امروزه زبان شناسان جهان از وجود حدود ۶ هزار زبان و گويش در سراسر پهنهی زمين سخن میگويند. دربارهی اين که در صورت وحدت منشأ بشر، علت اين همه تنوع زبانی چيست، حرف بسيار زده شده. در افسانهها آمده است که اهالی بابل که اخلاف نوح بودند و به يک زبان تکلم میکردند، برآن شدند که برجی در آن شهر بسازند، تا به وسيلهی آن به آسمان، يعنی به خدايان، برسند و برای همين بلند پروازی تنبيه شدند، به طوری که از آن پس کلام يکديگر را نمیفهميدند و بعضی تصور کردهاند که همين قصه تعدد زبانهای جهان را توجيه میکند.
فارغ از اين که زبانهايی که امروز از ديدگاه علمی به دستههای مختلف تقسيم و طبقه بندی شدهاند، منشأ واحدی داشته باشند يا نه، میتوان گفت که جدا افتادن و انزوای يک گروه از مردم هميشه زمينهی مساعدی برای تحول و تغيير زبان به وجود میآورد. مثلاً اگر منشأ هندیها و ايرانيان را يکی بدانيم، همين که اين دو قوم از هم جدا شدند، نه فقط از نظر دينی و مذهبی از يکديگر فاصله گرفتند، بلکه از لحاظ زبانی هم تفاوت و تمايز ميان آنها پديد آمد.
زبان شناسان به عنوان مثال از کشور وانوآتو سخن میگويند که فقط دويست هزار سکنه دارد، ولی ساکنان آن به علت پراکندگی به ۱۱۰ لهجه و زبان مختلف تکلم میکنند و به عکس در پولينزی نظر به آن که روابط اقتصادی و فرهنگی ميان جزاير متعدد پيوسته برقرار بوده، همهی مردم زبان يکديگر را درک میکنند.
سخن از شش هزار زبان و لهجه رفت که به دستههای مختلفی تعلق دارند، چون هند و اروپايی، مغولی، ترکی، چينی و تبتی، دراويدی، شامی و حامی، مالزيايی، پولنيزيايی و فينواويغوری و مانند آن.
مقدار مهمی از زبانهای اصلی و فرعی را به تنهايی در گينهی جديد میتوان يافت (۱۱۰۹ گويش يا زبان فرعی). در افريقا ۱۹۹ لهجه يا گويش که از ۲۰ زبان اصلی برخاستهاند، به کار میروند و در آسيای جنوبی و جنوب شرقی آسيا ۱۴۰۰ گويش که از ده زبان اصلی منشعب شدهاند. در قارهها و مناطق ديگر تعداد گويشها بين ۴۱۹ و ۲۰۹ تغيير میکند.
زبان شناسان با تأسف میگويند، همان طور که در عالم حياتی میتوان کاهش انواع گياهها، حشرات و جانوران را مشاهده کرد، در عالم زبان هم که دنيای فرهنگ است، اين خطر وجود دارد که ۹۰ در صد زبانهای موجود امروز تا آخر قرن حاضر از ميان بروند و البته با خاموشی هر زبان مقداری از تجارب بشری به دست فراموشی سپرده میشود، زيرا زبان حامل فرهنگ است و فرهنگ مجموعهی آموختهها و اندوختههای مادی و معنوی است که قومی در طول نسلهای پياپی به دست آورده است.
شک نيست که زبانها و لهجهها را بايد حرمت داشت وحتی برای حفظ و ضبط صوتی لهجهها و زبانهای فرعی که امروز فقط چند ده تن گوينده دارد نيز بايد اهتمامی معمول داشت. اما در عين حال در اين برج بابل تنوع زبانها سير امور عالم به سوی جهانی شدن، انتخاب يک زبان کمکی بينالمللی را بيش از پيش اقتضا میکند.
تا بدان جا که تاريخ حکايت میکند، انديشهی زبان بينالمللی در قرنها پيش، اين جا و آن جا از زبان متفکران شنيده شده است. نظير اين فکر که بايد قضايای علمی را به زبان رياضی نوشت که مفهوم همگان در سراسر جهان باشد، موضوعی که متفکر معروف لايبنيتس در قرن هفدهم ميلادی مطرح کرد.
اما زبان جهانی به عنوان وسيلهای برای انعکاس وحدت بنيادی انسانها و در عين حال ابزار تفاهم و توافق بينالمللی، نخستين بار در آثار حضرت بهاءالله، بنيادگذار آئين بهائی مطرح شد. در يکی از آثار آن حضرت، تحت عنوان مجموعهای از الواح که بعد از کتاب اقدس نازل شده، مکرراً به موضوع زبان بينالمللی توجه داده شده. از جمله در لوح اشراقات که در آن امنای بيت العدل، يعنی والاترين مرجع اداری و روحانی بهائيان را مأمور به آن داشتهاند که «يک لسان از السن موجود و يا لسانی بديع و يک خط از خطوط اختيار نمايند و در مدارس عالم، اطفال را به آن تعليم دهند، تا عالم يک وطن و يک قطعه مشاهده شود.»
و در يک لوح ديگر به نام بشارات، ملوک و وزرای ارض، يعنی مسئولان عالی رتبهی ممالک را دعوت میفرمايند که به مشورت بنشينند و «يک لسان از السن موجود و يا لسان جديدی مقرر دارند».
همين مضمون، در لوح دنيا بعد از دستور صلح اکبر و لزوم آسودگی از هزينههای گزاف تسليحات، مذکور شده که: «بايد لغات منحصر به لغت واحده گردد و در مدارس عالم به آن تعليم دهند».
در کتاب اقدس که گنجينهی حدود و احکام بهائی و در عين حال منشور نظم جهان آرای حضرت بهاءالله است، انتخاب خط و زبان مشترک برای سراسر مردم کرهی ارض به عنوان يکی از علائم بلوغ عالم ذکر شده است و به زبان روشنتر حضرت بهاءالله توجه کامل به اين حقيقت داشتهاند که انتخاب زبان واحد، کاری آسان نيست و مستلزم بلوغ فکری اهل عالم است، زيرا میدانيم که در حال حاضر مردم هر کشور با چه تعصبی به زبان ملی خود مینگرند و چه بسا که زير بار آموختن زبانهای ديگر نمیروند، در حالی که اقتضای دنيای امروز، آشنايی به حداقل يک يا چند زبان رايج بينالمللی است. ضمناً حضرت بهاءالله در همين کتاب، اعضای مجالس شور عالم را تعليم میفرمايند که يک لسان و خط عمومی اختيار کنند.
تا بدان جا که پژوهش گوينده حکايت میکند، حضرت بهاءالله در دورهی تبعيد اسلامبول و ادرنه، يعنی سالهای ۱۸۶۳ – ۱۸۶۸ بود که برای اولين بار موضوع زبان بينالمللی را مطرح فرمودند و چون ارادهی حق بر چنين امری تعلق گرفته بود، ديری برنيامد که اولين زبان بينالمللی جديد از طرف دانشمندی به نام دکتر لودويک زامنهوف پيشنهاد شد.
زامنهوف لهستانی بود و طبيب و زبان شناس که در ۱۸۵۹ متولد شد و در ۱۹۱۷ در گذشت و ظاهراً زبان اسپرانتو را در سال ۱۸۸۷، يعنی ۱۴ سال بعد از حکم کتاب اقدس اختراع کرد، زبانی که به زودی شهرت بسيار يافت و جمع کثيری خصوصاً از صلح دوستان به فراگرفتن آن هجوم کردند و مجامع اسپرانتو در همه جا تشکيل شد.
بانی زبان بينالمللی مذکور، وقتی جزوهی معرفی زبان بينالمللی خود را منتشر کرد، خويش را به نام دکتر اسپرانتو معرفی نمود که معنای آن «اميد» است و همين نام بعدها بر خود زبان اطلاق شد.
دستور زبان اسپرانتو بسيار ساده و آسان است و تنها ۱۶ قاعده دارد و استثنايی هم در آن نيست. از محاسن اين زبان که البته به زبانهای اروپايی اتکا دارد، اين است که پذيرای لغات زبانهای ديگر هم هست و با افزودن حرفی مصوت در آخر آنها اين لغات را هماهنگ با ساير کلمات زبان اسپرانتو میکند.
ناگفته نماند که دختر دکتر زامنهوف، ليديا، بعدها به امر بهائی آشنايی حاصل کرد و در صف پيروان آن درآمد و در نشر تعاليم آئين جديد ميان اسپرانتيستها کوشيد.
به نظر نمیرسد که هيچ يک از زبانهای نوينی که تا حال پيشنهاد شدهاند، به اندازهی اسپرانتو مورد استقبال واقع شده باشند، زيرا زبان اسپرانتو زبانی است که اروپاييان به آسانی میتوانند ياد بگيرند، چه کلمات به طور عمده از ريشههای السنهی اروپايی گرفته شدهاند و به خصوص از زبانهای روميايی يا لاتينی نظير اسپانيايی، پرتقالی، فرانسوی، ايتاليايی و رومانی و املاء هم به قواعد فونتيک است، يعنی کلمات همان طور که تلفظ میشوند، نوشته میشوند. دستور زبان اسپرانتو هم چنان که اشارت رفت، بسيار سهل است.
در دائرة المعارف بريتانيکا در نشر سال ۲۰۰۳ خود شمارهی متکلمان به اسپرانتو را يک صد هزار نفر تخمين زده است. يک انجمن بينالمللی اسپرانتو در سال ۱۹۰۸ تأسيس شد که اعضای آن در ۸۳ کشور پراکنده هستند (يعنی تقريباً نصف ممالک عالم) و حدود ۵۰ انجمن ملی اسپرانتو نيز موجود است.
در هر سال يک کنگرهی جهانی از اسپرانتيستها تشکيل میشود و حدود ۱۰۰ مجله به زبان اسپرانتو انتشار میيابد و تا کنون مجموعهای در حدود ۳۰ هزار کتاب به زبان اسپرانتو نشر شده است.
گفتيم که هيچ يک از زبانهای ساخته شده، رواج اسپرانتو را نداشته است، معذلک خوب است اشارهای به يک زبان ديگر ساختگی که ولاپوک Volapük نام گرفته و در سال ۱۸۸۰ توسط يوهان مارتين شلير Schleyer، يک کشيش آلمانی ساخته شده است، نيز بشود. او هم قصد داشت که اين زبان را به عنوان زبان ثانوی يا کمکی بينالمللی بشناساند.
فرهنگ لغات ولاپوک بر روی زبان انگليسی و زبانهای رومی، لاتينی مبتنی است، معذلک ريشههای کلمات را در اين زبان بسيار تغيير داده. دستور زبان ولاپوک هم پيچيده است و هم اين که کلمات آن به ظاهر نامأنوس و در نتيجه امکان گسترش آن بسيار محدود است. معذلک قبل از آن که زبان اسپرانتو شهرت وسيع پيدا کند، صدها هزار نفر به آموختن اين زبان دشوار و نشر آثار در آن اهتمام نمودند که اين خود گواه احساس شديد احتياج اصحاب فکر به يک زبان بينالمللی بوده است.
اگر بگوييم که در ابتدا اين نوع دوستان و صلح خواهان و افراد خوشبين به آيندهی جامعهی بشری بودند که به زبانهای ساختگی بينالمللی روی آوردند، اما در حال حاضر، نياز به چنين زبانی عموميت پيدا کرده است. سير امور جهان به سوی فراگيری همهی کرهی زمين از حدود سال ۱۹۹۰ به اين طرف با پيدا شدن اينترنت در سال ۱۹۹۵ چنان سرعت گرفته است که جامعهی انسانی مشکل بتواند خود را از يک زبان کمکی بينالمللی معاف بداند.
در ميان ده زبان که در جهان حاضر بيش از همه به آنها تکلم میشود، گمان نمیرود که زبان چينی و لهجات مختلفهی آن که ۱۱۱۳ مليون نفر به آن مکالمه میکنند، بتواند – خصوصاً با خط بسيار دشوارش – روزی در عرصهی بينالمللی نقش اصلی را ايفا کند. ۹ زبان بعدی با تعداد گويندگان هر يک عبارتند از: انگليسی ۳۷۲ مليون نفر (يعنی کسانی که زبان اصليشان انگليسی است، چون ساکنان ممالک متحدهی امريکا، انگلستان، کانادا، استراليا)، هندی و اردو ۳۱۶ مليون نفر، اسپانيايی ۳۰۴ مليون نفر، عربی ۲۰۱ مليون نفر، پرتقالی ۱۶۵ مليون نفر، روسی ۱۵۵ مليون نفر، بنگالی ۱۲۵ مليون نفر، ژاپونی ۱۲۳ مليون نفر و آلمانی ۱۰۲ مليون نفر که به اين ترتيب، زبانهای مهم زندهای چون فرانسه و فارسی در گروه دوم زبانها از نظر تعداد گويندگان قرار گرفتهاند. (اين آمارها به سال ۱۹۹۵ مربوط میشوند).
زبان انگليسی اعم از آن که زبان بينالمللی آينده باشد يا نباشد، چون در بستر يکی از مترقیترين تمدنها پرورده شده و زبان علم و تکنولوژی مدرن است، ناچار در حال حاضر نيز بيش از هر زبان ديگر شانس گسترش دارد و وجود اينترنت که اکثر پيامهای آن به اين زبان توليد و اشاعه میشود، به تحکيم اين موقعيت ممتاز بينالمللی کمک میکند. در اروپا با وجود اتحاد اقتصادی که بيست و پنج کشور را گرد هم آورده، هر مملکتی حق گفتار زبان ملی خود را در مجامع و سازمانهای مشترک اروپا به دست آورده است. هزينهی مترجمان و نشريات اروپای متحد از اين بابت بسيار سنگين است و اگر اروپاييان روزی به دو تا سه زبان عمده اکتفا میکردند صرفه جويی فوق العادهای از اين بابت عايد همگان میشد.
اما گفتيم که زبان، معرف فرهنگ يک جامعه است و حتی در مواردی زبان، هويت آن جامعه را میسازد، چنان که اگر زبان فارسی نبود و ادبيات پرمايهی ايران که به اين زبان نگاشته آمده، وجود نداشت، ايرانی نمیتوانست علی رغم تلاطمات روزگار، هويت ملی خود را به تفاوت از بسياری همسايههای دور يا نزديک (چون مصر و عراق) حفظ کند. وقتی پای مليت به ميان میآيد، گاه غرور ملی نيز با آن همراهی میکند و اين جاست که خطر مخالفت با سير طبيعی جهان به سوی يک زبان بينالمللی پيش میآيد.
نکتهای که ذکرش در اين جا ضرور است، اين است که از ديدگاه بهائی به جای آموختن زبانهای متعدد که گاه تمام آنها نيز در کشوری بيگانه رفع نياز نمیکند، بايد به يک زبان واحد کمکی که سراسر جهان پذيرفته است، از همان ابتدای کودکی آشنايی حاصل کرد. چنين زبانی البته تنها وسيلهی ارتباط و تبادل فکر باقی نخواهد ماند، بلکه ادبيات و آثار علمی خود را خواهد داشت که به اين ترتيب مانع کنونی زبان که ممالک فقير را از دسترس يافتن به نوآوردههای علمی و فنی جهان پيشرفته باز میدارد، از ميان برداشته خواهد شد.
حضرت بهاءالله هم از نخستين آثار مکتوبشان توجه به يگانگی نوع بشر داشتهاند و مخاطب ايشان همهی عالم بوده است و از اين رو دعوت جهانيان به اين که يک زبان مشترک انتخاب و اختيار کنند، امری طبيعی بوده است و از ماهيت صلح خواه و وحدت طلب آئين بهائی بر میخيزد.
اما در عين حال آثار بهائی گواه آن است که زبان فارسی آيندهای بس درخشان خواهد داشت، زيرا نه فقط برای بهائيان سراسر دنيا سرچشمهی آثار مقدسهی امری خواهد بود که مرجع و منبع الهام آنان بوده و هست، بلکه برای هر محققی که بخواهد از کم و کيف اين آئين جهانی خبر گيرد، آگاهی به اين زبان که محمل آثار بهائی است، ضرورت خواهد داشت.
حضرت عبدالبهاء در خطابی به يک شخص غير ايرانی به نام مستر سيدنی فرمودهاند: «تا توانی همت نما که زبان فارسی بياموزی، زيرا اين لسان عنقريب در جميع عالم تقديس خواهد شد و در نشر نفحات و اعلاء کلمة الله و استنباط معانی آيات الله مدخل عظيم دارد»، بيانی که يادآور اين کلام حضرت بهاءالله پدر بزرگوارشان است: «امروز چون آفتاب دانش از آسمان ايران آشکار و هويدا است، هرچه اين زبان را ستايش نماييد، سزاوار است.»
میتوان گفت که فرهنگ ايرانی از جمله زبان ايرانيان از طريق ديانت بهائی به تمدن جهانی پيوند خواهد يافت. همان طور که نوروز را ديانت بهايی به صورت عيد بينالمللی درآورده است و نيز بسياری از ارزشهای اخلاقی که در جامعهی ايرانی همواره گرامی داشته شدهاند، امروز از طريق امر بهائی به سراسر عالم انتشار حاصل کردهاند، چون مهر خانوادهی گسترده و مهمان نوازی و ايثار و فداکاری و گذشت و بردباری و شکيبايی با ديگران و بسيار فضايل اخلاقی ديگر که ورود در آنها بحث را پر طولانی خواهد کرد.
به زبان بينالمللی بازگردم. حضرت بهاءالله انتخاب آن راتوصيه فرمودهاند، اما طريق انتخاب چنين زبانی در آثار حضرت عبدالبهاء، فرزند ارجمند ايشان توضيح و تشريح شده است. حضرت عبدالبهاء در خطابهای فرمودهاند: «تعليم نهم حضرت بهاءالله وحدت لسان است. يک لسانی ايجاد شود و آن را جميع اکادمیهای عالم قبول نمايند، يعنی يک کنگرهی بينالمللی مخصوص تشکيل دهند و از هر ملتی نمايندگان و وکلای دانا در آن جمع گردند و صحبت و مشورت نمايند و رسماً آن لسان را قبول کنند و بعد از آن در جميع مدارس عالم، تعليم اطفال کنند، تا هر انسان دو لسان داشته باشد، يکی لسان عمومی و يک لسان وطنی، تا جميع عالم يک وطن و يک لسان گردند، زيرا اين لسان عمومی از جمله اسباب اتحاد عالم است.»
ناگفته نگذارم که حضرت عبدالبهاء رواج بيشتر زبان اسپرانتو را تشويق میفرمايند، ولی در عين حال يادآور میشوند که رسميت يافتن اين زبان به عنوان زبان کمکی بينالمللی مستلزم آن است که: «عموم ملت از ارباب معارف يک مجلس عمومی تشکيل دهند، هر ملتی نفسی را انتخاب نمايد. اينها انجمنی بيارايند و معاونت آن شخص بکنند و لسان را از هر جهت اکمال نمايند، تا آن لسان انتشار حاصل نمايد و لسان منتخب عموم ملل عالم شود و بر ملتی تعميم آن گران نباشد[1].»
تأييد ضرورت دو زبان در فرمودهی حضرت عبدالبهاء گواه روشنی بر اين حقيقت است که امر بهائی برای يکسان کردن همگان نيامده است، بلکه مروج اصل وحدت در کثرت است. هر فرد، نه فقط نگهبان زبان و فرهنگ قومی خويش است، بلکه از طريق يک زبان و فرهنگ بينالمللی، با همهی ابنای بشر ارتباط معنوی و فکری حاصل میکند.
اين که برخی از مسلمانان زبان خدا را عربی میانگاشتهاند و معتقدند که آداب شرع از جمله نماز را بايد به زبان عربی خواند، مورد تأييد بهائيان نيست، چنان که حضرت بهاءالله در موضعی فرمودهاند: «دربارهی زبان نوشته بوديد، تازی و پارسی هر دو نيکوست، چه که آن چه از زبان خواستهاند، پی بردن به گفتار گوينده است واين از هر دو میآيد.»
آثار بهائی به متجاوز از هشتصد زبان دنيا ترجمه شده است و هيچ مانعی نيست که کسی نماز را به زبان قومی خود بخواند، يا دعاو مناجات را به زبانی که بدان مأنوس است تلاوت کند. در مناجاتی از حضرت بهاءالله آمده: «اگر از لغات مختلفهی عالم، عرف ثنای تو متضوع شود، (يعنی اگر از زبانهای عالم بوی خوش ستايش خداوند برآيد) همه محبوب جان و مقصود روان، چه تازی چه فارسی. اگر از آن محروم ماند، قابل ذکر نه، چه الفاظ چه معانی».
به عبارت ديگر انديشهای که به واسطهی زبان از گوينده به شنونده منتقل میشود، آن است که اهميت دارد، زبان در اين مقام وسيلهای بيش نيست و تنوع و سايل مانع از اين نمیشود که وحدت در افکار موجود باشد.
اين اصل وحدت در کثرت برای بهائيان اين قدر اهميت دارد که در هر کجا يک راديوی بهائی تأسيس شده، زبان مردمی را اختيار کرده که پيرامون فرستنده زيست میکردهاند، ولو زبان گويش بومی و محلی بوده. در مجامع بينالمللی بهائی هر کس به زبان قومی خودش تلاوت مناجات میکند وحتی با لباس محلی خودش حضور میيابد. اين گونه کثرت و تنوع سبب غناست و جامعهی بشری نبايد خود را از آن محروم بدارد.
از مزايای يک زبان بينالمللی اين است که میتواند عامل ارتباط و يگانگی در داخل مرزهای ملی نيز بشود، مثلاً در نيجريا امروزه چهارصد و هفتاد زبان و لهجه تکلم میشود که در آن ميان فقط چهار زبان يا لهجه امکان غلبه و تسلط دارند. جز يک زبان کمکی بينالمللی که از دبستان به کودکان تعليم شود، چه وسيلهای برای اتحاد درونی در چنين کشوری توصيه میتوان کرد؟ در همين کشور سويس چهار زبان به کار میرود و چه بسا ايتاليايی زبانان که در منطقهی فرانسه زبان يا آلمانی زبان از ايجاد ارتباط با هموطن خود ناتوان هستند.
کسی که به يک زبان با چند مليون نفر گوينده تعلق دارد، بی گمان نمیتواند همه آثار ادبی، علمی، فلسفی و غير آن را – چه به صورت تأليف يا ترجمه – در زبان بومی خود به دست آورد.
وجود يک زبان بينالمللی اين مشکل را هم که اکنون دست به گريبان بسياری از کشورها، حتی در اروپاست، حل خواهد کرد. فنلاند با زبان عجيبش که از خانوادهی زبانهای فينوبرميايی است، فقط ۵ مليون جمعيت دارد و آلبانی با زبان خاصش که از خانوادهی زبانهای آلبانيايی و بدون زبان مشابــه است، فقط ۳،۴ مليون نفوس متکلم دارد. چطــور میتوان بی مدد يک زبان کمکی بينالمللی دامنهی وسيع علوم و فنون را که همواره رو به زيادت دارد، به آن دو سرزمين گسترش داد؟
اگر زبان بينالمللی پيش از خاتمهی اين قرن (بيست و يکم) پذيرفته شود، کمترين فايدهی فوری که از آن به دست میآيد، ممانعت از مرگ چندهزار گويش يا زبانی است که در معرض خطر نابودی هستند. در نوول کالدونی ۲۸ زبان يا لهجه موجود است که فقط ۵ زبان يا لهجه در اين ميان بيش از ۵ هزار گوينده دارد و يک زبان هم در آن ديار هم اکنون موجوداست به نام سيشه که فقط ۴ نفر به آن تکلم میکنند. اگر فرزندان اين چهار نفر روزی با يک زبان کمکی بينالمللی آشنا شوند، قادر خواهند بود که آن گويش را برای هميشه ثبت و ضبط کنند و هر لغت و تعبيری را از زبان بومی خود به زبان بينالمللی برگردانند و نگاه بدارند.
در تتمهی سخن عباراتی از نطق حضرت عبدالبهاء در پاريس به تاريخ ۲۹ نوامبر ۱۹۱۱ را نقل خواهم کرد که فرمودهاند: «از جمله اوامر حضرت بهاءالله اين است که بايد جميع ملت از اهل معارف و علوم اتفاق کرده، يک لسان انتخاب يا ايجاد نمايند و آن لسان عمومی باشد و اين امر در کتاب اقدس چهل سال پيش نازل شده و مضمون آن اين است (که) مسألهی لسان بسيار مشکل شده، زيرا لسان بسيار است و اختلاف حاصل شده بين جميع اقوام و طوايف تا وحدت لسان حاصل نگردد، ائتلاف مشکل و معاملات مختل است. هر انسان محتاج به لسانهای بسيار است تا بتواند به جميع بشر معامله و معاشرت و ملاقات نمايد و اين مستحيل است.... پس بهتر اين است که يک لسان ايجاد و يا انتخاب شود، تا آن که لسان عمومی باشد. يکی لسان وطنی، يکی لسان عمومی. به لسان وطنی خودش با قوم خود گفتگو نمايد، اما به لسان عمومی با جميع عالم محاوره نمايد و محتاج لسان ثالث نمیباشد و جميع بشر با يکديگر بدون مترجم، الفت و مصاحبت مینمايند. حال اگر چنين چيزی بشود، فیالحقيقه سبب راحت و آسايش و سرور جميع ملل عالم است.»
(خطابات ج ا، ص ۲۳۳-۲۳۴)
اين نکته در پايان کلام گفتنی است که زبان در آغاز تاريخ شاخص انسانيت و مميز انسان از عالم حيوان بوده است. بايد اميدوار بودکه همان گونه که حضرت بهاءالله نويد دادهاند، قبول و استقرار يک زبان کمکی بينالمللی هرچه زودتر نمودار ورود انسانيت به مرحلهی بلوغ فکری و اجتماعی خود گردد.
بايد اطمينان دهم که اين بار آدميان برج بابل را بر طبق نقشهی خدا خواهند ساخت که به جای ايجاد پراکندگی و بيگانگی، جهان را به سوی يگانگی رهنمون خواهد شد و همزبانی و همدلی را توأماً به عالم انسان اهدا خواهد کرد.
از جمله منابع و مآخذ
۱- دايرةالمعارف فارسی مصاحب، ج ۱، جدول زبانهای قديم، ۱۱۶۶ – ۱۱۶۷
2- Encyclopaedia Britannica, ed. 2003 (در ارتباط با اسپرانتو و وُلاپوک)
۳- خطابات مبارکهی حضرت عبدالبهاء (در سه جلد)
حضرت عبدالبهاء: خطابات، ص ۲۳۵[1]
Comments
Nader said:
Add new comment