از جمله اصول اساسی امر حضرت بهاءالله که پيش از اين دربارهی آن به تفصيل سخن گفتهايم، تصديق حيثيت و شرافت انسان و عظمت و اهميت مقام و مرتبت اوست. اين کرامت انسانی اختصاص به مرد و زن و بزرگسال ندارد، بلکه کودکان را هم دربرمیگيرد. از اين رو نبايد حيرت کرد که چندين دهه قبل از تصويب اعلاميهی جهانی حقوق کودک در سازمان ملل متحد (سال ۱۹۵۹) و نيز سالهای طولانیتری پيش از آن که ميثاقنامهای در اين مورد به اهتمام ملل متحد تنظيم و پذيرفته شود (سال ۱۹۸۹)، امر بهائی و آئين بابی که زمينه ساز و بشارت دهندهی آن بود، به تعزيز و تجليل مقام کودک و تأييد حقوق حقهی او فتح باب کردهاند.
در اين گفتار میخواهيم شنوندگان را با عمده تعليمات بهائی که به مقام و حقوق کودک مربوط میشود، آشنا کنيم و ضمناً معلوم داريم که از همان زمان که فضل الهی از طريق ظهور جديد شامل حال کودکان شد، تحولی اساسی در دنيای علم و در عرصهی حقوق و جهان اجتماع روی داد که زندگی کودکان را لااقل در بخش وسيعی از کرهی زمين دگرگون کرد، تحولی که بیگمان در دهههای آينده ادامه خواهد يافت و برای فرزندان نسلهای فردا منزلت و مرتبتی را که درخور آن هستند، تضمين خواهد کرد.
ژان پياژه که مکتب روانشناسی تکوينی يا ژنتيک بيش از هر کس مديون و مرهون تحقيقات تجربی و تفکرات منطقی اوست، صريحاً اعلام کرده که قرن بيستم قرن کودکان است، زيرا در اين قرن بود که روانشناسی توانست به ژرفای ذهن و فکر کودکان راه جويد و تفاوت بارز ميان جهان کودکان و جهان بزرگسالان را معلوم بدارد و ضمناً روشن کند که چگونه مفاهيم مختلفه، چون مفهوم زمان و مکان و عليت وغير آن به تدريج در مراحل مختلف سنی در ذهن کودکان و نوجوانان ساخته و پرداخته میشود و بالأخره به نحوهی تفکر و تعقل بزرگسالان مبدل میگردد.
قرن بيستم از دو جهت عمدهی ديگر هم قرن شاخص است: يکی از نظر تعميم سواد و آموزش ابتدايی به همهی
اطفال که از اواسط نيمهی دوم قرن نوزدهم آغاز شد و ديگر شناسايی تدريجی حقوق کودک که در قرنهای پيش مورد غفلت کامل بود و چنان که ذکر کرديم، با اعلاميه و ميثاقنامهی بينالمللی سالهای ۱۹۵۹ و ۱۹۸۹ از جانب نمايندگان دولتها رسماً پذيرفته شد.
اين نکته گفتنی است که هرچند دستور حضرت بهاءالله به لزوم شناسايی حقوق کودکان اعم از پسر و دختر در زمينهی تعليم و تربيت به دههی هفتاد قرن نوزدهم مربوط میشود، اما جامعهی کودکان از آغاز مورد توجه و عنايت آن حضرت بوده است.
در کلمات مکنونه که از آثار اوليهی عرفانی آن حضرت است و در بغداد عز نزول يافته، از زبان حق در موضعی میفرمايند: «ای پسر وجود، در باديههای عدم بودی و ترا به مدد ترابِ امر در عالم ملک ظاهر نمودم و جميع ذرات ممکنات و حقايق کائنات را بر تربيت تو گماشتم. چنان چه قبل از خروج از بطن اُمّ دو چشمهی شير منير برای تو مقرر داشتم و چشمها برای حفظ تو گماشتم و حب تو را در قلوب القا نمودم و از جوهر فضل و رحمت ترا حفظ فرمودم...» اين بيان ادامه دارد و در آخر آن، انتظار خالق از مخلوق را به لطيفترين وجه اعلام میدارند.
آثار حضرت باب، مبشر حضرت بهاءالله، هم حکايت از کمال عطوفت و شفقت در حق کودکان میکند و از آن حضرت منقول است که فرمودهاند، کودکان زمان موعود، يعنی زمان ظهور حضرت بهاءالله، اعلم از فلاسفهی قبل خواهند بود و هم آن حضرت تعليم برابری پسر و دختر را دستور فرمود و مجازاتهای بدنی را که در عصر آن حضرت بسيار رايج و متداول بود، خاصه در مکتبخانه، به حدی که فقط جنبهی سمبوليک يا نمادی دارد، تقليل داد و خشونت لفظی نسبت به اطفال و بزرگسالان، هر دو را ممنوع کرد.
اگر بخواهيم رؤوس تعليماتی را که در امر بهائی در مورد مقام و منزلت اجتماعی کودکان داده شده، به اجمال ياد کنيم، بايد بگوييم که:
اولاً امر بهائی هم پدر و مادر و هم جامعه را به تعليم و تربيت اطفال موظف میدارد و البته ميان پسر و دختر در اين مورد تبعيضي قائل نمیشود.
ثانياً استثمار کودکان از جمله از طريق تحميل کار اجباری بر آنان در امر مبارک به طور ضمنی نهی شده، زيرا هيچ کودکی را از حق بهره مندی از تعليم و تربيتی شايسته محروم نمیتوان کرد.
ثالثاً در آثار بهائی من جمله آثار حضرت عبدالبهاء، يکی از تکاليف مادران را آگاهی بر اصول حفظ الصحه، يعنی بهداشت و طرز تغذيهی اطفال مقرر فرمودهاند و مسلماً رعايت اين اصول در پرورش قوای ذهنی و فکری کودکان تأثير بارز داشته و خواهد داشت.
رابعاً از جمله حقوق شناختهی اطفال است که بتوانند به خدا و حقايق روحانی وقوف يابند و از همان بدايت حيات، عشق به خدا را در قلب خود بپرورند. اين عشق سرچشمهی وظيفه شناسی، يعنی تعهد به حق خواهد بود و به فرمودهی حضرت بهاءالله، عمل به احکام و اوامر الهی سبب حفظ و اعتلای فرد خواهد بود. اما پدر و مادر مجاز نيستند که تعصب را در اطفال به وجهی از وجوه القا و تلقين کنند، خاصه در امور دينی.
خامساً آثار بهائی به طور ضمنی حق بازی کردن را برای اطفال شناخته است، حتی حضرت عبدالبهاء متذکر شدهاند که میشود تعليم الفبا را هم با استفاده از نوعی بازی کودکان عملی کرد. بازی، چنان که محققان معلوم داشتهاند، فیالحقيقه نوعی آماده سازی خوش آيند طفل برای ايفای تکاليف دشوار و پيچيدهای است که بعداً در زندگی بر عهده خواهد داشت.
نکتهی ششم آن است که منع تعدد زوجات در امر بهائی، يعنی دستور اقتناع مرد به يک همسر، موجب آن میشود که از بسياری مشکلات که در خانوادههای چند زن ديده شده و میشود، پرهيز شود. بنابراين طفل میتواند از تماميت مهر و توجه هم پدر و هم مادر، هر دو برخوردار گردد و سرنوشتش در دست کشمکشهای درونی خانواده نيافتد.
نکتهی هفتم آن است که در اديان سابقه، خصوصاً اسلام، تفقد و احسان نسبت به يتيمان بسيار مورد تأکيد قرار گرفته بود. در ديانت بهائی فرزند پذيری که مسلماً شامل اطفال محروم از پدر و مادر هم میشود، بسيار توصيه شده است، به حدی که حضرت بهاءالله در کتاب احکام خود يادآور میشوند که اگر کسی طفلی را به فرزندی بپذيرد و به تربيت او همت گمارد، مثل آن است که فرزندان آن حضرت را مشمول محبت و مورد تربيت قرار داده است.
نکتهی هشتم آن است که در امر بهائی به خلاف اسلام پسر و دختر متساوياً ارث میبرند و در اين عرصه، مثل زمينههای ديگر، اصل برابری ميان زن و مرد حاکم است.
نکتهی نهم تحريم هر نوع سوء استفاده جنسی از اطفال است. در کتاب اقدس حضرت بهاءالله حرمت لواط را اعلام فرمودهاند. علاوه بر اين، ازدواج دختر در ۹ سالگی که در اسلام پذيرفته بود، در امر بهائی به کلی ممنوع است و ازدواج به سنين حقيقی رشد طبيعی نوجوان موکول شده و البته تصور ازدواج موقت يا صيغه را هم در جامعهی بهائی نمیتوان کرد و به همان وجه جامعه با تربيت اخلاقی که به همهی افراد میدهد و با اصل تعديل معيشت که به نفع همگان مجری میدارد، به هيچ وجه فرصت و امکان خودفروشی و فحشا را نخواهد داد.
نکتهی دهم موضوع حق اطفال به داشتن يک مليت يا هويت ملی است که در اسناد سازمان ملل متحد مورد تأييد قرار گرفته و در اعلاميهی جهانی حقوق بشر نيز آمده (مادهی ۱۵) که هر کس حق دارد که دارای تابعيت باشد و امر بهائی علاوه بر چنين حقی، حق شهروندی جهانی را برای همهی افراد نوع انسانی میشناسد و البته علاقه و وفاداری به وطن تعارضی با علاقه و وظيفه شناسی نسبت به جامعهی بشری به طور اطلاق نداشته و ندارد.
نکتهی يازدهم آن که امر بهائی طلاق را به طور مطلق منع نکرده و از اين بابت از آئين کاتوليک متمايز است، ولی در عين حال طلاق را مبغوض و منفور دانسته و همهی وسايل را برانگيخته است تا صلح و سازش ميان زوجين به وجود آيد و در نتيجه مسلماً به تأثير تعاليم بهائی موارد طلاق محدود خواهد شد و يکی از ريشههای تراژدی که در زندگی بسياری از کودکان بر اثر متلاشی شدن خانواده روی میدهد، از ميان خواهد رفت. چه بسا جرمها و جنايات که در عالم از نوجوانان و جوانانی سرمیزند که در کودکی کانون خانوادگیشان دستخوش انقلاب و واژگونی شده و محروميت از محبت و دلسوزی و مراقبت مادر و پدر، آنان را به طغيان بر ضد جامعه برانگيخته است.
دوازدهمين نکتهای که در مورد منزلت کودکان در امر بهائی بايد ذکر کنم، محتاج توضيح و تفصيل بيشتر است و آن حق اطفال است به برقراری ارتباط مستقيم با خدا از طريق دعا و مناجات. بعضی از لطيفترين و زيباترين مناجاتهای بهائی به راز و نياز کودکان با مبدأ غيبی اختصاص يافته است.
گمان ندارم که در هيچ ديانتی آنقدر مناجاتهای روح بخش و دلاويز که در آثار بهائی میتوان يافت، بتوان پيدا کرد. اين مناجاتها همهی مضامين ممکن را که آدمی با پروردگار خويش به هنگام نيايش در ميان مینهد، دربرمیگيرد و علاوه بر آن برای برخی از گروهها، چون کودکان، زنان، اجتماعات، يعنی محافل و مجالس، نيازمندان شفا و نظاير آنان مناجاتهای خاص وجود دارد و مناجاتهايی هم هست که به مناسبتهای مخصوص، چون ازدواج، تشرف به مقامات متبرکه، قبل و بعد از صرف طعام، به هنگام عزاداری و مانند آن، تلاوت میشود.
آن چه در مناجاتهای خاص کودکان علاوه بر زيبايی ادبی جلب توجه میکند، معانی بلند و مضامين عميقی است که از طريق اين مناجاتها، اطفال از همان کودکی با آنها آشنا و مأنوس میشوند. مثلاً وقتی طفل میخواند که: «اين نهال تازه را در گلشن محبتت بنشان و به رشحات سحاب عنايت پرورش ده، از اطفال ملکوت کن و به جهان لاهوت هدايت فرما»، از همان بدايت حيات با انديشهی محبت خدا و ميل ترقی و اعتلا و شوق راه يافت به درگاه کبريا آشنايی حاصل میکند و يا در اين مناجات: «مهربانا، طفل صغيرم، بدخول در ملکوت کبير فرما. در زمينم، آسمانی فرما. ناسوتيم، لاهوتی فرما. ظلمانيم، نورانی کن. جسمانيم، روحانی نما و مظهر فيوضات نامتناهی کن».
عبارت زير از مناجاتی ديگر گواه اين حقيقت است که امر بهائی میخواهد از کودکی به نسل نوخاسته تعليم دهد که بنياد شرافت و کرامت انسانی در انتساب و ارتباط او باخداست. براستی هم اگر بنياد حقوق بشر بر پيوند آدمی با عالم ملکوت نباشد، چه اساس استواری برای آن میتوان يافت؟ آغاز مناجات چنين است: «ای خدای مهربان، هرچند کودکانيم بينوا و طفلانيم ناتوان، پريشانيم و بی سر و سامان، ولی نهالهای باغيم و تو باغبان» و يا «خداوندا، مهربانا، کودکانيم بينوا و طفلانيم در نهايت فقر و فنا، ولی سبزهی جويبار توييم و نهالهای پرشکوفهی بهار تو. از رشحات سحاب رحمت طراوتی بخش و از حرارت آفتاب موهبت نشو و نما احسان فرما. از نسيم حدايق حقايق لطافتی عنايت کن و در بوستان معارف درختان پر برگ و بار فرما».
اين مضمون که: «هر چه هستيم، از توييم» و يا «از تو آمدهام و به تو باز میگردم» از جمله لطيفترين مضامين عرفانی است که اطفال از طريق مناجات از آغاز با آن آشنايی حاصل میکنند.
اين که گفتيم در هيچ يک از اديان گذشته توجهی که به اطفال شده، به درجهای نيست که در امر بهائی میتوان ديد، در کلمات حضرت بهاءالله و هم در سخنان فرزند ارجمند ملهمشان، حضرت عبدالبهاء به روشنی جلوهگر است. حضرت بهاءالله میفرمايند، اهميت تربيت اولاد به درجهای است که اگر «والد در اين امر اعظم که از قلم قدم در کتاب اقدس نازل شده، غفلت نمايد، حق پدری از او ساقط شود و لدی الله از مقصرين محسوب» و حضرت عبدالبهاء میفرمايند: «ای مادران مهربان، در نزد يزدان اعظم پرستش و عبادت، تربيت کودکان است به آداب کمال انسانيت و ثوابی اعظم از اين تصور نتوان نمود».
از کلام حق برمیآيد که اطفال فیالحقيقه مِلک طلق خانوادهی خود نيستند، بلکه به عالم انسانی نيز تعلق دارند و وديعه، يعنی امانت خدا نزد پدر و مادر خويش هستند. فیالحقيقه اطفال ملکوتند و نورسيدگان الهی و تازه نهالان جنت پروردگاری.
بنابراين پدر و مادر نقش باغبان را دارند، نه وضع مالک بی مبالات را، يعنی بايد به دل و جان از غنچهی نورسيدهی خود مواظبت کنند تا گلی خندان شود و فضای جهان هستی را به عطر وجود خويش معطر کند. اهمال دربارهی اين نهال نوخاسته يا آزردن و لگدمال کردن او البته از شأن باغبان دلسوز مهربان به دور است. اين بيان حضرت عبدالبهاء به يک معلم دبستان اطفال، گويای اين مطلب است: «تا توانی بکوش که اين اطفال مانند اشجار بیهمال در رياض ذوالجلال در نهايت لطافت و طراوت و حلاوت جلوه نمايند».
وقتی اطفال را مظهر حق به اين درجه از عزت وحرمت نظر میکند، آيا میتوان قبول و تحمل کرد که در برخی کشورها سلاحهای آتشين را بر دوش کودکان نازنين بگذارند و آنها را روانهی جبهههای جنگ کنند؟ آيا میتوان قبول و تحمل کرد که در بعضی جوامع کودکان را به ثَمنِ بخس بفروشند و يا برای تکدی روانهی کوچه و خيابان کنند؟ آيا میتوان قبول و تحمل کرد که در بعضی از مترقیترين جوامع که اسير ماديت و خودکامگی نفوس هستند، فزون از نصف ازدواجها – اگر ازدواجی در کار باشد – به طلاق منتهی شود و پدران و مادران غير مسئول، اطفال خردسال را به سرنوشتی نامعلوم رها کنند؟ آيا میتوان قبول و تحمل کرد که در پارهای از مذهبها به دنبال تفسيری غلط از کتاب خدا، اصل تجرد و امتناع از ازدواج بر روحانيون تحميل شود و بعد معلوم شود که بسياری از آن متظاهران به پارسايی به اطفال معصوم مردم تجاوز کردهاند؟ آيا میتوان قبول و تحمل کرد که در يک کشور بزرگ که ازدياد مواليد را شديداً تحت کنترل دارد، هر سال صدها هزار سقط جنين صورت گيرد و خصوصاً دختران بيگناه را قبل از آن که چشم به جهان باز کنند، به خاک سرد گور بسپارند؟ آيا میتوان قبول و تحمل کرد که در عصر آموزش اجباری عمومی، باز حدود يک صد مليون کودک در پهنهی گيتی از نعمت سواد و دانش بیبهره بمانند و ناچار در شرايط دشوار به کارهای اجباری تن در دهند؟
بیترديد اين بقايای عصر غفلت و جهل نسبت به حقوق کودکان و تعدی و ستمگری در حق آنان دوام بسيار نخواهد يافت و چنان که ارادهی الهی در اين عصر نورانی است، کودکان به مرتبه و منزلت والايی که شايستهی آن هستند، خواهند رسيد. بیشبهه تمدن آينده، همهی اهتمام خود را صرف آن خواهد کرد که اين جوانههای استعداد، شکفته بمانند و پژمرده نشوند، بلکه عالم وجود را به طراوات و لطافت خود زيبايی بخشند. انسانی شدن تمدن موکول و منوط به شناخت حقوق و مقام کودکان خواهد بود.
چون ارادهی خدا بر اين بود که مقام و مرتبت کودکان در اين عهد و عصر اعتلاء يابد، کوششهای انسان دوستان در سراسر جهان موجب شد که در سال ۱۹۵۹ اعلاميهی جهانی حقوق کودک به تصويب مجمع عمومی سازمان ملل متحد رسد.
اعلاميهی حقوق کودک ده ماده را شامل است. حقوقی که اعلاميه جهانی برای اطفال شناخته و همه با آن چه سالها قبل از آن، يعنی از نيمهی قرن نوزدهم در آثار بهائی تأييد شده بود، توافق دارد عبارتند از: بهرهمندی از حمايت مخصوص در اين سن، حق برخورداری از رشد متعادل همه جانبه، حق داشتن نام و تابعيت، حق استفاده از تأمين اجتماعی و تغذيه و مسکن و اوقات آزاد و مراقبتهای پزشکی، حق تعليم و تربيت، حق شکوفندگی شخصيت، حق بهرهمندی از عشق و محبت و تفاهم اطرافيان، حق استفاده از بازی و فعاليتهای تفريحی، حق محفوظ ماندن از هر نوع استثمار و قهر و جبر و خشونت، منع اجبار کودکان به کار و اشتغال قبل از سن مناسب، حفظ اطفال از کارکردن در شرايطی که به سلامت و يا رشد و نمای جسمی و ذهنی و اخلاقی آنان صدمه زند، حق حفاظت از هر نوع تبعيض و آزار مذهبی و نژادی و قومی و غير آن.
اين نکته را هم بايد متذکر شوم که در بعضی ممالک پيشرفته تدابيری قانونی اتخاذ شده است که اطفال از تعدياتی که حتی درون خانواده نسبت به آنان روی میدهد، محفوظ بمانند و حق شکايت به مرجعی عمومی داشته باشند و مقامات رسمی بتوانند به درد دل آنان برسند و چاره جويی کنند. در نتيجه متدرجاً انعکاس اعلاميه و ميثاق نامهی حقوق کودکان را در قوانين ملی میتوان بازيافت.
اعلاميه و ميثاق نامهی حقوق کودکان منتهی به آن شد که در سال ۲۰۰۰ رؤسای دول و ملل بخشی از هدفهای مساعی آيندهی خود را همان بهبود وضع و حال کودکان قرار دادند، چون تعميم آموزش ابتدايی به همهی اطفال، تأمين برابری زن و مرد، کاهش مرگ و مير کودکان، بهبود سلامت و صحت مادران، مبارزه با امراض مسری مهم، تأمين کيفيت محيط زيست، ايجاد شرايط و محيط مساعد برای رشد و نمای کودکان.
برای آن که وضع و حال کودکان را در شرايط فعلی جهان بدانيم تا مفهوم حقيقی هدفهای هزاره را دريابيم، بايد به آخرين گزارش صندوق بينالمللی کودکان وابسته به سازمان ملل متحد (يونيسف) که به سال ۲۰۰۶ مربوط میشود، مراجعه کنيم.
بر طبق اين گزارش، هنوز نقصان تغذيه يا کم غذايی که نتيجهی آن کمبود وزن کودک به تناسب سن اوست، دامنگير بخش وسيعی از اطفال جهان است. در ممالک فقير حدود ۲۷ تا ۳۶ در صد اطفال در زمرهی کودکان کم غذا محسوبند و در سطح دنيا حدود ۲۷ در صد.
هنوز مرگ و مير کودکان بيشتر از حد انتظار است، چه بنا به آمارهای سال ۲۰۰۴ که به مرگ و مير اطفال قبل از سن ۵ سالگی مربوط میشود، در برابر هر هزار مورد ولادت ۱۵۵ مورد مرگ و مير در ممالک فقير روی میدهد و ۸۷ مرگ و مير در ممالک در حال رشد و در سطح دنيا هم مرگ و مير کودکان تا ۵ سالگی ۷۹ در هزار ولادت است.
در شرايط کنونی، حدود ۲۴۶ میليون تن از کودکان و نوجوانان پنج تا هفده ساله مجبور به کار شدهاند و از آن ميان ۱۷۱ مليون، يعنی ۷۰ در صد، کار را در شرايط و اوضاع نامطلوب حتی خطرناک انجام میدهند، مثل کار در معادن يا کار با ماشينهای خطرخيز و يا کار در مزارع آلوده به کود های شيميايی. در ميان مجموع کارگران جهان ۷۳ مليون را اطفال کمتر از ده ساله تشکيل میدهند.
اشاره به اهميت رسيدگی به يتيمان کرديم. آمارهای ۹۳ کشور در حال رشد، حاکی از آن است که در آخر سال ۲۰۰۳ حدود ۱۴۳ مليون طفل و نوجوان تا سن ۱۸ سالگی در شمار يتيمان به حساب آمدهاند.
دردناکتر از همهی اينها آن است که بنا به آمارهای سال ۲۰۰۰ حدود ۱،۸ مليون کودک در پهنهی جهان به فحشا و اعمال قبيحه وادار شدهاند و حدود ۱،۲ مليون تن مورد خريد و فروش بودهاند. حدود ۵،۷ مليون به کارهای شاق و خطرخيز گماشته شدهاند. کودکان درگير منازعات مسلحانه به ۳۰۰ هزار بالغ شدهاند و ۶۰۰ هزار طفل هم در کارهای غير قانونی، چون قاچاق، دخيل بودهاند.
همين که بخشی از هدفهای هزاره معطوف به حل مشکلات کودکان و تأمين رفاه آنان است، حکايت از آن میکند که جهان در جهت آن چه مظهر ظهور در اين عصر نوين خواسته، يعنی اعتلاء مقام و حيثيت کودکان و اعطای حقوق حقهی آنان حرکت میکند، ولی البته هنوز راه وصول طولانی است. خوش بختانه تا حال ۱۹۲ کشور، يعنی عملاً همهی ممالک دنيا، ميثاق نامهی حقوق کودکان مصوب سال ۱۹۸۹ را قبول کردهاند. حدود ۱۰۱ کشور موافقت خود را با منع خريد و فروش کودکان و جلوگيری از فحشا و استثمار آنان به منظور ارائهی صور قبيحه (پورنوگرافی) اعلام داشتهاند. ۱۰۱ کشور پذيرفتهاند که مانع درگيری اطفال خود در منازعات مسلحانه شوند.
ميثاق نامهی دفتر بينالمللی کار در مورد ممانعت از بدترين و سختترين صور کار اطفال که در سال ۱۹۹۸ تصويب شده بود، مورد پذيرش ۱۵۶ کشور (تا کنون) واقع گرديده است واين جمله زمينهی مساعدی برای پيشرفت سازمان ملل متحد در تحقق اهداف هزاره به وجهی که مجملاً ياد شد، به وجود آورده است.
بايد اميدوار بود که جامعهی بشری روز به روز بيشتر به اصول انسانيت پای بند شود و به اين حقيقت اذعان کندکه جامعهای که کودکان خود را محترم میدارد، جامعهای خواهد بود که به آيندهی خود احترام و اعتقاد دارد.
سخن را با مناجاتی از حضرت عبدالبهاء که مخصوص کودکان است، پايان میدهم که چون به عربی است، مضمون آن را عرضه میدارم، مناجاتی که گواهی روشن است برمقام و منزلتی که اين آئين مبارک برای کودکان قائل است. مضمون آن مناجات چنين است:
الهی الهی، اين اطفال شاخهی درخت حياتند و پرندگان گلستان نجات. مرواريدهای صدف بحر رحمت تو هستند و گلهای سرخ باغ هدايت تو. ای خداوند، ما به تسبيح و حمد تو میپردازيم و ترا تقديس میکنيم و به ملکوت رحمانيت تو تضرع مینماييم که ما را چراغهای هدايت قرار دهی و ستارگان افق عزت ابدی در ميان مردمان گردانی و از علم خود به ما تعليم کنی.
منابع و مآخذ:
نمره ی ۲۲۸، مجموعه ی مناجاتها
Comments
nasser moshfeghi said:
LOHRASB said:
Add new comment