در اين قسمت مكاتباتي با يكي از بازديدكنندگان سايت كه پرسشهائي درباره قائم و دلايل حقانيت ديانت بهائي مطرح نموده نقل ميگردد . در مكاتبات اوليه سوالات در قالب يك فرد بهائي مطرح شده ولي در ادامه پرسشها از موضع فردي منتقد و سپس مسلماني معتقد بيان ميشود. گرچه اين مكاتبات نسبتا طولاني است ولي نكات خوبي در آن مطرح گرديده كه مرور آن خالي از لطف نيست
با سلام
در كتاب مائده آسماني (جزء7 صفحه 231 و 232) يك متني از سيد باب هست كه در آن اعلام كرده : "من همان قائم حقي هستم كه شما به ظهورش وعده داده شده ايد" من این مطلب را به تازگی دیده ام . چرا باب میبایستی که چنین حرفی را زده باشد ؟
---------------------------------
سهیل عزیز
منظور شما از این سوال را نفهمیدم
اینکه ظهور حضرت باب و حضرت بهاءالله تحقق وعود همه ادیان بوده از اعتقادات اولیه دیانت بهائی است و بر این مبنا حضرت باب همان قائمی هستند که مسلمین منتظر ظهور او بودند
موید باشید
--------------------------------------
سلام ،
من هم ، همین موضوع را نمیدانم . آیا هر دوی این دو بزرگوار امام زمان هستند ؟ اگر سید باب امام زمان است پس حضرت بهاءالله چه مقامی دارند ؟
بعد اینکه من از یکی از مسلمانان شنیده ام که امام زمان فرزند امام حسن عسگری است . اسم ایشان حجه و محمد و دارای کنیه ابوالقاسم است . حتی به من روایتی را از حضرت محمد(پیامبر مسلمانان) نشان داد که گفته بود :
" دوازدهمین فرزند از نسل من یا نهمین فرزند از نسل امام حسین همان قائم ماست." که در سال 255 ه . ق متولد شده است و هنوز قیام نکرده است !!!!
من چه جوابی باید به او بدهم ؟
---------------------------------------------------
سهیل عزیز
ظهور حضرت بهاءالله و حضرت باب تحقق وعود همه ادیان الهی است و تقریبا همه ادیان من جمله اسلام اشاره به دو ظهور توأم داشته اند . شیعیان منتظر ظهور همزمان مهدی و مسیح وهستند که با این تعبیر حضرت باب به منزله مهدی و حضرت بهاءالله به مثابه مسیح هستند در مورد روایات نیز آنقدر مطالب ضد و نقیض و غیر عقلانی در مورد ظهور ذکر گردیده که بهتر است ذهن خود را درگیر آن نسازید
موفق باشید
-----------------------------------
این جواب شما که واقعاً از سر باز کنی بود ، مرا مایوس کرد
به مثابه مسیح بودن یعنی چه؟ من با اینهمه روایاتی که در برابرم قرار گرفته چه کار باید بکنم؟
من دوست ندارم این حرف را بزنم . ولی اگر واقعاً جوابی نتوانم به خودم بدهم . آنگاه خواهم گفت که از جامعه بهایی یک نفر - که خود من هستم- را کسر کنید
بالاخره یک یا ده یا صد روایت اشتباه میشود . آیا همه روایات اشتباه و غلط است ؟ حتی این روایات در کتب اهل سنت که امام زمان را قبول ندارند ، به عنوان یک سند تاریخی هم هست
منتظر جواب سریع شما هستم
------------------------------------------
سهیل عزیز
ابدا قصدی برای از سر باز کردن شما وجود ندارد ولی اگر بخواهید ملاک تشخیص حقیقت را روایات قرار دهید به کلاف سردگمی از مسائل خرافی و افسانه ای خواهید رسید که شما را به جائی نخواهد رساند. مطلبی که در باره حضرت بهاءالله عرض گردید برگرفته از اعتقادات اسلامی در باره ظهور همزمان مهدی و مسیح است و تعارضی با اعتقادات اسلامی ندارد
همانگونه که فرمودید بعضی از روایات مستند که تضاد با عقل ندارند ممکن است حقایقی را در بر داشته باشند و در میان این روایات کم نیستند آنهائی که تا حد زیادی با ظهور حضرت بهاءالله و حضرت باب تطبیق مینمایند. شما بعضی از آنها را در لینک زیرمقاله ای در باره قائمیت خواهید یافت که پاسخگوی برخی ابهامات شماست اما کلا این قبیل استنادات مربوط به دنیای قدیمند و برای انسان امروز ابزار شناخت شایسته ای نیستند
http://aeenebahai.org/node/61
موید باشید
-------------------------------------------
آقا/خانم عزیز
من از جواب سریعتان تشکر میکنم و لینک معرفی شده را بررسی کردم ، ولی جواب مورد نظرم را دریافت نکردم ، چرا که اگر من به عنوان کسی که دیانت بهایی را قبول کرده ، بپذیرم که امام زمانی نبوده - منظور فرزند امام حسن عسگری- پس دین خودم را زیر سئوال برده ام ، چرا که ما اعتقاد به ظهور امام دوازده شیعیان داشته ایم .. و اگر که قبول کنم که یک چنین شخصیتی متولد شده است . میبایستی که بر روی نشانه هایی که منابع آن در همان لینک بود بررسی شود که امام زمان چه خصوصیاتی داشته اند
بله من خودم این روایت را دیدم که گفته شده بود ، قائم ما ظاهر یک مرد 40 ساله را دارند و همینطور روایتهایی درباره پیشرفت علم که 27 حرف علم کامل میشود و همینطور اینکه امر ظهور بر هیچ کسی پنهان نمیماند ، یعنی همه عالم متوجه خواهند شد ......... احادیث زیادی درباره این موضوع وجود دار
این حرف کاملاً صحیح است که روایات جعلی و کم ارزش هم وجود دارد ولی روایاتی که قویاً مساله امامت فرزند امام حسن را و متولد شدن ایشان را بیان کند نیز به صورت محکم در چندین مرتبه آمده است
البته من به دنبال حقیقت هستم و اصلاً برایم مهم نیست که به دلیل بهایی بودن نتوانستم وارد دانشگاه بشوم .......... زیرا که آینده برایم مهم تر است . تنها حقیقت برایم مهم است
ارادتمند / سهیل
---------------------------------------------
سهیل عزیز
هیچ روایت معتبری درتایید وجود فرزندی برای امام حسن عسکری وجود ندارد ، اگر مقاله معرفی شده را بدقت مطالعه فرمائید بر بی اعتباری این اعتقاد و جعلی بودن این نوع روایات نیز اشاره شده ، حتی روایات مربوط به ازدواج امام با نرجس نیز کاملا مخدوش و بی اعتبار و متناقضند. گره زدن این خرافات با دین جز سردرگمی و گمراهی حاصلی ندارد
موید باشی
---------------------------------------
با سلام
اگر همانطوري كه شما در پايين به آن اشاره كرده ايد ، هيچ روايتي مبني بر تولد امام زمان و همينطور ازدواج پدر و مادر ايشان وجود نداشته باشد ؛ سئوالاتي مطرح ميشود كه ميبايستي پاسخ هاي روشني براي آن پيدا كرد
اگر كه امام زماني نباشد ، پس زنجيره امامت با 11 نفر تمام ميشود ولي جواب خود شما نقض خواهد شد
"ظهور حضرت باب و حضرت بهاءالله تحقق وعود همه ادیان بوده از اعتقادات اولیه دیانت بهائی است و بر این مبنا حضرت باب همان قائمی هستند که مسلمین منتظر ظهور او بودند" اين دومين جوابيه جنابعالي براي بنده بوده است . پس امام زمان هست
آيا ميتوان با چند روايت جعلي ، اصل موضوع (امامت دوارزدهمين جانشين پيامبر) را زير سئوال برد ؟ چرا كه هزاران روايت و صدها كتاب درباره آن موضوع وجود دارد كه برخي از آن روايات از كتب اهل سنت نقل شده است
----------------------------------------------------
سهیل عزیز
اعتقاد به قائم و یا مهدی مستلزم باور به وجود فرزندی که از امام حسن عسکری متولد شده باشد و صدها سال در چاه پنهان شده باشد نیست کما اینکه اهل سنت و بسیاری از شیعیان نیز چنین اعتقادی ندارند و قائم را از سلاله پیغمبر، و نه فرزند بلافصل امام حسن عسکری میدانند در اعتقاد بهائی نیز چنین است و حضرت باب از سلاله حضرت رسول و همان قائم موعودند و حضرت بهاءالله نیز به تعبیر اعتقادات مسلمین ظهور مسیح موعودند که پس از مهدی ظاهر میگردد
اگر مقاله را با حوصله بیشتری مطالعه فرمائید کمتر دچار این نوع ابهامات میگردید
موید باشید
--------------------------------------------------------
با عرض سلام و خسته نباشيد
بنده از جواب هاي جنابعالي بر سر دوراهي قرار گرفته ام . در پاسخ اخير شما مشاهده ميشود كه قائم همچون اعتقاد مسلمانان نهمين فرزند از فرزندان بلافصل امام حسن عسگري ميباشد ولي در جوابيه قبل از آن فرموديد كه هيچ روایت معتبری درتایید وجود فرزندی برای امام حسن عسکری وجود ندارد . اگر كه شجره نامه سيد باب نيز در اختيار شما هست ، براي اطمينان بيشتر دوست داشتم كه آنرا بررسي كنم
ارادتمند / سهيل
--------------------------------------------
سهیل عزیز
عجیب است که پاسخهای بنده آنقدر مبهم بوده باشد که اینچنین نتایجی از آن گرفته باشید
امام حسن عسکری هیچ فرزندی نداشتند و از سلاله پیامبر بودن به معنای سیادت است و نه فرزند بلافصل کسی بودن
لطفا دقت فرمائید حضرت باب از اولاد رسول اکرم به حساب می آیند ولی فرزند بلافصل هیچیک از ائمه نیستند شجره نامه حضرت باب را در کتاب خاندان افنان خواهید یافت
از دوستان بهائی تان بخواهید که این کتاب را در اختیارتان قرار دهند .مختصرا عرض میگردد که ایشان هم از سوی مادر و هم از سوی پدر به خاندان امام حسین منسوبند
موید باشید
--------------------------------------------------
با سلام مجدد
يك مطلبي كه وجود دارد اين است كه ، هر شاخه اي از دانش بشري ، با يك علمي بررسي ميشود . براي مثال اگر كه نيروهاي كنش واكنش در علم فيزيك بررسي ميشود ، بررسي گذشتگان و انسان هاي قبل همانطور كه جنابعالي بنده را به كتاب خاندان افنان ، سوق داديد توسط علم تاريخ بررسي ميشود . وهمينطورسخنان بزرگان نيز در اين شاخه از علم بررسي ميشود .اينكه ما روزه ميگيريم و يا دعا ميخوانيم همگي برگرفته شده از اسنادي تاريخي است . و البته اگر كه اين اسناد توسط راويان معتبر و سرشناس نقل شود ، صحت و اعتبار آن سند را بالاتر مي برد .
به همين خاطر برخي از مداركي را كه من در كتاب هاي معتبر، خودم ديده ام با اين مطلب شما ناسازگار است كه امام حسن عسگري فرزندي نداشته
كتاب رحيق مختوم (چاپ يكم) جلد يكم ، سيد باب در ابتداي تفسير سوره يوسف به اين نكته اشاره كرده اند كه اين تفسير را از جانب حضرت محمد بن الحسن بن علي ....بن الحسين بن علي بن ابيطالب آورده اند . كه اين مسئله حاكي از وجود و بقاي آن حضرت ميباشد و همينطور فاضل مازندراني در ص 11 قسمت اول اسرار الاثار كه منسوب به نقطه اولي است وبه تفسير سوره بقره ميپردازد و در آن بيان ميشود كه
و لقد قال الحسن ابوالحجه في تفسيره لهذه الايه....يعني هر آينه امام حسن ، پدر حضرت حجت ، در تفسيرش بر اين آيه چنين فرمود
اميدوارم كه خداوند همه ما را در پناه خودش حفظ كند
ارادتمند/سهيل
----------------------------------
سهیل عزیز
اگر در ابرز نظرات و دیدگاههایتان صراحت بیشتری داشته باشید پاسخهای متناسب تری دریافت خواهید کرد
هیچ لزومی ندارد که خود را بهائی بنامید تا به سوالاتتان جواب داده شود
از همان مکاتبات نخستینتان پیدا بود که بهائی نیستید ولی چیزی عرض نگردید زیرا برای ما تفاوتی نداشت
دوست عزیز شما که از دیدن بیان حضرت باب اظهار تعجب فرمودید و ظاهرا چیز زیادی از ماهیت دعوت ایشان نمیدانستید ، چگونه این شبهاتی که تنها با مطالعه وسیع و مقایسه آثار مختلف ممکن است پدید آید بر ایتان پیش آمده؟ بنظر میرسد منبع سوالات شما دوستان دیگری هستند که سالهاست با ایشان و ایراداتشان آشنا هستیم
جهت اطلاع عرض میگردد که حضرت باب در ایام اولیه دعوتشان ، به حکمت و مطابق مقبولات قوم مطالبی نوشته اند که نمیتوان به آنها بعنوان بیان حقایق تاریخی نگریست
همانگونه که عرض گردید روایات مربوط به ازدواج و تولد فرزند امام حسن عسکری از نظر علم رجال نا معتبرند و هیچ روایت مورد قبولی برای آن وجود ندارد
اگر دوستان شما به روایت معتبری دسترسی دارند برای ما هم بفرستید
موید باشید
--------------------------------------
با عرض سلام
بنده همانطوری که خدمتتان عرض کرده بودم ، به دنبال حقیقت بوده ام
یک بیت شعری را از دوران دبستان به یاد دارم که میگفت
آینه چون عیب تو بنمود راست خود شکن ،آیینه شکستن خطاست
بنده این 2 نکته ای را که خدمتتان عرض کردم را با مطالعه شخصی بدست آورده ام و اطلاعی از سایر دوستانتان که جوابهای مشابه داده اند ندارم . اما در هر صورت به نظر من سئوال نیازمند جواب است و البته برخی از سئوالات با جواب های محکم پاسخ داده میشود و برخی جوابها بدون پشتوانه و ضعیف است
معمولاً سئوال برای روشن شدن ابهامات پرسیده میشود . اگر که شما تمایل دارید ابهامات همچون کلافی سر در گم باقی بماند اشکالی ندارد ولی اگر با نیّت روشنگری در تمام این پرسش و پاسخ ها شرکت کرده اید خواهشمندم که پاسخی مناسب برای این سئوالات بفرمایید . شاید افراد زیادی را دیده باشید که تغییرشغل ، یا اتومبیل ، یا حتی مذهب داده باشند ولی مطمئن هستم که اگر شرایط شخص مناسب باشد ، گزینه بهتر را انتخاب میکند و اگر نه برگشت به عقب کرده است
در ضمن مطالعه وسیع و حتی اندک در هر صورت باعث افزایش آگاهی و معلومات خواهد شد . در ارتباط با پاسخ مختصر شما که فرمودید حضرت باب در ابتدای دعوت خویش با توجه به مقبولات مردم آن زمان مطالب را میفرموده نیز سئوالاتی مطرح میشود که
با توجه به اینکه ایشان از ابتدا قصد تغییر مقبولات مردم را داشته اند ، آیا لازم بود که اینقدر دقیق و ریز برخی مطالب را بیان کنند که بعداً پیروانشان را دچار سردرگمی کنند ؟ (هر چند که بیان تفسیرسوره یوسف و بقره در مراحل اولیه جایگاهی نداشته باشد) چرا که در ابتدا برخی از اصول دین میبایستسی مطرح گردد
آیا به نظر هر وجدان بیداری که این موضوع را بررسی میکند ، این تغییر مقبولات با این روش که ابتدا و انتهای آن با هم متفاوت باشد ، پذیرفته است ؟
و ... سئوالات بسیار دیگری که مطرح میشود
از وقتی که برای پاسخ دادن به سوالات بنده منظور میکنید قبلاً تشکر میکنم
ارادتمند / سهیل
____________________________
سهیل عزیز
از اینکه با ما مکاتبه میکنید خرسندیم و از اینکه آئینه ما باشید ممنون. قصد شکستن آئینه نداریم، مطلبی که عرض گردید از آن بابت بود که بتوانید دیدگاههای خود را صادقانه و بدون نیاز به بیان آن از زبان یک فرد بهائی اظهار فرمائید . زیرا از نظر ما حقانیت یک اعتقاد تنها در مواجهه با نقد و مناظره با دیدگاهها مخالف آشکار خواهد شد و اگر در این مناظرات انصاف و حقیقت جوئی حاکم باشد هردو طرف برنده خواهند بود
در مورد حضرت باب بعرض میرسد که ایشان مقام و حقیقت دعوت خویش را بتدریج و طی مراحلی آشکار ساختند و در بدو امر فقط بعضی پیروان برجسته شان همچون حروف حی از مقام ایشان آگاهی داشتند . تعبیر بنده این است که برای یافتن فرصت کافی برای انتشار و استقرار امر لازم بود از برپائی ضوضا و بلوا پرهیز گردد و زمانی که اطلاع از ظهور ایشان به حد اقلی از وسعت رسید به صراحت و بعموم مقام خویش را بیان داشتند، حتی در نزد ولیعهد و ملایان قدو نیم قدی که احاطه اش کرده بودند
در اینکه در مقبولات باطل تا چه میزان باید وارد جزئیات میگشند نمیتوانیم اظهار نظر کنیم ولی گمان میکنم اگر حضرت باب در هندوستان ظاهر میشدند احتمالا قبل از بیان احکام دیانت وحقیقت دعوتشان ، برا ی کمک به مخاطب مدتی به مدارا نام خدایان خرطوم دار و چهار دست ایشان را نیز بکار میبردند
با آرزوی توفیق
------------------------------------------------------
با سلام و آرزوي بهروزي
داستان هاي تاريخي و رواياتي را شنيده ام كه در ابتداي صدر اسلام ، دعوت پيامبر به دين ، مخفيانه و غير آشكار بوده است و البته تنها افراد معدودي به اين دين اشتياق نشان داده بودند و پس از سه سال كه از جانب خداوند به پيامبر اسلام وحي رسيد كه پيام و دعوت خود را علني كن ، افراد بيشتري به دين اسلام روي آوردند و البته مخالفت ها و شكنجه هاي كفار نيز بيشتر شد . اما گفتني است كه هيچ يك از مسلمانان دست از اعتقاد خود بر نداشته اند كه البته نشان دهنده ي جذابيت و آسماني بودن اعتقاد است
درباره نحوه شكنجه ها كه بسيار وحشيانه و بيرحمانه بوده است ، همانطور كه در تاريخ نقل شده ؛ قرار دادن سنگ هاي بزرگ و داغ بر روي شكم مسلمانان در زير آفتاب داغ بيابان هاي عربستان كاري عادي بوده و البته نقل شده است كه روزي مادر عمّار كه از مسلمانان بوده است را دستها و پاهايش را به دو اسب بسته و بدن او را به دو نيم كردند
ترس از اين دارم كه خوردن چند تركه چوب به دست و پايي كه باعث برگشتن از اعتقادي ميشود ، نشانه سست ايماني و كذب بودن آن باشد . آيا تحمل درد چند تازيانه از درد گمراهي بيشتر است ؟ كه پس از آن نامه عذر خواهي و غلط كردن نوشته شود . خداي بزرگ مرا ببخشد
- آري ، اينگونه است برادر- دعوت پيامبران به گونه اي بوده است كه از همان ابتدا مسير انتها ديده ميشد وانحراف و تغيير و چرخشي در كار نبوده است و در همه حال شعار و اعتقاد يكي بوده است ، چرا كه اصلاً آنان فرستادگان خدا هستند و ترس از جان و مال براي آنان معنا نداشته وكلامي جز وحي بر زبانشان جاري نميشده ، و مكان و مقبولات مردم سرزمين بر دعوت آنان دخلي نداشته ، همانطوري كه ميدانيد پيامبر اسلام نامه اي به خسرو پرويز مينويسد و آنان را به آئين اسلام دعوت ميكند ، بدون آنكه پرستش آتش را تاييد كند(زيرا ايرانيان قديم زرتشتي بودند و آتش و آتشكده از اركان آن آئين است) . هر چند كه آن نامه به دست همان پادشاه پاره شد ولي دعوت به حق از جانب پيامبر اسلام صورت گرفته ، خواه بپذيرد و خواه نپذيرد . و همه ما در روز آخرت بواسطه كارهايي كه ميتوانستيم در جهت تكامل انجام بدهيم و نداده ايم مواخذه ميشويم
بنده هم براي شما آرزوي توفيق و ارتقاي درجات مادي و معنوي دارم
ارادتمند / سهيل
-------------------------------------------------
سهیل عزیز
نکته ای که بنده از مکتوب شما برداشت نمودم این است که به گمان شما حضرت باب به اندک تنبیهی توبه نموده اند و از ادعای خود برگشته اند. این سخن افترائی است که ردیه نویسان به حضرت باب نسبت میدهند. اگر کمی با دقت در همان متون ردیه دقت نمائید تناقض آشکار این موضوع را خواهید یافت . مثلا در ناسخ التواریخ ذکر گردیده که وقتی حضرت باب را در زمان شهادت برای اخذ فتوی نزد علماء تبریز میبردند یکی از ایشان گفته "من توبه مرتد فطری را جائز میدانم ، تو اگر توبه کنی من کاری میکنم که از این مهلکه ( مجازات مرگ) نجات یابی" و سپس میپرسند "آیا بر همان ادعا ها که در مجلس ولیعهد نمودی هستی؟ .حضرت باب میفرمایند حاشا و کلا حرف همان است که گفتم ". میبینید که حتی دشمنان نیز بر این امر که در مجلس ولیعهد حضرت باب ادعای قائمیت را بیان داشتند و تا زمان شهادت توبه هم ننموده اند اعتراف مینمایند . ولی ملایان بی آبرو بعدها از وقایع این مجلس داستانها ساخته اند تا عجز خود و اقتدار حضرت باب را بپوشانند
در مورد جانبازیها و استقامت جانانه مومنین ایشان نیز احتمالا بی اطلاع نیستید. بیش از بیست هزار نفر به فجیع ترین شکل ممکن توسط متعصبین و به تحریک شاه و ملایان منفعت پرست به شهادت رسیدند و حاضر نشدند ایمانشان را تکذیب کنند. انیس جوان حاضر نشد تا دم مرگ از مولایش دور شود و او را با حضرت باب باهم درحالی که سرخود را بر سینه حضرت باب نهاده بود به شهادت رساندند. حتما خوانده اید که پطرس مقرب ترین حواری حضرت مسیح در روز دستگیری حضرت مسیح سه مرتبه ایمان به آن حضرت را تکذیب کرد
عجیب است که واقعیاتی چنین خیره کننده را بی قدر میبینید و به ملاکی که قران برای تشخیص صدق معرفی نموده اعتنائی نمیکنید " فتمنوا الموت ان کنتم صادقین" در هر صورت برای اینکه به حقیقت نزدیک گردید لازم است اطلاعات خود را از منابعی قابل اعتماد و مستند دریافت کنید که قطعا چنین صفاتی در ردیه ها موجود نیست
موید باشید
_______________________________________
با عرض سلام خدمت جنابعالي ،
بنده در بررسي ايميل هاي اخير جنابعالي پاسخهايي را مشاهده كردم كه در ازاي اين سئوال بنده بود
كه چرا سيد باب در طول دعوت خويش كه تفاسيري از سوره هاي قرآن كريم را نوشته اند ؛ به نقل از امام حسن عسگري يا ابوحجه مطالبي را آورده اند ؟
اين در حالي بود كه جنابعالي بر در اختيار نبودن روايات موجه مبني بر ازدواج و همينطور صاحب فرزند شدن امام حسن جوابهايي را ارائه كرده بوديد ؛ و همينطور اينكه بيان داشتيد سيد باب براي جلوگيري از آشوب و شلوغي اينگونه عمل كرده است
به همين دليل ميخواستم بدانم آيا در جايي اينگونه عمل كردن سيد باب اشاره شده يا اينكه نظر شخصي جنابعالي درباره اين مطالب بوده است ؟
همينطور در ازاي درخواست شما مبني برمعرفي روایت معتبر قابل دسترس درباره تولد امام زمان و شناخت بيشتر ايشان ، كتاب "منتخب الاثر" تاليف آيت الله صافي گلپايگاني را به محضر شما معرفي ميكنم
در اين نوشتار بيش از 1000 روايت معرفي شده است... اميد است كه با خواندن اين روايات نسبت به امام زمان خويش شناخت بهتر و بيشتري پيدا كنيد
اما درباره آيه اي از قرآن كه در انتهاي پيام اخير بيان داشتيد ، بايد عرض كنم كه اين آيه در پاسخ به يهوديان زمان پيامبر اسلام نازل شده است كه مدعي دوستي با خدا و همينطور فرزندي خداوند بودند و همچنين ميگفتند كه خداوند آنان را عذاب نميكند و اگر بكند پنج يا شش روز است . به همين خاطر اين آيه نازل شد كه
"قل ان كانت لكم الدار الاخره عند الله خالصه من دون الناس فتمنوا الموت ان كنتم صادقين سوره بقره - آيه 94
و از آنها خواست كه براي رسيدن به دوست خود اگر صادق هستند طلب مرگ كنند ولي از آنجايي كه آنها دروغ پرداز بودند حاضر به اين كار نمي شدند و بدين ترتيب قرآن پرده از دروغ و تزوير آنان بر مي دارد
من هم اميدوارم كه خداوند به بنده صداقت در رفتار و گفتار بدهد
انشاء الله
منتظر پاسخ شما هستم
ارادتمند / سهيل
--------------------------------------------------------------
سهيل عزيز
بعرض میرسد که عملکرد حضرت باب در آرام کردن جو اغتشاش و آشوب با بکار گیری تدریج در بیان حقایق روحانی امری است که در اکثر کتبی که تاریخ حیات ایشان را بیان داشته اند آمده و از جمله میتوانید این نوع دیدگاه را در شرح واقعه مسجد وکیل بخوانید
در خصوص روایات مربوط به ازدواج امام حسن عسکری و بدنیا آمدن فرزند ایشان اولا هردو راوی منفرد دارند داستان ازدواج با ماجراهائی افسانه ای و پر تناقض تنها از قول یک برده فروش بنام بشر ابن سلیمان نقل گردیده و هیچ روایت دیگری در تائید آن وجود ندارد حتی برای نام زنی که از روم برای امام خریده اند (نرجس) چندین اسم ذکر شده که گواه بی سند بودن اصل ماجرا است . حتما میدانید که روایت منفرد در علم رجال کاملا بی اعتبار و غیر قابل اعتناست علی الخصوص که از برده فروشی بی اعتبار نقل شده باشد. هیچ روایتی از امام حسن عسکری در مورد ازدواجشان وجود ندارد و بنابر این هیچ راوی معصومی در بین نیست و بقیه مطالبی که در کتب مختلف آمده تکرار همین افسانه ای است که از بشر نقل گردیده و هیچ منبع دیگری بر ازدواج امام گزارشی نداده است . گو اینکه غیر از برده فروش کس دیگری در این مراسم شرکت نداشته
قصه تولد فرزندشان از این نیز نا معتبرتر است زیرا تنها راوی آن زنی بنام حلیمه یا حکیمه است که خود را خواهر امام حسن عسکری میخواند و آنقدر دروغهای شاخدار و مطالب متناقض در نقل ماجرا میآورد که هیچ صاحب خردی آنرا مورد اعتنا قرار نمیدهد ... شما اگر روایتی اصیل که از معصوم یا شخص معتبری در خصوص این دو واقعه نقل مطلب کرده باشد در اختیار دارید برای ما هم بنویسید
در خصوص آیه قران حق با شماست و موضوع همان چیزی است که میفرمائید ولی آیا موضوع مورد بحث ما غیر از این است یعنی آیا اگر یهود که مدعی بودند مقرب درگاه الهی هستند و آخرت از آن ایشان است، با گذشتن از جان خویش میتوانستند اثبات ادعای خویش کنند، در این دیانت با اینهمه جانبازیها و فداکاریها، شهادت بر آن نداده اند که سعادت اخروی در انتظارشان است؟
برای اینکه مقایسه کامل تری بعمل آورید بد نیست همه اموری را که قرآن ملاک حقانیت قرار داده با این ظهور تطبیق دهید
یکی از مهمترین دلایلی که قرآن به آن اشاره مینماید دلیل تقریر است یعنی ماندگاری حق و نابودی باطل و مثال شجره طیبه و شجره خبیثه را برای آن ذکر میکنند الم تر کیف ضرب الله مثل کلمه طیبه ... ابراهیم 24
دلیل دیگر ایمان آوردن مردمان است که فرموده اند بعد از مومن شدن کسانی به دین تو دیگر منکرین حجتشان باطل است و حق اعتراض بر تو را ندارند والذین یحاجون فی الله... شوری 16
و دیگر حجت پیامبر نزول آیات است وان کنتم فی ریب ... بقره 23
انصاف دهید که هر سه این دلایل در این ظهور به اشد وجه موجودند و به همان دلایل که به اسلام مومن گشته اید میتوانید به دیانت بهائی هم ایمان آورید
با آرزوی شادی و سلامتی
-----------------------------------------------------------
با عرض سلام و درود
ازپاسخي كه دريافت كردم ، تعجيل در جوابگويي تا حدي مشخص است و شايد ازدحام در ابهامات و سئوالات مراجعه كنندگان آن سايت مانع از آن شود كه جنابعالي ، بر روي مكاتبات خود تمركز كنيد ؛ زيرا كه بنده در ايميل قبلي ، منبعي را براي مراجعه شما معرفي كردم كه افزون بر 1000 روايت تنها درباره امام زمان آورده است ، و البته ممكن است كه شخصي برده فروشي بنام بشرابن سلیمان هم در اين ارتباط ، مطلبي را نقل كرده باشد ، اما تنها اين روايت نيست و هزاران روايت ديگر نيز موجود است كه با مراجعه به كتاب منتخب الاثر قابل دسترسي است ؛ توجه شما را به مطالعه "حديث جابر" در كتاب اصول كافي جلب ميكنم
اما درباره زني كه به عنوان اسير از روم براي همسري امام حسن خريداري شده است و بنا به فرمايش شما چندين اسم براي ايشان مطرح است ، نظر بنده خلاف نظر شما است كه تعدّد در نام ، نشانه عدم آن باشد . براي مثال اگر جماعتي از يك باغ ديدن كنند و بعد از ناظران درباره نام گلهاي درون باغ سئوال شود و هر كسي يك نامي را بگويد ، آيا بايد بگوييم كه هيچ گلي در باغ نبوده ؟
اساساً اختلاف در نام چيزي يا كسي ، دليل نفي وجود آن نمي باشد، بلكه برعكس ، وجودش را تاييد ميكند . به اين ترتيب ما به وجود گل در باغ مطمئن مي شويم ، منتها نام گل معلوم قطعي را نميدانيم و اختلاف در نام مادر مهدي وجود آن بانو را مسلم ميدارد
درباره روايات مربوط به تولد امام زمان كه در همان منبع (منتخب الثر) معرفي شده و شما ميتوانيد مطالعات خود را تكميل كنيد بايد عرض كنم كه ؛ آيا شما فراموش كرده ايد يا اطلاع نداريد كه خلفاي عباسي به دليل آگاهي از متولد شدن مهدي از امام حسن عسگري ، ايشان را از مدينه به سامرا منتقل كردند و در پادگان نظامي نگهداري ميكردند ، تا به محض متولد شدن مهدي ايشان را از بين ببرند(دليل داشتن لقب عسگري=پادگان نظامي براي امام حسن) .و آيا تمايل داشتيد كه در اين وضعيت كه دستگاه حكومتي با شمشير برهنه آماده به شهادت رساندن آن حضرت(مهدي) هستند ، امام حسن خبر تولد فرزند خود را به همگان اعلام كند ؟
همچنين به نظر ميرسد كه اگر قابله و پدر مولودي ، خبر تولدي را بدهند ، كافي باشد ، البته بنده از نحوه فارغ شدن زنان بهايي اطلاعي ندارم ، شايد ايشان در بازار به نحوي كه بزاز و قصاب و نجار و... هم شاهد باشند اقدام به فارغ شدن ميكنند . اما به هر حال محجوب بودن زنان مسلمان اين مسئله را منتفي ميكند ..
همچنين درباره نام حكيمه خاتون كه عمة امام حسن عسگري است ، ونه خواهر . موضوعي كه مهم به نظر ميرسد ، اين است كه امام جواد دختري داشته و چه لزومي دارد كه نام دختر امام جواد بر سر زبان ها بيفتد . شايد شما هم اين مسئله مرسوم كه عدم بيان نام كوچك يك دخترخانم است را در جامعه خودمان ، مشاهده كرده باشيد
در ارتباط با آيه اي از قرآن در ارتباط با يهوديان نيز ، آنچه كه ملاك صدق معرفي شده "درخواست خود ايشان براي مرگ است" و نه اينكه شخصي محكوم را شاهد مثال اين آيه قرآن بدانيم
اما درباره ارتباط سه آيه اخير كه فرموديد و ظهور سيد باب و يا بهاءاله ، به نتيجه اي نرسيدم
جنابعالي در كتاب منتخب الاثر ، تاليف آيت الله صافي گلپايگاني ، به رواياتي كه نمونه اش در زير آمده ، به كرّات برخورد خواهيد كرد كه بهانه را از هر بهانه جويي گرفته و هرچند كه هدف اين روايات معرفي شخص امام دوازدهم بوده است
مهدي هم نام و هم كنيه رسول اكرم ميباشد
مهدي نهمين فرزند امام حسين است
مهدي فرزند ششم امام صادق است
مهدي هفتمين نسل از امام باقر است
مهدي نوه امام هادي است
مهدي فرزند امام حسن عسگري است
مهدي ولادتش از مردم پنهان است
مهدي از بيعت و پيمان با ستمگران آسوده است
از جنابعالي استدعا ميكنم كه مطالب بيان شده را بدون هچ موضعي بررسي فرماييد تا انشاء اله شما هم ، به دين اسلام ايمان بياوريد و از بركات روحي و معنوي آن برخوردار شويد
هرچند كه برخي از بهائيان عزيز ، گاهي اوقات به دليل بي اطلاعي از مسائل ديني خويش مسائلي را مطرح ميكنند كه مغاير با آيين بهائيت است ، اما بايد ياد آوري كنم كه نگارش و يا اظهار نظري غير از آنچه در كتب و بيانات آمده خلاف است و حرام شمرده ميشود چنانكه عباس افندي در كتاب "امر و خلق" بيان ميكند كه:"حضرات احباء بايد آنچه نصوص كتاب است بيان نمايند و ادني كلمه اي تجاوز نشود" ، به همين خاطر نمي بايستي كه توسط بهائيان مطالبي بيان شود كه مغاير با نص كتب بزرگان است . پس نسبت دادن ديدگاه در "شرح واقعه مسجد وکیل" به سيد باب كاري خلاف است .
منتظر ايميل هاي شما هستم
ارادتمند / سهيل
------------------------------------------------------
سهیل عزیز
گرچه همانگونه که فرمودید تعداد مکاتبات زیاد است ولی گمان نمیکنم به شما پاسخی از روی بی دقتی داده باشم
خدمتتان عرض گردید که اعتبار یک روایت بر اساس اصولی تعیین میگردد که احتمالا شما هم با آن آشنا هستید . بنا بر این اصول روایت منفرد حتی اگر از شخص معتبری باشد قابل استناد نیست. دو موضوع اصلی که پایه های شکل گیری این خرافه شده اند یعنی ازدواج امام حسن عسگری و بدنیا آمدن فرزندشان هردو راوی منفرد دارند . بشر در علم رجال فاقد هر گونه وجاهت و اعتباری است منقولات خلاف عقل و تاریخ او در این داستان آنقدر زیاد است که محقق منصف را از شدت بی توجهی به تعارضاتی چنین آشکار به حیرت می آورد . در زمانی که هیچ جنگی با رومیان رخ نداده دختر پادشاه به اسارت در می آید و به بازار برده فروشان برده میشود و در بین راه در حالی که هیچیک زبان یکدیگر را نمیدانستند اینهمه داستان رد و بدل میکنند و نسبت دادن او به شمعون حواری مسیح در حالی که شمعون هیچگاه ازدواج نکرده و صدها گزافه بی خردانه دیگر.و حلیمه یا حکیمه هم حتی اگر نسبت او با امام حسن واقعی باشد به سبب زن بودن راوی بی اعتباریست علی الخصوص که هیچ عقل سالمی مدعیات او را نمیپذیرد که نوزاد به محض تولد به سخن آمد و به او گفت "السلام علیک یا عمتی" و یا اینکه در یک هفته به اندازه یک ماه رشد میکند و در یکماه به اندازه یکسال، که تازه نسبت این دو میزان رشد نیز با هم در تضادند. گذشته از این هیچیک از این روایات به نقل از معصوم نیست. حال اگر این دروغ ها را هزاران نفر با شاخ و برگهای مختلف از یکدیگرنقل کرده باشند ذره ای از کذب بودن آن نمیکاهد. توجیه شما در نامعلوم بودن نام دختران ائمه کاملا دور از واقعیت است زیرا شجره نامه ایشان با ذکر جزئیات مضبوط است و براحتی نمیتوان هر ناشناسی را فرزند امام جا زد
بدنیا آمدن فرزند گرچه ممکن است در فضائی خصوصی رخ دهد و پیروان هر آئینی علی رغم کنایه غیر مودبانه شما، قصاب و بقال را بعنوان شاهد خبر نمیکنند ولی آیا برادر امام " جعفر" نباید از چنین امر مهمی مطلع میشد ایا اگر خلیفه چنین توهم جنایتکارانه ای داشت کشتن خود امام حسن معقول تر و پیشگیرانه تر از ریسک کشتن فرزن احتمالی او که معلوم نبود از کدام زنی زاده میشود به حساب نمی آمد؟ آیا خلیفه با زن گرفتن ایشان هم مخالف بود که فقط یک برده فروش باید از آن مطلع میشد . علی رغم ادعای شما اختلاف در نام و تاریخ تولد فردی که در زمان تولد اهمیت ویژه ای داشته نشان از عدم وجود واقعیت و رواج بازار شایعات بی اساس است. آیا این طفل خیالی را که دارای اینهمه قوای عجیب و غریب بود بایستی بعد از تولد از چشم همگان مخفی میکردند ؟ آیا این کرامات بی نظیر حجت کافی برای خاضع کردن خلیفه مسلمان که نسبت فامیلی هم با وی داشت محسوب نمیشد و این امام زاده باید از ترس دستگیری و یا علل دیگر در چاه پنهان میگشت؟ ایا این است ویژگی یک نجات دهنده ؟ آیا خداوند توان برانگیختن انسانی در هزار سال بعد را نداشت که یکی را با این فلاکت در چاه نگاه دارد بعد از صدها سال او را با شمشیر زنگ زده و اسب هزار سالۀ فرتوتش به جنگ سلاحهای لیزری بفرستد؟
در خصوص ایرادی که از ارجاع به قضیه مسجد وکیل ذکر فرمودید، عرض میگردد که حضرت شوقی در مقام مبین آیات مجاز به توضیح و تحلیل وقایع هستند و دیدگاههای ایشان در کتاب مطالع الانوار و قرن بدیع در زمره دیدگاههای شخصی امثال بنده نیست
در ابتدای این مباحثه خدمتتان عرض گردید که نقل ، حتی در حد معتبر ترین منابع، ملاک مناسبی برای شناخت حقیقت نیست و مظهر حق موظف نیست خود را درقالب توهمات و انتظارات ما ظاهر سازد
به قلب خود رجوع کنید و از عقل خود مدد گیرید و از خدا بخواهید صراط مستقیم خویش را به شما بنماید
الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا
نور هدایت الهی فرا راهتان باد
--------------------------------------------------------
سلام ،
پيرو ايميل اخير شما كه مسائل مختلفي را مطرح كرديد و اميدوار هستم كه پاسخ هاي راضي كننده و شايسته اي را خدمتتان عرض كنم در ارتباط با حديث معتبر و غير معتبر ، بنده تا آنجايي كه اطلاع دارم اينگونه عمل ميشده
در علم رجال كه راوي حديث را بررسي ميكند و صحت شخص راوي و ميزان راستگويي او ؛ جنبه ديگر محتواي حديث و روايت است كه نمي بايستي با اصول و فروع اعتقادات مخالفتي داشته باشد . مثلاً اگر حديثي از حضرت محمد(ص) نقل شود كه "خدايي نيست" ، با اينكه راوي شخص موجهي است اما محتوا درست نيست ، پس حديث جعلي خواهد بود .
اما برخي احاديث متواتر هم هستند ، يعني يك موضوع از راويان متعدد نقل شده است. كه درجه اعتبار آنرا بالاتر ميبرد پس به خاطر اينكه يك حديث تنها يك راوي داشته باشد ، نميتوان آنرا رد كرد . البته بنده براي مطالعه بيشتر، منبع مورد اطميناني را كه كتاب"منتخب الاثر" ميباشد را اعلام كرده بودم و درباره بشربن سليمان ، و داستاني كه ايشان نقل كرده اند ، چون جنبه ي تاريخي دارد ، بنده نميتوانم آنرا تاييد و يا رد كنم . اما در روايات متواتر ديگري صحت عقد و ازدواج و صاحب فرزند شدن امام حسن عسگري بيان شده كه ، شما را به مطالعه آنها دعوت ميكنم در ارتباط با "عدم وجود جنگ" كه بيان فرموديد بايستي خدمتتان عرض كنم كه بي اطلاعي شما ، دليل بر عدم آنها نيست . بين سالهاي 248 تا 251 ه.ق جنگهايي بين روميان و مسلمانان بوده كه با پيروزي مسلمانان و گرفتن اسير از روميان خاتمه يافته است. نقل از تاريخ عرب و روم نوشته فازيليف و ترجمه دكتر عبدالهادي شعيره
در ارتباط با اين جملات شما
"حلیمه یا حکیمه هم حتی اگر نسبت او با امام حسن واقعی باشد به سبب زن بودن راوی بی اعتباریست علی الخصوص که هیچ عقل سالمی مدعیات او را نمیپذیرد که نوزاد به محض تولد به سخن آمد و به او گفت السلام علیک یا عمتي" .سخن گفتن كودك در ابتداي تولد ، موضوعي نيست كه تنها براي امام زمان بيان شده باشد و حضرت عيسي (ع) نيز چنين وضعي داشته اند
ايراد شما نسبت به زن بودن راوي جاي بسي تعجب است براي بنده ، زيرا كه با ادعايي كه بهائيان عزيز مبني بر تساوي بين زن و مرد دارند ، نا سازگار است
آنچه كه در احاديث نقل شده ، و بنده نيز شما را به خواندن روايات با مدرك وماخذ صحيح دعوت ميكنم ، اين است كه امام زمان در لحظه تولد ، حمد و ثناي الهي را گفته اند و نه جملات ديگري چون نمونه شما
توجیه شما در نامعلوم بودن نام دختران ائمه کاملا دور از واقعیت است زیرا شجره نامه ایشان با ذکر جزئیات مضبوط است و براحتی نمیتوان هر ناشناسی را فرزند امام جا زد
بنده هم شمارا به مطالعه شجره نامه ايشان دعوت ميكنم ، هر چند كه مطمئن هستم تا به حال دقت كافي را به آن نداشته ايد ؛ چرا كه تا ايميل قبلي ايشان را خواهر امام حسن عسگري تصور ميكرديد
بدنیا آمدن فرزند گرچه ممکن است در فضائی خصوصی رخ دهد و پیروان هر آئینی علیرغم کنایه غیر مودبانه شما، قصاب و بقال را بعنوان شاهد خبر نمیکنند ولی آیا برادر امام ، "جعفر" نباید از چنین امر مهمی مطلع میشد"
در ارتباط با شخصيت جعفر بايستي خدمتتان عرض كنم كه ، ايشان در احاديث به كذّاب معروف بوده و همين بس كه ، بزرگ آئين بهائيت يعني سيد باب در تفاسير خود(تفسير سوره كوثر) نيز ايشان را كذّاب بر شمردند
نوع استدلال خواهي شما بنده را مجبور به بياني كرد ، كه شما تصور غير مودبانه را كرديد .. و اگر نه بنده قصد بي احترامي به شما بزرگواران را نداشتم . اگر هم ناراحتي اي پيش آمده ، عذر خواهي ميكنم
ایا اگر خلیفه چنین توهم جنایتکارانه ای داشت کشتن خود امام حسن معقول تر و پیشگیرانه تر از ریسک کشتن فرزند احتمالی او که معلوم نبود از کدام زنی زاده میشود به حساب نمی آمد؟
بله ، همينطور بوده . ولي خلفا از آنجايي كه ائمه اطهار مورد قبول و محبوب مردم بودند ، به راحتي نميتوانستند ايشان را به شهادت برسانند و اكثراً توسط سم و يا ساير دسيسه هاي موذيانه ديگر آنان را به شهادت ميرساندند
امام حسن عسگري ، از آنجايي كه در محيط پادگان نظامي ميزيسته اند و تحت كنترل افراد و جاسوسان دستگاه خلافت بودند ، و توسط قابله ها مدام اهل منزل ايشان مورد معاينه قرار ميگرفتند ، تفكر به شهادت رساندن ايشان از خليفه دور بود . اما پس از اطلاع از تولد امام زمان ، ايشان توسط معتمد عباسي به شهادت رسيدند
"علی رغم ادعای شما اختلاف در نام و تاریخ تولد فردی که در زمان تولد اهمیت ویژه ای داشته نشان از عدم وجود واقعیت و رواج بازار شایعات بی اساس است"
البته ياد آوري ميكنم كه اين اختلاف در نام نيست ، چون به صراحت نام و كنيه ايشان در احاديث بيان شده ( نام : محمد ؛ كنيه : ابوالقاسم ) اختلاف در تاريخ تولد ، براي ساير ائمه هم بوده كه اگر بخواهيم آنرا دليل رد شدن بناميم ، بايد وجود آنان را نيز منكر شويم اختلاف در تاريخ تولد ناشي از پراكنده گويي مورخين است و همينطور مخفيانه بودن تولد و چنانكه قبلاً عرض كرده بودم اختلاف در بيان تاريخ ، وقوع حادثه اي را نفي نمي كند البته با توجه به اينكه تاريخ تولد جناب شوقي كه كمتر از 120 سال از زمان كنوني ميگذرد ، داراي اختلاف نظر است ، پس ديگر تولد امام زمان كه در سال 255 ه . ق به دنيا آمدند و بطور مخفيانه ، ديگر جاي تعجب نخواهد داشت
آیا این طفل خیالی را که دارای اینهمه قوای عجیب و غریب بود بایستی بعد از تولد از چشم همگان مخفی میکردند ؟ آیا این کرامات بی نظیر حجت کافی برای خاضع کردن خلیفه مسلمان که نسبت فامیلی هم با وی داشت محسوب نمیشد
پاسخ اين سئوال را در ايميل هاي قبل داده بودم ، اما بطور اختصار عرض كنم كه مصلح بودن و فراگير شدن عدالت در زمان حكومت امام و پيمان نبستن با ستمگران و ... كه از خصوصيات امام بر شمرده ميشود ، باعث انتقال دادن 2امام (امام هادي و امام حسن عسگري) از مدينه به سامراء بود كه نهايتاً هم هدف خلفاي ستمگر عباسي به شهادت رساندن ايشان بوده است و نه احساس خضوع و فروتني در برابر آنها
"این امام زاده باید از ترس دستگیری و یا علل دیگر در چاه پنهان میگشت . ایا این است ویژگی یک نجات دهنده ؟"
البته اين تفكر در چاه بودن ، تفكر صحيحي نيست و بنده كه يك شيعه هستم ، هيچگاه چنين تفكري نداشته ام ، هر چند ممكن است برخي ها از روي جهالت چنين حرفي بزنند
از يكي از معصومين درباره غيبت امام زمان ميپرسند و دليل آنرا چنين بيان مي كنند
ايشان به شكم خود اشاره ميكنند و عرض ميكنند كه "شكمش را ميدرند"
امام زمان قرار نيست كه تمام كارهاي خود را با معجزه انجام دهد . بلكه تمايل عمومي مردم نيز بايستي همراه ايشان باشد كه به تعبيري آمادگي پذيرش در بين مردم بايستي بوجود آيد
یا خداوند توان برانگیختن انسانی در هزار سال بعد را نداشت که یکی را با این فلاکت در چاه نگاه دارد بعد از صدها سال او را با شمشیر زنگ زده و اسب هزار سالۀ فرتوتش به جنگ سلاحهای لیزری بفرستد؟
بايستي عرض كنم كه خداوند تواناتر از هر چيزي است كه تصور شود
اما نظام الهي و آزمايش بشريت با سختي ها و راحتي ها ، با مال و فرزند و ...صورت ميگيرد و در زماني عدم ظهور يك پيشوا و هدايتگر نمونه هايي از آزمايش هاي الهي است
چرا كه ما ، در جهان اختيار كامل زندگي ميكنيم و انجام دادن كار خوب و زشت ، در اختيارمان است . هم ميتوان كاري را با مطالعه انجام داد و هم ندانسته و كوركورانه
"حضرت شوقی در مقام مبین آیات مجاز به توضیح و تحلیل وقایع هستند"
آيا به نظر خودتان ، تغيير دادن مفهوم و تفسيركلمات به غير از آنچه كه واضح است ، و از متن صريح آن فهميده مي شود ، ميتواند كار صحيح و عقلاني باشد ؟
اما در ارتباط با اينكه از عقل مدد بگيريم ، واقعاً بنده به اين حرف ايمان دارم ، اما جناب عبدالبها در كتابي كه چند وقت قبل مطالعه ميكردم درباره عقل فرموده اند كه
چون عقل داراي اشتباه است پس نميتواند به عنوان يك ميزان صحيح استفاده شود
من هم اميدوارم كه خداوند من و همه دوستان ديگر را به صراط مستقيم هدايت كند
ارادتمند / سهيل
----------------------------------------------------
سهیل عزیز
با سلام و درود
علم رجال اعتبار ناقلین روایات را یررسی میکند و موثق بودن نقل در معتبر بودن راوی و متواتر بودن آن است بنابراین روایتی که تنها یک راوی داشته باشد حتی اگر شخص نقل کننده مورد اعتماد باشد روایت موثقی نخواهد بود . در این علم روایتی که فقط از یک زن نقل شده باشد دارای هیچ اعتباری نیست. تعجب شما از سخن بنده نیز بی مورد است چون نا معتبر بودن روایت را اصول علم رجال تعیین میکند نه بنده و از این گذشته من حتی به وجود شخصی به نام حکیمه نیز اعتقاد ندارم و او را زائیده ذهن افسانه پردازان آن دوران میدانم
اینکه بنده ایشان را خواهر امام خواندم به سبب جمله السلام علیک یا عمتی بود و چون قصه مربوط به شخص موهوم فاقد هویتی است هر گونه نسبتی میتواند درست به حساب آید چون به اصل قصه لطمه ای نمیزند
در مورد جنگ نیز نمیدانم منبعی که نقل میفرمائید به چه استنادی این موضوع را نوشته اگر ممکن است عین عبارت کتاب را برایم بفرستید. تاریخ مورد نظر شما یعنی سالهای 248 تا 251 قمری دوران حکومت دو خلیفه ضعیف و نالایق عباسی بنامهای منتصر و مستعین بوده که اولی یکسال و دومی چهار سال حکومت کرد. اینان در تمام دوران خلافت خود درگیر کشمکشهای داخلی و جنگهای قدرت در خانواده خود بودند و مجالی برای خروج از قصرشان در سامرا نیافتند و آنچنان در فساد و عیاشی و خوشگذرانی غرق شده بودند که حاضر نبودند اوقاتشان را با جنگ تلخ کنند. در این شرایط سخن از جنگی که در آن دختر پادشاه روم به اسارت در آمده باشد بسیار جاهلانه است
این دو روایت اساس روایات بعدی هستند و هردو از نظر علم رجال مطلقا بی اعتبارند
نکته اساسی دیگری که خدمتتان عرض گردید و بی پاسخ ماند عدم ارجاع به معصوم در این روایات است و به این ترتیب همه نقل قولهای راویان با قصه های هزار و یک شب تفاوت زیادی ندارند و اگر هزار بار هم دهان به دهان بچرخد هیچ سندیتی ایجاد نمیکنند
سخن گفتن در گهواره و اموری امثال آن که به حضرت مسیح نسبت داده شده دارای معانی نمادین است و تکرار آن توسط قصه پردازان برای مردم امروز جز کاستن از اعتبار نقل تاثیر دیگری ندارد
اگر مایلید اعتقاداتتان از آلودگی به خرافات آزاد گردد بهتر است شما هم ذهنتان را درگیر آن نکنید زیرا این قصه به امورات غیر عقلانی و مضحکی منجر میگردد که تاکید برآن جز لطمه زدن به ایمان اهل خرد نتیجه ای نخواهد داشت
برای مثال اوصاف و ابعاد خر دجال و طلوع خورشید از مغرب و ... را در روایات مورد بررسی قرار دهید تا به عرض بنده برسید
در مورد بیان حضرت باب در تفسیر سوره کوثر که جعفر را کذاب نامیده اند چیزی نیافتم ، اگر واقعا این جمله را مشاهده فرموده اید عین عبارت و صفحۀ آن را برایم بنویسید. ولی آنچه حضرت عبدالبها در ابن باره فرموده اند دلالت بر صادق بودن جعفر و عدم وجود فرزند برای امام حسن عسکری است
در مورد تاریخ تولد شوقی افندی اختلاف نظری وجود ندارد و تولد ایشان در اول مارس 1897 ثبت گردیده . نمیدانم در کدام منبع تاریخ دیگری مشاهده کرده اید که حمل بر اختلاف روایت نموده اید
در مورد تولد فرزند امام حدود بیست تاریخ متفاوت نقل گشته و معلوم نیست به چه استنادی نیمه شعبان در این میان برگزیده شده و به استدلال قرآن چون فاقد حقیقت است " لوجدوا فیه اختلافا کثیرا" رخ داده. تفاوت نام نیز مربوط به همسر امام است که انواع اسامی را به ایشان نسبت داده اند . آیا در مورد همسران دیگر امامان هم اینگونه تعدد نام مشاهده میشود. در مورد نام امام نیز به اعتبار روایت " اسمه اسمی" اسم محمد را برای ایشان شنیده اید والا کسی گزارش موثقی از نام فرزند امام حسن عسکری نداده
پاسخهای شما در بندهای 6و7و8 ارتباط چندانی به موضوع ندارد ولی نکته ای از امام معصوم در مورد غیبت امام زمان نقل فرمودید که برایم جالب بود لطفا منبع آنرا ذکر بفرمائید
در مورد تبیین آثار توسط حضرت عبدالبها و حضرت شوقی ، این اجازه ای است که بصورت منصوص به ایشان داده شده و در جائی نیز نکته ای که صراحت و وضوح داشته باشد به نوع دیگری تبیین نفرموده اند
حضرت عبدالبها در خصوص عقل میفرمایند که میزان تام نیست زیرا انسان ابزارهای شناختی فراتر از آن که اشراق یا عرش فواد است نیز در اختیار دارد ولی قطعا اعتبار عقل از نقل و حس بالاتر است و هیچ نقل غیر معقولی به شناخت بهتر ما از این جهان کمک نمیکند
پیشنهاد میکنم در مورد اموری مهم تر از افسانه های پیشینیان تبادل نظر کنیم زیرا قبول این داستان ها مستلزم نفی عقل سلیم است
امیدوارم که نگارش عجولانه موجب ذکر مطالب بصورت ناقص و ناتمام نگشته باشد
با آرزوی سلامتی و توفیق
----------------------------------------------
با سلام
مثل اينكه گرفتاري و مشكلات فراگير شده و كمبود وقت ، بسيار شايع شده است ، بطوريكه خود من هم عليرغم سعي زياد ، پاسخ ايميل هاي دريافتي ام را با 2-3 روز تاخير دارم ميدهم .
پيشنهاد ميكنم ، براي اينكه مطالب بين بنده و شما شفاف تر باشد ، در هر ايميل تنها يك موضوع مطرح شود . يا اگر كه احتيج به پاسخ كوتاه دارد ، در حد 2 يا 3 سئوال ، چون سئوالات زياد و شاخه شاخه و پاسخ هاي كوتاه ، شايد نتواند اصل مطلب را بيان كند .
- خوشحالم كه شما هم با اصطلاحات علم رجال تا حدي آشنا هستيد ؛ ولي براي تكميل اطلاعات جنابعالي بايد عرض كنم ، علم رجال تنها به بررسي راويان مرد ، نميپردازد و اينكه رواياتِ راويان زن را بي ارزش نمي شمرد . احتمالاً عنوان اين علم – رجال – كه يك معني آن به معني مردان است ، باعث تصوّر شما شده كه اعتبار روايتهاي مطرح شده توسط زنان ، كم است و يا اصلاً بي ارزش است وليكن هرگز اينگونه نبوده ، و روايات مطرح شده توسط زنان در تاريخ نيز مانند ساير روايات داراي ارزش و اعتبار است.
اما در هر صورت ، همان دقتها و ظرافتهايي كه درباره راويان مرد ، وجود دارد ، براي زنان هم وجود دارد..
اميدوارم كه پس از اين موضوع نگرش شما ، نسبت به روايات جعلي و صحيح اصلاح شود .
اشاره داشتيد ، كه " به وجود شخصی به نام حکیمه نیز اعتقاد ندارم و او را زائیده ذهن افسانه پردازان آن دوران میدانم" كه بايد عرض كنم ، كه بنده هم نظرات زيادي درباره بهائيت دارم ، ولي آيا ميبايستي كه چون نظر من است ، آنرا بصورت احساسي مطرح كنم ؟ و بدون هيچ تحقيق و بررسي ، مطالب ذهني ام را بيان كنم ؟
در ارتباط با جنگ بين اعراب و روميان ، كه مورد اشاره قرار گرفته بود ، براي ملموس بودن مطلب ، ميخواهم برايتان مثالي بزنم
شايد سن من و شما اجازه دهد كه واقعه جنگ ايران – عراق را ديده يا شنيده باشيم .. اما آيندگان از آن چگونه با خبر ميشوند ؟ آيا جز مطالعه كتب تاريخي است ؟ آيا صدام حسين يك فرد فاسد و ظالم و خوشگذران نبود ؟ پس چرا با اينكه صدام حسين كه در قصرهاي مجلل خود زندگي ميكرده ، اين جنگ را به راه انداخته ؟ آيا هيچ يك از طرفين ، هيچ اسيري نداشته اند ؟ و.. اين سئوالات مشخص ميكند كه فاسد بودن و خوشگذران بودن يك پادشاه، نه تنها مانع از جنگ افروزي آن نميشود ، بلكه هوس كشورگشايي و ساير كارهاي دور از عقل را هم در او ايجاد ميكند
- اما درباره اينكه عين عبارت داخل كتاب را برايتان ارسال كنم ، بايستي عرض كنم كه احتمالاً با مطالعه كتاب مذكور و همينطور مطالب جانبي آن ، مطالب بيشتري براي شما عيان شود كه در هر صورت مفيد است . (البته اگر كتاب قبلي در اختيارتان نيست ؛ در تاريخ يعقوبي نيز مطالبي درباره جنگ اعراب و روميان آمده است ......)
- اشاره كرده بوديد ، كه برخي از روايات بدون پشتوانه است ، شايد بيان مطالب متعدد ، مانع از ذكر دقيق با منبع و دليل محكم شده . اگر كه موردي هست ، لطفاً اشاره كنيد ، تا دقيقتر بيان شود
- درباره خر دجال ، بنده اطلاعي ندارم و نميدانم واقعاً صحيح است يا نه ؟ بنده آنرا تاييد نميكنم. اما درباره طلوع خورشيد از مغرب ؛ بايستي عرض كنم كه ، اگر خدا بخواهد آيا قادر است كه خورشيد از مغرب طلوع كند يا خير ؟ حال آنكه يكي از خصوصيات ظهور حضرت حجه ، آشكارا بودن آن براي همه مردم روي كره زمين است و همه متوجه آن رويداد ميشوند . به همين خاطر اين يكي از موارد و خصوصيات ظهور امام زمان(عج) ميباشد .
اما فرموده ايد كه حضرت عبدالبها ، جعفر را راستگو شمرده . هر چند كه به نظر من ، شما اشتباه ميكنيد و حضرت بهاءاله ، جعفر را راستگو شمرده و سركارآقا ايشان را كذاب خواندند . اما به هر حال ايشان (جناب جعفر) ادعاي امامت بعد از امام حسن عسگري را داشته اند . آيا با توجه به اينكه ايشان از نظر علماي بهائيت راستگوست ، نميبايستي به عنوان امام دوازدهم انتخاب ميشد ؟؟
يكي از مواردي كه باعث تاخير در پاسخ دادن من شد ، جستجو در كتابهايم درباره تولد شوقي بود . كتاب تقويم تاريخ امر بود كه در آنجا نوشته است . تولد شوقي در سال 1314 يا 1315 بوده . حدود صفحه 119
اما براي بار سوم عرض ميكنم ، كه تعدد در بيان اسم ، تاريخ تولد ،هيچگاه اصل موضوع را منكر نميشود و براي شما ، حتي مثالي هم زدم . به همين خاطر استدلال شما بي اساس است
در پايان ايميل خود پيشنهاد كرده ايد كه درباره موضوعات جديد بحث كنيم . لطفاً پيشنهادي بدهيد
آيا موضوع ولي امر در بهائيت ميتواند موضوع مورد نظر شما باشد ؟
با تشكر / سهيل
---------------------------------------------
سهیل عزیز
گمان میکنم اختصار در پاسخ گوئی موجب ایجاد سوء تفاهم گردیده . در مورد بی اعتباری روایت منقول از حلیمه بنده عرض نکردم که هر گونه نقل روایت از سوی زنان بی اعتبار است بلکه سخن از بی اعتباری روایت منفرد بود . همانگونه که میدانید در شرع شهادت زن نیم شهادت یک مرد اعتبار دارد و در جائی که گواهی یک راوی مرد هم به روایت اعتبار نمیبخشد گواهی نیمه یک مرد حائز هیچ اعتباری نیست ولی اگر روایت از حالت منفرد خارج گردد روایت منقول از زنان نیز میتواند معتبر باشد
نظری که بنده در خصوص حکیمه عرض کردم به جهت این بود که بدانید بنده صحت این خبر را به سبب عدم اعتماد به وجود حکیمه انکار نمودم و نه به سبب زن بودن او و در عین حال علم رجال هم این روایت را نامعتبر میشمارد . در هر صورت این سخن در پاسخ به اعتراض شما بود که چرا زن بودن راوی را سبب بی اعتباری میدانم والا نظر شخصی بنده در مورد وجود یا عدم وجود کسی تاثیری در جای دیگری نخواهد داشت
در خصوص جنگ عرض میگردد که خوشبختانه ثبت تاریخ و شرح منازعات بسیار دقیق تر و صریح تر از ثبت اسماء خواهران ائمه صورت میگرفته و حتی درگیریهای کوچک نیز قابل ردیابی تاریخی است . خصوصا اگر جنگی موجب اسیری پادشاه مملکت و دخترش شده باشد آنهم در شرایطی که بنی عباس در سراشیب انقراض بودند و شدیدا درگیر منازعات داخلی جهت تثبیت قدرت و سرکوبی مدعیان حکومت. چون صدام را مثال زدید عرض میگردد تصورکنید صدام پس از حمله اول امریکا و تضعیف و اضمحلال پایه های قدرتش مثلا اقدام به لشکر کشی به فرانسه جهت انتشار اسلام کرده باشد و رئیس جمهوری فرانسه و دخترش را اسیر نموده باشد
در مورد خر دجال عرض میگردد که در همان روایاتی که ذکر طلوع خورشید از مغرب گردیده ابعاد خر او را چنین توصیف نموده که فاصله بین دو گوشش دو فرسنگ است . اگر مایلید عین روایت را برایتان ارسال کنم
در خصوص اینکه اگر خدا بخواهد میتواند خورشید را از مغرب طالع کند باید بگویم که خداوند هرگز چنین امور خلاف قوانین خودش را نمیخواهد بلکه ما انسانها هستیم که خیالات ناپخته خود را به او نسبت میدهیم و متوقع هستیم که دقیقا هر چه ما برای خود تصور کرده ایم خدا به انجام رساند و وقتی هم به چالش غیر عقلانی بودن سخنمان گرفتار میگردیم بگوئیم اگر خدا بخواهد میتواند. بله خدا میتواند هر چه مایل باشد انجام دهد و از جمله اینکه هیچیک از این توهمات ما واقع نشود و آنچه خودش میخواهد کاملا متفاوت با انتظارات ما ظاهر گردد .آیا اگر خدا بخواهد نمیتواند چنین کند؟
راستگوئی جعفر در مورد فرزند نداشتن امام حسن عسکری دلیل برلزوم پذیرش امامت او نیست ولی اگر شیعیان با او بیعت میکردند احتمالا امامت تا امروز ادامه میافت ، کما اینکه در مورد اسمائیلیه این اتفاق افتاد
در مورد تولد حضرت شوقی تردیدی وجود ندارد شاید نگارنده تقویم تاریخ (که البته بنده چنین کتابی را که از سوی جامعه بهائی نشر گردیده باشد نمیشناسم) در تطبیق دادن تاریخ تولد ایشان که به میلادی ثبت گردیده با تاریخ قمری دچار تردید شده و نتوانسته بدقت این مطابقت را صورت دهد. اینکه عدم دقت در نقل تواریخ رخ داده باشد و چند تاریخ مختلف ذکر شده باشد قابل درک است ولی بیش از بیست تاریخ متفاوت و چندین نام غیر متشابه برای مادر مهدی گویای مشکلی در صحت اصل خبر است
در مورد بحث جدید، شما هر زمینه ای را که اساسی تر میدانید در میان گذارید ولی گمان میکنم مسئله ولایت امر موضوعی ثانوی است و پس از قبول حقانیت حضرت باب و حضرت بهاءالله باید مورد بحث قرار گیرد
موید باشید
با سلام
در ايميل قبلي خود 2 پيشنهاد داشتيد كه عبارت بودند از
آوردن روايات مربوط به خر دجال كه بسيار تمايل به ديدن اسناد آن دارم
حقانيت حضرت باب و بهاءاله
اميدوارم با پيش بردن مجموعه بحث ها بصورت منظم ، نتايج دقيق تر و واضح تري را به دست آوريم
پس در واقع اولين سئوال بنده دوباره تكرار ميشود ، مبني بر موقعيت حضرات باب و بهاءاله در آئين بهائيت. اما براي جلوگيري از تكرار مطالب گذشته ، به اين نكته رسيده بوديم كه سيد باب ، در حكم امام زماني كه شيعيان انتظار آنرا دارند ، ميباشد و حضرت بهاءاله در حكم حضرت عيسي كه به همراه امام زمان ظهور كرده است
اگر نكته اي از قلم افتاده لطفاً به آن اشاره بفرماييد
اگركه در مطالب مشكلي نيست ادامه مطالب را با هم از سر ميگيريم
درانتظار پاسخ سريعتان هستم
با تشكر
سهیل عزیز
با سلام وپوزش از تاخیر در پاسخگوئی
ذیلا چند مورد از روایاتی که دجال و دیگر عجایب زمان ظهور را بیان داشته برایت می آورم
بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار ج64 ص 32
فِي الْكَافِي وَ الْعَيَّاشِيِّ عَنِ الْبَاقِرِ وَ الصَّادِقِ ع فِي قَوْلِهِ يَوْمَ يَأْتِي بَعْضُ آياتِ رَبِّكَ قَالَ طُلُوعُ الشَّمْسِ مِنَ الْمَغْرِبِ وَ خُرُوجُ الدَّجَّالِ وَ ظُهُورُ الدُّخَانِ وَ الرَّجُلُ يَكُونُ مُصِرّاً وَ لَمْ يَعْمَلْ عَمَلَ الْإِيمَانِ ثُمَّ تَجِيءُ الْآيَاتُ فَلَا يَنْفَعُهُ إِيمَانُهُ
بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار ج52 197 باب 25 علامات ظهوره صلوات الله عليه من السفياني و الدجال و غير ذلك و فيه ذكر بعض أشراط الساعة ..... ص : 181
النَّبِيُّ ص اخْسَأْ فَإِنَّكَ لَنْ تَعْدُوَ أَجَلَكَ وَ لَنْ تَبْلُغَ أَمَلَكَ وَ لَنْ تَنَالَ إِلَّا مَا قُدِّرَ لَكَ ثُمَّ قَالَ لِأَصْحَابِهِ أَيُّهَا النَّاسُ مَا بَعَثَ اللَّهُ نَبِيّاً إِلَّا وَ قَدْ أَنْذَرَ قَوْمَهُ الدَّجَّالَ وَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ أَخَّرَهُ إِلَى يَوْمِكُمْ هَذَا فَمَهْمَا تَشَابَهَ عَلَيْكُمْ مِنْ أَمْرِهِ فَإِنَّ رَبَّكُمْ لَيْسَ بِأَعْوَرَ إِنَّهُ يَخْرُجُ عَلَى حِمَارٍ عَرْضُ مَا بَيْنَ أُذُنَيْهِ مِيلٌ يَخْرُجُ وَ مَعَهُ جَنَّةٌ وَ نَارٌ وَ جَبَلٌ مِنْ خُبْزٍ وَ نَهَرٌ مِنْ مَاءٍ أَكْثَرُ أَتْبَاعِهِ الْيَهُودُ وَ النِّسَاءُ وَ الْأَعْرَابُ يَدْخُلُ آفَاقَ الْأَرْضِ كُلِّهَا إِلَّا مَكَّةَ وَ لَابَتَيْهَا وَ الْمَدِينَةَ وَ لَابَتَيْهَا
الخرائج و الجرائح ج3 ص 1135 باب في العلامات الحزينة الدالة على صاحب الزمان و آبائه ع
(فَصْلٌ) ثُمَّ قَامَ الْأَصْبَغُ بْنُ نُبَاتَةَ بَعْدَ ذَلِكَ إِلَى عَلِيٍّ ع فَقَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ مَنِ الدَّجَّالُ فَقَالَ الدَّجَّالُ صَائِدُ بْنُ الصَّائِدِ فَالشَّقِيُّ مَنْ صَدَّقَهُ وَ السَّعِيدُ مَنْ كَذَّبَهُ يَخْرُجُ مِنْ بَلْدَةٍ يُقَالُ لَهَا أَصْفَهَانُ مِنْ قَرْيَةٍ تُعْرَفُ بِالْيَهُودِيَّةِ عَيْنُهُ الْيُمْنَى مَمْسُوحَةٌ وَ الْعَيْنُ الْأُخْرَى فِي جَبْهَتِهِ تُضِيءُ كَأَنَّهَا كَوْكَبُ الصُّبْحِ فِيهَا عَلَقَةٌ كَأَنَّهَا مَمْزُوجَةٌ بِالدَّمِ بَيْنَ عَيْنَيْهِ مَكْتُوبٌ كَافِرٌ يَقْرَؤُهُ كُلُّ كَاتِبٍ وَ أُمِّيٍّ يَخُوضُ الْبِحَارَ وَ تَسِيرُ مَعَهُ الشَّمْسُ بَيْنَ يَدَيْهِ جَبَلٌ مِنْ دُخَانٍ وَ خَلْفَهُ جَبَلٌ أَبْيَضُ يَرَى النَّاسُ أَنَّهُ طَعَامٌ يَخْرُجُ حِينَ يَخْرُجُ فِي قَحْطٍ شَدِيدٍ تَحْتَهُ حِمَارٌ أَقْمَرُ خُطْوَةُ حِمَارِهِ مِيلٌ تُطْوَى لَهُ الْأَرْضُ مَنْهَلًا مَنْهَلًا لَا يَمُرُّ بِمَاءٍ إِلَّا غَارَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ يُنَادِي بِأَعْلَى صَوْتِهِ يَسْمَعُ مَا بَيْنَ الْخَافِقَيْنِ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ الشَّيَاطِينِ يَقُول
الخرائج و الجرائح ج3 ص 1143 باب في العلامات الحزينة الدالة على صاحب الزمان و آبائه ع
ثُمَّ قَالَ النَّبِيُّ لِأَصْحَابِهِ مَا بَعَثَ اللَّهُ نَبِيّاً إِلَّا وَ قَدْ أَنْذَرَ قَوْمَهُ الدَّجَّالَ وَ إِنَّ اللَّهَ أَخَّرَهُ إِلَى يَوْمِكُمْ هَذَا فَمَهْمَا تَشَابَهَ عَلَيْكُمْ مِنْ أَمْرِهِ فَإِنَّ رَبَّكُمْ لَيْسَ بِأَعْوَرَ وَ إِنَّهُ يَخْرُجُ عَلَى حِمَارٍ عَرْضُ مَا بَيْنَ أُذُنَيْهِ مِيلٌ يَخْرُجُ وَ مَعَهُ جَنَّةٌ وَ نَارٌ وَ جَبَلٌ مِنْ خُبْزٍ وَ نَهَرٌ مِنْ مَاءٍ أَكْثَرُ أَتْبَاعِهِ الْيَهُودُ وَ النِّسَاءُ وَ الْأَعْرَابُ يَدْخُلُ آفَاقَ الْأَرْضِ كُلَّهَا إِلَّا مَكَّةَ وَ لَابَتَيْهَا وَ الْمَدِينَةَ وَ لَابَتَيْهَا
كمال الدين و تمام النعمة ج2 ص 529 47 باب حديث الدجال و ما يتصل به من أمر القائم ع
طَرَقَ الْبَابَ فَقَالَتْ أُمُّهُ ادْخُلْ فَدَخَلَ فَإِذَا هُوَ فِي نَخْلَةٍ يُغَرِّدُ فِيهَا فَقَالَتْ لَهُ أُمُّهُ اسْكُتْ وَ انْزِلْ هَذَا مُحَمَّدٌ قَدْ أَتَاكَ فَسَكَتَ فَقَالَ النَّبِيُّ ص مَا لَهَا لَعَنَهَا اللَّهُ لَوْ تَرَكْتَنِي لَأَخْبَرْتُكُمْ أَ هُوَ هُوَ فَلَمَّا كَانَ فِي الْيَوْمِ الثَّالِثِ صَلَّى النَّبِيُّ ص بِأَصْحَابِهِ الْفَجْرَ ثُمَّ نَهَضَ وَ نَهَضَ الْقَوْمُ مَعَهُ حَتَّى أَتَى ذَلِكَ الْمَكَانَ فَإِذَا هُوَ فِي غَنَمٍ لَهُ يَنْعِقُ بِهَا فَقَالَتْ لَهُ أُمُّهُ اسْكُتْ وَ اجْلِسْ هَذَا مُحَمَّدٌ قَدْ أَتَاكَ فَسَكَتَ وَ جَلَسَ وَ قَدْ كَانَتْ نَزَلَتْ فِي ذَلِكَ الْيَوْمِ آيَاتٌ مِنْ سُورَةِ الدُّخَانِ فَقَرَأَهَا بِهِمُ النَّبِيُّ ص فِي صَلَاةِ الْغَدَاةِ ثُمَّ قَالَ أَ تَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنِّي رَسُولُ اللَّهِ فَقَالَ بَلْ تَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنِّي رَسُولُ اللَّهِ فَمَا جَعَلَكَ اللَّهُ بِذَلِكَ أَحَقَّ مِنِّي فَقَالَ النَّبِيُّ ص إِنِّي قَدْ خَبَأْتُ لَكَ خَبِيئاً فَمَا هُوَ فَقَالَ الدُّخْ الدُّخْ فَقَالَ النَّبِيُّ ص اخْسَأْ فَإِنَّكَ لَنْ تَعْدُوَ أَجَلَكَ وَ لَنْ تَبْلُغَ أَمَلَكَ وَ لَنْ تَنَالَ إِلَّا مَا قُدِّرَ لَكَ ثُمَّ قَالَ لِأَصْحَابِهِ أَيُّهَا النَّاسُ مَا بَعَثَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ نَبِيّاً إِلَّا وَ قَدْ أَنْذَرَ قَوْمَهُ الدَّجَّالَ وَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ أَخَّرَهُ إِلَى يَوْمِكُمْ هَذَا فَمَهْمَا تَشَابَهَ عَلَيْكُمْ مِنْ أَمْرِهِ فَإِنَّ رَبَّكُمْ لَيْسَ بِأَعْوَرَ إِنَّهُ يَخْرُجُ عَلَى حِمَارٍ عَرْضُ مَا بَيْنَ أُذُنَيْهِ مِيلٌ يَخْرُجُ وَ مَعَهُ جَنَّةٌ وَ نَارٌ وَ جَبَلٌ مِنْ خُبْزٍ وَ نَهْرٌ مِنْ مَاءٍ أَكْثَرُ أَتْبَاعِهِ الْيَهُودُ وَ النِّسَاءُ وَ الْأَعْرَابُ يَدْخُلُ آفَاقَ الْأَرْضِ كُلَّهَا إِلَّا مَكَّةَ وَ لَابَتَيْهَا وَ الْمَدِينَةَ وَ لَابَتَيْهَا
بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار ج52 ص 220 باب 25 علامات ظهوره صلوات الله عليه من السفياني و الدجال و غير ذلك و فيه ذكر بعض أشراط الساعة
وَ حَوَادِثَ تَكُونُ أَمَامَ قِيَامِهِ وَ آيَاتٍ وَ دَلَالاتٍ فَمِنْهَا خُرُوجُ السُّفْيَانِيِّ وَ قَتْلُ الْحَسَنِيِّ وَ اخْتِلَافُ بَنِي الْعَبَّاسِ فِي الْمُلْكِ الدُّنْيَاوِيِّ وَ كُسُوفُ الشَّمْسِ فِي النِّصْفِ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ وَ خُسُوفُ الْقَمَرِ فِي آخِرِهِ عَلَى خِلَافِ الْعَادَاتِ وَ خَسْفٌ بِالْبَيْدَاءِ وَ خَسْفٌ بِالْمَغْرِبِ وَ خَسْفٌ بِالْمَشْرِقِ وَ رُكُودُ الشَّمْسِ مِنْ عِنْدِ الزَّوَالِ إِلَى أَوْسَطِ أَوْقَاتِ الْعَصْرِ وَ طُلُوعُهَا مِنَ الْمَغْرِبِ وَ قَتْلُ نَفْسٍ زَكِيَّةٍ بِظَهْرِ الْكُوفَةِ فِي سَبْعِينَ مِنَ الصَّالِحِينَ وَ ذَبْحُ رَجُلٍ هَاشِمِيٍّ بَيْنَ الرُّكْنِ وَ الْمَقَامِ وَ هَدْمُ حَائِطِ مَسْجِدِ الْكُوفَةِ وَ إِقْبَالُ رَايَاتٍ سُودٍ مِنْ قِبَلِ خُرَاسَانَ وَ خُرُوجُ الْيَمَانِيِّ وَ ظُهُورُ الْمَغْرِبِيِّ بِمِصْرَ وَ تَمَلُّكُهُ الشَّامَاتِ وَ نُزُولُ التُّرْكِ الْجَزِيرَةَ وَ نُزُولُ الرُّومِ الرَّمْلَةَ وَ طُلُوعُ نَجْمٍ بِالْمَشْرِقِ يُضِيءُ كَمَا يُضِيءُ الْقَمَرُ ثُمَّ يَنْعَطِفُ حَتَّى يَكَادَ يَلْتَقِي طَرَفَاهُ وَ حُمْرَةٌ يَظْهَرُ فِي السَّمَاءِ وَ يُنْشَرُ فِي آفَاقِهَا وَ نَارٌ تَظْهَرُ بِالْمَشْرِقِ طَوِيلًا وَ تَبْقَى فِي الْجَوِّ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ أَوْ سَبْعَةَ أَيَّامٍ وَ خَلْعُ الْعَرَبِ أَعِنَّتَهَا وَ تَمَلُّكُهَا الْبِلَادَ وَ خُرُوجُهَا عَنْ سُلْطَانِ الْعَجَمِ وَ قَتْلُ أَهْلِ مِصْرَ أَمِيرَهُمْ وَ خَرَابُ الشَّامِ وَ اخْتِلَافُ ثَلَاثِ رَايَاتٍ فِيهِ وَ دُخُولُ رَايَاتِ قَيْسٍ وَ الْعَرَبِ إِلَى مِصْرَ وَ رَايَاتُ كِنْدَةَ إِلَى خُرَاسَانَ وَ وُرُودُ خَيْلٍ مِنْ قِبَلِ الْعَرَبِ حَتَّى تُرْبَطَ بِفِنَاءِ الْحِيرَةِ وَ إِقْبَالُ رَايَاتٍ سُودٍ مِنَ الْمَشْرِقِ نَحْوَهَا وَ بَثْقٌ فِي الْفُرَاتِ حَتَّى يَدْخُلَ الْمَاءُ أَزِقَّةَ الْكُوفَةِ وَ خُرُوجُ سِتِّينَ كَذَّاباً كُلُّهُمْ يَدَّعِي النُّبُوَّةَ وَ خُرُوجُ اثنا [اثْنَيْ عَشَرَ مِنْ آلِ أَبِي طَالِبٍ كُلُّهُمْ يَدَّعِي الْإِمَامَةَ لِنَفْسِهِ وَ إِحْرَاقُ رَجُلٍ عَظِيمِ الْقَدْرِ مِنْ شِيعَةِ بَنِي الْعَبَّاسِ بَيْنَ جَلُولَاءَ وَ خَانِقِينَ وَ عَقْدُ الْجِسْرِ مِمَّا يَلِي الْكَرْخَ بِمَدِينَةِ السَّلَامِ وَ ارْتِفَاعُ رِيحٍ سَوْدَاءَ بِهَا فِي أَوَّلِ النَّهَارِ وَ زَلْزَلَةٌ حَتَّى يَنْخَسِفَ كَثِيرٌ مِنْهَا وَ خَوْفٌ يَشْمَلُ أَهْلَ الْعِرَاقِ وَ بَغْدَادَ وَ مَوْتٌ ذَرِيعٌ فِيهِ وَ نَقْصٌ مِنَ الْأَمْوَالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَرَاتِ وَ جَرَادٌ يَظْهَرُ فِي أَوَانِهِ وَ فِي غَيْرِ أَوَانِهِ حَتَّى يَأْتِيَ عَلَى الزَّرْعِ وَ الْغَلَّاتِ وَ قِلَّةُ رَيْعٍ لِمَا يَزْرَعُهُ النَّاسُ وَ اخْتِلَافُ صِنْفَيْنِ مِنَ الْعَجَمِ وَ سَفْكُ دِمَاءٍ كَثِيرَةٍ فِيمَا بَيْنَهُمْ وَ خُرُوجُ الْعَبِيدِ عَنْ طَاعَاتِ سَادَاتِهِمْ وَ قَتْلُهُمْ مَوَالِيَهُمْ وَ مَسْخٌ لِقَوْمٍ مِنْ أَهْلِ الْبِدَعِ حَتَّى يَصِيرُوا قِرَدَةً وَ خَنَازِيرَ وَ غَلَبَةُ الْعَبِيدِ عَلَى بِلَادِ السَّادَاتِ وَ نِدَاءٌ مِنَ السَّمَاءِ حَتَّى يَسْمَعَهُ أَهْلُ الْأَرْضِ كُلُّ أَهْلِ لُغَةٍ بِلُغَتِهِمْ وَ وَجْهٌ وَ صَدْرٌ يَظْهَرَانِ لِلنَّاسِ فِي عَيْنِ الشَّمْسِ وَ أَمْوَاتٌ يُنْشَرُونَ مِنَ الْقُبُورِ حَتَّى يَرْجِعُوا إِلَى الدُّنْيَا فَيَتَعَارَفُونَ فِيهَا وَ يَتَزَاوَرُونَ ثُمَّ يُخْتَمُ ذَلِكَ بِأَرْبَعٍ وَ عِشْرِينَ مَطْرَةً يَتَّصِلُ فَتَحْيَا بِهِ الْأَرْضُ بَعْدَ مَوْتِهَا وَ تُعْرَفُ بَرَكَاتُهَا وَ يَزُولُ بَعْدَ ذَلِكَ كُلُّ عَاهَةٍ عَنْ مُعْتَقِدِي الْحَقِّ مِنْ شِيعَةِ الْمَهْدِيِّ عَلَيْهِ السَّلَامُ فَيَعْرِفُونَ عِنْدَ ذَلِكَ ظُهُورَهُ بِمَكَّةَ فَيَتَوَجَّهُونَ نَحْوَهُ لِنُصْرَتِهِ كَمَا جَاءَتْ بِذَلِكَ الْأَخْبَارُ وَ مِنْ جُمْلَةِ هَذِهِ الْأَحْدَاثِ مَحْتُومَةٌ وَ مِنْهَا مَشْرُوطَةٌ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا يَكُونُ وَ إِنَّمَا ذَكَرْنَاهَا عَلَى حَسَبِ مَا ثَبَتَ فِي الْأُصُولِ وَ تَضَمَّنَهَا الْأَثَرُ الْمَنْقُولُ وَ بِاللَّهِ نَسْتَعِين
با ادامه بحث به شیوه ای که فرمودید موافقم
حضرت بهاءالله و حضرت باب به اعتقاد بهائیان موعود کل ادیان هستند . در هر یک از ادیان گذشته موعود به نامی نامیده شده ولی تقریبا بشارات همه ادیان در وقوع دو ظهور همزمان و ورود عالم به مرحله ای از سعادت و رفع مصائب بشری در بین ایشان مشترک است
اعتقاد به ظهور مهدی و مسیح یکی از این موارد است که با ظهور حضرت باب و حضرت بهاءالله مطابقت دارد
موفق باشید
سلام
خوب از آنجايي كه بيان تنها يك نكته به عنوان موضوع اصلي ، مورد توافق شما و من بوده است ، ادامه مطلب را پي ميگيرم
در ايميل اخير خود ، اظهار داشتيد كه "اعتقاد به ظهور مهدی و مسیح یکی از مواردي است که با ظهور حضرت باب و حضرت بهاءالله مطابقت دارد" و اين مبناي پذيرش شما بوده است .
بياييد خودمان را در شرايط سال 1260 ه.ق ببريم و آن دوران را براي خود تصور كنيم . فكر كنيد كه حضرت باب آمده اند و ادعاي خود را براي اولين بار مطرح كردند . شما به عنوان كسي كه هيچ شناختي از ايشان نداريد ، چگونه حرفهاي ايشان را مورد ارزيابي قرار ميدهيد ؟
اما اگر روايتي از قبل داشته باشيم كه ما را در شناخت بهتر كمك كند ، بسيار راهگشا خواهد بود
اگر روايات و احاديثي كه منجر به شناخت دقيق شخصيت مورد نظر شود در اختيارتان وجود دارد ، لطفاً براي من هم ارسال كنيد تا قدري بيشتر با هم بر روي آنها تامل كنيم
در ايميل اخير، رواياتي را براي شناساندن دجال براي من ارسال داشتيد ، كه البته از فرصتي كه براي جمع آوري آنها گذاشتيد ، تشكر ميكنم و من هم آنها را دقيقاً مطالعه كردم اما هنگامي كه به ادامه روايات مراجعه ميكردم به مطالب جالبتري ميرسيدم ، كه شما را هم به خواندن آنها توصيه ميكنم ( حتماً بخوانيد) ..... مرحوم علامه مجلسي در كتاب بحار الانوار ميفرمايند
علت نقل اين خبرها با همه تغييرات و اغلاط لفظي كه دارد ، و با اينكه سند آن به پست ترين مردم يعني "عمربن سعد" ملعون ميرسد ، اين است كه خبر مزبور مشتمل بر اخباري است راجع به قائم (منظور امام دوازدهم شيعيان) مي باشد كه دوست و دشمن موضوع قائم را روايت كرده اند . همچنين نويسنده كتاب خرائج و جرائح (قطب راوندي) در اشاره به روايات مربوط به دجال مينويسد
مخالفين با اينكه توسط پيامبران و امامان توضيح داده شده بود كه غيبت امام زمان طولاني است ، اما آنرا قبول نكرده اند و تنها اين مطالب را بيان كرده اند
خوب به نظر ميرسد كه هدف از بيان اين روايات در كتابها مشخص شده است و همينطور مردود بودن آنها توسط علم رجال . زيرا به نظر ميرسد اين دست روايات توسط" بازرگانان حديث" ساخته شده و به زبان ائمه معصومين (ع) بسته شده است .
با احترام
سهيل
سهیل عزیز
سلام
بازگشت به زمان ظهور و تجسم شرایط آن دوران کار چندان آسانی نیست
گمان میکنم در آن دوران تأثیر وجود حضرت باب و حضرت بهاءالله بسیار بیش ازهر عقل و نقلی بوده و صاحبان قلوب پاک به سبب فوران امواج فیض الهی ناشی از حضور مظاهر امر الهی در این عالم به شهود و ادراکات فراعقلی نائل می آمدند و بعضا که هیچ ارتباط رو در رو نداشته اند به مدد رویای صادقه به ایمان فائز میگشتند
به عبارتی آفتاب آمد دلیل آفتاب . برای درک وجود آفتاب نیازمند دلیل نیستیم ، کافیست چشمانمان را بگشائیم
البته بشارات موجود در متون مقدسه اسلامی آمادگی ذهنی را به مردم آن دوران داده بود و گرچه خرافات زیادی با این قبیل بشارات آمیخته گشته بود ولی در هر صورت انتظار ظهور را در قلوب بوجود آورده بود
در بین آیات قران و احادیث و روایات کم نیستند آثاری که زمان ظهور ، مکان ظهور ، نام موعود ، اقداماتی که توسط او صورت میگیرد و دعوت مردم به کتاب جدید را به صراحت بیان میدارند و با دقت بالائی با آنچه واقع گردیده تطابق دارند
ولی همانگونه که قبل از این نیز عرض گردید برای مردم امروز نه حضور نفس پیامبر حاصل است و نه روایات و منقولات آن درجه از اعتبار را دارند که نقشی در هدایت افراد ایفا کنند و آنقدر روایات مجعول از قبیل آنچه در مورد دجال خواندید در خصوص موعود ذکر گردیده که پیدا کردن حقیقت و هدایت از خلال آن برای جویندگان کار بسیار دشواری خواهد بود
شاید برای کسانی که زمینه های اعتقادی محکمی دارند توجه به این نوع استدلالات تا حدی مفید باشد ولی زمانی که مومنین به این چالش کشیده شوند که به حقانیت اسلام و حضرت محمد چگونه پی بردید که حال روایات منسوب به ایشان را ملاک هدایت میدانید؟ اغلب پاسخی جز پیروی از دین آباء و اجدادی ندارند که خود مورد نکوهش قرآن است
پس شاید برای مردم و علی الخصوص جوانان امروز یافتن دلایل یقین آورتری لازم باشد
همانگونه که قبلا هم عرض شد یکی از این ملاکها هدایتی است که حضرت مسیح در انجیل برای تشخیص انبیای حق از مدعیان کاذب فرموده اند: " هر درختی را از میوه هایش خواهید شناخت" بنابر این دلیل حقانیت پیامبری که هدایت مردم این دوران را بر عهده دارد کارائی تعالیم او برای تأمین سعادت روحانی و جسمانی انسانهای این زمان است و شناختن دردهای جامعه و ارائه راههای درمان آن . بقول هگل مرد بزگ تاریخ کسی است که روح زمان را شناخته و راه وصول و تحقق آن را ارائه نماید
بزرگترین ثمری که از شجره پیامبر ظاهر میگردد هدایت خلق به راه نجات و سعادت است
اگر این سعات را در روح تعالیم و حالات مومنین او دیدید بزرگترین حجت عقلی را بر حقانیت او یافته اید
در پناه حق باشید
با عرض سلام ، خدمت سردبير محترم
ميخواهم از اين جمله اي كه شما به آن اشاره كرديد يعني "آفتاب آمد دلیل آفتاب " استفاده كنم كه بنده هم از ابتدا به دنبال آفتاب بوده ام
همانطور كه ميدانيم ، اصل آفتاب ، دليل نميخواهد ، اما براي پيدا كردن آفتاب واقعي ميبايستي كه تلاش كرد
شايد شما هم در جريان اخبار زنداني شدن دهها نفر از افرادي كه ادعاهاي ديني دروغين داشته اند ، باشيد شايد معادل همين افراد و يا بيشتر در جوامع مختلف به كلاهبرداري و سركيسه كردن مردم ميپردازند و از نيات و قلوب پاك وشايد ساده لوحي آنها سوء استفاده ميكنند و از مقام معنوي دروغين خود در جهت پركردن جيب هاي خودشان اقدام ميكنند . آيا واقعاً همه اين كلاهبرداران راستگو هستند و فريب خوردگان هم پيرو آنها هستند ؟
شايد اگر هر مسلماني به مطالب دين خود آگاه بود ، هرگز فريب چنين افرادي را نمي خورد
در ايميل اخير خود اشاره كرديد كه در بين آيات قرآن و احاديث و روايات ، آثاري كه درباره ظهور ، مكان ظهور ، نام موعود و ... را بيان داشته ، وجود دارد ؛ و با توجه به آگاهي شما نسبت به احاديث جعلي ، اميدوارم كه چند نمونه از احاديث معتبري كه در
اين زمينه وجود دارد را براي بنده هم ارسال فرماييد
----------------------------------------
سهیل جان
برای دیدن خورشید ظاهر باید چشمهای خود را بگشائیم و برای شناختن خورشید حقیقت هم باید چشم دل را گشود
البته آن نوع شهود و ادراک بلاواسطه، در هنگام حضور مظهر حق در این عالم حداکثر بروز و ظهور را دارد و برای من و شما که از آن دوران فاصله داریم شاید فقط گرمای آن خورشید از خلال کلمات و تعالیمش قابل لمس باشد . البته شرح احوال آنان که در زمان ظهور به فیض ایمان نائل آمدند و شهادت بیش از بیست هزار نفر که تا پای جان حاضر به ترک ایمانشان نشدند، گواه تأثیر عمیق مظهر حق در روح و جان ایشان است و استقامت مردانه امروز مومنین در مقابل سخت ترین فشارها و محرومیتهای وارده از سوی حکومت اسلامی نشان از عشقی عمیق به حقیقتی جاودان دارد
برای اینکه بتوانید شاخص مناسبی جهت شناسائی حق داشته باشید انیس ( ملا محمد علی زنوزی) را بیاد آورید ، که در رویا وعده وصل شنید و چون محبوب را یافت در دامن او آویخت و حاضر نشد حتی در مقابل جوخه های مرگ سر از سینه محبوب بردارد . تلاش خانواده و همسر جوانش و التماسهای کودک خردسالش نیز او را از مولایش جدا نساخت و همراه او هدف تیرهای ظلم و جهل گردید. اگر شهادت حضرت مسیح را مرور نمائید میبینید که حتی پطرس بزرگترین حواری او در مواجهه با دشمنان تا قبل از دمیدن صبح سه مرتبه انتسابش به عیسی را تکذیب کرد تا جان خویش را برهاند
آیا پیامبران دروغین هم خود و پیروانشان تا پای جان بر اعتقاد خویش پابرجا بوده اند
آیا حضرت بهاءالله به طمع مال و ثروت، زندگی اشرافی غرق در نازو نعمت را ترک کردند و خویش را در معرض زجر و عذاب و غارت و تبعید قرار دادند؟ آیا هیچ انگیزه مادی میتواند قبول چنین شرایطی را توجیه نماید
در مورد احادیث مربوط به ظهور در سایت آئین بهائی ذیل موضوع بشارات کتب مقدسه و نیز قائمیت مطالبی موجود است . اگر مایل بودید مروری بر آنها بنمائید و اگر لازم دانستید بفرمائید تا موارد بیشتری خدمتتان معرفی گردد
با آرزوی شادی و تندرستی
-----------------------------------------
سردبیر عزیز
با سلام
من مطالبی را که در سایتتان در قسمت بشارات کتب مقدسه بود مطالعه کردم . البته بنده نمیدانم هدف شما از بیان آنها چه بوده ؟ آیا با آوردن مطالبی از افرادی که هیچکدام از فرستادگان الهی نیستند ، سعی در بیان یک امر الهی دارید ؟ آیا ممکن است که پیامبر اسلام و سایر امامان از تاریخ دقیق ظهور به اذعان خودشان ، بی اطلاع باشند و آنگاه یک منجم و یا یک شاعر و یک عارف صوفی بتواند آنرا دقیقاً محاسبه کند ؟آیا اصلاً امری است که قابل محاسبه شدن ؟
"جوهری در طوفان البکاء از علم نجوم سال ظهور را بدست آورده و می گوید وقتی کواکب به خانه های خود رفتند همان سال ظهور است.. او از 1256 خبر می دهد.10 " آیا ابن عربی که عقاید صوفیانه و عارفانه داشته و تا آخرین لحظه از عمرش هم ، جانشینی علی (ع) را بعد از پیامبر قبول نداشته میتواند در این موضوع اظهار نظر کند ؟
آیا با اشعار یک شاعر میتوان پی به درستی یک مطلب ندانسته برد ؟
آیا شما در هیچ روایت معتبری که از پیامبر اسلام و سایر امامان نقل شده باشد ، درباره تاریخ دقیق امر ظهور روایتی مشاهده کرده اید . این در حالی است که ایشان در بسیاری از روایات نسبت به بی اطلاعی از تاریخ ظهور اشاره کرده اند . ای کاش شما هم فرصتی را بدست می آوردید تا در کتب حدیث و معتبر شیعه ، برگهای آنرا از هم ورق میزدید تا ببینید که هیچ یک از خصوصیات منجی در دین اسلام ، با آن کسی که بهائیت آنرا معرفی کرده ، هماهنگی ندارد !!!
عمر ما کوتاه است و فرصت اندک . امیدوارم که با تصمیم صحیح مسیر زندگی خود را با آنچیزی که سفارش خدا و اهل بیت مطهر است ، هماهنگ کنید
اگر که مطلب معتبری در ارتباط با ظهور و خصوصیات منجی در اختیارتان هست ، لطفاً مرا در جریان قرار دهید
البته در وب سایتتان در همان قسمت "بشارات کتابهای آسمانی گذشته به امر بهائی " در بند 21مطالبی با این مضمون یافتم که
"قولی دیگر از سید عظیم الشأن فاضلی شنیدم که کتابی بسیار کهنه در ولایتی به هم رسیده و احادیث غریبه بسیار استکتاب شده است، از آن جمله حدیثی در وی دیده اند که عمر حضرت صاحب چون به هزار می رسد ظهور خواهد نمود العلم عند الله. ( کتاب طوفان البکاء تالیف جوهری صفحه 418)" آیا این مطلب با خصوصیات جناب باب همخوانی دارد ؟ آیا واقعاً ایشان در زمان ظهور 1000 سال داشتند ؟
منتظر ایمیل های شما خواهم بود
ارادتمند / سهیل
-----------------------------------------------------------
سهیل جان
سلام
در اینکه در ایام عمر باید در جستجوی حقیقت تلاش کنیم با شما موافقم و گمان میکنم کوتاهی یا بلندی آن هم تاثیری در این هدف نخواهد داشت . امیدوارم که این تبادل نظرهای ما در همین جهت پیش رود
لطفا بفرمائید آیا مقاله قائمیت را هم خواندید؟ در لینک زیر میتوانید آنرا بیابید
http://aeenebahai.org/node/61
بعد از مطالعه آن نظرتان را برایم بنویسید
البته همانگونه که میدانی من روایات و اصولا نقل را حجت کاملی برای شناخت حق نمیدانم ولی اگر لازم دانستی روایات و آیات بیشتری را که موید ظهور جدیدند برایت میفرستم
دلشاد و تندرست باشی
---------------------------------------
سلام سردبير محترم
مطالب سايت شما ، به اندازه كافي دو پهلو هست كه اگر بخواهيد ، ميتوانيد دو نتيجه متناقض را از آنها بگيريد كه البته مهارت شما هم در آن موثر است . من قبلاً مطالب قسمت قائميت را مطالعه كرده بودم و هر از چند گاهي شما هم از آن مطلبي را آورده ايد و بنده هم پاسخي گفتم . اما آنچه بنظر ميرسد ، اين است كه شما علاقه اي نداريد كه كار تحقيقي انجام بدهيد و البته اين كار براي خود شما مفيد است . شما فرموديد كه نقل را حجت كاملي نميدانيد ، پس مطالب دين بهائيت از چه راهي به پيروان آن اعلام ميشود؟
لطفاً روشي را كه تمايل داريد در آن سبك ، به ادامه مباحثمان بپردازيم ، مشخص كنيد تا مورد پذيرش شما هم باشد و دوباره نفرماييد كه من اينرا و آنرا قبول ندارم وغيره
منتظر پاسختان هستم
سهيل
-------------------------------------------
سهیل عزیز
منظور شما را از دو پهلو بودن نمیفهمم ولی علی الاصول بعضی از موضوعات دارای غوامضی هستند که پاسخ قطعی برای آنها نمیتوان یافت و بین شقوق مختلفی که میشود از آن استنتاج کرد به راحتی یکی را برگزید. در هر صورت قصدی برای سردرگم کردن شما و یا پنهان کردن حقیقت وجود ندارد
سهیل جان مظهر ظهور الهی اعظم از نقل هر ناقلی است و هیچ نقلی معتبر تر از وجود خود او نیست
آیا شما به خاطر تطابق حضرت محمد با بشارات انجیل به ایشان ایمان آوردید . آیا اگر امروز بخواهید کسی را دعوت به اسلام کنید ، از تلمود و تورات برایش شاهد میآورید؟
آیا میگوئید چون پیغمبر شق القمر کرد باید به او مومن شوند؟
آیا روایات عجیب و غریب از کرامات پیامبر و ائمه نقل میکنید؟
آیا میگوئید چون قرآن خیلی فصیح است و متن آن شعر گونه است حتما از جانب خداست ؟
آیا فصاحت قرآن برای کسی که با ادبیات عرب آشنا نیست حجت محسوب میگردد؟
آیا فصیح سخن گفتن به فرض اینکه فصاحت قرآن را بپذیریم دلیلی بر پیامبری است؟
آیا فکر کرده اید که به کدام حجت میتوانید یک غیر مسلمان را مجاب کنید که حضرت محمد پیامبر خدا بوده ؟
ایا میگوئید چون میلونها نفر مسلمان هستند لابد بر حق است؟
آیا به این استدلال هندوان و پیروان مذهب شینتو و کنفسیوس و تائو که حتی به وجود خدای واحد اعتقاد ندارند نمیتوانند برحق باشند
آیا چیزی غیر از آموزه های اسلام برای مردم امروز جهان میتواند ملاک ارزیابی قرار گیرد؟
آیا جوامعی که بیشتر به تعالیم اسلام متمسکند سعادتمند تر و شادمان ترند؟ و آیا محبت و اتحاد در بینشان بیشتر است ؟ آیا دین کار کردی اساسی تر از این امور در عرصه اجتماعی دارد؟
با هر حجتی که اسلام را به مردم امروز اثبات میکنید دیانت بهائی را هم با آن بسنجید
من در چند مکاتبه اخیر همین نکته را مرتبا به شما یادآور شده ام ولی شما ظاهرا خیلی درگیر روایات و احادیثی هستید که درستیشان در گرو تطابق با ظهور حق است
موید باشید
سلام خدمت سردبير وب سايت آيين بهايي
البته شايد ، معجزاتي چون "شق القمر" كردن براي شما كار راحتي باشد . وحي شدن به پيامبر مطلبي است كه برخي ها براي پايين آوردن سطح پيامبر آنرا بسيار بي ارزش ميشمارند و ساده از كنار آن رد ميشوند . زيرا كه با كاستن از ارزش هاي يك پيامبر الهي ، آنوقت ساير مدعيان دروغين هم ميتوانند خود را به عنوان يك فرستاده الهي معرفي كنند . البته معجزات پيامبر براي كساني كه قدر و منزلت قرآن را درك نميكردند و آنرا تنها يك كتاب ساده ميپنداشتند ، صرفاً به كتاب قرآن منتهي نشده است ؛ و دهها مورد ديگر نيز وجود دارد كه يكي از آنها شق القمر بوده است
شما در يكي از ايميل هاي اخير خود ، استفاده از روايات و نقل را براي شناخت حق بي اعتبار دانستيد و من از شما خواستم كه روش ديگري را مشخص كنيد تا بر آن روش ادامه دهيم
هرچند كتاب ها و همين وب سايت شما نوعي نقل ميباشد !!! اما زمان كمتري از بيان آنها گذشته ، يعني تقريباً از زمان ثبت اين وب سايت ؛ و روايات پيامبر و امام هم نوعي نقل است كه زمان بيشتري از آنها گذشته . يك نقل ممكن است كه چند دقيقه بعد از بيان آن با انتشار ناصحيح آن به يك خرافه و دروغ تبديل شود و يا اينكه با بررسي شدن توسط علومي، مانند رجال يا درايه ، تا دنيا برقرار است ، صحت آن نيز حفظ شود
به هر صورت اگر روش نقلي مورد پسند شما نيست ، لطفاً روش ديگري را پيشنهاد دهيد تا از صرف وقت خودداري شود . هر چند كه روش نقل با تاييدات علوم رجال و درايه ، مورد پذيرش اسلام ميباشد
منتظر اعلام نظر شما در ارتباط با ساير روشها ميمانم
سهيل
--------------------------------------
سهیل عزیز
سلام
بنظر می آید نوع نگرش و استدلال نسلهای پیشین را ترجیح میدهید
اگر پیامبر اسلام شق القمر فرمودند حضرت بهاءالله هم شق الشمس کرده اند . ما نیز به وحی الهی معتقدیم و ارزش آن را پایین نمیآوریم و معتقدیم که کلمات حضرت بهاءالله کلام الهی است با این تفاوت که در هنگام نزول وحي مراسمي مثل غش کردن و لرزيدن و ... اتفاق نیفتاده.اگر پیامبر اسلام از اوردن معجزه اظهار عجز نمودند و فرمودند " هل کنت الا بشر رسولا" حضرت بهاءالله به صراحت علما اسلام را به مبارزه طلبیدند و فرمودند هر معجزه ای که آن را حجت میدانید بنویسید و توافق کنید که اگر ظاهر شد ایمان آورید ولی علماء نجف از ترس اینکه مبادا سحری در کار باشد از این کار ابا کردند
در آنجا که قرآن به صراحت از انجام کارهای ساده ای مثل پدید آوردن چشمه که از کنیزی مصری ( هاجر) ظاهر شده بود اظهار ناتوانی میکند ادعای شق القمر و امثال آن خیالبافی های مردمان خرافه پرستی است که از کلمات کتاب به اندازه فهم ناقصشان برداشت کرده اند و تعابیر ظاهری از آن ساخته اند
هیچ نقلی در مقابل عقل و شهود قلب قابل اعتنا نیست و شما هم اگر در سایت ما مطالب خلاف عقل یافتید مورد توجه قرار ندهید و به ما هم بفرمائید تا آن را حذف کنیم
من از شما دلیل ایمانتان به اسلام و به تبع حجت دانستن منقولات بزرگان این دین را پرسیدم . همان چیزی که شما از من خواسته بودید .اگر حجتی یافتید که قابل استناد و معقول بود و برای غیر مومنین به اسلام قابل ارائه کردن بود به ما هم نشان دهید
موید باشید
با سلام
لطفاً بفرماييد براي شما كه تقريباً پس از يك قرن و نيم از پيدايش بهائيت ، به آن پيوسته ايد ، چگونه و از چه روشي يقين حاصل كرديد كه آنرا به عنوان يك مكتب قبول كنيد ؟
اين سئوال از آنجا ناشي ميشود كه هرگونه نقلي ، از جانب شما پذيرفته نيست
سهيل
---------------------------------------
سهیل جان
من در جائی عرض نکردم که هیچ نقلی را قبول ندارم بلکه گفتم نقل تکیه گاه مطمئنی برای بنای یک اعتقاد نیست. بعد از آنکه به امری با دلایل فرا نقلی اطمینان یافتید میتوانید از هدایات نقل نیز بهره برید و حقایق جدید را در پرتو آن بشناسید
گمان میکنم چند بار ملاکهائی را برای شناخت حق از باطل خدمتتان گفته باشم ولی چون میفرمائید مجددا مینویسم
متأسفانه محکم ترین دلیل ایمان که شهود و گواهی قلب است قابل انتقال به غیر نیست و هرکس باید با مجاهده نفس در دل خود به آن برسد " الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا" و در این راه فضل و عنایت حق شرط شرط اساسی است که میفرماید " یهدی من یشا" ولی اگر بخواهم ملاکهائی از جنس دعوتی که پیامبران بر عهده دارند بر شمارم چند مورد بنظرم میرسد . اولی نکته ای است که حضرت مسیح برای شناسائی انبیاء حقیقی از مدعیان کاذب بیان داشته اند میفرمایند: همانگونه که هر درختی را از میوه هایش میشناسید ایشان را نیز خواهید شناخت . ثمر ظهور پیامبران در این عالم تعالیمی است که از ایشان باقی میماند پس با نظر کردن در تعالیمشان میتوانیم به حق یا ناحق بودنشان پی بریم
بقول هگل مرد بزرگ تاریخ کسی است که روح زمان را دریابد و آن را بیان نماید و بزرگتر از او کسی است که راههائی برای وصول به آن ارائه نماید. تا آنجا که من از تعالیم بهائی میفهمم جهت جامعه آن صلح و وحدت عالم انسانی است که روح زمان ماست و در تعالیم بهائی بخوبی راههائی برای وصول به این هدف عالی بیان گشته و جامعه نمونه ای که بتواند جلوه گر وحدت در کثرت و محبت بین کل ابناء بشر باشد خلق نموده . اگر از دید کاملا بشری هم بخواهیم به دیانت بهائی بنگریم حضرت بهاءالله بزرگ مرد زمان ما هستند که تعالیمشان متضمن وصول به سعادت است . جنبه دیگر تعالیمشان ارتباط و آشتی بین علم و عقل با اعتقادات مذهبی است که با رشد یکباره علم هماهنگی خود را از دست داده بودند و باورهای مذهبی با اصول عقل و علم در تعارض شدید قرار داشتند. بنابراین یک بهائی هم میتواند کاملا خرد باور و منطقی باشد و هم جهانبینی خود را بر اساسی روحانی استوار نماید و این یک تجدید حیات روحانی برای دنیای ماست که شدیدا از این بابت دچار خلا و فقر گردیده
دلیل دیگر تأثیری است که کلام الهی در تقلیب قلوب افراد و تغییر تفکر و رفتار ایشان ایجاد مینماید . گمان میکنم این نوع تأثیر عاطفی خاصیتی است که ویژگی کلام حق است و در سخنان مصلحین و فلاسفه عالم نمیتوان این نوع تأثیر را دید .این تاثیر بگونه ای است که مومنین حاضر میشوند جان و مال و هستی خویش را در راه اعتقادشان فدا نمایند و هیچ ارزش مادی را در کنار او لایق اعتنا ندانند. البته شاید تأثرات شدید روانی از شستشوی مغزی و تلقین نیز بوجود بیاید کما اینکه در تروریستهای انتحاری شاهد آن هستید ولی ایندو نزد اهل خرد کاملا قابل تفکیکند علی الخصوص اگر همراه با ملاک نخست مورد ارزیابی قرار گیرند
البته قرآن چند ملاک دیگر هم ارائه نموده که نمیدانم تا چه حد با آن موافق هستید
یکی دلیل تقریر است که مثال شجره طیبه و شجره خبیثه را برای آن می آورند
یعنی اگر کلامی از جانب حق نباشد مانند درختی که ریشه اش در هواست خشک میشود و نابود میگردد ولو اینکه اکنون به ظاهر شاخ و برگی داشته باشد و بالعکس کلام حق مانند درختی که ریشه محکم در زمین دارد رشد میکند و شاخ و برگ میگستراند و این ملاک در مورد دیانت بهائی کاملا قابل تطبیق است که علی رغم تلاش دو پادشاه مقتدر ایران و عثمانی و نهادهای مقتدر مذهبی برای ریشه کنی آن و با وجود قتل عامهای وحشیانه و به شهادت رساندن بیش از بیست هزار نفر و غارت و مصادره اموال و آزار و محدودیت و فشارهائی که هنوز هم ادامه دارد و تهمتها و افترائات و تهدیدهای روز افزون ، روزبروز شاهد رشد و اوج گیری بیشتر این اعتقاد در عالم هستید
دلیل دیگری که در قرآن ذکر شده ایمان نفوس است میفرمایند
شوری 16 وَ الَّذينَ يُحَاجُّونَ فِي اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ما اسْتُجيبَ لَهُ حُجَّتُهُمْ داحِضَةٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ عَلَيْهِمْ غَضَبٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ شَديدٌ
یعنی بعد از اینکه کسانی مومن شدند دیکر منکرین حجتشان باطل است و حق انکار ندارند
البته ممکن است این دلیل برای همه یقین آور نباشد ولی در هر صورت چیزی است که خداوند به آن استناد نموده و برای شما که اهل نقل هستید قابل اعتناست
دلایل دیگری هم در قرآن ذکر گردیده که همگی قابل انطباق با این ظهورند ولی چون بنای آوردن دلایل غیر نقلی داشتیم لزومی به ذکر آنها نیست
امیدوارم که ملاکهائی که عرضه گردید بتواند در کنار هم یقینی را که لازمه پایبندی به یک اعتقاد است در شما ایجاد نماید
پیروز باشید
انَّ الدّین عِندَ الله اَلاِسلام آل عمران - 19
------------------------------------------------
با سلام خدمت سردبیر محترم وب سایت آئین بهایی
از ایمیل قبلیتان تشکر میکنم . در آن به مواردی اشاره کرده بودید که بدان وسیله آئین بهایی را به اثبات میرساند . خوب این سئوال پیش می آید که چرا با همان دلایل دین اسلام که مقدم بر آن است ، اثبات و تایید نشود ؟ با این تفاوت که صراحتاً در قرآن آیاتی در ارتباط با بر حق بودن دین اسلام آمده است . که نمونه ای در بالا ذکر شد
درباره آشتی بین علم و عقل در آئین بهایی صحبت به میان آمد که سئوالات بسیار زیادی پیش می آید که برای نمونه چند سئوال را بیان میکنم
- در اسلام درباره تقسیم ارث قوانینی وجود داشته که نسبت هایی را برای زن و مرد مشخص میکرد ، بهائیت با چه رویکرد علمی آنرا تغییر داده است ؟
- در اسلام مواردی را به عنوان نجاسات مطرح کرده ولیکن در بهائیت عنوان شده که این موارد پاک هستند . لطفاً دلیل علمی آنرا بیان کنید تا ارتباط دین بهائیت با علم را بیشتر متوجه شوم
- در اسلام مواردی به عنوان مطهرات وجود دارد و جناب باب "کتاب بیان" را به عنوان یکی دیگر از این مطهرات قرار داده است و اینگونه اعلام شده که اگر به یک شی نجسی این کتاب مالیده شود ، پاک خواهد شد
اگر به این موارد که جزئی از سئوالات است ، پاسخی بفرمایید ، ممنون میشوم
اما درباره اشاره شما به موضوع پادشاهان ایران و عثمانی که قتل عامهای وحشیانه ای را در ارتباط با بهائیان انجام دادند و رقم 20.000 نفر را اعلام کردید ؛ بایستی عرض کنم که این رقم شاید صحیح نباشد و من در وب سایت هایی رقم 3.000 نفر را برای کشته شدگان دیده بودم . هر چند که حکومت عثمانی به ایران ارتباطی ندارد ولی من در متونی به نقل از جناب عباس افندی ، تعریف و تمجیدهایی را درباره پادشاه عثمانی دیده ام و به نظرم که روابط بهائیان و پادشاه عثمانی در آن زمان بسیار خوب بوده است . اما نقد پادشاه ایران هم با اینکه سوای از حوزه دین است ، بایستی عرض کنم که ، جرم ترور یک پادشاه بسیار سنگین است و اگر که گروهی با نام مشخصی (مثلاً مجاهدین خلق) اقدام به عملیات ترور کنند ، تمام کسانی که آگاهانه به این تشکیلات پیوسته اند ، به نوعی مجرم هستند و میبایستی مجازات شوند . اما در زمان ناصرالدین شاه که ایشان مورد هجوم قرار گرفتند ، دستگیر شدگان این ماجرا ارتباط خود را با تشکیلاتی بیان کرده بودند و همان داستان سفارت روسیه و تبعید پیش می آید که البته شما بهتر از من میدانید . البته در همان زمان عده زیادی از مردم بیگناه زنجان و طبرستان و قزوین و... توسط همین آشوبگران از بین میرفتند و مساجد زیادی به آتش کشیده شد که فرصت گفتن همه مطالب در این زمان نیست
اما موضوع فشارها و تهمت هایی که به بهائیت وجود دارد و شما آنرا بیان کردید ، هرچند که من موضع دفاع از جمهوری اسلامی ایران را ندارم و همواره بحث من و شما پیرامون مسائل دینی بوده است ، بایستی عرض کنم که خداوکیلی تعداد وب سایت های بهایی و ایمیل هایی که از گروپ های بهایی بصورت روزانه منتشر میشود خیلی بیشتر است و عمده آنها در جهت تضعیف سیاست های ایران و یا اهانت به اقشاری از مردم (روحانیت) میباشد که هر شخص آگاهی متوجه دستان پشت پرده میشود
اما درباره اینکه یکی از محکم ترین دلایل ایمان ، "شهود و گواهی قلب" است من هم با شما هم نظر هستم و البته با همین روش دین اسلام را پذیرفتم
از خداوند متعال برای خودم و اگر دوست داشتید برای شما ، طلب آمرزش میکنم
ارادتمند – سهیل
---------------------------------------
سهیل عزیز
بهائیان منکر حقانیت دیانت اسلام نیستند و با ملاکهائی که خدمت شما عرض گردید میتوانید به حقانیت همه ادیان الهی پی برید
آیه ای که در مورد حقانیت دیانت اسلام بیان نمودید اشاره به معنای عام اسلام به مفهوم تسلیم در برابر حق دارد یعنی میفرمایند دین نزد خداوند به منزله تسلیم امر پروردگار است و به همین سیاق حضرت مسیح ابراهیم و دیگر انبیاء پیش از حضرت محمد نیز مسلمان خوانده شده اند
در دیانت بهائی اعتقادات دینی به نحوی ارائه گردیده که عقل بعنوان یکی از مهمترین ابزارهای شناخت معتبر بماند و بتواند درتشخیص حقایق دینی بکار آید و دچار تعارض نگردد
البته نسخ و تغییر قوانین و احکام عبادی نیاز به توضیحات علمی ندارد و تجانس آن با شرایط اجتماعی زمان بزرگترین دلیل آن است شیوه زندگی انسانها در گذشته، نقش و وظایف اجتماعی متفاوتی برای زنان قائل بود و با توجه به این جایگاه، حقوق محدود تری نیز به ایشان داده میشد که در ارث و دیه وشهادت و ازدواج و طلاق و حضانت و بسیاری دیگر از شئون زندگی ایجاد نابرابری میکرد. این تفاوت با توجه به شرایط امروز اجتماع تا حد زیادی رفع گردیده و سعی شده تعادلی نسبی برقرار گردد
در مورد نجاسات باید عرض گردد که معنای نجس با کثیف و آلوده متفاوت است واز ده موردی که در اسلام نجس اعلام گردیده اند اکثرا کثیف به حساب نمی آیند و بالعکس طاهر بودن نیز به معنای تمیزی نیست زیرا چیزهای کثیفی مثل مدفوع حیوانات حلال گوشت طاهر به حساب می آیند و حتی ادرار حیوانی مثل شتر نه تنها طاهر که قابل نوشیدن و گواراتر از شیر خوانده شده
بنابر این نجاست که برای شیئی پلیدی ذاتی و پاکی ناپذیر را بیان میدارد امری کاملا تعبدی است و دلایل بهداشتی و طبی ندارد
از طرفی اموری مثل نجاست کافر برای محدود کردن ارتباط مسلمانان با ایشان وضع گردیده و کاملا از مقوله آلودگی ظاهری جداست
در دیانت بهائی همه سدهای ارتباطی برداشته شده و حکم "عاشروا مع الادیان" ، بجای نجاست انسانها و " لا تتخذوا الیهود والنصاری اولیاء" وضع گردیده و تشخیص پاکی و ناپاکی اشیاء نیز از مقوله اعتقادات دینی خارج گردیده و به متخصصین طب و بهداشت واگذار شده زیرا این عصر دوران بلوغ علمی بشر است و لازم نیست چون اطفال در همه جزئیات، امر و نهی برای ایشان صورت گیرد و با بیان اصولی کلی میتوان بخش عمده ای از تعیین مصادیق را به دانشمندان در شاخه های مختلف علم سپرد
البته در دیانت بهائی احکام کتاب اقدس ملاک عمل است و احکام کتاب بیان که تنها برای دوره ای کوتاه و به منظور ایجاد جنبش و تحول و زمینه سازی پذیرش اصول جدید وضع گردیده بود مورد اجرا نیستند ولی همانگونه که میدانید اسلام یکی از مطهرات است ، به همان سیاق میتوانید کتاب آسمانی را نیز از مطهرات به حساب آورید
رقم بیست هزار شهیدی که در آثار بهائی ذکرشده همه با ذکر جزئیات در تاریخ ثبت گردیده وجای انکار ندارد و توحش بی نظیر قاتلان روی همه خونخواران تاریخ را سفید ساخته و فقط تعداد شهدا در سه واقعه طبرسی و زنجان و نیریز بیش از 3000 نفری است که میفرمائید
حضرت عبدالبهاء هیچ تعریف و تمجیدی از پادشاهان عثمانی ننموده اند و تا زمان انقراض سلسله عثمانی ایشان تبعیدی به حساب می آمدند و همواره در خطر قتل و حبس از طرف عمال حکومت قرار داشتند. این مطالب نامعتبری که میفرمائید تنها در ردیه ها نقل گردیده و دروغی بی اساس است. حضرت بهاءالله در الواح متعددی پادشاه عثمانی و وزرای نالایقش را مورد عتاب و سرزنش قرار داده اند و علی رغم آزارهائی که از دولت ایران دیده بودند هیچگاه حاضر به مصالحه با آنها بر علیه منافع دولت ایران نگردیدند و این امر را مشیرالدوله سفیر وقت ایران در عثمانی با وجود اینکه تلاش زیادی برای تبعیدهای مکرر حضرت بهاءالله بعمل آورده بود به صراحت بیان داشته
آیا اگر روابط با دولت عثمانی خوب بود حضرت بهاءالله و عائله شان را به عکا که بدترین نقطه در قلمرو عثمانی و تبعیدگاه جانیان خطرناک بود میفرستادند؟ و در یک قلعه نظامی زندانی میساختند؟
وضع بابیان را در زمان ناصرالدین شاه تجسم کنید. مولا و مقتدایشان تیرباران شده بود و مومنین در گوشه و کنار بدست متعصبین و به تحریک ملایان بی دین قطعه قطعه میگردیدند و اجسادشان در دروازه های شهر آویخته میشد . آیا حرکتی انتقامجویانه از سوی چند نفر که از نوع عملکردشان پیداست تا چه حد بدون سازماندهی و تفکر اقدام کرده بودند ، غیر قابل توجیه است و شما شاه سفاک را در صدور حکم قتل عام بابیانی که هیچ نقش و حتی توافقی با این عمل نداشته اند ذیحق میبینید ؟ واقعا خوشا به انصافتان
وقایع زنجان و طبرسی و نیریز همگی قبل از تیراندازی به شاه بودند و همه این وقایع ماهیتا پناه گیری بابیان در قلعه ها و دفاع از خود در مقابل هجوم قوای نظامی و متعصبین نادان بوده و هیچگاه عملیات تعرضی به مردم و یا تخریب مساجد صورت نگرفته و این سخنان بی انصافانه فقط برای توجیه جنایات بی شرمانه ای است که دولت و روحانیون با همدستی یکدیگر مرتکب شده اند. اگر زمانی تاریخ ایران بیطرفانه و بدور از تحریف و سانسور منتشر شود بخشهای سیاهی از رفتارهای ناشایست را در برگهای تاریخ خواهید خواند که علل رسیدن این کشور به وضع کنونی را به شما خواهد نمایاند
در مورد ارتباط افرادی که به شاه حمله کردند با سیستم و سازمانی از بابیان، هیچ مدرکی وجود ندارد و علی رغم شکنجه هائی که اعمال نمودند هیچکس اقرار به برنامه ریزی گروهی بابیان برای چنین عملی ننمود. اگر چنین بود رهبران بابی با آنهمه تجربیاتی که در جنگهای مختلف با قوای دولتی حاصل نموده بودند میفهمیدند که با تفنگ ساچمه ای نمیتوان کسی را کشت و اگر قصد این کار را داشتند از میرزا رضای کرمانی کمتر نبودند که اینگونه ناشیانه عمل کنند
نمیدانم در مورد سفارت روسیه چه چیزی خوانده اید ولی واقعیت این است که شوهر خواهر حضرت بهاءالله منشی سفارت بودند و زمانی که خبر حمله به شاه منتشر شد ایشان مهمان خواهرشان که در کنار سفارت منزل داشتند بودند ونه تنها پناهنده سفارت نگردیدند که با پای خود عازم تهران شدند و در راه توسط مأموران دستگیر و روانه سیاه چال شدند . سفیر روس بواسطه خواهش شوهر خواهر حضرت بهاءالله از شاه خواست که در مورد دخالت حضرت بهاءالله در این اقدام تحقیق صورت گیرد و بدون اثبات جرم مجازاتی نسبت به ایشان اعمال نگردد و در نتیجه پس از چهار ماه حضرت بهاءالله پس از اثبات بیگناهی به شرط خروج از ایران از زندان آزاد شدند
در مورد علت فشارهائی که دولت ایران به جامعه بهائی وارد می آورد از شما بعنوان یک هموطن جوان ایرانی انتظار نداشتم که اینگونه بیندیشید. جامعه ای که از همه ابزارهای دفاع از خود محروم است و هیچ رسانه ای حق ندارد حتی یک کلمه از پاسخهائی که بهائیان به افترائات روزافزون مندرج در روزنامه های تحت امر حکومت میدهند درج نماید ، جوانانش از حق تحصیل دانشگاهی محرومند و همه گونه محدودیت برای کسب وکار استخدام بهائیان حتی در بخش خصوصی اعمال میگردد، آدم ربائی و قتل و زندان و شکنجه و آتش زدن خانه و اتومبیل و حتی تخریب گورستانهای آنها در دستور کار سربازان گمنام امام زمان قرار دارد و در مدارس انواع اهانت و تحقیر نسبت به فرزندان و والدین آنها صورت میگیرد. با داشتن چند سایت فیلتر شده و چند وبلاگ شخصی که در خطر بسته شدن قرار دارد چه خطری برای رژیمی ایجاد میکنند که همه رسانه ها را علیه بهائیان بسیج کرده ؟ در کدام سایت بهائی مطلبی ویا سخنی از دشمنی و یا براندازی حکومت ایران خوانده اید و غیر از انتشار خبر رفتارهای ناشایست صورت گرفته نسبت به بهائیان چه توهینی به روحانیون شده که ایشان را به خشم آورد و چنین رفتارهائی را سبب گردد
در مقابل هر سایت و وبلاگ بهائی طبق برآوردهای بعمل آمده حداقل هفتاد سایت و وبلاگ ضد بهائی وجود دارد . اگر حنای ایشان دیگر رنگی ندارد و اغلب دروغهایشان بر مردم ایران برملا گردیده ، تقصیری متوجه بهائیان نیست که مستوجب مجازات باشند
اگر این بی تفاوتی نسبت به ظلم در کشور ما ریشه ندوانده بود، روزگاری بسیار روشن تر از امروز داشتیم
شما که قلبی پاک دارید و شهود و جذبات روحانی را در درون خویش تجربه نموده اید اهدنا الصراط المستقیم را خالصانه بر زبان برانید تا ان شاء الله شامل " تختص رحمتک من تشاء" گردید و از" فضل عظیم " محروم نمانید
خداوند همه بندگان خویش را قرین رحمت و آمرزش نماید و براه خویش هدایت کند
حق نگهدارت
----------------------------------------------
با عرض سلام و درود
در ايميل قبلي ام ، آيه 19 از سوره آل عمران را برايتان ارسال كرده بودم كه بيان داشته بود ، تنها دين پذيرفته شده نزد خداوند ، اسلام است
اما شما فرموديد كه دراينجا معناي عام اسلام منظور بوده است . اگر كه شما با ادبيات عرب آشنا باشيد ، آنگاه متوجه خواهيد شد كه "الاسلام" بواسطه داشتن "ال" ، نه تنها عام كه نيست ، بلكه بسيار خاص است . بايستي توجه داشت كه اين آيه برگرفته شده از كتاب آسماني مسلمانان است كه به پيامبري و خاتميت حضرت محمد(ص) معتقدند و كعبه قبله مشترك آنان است(البته جناب بهاء اله هم در متوني به خاتميت پيامبر اسلام اشاره كرده اند) . در زمان پيامبر، مسلمانان بواسطه دينشان(يعني اسلام) مشخص بودند و با يهوديان و مسيحيان و ساير اديان الهي متمايز بودند . و همينطور كه خودتان ميدانيد يهوديان و ساير اديان را با همان عنوان دينشان در قرآن نامشان برده شده است.
البته در آيه ديگري از قران كريم ميفرمايد
و من يبتغ غير الاسلام دينا فلن يقبل منه و هو في الاخره من الخاسرين آل عمران-85
يعني هر كس به جز اسلام ، آييني براي خود انتخاب كند از او پذيرفته نيست و در روز آخرت از زيانكاران است
اما درباره ارتباط بين علم و عقل با اعتقادات مذهبی ، همانطور كه خودتان اشاره كرديد ، آنها به عهده دانشمنداني است كه ارتباط آنها را كشف كنند ، كه البته من هم اميدوارم . پس موسسين ديانت بهايي خود هيچ اقدامي براي پيش برد علم انجام نداده اند
درباره تغيير كتاب بهائيان از "كتاب بيان" به "كتاب اقدس" ، براي من جالب است كه شما يك نفر را بدون آنكه كتابش را قبول كنيد ، به عنوان امام ميپذيريد و با آنكه مقام اعلي را برايشان بيان ميكنيد ، تاليف ايشان را قبول نداريد
آنچه كه همواره بشريت را رنج داده است ، ناداني و جهل مردم است كه اميدوارم اين مشكلات حل شود . اما تعجب ميكنم كه چرا شما از ارتباط خوب و صميمانه بين بهائيت و حكومت عثماني اطلاع نداريد و آنها را تنها رديه ميشماريد . البته در اين آدرس شما ميتوانيد آنرا مطالعه كنيد . كتاب مكاتيب - جلد 2 - صفحه 312 كه به همراه اين ايميل براي شما ارسال ميكنم
در ارتباط با ترور ناصرالدين شاه هم ، با آنكه تمام افرادي كه در اين اقدام تروريستي شركت داشتند به مجازات عملشان رسيدند ، اما با لطف جناب امير كبير ، بهاء اله كه يكي از مطلعين اين اقدام بود و مدتي در بند اسير بود ، و همينطورسفارشات دولت روس مبني بر آزادي ايشان ، تنها به عراق تبعيد شد . كه در كتاب قرن بديع -ص 318و319 به آن اشاره هايي شده است
سلامتي شما را آرزومند هستم
سهيل
-------------------------------------------
سهيل عزيز
وجود ال هيچ تفاوتي در اشاره بين دين فطري و يا دين وضع شده توسط حضرت محمد ايجاد نميكند و لحن كلام كه بدون قيد زمان و بطور مطلق ميفرمايد دين نزد خداوند اسلام است با توجه به اينكه ديگر اديان نيز از جانب خدا بوده اند گواه اشاره به حقيقتي كلي تر از يك دين واحد است البته در آياتي هم اشاره به ديانت اسلام به معناي شريعت خاص حضرت محمد گرديده رضيت لكم الاسلام در آن زمره قرار ميگيرد زيرا قيد زمان در آيه بيان گرديده. در مورد آيه ديگري هم كه ذكر كرديد بنظر ميرسد منظور شريعت خاص حضرت محمد باشد و البته در زمان ظهور ايشان ساير اديان ديگر منشأ هدايت نبودند و كسي نميتوانست با تمسك به آن اديان خود را از پذيرش حقيقت اسلام بي نيازبداند. كما اينكه امروز ايمان به اسلام بدون درك حقيقت ظهور حضرت بهاءالله سبب نجات نخواهد بود
در مورد نقش دين در پيشبرد علم نميدانم چه تصوراتي از اسلام در ذهن داريد ولي علي الاصول دين جايگاهي متعالي تر از علوم تجربي دارد و در اموري هدايت انسان را بعهده ميگيرد كه خود قادر به انجام آن نيست. اگر از ديد مقولات علمي و ارائه نظريات مربوط به علم قرآن را بررسي كنيد به نقاطي ميرسيد كه يا بايد عقل را كنار بگذاريد و يا صحت آيات قرآن را و اين هردو نتايج نادرستي است كه از يك نگرش نادرست به كلام الهي بدست مي آيد
جايگاه بيان در ديانت بهائي مانند قرآن است و نسخ يك كتاب به معناي نفي جايگاه روحاني صاحب كتاب نيست. كما اينكه نسخ و تغيير احكام قرآن به معناي رد مقام و عظمت ظهور حضرت محمد نميباشد
در مورد دعائي كه در مكاتيب حضرت عبدالبهاء بدون ذكر نام حكومت درج گرديده بفرض هم كه آنرا مريوط به حكومت عثماني بدانيد دليلي بر وجود روابط متقابلي از سوي دولت عثماني نيست زيرا در تاريخ جز ظلم و فشار و محدوديت چيزي از اين حكومت نقل نشده است . متن مكاتيب خدمتتان نقل ميگردد
هو اللّه
اللّهمّ يا مؤيّد كلّ سلطة عادلة و سلطنة قاسطة علی العزّة الابديّه و القدرة السرمديّة و البقاء و الاستقرار و الثبات و الافتخار ايّد بفيض رحمانيّتك كلّ حكومة تعدل بين رعاياها و كلّ سلطة ممنوحة منك تحمی الفقراء و الضعفاء براياتها اسألك بفيض قدسك و صيب فضلك ان تؤيّد هذه الحكومة العادلة الّتی ضربت اطناب خبائها علی ممالك واسعة شاسعة و اظهرت العدالة برهانها فی اقاليمها العامرة الباهرة اللّهمّ ايّد جنودها و راياتها و نفذ كلمتها و آياتها و احم حماها و راع ذمارها و اذع صيتها و شيّع آثارها و اعل علمها بقوّتك القاهرة علی الاشياء و قوّتك الباهرة فی ملكوت الانشاء انّك انت مؤيّد من تشاء و انّك انت المقتدر القدير
مطالعه لوح رئيس و فؤاد و الواح ملوك نيز به فهم قضايا كمك ميكند
كتاب درياي دانش(لوح رئيس خطاب به صدر اعظم عثماني ) ص43
هُوَ الْمالِکُ بِالْاِسْتحقاق
قلم اعلی ميفرمايد : ای نفسی که خود را اعلی الناس ديده و غلام الهی را ، که چشم ملأ اعلی باو روشن و منير است ، ادنی العباد شمرده ای . غلام توقعی از تو و امثال تو نداشته و نخواهد داشت ، چه که لازال هريک از مظاهر رحمانيّه و مطالع عزّ سبحانيّه که از عالم باقی بعرصه فانی برای احيای اموات قدم گذارده اند و تجلی فرموده اند ، امثال تو ، آن نفوس مقدّسه را که اصلاح اهل عالم منوط و مربوط بآن هياکل احديّه بوده ، از اهل فساد دانسته اند و مقصّر شمرده اند قد قضی نحبّهم فسوف يقضی نحبّک و تجد نفسک فی خسران عظيم بزعم تو اين محيی عالم و مصلح آن ، مفسد و مقصر بوده ، جمعی از نسوان و اطفال صغير و مرضعات چه تقصير نموده اند که محلّ سياط قهر و غضب شده اند ؟ در هيچ مذهب و ملّتی اطفال مقصّر نبوده اند . قلم حکم الهی از ايشان مرتفع شده ، و لکن شرارهء ظلم و اعتساف تو جميع را احاطه نموده . اگر از اهل مذهب و ملّتی ، در جميع کتب الهيّه و زبر قيّمه و صحف متقنه بر اطفال تکليفی نبوده و نيست . و از اين مقام گذشته ، نفوسی هم که بحق قائل نيستند ارتکاب چنين امور ننموده اند ، چه که در هر شیء اثری مشهود و احدی انکار آثار اشياء ننموده مگر جاهلی که بالمرّه از عقل و درايت محروم باشد . لذا البتّه ناله اين اطفال و حنين اين مظلومان را اثری خواهد بود
جمعی که ابداً در ممالک شما مخالفتی ننموده اند و با دولت عاصی نبوده اند در ايّام و ليالی در گوشه ای ساکن و بذکر اللّه مشغول ، چنين نفوس را تاراج نموديد و آنچه داشتند بظلم از دست رفت . بعد که امر بخروج اين غلام شد بجزع آمدند و نفوسی که مباشر نفی اين غلام بودند مذکور داشتند که باين نفوس حرفی نيست و حرجی نه و دولت ايشان را نفی ننموده ، اگر خود بخواهند با شما بيايند ، کسی را با ايشان سخنی نه . اين فقراء خود مصارف نمودند و از جميع اموال گذشته بلقای غلام قناعت نمودند و متوکّلين علی اللّه مرّة اخری با حق هجرت کردند ، تا آنکه مقرّ حبس بهاء حصن عکّا شد . و بعد از ورود ضبّاط عسکريّه کلّ را احاطه نموده اناثاً و ذکوراً ، صغيراً و کبيراً جميع را در قشله نظام منزل دادند . شب اوّل جميع از اکل و شرب ممنوع شدند ، چه که باب قشله را ضبّاط عسکريّه اخذ نموده و کلّ را منع نمودند از خروج و کسی بفکر اين فقراء نيفتاد ، حتّی آب طلبيدند احدی اجابت ننمود. چنديست که
ميگذرد و کلّ در قشله محبوس و حال آنکه پنج سنه در ادرنه ساکن بوديم ، جميع اهل بلد از عالم و جاهل و غنی و فقير شهادت دادند بر تقديس و تنزيه اين عباد . در حين خروج غلام از ادرنه يکی از احبّای الهی بدست خود خود را فدا نمود ، نتوانست اين مظلوم را در دست ظالمان مشاهده نمايد . و سه مرتبه در عرض راه ، سفينه را تجديد نمودند . معلوم است ،بر جمعی اطفال از حمل ايشان از سفينه بسفينه ، چه مقدار مشقّت وارد شد . و بعد از خروج از سفينه چهار نفر از احبّا را تفريق نمودند و منع نمودند از همراهی . و بعد از خروج غلام ، يکی از آن چهار نفر که موسوم بعبد الغفّار بود خود را در بحر انداخت و معلوم نيست که حال او چه شد
اين رشحی از بحر ظلم وارده است که ذکر شد و مع ذلک اکتفا ننموده ايد . هر يوم مأمورين حکمی اجرا ميدارند و هنوز منتهی نشده . در کلّ ليالی و ايّام در مکر جديد مشغولند و از خزانه دولت در هر شبانه روز سه رغيف نان به اساری ميدهند و احدی قادر بر اکل آن نه . از اوّل دنيا تا حال چنين ظلمی ديده نشده و شنيده نگشت
فو الّذی انطق البهاء بين الأرض و السماء لم يکن لکم شأن و لا ذکر عند الّذين أنفقوا أرواحهم و أجسادهم و اموالهم حبّا للّه المقتدر العزيز القدير . کفّی از طين عند اللّه اعظم است از مملکت و سلطنت و عزّت و دولت شما . و لو يشاء ليجعلکم هباءً منبثا و سوف يأخذکم بقهر من عنده و يظهر الفساد بينکم و يختلف ممالککم ، إذاً تنوحون و تتضرّعون و لن تجدوا لأنفسکم من معين و لا نصير . اين ذکر نه از برای آنست که متنبّه شويد چه که غضب الهی آن نفوس را احاطه نموده ابداً متنبِّه نشده و نخواهيد شد . و نه
بجهت آنست که ظلمهای وارده بر انفس طيّبه ذکر شود چه که اين نفوس از خمر رحمن بهيجان آمده اند و سکر سلسبيل عنايت الهی چنان اخذشان نموده که اگر ظلم عالم بر ايشان وارد شود در سبيل حق راضی بل شاکرند ابداً شکوه ای نداشته و ندارند ، بلکه
دماءشان در ابدانشان در کلّ حين از ربّ العالمين آمل و سائلست که در سبيلش بر خاک ريخته شود . و همچنين رؤوسشان آمل که بر کلّ سنان در سبيل محبوب جان و روان مرتفع گردد . چند مرتبه بلا بر شما نازل و ابداً التفات ننموديد . يکی احتراق که اکثر مدينه بنار عدل سوخت ، چنانچه شعراء قصائد انشاء نمودند و نوشته اند که چنين حرقی تا بحال نشده مع ذلک بر غفلتتان افزود . و همچنين وبا مسلط شد و متنبّه نشديد و لکن منتظر باشيد که غضب الهی آماده شده ، زود است که آنچه از قلم امر نازل شده مشاهده نمائيد . آيا عزّت خود را باقی دانسته ايد و يا ملک را دائم شمرده ايد ؟ لا ، و نفس الرّحمن ، نه عزّت شما باقی و نه ذلت ما . اين ذلت فخر عزّتهاست و لکن نزد انسان
در مورد وقايع مربوط به سياه چال و تبعيد نيز آنچه حقيقت ماجرا بود برايتان نوشتم ، لازم به ذكر است كه امير كبير در موقع حمله به ناصرالدين شاه كشته شده بود و نقشي در اين ماجرا نداشت و دخالت سفير روسيه نيز در حد پافشاري بر محاكمه عادلانه بود و الا ميتوانستند در همان زمان كه حضرت بهاءالله مهمان خواهرشان بودند به سفارت پناهنده شوند و سفير نيز ايشان را براحتي از مهلكه برهاند
مويد باشيد
------------------------------------------------
با سلام خدمت سردبير محترم
مثل اينكه در نحوه آدرس دادن من اشتباهي پيش آمده است . زيرا شما در كتاب "مكاتيب" (جلد 2- صفحه 312) يك صفحه جلوتر از آن آدرسي راكه مورد نظر من بود را مطالعه كرده بوديد . البته بين ليست ارقام فهرست سمت چپ كه براي نرم افزار (آكروبات ريدر) است و صفحات كتاب ، يك عدد اختلاف وجود دارد . بنابر اين شما اين آدرس را با شماره هاي درج شده بر روي صفحات كتاب "مكاتيب" منطبق كنيد . البته طبق ليست سمت چپ نرم افزار (آكروبات ريدر) صفحه 311 مورد نظر است .
در آنجا حضرت عبدالبها به دعاهايي ميپردازد كه در وصف دولت ظالم عثماني است كه همواره مردم ايران را مورد آزار و اذيت خود قرار داده است و اينكه واقعاً دعاي با اين گستردگي تنها در صورتِ شدت علاقه طرفين حاصل ميشود
منتظر ايميل شما خواهم ماند
سهيل
----------------------------------------------------
سهيل عزيز ، سلام و درود
با تشكر از دقت نظر شما نكاتي در مورد موضوع بحث به اطلاع ميرسد
در آثار زيادي مراتب اطاعت و تابعيت نسبت به حكومت ابراز گرديده و در حق آنان دعا شده . شما در اغلب موارد كه يادي از سلطان در آثار بهائي شده عبارت ايده الله را در ادامه آن ميبينيد . براي مثال قسمتي از لوح حضرت بهاءالله مندرج در ص45 مجموعه اشراقات را برايتان نقل ميكنم
يا حزب اللّه در حقّ سلطان بحق تمسّک نمائيد و از برای او بطلبيد انچه را که سزاوار بخشش اوست فی الحقيقه مکرّر نصرت فرمودهاند و اغنام الهی را از ذئاب حفظ نموده اند البتّه کل شنيده و ميدانيد لذا بايد از حق بطلبيم از انوار آفتاب عدلش عالم را منوّر نمايد انّه علی کلّ شئ قدير. الهی الهی تری طغيان بغاة عبادک و اشرار خلقک و ما ورد منهم علی اصفيآئک و امنآئک ای ربّ انصر حضرة السّلطان لينصرهم بعزّک و قوّتک و اقتدارک
در عناد و شقاوت ناصرالدين شاه نسبت به بهائيان ترديدي نيست و هيچ مورخي اين لوح را دليلي بر حمايتهاي پنهاني ناصرالدين شاه به بهائيان ندانسته ولي ابراز حسن نيت و تشويق شاه به تغيير رفتار از آن كاملا پيداست . به همين سياق در آثار حضرت عبدالبها مطالبي موجود است كه من باب ابراز حسن نيت و اطاعت نگاشته شده ولي از سوي حاكمان نرمشي حاصل نگرديده . در ضمن خاطر نشان ميگردد كه در دوران قاجار دولتين ايران و عثماني روابط حسنه اي داشته اند و يكديگر را برادر خطاب مينمودند و مردم ايران براحتي در قلمرو عثماني رفت و آمد و زندگي ميكردند و آزاري نسبت به آنان صورت نميگرفت و به اصطلاح دولت متخاصم و اجنبي به حساب نميآمدند
در پناه حق باشيد
----------------------------------------------
با عرض سلام و وقت بخير
... اين بيان جناب بهاءاله است كه : "ادني تخلفي از فرامين حكمرانان جايز نيست" و مثل اينكه بهائيان ، هر از چندگاهي مطالب و اصول دين خود را فراموش ميكنند و بر خلاف آن عمل ميكنند و انتقاداتي را عليه حكومت مطرح ميكنند و سنگهاي زيادي را بر سر راه حكمرانان مي اندازند ، كه حكمرانان را مجبور به برخورد با بهائيت ميكند . وجود سايت هاي فيلتر شده بهائيان ، گوياي ناراضي بودن حكومت از عملكرد ايشان است ...
سهيل
---------------------------------------------------
سهيل جان
... در مورد بيان حضرت بهاءالله نوعي نقل به مضمون فرموديد كه با واقعيت مطلب موافقت ندارد. اطاعت از حكومت به معناي عدم خيانت و عصيان و خشونت است نه آنكه ادني تخلفي از فرامين آنان صورت نگيرد . اگر فرامين حكام مخالف امر حق باشد لايق اعتنا نيست و اطاعت از ايشان عصيان امر پروردگار به حساب ميآيد. بنابر اين اگر حكام به خود اجازه دهند در حيطه هاي فردي يا اجتماعي كه حق دخالت در آن را ندارند مداخله كنند با اطاعت مومنين روبرو نخواهند شد و اعتراض و دادخواهي ايشان را در پي خواهد داشت
شاد و تندرست باشيد
دیدگاهها
آریا :
نیما :
اطلس :
Anonymous :
سردبیر پاسخ داده:
علیزاد :
سردبیر پاسخ داده:
امیر :
سردبیر پاسخ داده:
ahmad :
Anonymous :
سردبیر پاسخ داده:
mehrdad :
لیلا رضایی :
علی :
آرزو :
روی سخنم با سهیل خان است، البته معتقدم اسم واقعی ایشان باید همان ،تقی،نقی، مرتضا باشد.
ایشان در سوالاتشان اشاره به نحوه زایمان یک خانم بهایی با یک زن مسلمان نمودند، وزن مسلمان را محجوب خطاب کردند. برای من بسیار عجیب است که زنان مسلمان با فتوای جدید طبقه روحانی که باید خودشان را بخاطر ثوابی که دارد در اختیار مردان عراقی قرار دهند چون این مردان بوی کربلا را میدهند. ویا مردانی که جهت زیارت به مشهد میروند که با مولای خود راز و نیاز کنند فکر مسائل جنسی بوده واز دختر بچهای زیر سن تا سنین بالاتر را به صیغه چند ساعته در میاورند. ویا خانمهایی که ازدواج نکرده اند وبخاطر نیاز جنسی به صیغه موقت ۸۰ مرد در میایند وبه این عمل خود هم افتخار کرده ودیگر زنهای مسلمان را هم تشویق میکنند چگونه میتوانند محجوب باشند؟
سارا :
اولا مهرداد خان نصیحت با ص است نه با سین.
آقای محترم سردبیر خواهش میکنم که شما وقت گران بهایتان را صرف جواب دادن به افراد بهایی ستیزی که از این راه کسب در آمد می کنند نکنید، چون این افراد تمام کتب بهایی را در اختیار دارند ومیتوانند کلیه جوابهای خود را با مطالعه این کتب پیدا کنند.
روی سخن من با مادران محجوب بهایی ستیزانی است که چنین فرزندانی را در دامان خود پرورش دادند که در بزرگی، اعملشان و خواستهایشان منجر باین انقلاب ننگین تاریخ ایران گردید شاه را بجلای وطن فرستادند وعمالشان با با بقدرت رسیدند و چنگ انداختن بر تمامی ذخایر کشور ،ناموس ملت ، و ایجاد فقر، نفرت پراکنی، پاین آوردن سطح رفتار و منش انسانی بسان دزدان دریایی بزرگترین ننگ را برای تاریخ ایران رقم زدند واسلام را کلا بی آبرو وحیثت کرده از اعتبار ساقطش نمودند.
افزودن دیدگاه جدید