حضرت ولی محبوب امرالله در کتاب قرن بدیع می فرمایند: خدمات عظيم و تاريخی حضرت عبدالبهاء در جهان ادنی خاتمه يافت و مأموريّت مقدّسی که از طرف اب بزرگوارش بعهدهء آن وجود مبارک محوّل گرديده بود پس از بيست و نه سنه بنهايت اعزاز و اجلال اکمال پذيرفت. فصل مشعشعی بر تاريخ قرن اوّل بهائی افزوده شد و عصر پر انوار رسولی که از آغازش آن منادی ملکوت در آن مشارک و مقام فريد و مسؤوليت خطيری را عهده دار بود بانتها رسيد. اين مطّلع فيض الهی و مشرق مواهب سبحانی مصائب و بلايائی تحمّل فرمود که احدی از تابعان و پيروان اين ظهور اکرم که بمشهد فدا شتافته بدان درجه تحمّل ننموده و در نصرت امر الهی و خدمت بعتبهء مقدّسهء يزدانی بقيامی برخاست و بمجهودات و مشروعات عظيمه ای دست زد که هيچ يک از حاميان و مجاهدان آئين رحمانی بدان عرصه پا ننهاده و بالاخره در ايّام حيات مقدّسش شاهد فتوحات و انتصاراتی گرديد که نه مبشّر اعظم اين امر ابدع افخم و نه شارع قديرش هيچ يک بديدهء عنصری مشاهده ننموده بودند.
دو ماه قبل از عروج حمامهء وفا بعالم بقا نيّر پيمان خوابی ديدند که برای عائلهء مبارکه تعريف نمودند و فرمودند "ديدم که در محراب جامع عظيمی رو بقبله در محلّ شخص امام ايستاده ام در اين اثنا ملتفت شدم که عدّهء کثيری از ناس دسته دسته داخل مسجد ميشوند دائماً برعدد نفوس می افزود تا آنکه جمّ غفيری شدند و همه در عقب من صف بستند. همانطور که ايستاده بودم با صدای رسا صدای اذان را بلند نمودم بغتةً بفکرم رسيد که از مسجد خارج شوم در خارج متذکّر شدم که چرا قبل از انجام نماز بيرون آمدم ولی بخود ميگفتم اهمّيّتی ندارد چون من ندای اذان را بلند نمودهام اين جمّ غفير بخودی خودشان نماز خواهند نمود."
اسمعیل آقا خادم محبوب حضرت عبدالبهاء چنین حکایت می کند: تقریبا بیست روز قبل از صعود مولای عزیزم، نزدیک باغچه بودم که صدای مبارک را شنیدم. یک نفر از احبای قدیم را صدا نموده می فرمودند بیا تا با هم از صفای این باغ لذت ببریم. نگاه کن که روح وفاداری ممکن است چه کارهایی بکند. این محل منبت با طراوت چند سال قبل تل سنگی بود و امروز با گل و ریاحین سبز و خرم است. آرزو دارم که بعد از من احبای عزیز متحدا به خدمت امر الهی قیام کنند و به خواست خدا چنین خواهد شد. عنقریب اشخاصی مبعوث خواهند شد و به عالم روح خواهند بخشید. بعد از چند روز فرمودند خیلی خسته شده ام وقت آن رسیده که هر چیز را بگذارم و فرار کنم. از شدت خستگی نمی توانم راه بروم. بعد فرمودند در اواخر ایّام جمال مبارک وقتی مشغول جمع آوری اوراقی که روی تخت مبارک در اطاق تحریر مبارک در بهجی متفرق بود، بودم روی مبارک را به من کرده فرمودند جمع آوری آنها فایده ندارد باید آنها را بگذارم و فرار اختیار کنم. من هم کار خود را کرده ام دیگر کاری نمی توانم بکنم لهذا باید وداع کرده بروم. سه روز قبل از صعود مبارک در حالتی که در باغچه جالس بودند مرا احضار نموده فرمودند از شدت خستگی ناخوش شده ام دو عدد از نارنگی ها را بیاور که برای خاطر تو بخورم. اطاعت کردم بعد از تناول توجهی به من نموده فرمودند اینها تمام شد هیچی از لیموهای شیرین داری؟ عرض کردم بلی. فرمودند چند عدد بیاور. مشغول چیدن بودم که وجود مبارک به پای درخت تشریف آورده فرمودند باید به دست خودم بچینم. بعد از میل کردن نظری نموده فرمودند حالا تمام شد. تمام شد، این کلمات پر معنی در روح من اثر کرد هر دفعه که می فرمودند مثل این بود که خنجری به قلب من فرو می رود مقصود مبارک را فهمیدم ولی گمان نمی نمودم که ایّام اخیر اینقدر قریب است.
تنها کسی که از قرائن و امارات قرب صعود مبارک را احساس نموده و طاقت فراق و هجران را نیاورده خود را فدا نمود جناب میرزا ابوالحسن افنان فرزند جناب آقا سید ابوالقاسم افنان برادر حرم مبارک حضرت اعلی بود. زیرا در همان ایام خبر صعود بغتی و ناگهانی جناب موقرالدوله (پدر جناب حسن بالیوزی ایادی امرالله) داماد جناب میرزا ابوالحسن افنان رسیده و هیکل مبارک حضرت عبدالبهاء در جلسه مخصوصی که محض یادبود و تذکر ایشان در بیت مبارک ترتیب داده شده بود بعد از اظهار کمال عنایت و مرحمت درباره او حتی به این عبارت فرمودند: من به حال جناب افنان موقرالدوله غبطه می خورم و بعد به جناب آقا میرزا ابوالحسن اشاره ای درباره قرب صعود خود فرمودند. جناب میرزا ابوالحسن افنان مدتی بود که در حضور حضرت عبدالبهاء مشرف بود و نه روز قبل از واقعه هائله صعود مبارک خود را در ساحل دریای حیفا غرق نمود. آقای دکتر لطف الله حکیم و خسرو خادم بیت مبارک جنازه ایشان را از ساحل دریا بیرون آورده و در موقع تشییع جنازه ایشان خود هیکل مبارک تا مسافتی از راه گوشه ای از صندوق را بر دوش مبارک گذاشته بودند. جسد مطهر ایشان در گلستان جاوید حیفا به خاک سپرده شد و حضرت عبدالبهاء در جمع احبا از او اظهار رضایت فرمودند.
روز جمعه 25 نوامبر 1921 میلادی (سه روز قبل از صعود مبارک) حضرت عبدالبهاء برای نماز ظهر جمعه تشریف بردند. در حین خروج، فقرا برای دریافت بخشش مقرری که هر جمعه مرحمت می فرمودند منتظر بودند اینروز بر حسب عادت با وجود کثرت تعب ایستادند و به دست مبارک به هریک، یک سکه عنایت فرمودند.
از روز شنبه آثار نقاهت در هیکل مبارک تدریجا آشکار گردید و تب مختصری عارض شد و در نهایت خستگی و ضعف در بستر استراحت فرمودند. صبح یکشنبه فرمودند حالم خوبست. بعد از ظهر همان روز احبا را به مقام اعلی فرستادند زیرا به مناسبت روز مبعث عبدالبهاء یعنی اعلان کتاب عهد، یکی از مسافرین پارسی که اخیرا از هند آمده بود جشنی برپا نموه بود. ساعت چهار بعد از ظهر روی نیمکت در اطاق مبارک جالس بودند، فرمودند به همشیره و اهل بیت بگوئید بیایند و با من چای بخورند. بعد از صرف چای مفتی حیفا و رئیس بلدیه و یک نفر دیگر را پذیرفتند. آنها قریب یک ساعت ماندند و به آنها زیاده از اندازه ی معمول مهربانی و محبت فرمودند. بعد رئیس پلیس که شخصی انگلیسی است مشرف شد و از عنایات مبارک قسمت و بهره برداشت. به این شخص چند دستمال ابریشمی ایرانی عنایت نمودند و از این مرحمت بی نهایت متشکر گشت. بعد چهار داماد مبارک و روحی افندی در مراجعت از مجلس از کوه کرمل مشرف شدند. عرض نمودند که صاحب جشن از تشریف نداشتن مبارک متأثر بود. به آنها فرمودند من آنجا بودم اگرچه جسد من غائب بود روح من در بین شماها بود احبا نباید هیچ اهمیتی به غیبت جسدی من بدهند روحاً من هستم و همیشه در بین دوستان خواهم بود اگرچه خیلی دور باشم. همان شب از صحت یک یک اهل بیت مبارک و مسافرین و احبای حیفا سوال فرمودند همین که عرض شد همه سالم اند فرمودند خیلی خوب خیلی خوب و این آخرین کلمات مبارک راجع به احبابش بود.
شب ساعت هشت قدری غذا میل فرمودند و در رختخواب استراحت نمودند. فرمودند خیلی حالم خوبست و بدون آنکه آثار تب نمودار باشد در نهایت آرامی به خواب رفتند. ساعت يک و ربع بعداز نصف شب هيكل اطهر از تخت برخاستند و بجانب ميزی که در اطاق مبارک قرار داشت قدم زده قدری آب ميل فرمودند و بعد بفراش معاودت نمودند. سپس به يکی از دو ورقات مبارک که در خدمت و مواظبت مولای حنون بودند امر فرمودند پرده های پشه گير را بالا کنند و اظهار فرمودند بسختی نفس می کشم. قدری گلاب آورده شد وجود اقدس کمی ميل فرمودند و مجدّداً استراحت نمودند و چون غذا آوردند با صدای واضح و شمردهای فرمودند "ميخواهيد غذا بخورم وقتی که من در حال رفتنم". لحظه ای بيش نگذشت که روح مقدّسش بعالم بالا عروج نمود و طير بقا قصد مقامات مقدّسهء عليا کرد و در جهان پنهان جوار اب آسمانی مقرّ و مأوی گزيد. خبر فادحهء کبری صعود حضرت عبدالبهاء (در ليلهء بيست و هشتم نوامبر ١٩٢١ميلادی در حينی که از سنّ مبارکش هفتاد و هشت سال ميگذشت اتّفاق افتاد.
چشم هایی که به نظر محبت و رأفت به عالم انسانی چه دوست و چه دشمن نظر می فرمود بسته شد دست هایی که همیشه برای احسان به فقرا و محتاجین به سوی ناتوانان و عجزه و کوران و بیوه زنان دراز بود بی حرکت ماند پاهایی که با عزمی راسخ در خدمت دائمی به ربّ حنون منزل ها طی کرده بود حال سکون اختیار نمود لبهایی که با آن فصاحت و بلاغت در راه خدمت ابناء ماتم زده بشر تکلم می نمود خاموش گشت قلبی که به آن قوت و شدت محبت برای نوع انسان میزد از کار ایستاد روح پر جلالش از عالم ترابی صعود فرمود و از ظلم و ستم دشمنان حقیقت و زحمات متوالی هشتاد سال پر طوفان پر مشقت که برای خیر عموم تحمل فرموده بود رهائی یافت. باری شهادت طولانی حضرتش منتهی شد.
امّا تشييع جنازه که صبح روز سه شنبه بيست و نهم نوامبر انجام گرديد تشييعی بود که فلسطين نظير آنرا هرگز مشاهده ننموده بود. قريب ده هزار نفس از اجناس و اوطان و فرق و مذاهب مختلفه حضور داشتند و بشهادت شخص مندوب "قلوب از فراق حضرتش قرين حسرت و اسف بی پايان و صدور از تذکار حيات پر انوارش مستبشر و پر هيجان". سپس عرش انور به يکی از غرفههای شمالی مقام اعلی منتقل و بکمال تجليل و تکريم در مضجع ابدی خود در جوار ضريح مقدّس حضرت ربّ اعلی نقطهء اولی مستقر گرديد.
پس از وقوع اين فادحهء عظمی و فاجعهء کبری در مدّت يک هفته هر روز پنجاه الی صد نفر از فقرا در بيت مبارک اطعام و از خوان نعمت آن مولای کريم متنعّم می شدند و در يوم هفتم بين مساکين و مستمندان از هر طايفه و طبقه که عددشان به يکهزار بالغ ميگرديد غلّه توزيع شد. در يوم چهلم صعود مبارک مجلس تذکّر بزرگی منعقد گرديد و در آن احتفال پر احتشام متجاوز از ششصد نفس از وجوه اهالی حيفا و عكّا و نقاط مجاورهء فلسطين و شامات شامل رؤساء و اعاظم از طبقات و مذاهب مختلفه دعوت شده بودند و بيش از يکصد نفر از فقرا نيز در همان يوم پذيرائی و اطعام گرديدند.
حضرت عبدالبهاء می فرمایند: شما نبایدد نظر به شخص عبدالبها نمایید زیرا عاقبت شما را وداع خواهد نمود بلکه نظر باید به کلمة الله باشد اگر کلمة الله در ارتفاع است مسرور و مشعوف و ممنون باشید ولو عبدالبهاء در زیر شمشیر و یا در تحت اغلال و زنجیر افتد زیرا اهمیت در هیکل مقدس امرالله است نه در قالب جسمانی عبدالبهاء یاران الهی باید به چنان ثبوتی مبعوث گردند که هر آنی اگر صد امثال عبدالبهاء هدف تیر بلا شود ابدا تغییر و تبدیلی در عزم و نیت و اشتعال و انجذاب و اشتغال به خدمت امرالله حاصل نگردد. یا احباء الله هذا وصیّتی لکم و نصحی علیکم فهنیئا لمن وفّقه الله علی ما رقم فی هذا الورق الممرّد عن سائر النّقوش.
حضرت عبدالبهاء می فرمایند: ای احبا وقتی می آید که از بین شما مفارقت میکنم آنچه باید بکنم کرده ام تا اندازه ای که قوه داشتم به امر حضرت بهاءالله خدمت کردم شب و روز در مدت حیات آرام نگرفتم بی نهایت آرزومندم ببینم احبای عزیز مسئولیت امر مبارک را به عهده می گیرند هنگام ندا به ملکوت ابهی است امروز روز روح و ریحان احباء الله است تمام قوای جسمانی خود را صرف نموده ام و روح حیات من بشارت وحدت اهل بهاست آذان خود را به خاور و باختر به جنوب و شمال متوجه داشته ام تا از آهنگ محبت و الفتی که در مجامع احبا بلند میشود لذت برم ایام حیات من محدود است دیگر سروری از برای من نمانده خیلی آرزو دارم ببینم احبا مانند سلسله لئالی درخشنده و نجوم منیر و اشعه ساطعه شمس و غزالان یک مرغزار متحد گردند عندلیب غیبی از برای آنها متغنی است گوش دهند طیر بهشتی مترنم است از آن غفلت ننمایند ندای ابهی بلند است به استماع بشتابند منادی میثاق دعوت می کند اطاعت نمایند خیلی مترصد و مشتاق حصول بشاراتم که بشنوم احبا مجسمه خلوص و صداقت و محبت و دوستی و روح و ریحانند آیا بدینوسیله احبا قلب مرا مسرور نمی دارند آیا آرزوی قلب مرا متحقق نمی سازند آیا به میل من رفتار نمی نمایند آیا اشواق فلبیه مرا به موقع اجرا نمی گذارند آیا به ندای من گوش نمی دهند من منتظرم و با کمال صبر منتظرم.
این است قسمتی از بیانات مبارک در باب تبلیغ امر الهی در الواح وصایا: ای ثابتان بر پیمان این طیر بال و پر شکسته و مظلوم چون آهنگ ملأ اعلی نماید و بجهان پنهان شتابد و جسدش تحت اطباق قرار یابد یا مفقود گردد باید افنان ثابتهٴ راسخهٴ بر میثاق الله که از سدرهٴ تقدیس روئیدهاند با حضرات ایادی امر الله علیهم بهآء الله و جمیع یاران و دوستان بالاتّفاق بنشر نفحات الله و تبلیغ امر الله و ترویج دین الله بدل و جان قیام نمایند دقیقهئی آرام نگیرند و آنی استراحت نکنند در ممالک و دیار منتشر شوند و آوارهٴ هر بلاد و سرگشتهٴ هر اقلیم گردند دقیقهئی نیاسایند و آنی آسوده نگردند و نفسی راحت نجویند در هر کشوری نعرهٴ یابهآءالأبهی زنند و در هر شهری شهرهٴ آفاق شوند و در هر انجمنی چون شمع برافروزند و در هر محفلی نار عشق برافروزند تا در قطب آفاق انوار حقّ اشراق نماید و در شرق و غرب جمّ غفیری در ظلّ کلمة الله آید و نفحات قدس بوزد و وجوه نورانی گردد و قلوب ربّانی شود و نفوس رحمانی گردد در این ایّام اهمّ امور هدایت ملل و امم است باید امر تبلیغ را مهم شمرد زیرا اسّ اساس است این عبد مظلوم شب و روز بترویج و تشویق مشغول گردید دقیقهئی آرام نیافت تا آنکه صیت امر الله آفاقرا احاطه نمود و آوازهٴ ملکوت ابهی خاور و باختر را بیدار کرد یاران الهی نیز چنین باید بفرمایند اینست شرط وفا و اینست مقتضای عبودیّت آستان بها. حواریّون حضرت روح بکلّی خود را و جمیع شئونرا فراموش نمودند و ترک سر و سامان کردند و مقدّس و منزّه از هوی و هوس گشتند و از هر تعلّقی بیزار شدند و در ممالک و دیار منتشر شدند و بهدایت من علی الأرض پرداختند تا جهانرا جهان دیگر کردند و عالم خاک را تابناک نمودند و بپایان زندگانی در ره آن دلبر رحمانی جانفشانی کردند و هر یک در دیاری شهید شدند فبمثل هذا فلیعمل العاملون.
همچنین حضرت عبدالبهاء در الواح مبارکه وصایا می فرمایند: ای احبّای الهی در این دور مقدّس نزاع و جدال ممنوع و هر متعدّی محروم باید با جمیع طوائف و قبائل چه آشنا و چه بیگانه نهایت محبّت و راستی و درستی کرد و مهربانی از روی قلب نمود بلکه رعایت و محبّت را بدرجهئی رساند که بیگانه خود را آشنا بیند و دشمن خود را دوست شمرد یعنی ابداً تفاوت معامله گمان نکند زیرا اطلاق امریست الهی و تقیید از خواصّ امکانی لهذا باید فضائل و کمالات از حقیقت هر انسانی ظاهر شود و پرتوش شمول بر عموم یابد مثلاً انوار آفتاب عالمتابست و باران رحمت پروردگار مبذول بر عالمیان نسیم جانبخش هر ذی روحرا پرورش دهد و مائدهٴ الهی جمیع کائنات حیّ را نصیب شود بهمچنین عواطف و الطاف بندگان حقّ باید بنحو اطلاق شامل جمیع بشر گردد در اینمقام ابداً تقیید و تخصیص جائز نه پس ای یاران مهربان با جمیع ملل و طوائف و ادیان بکمال راستی و درستی و وفاپرستی و مهربانی و خیرخواهی و دوستی معامله نمائید تا جهان هستی سرمست جام فیض بهائی گردد و نادانی و دشمنی و بغض و کین از روی زمین زائل شود ظلمت بیگانگی از جمیع شعوب و قبائل بانوار یگانگی مبدّل گردد اگر طوائف و ملل سائره جفا کنند شما وفا نمائید ظلم کنند عدل بنمائید اجتناب کنند اجتذاب کنید دشمنی بنمایند دوستی بفرمائید زهر بدهند شهد ببخشید زخم بزنند مرهم بنهید هذا صفة المخلصین و سمة الصّادقین.
یا بهاءالابهی
از جهان و جهانیان گذشتم و از بی وفایان دلشکسته گشتم و آزرده شده ام و در قفس این جهان چون مرغ هراسان بال و پر میزنم و هر روز آرزوی پرواز به ملکوت میکنم یا بهاءالابهی مرا جام فدا بنوشان و نجات بخش و از این بلایا و محن و صدمات و مشقت آزاد کن توئی معین و نصیر و ظهیر و دستگیر.
بدانید خواه من در این عالم باشم خواه نباشم همیشه در بین شما حاضرم.
حضرت عبدالبهاء
منابع: قرن بدیع، ایّام تسعه، حیات حضرت عبدالبهاء تألیف محمد علی فیضی.
دیدگاهها
ناشناس :
عالی است
افزودن دیدگاه جدید