سالار شهان
شعر از نبیل زرندی هنگام اظهار امر علنی حضرت بهاالله سروده است
از مشرق جان شمس رخ یار برآمد نوار جهان شد
آن شاهد غیبی سوی گلزار برآمد گل خنده زنان شد
اندر پس صد پرده نهان بود بر افکند یکی پرده ز رخسار
خورشید خجل گشت نگونسار برآمد در پرده نهان شد
آن غیب که از اول ایجاد کس از وی ناداده نشانی
برقع زرخ افکند به بازار برآمد خورشید نشان شد
هم آدم و هم نوح و خلیل الله و موسی هم عیسی و احمد
گفتند هلا کان شه سالار برآمد سالار شهان شد
از فجر لقا شعشعه ی طلعت ابهی گردید مشعشع
آن پرده ی لازال ز رخسار برآمد محبوب عیان شد
از شرق لقا شمس بها خیمه به در زد تابنده و رخشان
بانگ هوهو از همه اشجار برآمد جانها صعقان شد
آن یار دل آرام که باشد صمدش نام در السن عشاق
مواج چو صد قلزم زخار برآمد آشوب زمان شد
ای زمره ی عشاق بوجدید و برقصید چون طره ی دلدار
کان یاربرغم دل اغیار برآمد در محفل جان شد
Add new comment