آنچه پیش رو دارید، تحقیقی در باب ظهور قائم می باشد، که با استناد به احادیث مرویه و روایات تاریخی صورت گرفته و در خور تامل و تعمق برای جویندگان حقیقت می باشد. در ابتدا باید گفت، هیچکدام از راویان احادیث که از ائمه اطهار نقل قول کرده اند معصوم نبوده و جائز الخطا می باشند، و روایت زیر از امام صادق (ع) مصداق یکی از مشکلات اساسی در نقل احادیث می باشد: " ما براى برخى از مردم سخنانى مىگوييم، ولى آنها كلام را به گونهاى ديگر تأويل كرده، و نتيجهاى را كه خودشان دوست دارند مىگيرند، و حديثها را آن گونه كه سليقه آنها را تأمين كند روايت مىكنند"[i].
باری، احادیث کثیره ای موجود است که در آنها بحسب ظاهر مناقشه وجود دارد و بسیار متزلزل می باشند و صحت و سقم آنها معلوم نیست {فی المثل، در احادیث روایت شده است که وقتی قائم می آید: " گوینده ای از آسمان نام قائم را میبرد بطوریکه از مشرق تا مغرب آنرا میشنوند. هر کس خواب است بیدار میشود و هر کس ایستاده می نشیند و هر کس نشسته از وحشت آن صدا بر میخیزد (مهدی موعود،ص 1010)" و " به همین صدای آسمانی صاحب الامر شناخته میگردد (مهدی موعود،ص 1013)" – از سوی دیگر، در تفسیر آیه 66 سوره زخرف " انتظار میکشند جز ساعة << قیامت >> را البته می آید ناگهان و نمی فهمند" در کتاب ینابیع زرارة ابن اعین از امام محمد باقر (ع) آمده است: " ساعة قائم است که ناگهان می آید و مردم ادراک نمیکنند او را". و همچنین، در تفسیر " و انی لهم التناوش من مکان بعید" آمده است: " ایشان مهدی را در وقتی میطلبند که هرگز به او نمیرسند و حال آنکه خدای تعالی او را بایشان عطا فرموده بود در وقتی که اگر او را در آنوقت میطلبیدند هر آینه به او میرسیدند ( ترجمه بحار الانوار توسط مرحوم ولی ارومیه، ص 479)". و باز در احادیث آمده است: " با ظهور قائم شعاع دین پیغمبر چنان بالا گیرد که در روی زمین شرک و بی دینی نماند (مهدی موعود،ص261)" و " این امر واقع نشود مگر اینکه نه دهم مردم از بین بروند (مهدی موعود،ص 1025)" و " در شرق و غرب عالم یک نفر خدا نشناس نماند (مهدی موعود،ص1122)"، و قائم، با این تفاسیر، در مدت هفت یا نه سال که زمان سلطنتتش میباشد (مهدی موعود،ص 306)، زمین را پر از عدل میکند -- از سوی دیگر آمده است که: " حضرت مهدی (عج) بعد از هفت یا نه سال حکومت به شهادت میرسد ( پیرامون ظهور حضرت امام مهدی (عج)، صفحه 93)" -- یعنی با وجود یک چنین کشتاری که نه دهم مردم از بین میروند باز هم قائم را شهید میکنند! و همچنین، این دیگر چه نوع برقراری عدل توسط قائم میباشد که خود او را شهید میکنند؟ و همچنین در حدیثی که اشاره به متولد شدن قائم میباشد، آمده است: " همواره وضع شما چنین خواهد بود تا گاهیکه کسی متولد گردد که مردم او را نشناسند (مهدی موعود،ص 276)"، ولی شیعیان میگویند که فرزند امام حسن عسکری قائم موعود است، در این صورت او که شخص ناشناسی نیست! و...}.
مطلب دیگر آنکه، خود مسلمین به موجودیت احادیث جعلی اذعان نموده اند، چنانچه، در صفحه 98 کتاب تاریخ عمومی حدیث، نوشته دکتر مجید معارف، آمده است: " از مهمترین انگیزه های جعل حدیث از همان آغاز، نصرت مذاهب بوسیله طرفداران هر کدام از فرقه ها بوده است"[ii]. و یا در صفحه 106 کتاب تاریخ فلسفه در جهان اسلامی، نوشته دانشمندان حنا فاخوری و خلیل جر، آمده است: " اختلافات سیاسی موجب شد که هزارها حدیث مجعول بوجود آید"[iii].
باری، در این مبحث اشاره ای خواهیم داشت به احادیثی که شیعیان ائمه اطهار را در یومشان قائم موعود میدانستند؛ از سوی دیگر، احادیثی موجود میباشند که قائم را فرزند امام یازدهم نامیده اند – که اگر هم احادیث روایت شده در خصوص قائمیت پسر امام حسن عسکری درست باشد ( با تمام تناقض هایی که در این مقاله بدان اشاره میشود)، احادیثی موجود است که باب بداء را کاملا باز گذاشته است که موعود مسلمین صرفا نباید فرزند بلا فصل امام حسن عسکری باشد، بلکه میتواند فرزند و یا از نوادگان او باشد; کوتاه سخن آنکه، دوازدهمین نفر از ائمه، قائم آل محمد میباشد – اما اعتقاد به قائمیت امام دوازدهم، به عنوان موعود اسلام و وصی پیامبر اسلام، با بسیاری از احادیث مرویه متناقض میباشد، احادیثی که به صراحت بیان میکند قائم، مقام شارعیت دارد نه وصایت! و از مرسلین می باشد و به امری جدید (دینی جدید) و کتابی جدید که بر آن حضرت نازل میشود قیام خواهد فرمود. گذشته از این مطالب، در برخی از احادیث به صراحت بیان شده، که ممکن است ظهور موعود بر وفق بشارات مذکور در احادیث واقع نشود، چرا که خداوند مظهر کلمه مبارکه یفعل ما یشاء است و بعث قائم منوط به اراده مشیت اوست تا به هرصورتی که اراده فرماید موعود اسلام را مبعوث نماید، و تنها وظیفه مؤمنین سر تسلیم فرود آوردن در برابر اراده حق میباشد (چنانچه، ظهور موعود در امتهای ما قبل نیز بر خلاف انتظارات قوم واقع گردید و این خود یکی از دلایل مهمی است که موعود ادیان، در ادوار ظهور، مورد انکار واقع شدند)؛ چنانچه، امام محمد باقر (ع) نیز در حدیثی میفرمایند: " این امر (ظهور قائم) چنان نیست که بحسب خواهش و اراده خلق بیاید، بلکه امر امر خدای تعالی و قضای اوست"[iv]. باری، حدیثی در صفحه 885 مهدی موعود، فصل الخطاب این مطلب می باشد: " ... ما نیز هر گاه حدیثی برای شما نقل کردیم و همانطور که گفته ایم واقع شد بگوئید خدا راست گفت و چنانچه مطلبی به شما گفتیم و بعکس ظاهر شد باز هم بگوئید خدا راست گفت تا دو بار اجر ببرید"[v].
لازم بذکر است که، طبق آثار دیانت بهائی، بسیاری از علامات ظهور، مذکور در کتب آسمانی و احادیث مرویه، معنایی غیر از معنای ظاهری دارند و در تاریخ ادیان، من جمله دوران ظهور حضرت مسیح، یکی از دلایل رد آنحضرت توسط یهودیان به وقوع نپیوستن ظاهری علامات ظهور بود؛ چنانچه، یهودیان هنوز منتظرند که آن ظهوری که در تورات ذکر شده، با همان علامات، به وقوع بپیوندد. بفرموده حضرت بهاءالله: علامات ظهور مظاهر مقدسه که در کتب سماویه نازل شده از آیات متشابهه و دارای معانی باطنیه میباشد[vi] و محققین گرامی برای کسب اطلاع در این خصوص باید به آثار دیانت بهائی رجوع نمایند. همچنین، در کتاب عیون از حضرت رضا (ع) روایت آورده که فرمود: " در اخبار ما نیز مانند قرآن محکم و متشابه هست، باید که شما متشابهات آنرا بمحکماتش بر گردانید (متشابه در اصطلاح خلاف محکم است که نتوان معنی منظور را به آسانی استخراج نمود)، و زنهار متشابهات را پیروی مکنید که گمراه میشوید"[vii].
و اگر پیروی از اکثر مردم روی زمین کنی تو را از راه خدا گمراه خواهند کرد، که اینان جز از پی گمان (هوا و هوس) نمی روند و جز اندیشه باطل و دروغ چیزی در دست ندارند.
( آیه 116 سوره انعام)
موعود ادیان
ظهور موعود ادیان الهی، یکی از مسائلی بوده که همواره سبب امتحان پیروان ادیان آسمانی گردیده است. فی المثل، پیروان حضرت موسی، حضرت عیسی و حضرت محمد، همگی منتظرند که ظهور موعودشان با علائم خاصی اتفاق افتد و موعود آنها ترویج شریعتشان را بنماید، نه ابطال آن را! – بنابراین، بسیاری از پیروان این ادیان به ظهور دیانت بعدی ایمان نیاورده اند. باری، " اگرچه ادیان بعدی در نزد پیروان ادیان قبل گمراه محسوب می شوند و راه را به اشتباه رفته اند، لیکن پیروان ادیان بعدی در حقانیت ادیان خویش ذره ای شبهه و تردید ندارند، چرا که حقیقت چون روز روشن است". از سوی دیگر شناخت یک مربی آسمانی و فرستاده الهی ورای این احتجابات و قید و بندها و محدودیت های بشری است؛ دعوت یک پیغمبر آسمانی به سوی خداوند، استقامت ایشان بر ادعای خویش و تحمل تمام مصائب در این راه، نفوذ کلام الهی در میان مردم برای هدایت بشر و بقا و گسترش روز افزون یک دیانت ربانی، تمامی از دلائل حقانیت یک مربی آسمانی و آئین ربانی می باشد.
باری، تفکر و تعمق در کتب مقدسه آسمانی و نگاهی بر تاریخ ادیان در ایام ظهور پیامبران، روشن کننده این مطلب است، که امتحانات الهی همواره در بین خلق بوده و " سُنَّةَ اللَّهِ الَّتِي قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلُ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلاً، ( سوره فتح: 23) یعنی سنت الهی بر این بوده و ابدا در سنت خدا تغییری نخواهی یافت"، و امت اسلام نیز با ظهور قائم امتحان خواهند شد، همانطور که جمیع ادیان گذشته با ظهور موعود خویش مورد امتحان قرار گرفتند. چنانچه، حضرت ابی الحسن علیه السلام[viii]، در باب حتمی بودن امتحانات الهی، به آیه 2 سوره عنکبوت استناد میفرمایند: أَحَسِبَ النَّاسُ أَن يُتْرَكُوا أَن يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ. وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَلَيَعْلَمَنَّ الْكَاذِبِينَ (آیا مردم چنین پنداشتند، که بصرف اینکه گفتند ما ایمان بخدا آوردیم رهایشان نموده و هیچ امتحانشان نکنند و ما اممی را که پیش از اینان بودند بامتحان و آزمایش در آوردیم تا خدا دروغ گویان را از راستگویان کاملا معلوم کند). همچنین، در حدیثی از امام باقر علیه السلام، در خصوص امتحان شیعه در یوم ظهور قائم، در صفحه 420 ترجمه جلد سیزدهم بحار الانوار علامه مجلسی، توسط مرحوم محمد حسن بن محمد ولی ارومیه رحمة الله علیه، آمده است: " لا محاله فتنه و امتحانی بعد از این واقع خواهد شد، چنان امتحانی که محرمان و اهل اسرار ما از آن امتحان درست در نمی آیند"[ix].
در کتاب برهان واضح، در باب ظهور حضرت رسول (ص) و عکس العمل قوم بعد از اعلان رسالت آن حضرت آمده است: " حضرت رسول (ص) بعد از اظهار امر رسالت، محبوبیتی که در بین قوم داشت بکلی از دست داد و مورد تنفر قوم واقع شد و بنص قرآن آنحضرت را دیوانه و شاعر و دروغگو و مفتری و ساحر میخواندند حتی خویشان و نزدیکانش با وی دشمن شدند برای آنکه بخلاف آراء و عقاید و انتظارات دیرینه آنها سخن میگفت و اعراب قریش را که قرنها بپرستش بت ها عادت کرده بودند از این عقیده منع و بپرستش خدای یکتا دعوت میفرمود. قوم یهود نیز که آمدن شریعتی اعظم از شریعت حضرت موسی ( شریعت خداوند کامل است و جان را بر میگرداند، آیه 7 مزمور نوزدهم) و کتابی برتر از تورات را باور نداشتند ( ای خداوند، کلام تو تا ابدالاباد در آسمانها پایدار است امانت تو نسلا بعد نسلا، مزمور 119، آیه 98) و از جمله محالات می پنداشتند و چنانچه در قرآن مجید وارد است یدالله را مغلول میخواندند چون احکام قرآن را ناسخ شریعت تورات دیدند با آنحضرت عداوت ورزیدند. همچنین مسیحیان که به آمدن پیغمبری بعد از حضرت مسیح اعتقاد نداشتند ( مسیح فروغ جلالش و خاتم جوهرش بوده، رساله بعبرانیان، باب اول آیه سوم) و بر این باور بودند که کتاب و احکام انجیل ابدیست و منتظر کتابی که ناسخ انجیل باشد نبودند؛ زیرا که در انجیل مذکور است: آسمان و زمین زایل میشود لیکن سخنان من زائل نخواهد شد ( انجیل لوقا باب 21 آیه 33)، و منتظر موعودی بودند که قبل از ظهورش علائمی ظاهر شود و زمین وسیع تنگ گردد و ماه و خورشید نور ندهند و ستاره های آسمان بزمین سقوط کنند و قبایل روی زمین به نوحه و زاری برخیزند آنگاه موعود آنها در حالیکه سوار بر ابر است از آسمان ظاهر شود (آیه 210 سوره بقره: آیا کافران جز این انتظار دارند که خدا با ملائکه در پرده های ابر بر آنها در آید و حکم فرا رسد؟) و فوج ملائکه در اطرافش شیپور زنند و با جلال عظیم و مجد کبیر از آسمان به زمین فرود آید و بر ممالک و سلاطین جهان سلطنت کند و احکام انجیل را رواج دهد و چون به خلاف عقیده و انتظارات دیرینه خود مشاهده کردند که شخص دیگری بنام محمد فرزند عبدالله از بطن آمنه در مکه متولد شده در صورتی که علائمی ظاهر نگشته و او از آسمان هم نیامده و اظهار میدارد که من موعود منتظر شما هستم (آیه ششم سوره صف اشاره به این مطلب است که حضرت محمد (ص) موعود مسیحیان است) و به جای انجیل قرآن را که ناسخ انجیل است آورده، بنابراین گفتند که این شخص دروغگو است و نسبت به آنحضرت عداوت ورزیدند و جمیع قبایل بر علیه حضرتش قیام کردند"[x].
یهودیان نیز در یوم ظهور حضرت مسیح مورد امتحان قرار گرفتند، چرا که معتقد بودند که ظهور موعود به نص واضح تورات مشروط به علاماتی است و تا این علامات ظاهر نشود هر کس ادعای مظهریت کند کاذبست. چنانچه، در کتاب برهان واضح در این باب آمده است: "... حضرت مسیح از ظلم دشمنان به کوه و بیابان متواری و از شدت فقر غذای آن حضرت ریشه گیاهان صحرا بود با اینحال میفرمود کیست از من غنی تر و میفرمود که من موعود تورات و پادشاه یهودم و این ادعا بر خلاف عقیده و انتظار قوم بود زیرا که یهود قرنهای متمادی عقیده داشتند که شخصی از اولاد حضرت داود در دوران قدیم تولد یافته و غائب شده و در شهری بنام " بن موشه" که گرد آن شهر خندقی از ریگ روان است زنده و موجود میباشد و باید از آنجا بیرون آید و ظهور کند و بر سریر سلطنت حضرت سلیمان و داود تکیه زند و ترویج احکام تورات کند و قبل از ظهورش علائمی باید ظاهر شود که گرگ و میش و شیر و آهو و پلنگ و گوساله و ببر و بزغاله در ظاهر همه با هم صلح و سازش کنند و در یک چراگاه همچرا گردند و طفل شیرخوار دست در دهان افعی کند و باو آسیبی نرسد و از زمین بیت المقدس چشمه شیر و عسل جاری گردد و چون مشاهده کردند که بدون ظهور آن علامات بجای موعود غیبت کرده که از اولاد حضرت داود است شخص دیگری بنام عیسی از مریم متولد شده بر خلاف عقاید و انتظارات دیرینه آنها آمده و بجای ترویج تورات کتاب انجیل را که ناسخ احکام تورات است آورده و بجای حشمت سلیمانی و سلطنت داودی از دست آنان بکوه و بیابان فراری است و بنهایت فقر زندگی می کند و در زمان سلطنت او عدالت می بایست به درجه ای می رسید که عدل و حق از عالم انسان به عالم حیوان سرایت نماید (شیر و آهو در یک چراگاه بچرند) حال ظلم و عدوان در زمان او بدرجه ای رسیده که خود او را بصلیب زنند، با اینحال میگوید من پادشاه یهودم؛ بنابراین همه گفتند دروغگوست و موعود منتظر ما نیست و علمای یهود فتوی بقتلش دادند ..."[xi] انتهی.
در هر صورت، حضرت رسول (ص) امتحان امت خویش و تبعیت ایشان از حالات امم قبل را پیشا پیش اخبار فرموده اند، چنانچه در صفحه 239 جلد سیزدهم بحار الانوار آمده است: " لتتبعن سنن من قبلکم شبرا فشبرا و ذراعا بذراع حتی لو دخلوا حجر ضب لتبعتموهم، یعنی که روش اقوام قبلیه خود را وجب به وجب ذراع به ذراع متابعت خواهید کرد حتی اگر در سوراخ ضب (حیوان کوچکی است شبیه موش) وارد شدند حتما شما هم وارد خواهید شد". همچنین در صفحه 874 کتاب مهدی موعود آمده است: در قرب الاسناد است که بسند مزبور بزنطی گفت از حضرت رضا (ص) که از قول امام محمد باقر (ع) فرمود: بخدا قسم آنچه در این امت است، درست در امتهای پیشین هم بوده است، از اینرو می باید در میان شما آن باشد که در میان پیشینیان وجود داشته است بطوریکه اگر بطرز خاصی زندگی می کردید بر خلاف روش مردم پیشین بوده اید.
باری، تفحص و تعمق در احادیث اسلامی روشنگر این مطلب است که ظهور قائم نیز مطابق انتظار مسلمین و معتقداتشان نخواهد بود و امتحان مسلمین در یوم ظهور قائم از امور حتمیه خواهد بود. چنانچه، مجلسی در باب تمحیص در کتاب بحارالانوار از حضرت رضا علیه التحیه و الثناء روایت نموده است که آن حضرت ببزنطی فرمود: امر ظهور قائم چنان نمیشود که مردم می خواهند هر آینه آن امرالله است و قضای او. و مجلسی در باب تمحیص از مجلد غیبت از کتاب بحارالانوار به استناد از حسن بن علی علیهما السلم روایت نموده لا یکون الامر الذی تنتظرون حتی یبرا بعضکم بعضا و حتی یسمی بعضکم فی وجوه بعض و حتی یلعن بعضکم بعضا و حتی یسمی بعضکم بعضا کذابین، (نخواهد بود امری که شما منتظر آن هستید تا آنوقت که بعضی از شما از بعض دیگر تبری جویند و بعضی در روی بعضی آب دهان اندازند و بعضی بعضی را لعن کنند و بعضی از شما بعضی را دروغگو نامند). و همچنین مجلسی در باب سیرت و اخلاق قائم از کتاب بحار از مفضل روایت می فرماید که به حضرت ابی عبد الله گفتم که: امیدوارم که امر قائم بسهولت غالب شود، پس گفت نخواهد شد تا اینکه عرق و خون را مسح کنید و هم فرمود اهل حق لازال تا بوده اند در شدت و سختی بوده اند. و در همین باب مجلسی از بشیر نبال روایت مینماید که به ابی جعفر علیه السلام گفتم: که مردم می گویند که چون قائم قیام فرماید امور به سلامت برای او مستقیم میشود و بقدر آلت حجامتی خون ریخته نخواهد شد، فرمود نه قسم بدان کس که نفس من در ید قدرت اوست اگر امر بسلامت برای کسی استقامت می یافت هر آینه برای رسول خدا یافته بود هنگامی که دندان های آن حضرت خون آلود و در صورتش شکسته شد، حاشا که قائم ظاهر شود تا ما و شما عرق و خون را از جبین خود مسح ننمائیم پس دست بر جبین خود کشید.
همچنین، احادیثی موجود می باشد که صراحتا بیانگر اختلاف نظر مسلمین با قائم موعود در هنگام ظهور آنحضرت می باشد. مجلسی در مجلد غیبت بحار از کتاب کافی حدیثی را نقل فرموده که در صفحه 609 از ترجمه جلد سیزدهم بحار الانوار توسط مرحوم حسن بن محمد ولی ارومیه رحمة الله نیز آمده است: " عن ابی عبدالله علیه السلم انه قال کأنی بالقائم علیه السلم علی منبر علیه قباء فیخرج من وریان قبائه کتابا مختوما بخاتم ذهب فیفکه فیقرأه علی الناس فیجفلون عنه اجفال الغنم فلم یبق الا النقباء فیتکلم بکلام فلا یجدون ملجأ حتی یرجعوا الیه و انی لأعرف الکلام الذی یتکلم به یعنی حضرت ابی عبدالله فرمود کانه می بینم قائم را که بر منبری است و قبائی در بر دارد پس از جیب قبایش کتابی مختوم به ذهب بیرون آرد و چون بگشاید و بر مردم بخواند خلق از گرد او فرار کنند و پراکنده شوند چنانکه گوسفندان پراکنده می شوند و باقی نمی ماند الا نقباء پس به کلامی تکلم فرماید که آنان نیز مضطرب گردند و ملجاء و پناهی نیابند تا آنکه ناچار به او رجوع نمایند و هر آینه آن کلام را که سبب فرار و اضطراب خلق می گردد من می دانم"[xii].
در تفسیر آیه 110 سوره هود: وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ فَاخْتُلِفَ فِيهِ (ما به موسی کتاب آسمانی دادیم؛ سپس در آن اختلاف شد)، در صفحه 264 کتاب مهدی موعود، از امام محمد باقر (ع) نقل شده که می فرمایند: " این امت نیز مانند بنی اسرائیل درباره معانی قرآن اختلاف پیدا کردند چنانچه درباره کتابی که با قائم ما است و برای آنها می آورد نیز اختلاف نظر خواهند داشت بطوریکه بسیاری از مردم آنرا انکار می کنند و قائم هم گردن آنها را میزند". و از این احادیث معلوم می شود، همانطور که قرآن شریف باعث امتحان و نهایتاً اختلاف دینداران شد، کتابی که قائم بهمراه میآورد، نیز، باعث اختلاف بین دینداران خواهد شد؛ بعبارتی، " کتابی که قائم بر خلق می خواند و سبب فرار و پراکندگی ایشان می گردد همان تغییر حدود و احکام دینیه است که قبول آن بر خلق مشکل تر از هر چیز است"[xiii].
{ در قرآن کریم مذکور است که پیروان ادیان پس از ظهور پیامبران و نزول کتاب و بینات و علم، با هم اختلاف پیدا میکنند؛ چنانچه، در آیه 213 سوره بقره میفرماید: "... فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فيمَا اخْتَلَفُوا فيهِ وَ مَا اخْتَلَفَ فيهِ إِلاَّ الَّذينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ بَغْياً بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَ اللَّهُ يَهْدي مَنْ يَشاءُ إِلى صِراطٍ مُسْتَقيم، یعنی خداوند، پيامبران را برانگيخت؛ تا مردم را بشارت و بيم دهند و كتاب آسمانى، كه به سوى حق دعوت مىكرد، با آنها نازل نمود؛ تا در ميان مردم، در آنچه اختلاف داشتند، داورى كند. و در کتاب حق اختلاف و شبهه نیفکندند مگر همان گروه که بر آنان کتاب آسمانی آمد، برای تعدی به حقوق دیگران. پس خداوند به لطف خود اهل ایمان را از آن ظلمت شبهات و اختلافات به نور حق هدایت فرمود، و خدا هر که را خواهد به راه راست هدایت کند". همچنین، در آیه 4 سوره بینه میفرماید: " وَ ما تَفَرَّقَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّنَة، یعنی اهل كتاب اختلاف نكردند مگر بعد از آنكه دليل روشن براى آنان آمد!". و در آیه 19 سوره آل عمران آمده است: " وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْياً بَيْنَهُم ...، یعنی و كسانى كه كتاب آسمانى به آنان داده شد، اختلافى(در آن) ايجاد نكردند، مگر بعد از آگاهى و علم، آن هم به خاطر ظلم و ستم در ميان خود ...". و در آیه 14 سوره شورى آمده است: وَ ما تَفَرَّقُوا إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْياً بَيْنَهُمْ وَ لَوْ لا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ وَ إِنَّ الَّذينَ أُورِثُوا الْكِتابَ مِنْ بَعْدِهِمْ لَفي شَكٍّ مِنْهُ مُريب، یعنی آنان پراكنده نشدند مگر بعد از آنكه علم و آگاهى به سراغشان آمد؛ و اين تفرقه جويى بخاطر انحراف از حق بود؛ و اگر فرمانى از سوى پروردگارت صادر نشده بود كه تا سرآمد معيّنى باشند، در ميان آنها داورى مىشد؛ و كسانى كه بعد از آنها وارثان كتاب شدند نسبت به آن در شك و ترديدند، شكى همراه با بدبينى! و در آیه 4 سوره انعام میفرماید: وَ ما تَأْتيهِمْ مِنْ آيَةٍ مِنْ آياتِ رَبِّهِمْ إِلاَّ كانُوا عَنْها مُعْرِضين، یعنی هيچ نشانه و آيهاى از آيات پروردگارشان براى آنان نمىآيد، مگر اينكه از آن رويگردان مىشوند. و در آیه 23 سوره آل عمران میفرماید: أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذينَ أُوتُوا نَصيباً مِنَ الْكِتابِ يُدْعَوْنَ إِلى كِتابِ اللَّهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ يَتَوَلَّى فَريقٌ مِنْهُمْ وَ هُمْ مُعْرِضُونَ، یعنی آيا نديدى كسانى را كه بهرهاى از كتاب(آسمانى) داشتند، به سوى كتاب الهى دعوت شدند تا در ميان آنها داورى كند، سپس گروهى از آنان، روى مىگردانند، در حالى كه(از قبول حق) اعراض دارند؟ و در آیه 176 سوره بقره میفرماید: " ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ نَزَّلَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّ الَّذينَ اخْتَلَفُوا فِي الْكِتابِ لَفي شِقاقٍ بَعيدٍ، یعنی اينها، به خاطر آن است كه خداوند، كتاب را به حق، نازل كرده؛ و آنها كه در آن اختلاف مىكنند، در شكاف عميقى قرار دارند".
بنابراین، نزول آیات و بینات همواره سبب اختلاف می شود؛ معمولاً، گروهی آنرا قبول کنند و جمع کثیری از پیروان ادیان قبل از پیامبر جدید رویگردان می شوند؛ دلیل این رویگردانی و اعتراض از پیامبران که در تمامی دوران صورت گرفته، به سبب تعلق متدينين به دین خاص خود و پيامبر و کتاب آسمانی خويش می باشد: " وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ وَ قَفَّيْنا مِنْ بَعْدِهِ بِالرُّسُلِ وَ آتَيْنا عيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّناتِ وَ أَيَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ أَ فَكُلَّما جاءَكُمْ رَسُولٌ بِما لا تَهْوى أَنْفُسُكُمُ اسْتَكْبَرْتُمْ فَفَريقاً كَذَّبْتُمْ وَ فَريقاً تَقْتُلُونَ (بقره/87)، یعنی ما به موسى كتاب(تورات) داديم؛ و بعد از او، پيامبرانى پشت سر هم فرستاديم؛ و به عيسى بن مريم دلايل روشن ( بینات) داديم؛ و او را به وسيله روح القدس تأييد كرديم. آيا چنين نيست كه هر زمان، پيامبرى چيزى بر خلاف هواى نفس شما آورد، در برابر او تكبر كرديد؛ پس عدهاى را تكذيب كرده، و جمعى را به قتل رسانديد؟!". و در آیه 91 سوره بقره میفرماید: وَ إِذا قيلَ لَهُمْ آمِنُوا بِما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا نُؤْمِنُ بِما أُنْزِلَ عَلَيْنا وَ يَكْفُرُونَ بِما وَراءَهُ وَ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِما مَعَهُمْ قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنْبِياءَ اللَّهِ مِنْ قَبْلُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ، یعنی و هنگامى كه به آنها گفته شود: «به آنچه خداوند نازل فرموده، ايمان بياوريد!»مىگويند: «ما به چيزى ايمان مىآوريم كه بر خود ما نازل شده است.» و به غير آن، كافر مىشوند؛ در حالى كه حق است؛ و آياتى را كه بر آنها نازل شده، تصديق مىكند. بگو: «اگرايمان داريد، پس چرا پيامبران خدا را پيش از اين، به قتل مىرسانديد؟!»
بنابراین، همانطور که امت های قبل هنگام نزول کتاب آسمانی و بینات الهی اختلاف مینمودند عده ای می پذیرفتند و عده ای اعتراض می نمودند، در اینجا نیز، هشدارمشابهی به این امت داده شده است که مبادا مانند امم قبل که در وقت نزول پیامبر با کتاب و بینات متفرق شدند شما هم مثل آنان متفرق شوید و در رد و قبول آن به اختلاف افتید: " وَلاَ تَكُونُواْ كَالَّذِينَ تَفَرَّقُواْ وَاخْتَلَفُواْ مِن بَعْدِ مَا جَاءهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَأُوْلَـئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ ( آل عمران، 105)، یعنی و شما مسلمانان مانند مللی نباشید که پس از آنکه آیات روشن برای (هدایت) آنها آمد راه تفرقه و اختلاف پیمودند که البته برای آنها عذاب بزرگ خواهد بود". بنابراین، حدیث فوق که اظهار میدارد: کتاب قائم موجب اختلاف بین امت رسول اکرم (ص) میشود، تلویحاً، اشاره به این مطلب دارد که قائم شارع دیانتی جدید بوده و از مرسلین می باشد و کتابی جدید می آورد؛ و متعاقباً، سنت همیشگی اختلاف در میان این امت نیز رخ میدهد!}
و همچنین، در تفسیر آیه 15 سوره قلم: إِذَا تُتْلَى عَلَيْهِ آيَاتُنَا قَالَ أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ (هنگامیکه آیات ما بر او خوانده می شود می گویند اینها افسانه های خرافی پیشینیان است)، در صفحه 263 کتاب مهدی موعود، از کنز الفوائد از امام ششم، حضرت صادق (ع)، نقل شده که می فرمایند: بی دینان چون خبر ظهور قائم آل محمد را بشنوند آن را افسانه می پندارند و هنگامیکه او را ببینند می گویند: ما تو را نمی شناسیم و تو از فرزندان فاطمه زهرا علیهما السلام نیستی همچنان که مشرکین اینگونه سخنانی به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می گفتند.
در کتاب اربعین محدث بحرینی نقل شده که حضرت ابو عبدالله صادق بن محمد (ع) میفرماید: یظهر من بنی هاشم صبی ذو احکام جدیده فیدعو الناس و لم یجبه احد و اکثر اعدائه العلماء فاذا حکم بشیی لم یطیعوه و یقولون هذا خلاف ما عندنا من ائمه الدین، یعنی ظاهر می شود پیشوا و رئیسی از بنی هاشم ( اولاد رسول ص ) که دارای احکام جدید و تازه است و کسی دعوت او را اجابت نمی کند و اکثر دشمنانش از علما خواهند بود و چون حکم به چیزی بدهد می گویند این خلاف آنست که در پیش ما از ائمه دین است [xiv].
در کتاب الیواقیت والجواهر سید عبدالوهاب شعرانی حدیث ذیل مندرجست: یخالف (مهدی) فی غالب احکامه مذاهب العلماء فینقبضون منه لظنهم ان الله ما بقی من یحدث من بعد ائمتهم مجتهدا، یعنی حضرت مهدی احکامش بر خلاف آراء و فتوای علما میباشد، پس آنها از وی عصبانی و غضبناک میگردند، چون آنها گمان نمیکنند که خداوند دیگر بعد از پیشوایان دینیشان در مورد تغییر احکام هیچ صاحب اجتهاد و رای مخصوصی را بفرستند[xv]. انتهی
شیخ احمد احسائی در کتاب عصمة الرجعه در حدیثی در خصوص قائم موعود بیان زیر را از امام صادق (ع) آورده است: و لهذا ورد ان اکثرما یرد علیه المتفقهون لانه یحکم بالحق الذی اراه الله ایاه عن علم لا بشهادة شهود ... مضمون بفارسی، بیشتر اشخاصی که با (قائم) مخالفت میکنند فقها می باشند، زیرا او به حق حکم میکند و به آنچه خداوند به او می نمایاند امر می فرماید و احتیاجی به شهادت شهود ندارد[xvi].
و در صفحه 18 کتاب پیرامون ظهور حضرت امام مهدی آمده است: " علما گناهکار با او می جنگند پس به او می گویند: بر گرد، تو امام مهدی غایب نیستی"[xvii].
و در فصوص الحکم، در خصوص اعتقاد ابن عربی راجع به حضرت مهدی آمده است: " آنگاه که او (مهدی) ظهور کند فقها کمر بقتلش می بندند و اگر شمشیر به دست مهدی نباشد به فتوای فقها کشته می شود"[xviii].
همچنین، در احادیث مرویه یاران قائم را بعدد شهدای غزوه بدر کبری، 313 نفر، که در راه او بشهادت می رسند روایت شده است که این نشان دهنده قلت اصحاب آن حضرت می باشد، چرا که ظهور آن حضرت مخالف انتظارات مسلمین می باشد، چنانچه در تفسیر آیه هشتم سوره هود: وَلَئِنْ أَخَّرْنَا عَنْهُمُ الْعَذَابَ إِلَى أُمَّةٍ مَّعْدُودَةٍ، از حضرت باقر و حضرت صادق (ع) روایت شده که فرمودند: امت معدوده، يعنى اصحاب حضرت مهدى عجل الله فرجه در آخر الزمان كه سيصد و سيزده نفرند به تعداد سلحشوران جنگ بدر [xix].
در صفحه 1076 کتاب مهدی موعود آمده است: در غیبت نعمانی هم از بطائنی از آنحضرت این روایت را ذکر کرده و می گوید: در غیر این روایت حضرت فرمود: یکی از بزرگترین گرفتاری این است که صاحب الامر بصورت جوانی بسوی مردم بر می گردد. در حالیکه مردم خیال می کنند او پیرمردی سالخورده است.
همچنین، در صفحه 616 ترجمه جلد سیزدهم بحار الانوار توسط مرحوم حسن بن محمد ولی ارومیه رحمة الله علیه از فضیل ابن یسار روایت نموده از امام صادق (ع) که " چون قائم قیام میکند در مقابلش از جهال کسانی میایستند و مخاصمه میکنند که در جهالت و نادانی سخت تر و شدید تر میباشند از جهال ایام جاهلیت که در مقام رسول خدا (ص) ایستادند و با وی مخاصمه کردند، عرض کردم این چگونه میباشد فرمود رسول خدا بخلایق مبعوث گردید در حالتی که ایشان ببتهائی که از سنگ و چوب و تخته ساخته شده بودند عبادت می کردند و قائم (ع) ما در وقتیکه قیام مینماید بخلایق مبعوث میشود در حالتیکه همه ایشان کتاب خدا را بعقاید باطله خود تاویل میکنند و بعقاید خود بآیات آن حجت و دلیل می آورند بعد از آن فرمود آگاه شوید بخدا سوگند یاد می کنم هر آینه عدالت آنحضرت بایشان میرسد در حالتی که در توی خانه ها هستند چنانچه سرما و گرما داخل خانه میگردد"[xx].
جناب ابوالفضل گلپایگانی، درتوضیح حتمی بودن امتحانات الهی می فرمایند: " و هم معلوم است که اگر ظهور موعود بر وفق مأمول و معتقدات قوم وقوع یافتی هرگز این حوادث واقع نشدی و باب امتحان و افتتان که سنت حتمیه الهیه است مسدود ماندی نه کسی از کسی تبری جستی و نه نفسی نفسی را واجب القتل خواندی...و حال آنکه آیات صریحه قرآنیه و احادیث کثیره اسلامیه و انذارات بلیغه بیانیه کل را اعلام فرموده بود که هرگز ظهور موعود بر وفق مامول قومی نشود و همواره ظهور حق خارق اوهام و عقاید ملل قبل باشد چنانکه فرموده است: أَفَكُلَّمَا جَاءكُمْ رَسُولٌ بِمَا لاَ تَهْوَى أَنفُسُكُمُ اسْتَكْبَرْتُمْ فَفَرِيقاً كَذَّبْتُمْ وَفَرِيقاً تَقْتُلُونَ، یعنی هر زمان رسولی برای شما فرستاده شد، بر خلاف نفس و هوای شما، استکبار کردید و بعضی را تکذیب نمودید و گروهی را کشتید (آیه 87 سوره بقره)"[xxi].
در باب قائمیت فرزند امام حسن عسکری (ع)
برخی از شیعیان معتقدند که موعود اسلام، قائم آل محمد، فرزند امام حسن عسکری (ع) است که در 5 – 6 سالگی در سرداب خانه سامره غیبت نموده است. لازم بذکر است که " این فرزند ابدا در مرآی و منظر عمومی قرار نگرفته و جامعه او را به چشم ندیده است"[xxii] و حتی درباره وجود چنین فرزندی تا مدتها چیزی نمی دانسته اند. ارتباط با امام دوازدهم در طول مدت غیبت صغری، 70 سال، توسط چهار نفر، نواب اربعه، که نمایندگان خاص امام غائب بودند صورت گرفت که تنها خودشان موید رابطه شان با امام غائب بوده اند، و در طول این 70 سال، " مراسلات شیعیان و وجوهات و نذورات آنان را برای مقام مقدس امامت دریافت می کردند"[xxiii]. همچنین، تمامی روایات نقل شده در مورد امام غائب از اشخاصی است که هیچ کدام معصوم نبوده و جائزالخطا می باشند. در این مقام، این مطلب را از جهات مختلف مورد بررسی قرار می دهیم.
1) روایات نقل شده در خصوص تولد قائم
در ابتدا باید گفت که راوی تمامی حکایات نقل شده در خصوص تولد قائم، حلیمه یا حکیمه خاتون، که دختر امام محمد تقی و خواهر امام علی نقی و عمه امام حسن عسکری معرفی شده است، اسمش در تواریخ قدیمه نیست، فی المثل " در ارشاد مفید و برخی از منابع علم انساب چنین دختری برای امام جواد (ع) ذکر نشده است "[xxiv] و همچنین، " صاحب کتاب جنات الخلود که از کتب معتبره شیعه است اسم او را ذکر نکرده و در شرح حال امام جواد (ع) میگوید که آنحضرت دو دختر داشتند یکی بنام فاطمه و دیگری بنام امامه، و ذکری از حلیمه یا حکیمه خاتون نیست"[xxv] و نام ایشان ناگهان در زمان امام حسن عسکری می آید که داستان تولد قائم را بنحوی عجیب نقل می کند، که اختلاف روایات در مورد تولد قائم بسیار زیاد و متناقض می باشد. فی المثل، اختلاف اقوال و اخبار درباره اسم مادر قائم با استناد به بحار الانوار مجلسی می توان از نامهای نرجس، صیقل، صقیل، زینب، ملیکه، ریحانه، سوسن نام برد. اختلاف تاریخ تولد امام دوازدهم به روایات زیر نقل گردیده است: " اول رمضان 254 (کمال الدین: 473 و 474)، 15 شعبان 254 (مسار الشیعه: 61)، 8 شعبان 255(تاریخ قم: 204/ دستور المنجمین: 354 پ)، 15 شعبان 255 (کافی: 1/514/ کمال الدین: 430 و غیبت شیخ:141)، 8 شعبان 256 (کمال الدین: 432/ غیبت شیخ: 241 – 242)، 8 شعبان 257 (دلائل الامامه: 270 – 271 و 272/ هدایه خصیبی: 334، 355 و 378)، 15 شعبان 257 (دلائل الامامه: 271)، 19 ربیع الاول 258( وفیات الاعیان 4: 176)، 23 رمضان 258 (مطالب السئول:89 / کشف الغمه 3: 227) و سال 259 بدون تعیین روز و ماه (مصحح تاریخ الائمه ابن ابی الثلج: 88) و ..."[xxvi] انتهی ( مگر ذکر تاریخ دقیق تولد ایشان، حتی بگوییم بعد از غیبتشان، خطری برای امام غایب بوجود می آورد که هیچ وقت این مسئله روشن نشد؟ حتی نوابان اربعه نیز که با امام در تماس بودند چنین نکردند!).
روایت حکیمه خانم درخصوص تولد فرزند امام حسن عسکری هم بسیار ضد و نقیض است. فی المثل، در صفحه 3 ترجمه بحارالانوار مجلسی حکیمه خاتون روایت می کند: در وقت تولد فرزند نرجس (قائم موعود)، من با نرجس بخواب رفتیم و نفهمیدم چطور طفل به دنیا آمد، در صورتیکه در صفحه 4 حکیمه خاتون می گوید، چون طفل از شکم مادر بیرون آمد بزمین افتاد و سجده کرد. در صفحه 7 از قول حکیمه خاتون آمده: شنیدم طفل در شکم مادرش اتی امرالله را تلاوت می کرد من ترسیدم امام حسن عسکری فرمود که از کار خدا تعجب مکن ... و در صفحه 12 می گوید: که ابدا آثار حمل در نرجس مشاهده نکردم و شک کردم تا آنکه امام فرمود همه ما همینطور هستیم که تا حین تولد آثار حمل در مادر ما مشاهده نمی شود (اگر این حالات برای همه ائمه اتفاق می افتد، چطور عمه ایشان دچار شک و شبهه شده و تا حالا این موضوع را ندیده بودند و یا هیچ اطلاعی نداشتند، کسی که دختر یک امام، خواهر یک امام، و عمه یک امام باشد، نمی داند که آثار حمل در مادر امام ظاهر نمی شود!) و در جای دیگر میگوید نزد نرجس رفتم و او را تجسس کردم و آثار حمل در وی ندیدم و تعجب کردم و امام حسن عسکری فرمودند ما جماعت اوصیا آثار حمل نداریم و از ران راست مادر خود خارج می شویم (در صورتیکه، در جلد 2 اصول کافی، علامه کلینی در باب کیفیت ولادت ائمه علیهم السلام صفحه 225 به بعد روایات زیادی آورده است که امام در شکم مادرش میشنود، و یا چون امام از شکم مادرش فرود می آید و ...).
همچنین، در همین روایات حکیمه خاتون بیان میکند که بعد از چهل روز از تولد طفل به منزل امام حسن عسکری رفتم و آن طفل را دو ساله دیدم و تعجب کردم. امام فرمود: ای عمه تعجب مکن، ما اوصیا هر ماه به قدر یک سال دیگران رشد می کنیم. در صفحه 7 درباره رشد ائمه می گوید هر ماه بقدر یک سال، در صفحه 10 می گوید هر روز به قدر یک سال و در صفحه 12 می گوید هر روز به قدر یک جمعه (هفته) و هر جمعه به قدر یک سال .
به هر حال، این تناقض های بیشمار که چند نمونه از آن ذکر شد، مسائلی است که نمی توان نادیده گرفت و این اختلافات، نشانه تزلزل اصل مطلب می باشد.
2) اتفاقاتی که بعد از رحلت امام حسن عسکری (ع) در میان شیعیان رخ داد
در این مقام، نگاهی می اندازیم به اتفاقاتی که بعد از رحلت امام حسن عسکری در میان شیعیان رخ داد؛ چنانچه، در صفحه 107 از کتاب خاندان نوبختی، تألیف دانشمند فقید، عباس اقبال آشتیانی، آمده است: " امام یازدهم حضرت امام ابو محمد حسن بن علی عسکری بروایت شیعه در روز جمعه هشتم ربیع الاول سال 260 بعد از پنج سال و هشت ماه و پنج روز امامت در سّر من رأی وفات یافت در حالیکه ظاهرا از آن حضرت فرزندی در مشهد و مرآی عامه باقی نبود و خلیفه عصر یعنی المعتمد علی الله (256- 279) بهمین جهت امر داد خانه امام و حجرات آنرا تفتیش کردند و جمیع آنها را مهر نمودند و عمال او در پی یافتن فرزند آن حضرت کوشیدند و زنان قابله را بتحقیق حال کنیزکان امام یازدهم گماشتند و چون یکی از ایشان اظهار داشت که کنیزکی از آن امام حامله است او را در اطاقی مخصوص منزل دادند و خادمی را با کسان او و چند زن بر او موکل کردند ... خلیفه و یاران او در یافتن فرزند امام یازدهم جهد بسیار بکار بردند و چون به نتیجه ای نرسیدند و کنیزکی که در حق او توهم حمل رفته بود پس از دو سال تحت نظر ماندن فرزندی نیاورد رأی خلیفه بر تقسیم میراث حضرت امام حسن عسکری قرار گرفت"[xxvii].
همچنین، "مادر امام حسن عسکری (ع) (حُدَیث که با نام جدّه و امّ الحسن شناخته می شد) حتی اظهار می فرمود که ایشان در زمان رحلت آن حضرت هنوز چشم به جهان نگشوده و در بطن مادر بوده اند (دستور المنجمین: 345 پ. منابع دیگر این اظهار را به یکی از کنیزان حضرت عسکری (ع) نسبت داده اند که ادعا کرد خود (کمال الدین: 474و 476) یا کنیز دیگر (کافی 505:1/ کمال الدین 43) حامله است). همچنین در وصیت نامه ای که از حضرت عسکری (ع) به جای مانده بود ایشان تنها از مادر خود نام برده است (الفصول العشرة: 348 و 357/ غیبت شیخ: 75 و 138)"[xxviii].
باری، پس از رحلت امام یازدهم، شک و تحیری فراگیر و عمومی در میان شیعیان رخ داد، و " شیعه بشعب بسیار تقسیم شد و چهارده فرقه از آن میان برخاست که جمعی منکر فرزند داشتن امام یازدهم و گروهی در این باب متردّد و طایفه ای معتقد ختم امامت و جماعتی مدعی غیبت امام یازدهم و رجعت آن حضرت بودند..."[xxix].
در صفحه 162، مرحوم اقبال آشتیانی در باب تعداد فرق شیعه بعد از رحلت امام یازدهم مینویسد: "... در آن ایام هر کس باظهار مقاله ای در باب امامت میپرداخته و جماعتی را دور خود جمع میکرده است و تا مدتی نزاع بر سر جانشین امام یازدهم باقی بوده و به تدریج بر چهارده فرقه فوق، فرق دیگری نیز اضافه شده است که در جمع به بیست فرقه رسیده"، که نمونه هایی از این فرق را جهت استحضار ذکر می کنیم:
" 1 - طرفداران زنده بودن امام یازدهم و غیبت و رجعت آن حضرت بعنوان مهدی، 2- معتقدین برحلت امام یازدهم و قیام آن حضرت بعد از رحلت، 3- منکرین فرزند داشتن امام یازدهم اصلا و معتقد بحامله بودن یکی از کنیزکان آن حضرت بپسری که بادعای ایشان هر وقت آن کنیزک آن پسر را بدنیا بیاورد ولو پس از صد سال دیگر باشد بعد از امام یازدهم مقام امامت دارد، 4- طرفداران انقطاع امامت پس از رحلت امام یازدهم بعلت معصیت مردم و غضب خداوند، 5- مشکوکین در باب امامت معتقد برحلت امام یازدهم و خالی نماندن زمین از حجت ولی منتظر روشن شدن مسئله امامت، 6- طرفداران پسر منتظر امام یازدهم بنام محمد ولی معتقد برحلت و رستاخیز او، 7- کسانیکه در باب فرزند داشتن یا نداشتن امام یازدهم در شبهه بوده اند و در انتظار آنکه مسئله روشن شود فرزند داشتن امام یازدهم را فعلا پذیرفته بودند، 8- طرفداران سیزده امام یعنی قائلین برحلت امام دوازدهم و معتقد بامامت پسری از آن حضرت، 9- طرفداران حلاج (وی به دوازده امام بیشتر عقیده نداشته میگفته است که امام دوازدهم وفات یافته و دیگر امامی ظاهر نخواهد شد و قیام قیامت نزدیک است)..."[xxx] انتهی.
باری، سؤالی که در این مقام به ذهن متبادر می شود اینکه، اگر در احادیث شیعه صراحتا بشارت به قیام امام دوازدهم به عنوان قائم موعود داده شده است، پس این هنگامه عظیم و بوجود آمدن 20 فرقه در میان شیعه از بحر چه بوده است؟
3) اعتقاد به غیبت پسر امام حسن عسکری (ع)
در ارتباط با اعتقاد به غیبت پسر امام حسن عسکری (ع) در کتاب خاندان نوبختی آمده است: " ... در عصر بروز این هنگامه که از عهد معتمد خلیفه تا زمان مقتدر طول کشید و در آن مدت فرقه امامیه از هر طرف معرض آزار و تعرض قرار گرفتند ... "[xxxi]، ابوسهل نوبختی در طول دوره 51 ساله از عمر خود، بر فرقه امامیه اثنی عشریه ریاست داشته " و تقریبا هدایت این فرقه در آن ایام با او و سایر افراد خاندان نوبختی بوده است که بزرگترین دوره های بحرانی برای فرقه قطعیه اثنی عشریه محسوب می شود... پس از وفات امام یازدهم و نماندن فرزندی به ظاهر از آن حضرت ... که این پیش آمد در آن دوره نه تنها مخالفین طایفه امامیه را در مخالفت جسور کرد بلکه مومنین باین مذهب را هم دچار اضطراب و حیرت عجیبی نمود و چنان اختلافی در میان ایشان بروز کرد که بچهارده فرقه منشعب شدند و هر فرقه فرقه دیگر را تکفیر و لعن کرد و نزدیک شد که بر اثر این اختلافات و سعی دشمنان امامیه، اساسی که در نتیجه سالها زحمت و محنت قوام گرفته بود در هم فرو ریزد..."[xxxii].
همچنین، " محمد بن ابراهیم نعمانی در کتاب غیبت خود ( غیبت نعمانی: 21، 157، 160، 165، 170، 172، 186) مینویسد که اکثریت مطلق شیعیان در عراق (در واقع تمام جامعه شیعه با چند استثنای معدود) همه یک سر در شک و تزلزل شدید بودند و هر یک بنحوی وجود امام غایب را انکار می کردند. در مناطق شرقی تر بلاد شیعه نیز وضع بهتر از این نبود چه که چند سال بعد از این، شیخ صدوق جامعه شیعه در خراسان و حتی علمای مورد احترام آنان را در شک و تحیر عمیق یافت (کمال الدین: 2-3)"[xxxiii]. باری، دقیقا در یک چنین وضعیتی بود که اعتقاد به غیبت امام دوازدهم در بین شیعیان اساس گرفت و منتشر شد و جزو معتقدات قطعیه شیعه اثنی عشری گردید، چنانچه " پس از رحلت حضرت عسکری (ع)، آن عده از شیعیان که وجود و امامت فرزند ایشان را پذیرفتند مستمرّی و حقوق خود را طبق معمول دریافت می کردند و آن عده که منکر چنین عقیده ای شدند، مستمرّیشان قطع شد (کافی: 1: 479، 501-503، 509، 516، 518)"[xxxiv].
قابل توجه است که مرحوم اقبال آشتیانی در صفحه 110 همان کتاب مینویسد: " ابن الندیم در الفهرست در باب غیبت ابوسهل رأی خاصی که هیچکس نیز قبل از او باظهار آن نپرداخته بوده نسبت می دهد و آن اینکه، ابوسهل می گفته است که من به امامت فرزند امام یازدهم یعنی حضرت قائم معتقدم ولی می گویم که امام دوازدهم در حال غیبت رحلت یافته و فرزند او در حال غیبت جانشین او گردیده و این ترتیب یعنی انتقال امامت از پدر بفرزند در غیبت دوام خواهد داشت تا آنکه مشیت الهی باظهار امام غایب قرار بگیرد...؛ سپس استاد اقبال آشتیانی ادامه میدهد: ابو سهل که از شهادت دهندگان بولادت و رویت و غیبت امام دوازدهم و از تصویب کنندگان مقام نیابت و وکالت شیخ ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی بوده، از بزرگترین کسانی است که مسئله غیبت را موافق عقیده امامیه دفاع و تقریر و در کتب خود مدون کرده و بعد از او علمای دیگر این فرقه در این طریق هم از او پیروی نموده اند و اگر هم چنان عقیده ای را که ابن الندیم باو نسبت میدهد در اول کار اظهار نموده بوده، باقرب احتمالات بعدها بتصحیح آن پرداخته و رأیی را که جمهور امامیه پذیرفته اند بیان و دفاع کرده است".
حال آیا پیدایش عقیده نسبت به غیبت امام دوازدهم، که با توجه به قرائن روشن و معلومی بصورت روایات و احادیث پدیدار شده، صرفا جهت حفظ و نگهداری ضعفای ناس در آن زمان نبوده که بعدا آن شواهد معلوم و روشن از بین رفته و به صورت یک اعتقاد در آمده است؟ چنانچه، در صفحه 98 کتاب تاریخ عمومی حدیث، نوشته دکتر مجید معارف، آمده است: " از مهمترین انگیزه های جعل حدیث از همان آغاز، نصرت مذاهب بوسیله طرفداران هر کدام از فرقه ها بوده است"[xxxv].
در توجیه این نوع نگرش، در شرح حدیثی از علی بن یقطی در صفحه 192 جلد دوم اصول کافی آمده است: " اگر بما گویند: این امر (ظهور دولت حق) تا دویست سال دیگر واقع نمیشود، دلها سخت شود و بیشتر مردم از اسلام برگردند، ولی می گویند: چقدر زود می آید، چقدر بشتاب میآید، برای اینکه دلها گرم شود و گشایش نزدیک گردد"؛ و سپس در صفحه 193 همان ماخذ آمده است: " و اما آنچه علی بن یقطین بپدرش گفت مطلبی است صحیح و متین که مضمون آن را هم مرحوم صدوق در علل الشرایع خود از حدیثی نقل میکند و توضیحش اینست که: موضوع امید و آرمان در اخبار و روایات و هم در علم روانشناسی امروز از موثرترین موجبات پیشرفت و ترقی انسان بشمار آمده است، و بر عکس یأس و نومیدی از بزرگترین بلاها و موجبات سقوط و انحطاط معرفی شده است تا آنجه که یأس از رحمت خدا در ردیف گناهان کبیره قرار گرفته است. امر ظهور و فرج امام زمان علیه السلام و پیشرفت دولت حق و عزت مومنین امریست قطعی و مسلم و ضروری نزد شیعه ، ولی مصلحت و واقع بینی خدای تعالی چنین اقتضا کرده است که به آن سرعتیکه اصحاب ائمه علیه السلام انتظارش را داشتند واقع نشود ، بلکه برای مدت مدید و نامعلومی بطول انجامد ، تا مومنین راسخ از منافقین ظاهری مشخص گردند و نیز همه شیعیان با آرزو وامیدیکه نسبت به ظهور آنحضرت دارند، چون وقتش را نمی دانند و احتمال میدهند در زندگی آنها آنحضرت ظهور فرماید، از اینجهت با روحی زنده و با نشاط وظایف دینی و اجتماعی خود را انجام میدهند ... اگر بآنها بگویند، ظهور دولت حق تا دویست یا سیصد یا هزارو بیشتر بطول میانجامد که در آنصورت ملال و افسردگی همه را فرا گیرد و بلکه از آن جهت که انسان طبعا به آرزو و امید راغب تر و شایق تر است ، دینیکه او را ملول و افسرده کند ، رها می کند و در پی کسی میرود که به او وعده های زود و خوش ظاهر دهد ، اگر چه پوشالی و تو خالی باشد"[xxxvi].
4) از دلایل غیبت و ریشه تاریخی آن
دلایل متناقضی با علت غیبت امام (خوف از اعداء و ترس از دشمنان) که در بین شیعیان منتشر شده بود، در روایات تاریخی دیده می شود، که در خور تأمل و تعمق میباشد: " اکنون دیگر همه معتقد بودند که اگر امام غایب فی الواقع (چنان که سفیر اول، جناب عثمان بن سعید، در اولین روزهای غیبت گفته بود) به خاطر خوف جانی به غیبت رفته بود و حقیقتا اگر 313 نفر هوا دار شمشیر زن – چنان که در روایتی گفته شده (کمال الدین: 378، شیخ مفید نیز رساله ای در پشتیبانی از این نظریه نوشته که با عنوان "الرسالة الثالثة فی الغیبه" به چاپ رسیده) – می یافت قیام می فرمود دیگر موقع خروج و ظهور ایشان بود چه همه شرط موجود بود و هم مانع مفقود ..."[xxxvii]، " چنانچه، در پایان قرن سوم، ائمه زیدیه در یمن و شمال ایران فرمانروایی های مستقل خود را بنیاد نهاده بودند. در نیمه اول قرن چهارم با به قدرت رسیدن سلسله طرفدار شیعه آل بویه در ایران و استیلای آنان بر بغداد و خلافت عباسی و به قدرت رسیدن آل حودان در شام، وضع سیاسی در همه جا به طور بی نظیری به نفع شیعه تغییر کرد و رجال شیعه چنان در همه مناصب و مقامات حکومت جا گرفته و نفوذ اجتماعی این مذهب در چنان حد بالا رفته بود که مورخان غربی امروز آن قرن را "قرن شیعه" می خوانند"[xxxviii]. در هر صورت، امام غایب حتی در چنین شرایط خاصی که برای شیعیان وجود داشت در هیچ مجمعی از شیعیان حاظر نشد تا مردم را از تفرق و تشتت عقیده نجات دهد و حکمت غیبت خود را ذکر فرماید و بعد به غیبت خود ادامه دهد!
اما مطلب دیگری که در خور تحقیق میباشد اعتقاد تاریخی به وجود غیبت می باشد (که این خود می تواند مبحثی در باب علم روانشناسی باشد که چرا در تاریخ ادیان، زمانی که پیروان یک آئین دچار یأس و نومیدی می شوند به چنین عقیده ای متمسک میشوند، چنانچه اعتقاد به غیبت در یهودیان، مسیحیان و ادیان دیگر نیز وجود دارد). باری، " بنا بر روایات تاریخی پس از وفات حضرت رسول اکرم (ص)، شنیده شد که صحابه ایشان اظهار کرد که، حضرت محمد (ص) وفات نفرموده و تنها از نظر ها غائب شده است تا بعدا مراجعت نماید و " دست و پای کسانی را که بدو نسبت وفات دهند قطع کند" (سیره ابن هاشم 305:4- 306 / تاریخ طبری 200:3 – 201)"[xxxix]. " ادعای مشابه پس از شهادت امام علی (ع) شنیده شد که گروهی ادعا کردند آن حضرت همچنان زنده است و نخواهد مرد تا آن که سراسر جهان را فتح کند و عرب را به انقیاد و اطاعت امر خود وادار سازد (کتاب البیان و التبیین جاحظ 81:3 / مقتل امیر المومنین ابن ابی الدنیا: 116و 117 / فرق الشیعه نوبختی: 44-40 / المقالات و الفرق سعد بن عبدالله اشعری: 19-20)"[xl]. "همین ادعا بار دیگر پس از در گذشت فرزند آن حضرت محمد بن الحنیفه در سال 81 هجری مجددا شنیده می شود که بسیاری از هواداران وی می گفتند که وی نمرده است بلکه خود را از مردمان پنهان کرده و سر انجام در آخر الزمان ظهور خواهد کرد " تا جهان را از عدل و داد پر کند پس از آنکه از ظلم وجور آکنده شده باشد (کتاب " الکیسانیه فی التاریخ و الادب" و داد القاضی: 168 به بعد)"[xli]. همچنین، " نگارندگان کتب ملل و نحل، نوع دیگری از این عقیده را ذکر میکنند ... که امام صادق (ع) در واقع رحلت نفرموده بلکه در غیبت رفته و در آینده به عنوان قائم باز خواهد گشت. و یا مولف کتاب الشجره می گوید که ناوویسه معتقدند امام صادق (ع) وفات نکرده بلکه در جزیره ای از جزایر دریای مغرب زندانی است"[xlii]. و باز، " پس از درگذشت حضرت موسی بن جعفر (ع) به سال 183، گروهی از بر جسته ترین یاران آن حضرت و وکلای ایشان در نقاط مختلف به این نظریه گراییدند که امام زنده است جز آن که از نظر ها پنهان گردیده و به زودی به عنوان قائم آل محمد ظاهر خواهد شد ..."[xliii].
بنا به گفته ابوسهل نوبختی در صفحه 94 کتاب التنبیه، " بطور کلی اعتقاد به آن که یکی از ائمه حق در آینده غیبت نموده و سپس به عنوان قائم آل محمد ظهور خواهد کرد در ذهنیت شیعه سابقه استوار دارد"[xliv]. این نوع نگرش را در مندرجات دیگر نویسندگان اسلامی نیز می توان مشاهده کرد، چنانچه در صفحات 166- 167 کتاب تاریخ فلسفه در جهان اسلامی، نوشته دانشمندان حنا فاخوری و خلیل جر آمده است: "...از آنجا که شیعیان مورد شکنجه و ستم خلفا واقع شده بودند...و تشیع مذهب ستمدیدگان و محرومانی شد که علیه قدرت طبقه حاکمه برخاسته بودند، در این احوال اندیشه مهدویت ظهور کرد... اولین بار که به این معنی دقیقش بر می خوریم، آغاز قیام مختار است در کوفه. مختار مدعی بود که محمد بن حنیفه مهدی منتظر است و در این روزگار کوفه مهد آشوبها و فتن بود. مختار و محمدبن حنیفه هر دو وفات یافتند ولی اندیشه مهدویت همچنان زنده ماند و به طور سریع نشر یافت. کسانی که به مهدویت معتقد بودند میگفتند که مهدی نمرده است و روزگاری باز می گردد و از اینجا بود که فکر غیبت و رجعت که اکثر فرق شیعه بدان معتقدند نهج یافت. همچنین، اسماعیلیان نیز به دو گروه تقسیم شدند: گروهی به اسماعیل پسر بزرگ امام جعفر صادق (ع) پیوسته و معتقد بر اینکه او نمرده است و اسمائیل قائم و مهدی منتظر است که برای نجات امت خود باز خواهد گشت. دسته دیگر می گویند که امامت بعد از امام جعفر صادق به محمد بن اسمائیل رسید و او نمرده است و قائم و مهدی و خاتم پیغمبران است. در اعتقادات اسماعیلی اندیشه مهدویت و عقیده به امام زمانی که روزی باز می گردد تا بر بنی عباس غلبه جوید و عدل و صلح را در زمین جایگزین استبداد و ستم سازد نیز پدیدار شد"[xlv]. همچنین، " پیروان مغیریه، اصحاب مغیرة بن سعید، بعد از وفات حضرت امام محمد باقر (ع)، معتقد شدند که محمد بن عبدالله بن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب (ع) نمرده و زنده است و مهدی میباشد. پیروان محمدیه، که بعد از حضرت امام علی النقی (ع) پسرش محمد را که در حیات آن حضرت وفات یافت امام می دانند و می گویند نمرده و زنده است و اوست قائم مهدی ... . پیروان عسگریه امام حسن عسکری (ع) را قائم غایب می دانند و می گویند که او نمرده و بعضی گفتند وفات کرده و بعد از آن زنده شده ... "[xlvi].
حال با تمام این تفاسیر، اعتقاد بوجود احادیثی که امام دوازدهم، قائم موعود میباشد جای بسیار تردید می باشد و پیداست که اصلا چنین اعتقادی وجود نداشته است. در تأیید این ادعا، در ادامه این مبحث، به ذکر مطالبی می پردازیم که با قائمیت پسر امام حسن عسکری (ع) متناقض میباشند.
5) اعتقاد به قائمیت ائمه اطهار
علاوه بر اعتقادات مذکور فوق که با عقیده قائمیت امام دوازدهم منافات دارد، احادیثی موجود است که از آنها این نتیجه حاصل میشود که احادیث مربوط به اینکه قائم آل محمد، امام دوازدهم شیعیان می باشد در دوران ائمه وجود نداشته و یک چنین عقیده ای در بین مسلمین نبوده است و شیعیان ائمه اطهار را در یومشان قائم موعود می دانستند و منتظر خروج او بودند (جالب توجه آنکه در این احادیث وقتی از هر یک از ائمه سوال می شود که آیا او قائم موعود می باشد، اصلا ذکری از این مطلب که قائم امام دوازدهم میباشد نیست!).
مجلسی در مجلد بحار در باب کیفیت خروج قائم از ابو بصیر روایت می کند: که گفتم به حضرت ابی عبد الله که آیا تویی صاحب ما یعنی قائم موعود آن حضرت فرمود من صاحب شما باشم پس پوست بازوی خود را گرفت و کشید و فرمود من پیر و کبیر السن شده ام و صاحب شما جوانی نو رسیده باشد. در جلد دوم اصول کافی، صفحه 141 آمده است: " ابو حمزه گوید: خدمت حضرت صادق (ع) رسیدم و عرض کردم: صاحب الامر شمائید؟ فرمود نه گفتم: پسر شماست؟ فرمود نه گفتم پسر پسر شماست؟ فرمود نه گفتم پسر پسر پسر شماست؟ فرمود نه گفتم پس او کیست؟ فرمود: همان کسی است که زمین را پر از عدالت کند، چنانکه پر از ظلم و جور شده باشد. او در زمان پیدا نبودن امامان بیاید، چنانکه رسول خدا صلی الله علیه و آله در زمان پیدا نبودن رسولان مبعوث شد. و باز در جلد دوم اصول کافی، صفحه 142 آمده است: ایوب بن نوح گوید بحضرت رضا علیه السلام عرض کردم: من امیدوارم که شما صاحب الامر باشید، و خدا امامت را بدون شمشیر و خونریزی بشما رساند ....انتهی. و باز از همان مأخذ در صفحه 143 آمده است: عبدالله بن عطا گوید: بامام باقر علیه السلام عرض کردم: شیعیان شما در عراق بسیارند و بخدا مانند شما هم در خاندانت کسی نیست، پس چرا خروج نمیکنی؟ فرمود: ای عبدالله بن عطا! تو گوشهایت را برای بیخردان می گستری بخدا که من صاحب شما نیستم ... انتهی. و همچنین در صفحه 946 مهدی موعود در قرب الاسناد از ابن اسباط روایت می کند که بزنطی گفت: شنیدم امام رضا (ع) می فرمود: ابن ابی حمزه گمان میکرد که جعفر (گویا مقصود جعفر بن بشیر است از شاگردان آن حضرت بوده است) خیال می کند، پدرم (حضرت موسی کاظم) قائم آل محمد است... انتهی.
6) احادیث در خصوص جوانی قائم هنگام ظهور
از طرف دیگر، احادیثی موجود میباشد که اشاره به جوانی قائم هنگام ظهور دارد. جالب توجه است که ابوسهل نوبختی که در سالهای اولیه غیبت امام دوازدهم می زیسته، در کتاب التنبیه صفحات 93 – 94 حتی به برخی شیعیان که اعتقاد به غیبت حضرت موسی بن جعفر (ع) و سپس قیام ایشان که بیش از یکصد و پنج سال می گذشته ایراد میگیرد، چرا که این مدت از حداکثر عمر عادی مردمان بیشتر میباشد. ذهنیت به یک چنین استدلالی، حدیثی است که در صفحه 458 رجال کشی از حضرت رضا (ع) آمده است: " اگر خداوند می خواست عمر کسی را به خاطر احتیاج جامعه به او طولانی کند عمر پیامبر اکرم (ص) را طولانی کرده بود"[xlvii]. از جمله احادیثی که اشاره به جوانی قائم دارد، حدیثی است که در غیبت شیخ طوسی، الغیبة صفحه 420، روایت کرده از امام صادق (ع) که فرمود: " اگر خروج کند قائم (ع) هر آینه انکار میکنند او را مردم. رجوع می نماید به سوی ایشان در حالتی که جوانی است موفق". و در صفحه 1076 کتاب مهدی موعود آمده است: شیخ صدوق در کمال الدین از حضرت صادق (ع) روایت میکند که فرمود: ... کسی که عمرش از چهل سال تجاوز کرده است، صاحب الامر نیست. و همچنین، در غیبت شیخ طوسی، الغیبة صفحه 420، روایت شده از امام صادق (ع) که فرمود: " ظاهر می شود آن حضرت (قائم)، جوان موفق سی ساله". و در حدیثی، در جلد دوم اصول کافی، صفحه 486، حکم بن ابی نعیم در مدینه از امام محمد باقر (ع) میپرسد که آیا ایشان قائم موعود هستند و امام در جواب میفرمایند: " ای حکم! چگونه من او باشم، در صورتیکه به 45 سال رسیده ام و حال آنکه صاحب این امر از من بدوران شیر خوارگی نزدیکتر و هنگام سواری چالاک تر است". و یا حدیثی که در صفحه 1076 کتاب مهدی موعود آمده است: در غیبت شیخ از ابوبصیر از حضرت صادق (ع) روایت کرده که فرمود چون قائم ظهور کند مردم منکر وی می شوند ، زیرا او بصورت جوان موفقی بسوی مردم بر می گردد و جز آنها که خداوند در عالم ذر از آنان پیمان گرفته باشد کسی بر اعتقاد سابقش نسبت به او باقی نمی ماند. و ایضا، در همان صفحه از کتاب مهدی موعود آمده است: در غیبت نعمانی هم از بطائنی از آنحضرت این روایت را ذکر کرده و می گوید: در غیر این روایت حضرت فرمود: یکی از بزرگترین گرفتاری این است که صاحب الامر بصورت جوانی بسوی مردم بر می گردد. در حالیکه مردم خیال می کنند او پیرمردی سالخورده است.
7) احادیثی پیرامون قیام قائم و تولد او در آخر الزمان
در صفحه 217 مهدی موعود، از پیغمبر اکرم (ص) روایت شده که فرموده اند: مثل اهل بیت من میان امت مانند ستارگان آسمان است که چون ستاره ای غروب کند ستاره دیگری بدرخشد و چون بامامی برسید که دستها به طرف وی دراز کنید و با انگشتان باو اشاره نمائید ملک الموت میاید و او را میبرد و شما در طول روزگار بی سرو سامان میمانید حتی اولاد عبدالمطلب از این بی سر و سامانی بی نصیب نخواهند بود! و هنگامی که بدینجا کشید، خداوند ستاره شما را آشکار گرداند. پس حمد خدا نموده او را پذیرش کنید. و همچنین مجلسی در بحار الانوار از ابو سعید خراسانی گفته است: از حضرت ابی عبدالله علیه السلام پرسیدم که مهدی و قائم یکی است فرمود بلی پس پرسید که چرا او را مهدی نامیده اند فرمود بجهت اینکه او هدایت می فرماید به هر امر مخفی مستوری و بجهت این بقائم نامیده شده است که او قیام می فرماید پس از آنکه بمیرد و فوت شود هر آینه او قیام خواهد فرمود به امری بزرگ. در تأئید احادیث فوق در صفحه 217 کتاب مهدی موعود آمده است: شلمغانی مزبور از ابراهیم بن ادریس روایت می کند که او گفت امام حسن عسکری (ع) بره ای نزد من فرستاد و فرمود که آن را برای فرزندم عقیقه (قربانی) کن خود از آن بخور و به کسانت نیز بخوران، چنین کردم و بعد که خدمت رسیدم فرمود: بچه ما در گذشت.
و مجلسی در بحار الانوار از ام هانی ثقفیه روایت نموده است( این حدیث در صفحه 362 مهدی موعود آمده است): انها قالت غدوت علی سیدی محمد بن علی الباقر علیه السلام فقلت یا سیدی آیة فی کتاب الله عز و جل عرضت بقلبی اقلقتنی و اسهرتنی قال فاسئلی یا ام هانی قلت قول الله عز و جل فلا اقسم بالخنس الجوار الکنس قال نعم المسئلة سالتنی یا ام هانی هذا مولود فی آخر الزمان هو المهدی من هذا العترة تکون له حیرة و غیبة یضل فیها أقوام و یهتدی فیها أقوام فیا طوبی لک ان أدرکته و یا طوبی لمن أدرکه، یعنی ام هانی ثقفیه گفته است که بامدادی خدمت حضرت امام محمد باقر مشرف شدم و عرض کردم یا سیدی آیه ای از کتاب الله بر قلب من وارد شده و مرا مضطرب کرده و از خواب ممنوع داشته است، فرمود بپرس آن را یا ام هانی. گفتم قول خداوند عز و جل که فرموده است: فلا اقسم بالخنس الجوار الکنس، فرمود نیکو مسئله ای سؤال نمودی یا ام هانی. این تولد شونده ای است در آخر الزمان و او مهدی است از این عترت، او را حیرتی و غیبتی است که در آن گروهی گمراه گردند و گروهی هدایت یابند خوشا بحال تو اگر او را دریابی و خوشا بحال کسی که او را دریابد.
8) احادیث مربوط به بداء
از سوی دیگر احادیثی موجود میباشد که بیانگر این مطلب است که بشاراتی که در مورد هر کدام از ائمه داده شده، ممکن است راجع به فرزند و یا نوادگان او باشد، که در خور تامل و تعمق می باشد و مسئله قیام فرزند امام حسن عسکری را به کلی می تواند متفاوت جلوه دهد چرا که این احادیث در ارتباط مستقیم با ظهور قائم روایت شده است. چنانچه، در جلد دوم اصول کافی، صفحه 485 آمده است: " امام صادق علیه السلام فرمود: هرگاه درباره مردی سخنی گوئیم و در او نباشد و در فرزند یا نوه او باشد، انکار نکنید، زیرا خدایتعالی هرچه خواهد میکند". و ایضا از همان مأخذ در صفحه مذکوره آمده است: " امام صادق علیه السلام میفرمود: گاهی انسان با صفت عدالت یا ستم سنجیده می شود و به آن سنجش نسبتش می دهند، در صورتیکه خودش آن صفت را دارا نیست، بلکه پسرش یا پسر پسرش بعد از او دارای آن صفت می باشد، پس او همانست (که آن صفت درباره اش گفته شده)". همچنین، در صفحه 887 کتاب مهدی موعود، ترجمه جلد 13 بحارالانوار آمده است: که کلینی از ابو بصیر نقل می کند که حضرت صادق (ع) فرمود: خداوند وحی فرستاد برای عمران که من فرزندی نیکو و با برکت بتو موهبت می کنم که کور مادرزاد را شفا دهد و باجازه خدا مرده را زنده گرداند و خدا او را به سوی بنی اسرائیل مبعوث گرداند. عمران هم به زنش حنه که مادر مریم بود خبر داد، وقتی حنه باردار شد باور می داشت که پسر است ولی چون دختر زائید گفت پروردگارا من که دختر زائیدم؟! با اینکه میدانم پسر مثل دختر نیست (مقصودش این بود که دختر پیغمبر نمی شود) خداوند هم فرمود: خدا داناتر است که مادر مریم چه زائید. وقتی خداوند عیسی را به مریم موهبت کرد او همان پسری بود که خداوند به عمران مژده و وعده داده بود بنابراین ما هم هر گاه درباره یکی از مردان خود چیزی گفتیم ممکن است راجع به نوادگان او باشد منکر آن نشوید.
9) نمونه تاریخی انتظار موعود با مشخصات خاص در ادیان قبل
ذکر این مطلب بی مناسبت نمی باشد، که در ادیان پیشین نیز مسئله انتظار ظهور موعود با اسم و ویژگیهای خاص ( مانند برخی از شیعیان که منتظر ظهور قائم موعود، پسر امام حسن عسکری می باشند) وجود داشته است. بعضی از یهودیان نیز منتظر ظهور الیاس قبل از ظهور حضرت مسیح بودند و بسیاری از آنها از آنجا که به ظهور الیاس پی نبردند، از درک ظهور حضرت مسیح نیز عاجز ماندند.
باری، " در کتب بنی اسرائیل نازل شد که قبل از ظهور مسیح موعود ایلیا یعنی الیاس رجعت مینماید وخلق را به قرب ظهور موعود بشارت می دهد. زیرا که یهود حضرت الیاس را بر وفق آنچه در فصل دویم ملوک وارد شده زنده وحی صاعد به آسمان میدانستند. علمای بنی اسرائیل به آن حضرت اعتراض نمودند که اگر تو مسیح موعودی چرا ایلیا رجعت نفرمود و ما را به ظهور تو بشارت نداد و شاگردان حضرت مسیح این مسئله را از آن حضرت مستفسر شدند. حضرت عیسی در جواب فرمود که حضرت یحیی همان ایلیا بود که آمد و او را نشناختند و آنچه خواستند با او کردند چنانچه این فقره در باب هفدهم انجیل متی مشروحا مسطور است و در باب یازدهم همین انجیل متی پس از ذکر و تمجید حضرت یحیی میفرماید اگر باور کنید همان ایلیا است که باید بیاید پس هر کس گوش شنوا دارد بشنود"[xlviii]. بنابراین، " مقصود انبیای الهی از رجوع، رجوع ذاتی نیست بلکه رجوع صفاتیست یعنی رجوع مظهر نیست ظهور کمالاتست. در انجیل میفرماید که یحیی بن زکریا حضرت ایلیاست. از این بیان مراد رجوع نفس ناطقه و شخصیت حضرت ایلیا در جسد حضرت یحیی نه، بلکه مراد اینست کمالات و صفات حضرت ایلیا در حضرت یحیی جلوه و ظهور نمود"[xlix].
جناب گلپایگانی، در ارتباط این موضوع با قیام قائم، می فرمایند: بعضی ائمه اثنی عشر به این نکته تصریح فرمودند که رجعت و قیام حضرت حجة بن الحسن پس از موت و وفات آن حضرت باشد یعنی رجعت و قیام قائمی که شیعه به آن منتظرند مانند رجعت ایلیا به اسم حضرت یحیی شود (گروهی از شیخیه و از جمله شیخ احمد احسائی هم عقیده بر این داشته است)[l].
شیخ احمد احسائی درباره غیبت امام زمان میفرموده: ان الامام روحی له الفداء لما خاف من اعدائه خرج من هذا العالم و دخل فی جنة هورقلیا و سیعود الی هذا العالم بصورة شخص من اشخاصه، که منظور اینکه جسد عنصری از امام منتزع شده و در جسد هورقلیائی (لغتی سریاني وبه اصطلاح جناب شیخ عالم برزخ است که حد فاصل بین عالم محسوس و عالم غیب است) باقیست و این است سر بقا و حیات امام که فنا او را اخذ نمی نماید[li].
10) مقام قائم به عنوان موعود اسلام
اما مطلب دیگری که با قیام امام دوازدهم به عنوان موعود اسلام منافات دارد اینکه در بسیاری از احادیث مذکور است که قائم با امری جدید، کتابی جدید و قضاوتی جدید قیام میکند؛ حال آنکه هیچ امامی و یا هیچ کدام از جانشینان پیامبران در تاریخ ادیان، حق تغییر کتاب آسمانی را نداشته اند و بر هیچ کدام از آنها کلام الله نازل نگردید، چه رسد به آوردن کتابی جدید و قضائی جدید! که این مهم از وظایف پیامبران می باشد و نگاهی بر احادیث و روایات این موضوع را به صراحت تمام بیان میکند که قائم دارای مقام رسالت می باشد نه وصایت!
در تأئید این مطلب که قائم تابع دین قبل نمی باشد، در ترجمه جلد سیزدهم بحار الانوار توسط مرحوم حسن بن محمد ولی ارومیه رحمة الله علیه، در صفحه 606 آمده است:" ... اول کسیکه به آنحضرت(قائم) تابع میشود محمد (ص) میباشد و علی (ع) دومین است ..." (چطور ممکن است که قائم از وصیین (دوازدهمین امام ) باشد و حضرت رسول اکرم (ص)، پیامبر و شارع دیانت اسلام، از ایشان تبعیت و پیروی کنند!؟). همچنین، در خصوص عظمت ظهور قائم در صفحه 1119 مهدی موعود آمده است که: " در خرائج راوندی از ابن بن تغلب از حضرت صادق (ع) نقل کرده که فرمود: علم 27 حرف است. آنچه پیغمبران آورده اند دو حرف است و مردم هم تا کنون بیش از آن دو حرف ندانسته اند، پس موقعی که قائم قیام میکند بیست و پنج حرف دیگر را بیرون می آورد و آنرا در میان مردم منتشر میسازد و آن دو حرف را هم بآنها ضمیمه نموده تا آنکه بیست و هفت حرف خواهد شد". و یا حدیثی که صراحتاً رسالت قائم را هم پایه با رسالت پیامبران الهی ذکر نموده و برتری مقام آنحضرت را به وضوح نمایان میکند؛ چنانچه در کتاب اصول کافی و همچنین در صفحه 92 جلد سیزدهم بحارالانوار از حضرت موسی بن جعفر علیه السلام در باب ظهور قائم آمده است: " راهب از حضرت موسی بن جعفر پرسید که مرا خبر ده از هشت حرفی که در آسمان نازل شد و چهار حرف از آن در زمین ایستاد و چهار دیگر آن در هوا ماند. آیا این چهار بر که نازل شود و که آن را تفسیر نماید. حضرت میفرمایند: آن قائم ما است که خداوند تبارک و تعالی بر او نازل خواهد فرمود و او آن را تفسیر خواهد نمود و نازل خواهد شد بر قائم چیزی که نازل نشده است بر صدیقین و مرسلین و مهتدین". همچنین، در جلد 52 بحار الانوار صفحه 226 و صفحه 146 غيبت نعمانى آمده است: كعب الاحبار مى گويد: " مهدى قائم(عليه السلام) كه از نسل على بن ابى طالب(عليهما السلام) است در اخلاق و اوصاف، شكل و سيما، هيبت وشكوه چون عيسى بن مريم(عليه السلام) است. خداى تعالى آنچه به پيامبران داده، به او نيز با اضافات بيشترى خواهد داد" ( این حدیث بیانگر آن است که آنچه به پیامبران قبل داده شده به قائم بیشتر داده خواهد شد و زمانی این امر امکان پذیر خواهد بود که قائم از مرسلین بوده و مانند آنها دارای شریعت، کتاب و نفوذ کلام باشد). و همچنین احادیثی موجود، که قائم را به صراحت از مرسلین میخواند: چنانچه، در ترجمه جلد سیزدهم بحار الانوار توسط مرحوم حسن بن محمد ولی ارومیه رحمة الله علیه، در صفحه 550 آمده است: " شیخ صدوق در کتاب کمال الدین از طالقانی او از جعفر بن مالک او از حسن بن محمد سماعه او از احمد بن حرث او از مفضل بن عمر از صادق (ع) او از پدرش (ع) روایت نموده که آنحضرت فرمود که در وقتیکه قائم (ع) قیام میکند این آیه را تلاوت می فرماید (( ففررت منکم لما خفتکم فوهب لی ربی حکما و جعلنی من المرسلین)) یعنی از شما گریختم در وقتیکه از شما ترسیدم پس پروردگار من شریعتی و نبوتی بمن عطا فرمود و مرا از جمله فرستادگان گردانید". ایضا، از همان ماخذ، در صفحه 610 آمده است: " سید علی بن عبدالحمید در کتاب الغیبه باسناد خود از باقر (ع) روایت نموده که آن حضرت فرمود چون قائم ما اهلبیت ظهور می کند این آیه را تلاوت می نماید:" ففرت منکم لما خفتکم فوهب لی ربی حکما" یعنی در وقتیکه از شماها فرار نمودم پس پروردگار من نبوت و پیغمبری عطا فرمود پس از هلاکت نفس خود ترسیدم فرار کردم وقتی که خدای تعالی بمن اذن داد و کار مرا اصلاح نمود ظهور کردم و نزد شما آمدم". همچنین، در پینوشتهای علل جعل حدیث از علم الحدیث کاظم میر شانچی مذکور است: " مثلا حدیثی از پیغمبر نقل شده که خداوند نبوت و وصایت را در خاندان بنی هاشم جمع نساخته"[lii].
و در صفحه 338 جلد 52 بحار الانوار از امام صادق علیه السلام روایت شده: اذا قام القائم جاء بامر جدید کما دعا رسول الله صلی الله علیه و آله فی بدو الاسلام الی امر جدید، یعنی وقتی که قائم علیه السلام قیام نماید، امر جدیدی می آورد چنانچه در بدو اسلام رسول خدا صلی الله علیه و آله مردم را به سوی امر جدیدی فرا می خواندند ( در این حدیث تصریح شده که قائم دارای مقام رسالت می باشد و همانطور که حضرت رسول (ص) در ابتدای اسلام خلق را به شریعت و امر جدیدی دعوت کرد، قائم نیز همین کار را میکند). همچنین در صفحه 487 جلد دوم اصول کافی آمده است: الحسين بن محمد الاشعري، عن معلى بن محمد، عن الوشاء، عن أحمد بن عائذ عن أبي خديجة، عن ابي عبدالله (عليه السلام) أنه سئل عن القائم فقال: كلنا قائم بأمر الله، واحد بعد واحد حتى يجيئ صاحب السيف، فإذا جاء صاحب السيف جاء بأمر غير الذي كان، یعنی ابو خدیجه از امام صادق علیه السلام راجه بامام قائم علیه السلام پرسید، حضرت فرمود: همه ما قائم به امر خدائیم، یکی پس از دیگری تا زمانیکه صاحب شمشیر بیاید چون صاحب شمشیر آمد، امر و دستوری غیر از آنچه بوده می آورد (جاء بأمر غير الذي كان). و در جلد 52 بحار الانوار، صفحه 294 آمده است: ابوبصیر از امام صادق (ع) نقل مىكند كه فرمود: "... والله لکأنی أنظر إلیه بین الركن والمقام یبایع الناس على كتاب جدید ... یعنی، به خدا سوگند! گویا نظر مىكنم به مهدى در بین ركن ومقام كه با مردم بر كتاب جدید بیعت مىكند..."( کتاب جدید مسلما باید کتابی غیر از کتاب قبل، یعنی قرآن، باشد تا معنای جدید در این حدیث مشخص شود – مگر برای اینکه بخواهند بگویند قائم کتاب جدیدی می آورد چه لغتی باید استفاده شود؟). همینطور احادیثی که به وضوح بیان میدارد که قائم از پیامبران بوده، و با امری جدید، کتابی جدید و قضاوتی جدید قیام میکند؛ چنانچه، در جلد 52 بحارالانوار، صفحه 230 از امام باقر (ع) روایت شده است: "...هر گاه مهدى خروج كند به امر جدید وكتاب جدید وسنت جدید... قیام خواهد كرد". و در کتاب حضرت مهدی (عج)، فروغ صفحه 111 آمده است: امام صادق علیه السلام فرمود: " هنگامی که قائم (عج) خروج می کند، فرمان نو، کتاب نو و روشی نو و قضاوت نو می آورد". و در غیبت نعمانی، الغیبة صفحه 233، روایت شده که فرمود: " خروج می کند قائم (ع) به امری جدید و قضائی جدید و کتابی جدید".
11) خداوند مظهر کلمه مبارکه یفعل ما یشاء می باشد
با تمام تفاسیر فوق، در صفحه 885 مهدی موعود حدیثی آمده است که جای بسی تامل و تعمق دارد؛ در غیبت نعمانی از فضیل بن یسار روایت نموده که گفت: از حضرت باقر (ع) پرسیدم آیا ظهور صاحب الامر وقت معینی دارد؟ فرمود: آنها که وقت آنرا تعیین می کنند دروغ می گویند ، وقتی حضرت موسی بمیقات پروردگار رفت بمردم گفت: من سی شب از میان شما میروم. ولی موقعی که خداوند ده شب بر آن افزود بنی اسرائیل گفتند موسی خلف وعده کرده و همه گمراه و گوساله پرست شدند. ما نیز هر گاه حدیثی برای شما نقل کردیم و همانطور که گفته ایم واقع شد بگوئید خدا راست گفت و چنانچه مطلبی به شما گفتیم و بعکس ظاهر شد باز هم بگوئید خدا راست گفت تا دو بار اجر ببرید.( با وجود یک چنین حدیثی، چگونه می توان گفت که ظهور قائم باید دقیقا مطابق با انتظارات ما باشد!؟).
باری، تاریخ نشان داده است که پیروان ادیان همواره امر خدا را چون و چرا کرده اند، زیرا ایمان نداشته اند که خداوند مظهر کلمه مبارکه یفعل ما یشاء می باشد و وظیفه بندگان چیزی نیست الا، لا یسئل عما یفعل. چنانچه حضرت بهاءالله در باب اعتراضات قوم به وعود علائم الهی در یوم ظهور می فرمایند: " امر و فعل در قبضه قدرت اوست. کل شیء فی قبضة قدرته اسیر و ان ذلک علیه سهل یسیر. فاعل است آنچه اراده نماید و عامل است آنچه میل فرماید. لا یسئل عما یفعل. سبحان الله، جهل و نادانی عباد به مقام و حدی رسیده که به علم و اراده خود مقبل شده، از علم و اراده حق جل و عز معرض گشته اند. حال انصاف دهید اگر این عباد موقن به این کلمات دریه و اشارات قدسیه شوند و حق را یفعل ما یشاء بدانند، دیگر چگونه به این مزخرفات تشبث می نمایند و تمسک می جویند؟ بلکه به آنچه بفرماید به جان و دل اقرار نمایند و مذعن شوند. قسم به خدا اگر تقدیرات مقدره و حکمتهای قدریه سبقت نیافته بود ارض جمیع این عباد را معدوم می نمود و لکن یوخر ذلک الی میقات یوم معلوم"[liii]. و یا در لوحی میفرمایند: در پستی مقام معرضین تفکر نما، کل بکلمه انه هو محمود فی فعله و مطاع فی امره ناطق اند، معذلک اگر بقدر سم ابره مخالف نفس و هوی ظاهر شود اعراض نمایند، بگو بر مقتضیات حکمت بالغه الهیه احدی آگاه نه. و در مقامی دیگر چنین هدایت می فرمایند: یا حزب الله، الیوم کل به افق کلمه مبارکه یفعل ما یشاء وحده متوجه باشند. چه اگر احدی به این مقام فائز گردد او بنور توحید حقیقی فائز و من دون آن در کتاب الهی از اصحاب ظنون و اوهام مذکور.
در اینجا بیانی از حضرت عبدالبهاء را، برای وضوح این مطلب، زینت بخش این مقال می کنیم که میفرمایند: " حضرات شیعیان هر یک از ائمه اطهار را در یومش قائم می دانستند و منتظر خروج او بودند. بعد از حضرت امام حسن عسکری روساء ملاحظه کردند که بنیان امید شیعیان بکلی ویران خواهد شد و مایوس و مضمحل خواهند گشت خواستند به وسیله ای نگهداری کنند لهذا کنایه و استعاره و مجاز و تاویل بکار برده و روایات مختلفه پدیدار شد ..."[liv]؛ همچنین میفرمایند: " در خصوص امام ثاني عشر استفسار نموده بودید، اين تصور از اصل در عالم جسم وجود نداشته بلكه حضرت امام ثانی در حيز غیبت بود اما در عالم جسد تحققي نداشت ... بعضي اکابر شيعيان در آن زمان محض محافظه ضعفاي ناس چنين مصلحت دانستند كه آن شخص موجود در حيز غيب را چنين ذكر نمايند كه تصور شود كه در حيز جسم است لان عالم الوجود عالم واحد ما كان غيبا الا بكم و ما كان شهود الا بكم. چنين تفكري و تصوري و تدبيري نمودند"[lv]. انتهی
خلاصه کلام آنکه، " اهل بهاء به حکایات مربوط به فرزند حضرت امام حسن عسکری و غیبت آن فرزند در پنج سالگی یا بیشتر یا کمتر و نزولشان در سرداب خانه سامره و اقامت ظاهری ایشان در شهرهای جابلقا و جابلصا ... معتقد نمی باشند"[lvi]. شواهد قاطعی دال بر این است که روایات نقل شده در خصوص فرزند امام حسن عسکری (ع)، به عنوان قائم آل محمد، صرفا محض محافظه ضعفاي ناس بوجود آمده است و در طول زمان بصورت یک اعتقاد در بین شیعیان ریشه دوانده است، و این نوع راهکارها را پیروان ادیان دیگر نیز بکار برده اند که بعدا به عنوان اعتقادات دینی در آمده است. بهائیان معتقدند که، سید علی محمد باب، قائم آل محمد می باشند که از اهلبیت پیغمبر اسلام بودند، یبعث الله رجلا من عترتی اهل بیتی (شیخ ابن الحجر العسقلانی، کتاب رد المبتدعه)، و بنا به حدیثی از رسول اکرم (ص): یختم الله به الدین کما بنا فتحنا (ترجمه جلد 13 بحار الانوار، حدیث سی و چهارم، ص63)، دیانت اسلام توسط ایشان ختم شد چنانچه توسط حضرت محمد (ص) گشوده شده بود و با استناد به حدیث یقوم القائم بامر جدید و کتاب جدید و قضا جدید (مهدی موعود، ص 1125)، حضرتشان قیام نمودند به امری (دینی) جدید، و کتابی جدید و قضاوتی جدید. آیات الهی نازله بر ایشان و علاوه بر آن، بیست هزار نفس مقدس که در اول ظهور با تمام وجود، جان براه جانان دادند و جام شهادت نوشیدند از دلایل روحانی بودن و حقانیت این آئین ربانی میباشد. لرد کرزن، سیاستمدار انگلیسی، مینویسد: " در صفحات تاریخ بابی که به خون شهدای آن رنگین شده، داستانهای شگفت انگیزی از مراتب خلوص و جانبازی این طایفه موجود است که مایه جلوه و عظمت آن می باشد ..."[lvii].
باری، در اینجا برخی از مفاد احادیث وارده، که با ظهور مبارک حضرت باب تطبیق می نماید با ذکر بابی در بحار الانوار مجلد غیبت که حدیث مزبور در آن آمده است، فهرست وار ذکر می گردد[lviii].
1- اصحاب قائم در مسجد کوفه چادر می زنند، باب سیرت و اخلاق قائم به دو سند ذکر شده است.
اشاره به اعتکاف ملاحسین بشرویه و همراهانش در مسجد کوفه
2- سن قائم از چهل سال کمتر است، باب سیرت قائم.
سن حضرت باب در هنگام اعلان امر 25 سال بود
3- اصحاب قائم بعدد اصحاب حضرت رسول الله در بدر سیصد و سیزده نفر هستند، بدو سند روایت شده در دو موضع باب سیرت و اخلاق قائم.
اصحاب حضرت باب در قلعه شیخ طبرسی 313 نفر بودند.
4- سیصد و سیزده نفر اصحاب قائم از اولاد عجم هستند، باب سیرت و اخلاق قائم.
اصحاب حضرت باب در قلعه شیخ طبرسی ایرانی بودند
5- حدیث آذربایجان که شهادت حضرت در آنجا واقع شد، باب سیرت و اخلاق.
حضرت باب در سال 1266 هجری قمری در شهر تبریز تیر باران شدند
6- دوره قائم نوزده سال است، باب خلفای مهدی و باب سیرت و اخلاق.
ظهور حضرت باب 1260 هجری قمری و ظهور حضرت بهاءالله که پایان دوره حضرت باب است 1279 هجری قمری که برابر است با 19 سال
7- ظهور علمهای سیاه از خراسان، باب علامات ظهور قائم.
این امر دقیقا با حرکت ملاحسین بشرویه و اصحاب با علمهای سیاه به وقوع پیوست
8- قیام اصحاب از مشرق، باب علامات ظهور.
اصحاب حضرت باب، از جمله جناب قدوس و ملاحسین بشرویه و ... از مشرق (ایران) برای نصرت امر الهی قیام کردند
9- قائم گیلانی و قائم خراسانی، باب سیرت و اخلاق
اشاره به قیام حضرت باب از خراسان با علمهای سیاه و قیام جناب قدوس در مازندران است که از آن به گیلان، بر حسب معارف مردم آن روز، تعبیر شده است
10 - اسم قائم مرکب از دو اسم است (علی محمد) (خطبه حضرت امیر (ع) باب الرجعة) و حدیث دیگری نیز روایت شده که حضرت رسول (ص) فرمودند القائم اسمه علی اسمی و این اشاره به نام مقدس حضرت رب اعلی است که علی محمد است و لا یخفی لطفه ... (باب سیرت و اخلاق)
[i] زندگانى حضرت زهرا عليها السلام(روحانى)، صفحه 13
[ii] تاریخ عمومی حدیث، تألیف دکتر مجید معارف، انتشارات کویر، صفحه 98
[iii] تاریخ فلسفه در جهان اسلامی، نویسندگان: حنا فاخوری و خلیل جر، مترجم: عبدالمحمد آیتی، انتشارات علمی و فرهنگی، صفحه 106
[iv] ترجمه جلد سیزدهم بحار الانوار علامه مجلسی، ترجمه مرحوم محمد حسن بن محمد ولی ارومیه رحمة الله علیه، چاپ اسلامیه، صفحه 415
[v] مهدی موعود، ترجمه جلد سیزدهم بحار الانوار علامه مجلسی، مترجم علی دوانی، ناشر: دار الکتاب اسلامیه، صفحه 885
[vi] قاموس ایقان، تآلیف جناب عبد الحمید اشراق خاوری، جلد سوم، صفحه 1341
[vii] ترجمه تفسیر المیزان، تألیف علامه سید محمد حسین طباطبائی، بقلم سید محمد باقر موسوی همدانی، انتشارات موسسه دار العلم، جلد پنجم، ص 133
[viii] ترجمه جلد سیزدهم بحار الانوار علامه مجلسی، ترجمه مرحوم محمد حسن بن محمد ولی ارومیه رحمة الله علیه، چاپ اسلامیه، صفحه 419
[ix] ترجمه جلد سیزدهم بحار الانوار علامه مجلسی، ترجمه مرحوم محمد حسن بن محمد ولی ارومیه رحمة الله علیه، چاپ اسلامیه، صفحه 420، از کتاب الغیبه از کلینی او از علی بن ابراهیم او از محمد بن عیسی او از یونس او از سلیمان بن صالح از امام باقر علیه السلام
[x] برهان واضح، مطلب دوازدهم
[xi] برهان واضح ، مطلب یازدهم
[xii] ترجمه جلد سیزدهم بحار الانوار علامه مجلسی، ترجمه مرحوم محمد حسن بن محمد ولی ارومیه رحمة الله علیه، چاپ اسلامیه، صفحه 609
[xiii] فصل الخطاب، تألیف: ابوالفضل محمد بن محمد رضای گلپایگانی
[xiv] قاموس ایقان، تآلیف جناب عبد الحمید اشراق خاوری، جلد چهارم، صفحه 1862
[xv] قاموس ایقان، تآلیف جناب عبد الحمید اشراق خاوری، جلد سوم، صفحه 1182
[xvi] قاموس ایقان، تآلیف جناب عبد الحمید اشراق خاوری، جلد اول، صفحه 188
[xvii] پیرامون ظهور حضرت امام مهدی (عج)، تألیف: عبد الحمید المهاجر، ترجمه: حمید رضا کفاش، انتشارات عابد، صفحه 18
[xviii] فصوص الحکم ابن عربی، برگردان متن محمد علی موحد و صمد موحد، نشر کارنامه، صفحه 85
[xix] احتجاجات - ترجمه جلد چهارم بحار الانوار، ج1، ص69
[xx] ترجمه جلد سیزدهم بحار الانوار علامه مجلسی، ترجمه مرحوم محمد حسن بن محمد ولی ارومیه رحمة الله علیه، چاپ اسلامیه، صفحه 616
[xxi] فصل الخطاب، تألیف: ابوالفضل محمد بن محمد رضای گلپایگانی، صفحه 108
[xxii] مکتب در فرایند تکامل، نظری بر تطور مبانی فکری تشیع در سه قرن نخست، تألیف سید حسین مدرسی طباطبائی، ترجمه هاشم ایزد پناه، انتشارات کویر، صفحه 229
[xxiii] مکتب در فرایند تکامل، نظری بر تطور مبانی فکری تشیع در سه قرن نخست، تألیف سید حسین مدرسی طباطبائی، ترجمه هاشم ایزد پناه، انتشارات کویر، صفحه 178
[xxiv] مکتب در فرایند تکامل، نظری بر تطور مبانی فکری تشیع در سه قرن نخست، تألیف سید حسین مدرسی طباطبائی، ترجمه هاشم ایزد پناه، انتشارات کویر، صفحه 161
[xxv] اقداح الفلاح، جلد اول، تآلیف جناب عبد الحمید اشراق خاوری، صفحه 190
[xxvi] مکتب در فرایند تکامل، نظری بر تطور مبانی فکری تشیع در سه قرن نخست، تألیف سید حسین مدرسی طباطبائی، ترجمه هاشم ایزد پناه، انتشارات کویر، صفحه 153
[xxvii] خاندان نوبختی، تألیف دانشمند فقید عباس اقبال آشتیانی، چاپ کتابخانه ظهوری، صفحه 107
[xxviii] مکتب در فرایند تکامل، نظری بر تطور مبانی فکری تشیع در سه قرن نخست، تألیف سید حسین مدرسی طباطبائی، ترجمه هاشم ایزد پناه، انتشارات کویر، صفحات 152 - 153
[xxix] خاندان نوبختی، تألیف دانشمند فقید عباس اقبال آشتیانی، چاپ کتابخانه ظهوری، صفحه 109
[xxx] خاندان نوبختی، تألیف دانشمند فقید عباس اقبال آشتیانی، چاپ کتابخانه ظهوری، صفحات 162 – 165
[xxxi] خاندان نوبختی، تألیف دانشمند فقید عباس اقبال آشتیانی، چاپ کتابخانه ظهوری، صفحه 109
[xxxii] خاندان نوبختی، تألیف دانشمند فقید عباس اقبال آشتیانی، چاپ کتابخانه ظهوری، صفحه 107
[xxxiii] مکتب در فرایند تکامل، نظری بر تطور مبانی فکری تشیع در سه قرن نخست، تألیف سید حسین مدرسی طباطبائی، ترجمه هاشم ایزد پناه، انتشارات کویر، صفحه 186
[xxxiv] مکتب در فرایند تکامل، نظری بر تطور مبانی فکری تشیع در سه قرن نخست، تألیف سید حسین مدرسی طباطبائی، ترجمه هاشم ایزد پناه، انتشارات کویر، صفحه 157
[xxxv] تاریخ عمومی حدیث، تألیف دکتر مجید معارف، انتشارات کویر، صفحه 98
[xxxvi] اصول کافی، جلد 2، تألیف: ثقة الاسلام ابی جعفر محمد بن یعقوب بن اسحاق الکلینی الرازی، انتشارات علمیه اسلامی، صفحات 192 - 193
[xxxvii] مکتب در فرایند تکامل، نظری بر تطور مبانی فکری تشیع در سه قرن نخست، تألیف سید حسین مدرسی طباطبائی، ترجمه هاشم ایزد پناه، انتشارات کویر، صفحات 183 - 184
[xxxviii] مکتب در فرایند تکامل، نظری بر تطور مبانی فکری تشیع در سه قرن نخست، تألیف سید حسین مدرسی طباطبائی، ترجمه هاشم ایزد پناه، انتشارات کویر، صفحه 183
[xxxix] مکتب در فرایند تکامل، نظری بر تطور مبانی فکری تشیع در سه قرن نخست، تألیف سید حسین مدرسی طباطبائی، ترجمه هاشم ایزد پناه، انتشارات کویر، صفحه 59
[xl] مکتب در فرایند تکامل، نظری بر تطور مبانی فکری تشیع در سه قرن نخست، تألیف سید حسین مدرسی طباطبائی، ترجمه هاشم ایزد پناه، انتشارات کویر، صفحه 59
[xli] مکتب در فرایند تکامل، نظری بر تطور مبانی فکری تشیع در سه قرن نخست، تألیف سید حسین مدرسی طباطبائی، ترجمه هاشم ایزد پناه، انتشارات کویر، صفحه 18
[xlii] مکتب در فرایند تکامل، نظری بر تطور مبانی فکری تشیع در سه قرن نخست، تألیف سید حسین مدرسی طباطبائی، ترجمه هاشم ایزد پناه، انتشارات کویر، صفحه 116
[xliii] مکتب در فرایند تکامل، نظری بر تطور مبانی فکری تشیع در سه قرن نخست، تألیف سید حسین مدرسی طباطبائی، ترجمه هاشم ایزد پناه، انتشارات کویر، صفحه 123
[xliv] مکتب در فرایند تکامل، نظری بر تطور مبانی فکری تشیع در سه قرن نخست، تألیف سید حسین مدرسی طباطبائی، ترجمه هاشم ایزد پناه، انتشارات کویر، صفحه 170
[xlv] تاریخ فلسفه در جهان اسلامی، نویسندگان: حنا فاخوری و خلیل جر، مترجم: عبدالمحمد آیتی، انتشارات علمی و فرهنگی، صفحه 166 - 167
[xlvi] ثقة المحدثین حاج میرزا حسین طبرسی نوری، نجم الثاقب، تاریخ نشر 1384، جلد اول، صفحات 271 – 272
[xlvii] مکتب در فرایند تکامل، نظری بر تطور مبانی فکری تشیع در سه قرن نخست، تألیف سید حسین مدرسی طباطبائی، ترجمه هاشم ایزد پناه، انتشارات کویر، صفحه 171
[xlviii] فصل الخطاب، تألیف: ابوالفضل محمد بن محمد رضای گلپایگانی، صفحات 202 - 203
[xlix] مفاوضات، حضرت عبدالبهاء، لیدن 1907، صفحات 208 – 210 و 213
[l] فصل الخطاب، تألیف: ابوالفضل محمد بن محمد رضای گلپایگانی، صفحه 205
[li] حضرت نقطه اولی، ابوالقاسم فیضی، صفحه 33
[lii] http://www.hawzah.net/per/t/do.asp?a=TGA.HTM
[liii] حضرت بهاءالله، کتاب مستطاب ایقان، ص 114
[liv] کتاب سید رسل حضرت محمد، دکتر ریاض قدیمی، صفحات 268 - 269
[lv] کتاب سید رسل حضرت محمد، دکتر ریاض قدیمی، صفحه 269
[lvi] کتاب سید رسل حضرت محمد، دکتر ریاض قدیمی، صفحه 265
[lvii] قرن بدیع، جلد 1، صفحات 356 - 357
[lviii] قاموس ایقان، تآلیف جناب عبد الحمید اشراق خاوری، جلد سوم، صفحه 1212
Comments
naeem said:
Ata ansari said:
h.e said:
golriz said:
lohrasb iraj said:
عرفان said:
hoda said:
bahar said:
Anonymous said:
Add new comment