نمی خواهم بمیرم، با که باید گفت
کجا باید صدا سر داد
که از افلاک عالم بگذرد پژواک این فریاد
که در ذرات هستی ره برد طوفان این اندوه
نمی خواهم بمیرم، با که باید گفت
اگر زشتو اگر زیبا، اگر دون و اگر والا
من این دنیای فانی را
هزاران بار از آن دنیای باقی دوست تر دارم
به دوشم گرچه بارغم توان فرساست
وجودم گرچه گردآلود سختی هاست
نمی خواهم از این جا دست بردارم
تنم در تاروپود عشق انسانهای خوبه
نازنین بست است
دلم با صدهزاران رشته با این خلق با این مهر با این ماه
پیوسته است
نمی خواهم بمیرم، با که باید گفت
مراد از زنده ماندن امتداد خوردوخوابم نیست
توان دیدن دنیای ره گم کرده در رنج وعذابم نیست
جهان رنجور و بیمار است
دو روزی را که بر بالین این بیمار باید زیست
اگر دردی ز جانش بر ندارم ناجوانمردیست
نمی خواهم بمیرم، تا محبت را به انسانها بیاموزم
خرد را، مهر را
تا جاودان بر تخت بنشانم
عدالت را برافروزم، بیافروزم
چه فردایی، چه دنیایی
جهان سرشار از عشق و گل و موسیقی و نور است
نمی خواهم بمیرم ای خدا!
ای آسمان! ای شب! نمی خواهم
فایل ضمیمه
Attachment | Size |
---|---|
7_8.wma | 5.19 MB |
Comments
ناشناس said:
شعر با معنی است دوسش دارم
Add new comment