فر جوانی گرفت طفل رضیع بهار
لب ز لبن شست باز شکوفه ی شیر خوار
باز درختان شده بارور و باردار
سر نهان هر چه داشت کرد عیان روزگار
(تو گویی امروز شد سر خدا آشکار)2
(فصل بهاری گذشت باد عیاری وزید
فواکه رنگ رنگ ز هر شجر شد پدید)2
(بنفش و زرد و کبود سیاه و سرخ و سفید
ز حسرت بی بری خاک به سر ریختی)2
(ز داغ دست تهی نار به خود زد چنار)2
دیده چه کار آیدم اگر نجوید لقا
لب به چه کار آیدم اگر نگوید سنا
تن به چه کار آیدم اگر نگردد فنا
سر به چه کار آیدم اگر نباشد فدا
(جان به چه کار آیدم اگر نسازم نثار)2
دیده چه کار آیدم اگر نجوید لقا
لب به چه کار آیدم اگر نگوید سنا
تن به چه کار آیدم اگر نگردد فنا
سر به چه کار آیدم اگر نباشد فدا
جان به چه کار آیدم اگر نسازم نثار
Loading Video...
Download 9_6.mp3
Comments
farhad said:
Anonymous said:
فرزاد said:
فر جوانی گرفت طفل رضیع بهارررررررر
بهزاد فريد said:
لب ز لبن...
بايد كه جايگزين شود.
لبن به معنى شير است و لذا استفاده از كلمه "لبم" در اينجا البته اشتباهست!
admin replied:
اصلاح شد
از توجه شما متشکرم
Add new comment