روز عید، صبح زود، قبل از این که شهر عکا از خواب بیدار شود، چند گلدان کوچک و قشنگ که پر از گل های رنگارنگ و تازه بود، در بیرونی بیت مبارک حضرت عبدالبهاء چیده شده بود. در میان همه خانه های شهر عکا، چند خانه کوچک بود که در آن جنب و جوش عید وجود داشت. عده خیلی کمی از مردم شهر عکا بودند که آن روز خوشحال تر از روزهای دیگر بودند. آن ها احبای ایرانی بودند که در آن موقع در عکا زندگی می کردند و قرار بود آن روز برای ملاقات حضرت عبدالبهاء بروند.
هنوز چند ساعتی از طلوع آفتاب نمی گذشت، در کوچه های تنگ و پیچ در پیچ عکا کسانی دیده می شدند که با لباس های تمیز و چهره های خوشحال شان به طرف خانه حضرت عبدالبهاء می رفتند. برای آن ها بوی عید حتا در کوچه های کثیف عکا پیچیده بود. بوی خوبی که از راه دور از ایران می آمد، بوی گل های قشنگی که حضرت عبدالبهاء در گلدان های خانه شان گذاشته بودند.
در میان آن ها شاید بچه هائی هم بودند که با خوشحالی می رفتند تا از حضرت عبدالبهاء عیدی بگیرند. در آن روز حضرت عبدالبهاء به یاد ایران و احبای ایران بودند. به امر ایشان میوه و شیرینی های خوشمزه تهیه شده بود. به دست مبارک خودشان همه جا گل گذاشته بودند و از کسانی که به خانه شان می آمدند پذیرایی می فرمودند و به همه گل و شیرینی عنایت می فرمودند.
حضرت عبدالبهاء عید را به عکا آورده بودند. همان روز وقتی که غروب می شد همه در بیت مبارک جمع می شدند. هر کس یکی از گلدان های کوچک را بر می داشت و به طرف روضه مبارکه می رفتند. در راه به اشاره مبارک احبایی که لحن خوشی داشتند مثنوی جمال مبارک را تلاوت می نمودند. همین که روضه مبارکه از دور دیده می شد به امر مبارک همه می ایستاند و به صدای بلند مناجات زیبایی تلاوت می شد: "الها مقصودا معبودا، از توام و به تو آمده ام، قلبم را به نور معرفتت منیر فرما..."
همگی در کمال آرامش به اتاقی که مجاور روضه مبارکه بود می رفتند. در سکوت و آرامش کامل حضرت عبدالباء به دست مبارک خودشان گلاب رحمت می فرمودند و خودشان پس از بوسیدن آستان مبارک در کمال خضوع با لحنی زیبا که مخصوص خودشان بود زیارتنامه تلاوت می فرمودند. بعد به امر مبارک الواح و آیات عید تلاوت می شد.
حالا زیارت تمام شده بود. همه آهسته آهسته بیرون می آمدند و باز به آهستگی و در حالت سکوت به طرف عکا برمی گشتند و هنگام غروب آفتاب کم کم وارد شهر و داخل دروازه سجن اعظم می شدند.
نوشته بهروز آفاق
مأخذ: ورقا، دوره هشتم، شماره دوم
افزودن دیدگاه جدید