یکی از دلایلی که میتوان به آن استناد کرد که یک دین مختص یک دوران خاص است و پس از آنکه دوران آن به سر آمد ظهور یک دیانت جدید و پیامبر نوظهور را از طرف خداوند توجیه میکند ورود خرافات به آن دین و بیان تعاریف مختلف و گاها کاملا متضاد از آن دین است . به طوری که اگر به تاریخ ادیان نظری بیاندازیم بشارت پیامبر بعد در هر دینی داده شده است اما پس از گذشت زمان و نیاز به ظهور دین جدید از طرف خداوند . پیروان متعصب آن دین که نفع خود را در بقای دین چه از نظر مادی و چه از نظر اقتدار و قدرت خود در سلطه بر مردم میبینند به دستور دین خود بی اعتنا شده و آن دین را آخرین دین و پیامبر دین خود را آخرین پیامبر مینامند و این موضوع در تمامی ادیانی که هنوز پیروانی دارند عمومیت دارد . اسلام هم از این قائده مستثنی نیست و در زمانی که یک عده از مسلمانان راهیابی به بهشت را با کشتن دیگر مسلمانان توجیه میکنند خود دلیلی بر این مدعاست . اما متاسفانه هر گاه برای بیان و اثبات این موضوع که دیانت اسلام در زمان خود و دوران خود بهترین راه رسیدن به سعادت بوده اما در حال حاضر دستورات این دین کارایی خود را از دست داده و نیاز به راه و روش جدیدی که خداوند برای انسان معرفی کرده از طرف پیروان دیانت بهائی مطرح میگردد . پیروان این دین به رد اسلام و مخالفت با آن محکوم میگردند . که این مسئله بی انصافی کامل است . و همانگونه که در این دیانت تصریح شده اسلام دینی الهی و از جانب خداوند است و پیامبر بزرگوار این دین یعنی حضرت محمد یکی از بزرگترین پیامبران الهی میباشد و فقط نکته در اینجاست که احکام این دیانت خاص دوران خود بوده و در زمان خود تنها راه رسیدن به سعادت ابدی بوده است . اما همانگونه که جوامع در حال تغییر و رشد و بلوغ فکری هستند و راه و روش زندگی مردم تغییر میکند نیاز به دستورات جدید از طرف خداوند و هدایت جوامع انسانی و بیان بقیه مسیر رشد و تکامل انسان از طرف خداوند امری است معقول و منطقی و از قوانین خداوند بر جهان هستی و بیان اینکه دستورات اسلام در این دور جدید نیاز به تجدید دارد و نیاز به یک دیانت جدید امری محتوم است به هیچ عنوان نفی اسلام و ضدیت با این دین الهی نیست . اما متاسفانه مغرضان و کسانی که بر طبل مخالفت با احکام خداوند را میزنند از این موضوع سوء استفاده کرده و دیانت بهائی را ضد اسلام و نافی این دین مینامند که پیامد آن این است که به خود اجازه دهند و پیروان این دیانت را مخالف و محارب نامیده و از هیچ ظلم و جنایتی نسبت به پیروان این دیانت جدید رویگردان نباشند . یک مثال در این مورد میتواند مسئله را روشن تر کند . مواد مخدر به مدت چند هزار سال برای انسان شناخته شده بوده است و انسانها در طول این مدت از این ماده برای درمان استفاده میکرده اند اما در طول این مدت هیچ گاه دیده نشد که از این ماده سوء استفاده شود و این ماده بلایی برای جوامع انسانی و به انحطاط کشیده شدن آنها گردد . و در دیانت اسلام نیز هیچ گاه این ماده حرام و استفاده از آن نفی نگردید . اما در جوامع کنونی و با توجه به شیوه زندگی انسانها و استرسها و مشکلات خاص جوامع بشری امروز این ماده که زمانی مفید و حتی حیات بخش بوده تبدیل شد به ماده ای که باعث انحطاط و از بین رفتن جسم و روح انسانها . لذا برای مبارزه با این آفت نو ظهور جوامع بشری نیاز به یک دستور اعتقادی که انسان را نسبت به هلاکت جسم و روح خود برحذر بدارد امری ضروری مینماید . حتی همین موضوع ساده میتواند دلیلی باشد بر اینکه هر دوران دستورات خاص خود را برای رسیدن به سعادت نیازمند است . و اگر بگوییم در اسلام چنین دستوری نیست . این نفی دیانت اسلام نیست بلکه اثبات این موضوع است که هر دوران دستورات جدید خداوند را برای رسیدن به رشد و سعادت بشری را لازم دارد .
به مثال دیگری که شاید بتواند موضوع را روشن تر کند در ذیل توجه کنید
وقتی برای روشن شدن اینکه دستورات دیانت اسلام در زمان خود کارایی داشته و در دوران جدید نیاز به دستورات جدید است و برای اثبات این حرف توجه را به آیه 35 سوره نساء در قرآن مجید داده و ارتباط زن و مرد را در آن دوران توضیح دادم که در این دوران این دستور دیگر نمیتواند ساری و جاری باشد . در یکی از سایتهایی که فقط و فقط برای کوبیدن و معاندت با دیانت بهائی بنا شده پس از وارد آوردن تهمتهای همیشگی که پیروان دیانت بهائی اسلام را قبول ندارند و این دیانت برای ضربه زدن به اسلام به وجود آمده و غیره در جواب به این مسئله و در توجیه این آیه ابتدا گفتند که این آیه در شرایط خاص زمانی نازل شده است .( که البته این خود دلیلی بر این است که آیات و دستورات خداوند در هر دینی بسته به شرایط جامعه آن روز میباشد .) و سپس برای توجیه فقهی این آیه اینگونه عنوان کرده که من جواب ایشان را بدون هیچ شرحی ذیلا میآورم و تصمیم را به عهده بیننده این جواب میگذارم .
به رغم آن که فقیهان ( با توجه به فهم و فرهنگ مردم و جامعه) حکم به تنبیه بدنی همسر کردند اما آن را مقید ساختند که «خون آلود» نباشد و «عضوی را نشکند و اثری به جا نگذارد».(۸) از نظر برخی اسلام شناسان کتک زدن می باید با پارچه بهم تنیده و یا با دست باشد، نه با تازیانه و عصا.(۹)در آیه ۴۴ سوره ص آمده است: «و خذ بیدک ضغثاً و لا تَحنَث؛ به ایوب گفتیم: بسته ای از ساقه های گندم ( یا مانند آن مثل شاخۀ نازک خرما) را برگیر و با آن (همسرت را) بزن و سوگند خود را مشکن.» زدن همسر توسط حضرت ایوب ، خطا و جرمی بر ضد زن شمرده نمی شد چون اذیت و آزاری ندید و تحقیر نشد، گرچه همسرش کارناپسندی انجام داده بود، از این رو اگر در جامعه ای ، زدن اهانت و آزار به شمار آید و فرهنگ مردمان آن را نپذیرد، نباید صورت گیرد
arash :