هم نفسی، در قفسی
شکفته در خاروخسی
درا درا سخن بگو سکوت غم بین و چاره جو
نگه کن نیازم به اشک من کن نظاره ای
چیکده همچون ستاره ای
پیش تو ای چشمه ی نوش مه شده تار
بر دل و دیده ام قدم نه ای نگار
نگه کن نیازم به اشک من کن نظاره ای
چیکده همچون ستاره ای
جهان که پهنه ی گلایه های ماست
شبی خلاصه در پیاله های ماست
نگر که خندها و ناله های ماست
که پر کرده گوشش
بسان بادی فسانه ای
بخوان سرودی ترانه ای
پیش تو ای چشمه ی نوش مه شده تار
بر دل و دیده ام قدم نه ای نگار
همیشه یار، اندوهم درمان شد
سرای غم ویران شد
این گلشن سبز و آبادان شد
سرای غم ویران شد
یار امشب شوری در سردارد
عصیان از آوازش می بارد
برگیر از حسن طبعش شوری
تا پایان یابد دیگر دوری
پیش تو ای چشمه ی نوش مه شده تار
بر دل و دیده ام قدم نه ای نگار
نگه کن نیازم به اشک من کن نظاره ای
چیکده همچون ستاره ای
هم نفسی، در قفسی
شکفته در خاروخسی
درا درا سخن بگو سکوت غم بین و چاره جو
نگه کن نیازم به اشک من کن نظاره ای
چیکده همچون ستاره ای
Loading Video...
Download 19_3.mp3
Add new comment