35. گر عنایات الهی - شعری از شهید مجید جناب حبیب الله اوجی

شعری از شهید مجید جناب حبیب الله اوجی زمانی نقشهء قتل او را کشیدند و او را با تیر زدند،گلوله بر دستش خورد و شریان دستش را قطع کرد،پس از عمل و به هوش آمدن در بیمارستان این ابیات را دیکته کرد. گر عنایات الهی چند روزی دیر شد شکر ذاتش را که اکنون قسمتم یک تیرشد میکشم از استخوان و مینهم بردیدگان بازگرتیری به قصد سینه ام تدبیر شد تیر حسرت بدتر از تیر جفایم میکشد از چه رو قتلم برای مدتی تاخیر شد از همان پیدای عمر از جور این نابخردان دل زبس نامردمی ها دید از جان سیر شد روزگاری ناله ها کردم به درگاه خدا ای خدا آن ناله های زار بی تاثیر شد دیشب اندر خواب دیدم پر کشیدم سوی دوست طالعم خوابید کاین خوابم...

34. موطن محبوب

دیگران می گویند رخت بربند از این خاک تهی تا ز محنت برهی در افق های بعید آسمان آبی تر باغ ها زیبا تر چهچه مرغان آزاد دلاویز تر است شهر هایش همه لبریز زر است چه هوایی همه مشک و عنبر است من ولی می گویم این زمین موطن محبوب من است آن که خوش نودیش مطلوب من است در هوایی که رضایش نبود من تنفس نتوانم من در این خاک کهن می مانم و بهمراه هزاران عاشق می خوانم این زمین غبطه ی جنات برین خواهد شد چون که محبوب من این فرموده پس چنین خواهد شد دیگران هر چه بگویند من در این خاک کهن می مانم و یقین می دانم این زمین غبطه ی جنات برین خواهد شد تا آن وقت منتظر می مانم

33. ندای شهید

گر بریزی خونم از راه جفا گر بسوزی خانه و سامان مرا یا زنی خصمانه صد ها افترا سر نپیچم هرگز از امر بها مومن از هر تهمتی عاری بود جرم او تنها به دین داری بود گر کنی اعدام با تیر و سنان گر بدزدی فاش و مخفی مردمان رحم ناکرده به اطفال و زنان کافر و بی دین بخوانی مومنان گر سر و دستم زتن سازی جدا یا کشانی جانب دشت بلا یا کنی مارا بزندان مبتلا پر کشم فارغ سوی ملک بقا عاشقان خواهند هردم وصل دوست آرزوی قلبشان دیدار اوست در ره محبوب هر زجری نکوست روح آزادی نمی گنجد به پوست از یکی حبه بروید بس نبات من گرفتم راه ایمان و نجات ای بها صد همچو من گردد فدات بر شهیدان می دمی نفخ حیات روح را ترک بدن یاری بود...

32. نمیدانم کیم!

از شرار عشق سوزانم نمیدانم کیم کرده گیسوئی پریشانم نمیدانم کیم گاه از خود بیخودم گه با خدا مشغول راز گه ز ما و من گریزانم نمیدانم کیم گه دبیر عقل با افسانه افسارم کند گه به کوی عشق حیرانم نمیدانم کیم گاه امیدم سوی الطاف نامحدود اوست گه ز نفس خویش ترسانم نمیدانم کیم گاه مقبل گاه مشرک گه یهودی گه مجوس گه نصاری گه مسلمانم نمیدانم کیم گاه برگرد جهان گه در خرابات مغان در سراغ نور یزدانم نمیدانم کیم گاه نشناسم ز غفلت پیش پای خویش را گه همای اوج عرفانم نمیدانم کیم گه شوم وارسته و پابرسر هستی زنم گه سراپا فکر سامانم نمیدانم کیم حکمتی در کار خلقت بود ازآغاز و من راز این حکمت نمیدانم نمیدانم کیم اینقدر...

31. وحدت

به سراپردهء وحدت بازآی،به سراپرده ای از ظلم و تعصب عاری تار و پودش همه وحدت همه صلح،همه ایثار و گذشت،دل نبندیم به جنگ روح خود را نفروشیم به کس،بگذاریم صفا وارد کاشانهءدلها بشود و به صحرای وجود بذر وحدت پاشیم و بکوشیم به وحدت برسد خلق جهان و بکاریم گل ایمان را،توی گلدان حقیقت نه مجاز من دعا خواهم کرد تا به پایان برسد جنگ و جدال و به وحدت برسد نوع بشر و به پایان برسدعمر تعصب،و خدایا تا چند شاهد ظلم و تعصب باشیم

30. طایر قدسی که در پرواز همتایی نداشت

این جوان مولوی بر سر که بود ؟ سیدی از آل پیغمبر و یا پیغمبری از شهر نور قاصدی از پیش نزدیکی ولی از شهر دور شال سبزش بر میان، شوکتش تا کهکشان سطوتش از طلعتش فاش و عیان رافتش بی منتها حرف او حرف خدا شهسوار ملک معنا مخزن اسرار عشق کیست او؟ سردار عشق ساقی بزم الست جام سرشار از می نابش بدست قبله گاه مومنین و مومنات در کفش اکسیر جانبخش حیات ناسخ احکام قرآن ، شارع دور بیان رهنمای اهل عالم،مقتدای بابیان مکتبش پیکار با اوهام با تحقیر ها مقصدش ،وا کردن زنجیر ها عصمتش بالا تر از حد بیان در کلام آتشینش انسجام و اقتدار در نگاه مهربانش انقطاع و انکسار در تعالیمش فروغ زندگی سروری در منتهای بندگی طائفین حول...

29. طاهره و رفع حجاب

بیاد آورم داستان بدشت بگویم ز شاه زنان سر گذشت جمال قدم نیز در جمع بود که قدوس پروانه او شمع بود به باغی یکی تخت آراستند چپ و راست را جمله پیراستند حجابی بر آن تخت شد استوار پس پرده شد طاهره برقرار محبان همه پای تخت آمدند بدیدار آن نیک بخت آمدند چو آن مرغ خوشخوان آتش زبان ز سر بیان گفت با بابیان همه مست خمر بیانش شدند خریدار راز نهانش شدند فرازی ز قرآن به اصحاب گفت سپس رمزی از حضرت باب گفت چو براشت از امر ابدع حجاب بیافکند از روی زیبا نقاب که ای بابیان صور محشر منم کلام خدا روز آخر منم که اسلام و قرآن به من نسخ شد همه شرع و احکام آن فسخ شد ز خورشید باب و زمین جدید جهانی براریم از نو پدید چو...

28. صفا بخشیدن

ما صفا بخشیدن از باد صبا آموختیم مهرورزی را ز کاه و کهربا آموختیم پایداری را ز کفش و سر بلندی از کلاه گرمی و دامن فشانی از قبا آموختیم شیوهء فرمانبری از سبحه،امداد از عصا عیب پوشیدن سراپا از عبا آموختیم از زر خالص خلوص از آینه روشن دلی انجذاب و قدرت از آهن ربا آموختیم حشمت ذات از سلیمان،عزت نفس از کریم ذکر خیر از هدهد شهر صبا آموختیم فیض بخشیدن ز ابر و عطر پاشیدن ز گل عاشقی از خامس آل عبا آموختیم راه و رسم بندگی در مکتب عبدالبهاء از احبای عزیز و اقربا آموختیم جای تنبیه یدی دربارهء اهل جهان صدهزاران آفرین و مرحبا آموختیم

27. شرح پریشانی ما

دوستان شرح پریشانی ما گوش کنید قصه ی بی سروسامانی ماگوش کنید شرح این قصه ی جانسوزشنیدن دارد قصهءغصهء ما جام دریدن دارد پیروانیم به امرحق و آئین بهاء عاشق نوع بشر معتقد دین بهاء حیف و صد حیف که حرف دل ما کس نشنید قصهءدوستی ومهرووفا کس نشنید دست صیادسیه دل به سوی خانهء ما آمدو سوخت همه خانه و کاشانهءما یک به یک نخبه عزیزان بهاءرا بربود نازنینان و سفیران خدارا بربود جملگی معدنی از علم و فضیلت بودند مظهری از شرف و پاکی طینت بودند قلبشان بارورازمعرفت و ایمان بود دلشان مایل آزادگی ایران بود چه رجالی همگی مست زپیمانهءدوست منقطع اززن وفرزندوهمه هرکه جزاوست خدمت یک یک یاران بهاء همتشان حفظ آئین عزیزش...

26. شبی در عالم رویا

به یاد آن عزیزانی که جان بر کف وبا شوق و شعف از تنگنای این جهان رستند بیاد آن شهیدانیکه در اوج غرور و سربلندی از همه دار و ندار خویش بگسستند و چشم خویش را بر روی هرچه بودشان تا همسر و اولاد بر بستند به یادآن همه گلها که تا هستم زبوی عطرشان مستم شبی خاموش و تنها بس پریشان حال و خونین دل به بالین سرنهادم طایر اندیشه را پرواز دادم بر فراز قله های دور از آن هم فراتر تا به اوج آسمانها،کهکشانها تا بدانجایی که از مرز خیال و وهم هم بگذشت و برتر شد و پلک چشم هایم نرم نرمک روی هم بنشست نمی دانم چه شد ،اما تو گوئی مرغ نا آرام فکرم پرزنان از حول و حوش این جهان خاک بیرون شد و رنگ زندگی در پیش چشمانم...
سایت آئین بهائی با کمال سرور به استحضار هم وطنان عزیز و شریف در ایران و خارج ایران می رساند که امکانی را فراهم نموده است تا همه فارسی زبانان اعم از ایرانی و غیر ایرانی بتوانند برای مطالعه و تحقیق درباره امر بهائی به صورت آنلاین و از طریق نرم افزار اسکایپ سلسه کتب روحی را مطالعه نمایند.
برای توفیق در این امر کافی است نرم افزار اسکایپ را روی گوشی و یا کامپیوتر خود داشته باشید. این امکان جدید از آن جهت اهمیت دارد که دوستان عزیز فارسی زبان در سراسر عالم به خصوص در کشور مقدس ایران در تمام شهرها و روستاهای دوردست که امکان تماس با جامعه بهائی را ندارند می توانند از این طریق به صورت آنلاین و امن با یکی از راهنمایان بهایی کتب روحی را در گروه مطالعه نمایند.
از دوستان علاقه مند تقاضا می نماییم آدرس یا آی دی اسکایپ خود را از طریق مکاتبه با ایمیل سایت آئین بهائی به آدرس info@aeenebahai.org در اختیار ما قرار دهند. سایت آیین بهائی نحوه شروع دوره مطالعات کتب روحی را از طریق اسکایپ با شما هماهنگ خواهد نمود.
 
شما می توانید سوالات و نظرات خود را در رابطه با دیانت بهایی از طریق آدرس ایمیل info@aeenebahai.org برای ما ارسال بفرمایید. همچنین برای دریافت آخرین مطالب از کانال رسمی وب سایت آئین بهایی در تلگرام استفاده نمایید. برای جستجو شناسه کاربری aeenebahai1 را در نرم افزار تلگرام جستجو کنید.