تصویر سردبیر

سردبیر :

کورش عزیز مطلب ذیل به درخواست شما در وبلاگ آقای انصاری تقدیم گردید. --------------------------------------------------- جناب انصاری عزیز: درخصوص موضوع نخست بعرض میرسد که دیدگاه بهائی درباره معجزه با باورهای سنتی رایج متفاوت است. در باور بهائی پیامبران گرچه دارای قوای مافوق بشری هستند ولی بطور معمول از این قوا بعنوان حجت برای اثبات مدعایشان استفاده نمیکنند و هیچگاه نگفته اند که به من مومن شوید چون این کارهای عجیب را انجام داده ام. زیرا اولا انجام این کارها ربطی به ادعای ایشان ندارد و ثمربخشی و درستی تعلیماتشان را اثبات نمیکند (مثل این است که کسی بگوید من مربی خوبی هستم و میتوانم شما را تربیت کنم و برای اثبات این موضوع روی آب راه میروم) ثانیا بفرض تحقق معجزه تنها این امر برای شاهدان عینی حجت است و برای دیگر شنوندگان از حیث سندیت با داستانهای تخیلی که اقوام دیگر به خدایانشان نسبت میدهند فرقی ندارد. پیامبر اسلام در آیات متعددی اساسا درخواست معجزه خواهان را رد نموده اند و در پاسخ بعضی فرموده اند اگر راست میگوئید پس چرا پیامبران پیشین را که آن معجزات ادعائی شما را آوردند کشتید؟ بنابر این انجام کارهای عجب و غریب که هیچ ربطی به ادعای پیامبری ندارد هرگز در اسلام و ادیان دیگر حجت تلقی نشده اند . ادعای اعجاز بودن قرآن با مدعای پیامبری مرتبط است ولی اگر آن را حمل به ظاهر کلام کنیم اعجازی نخواهیم دید زیرا اولا کسانی بوده اند که مدعی نوشتن مشابه و یا فصیح تر و بلیغ تر از قرآن شده اند و ثانیا بفرض بینظیر بودن ظاهر کلام این موضوع فقط برای عرب زبانان معجزه است و حتی برای کسانی که بر عربی احاطه کامل ندارند قابل فهم نیست. با این حساب حجتی برای ایمان آوردن غیر عرب زبانان محسوب نمیشود. اعجاز قرآن نه در ظاهر و زیبائی الفاظ آن و نه چنانکه بعضی مدعی هستند در ارائه نظریات و کشفیات علمی است. اعجاز قرآن همانگونه که در ابتدای کتاب آمده قوه هدایت گری کلام الهی برای متقین است. قوه تقلیب قلوب و تأثیر در ارواح و نفوس. کلامی که توانست اعراب بیابانگرد بی تمدن را متحد سازد و اساس تمدن اسلامی را بنیان نهد. درباره لزوم و کارکرد دین عرض میگردد که مهمترین کارکرد بیرونی دین ارائه جهان بینی و دیدگاههای صحیح درباره چرائی و چیستی حیات و هستی و بیان راهکارهای عملی و توضیح چگونگی وصول به سعادت فردی و اجتماعی است. خرد و دانش یکی از ابزارهای شناخت انسان است ولی این ابزار محدودیتهای زیادی دارد و قابلیت دستیابی به بسیاری از عرصه های شناختی که با قلب درک میگردد ندارد. مولانا میفرماید : عقل گوید شش جهت حد است و بیرون راه نیست عشق گوید راه هست، رفته ام من بارها. عقل و دین مکمل یکدیگرند و در کنار هم عرفان و آگاهی انسان را تعالی می بخشند. هریک بدون دیگری ناقص و نا کارامد است. از گزاره های علمی نمیتوان اصول اخلاقی را نتیجه گرفت و با عقل حسابگر نمیتوان گذشت و عشق و ایثار را اثبات کرد. حیات انسان بدون احساسات روحانی و ادراکات معنوی فاقد معناست و وجدان انسانی نیازمند پایه هائی فراتر از تجربیات علمی است. بشریت هیچگاه بی نیاز از هدایت الهی نخواهد بود ولی تعالیم پیامبران مانند تجویزات پزشکان با دردهائی که در هر زمان بشریت با آن دست به گریبان است و چیزهائی که برای حفظ حیات و سلامت او لازم است مطابقت دارد. همانگونه که استفاده از دارو پس از انقضای تاریخ مصرف میتواند کشنده باشد و داروئی که برای بیماری گذشته است برای درد امروز کارامد نیست تعالیم ادیان نیز در هر دوره ای از زمان تجدید میگردد و با مشکلات و نیاز ها و ظرفیتهای مخاطبین مطابقت میابد و چنانچه بر استفاده از هدایات دوران گذشته اصرار ورزیم جز خسارت و زحمت برای حود و دیگران ثمری نخواهد داشت. موضوع سوم اگر خالق هستی برای اشرف مخلوقاتش جهت و غایتی فراتر از دنباله روی از غرائض در نظر گرفته و از منظر او گرفتن بهره خاصی از حیات مطلوب است نمیتوان پنداشت که انسانها بدون هدایت و تربیت رها شده اند و بایستی خودشان منظور و هدف خالقشان را درک کنند. خالقی که هیچ راه ارتباط مستقیمی با او ندارند و هر گونه توصیف و تمجیدی نسبت به او خلاف عقل و مستلزم اسقاط او در حد تصورات بشری است اگر واسطه ای برای انتقال این هدایت درکار نباشد اعتقاد داشتن یا نداشتن به خدا چندان فرقی نمیکند چون نه ما میدانیم او چه میخواهد و نه او حضور و تأثیری در حیات ما دارد. امیدوارم که این مختصر گوشه ای از تفکر بهائی درباره موضوعات فوق را برای شما روشن ساخته باشد. با آرزوی سرافرازی. سردبیر
CAPTCHA ی تصویری