برمگرد و جان بده در راه عشق
یک شرر از نار بر دل ها زدی
صد هزاران سدره بر سینا زدی
ای بهااله چو نارت برفروخت
خرمن هستی و عشاقان بسوخت
یک شرر از نار بر دل ها زدی
صد هزاران سدره بر سینا زدی
پس ز هر دل سدره ها آمد پدید
موسیا اینجا به سر باید دوید
تا که نارالله معنی را ز جان
بنگرید و وارهید از غبطیان
ای ذبیح اله ز قربانگاه عشق
برمگرد و جان بده در راه عشق
بی سر و بی جان بیا در کوی یار
تا شوی مقبول اهل این دیار
وادی عشق است روح اله بیا
با سبیب از راه و هم بی ره بیا
(این زمان فاران عشق آمد پدید
یار ما چون پرده از رخ بردرید
بوی جان می آید این دم بر مشام
می ندانم کز کجا آید مدام
این قدر دانم که از زلفین یار
می وزد بویی که جان گردد نثار
نافع مشک الهی باز شد
جان ما با یاد او همساز شد
ای نسیم صبح روحانی بوز
از صبای قدس رحمانی بوز
تا ز بوی عنبرت جان های مست
برپرند از ارض هستی تا الست
چون که عنقای بقا از قاف جان
برپرید و تا هوای لا مکان
هم به یک عرصه آفاق جهان)2
کرد از تایید آن سلطان جان
باز آمد این زمان از عرش یار
نغمه های او برون است از شمار
از دی رویش گل آمد چون بهار
وز لب لعلش شب آمد چون نهار
کار عشاقان ز زلفش شد دراز
جمله معشوقان ز هجرش در نیاز
گردن گردان به مویش در کمند
صفتر یزدان ز تیرش مستمند
از لبش جان های عشاقان به لب
هم ز وصش جان شاهان در طلب
ای ذبیح الله ز قربانگاه عشق
Loading Video...
Download 15_4.mp3
Comments
رضوان بلبلان said:
نیما said:
Add new comment