مردم جهان طی قرنهای طولانی چنان با طبيعت انس داشتند و نزديک بودند و زندگی آنان چنان با سادگی طبيعی قرين بود که میتوان گفت، انسان خود را جزئی از طبيعت می انگاشت. بسياری از مظاهر طبيعت چون کوه، جنگل، چشمه و مانند آن را به ديده ی احترام می نگريست و حتی برای تأييد قداست، يعنی تقدس آنها افسانه ها میساخت. غالباً به غذاهای طبيعی اکتفا میکرد و از عناصر طبيعی مانند چوب، پنبه، مواد معدنی، حتی گل و خاک و سنگ و غير آن ابزارها و لوازم زندگی خود را میساخت.
انقلاب صنعتی که از انگلستان آغاز شد و بعد به سرزمينهای ديگر تسری و گسترش يافت، متدرجاً در طرز تفکر و ديد انسان تحولی اساسی ايجاد کرد. انسان خود را مسلط بر طبيعت انگاشت و خويش را قادر به تغيير قوانين طبيعت برای نيل به مقاصد جاه طلبانهاش تصور کرد. روز به روز کالاهای مصنوعی، غذاهای مصنوعی، اجناس مصنوعی، نظير پلاستيکی و ديگر مصنوعات جای وسيعتری در زندگی روزمره به دست آورد. محيط زيست قداست خود را از دست داد و بر اثر نگاه تاجرانهی بشر تبديل به عناصری که بايد مصرف کرد و بعد دور انداخت انگاشته شد و کار به جايی رسيد که تعادل طبيعی محيط زيست برهم خورد. مقدار قابل ملاحظهای از موجودات زنده، اعم از گياهی و حيوانی معدوم شدند، يعنی تنوع جهان حيات به سرعت کاهش يافت و بسياری از منابع تجديد ناپذير طبيعت به ميزان بالايی تضييع شدند، تا به جايی که اخيراً گفته شده که زمين در طی سالهای ۱۹۵۰ تا کنون يک سوم منابع طبيعی خود را بر اثر عملکرد مردم از دست داده است.
تجلی کامل شيفتگی بشر نسبت به اصل غلبهی مکانيک و ماشين در آثار ژول ورن ديده میشود که به اکثر زبانهای دنيا ترجمه شده و در زمرهی پرفروشترين آثار جهان درآمده است. کتبی که در آن پيروزیهای صنعتی و فنی بشر به نيروی تخيل سرشار ژول ورن توصيف شده و میشود و شور و هيجان در دل مليونها مردم برمیانگيزد. رمانهای آميخته به تخيل علمی او، چون ماشين زمان که انسان را به گذشته و آينده – به هر ميزان که مايل باشد – پس و پيش میبرد، بيست هزار فرسنگ زير درياها، پنج هفته در بالن، از زمين تا ماه، سفر به مرکز کرهی زمين و دور دنيا در هشتاد روز و نظاير آن که همه در نيمهی دوم قرن نوزدهم نگاشته شد، پاسخگوی نياز قلبی مردمان جهان به تسلط کامل بر طبيعت و قوانين آن بود و اشتياق خلق به دستيابی به دورترين مرزهای عالم وجود را در دوران جديد مجسم میکرد.
دلبستگی انسان به ماشين بدانجا رسيد که حتی در هنر که سابقاً نظر ستايش به طبيعت داشت، کمکم تمايل به خطوط هندسی و کوبيسم و ديزاين به معنی چيزی که مشابه آن در عالم واقع وجود ندارد، رواج خارقالعاده پيدا کرد. شاعران ايران که قرنها خصوصاً در قصيده و مسمط و مانند آن کاری جز ستودن زيبايیهای طبيعت نداشتند، به وصف طياره، اتومبيل يا خودرو، ترن و راه آهن و امثال آن پرداختند.
در دههی شصت و هفتاد قرن بيستم بود که فرياد اکولوژيستها بلند شد و ذهن و وجدان بشری را متوجه خطرات آلودن محيط زيست و تباه کردن منابع ذیقيمت طبيعت کردند و يادآور شدند که اگر رشد و توسعهی بی ملاحظه به همين روال فعلی ادامه يابد، ديری برخواهد آمد که حتی حيات و بقای آدميان و همهی موجودات زنده در اين کرهی خاکی در مخاطرهای عظيم خواهد بود. کتاب ‹‹محدوديت رشد و توسعه›› از خانم و آقای ميدُز و آثار ديگر اصحاب کلوب رُم که فهرستش مفصل است، پيشاهنگ ديگر پژوهشها در زمينههای بحران محيط زيست بود، فرياد خطری که بالأخره منتهی به کنفرانسهای بين المللی محيط زيست نخست در استکهلم به سال ۱۹۷۲ و بعد در ريودوژانيرو به سال ۱۹۹۲ گرديد و اعلاميهها و ميثاق نامههايی در لزوم حفظ موجودات زنده و محيط زيست از طريق آنها صدور يافت.
ديانت حضرت بهاءالله، مانند همهی اديان ديگر، تجلی ماوراءالطبيعه در جهان طبيعت و عالم انسانی است. ارج نهادن به طبيعت در همهی کتب مقدسه انعکاس آشکار دارد. مثلاً در قرآن کريم مکرراً در ستايش خدا آمده که: اوست که برای شما آن چه در زمين است، آفريد و بعد به خلق هفت آسمان پرداخت. (سورهی بقره، آيهی ۲۹) و يا: سپاس خدای را که آسمانها و زمين را خلق کرد و ظلمت و نور را در آن قرار داد. (سورهی انعام، آيهی ۱) و يا: خدا آن وجودی است که شمس و قمر و نجوم در فرمان او هستند. (سورةالاعراف، آيهی ۵۴) و هم اوست که آفتاب را روشنی و ماه را نور مقرر داشت و در اختلاف روز و شب و آن چه خدا در آسمانها و زمين آفريد، آيات و نشانههايی برای قومی که اهل تقوی باشد، وجود دارد. (سورهی يونس، آيهی ۶) و دهها آيات از اين گونه که به طور ضمنی از قداست عالم طبيعت و چنان که اهل بهاء گويند، از تجلی صفات خالق در جهان خلقت حکايت میکند و حتی اين انديشه که ميان همهی موجودات عالم همبستگی وجود دارد، در اين آيهی قرآنی منعکس است که: «و ما من دابّةٍ فی الارض الاّ علی الله رزقها». (سورهی هود، آيهی ۶)، مطلبی که اينک مورد توجه اکولوژيستهاست که تنوع موجودات زنده را که بعضی غذای بعض ديگر هستند، ضروری میدانند که بايد به هر قيمت در حفظ آن کوشيد.
به نظرگاه بهائی اشاره کرديم. بهائيان عقيده دارند که شناسايی ذات خداوند متعال – خالق هستی – برای بشر محال و ممتنع است و تنها صفات الهی است که در عالم وجود متجلی است و راهی برای شناسايی خدا بر انسان میگشايد. از اين اصل میتوان نتيجه گرفت که عالم طبيعت درخور احترام است و مشمول اين کلام ملهم سعدی شيرازی که فرمود:
به جهان خرم از آنم که جهـان خرم از اوست
عاشقـم بر همـه عالم که همـه عالـم از اوست
به يک اعتبار میتوان گفت که ديانت بهائی دعوت بشريت است به رجوع مجدد به طبيعت، يعنی محترم شمردن تعادلهای محيط زيست، دست از مصرف افراطی منابع محيط برداشتن و به زندگی سادهتر قناعت کردن و حتی در تغذيه و علاج بيماریها به مواد طبيعی بازگشتن، چنان که تفصيلش خواهد آمد. چون ارادهی الهی بر اين بازگشت به طبيعت تعلق گرفت، تحولات مهمی چون پديدآمدن علم محيط زيست، اکولوژی، علاقمندی وسيع عمومی به حفاظت و صيانت طبيعت و موجودات طبيعی، انعقاد کنفرانسهای ملی و بينالمللی و عقد ميثاقنامهها در زمينهی حفظ محيط مذکور، مبارزه برای نگهداری کثرت و تنوع موجودات زنده، حتی گياهها و حشرات، توجه به طب طبيعی و رجوع به معالجات سنتیِ گياهی و غير آن به جريان افتاد که بیگمان شنوندگان ارجمند ما به اهميت اين تحولات آشنايی دارند.
علم اکولوژی يا بوم شناسی که بررسی علمی گياهها، جانوران از نظر شرايط محيطی آنها و دريافت روابط متقابل ميان اجتماعات گياهی و حيوانی و مراحل تدريجی رشد و نمای آنها در ناحيهی معينی است، به عنوان يک علم اجتماعی که بيان ارتباط ميان انسان و محيط طبيعی باشد، در قرن بيستم مورد عنايت قرار گرفت و توسعه و تکميل شد و اکنون بررسی محيط زيست و اکولوژی در بسياری از دانشکدهها تدريس میشود و عواقب و نتايج دگرگونیهای محيط طبيعی برای زندگی بشر مورد پژوهش اصحاب علوم انسانی و اجتماعی قرار گرفته است.
اصطلاح «اکولوژی» را عالم طبيعی آلمانی ارنست هکل در اواخر قرن نوزدهم اختراع کرد، ولی در آن زمان نه او و نه کس ديگر میتوانست باور کند که اين علم چه اهميتی در نيمهی دوم قرن بيستم خواهد يافت. در ابتدا مراد از «اکولوژی» مطالعهی شرايط سازگاری ارگانيسمهای زنده با محيط آنها بود. پس از آن توجه به موضوع فعل و انفعال يا تأثير و تأثر متقابل حاصل شد، زيرا مشاهده کردند که اگر موجود زنده تأثير محيط خود را میپذيرد، خود نيز به نوبت خويش بر روی محيط زيست اثر میگذارد و آن را تغيير میدهد. به اين ترتيب معلوم شدکه جهان هستی حالت يک سيستم يا منظومهای را دارد که همهی اجزای آن به هم بسته و پيوسته هستند و هر اختلالی در سيستم میتواند آثاری دراز مدت از خود به جا گذارد و از جمله در زندگی مردمان مؤثر افتد. از همين رو بود که «اکولوژی» جايگاه مهمی در محيط انسانی – اجتماعی پيدا کرد.
از کتب مهمی که در آن ديانت بهائی به دورنمای پزشکی در قرون آينده اشاره میکند، کتاب «مفاوضات»، يعنی مصاحبههايی است که حضرت عبدالبهاء به يک محقق آمريکايی – فرانسوی مرحمت کردهاند و البته اساس آن بر آثار حضرت بهاءالله از جمله لوح طب نهاده شده است. عباراتی چند از مفاوضات مبارکه مناسب اين بحث است:
«البته در اين دور بديع، فن طب منجر به آن خواهد شد که به اغذيه، اطباء معالجه نمايند». بعد در توضيح میفرمايند که: «جسم انسان مرکب از اجزايی است که اگر اختلال در آن تعادل حاصل شود، مدخل امراض شود. حکيم حاذق بايد کشف نمايد که در وجود اين مريض چه جزئی تناقص نموده (يعنی کم شده) و چه جزئی تزايد حاصل کرده. چون اين را کشف نمايد، غذايی که جزء تناقص نموده در آن بسيار است، به مريض دهد و اعتدال حاصل کند و چون مزاج اعتدال يابد، مرض مندفع شود».
مراد حضرت عبدالبهاء از اغذيه، انواع گياهها، حبوبات، ميوهها حتی آبهای معدنی است که خوشبختانه در حال حاضر هم خواص مفيد و شفابخش بعضی از آنها شناخته شده است.
در ديانت بهائی خوردن گوشت ممنوع نيست، اما حضرت عبدالبهاء به صراحت فرمودهاند که انسان دندان گوشت خواری ندارد و در آينده خواهد توانست که غذاهای متنوع گياهی و مانند آن را جايگزين گوشت کند. هم در آثار بهائی از آن چه مخالف طبيعت انسان است، وبه سلامت انسان زيان وارد میکند، مانند مشروبات الکلی، دخانيات، مواد مخدره که هر طبع سليمی از آنها اکراه دارد، تحذير شده و حفظ صحت تن که به اعتباری مرکب روح است، مورد توصيهی مؤکد قرار گرفته است.
سفارش به زندگی ساده يا سادگی زندگی بدين معنی نيست که انسان بايد در کار و تحصيل درآمد و ثروت و جريان توليد و توسعه کوتاهی کند، بلکه در مصرف آن چه به دست آورده، بايد اعتدال را رعايت کند و از اسراف بپرهيزد.
حضرت ولی امرالله، يک شخصيت ارجمند ديگر ديانت بهائی در توقيعی میفرمايند که وقتی عالم انسانی رو به ترقی شايسته نهد که رؤسای دنيا در نهايت سادگی زندگی نمايند، چندان که آن طرز زندگی برای عموم رعايا نيز سهل الحصول شود و فقرا را مسرور نمايند، نه ملول. زيرا زندگی ساده و ترک تکبر و آرايش، هر صعوبتی را سهولت بخشد، ظلم و اعتساف را به عدل و انصاف مبدل کند و عالم را از احتياجات شديده برهاند.
نيازی به ذکر تفصيلي اين مطلب نيست که مصرف گرايی افراطی دنيای امروز، چه مشکلاتی به وجود آورده که يکی از جمله نتايج ناگوارش اختلال سلامت آدميان بر اثر فربهی مفرط و کثرت روزافزون بيماریهای قلبی و نظاير آن است، از سوی ديگر ناتوانی مسئولان ادارهی شهرها از معدوم کردن زبالههای دائم التزايد که بخشی از آن چون مواد پلاستيکی نه قابل جذب در طبيعت است و نه به آسانی از بين بردنی است.
در مطبوعات روزهای ماه اکتبر سال پيش میخواندم که تا چه حد بزرگترين رودخانهی جهان، يعنی رود آمازون، به علت کمبود بارندگی گرفتار کاهش شديد آب شده و هزارها هزار ماهی در اين ميان تلف شدهاند. يکی از علل خشکسالی، بدون ترديد همان قطع بیرويهی درختها در بيشههای مجاور است، برای جوابگويی به مصارف تاجرانهی روزافزون مردم، پديدهای که در نقاط ديگر دنيا هم موجب پيشروی صحراها و بيابان زدگی شده است.
در آثار بنياد گذار ديانت بهائی، عبارات و اشارات بسيار دال بر محبت به طبيعت و ستايش زيبايی و شکوه آن به چشم میخورد. صور خيال در آثار بهائی غالباً از طبيعت گرفته شده است. چنان که در کلمات مکنونه که يکی از آثار عرفانی حضرت بهاءالله در دورهی بغداد است، به اين عبارات برمیخوريم: «ای بلبل معنوی، جز در گلبن معانی جای مگزين»، «در روضهی قلب جز گل عشق مکار»، «چشم فانی جمال باقی نشناسد و دل مرده جز به گل پژمرده مشغول نشود»، «پس جهدی نماييد، تا به آن مقام درآييد و حقايق اسرار عشق را از شقايش جوييد»، «به راحت يومی قانع مشو و از راحت بیزوال باقيه مگذر و گلشن باقی عيش جاودان را به گلخن فانی ترابی تبديل منما».
حضرت بهاءالله ايام جوانی را در مناطق نور در مازندران گذارندهاند و هميشه سبزه و جنگل مطلوب خاطرشان بود، ولی بعداً سالهای طولانی زندان يا زندگی تحت الحفظ ايشان را از بازنگری به چنين زيبايیهای طبيعی محروم کرد و بالأخره پس از رهايی از زندان سخت عکا و مدتی زندگی در داخل حصار يا قشله، فرزند ارجمندشان، حضرت عبدالبها، موجباتی فراهم کرد که باغی در خارج عکا اجاره شود و گل و گياه و درخت آن، خاطر پدر والاگهر را خوش کند.
در آثار حضرت بهاءالله اين مضمون که طبيعت جلوهگاه اوصاف الهی است، مکرر آورده شده است که از آن جمله است، اين عبارت: «آسمانها نشانههای بزرگی من است، به ديدهی پاکيزه در او بنگريد و ستارهها گواه راستی منند، به اين راستی گواهی دهيد». در بيانی ديگر ظهور جديد را به آتش تشبيه میفرمايند: «اکنون آن آتش آغاز به روشنی تازه و گرمی بیاندازه هويداست، تا جذب رطوبات و برودات زايده که مايهی سستی و افسردگی و سرمايهی گرانی و پژمردگی است، نمايد و همهی امکان را به مقام قرب رحمان بکشاند. هر که نزديک شد، برافروخت و رسيد و هر که دوری جست، بازماند.» در بيانی ديگر کلام خدا چنين به زيبايی تشبيه میکنند: «ای بندهی يزدان، شبنمی از درياهای بخشش يزدان فرستاديم، اگر بنوشند و زمزمهای از آوازهای خوش جانان آورديم، اگر به گوش جان بشنوند». در موضعی ديگر ظهور جديد را به بهار تازه تشبيه میکنند و میفرمايند: «سزاوار آن که در اين بهار جانفزا از باران نيسان يزدانی تازه و خرم شويد. خورشيد بزرگی پرتو افکنده و ابر بخشش سايه گسترده. با بهره کسی که خود را بی بهره نساخت و دوست را در اين جامه بشناخت». از آن حضرت در لوحی است: «از علوّ جود بحت و سموّ کرم صرف در کل شئ ممّا يشهد و يری، آيهی عرفان خود را وديعه گذارده، تا هيچ شئ از عرفان حضرتش علی مقداره و مراتبه محروم نماند». به زبان ساده، هرچه در عالم هست، به فضل الهی آيه و وسيلهی شناسايی آفريدگار جهان است و آن آيه، مرآت جمال اوست در آفرينش و البته انسان والاترين آينهای که اوصاف علوی را در وجود خود منعکس میکند و برتر از انسان، انسان کامل است، يعنی مظهر الهی يا پيامبر و رسول که او آينهی تمام نمای جمال و کمال ايزدی است و از طريق او معرفت حق ممکن میشود. به اين ترتيب هر شئ در عالم وجود قدر و منزلت پيدا میکند و نمیتوان با جهان طبيعت از در خشونت و تسخير و تصرف غير معقول درآمد.
تعليمات بهائی بر آن دلالت دارد که در وجود انسان به تفاوت از همهی موجودات عالم، دو طبيعت است: يکی طبيعت دون و ديگری طبيعت علوی. طبيعت دون يا بهيمی تابع قوانين عالم حيوان است، حرص و خشم و حب ذات از خصوصيات آن است. اما طبيعت علوی يا جنبهی الهی انسان که بايد به هنگام بلوغ فکری و معنوی تسلط و غلبه پيدا کند، با مهربانی و نوعدوستی و خويشتن داری قرين است.
نبايد از اين گفته استنباط کرد که طبيعت بهيمی يا حيوانی بد است، زيرا صفات ذکر شده، همه برای حفظ او ضرورت دارد. اگر طفل برای مکيدن شير حرص نزند، يا از ناراحتی فرياد خشم برنياورد، يا خود را از آفات گونه گون محفوظ ندارد، بقا و دوام عمر او در معرض تهديد است. اما در مراحل بالاتر زندگی از او انتظار میرود که به صفات شريفتری متصف شود و سود خود را در مصلحت ديگران بجويد و بر غرائز اوليهی نظارت کند و آنها را در مهار آورد.
هر دو طبيعت انسان در خور احترام است، اما طبيعت ملکوتی او بيشتر. زيرا در آن آينه است که اوصاف علوی جلوه گری میکند و به قول مولانا جلالالدين رومی:
خلق را چون آب دان صاف و زلال / منعکس در وی صفات ذوالجــلال
علمشــان و عقلشـــان و فضلشـــان / چون ستارهی چرخ در جـوی روان
پادشــاهــان مظهـــــر شاهــی حق / عارفـــان مــرآت آگاهــــی حــق
دعوت مظاهر الهی يا پيامبران بر اين است که آدمی با طبيعت الهی خود انس گيرد و از طبيعت بهيمی بگسلد و از اين طريق خود را برای ورود به عوالم روحانی که پس از مرگ در انتظار اوست، آماده کند. به قول حافظ:
تو کز سرای طبيعت نمیروی بيرون کجا به کوی طريقت گذر توانی کرد
به فرمودهی حضرت عبدالبهاء، توشهای که آدمی میتواند با خود به عالم بقا برد، توشهی معنوی است، معرفتالله است، محبتالله است، ايمان است، انقطاع از دنياست، اعمال خيريه است، جانفشانی در راه مقاصد عاليه است و بالأخره طهارت و قدوسيت است و تا اين قوا را پيدا نکند و اين امور را حاصل ننمايد، البته از حيات ابديه محروم است و به عبارت ديگر حيات او مثل حيات جماد و نبات است، نه حياتی که شايسته و درخور مقام بلند انسان است.
اين بيان حضرت بهاءالله خطاب به انسان و انسانيت در کلمات مکنونه مناسب مقال است که فرمودهاند: «ای دوست من، تو شمس سماء قدس منی، خود را به کسوف دنيا ميالای. حجاب غفلت را خرق کن، تا بیپرده و حجاب از خلف سحاب به درآيی و جميع موجودات را به خلعت هستی بيارايی».
در دنيای غرق ماديت و اسير سحر ماشين و افسون تکنولوژی، حضرت بهاءالله ما را به بازگشت به طبيعت به معنای جامع کلمه دعوت میفرمايند که از مقتضيات آن احترام و رعايت منابع طبيعی، قدرشناسی جهان هستی، زيستن زندگی نزديک به طبيعت، حفظ محيط زيست، سادگی و دوری از هر نوع آلودگی و بالأخره بازيافت آن طبيعت الهی است که در وجود هر انسانی به وديعه گذاشته شده و نيز تقويت صفات و ملکات فاضلهای که در وجود فرد صورت و مثال الهی را به گفتهی کتب مقدسه جلوهگر میکند.
سخن را با کلامی از حضرت بهاءالله خاتمه میدهم که ماحصلش به زبان فارسی اين است که همهی مردم بر فطرت الهی خلق شدهاند و خدا برای هرکس قدر و مقداری در اين مورد، در لوح محفوظ مقرر داشته. اما اين جمله، يعنی استعدادات بالقوه به ارادهی خود شما، يعنی انسان، ظاهر میشود، چنان که خود در اعمال خويش گواه آن هستيم.
Comments
iraj said:
Add new comment