این بهار عز روحانی بود
این ربیع قدس ربانی بود
گر وزد بر تو نسیمی زین صبا
جان فانیت کشد جام بقا
گر نسیمی آیدت از کوی دوست
جان فدایش کن که این جان هم از اوست
لاله ی توحید بین در این بهار
(سنبل تجرید بین از زلف یار)2
غنچه های معرفت زین طرف جو
جملگی از شوق او در جست و جو
سرو هایش حاکی از قد نگار
سبزه هایش دفتری از خط یار
بلبلانش مست از جام الست
قمریانش از جمال دوست مست
عندلیبان در هوای وصل او
جمله مستند از نسیم فضل هو
نغمه ی این بلبل ار ظاهر شود
جان خلقان از حسد طاهر شود
بحر معنی زین بیان مواج شد
فلک هستی زین کرم لجلاج شد
هر شقایق که برآید زین بهار
صد حقایق بردمد از سر یار
شیرین لب یار با چشم جادو
شوره قیامت افکنده هر سو
چشمش به غمزه لعلش به خنده
دل ها فکنده در دام گیسو
هر مهرویی که اندر جهان بود
مفتون خود کرد از خال هندو
هرگز ندیده است چشمی به عالم
این زلف پر خم این چشم جادو
در کوی او دوش کردم گذاری
صد کشته دیدم از تیغ ابرو
از جلوه ای کرد تاراج هوشم
آن ترک سرمست آن شوخ خوشرو
بر سر و بر مه بس طعنه زد یار
از قد دلکش از روی نیکو
شیرین لب یار با چشم جادو
شور قیامت افکنده هر سو
یک عندلیبش گر در قفس ماند
چندین هزارست در گلشن او
Loading Video...
Download 2_6.mp3
Comments
Anonymous said:
Siamak said:
Add new comment