بریز باده ی خونریز
در آن پیاله که مستم
بریز تا که ندانم
در این میانه که هستم
دگر نه جام بگیرم
نه می به جرعه بنوشم
بریز یکسره خم را
(که من رند رطل پرستم)2
پرنده قفسم
میل گشت باغم نیست
به دام و دانه ی زلف و
آن دو چشم باده پرستم
بریز باده ی خونریز
در آن پیاله که مستم
بریز تا که ندانم
در این میانه که هستم
(به عاشقی چون من و تو به
وه که نشناسی
مرا که صد سر و جان را
به سنگ توبه شکستم)2
سخن ز یاد برفت و
صبوری از دل من
ز بس که با تو نگفتم
ز بس که بی تو نشستم
بریز باده ی خونریز
در آن پیاله که مستم
بریز تا که ندانم
در این میانه که هستم
Loading Video...
Download badeye_khonriz.mp3
Add new comment