زندگی نیست مگر سیروسفرهایی چند
صبحی و ظهری و دیروزی و فردایی چند
حب یاری است و هم صحبتی خوب رخی
هوس و عشقی و ذوقی است و سودایی چند
رنج و محنت،غم و حسرت،اسف و آه و انین
دردی و ناله ای و صبر و مدارایی چند
سخن عشق و پریشانی دل سوختگان
جملگی چیست به جز قصه و آوایی چند
همه ایام حیاتم چو یکایک شمرم
نیست جز آرزو و فکرو تمنایی چند
در ره کسب علومی و فنونی رفتیم
به خدا بود همه یک دو الفبایی چند
نزد علم لدنی حق قادر علمم نیست
جز ذره ای از هی هی و هیهایی چند
مردم و اهل جهان را بنگر از سر عقل
همه باشند مثال دو سه رسوایی چند
زندگیشان شده یکسر عبث و در پی مال
هست کار همشان ناله و غوغایی چند
چون که برگرد هم آیند گه و گاه این قوم
نیست سرگرمیشان جزمی و مینایی چند
همه خوابند و ندارند خبر از امرش
گوئیا هست تعالیم چو لالایی چند
ظاهر آراسته و باطن خود کاسته اند
هردمی زکری و هرروز یکی رائی چند
اگر این است حیات و هدف از هستی ما
وای بر ما و براین گنبد مینائی چند
لیک مقصد به جز این است اگر صاحب هوش
بشنود حرف حق و گفته و معنائی چند
گلبن معنوی و قاف وفا را بیند
برپرد بر پر جان و پر عنقائی چند
عاشق صادق ابهی شود و از سر عشق
بگزیند برخود مقصد اعلائی چند
ساحت قدس جمال قدم وصیقل روح
رفرف قربی و لاهوتی و ماوائی چند
بتوان قصد نمودن زسر صدق و خلوص
چون نمودند سلیمانی و قدوسی و ورقائی چند
ازلسان شکرینش کلماتش بشنو
تا سماوات بقا را تو بپیمائی چند
فیض روح القدس و نغمه ی ورقائی
را صبح صادق بشنو زیر انیسائی چند
چشم بردار ز عالم و همه عالمیان
تا که دیده به رخ غیب تو بگشائی چند
Add new comment