بر قوامی داد طبعی از کرم پروردگار در گلستان ادب شد بلبل گویای عشق
جناب آقای سید مهدی قوام الشریعه از سادات رضوی و اهل روستای قزلجه کند از قراء شهرستان قروه در استان کردستان بودند. ایشان روحانی شیعه مذهب روستا بوده و چون کلیه امور شرعی و قضائی در عهد سلاطین قاجار توسط علماء مذهبی انجام می پذیرفت، لذا جناب قوام به واسطه انجام امور شرعی و تبحر و توانایی که در انجام امور از خود بروز دادند، از جانب ارباب روستا، آصف اعظم، به لقب " قوام الشریعه" ملقب شدند و به این ترتیب قدرت و نفوذ بسیاری کسب نمودند. مردم روستای قزلجه کند و روستاهای مجاور، قوام الشریعه را صاحب کرامات و حتی "نظر کرده خداوند" می دانستند، بطوریکه هر کس دعا و دست نویسی از قوام داشت خود و خانواده اش را از هر بلا و مصیبتی محفوظ و بر کنار می دانست. باری، سید مهدی همانطور که دوران جوانی را با عزت و شکوت سپری نموده بودند، تأئید و فضل حق شامل حال ایشان شده و می باقی از کف ساقی روحانی آشامیده و نائل به تصدیق دیانت مقدس بهائی گردید. سید مهدی توسط دائی خود ، ملا صادق، ایمان آورد. ملا صادق تحصیلاتش را در نجف اشرف و همدان به پایان رسانیده بود. او دارای علم و عرفان، طبع شعر، خط خوش، احاطه به معانی قرآن و احادیث، تقوای خالص و بزرگ منشی به سزایی بود. شهرت اجتهاد و بزرگواری او در خطه مهربان، کردستان، خمسه و گروس زبانزد خاص و عام بود.
وی پس از اقرار ایمان به حضرت بهاءالله و بالاخص دریافت لوح منیع حضرت عبدالبهاء چون شعله ای فروزان بر افروخت و عمر باقیمانده را صرف خدمت امر حضرت منان نمود. ایشان با استفاده از موقعیتی که داشت در منابر به سخنرانی پرداخته سعی مینمود مواضیع و دیدگاههای دیانت بهائی را با توجه به مطالعات بسیاری که داشت به زبان ساده برای مردم تشریح نماید. باری، در اواخر عمر ایشان دیگر از وضعیت مالی خوبی برخوردار نبود و تمام عزت گذشته را از نظر مادی و از لحاظ تقرب اجتماعی، فدای عشق محبوب بی مثال نموده بود. فقر و مسکنت جای عزت و جاه را گرفته بود.
روزی ارباب روستا (آصف اعظم) ایشان را به مجلس شام دعوت نمود و ایشان مجبور به اجابت دعوت ارباب بودند. پس از ساعتی چند با حال بدی باز میگردد و پزشکی را به بالین او می آورند و معلوم میشود که سید مهدی را مسموم نموده اند و ایشان پس از دو روز در نهایت ایمان و ایقان روح پاکش به عالم راز پرواز نمود. ایشان در شعر طبعی قوی و بیانی لطیف داشتند.
خوش رها بنموده از کف عقل و دین خود قوام یک نظر تا دیده جانا چشم جادوی ترا
Add new comment