اديان آسماني يا بهعبارت ديگر اديان ابراهيمي با وجود تفاوتهايي كه ميان هريك از آنها ديده ميشود، داراي نقاط مشتركي در جهانبيني هستند؛ چنانكه اگر از سوي دين جديد نسخي در شريعت صورت ميگيرد در فروع و اوامر و نواهي آن دين است و نه در اصول و به يقين ميتوان گفت تمايز ميان اديان بشري و الهي، همين اصول مشتركي است كه اديان آسماني مختلف حتي آنهايي كه تحريف شدهاند، حول آن اصول و جهانبيني گرد آمدهاند.
پيروان اديان ابراهيمي در قرآن غالبا با عنوان اهل كتاب خوانده ميشوند و قرآن اگرچه تحريفاتي كه آنان در دين خود بهوجود آوردهاند را گوشزد كرده است، لكن به جهت اشتراكاتي كه در ريشه آن اديان با اسلام ديده ميشود با ادبيات متفاوتي نسبت به بتپرستان و مشركين، آنان را مورد خطاب قرار ميدهد.
بهعنوان مثال، خداوند در آيهاي از آيات قرآن خطاب به پيامبر خويش ميفرمايد: «بگو: اي اهل كتاب، بياييد از آن كلمهاي كه پذيرفته ما و شماست پيروي كنيم: آنكه جز خداي را نپرستيم و هيچچيز را شريك او نسازيم و بعضي از ما بعضي ديگر را سواي خدا به پرستش نگيرد. اگر آنان رويگردان شدند بگو: شاهد باشيد كه ما مسلمان هستيم.» (آلعمران، 64)
اصول جهانبيني كه اديان ابراهيمي بر آن استوارند را ميتوان در سه اصل خلاصه كرد:
1- اصل توحيد
2- اصل نبوت
3- اصل معاد
توحيد بهمعناي اعتقاد به خدايي يگانه كه خالق همه مخلوقات و پروردگار آنان است.
نبوت بهمعناي اعتقاد به فرستادهاي از سوي خدا كه ابلاغكننده و رساننده بشارتها و انذارها و دستورات و اوامر و نواهي آن خداي يگانه براي بشر ميباشد.
معاد بهمعناي اعتقاد به عالمي پس از مرگ كه در آن عالم انسان مورد حسابرسي اعمالي كه در دنيا انجام داده است قرار ميگيرد و مطابق عملكرد خود در دنيا با اطاعت يا عصيان در مقابل دستورات الهي شايسته پاداش و ثواب و يا عذاب و عقاب شناخته ميشود.
با توجه به آنچه گفته شد، هر ديني كه خود را در امتداد اديان ابراهيمي معرفي كرده است جز دو راه، عقلا چارهاي براي آن نيست و اگر كسي بهدنبال راه سومي باشد به تصديق و گواهي عقل، ميتوان گفت يا بهرهاي از عقل نبرده و يا شياد است. اما آن دو راه اين است كه يا نسبت به آنچه در ميان اديان ابراهيمي مشترك است سر تسليم فرود آورده و در آن اصول با آنان همنوا و همآهنگ شود و يا قايل به تحريف همه اديان ابراهيمي قبل از خود باشد.
اكنون با عنايت به اين مقدمه، به بهاييت در قالب ديني كه از سوي بزرگان آن بهعنوان ديني در امتداد اديان ابراهيمي قلمداد ميشود، نگاهي مياندازيم تا موضعگيري آن را نسبت به اديان ديگري كه خود را ادامه دهنده راه آنها ميداند، بسنجيم.
بهاييت عليرغم ادعاي خود كه نسبت به نسخ شريعت اسلام، كتاب آسماني آن يعني قرآن را كتابي مصون از تحريف و همه آيات آن را مطابق وحي الهي معرفي ميكند، لكن با وجود چنين اعتقادي در ارايه جهانبيني خود نسبت به توحيد و معاد چيزي را ابراز ميدارد كه در تضاد كامل با شريعت اديان ابراهيمي قبل از خود و آيات قرآن مجيد است و اين تناقض فاحش همان راه سومي محسوب ميشود كه حاكي از كنار گذاشتن عقل و يا حيلهگري است.
قضاوت بهاييت در مورد قرآن:
ميرزا حسنعلي در لوح مندرج در كتاب «مائده آسماني» و در كتاب «ايقان» و «سوره الملوك» جزماً اذعان ميدارد كه قرآن بههيچوجه مورد تحريف قرار نگرفته و اكنون نيز همان است كه بوده.
عبدالحميد اشراق خاوري عقيده بهاييت را در خصوص شبهه تحريف قرآن چنين بيان ميدارد كه: «بهصراحت در الواح الهيه نازل گرديده كه قرآن مجيد تمام و كامل از دستبرد سارقين و مغرضين محفوظ است.»
با توجه به چنين اعترافي بايد دانست كه قبول و اذعان نسبت به امري مستلزم قبول و اذعان نسبت به لوازم و تبعات آن نيز هست.
هر كتاب آسماني از لحاظ تعاليمش قابل تقسيم بر دو قسم است. قسمت اول آن بخش از تعاليم را شامل ميشود كه جهانبيني و اعتقادات آن دين را تشكيل ميدهد و سخن از هست و نيستها در آن به ميان آمده است. بخش ديگر از تعاليم، بايدها و نبايدهايي است كه از جانب خداوند فرمان داده ميشود تا بندگان ضمن اطاعت آنها را عملي سازند.
هر دين آسماني كه پس از دين آسماني قبل از خود ميآمد، آن را نسخ ميكرد. اما اين نسخ در بايدها و نبايدها صورت ميگرفت و نه در هست و نيستها، چراكه هست و نيستها؛ در واقع خبر از واقع امر در عالم بوده و نسخ خبر اول با خبر دوم بهمعني دروغگو بودن مخبر اول است. اما در بايدها و نبايدها چون وظايف و دستورات و آزمايشاتي براي بندگان محسوب ميشود، تغيير و تبدل در فرمان مشكلي ايجاد نخواهد كرد.
از آنجا كه قرآن بهعنوان كتابي آسماني از سوي خداوند مورد قبول بهاييت قرار دارد، بايد گفت هر اعتقادي كه در قالب جهانبيني در قرآن مطرح است بايد مورد قبول هر كسي كه قرآن را بهعنوان كتابي آسماني كه مصون از تحريف است قبول دارد، باشد. در حاليكه با نگاهي اجمالي به عقايد بهاييان خلاف اين مطلب را مشاهده ميكنيم.
اصل توحيد:
اصل توحيد بهعنوان اساسيترين اصل در اديان آسماني است كه ساير اصول حول اين اصل مطرح ميگردد. در توحيد بهاييت اختلافات فاحشي با توحيد اديان آسماني وجود دارد.
بهاييان اعتقاد دارند كه علي محمد شيرازي ششمرتبه ادعاي خويش را تغيير داده است؛ در مرتبه اول به سيد ذكر مشهور ميشود و ادعاي ذكريت ميكند. در مرتبه دوم ادعاي بابيت ميكند و خود را باب و نايب خاص امام زمان عليهالسلام و واسطه خير و فيض بين او و مردم معرفي ميكند.
در مرتبه سوم دعوي مهدويت كرده و خود را مهدي موعود ميداند. در مرتبه چهارم ادعاي نبوت كرده و خود را پيامبر ميخواند. در مرتبه پنجم ادعاي ربوبيت و در مرحله و مرتبه ششم دعوي الوهيت ميكند.
در حاليكه در قرآن در سوره آلعمران آيه هفتادونهم، چنين مطرح شده است كه پيامبر حق ادعاي ربوبيت ندارد:
«براي هيچ بشري سزاوار نيست كه خداوند، كتاب آسماني و حكم و نبوت به او دهد سپس او به مردم بگويد: «غير از خدا، مرا پرستش كنيد!» بلكه [سزاوار مقام او، اين است كه بگويد:] مردمي الهي باشيد، آنگونه كه كتاب خدا را ميآموختيد و درس ميخوانديد! [و غير از خدا را پرستش نكنيد!]
اصل نبوت:
در اديان آسماني هر پيامبري به ظهور پيامبر بعد از خود وعده ميداده است در حاليكه چنين وعدهاي در مورد پيامبر بهاييت وجود ندارد. خداوند عدم اختلاف در قرآن را دليل بر خدايي بودن آن دانسته «أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ ا... لَوَجَدُوا فيهِ اخْتِلافاً كَثيرا» از اين آيه فهميده ميشود كه اختلاف و تناقض در گفتار، خود نشانهاي بر غيرخدايي بودن آن گفتار و گوينده آن است.
علي محمد شيرازي ملقب به باب، بارها ادعاهاي مختلفي در مورد مقامات خود داشته است. وي مدتي خود را بهعنوان باب يعني واسطه مردم و امام زمان معرفي كرده و پس از مدتي خود را امام زمان خوانده است طبيعي است كه هيچ انسان عاقلي اين دو ادعا را از يك شخص نميپذيرد.
وي تا مدتها جز اظهار بندگي و كوچكي به آستان مقدس امام زمان(ع) ادعاي ديگري نداشت. در ابتداي كتابهايي كه مينوشت آنها را به آن بزرگوار نسبت ميداد و خود را فقط واسطه فيض ميشمرد، نمونهاي از اين دعاوي را ميتوان در كتابهايي كه خود به رشته تحرير درآورده است، ديد.
اكنون عباراتي از نوشتههاي باب را كه بهاييان در كتابهاي خود آوردهاند، مورد بررسي قرار ميدهيم. چيزي كه در اين نوشتهها به چشم ميخورد، مقام ادعايي بابيت است كه باب، خود را دارنده آن ميداند.
عبدالحميد اشراق خاوري مبلغ بزرگ بهاييان در كتاب «رحيق مختوم» خود قسمتي از اولين كتاب باب را كه موسوم به تفسير سوره يوسف است، آورد.
در اين فراز از تفسير سوره يوسف چنين ميخوانيم:
«خداوند چنين مقدر كرده است كه اين كتاب تفسير سوره يوسف، از نزد حضرت محمدبن الحسن(ع)... بهدست بنده و باب او برسد تا حجت و برهان پروردگار بر جهانيان باشد.»
عبارات ديگري نيز كه در كتابهاي ديگر علي محمد شيرازي آمده، بازگوكننده مقام بابيت اوست.
فاضل مازندراني كه او نيز از بزرگ مبلغان جامعه بهايي است، در كتابش كه «اسرارالاثار خصوصي» ناميده ميشود، اين عبارت را از كتاب «صحيفه مخزونه» باب آورده است. در اينجا هم باب ادعا ميكند كه كتاب را از نزد حضرت بقيها...، حضرت محمد بن الحسن(ع) آورده است. وي ميگويد:
«اين صحيفه مخزونه را خداوند متعال بر حجت خود، حضرت محمد بن الحسن(ع) فروفرستاد و حضرت بقيها... صاحبالزمان(ع) نيز آن را به باب خودش «ذكر» داده است تا اينكه حجت خدا بر بندگانش باشد.»
عباس افندي - امام اول بهاييان - جملاتي از تفسير سوره يوسف را از قول باب چنين نقل ميكند:
«اي بقيها... سراپا فداي تو گردم و خشنودم كه در راه تو دشنام بشنوم و هيچ آرزويي جز كشته شدن در راه دوستي تو ندارم.»
اما وي بعدها ادعا ميكند كه خود او امام زمان است. با چنين تناقض فاحشي ديگر جايي براي پذيرفتن ديگر ادعاهاي وي باقي نميماند.
اصل معاد:
از جمله اصول قطعي اديان ابراهيمي معاد جسماني است كه اين مطلب در قرآن نيز در مورد درخواست حضرت ابراهيم(ع) از خداوند متعال نسبت به نشان دادن كيفيت احياي اموات مطرح شده است. بدين ترتيب كه آن حضرت پس از دستور خداوند چند پرنده را ميگيرد و ميكشد و پس از در هم آميختن بدن آنها در يكديگر، آن را به چند قسمت تقسيم كرده و هر قسمت را بر سر كوهي ميگذارد.
سپس آن پرندگان را صدا ميزند و اجزاي بدن هر يك از آنان جمع ميشود و با يكديگر پيوند مييابد و خداوند اينگونه احياي اموات را به حضرت ابراهيم نشان ميدهد.
اما در عقيده بهاييت از معاد بهمعناي مذكور كه همه اديان آسماني به آن معتقدند، خبري نيست؛ آنان معتقدند كه معاد در همين دنيا پرپا ميشود.
در كتاب «بيان» چنين آمده است:
«دنيا تا ابد به همين نحو خواهد بود و بهطور اتصال من يظهرها... به تعداد بيشمار ظهور خواهند كرد و هر ظهوري خود يك قيامت و نشوري است. همچنين ميگويد: آيا گمان ميبريد حساب و ميزان در غير اين جهان است؟ بگو سبحانا... از آنچه گمان ميبرند ميزان به پا شد و همهچيز را بهطور مقطوع حساب كرديم بگو هركس گفت «بلي» او را داخل رضوان و آنكس كه گفت «نه» داخل آتش كرديم.»
و همچنين در باب دوم از واحد ششم از كتاب الأسما آمده است:
«روز قيامت بعد از علامات مربوطه به آن ميرسد، در حالي كه تمام مردم به خواب اندرند - و اولين و آخرين و ظاهر و باطن را در درجات و مراتب خويش بر خدا عرضه دادهاند؛ همانا گروهي را در برابر خدا بر خدا عرضه دادهاند و اينان اهل ايمانند و گروهي را عرضه دادهاند كه از خالق و رازق خدا محجوبند؛ در حالتي كه غافلند و نميدانند.»
با توجه به آنچه اشاره شد، به وضوح ميتوان ديد كه بهاييت نه تنها با ديگر اديان آسماني بلكه در بين تعاليم و ادعاهاي سران و بزرگان خود نيز دچار تناقضات آشكاري است و شايد مهمترين دليل مخفي بودن كتب ديني بهاييان از دسترس عموم نيز چنين تناقضات فاحشي باشد.
Anonymous said: