دوستان شرح پریشانی ما گوش کنید
قصه ی بی سروسامانی ماگوش کنید
شرح این قصه ی جانسوزشنیدن دارد
قصهءغصهء ما جام دریدن دارد
پیروانیم به امرحق و آئین بهاء
عاشق نوع بشر معتقد دین بهاء
حیف و صد حیف که حرف دل ما کس نشنید
قصهءدوستی ومهرووفا کس نشنید
دست صیادسیه دل به سوی خانهء ما
آمدو سوخت همه خانه و کاشانهءما
یک به یک نخبه عزیزان بهاءرا بربود
نازنینان و سفیران خدارا بربود
جملگی معدنی از علم و فضیلت بودند
مظهری از شرف و پاکی طینت بودند
قلبشان بارورازمعرفت و ایمان بود
دلشان مایل آزادگی ایران بود
چه رجالی همگی مست زپیمانهءدوست
منقطع اززن وفرزندوهمه هرکه جزاوست
خدمت یک یک یاران بهاء همتشان
حفظ آئین عزیزش هدف خدمتشان
حبس و زندان به مذاق همشان شیرین بود
زان که در راه سرافرازی این آئین بود
چون شهید ره شیدائی جانان گشتند
همدم نفس حق و جمله شهیدان گشتند
عالم امربهاءدر غم و احزان افتاد
دل ما سوخت جگر در تب و حرمان افتاد
یادهریک ز شهیدان دل و جان آتش زد
آه دل سوختگان بردوجهان آتش زد
هرچه صیاد به بیرحمی و سختی افزود
جمع یاران بهاءسر به عبودیت سود
ازخود و هرکه جز از اوست بریدیم دگر
نام جز نام عزیزش نشنیدیم دگر
در ره خدمت او ما سرو پا نشناسیم
جزبهاء،دین بهاء امربهاء نشناسیم
این پریشانی و این بی سرو بی سامانی
افتخاراست شد ازجانب حق ارزانی
قصهءپرسوزوگدازاست وبسی جانسوزاست
لیک،یک یک کلماتش همه عشق آموز است
Add new comment