهایی به قاره امریکای شمالی و سپس به اروپا مهاجرت نمودند،اولین مومنین به امر بهایی همان پیروان میلر بودند که قویا و مشتاقانه منتظر بازگشت مسیح بودند و همین مومنین اولیه هستند که جامعه نوپای بهایی را در غرب بنیان گذاشتند.
مطابق همین امر در تاریخ در بین مسلمانان شیعه اتفاق افتاد آنزمان که شیخ احمد احسایی و سید کاظم رشتی مکتب شیخیه را بنیان گذاشتند و امت شیعه را از قرب ظهور قایم آل محمد آگاه نمودند و شوق ظهور را در قلوب مسلمانان ایجاد نمودند.
این دو شخص یعنی شیخ احمد احسایی و سید کاظم رشتی هم شاگردان خویش را آماده نمودند و وعده دادند که ظهور قایم طبق آیات قرآنی و احادیث اسلامی در سال 1260 هجری قمری واقع خداهد شد.
امری که دقیقا با ظهور حصرت باب در همان سال تحقق یافت و اولین مومنین به امر بابی پیروان شیخ احمد و سید کاظم بودند.
Add new comment