در لحظه ای عجیب
با حالتی بدیع
ماگرم گفتگو
او را صدا زدند
وقت جدایی ست ، خداحافظ
وقت رهایی ست ، خداحافظ
آرام و سر افراز
چون مرغ شاهباز
بال و پری گشود
قصر سفر نمود
قلبش شکسته بود
او دلخون و خسته بود
اما به لطف دوست
می خواند و می سرود
من می روم به عهدم وفا کنم
من می روم جان و سرم فدا کنم
من می روم به عهدم وفا کنم
من می روم این جان و سر فدا کنم
خداحافظ ، خداحافظ
در دادگاه عشق
کنارم نشسته بود
هرگز دلی به بازی دنیا نبسته بود
روحش ز رنجهای فراوانی
گسسته بود
با آنکه جسم و پیکر او
سخت خسته بود
اما به لطف دوست
در آن گیر و دار سخت
در چهره حالتی از
اشتیاق داشت
او را صدا زدند
از پله ها گذشت
او را صدا زدند
از دیده غیب گشت
او را صدا زدند
من دیدم به چشم خویش
او را صدا زدند
آرام و با وقار
راضی و جان نثار
در عشق پایدار
از پله ها گذشت
قلب مرا شکست
او رفت ، او رفت
از دیده غیب گشت
از دیده رفته است
از دل کجا رود
از دیده رفته است
اما از دل کجا رود
(او را صدا زدند
از پله ها گذشت
او را صدا زدند
از دیده غیب گشت)(2)
(وقت جدایی ست
خداحافظ
وقت رهایی ست
خداحافظ)(2)
او می رود به عهدم وفا کند
او می رود جان و سرم فدا کند
او می رود به عهدم وفا کند
او می رود این جان و سر فدا کند
خداحافظ ، خداحافظ ؛ خداحافظ
Loading Video...
Download boland_aftabe_eshgh.mp3
Comments
minoo_tadghighi said:
Add new comment