گرچه در مقابل قرآن هيچ حديث و روايتي داراي اعتبار نيست ولي چون برخي به استناد رواياتي چند امکان ظهور پيامبران بعد از حضرت محمد را نفي مينمايند، مرور بر بعضي از اين روايات و مفاهيم حقيقي آنها مفيد بنظر مي رسد. نخستين روايت مربوط به زماني است که حضرت محمد به غزوۀ تبوک مي رفتند و علي(ع) را جانشين خود در مدينه قرار دادند و موقع رفتن به او فرمودند : «انت مني بمنزلة هارون من موسي الا انه لا نبي بعدي»[xxiv] يعني تو نسبت به من مانند هارون هستي به موسي با اين تفاوت که تو نبي بعد از من نيستي (چنانچه هارون بود) و اشاره دارد به آيه «وَوَهَبْنَا لَهُ مِن رَّحْمَتِنَا أَخَاهُ هَارُونَ نَبِيًّا » يعني و از رحمتمان به او برادرش، هارون نبي را بخشيديم.[xxv] اين تعبيري است که شيخ صدوق در قرون اوليه اسلام از معناي اين روايت نموده ولي متأخرين قسمت آخر آن را » ولکن نبيي بعد از من نيست» ترجمه کرده اند که البته آن برداشتي صحيح است که با قرآن در تعارض نباشد.
روايت ديگر مربوط به بياني از حضرت محمد است که فرموده اند: « ايّها الناس حلالي حلال الي يوم القيامة و حرامي حرام الي يوم القيامة»[xxvi] يعني اي مردم حلال من تا روز قيامت حلال است و حرام من تا روز قيامت حرام است. براي درک اين حديث شايسته است مفهوم قيامت را دقيق تر مورد بررسي قرار دهيم.
حقيقت اينست که در قرآن و ديگر کتب مقدسه قيامتِ هر ديانتي ظهور پيامبر بعد است. کما اينکه حضرت مسيح فرموده اند: «من قيامت و حيات هستم هرکه به من ايمان آورد اگر مرده باشد زنده گردد»[xxvii]. ونيز ميفرمايند: «آمين آمين به شما ميگويم که ساعتي ميآيد بلکه اکنون آمده است که مردگان آواز پسر خدا را ميشنوند و هرکه بشنود زنده گردد»[xxviii]. در قرآن مي فرمايند: « وَقَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَالْإِيمَانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِي كِتَابِ اللَّهِ إِلَى يَوْمِ الْبَعْثِ فَهَذَا يَوْمُ الْبَعْثِ وَلَكِنَّكُمْ كُنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ »[xxix] يعني امروز روز رستاخيز است ولکن شما نمي دانيد. ونيز مي فرمايند: «شَهِدْنَا أَن تَقُولُواْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِينَ»[xxx] يعني ما شاهديم که در روز قيامت خواهيد گفت ما از وقوع آن بي خبريم. و همچنين فرموده اند : «فَهَلْ يَنظُرُونَ إِلَّا السَّاعَةَ أَن تَأْتِيَهُم بَغْتَةً فَقَدْ جَاء أَشْرَاطُهَا »[xxxi] يعني آيا غير از اين انتظار دارند که قيامت ناگهان واقع شود، هم اکنون نشانه هاي آن آمده است. در احاديث نيز بطور اخص يوم قيامت را يوم ظهور قائم دانسته اند: «والليل اذا يغشي … قال دولة الابليس الي يوم القيامة و هو يوم قيام القائم والنهار اذا تجلي و هو القائم اذا قام»[xxxii].
پس منظور از قيامت و رستاخيز مردگان ، ظهور پيامبر جديد و زنده شدن مردگان روحاني به روح ايمان است و هلاک گرديدن معنوي آناني که از هدايت الهي محروم مانده اند و نه پايان جهان. چنانچه در قرآن نيز ايمان حمزه عموي پيغمبر را به «کسيکه مرده بود و او را زنده گردانيديم» توصيف نموده اند: « أَوَ مَن كَانَ مَيْتًا فَأَحْيَيْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ… »[xxxiii] و يا اينکه هلاکت اقوام گذشته را مقارن ظهور پيامبران و ظلم و عدم ايمان مردم به ايشان بيان داشته اند و فرمودند: « وَلَقَدْ أَهْلَكْنَا الْقُرُونَ مِن قَبْلِكُمْ لَمَّا ظَلَمُواْ وَجَاءتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَيِّنَاتِ وَمَا كَانُواْ لِيُؤْمِنُواْ كَذَلِكَ نَجْزِي الْقَوْمَ الْمُجْرِمِينَ. ثُمَّ جَعَلْنَاكُمْ خَلاَئِفَ فِي الأَرْضِ مِن بَعْدِهِم لِنَنظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ »[xxxiv] يعني به يقين نسلهاي پيشين را چون مرتکب ظلم شدند و چون پيامبرشان آمد به او ايمان نياوردند هلاک ساختيم اينچنين قوم گناهکار را مجازات ميکنيم. سپس شما را در زمين جانشين آنها نموديم تا ببينيم شما چه ميکنيد. و نيز در آيه اي ديگر کفر و مقابله با حق را به منزله هلاکت دانسته اند:« إِذَا جَآؤُوكَ يُجَادِلُونَكَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُواْ إِنْ هَذَآ إِلاَّ أَسَاطِيرُ الأَوَّلِينَ. وَهُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَيَنْأَوْنَ عَنْهُ وَإِن يُهْلِكُونَ إِلاَّ أَنفُسَهُمْ وَمَا يَشْعُرُونَ »[xxxv] . يعني آنگاه که نزد تو مي آيند با تو جدل مي کنند و کافران مي گويند اين ( قرآن) چيزي غير از داستانهاي اساطيري پيشينيان نيست. و ايشان (مردم را) از آن منع مي کنند و خود نيز از آن دوري مي کنند . آنان کسي را بجز نفسهاي خود هلاک نمي کنند و آگاه نيستند. جاي تعجب است که با وجود اين همه انذار باز هم کثيري از اين امت به راه پيشينيان رفتند و به هلاکت روحاني دچار گشتند.
روايت ديگري که از آن تعبير خاتمه نبوت گرديده بياني از حضرت محمد است که خود را به آخرين سنگ در بناي يک ساختمان تشبيه نموده اند: «قال انما مثلي في الانبيا کمثل رجل بني دارا فاکملها و حسنها الا موضع لبنة فکان من دخل فيها فنظر اليها قال ما احسنها الا موضع هذه البنة قال فانا موضع البنة ختم بي الانبياء».[xxxvi] به فرض صحت اين روايت آيا پايان بناي يک ساختمان به معناي اينست که بناي ديگري هم ساخته نخواهد شد.
حضرت امير در مفاتيح الجنان فرموده اند: «قل السلام علي محمد رسول الله خاتم النبيين و سيد المرسلين و صفوة رب العالمين امين الله علي وحيه و عزائم امره والخاتم لما سبق والفاتح لما استقبل»[xxxvii] يعني بگو سلام برمحمد فرستادۀ خدا، خاتم انبيا و سرور رسولان و امين خداوند در وحي و ارادۀ او و خاتم برگذشته گان و راهگشاي آيندگان. بنابر اين ختم دوران گذشته به خاتم، مقدمه آغاز دوراني جديد است که ظهور پيامبران جديد را در دل خود خواهد داشت و إن شاءالله نور اين ظهورات تيرگيهاي جهل و ظلم را از عالم برخواهد کند.
رضا said: