دلا رواست خون شوی به رنگ لاله زارها
ز دیده ها روان کنی ز گریه جویبارها
به سوگ آن شکر دهان سزاست نعره ها زدن
گریستن گریستن چنان که سوگوارها
همان کسان که سوخت جان شان ز داغ انتظار
کُشند آنکه آمده ز بعد انتظارها
دریغ و درد و آه سرد ازین گروه محتجب
به غیب عاشق اند و دشمنان آشکارها
ز هجر شکوه ها کنند و گر نگار در رسد
به جای گل به مقدمش نهند تیربارها
Loading Video...
Download
Comments
جمشید عبهر said:
احساس عجیبی است که فقط و فقط خودت باشی و تصمیم بر اینکه آتش در خرمن کاه اندازی . ای کاش قابل بودم تا در زمان حضرت باب زندگی میکردم و هزار جان فدای خودش و آرمانش می کردم، اما بنده نبودم.بنازم به غیرت و عظمت قدوس و باب الباب که هیبت وجودشان مجالی برای امثال بنده باقی نگذاشت. خوشا به سعادت اشان
Add new comment