(ما در ره عشق تو)2 اسیران بلاییم (کس نیست چون این عاشق)2 بیچاره که ماییم بر ما نظری کن که در این شهر غریبیم بر ما کرمی کن که در این شهر گداییم (زهدی نه که در کنج مناجات نشینیم وجدی نه که در گرد خرابات درآییم)2 «(حلاج وشانیم)3 که از دار نترسیم (مجنون صفتانیم)3 که در عشق خداییم ترسیدن ما چون که نه از بیم بلا بود اکنون ز چه ترسیم که در عین بلاییم ما را ز تو سری ست که کس محرم آن نیست گر سر برود سر تو با کس نگشاییم ما را نه غم دوزخ و نه حرص بهشت است بردار ز رخ پرده که مشتاق لقاییم»2 (حلاج وشانیم)3 که از دار نترسیم (مجنون صفتانیم)3 که در عشق خداییم