دكتر فريدون رحيمي
ضرورت رابطه من با ما
بگذارید ابتدا از کلمۀ ما آغاز سخن کنیم. ما ، مفهومی پویا ، خلاق وسآزنده و وحدت بخش است وپر محتوا. ولی در دنیائی که من و خود و خودم بیش از هر چیز در مکالمات و مباحثات بکار میرود – در دنیائی که خودخواهی و خود پسندی و خود شیفتگی غلبه دارد – در زمانی که خودبینی و خودستائی ترویج و تبلیغ میشود ، در دنیائی که من و انچه من می گویم و انچه من میخواهم هدف زندگی میشود، در دنیایی که من بر ما مستولی می شود دیگر مفهوم زیبای "ما '' یا ما همه به حاشیه رانده می شود و ظالمانه مورد بی مهری قرار می گیرد. "ماهمه" دراین بحث یعنی ارتباط و اتحاد ضروري بين همۀ نژادها، همۀ ملت ها، همۀ ادیان، همۀ فرهنگ ها، همۀ طوائف و همه اهل عالم.
با قبول کلمۀ همه در این مفهوم دیگر "من" نمی تواند دیگر من بماند ، یا بهتر باشد یا یا والاتر . وقتی همه می آید من هم با همه همراه میشود، من در آغوش همه قرار میگیرد. من دیگر تنها و یگانه و تک نمی ماند ، من جزئی از همه میشود و چون چنین شد پویا و پاینده میشود، مؤثر و متأثر میشود – چون من همه میشود برگی میشود بر درخت زیبای انسانیت – برگی که جلوه اش در بر شاخه بودن است نه از شاخه فرو افتاده و بر خاک نشسته. من عضوی وابسته به همۀ بدن میشود، عضوی که زیبائی و طراوت زندگیش وابسته به ارتباط محکم آن به همه بدن است. عضوی که در تبادل و داد و ستد متعادل و متقارن با همه هیکل انسانی است.
به کل بدن خود بنگریم، این نه یک عضو است بلکه اعضاء بهم پیوسته است که هیکلی زیبا میسازند، کمال و زیبائی بدن در همه بودن اعضاء با هم است.
تصور کنید که همه بدن فقط یک عضو بود و آن یک عضو خود را من می نامید چه هیکل نامناسبی بوجود می آمد! ولی وقتی همۀ اعضا با هم میشوند چه جمالی و کمالی خلق میشود. وقتی من همه میشود آنوقت است که ارتباط برقرار میشود و ارتباط یعنی عشق، یعنی جاذبه، یعنی همکاری، یعنی همراهی، یعنی همرازی یعنی وحدت یعنی پیوستن من به ما.
این روابط ضروریه بین من و ما در حقیقت در همه اشیاء عالم ظاهر و بارز است وپیوستگی جزء به کل لازمه وجود هر موجودیست . جماد از پیوستگیها و چسپندگیها استحکام می یابد و صخره و کوه میسازد. نبات از اتصال ریشه و ساقه و شاخه و برگ و میوه هستی می یابد، حیوان از ترکیب و همکاری اعضا ء و اندام به نیروی حساسه و تحرک دست می یابد و به زندگی ادامه میدهد و بالاتر از همه انسان که هم در در ترکیب و انسجام و ارتباط اعضاء و اندامش و هم "در جمیع مراتب و شئون ظاهری و معنوی از عقول و افکار و آراء و اطوار و آداب و آثار و ادراکات و احساسات و سایر احوال انسانی این روابط متینه را در نهایت محکمی "۲ می توان ملاحظه کرد و درک نمود .
اگر این روابط ضروریه را از جمله در بدن انسان بیشتر مطالعه کنیم از تشابه اعجاز امیز "هیکل عالم وهئیت ادم" در ضرورت اتحاد و ارتباط و بهم پیوستگی هم در اعضاء بدن و هم در پیکر عالم دچار شگفتی تحسین امیزی خواهیم شد. بگذارید در توضیح بیشتر این پدیده ریه را که یک عضو از بدن است در این رابطه مورد مداقه قرار دهیم . براستی اگر ریه بتواند بگوید این منم که اکسیژن ،مایه حیات را دارا هستم و میخواهم همۀ انرا تنها در خود نگهدارم و آنرا به قلب و سایر اعضاء نفرستم چه خواهد شد . شک نیست هم خود خواهد مرد و هم قلب و دیگر اعضاء را خواهد میراند. اگر قلب بگوید که این من هستم که از همه مهمترم و میخواهم همۀ خونرا در خود نگه دارم و نمی خواهم ضربان داشته باشم، هم خود می میرد و هم دیگر اعضاء و اندام. اگر کلیه و کبد و سیستم عصبی و عضلانی و هورمونی از ارتباط و همکاری با یکدیگر و حتی با هر سلول بدن سر باز زنند زندگی و حیات ان سیستم و ان عضو وان سلول قطعا نا ممکن میگردد . بنا بر این با هم بودن و با هم کار کردن و بهم بیوستن است که زندگی افرین و صحت بخش و جامعه ساز و تمدن بر انگیز و اتحاد پرور می شود .
در مورد این ارتباط "حضرت بهاءالله قریب یک قرن و نیم پیش در یکی از الواح خود به آن اشاره فرموده عالم بشری را به هیکل انسان تشبیه مینمایند که همکاری و تعاون اصل حاکم بر نظام آن است. همان گونه که پیدایش قوّۀ عاقله در عالم وجود نتیجۀ همبستگی و اتّحاد پیچیدۀ میلیونها سلّول است که با تشکیل بافتها و اعضای مختلف توانمندیهای متمایز را ممکن میسازند تکامل تمدّن بشری را نیز میتوان نتیجۀ مجموعهای از تعاملات بین اجزای منسجم و متنوّع نوع انسان دید، انسانی که توانسته است از مقصد کوته بینانۀ تمرکز در موجودیّت خود فراتر رود. همان طور که زیستایی هر سلّول و هر عضو به سلامت تمامی بدن وابسته است به همین ترتیب رفاه هر فرد، هر خانواده و هر ملّت را باید در رفاه تمامی نوع بشر جستجو نمود"۳
در این رابطه ریه را مثال زدیم، بگذارید در کار فیزیو لوژیکی این عضو حساس تامل بیشتری بکنیم . ریه عضوی از اعضای بدن است که وظیفه انجام عمل تنفس را بر عهده دارد . ریه اکسیژن، این مایه زندگی را از هوا می گیرد – در هر نفسی که فرو میرود هوا بداخل شش ها میرود و در هزاران هزار حباب های کوچک هوائی ریه نفوذ می کند. در این حباب های هوائی است که تبادل و تعاون صورت میگیرد. هر حباب هوائی را مویرگهای خونی فراوان احاطه می کند و در این مویرگها هزاران گلبول قرمز خون در حرکت و تقلا هستند. این گلبول ها عاشقانه و بیقرار اکسیژن موجود در حباب های ریوی را بخود می گیرند و جذب می کنند و ماده ایرا که از زوائد سوخت و ساز سلولهای بدن با خود آورده اند به ریه پس میدهند. از این داد و ستد حیاتیهرر گلبول از طرفی سبکبار میشود و از طرف دیگر باردار میگردد. بارش آن اکسیژن، آن ماده حیات است که از حباب های هوائی ریه گرفته است ولي بار گرانقدر و پر ارزش خود را برای خود نمی خواهد ، بی تاب است که آنرا به سایر سلول ها و اعضاء و ارکان بدن برساند چه اگر آنرا فقط برای خود و برای من نگه دارند و مبادله و معاوضه و تعاون را از دست بدهد خود نیز از آن بار گرانبها لطمۀ بی انتها خواهد دید. چه که این گلبول در ذات و طبیعت خود دارای خصلت تبادل و تعاون است. گلوبول های سرخ با دریافت اکسیژن از حباب های هوائی نیروئی تازه می یابند، و ازطریق عروق ریوی بجانب قلب حرکت کنند و به داخل قلب وارد میشوند، قلب پر ضربان و بخشنده با دریافت این خون پاک بی تاب میشود که آنرا هر چه زودتر به سایر اعضاء و ارکان و سلول های بدن برساند و چنین می کند. و در این عمل لحظه ای تردید نمی کند. قلب آنچه را میگیرد در خود نگه نمیدارد و آن خون پاک را را برای پاکسازی و حیات و حرکت سایر اعضاء به آنها تقدیم می کند. گلبول سرخ در این مسیر حرکت و تبادل اکسیژن خود را به اعضاء و اجزاء دیگر بدن می دهد و از آنطرف زوائد سوخت و ساز آن اعضاء و سلول ها را بخود میگیرد و با خود به سمت دیگر قلب می برد و از قلب به ریه دوباره فرستاده میشود تا با اکسیژن مبادله گردد و این سیکل زیبای تبادل و تعاون تا آخرین لحظه حیات انسان در هیکل انسان ادامه پیدا میکند. البته هزاران از این نقش های هم آهنگی و تبادل و تعاون و ارتباط در ساختمان اعجاز آمیز بدن آدمی موجود است که میتواند بسی آموزنده باشد. اکنون اگر ساختمان بدن انسانی را با ترکیب و ساختمان عالم مقایسه کنیم. تشابهی بسیار شگفت آور در ایندو می بینیم. با چشم بصیرت مشاهده می کنیم همان ارتباط و همان تبادل و تعاون که در بین اعضاء و ارگان بدن انسان موجود است بعینه در بین اعضاء و ارکان و حقایق عالم نیز وجود. سئوال اینست که آیا بشر توانسته و یا خواسته این حقیقت را قبول کند که حقیقت زندگی در یگانگی خلاصه میشود و اتحاد و اتفاق و با هم بودن و همراه بوده و همراز بودن و هم آواز بودن و همساز بودن و هم سخن بودن و از من به ما تبدیل شدن راز زیبای زندگی بلکه لازمه زندگی بلکه حقیقت زندگی بلکه هدف زندگی است. بقول علیرضا میبدی ، شآعر و ادیب سر شناس و خرد مند ، کاش اینهمه من ما میشد گوهر گمشده پیدا میشد .
بگذارید درخاتمه از حضرت عبدالبهاء ،مظهر و مثل اعلای روابط وحدت و خدمت و محبت ، مدد بگیریم که در مورد این یگانگی و هم آهنگی و تعاون و ارتباط با مقایسه و تشابه هیکل عالم و هئیت آدم چنین میفرمایند: " هیکل عالم از مصدر ایجاد چون صورت و هئیت آدم موجود شده و فی الحقیقه مرآت یکدیگرند. چون به بصر بصیرت نگری یعنی همچنانکه هیکل انسانی در عالم وجود ظاهراً مرکب از اعضاء وجوارح مختلفه ..و مربوط یکدیگر است و همچنین جسم عالم حکمش حکم شخص واحد که اعضاء و اجزایش مربوط یکدیگر است دارد چنانکه بدیده که کاشف حقایق است ملاحظه شود مشهود گردد که اعظم روابط عالم ایجاد سلسله موجودات است و تعاون و تعاضد و تبادل از خواص ملازمه هیئت جامعه عالم وجود است زیرا جمیع وجود بهم مربوط است هر شئی از اشیا متأثر و مستفید از دیگری است، اگر رأساً نباشد بالواسطه محقق. ..تعاون و تعاضد از خواص هیِِءت جامعه وجود است و بدون او وجود معدوم ... در عالم انسانی این امر عظیم را از جمیع جهات در منتهای اتقان مشهور بینی چه که در این رتبه تعاون و تعاضد و تبادل محصور در جسم و جسمانیات نبوده بلکه در جمیع مراتب و شئون ظاهری و معنوی از عقول و افکار و آراء و اطوار و آداب و آثار و ادراکات و احساسات و سایر احوال انسانی این روابط متینه را در نهایت محکمی ادراک نمائی و آنچه این روابط متانت و ازدیاد بیشتر یابد جمعیت بشریه در ترقی و سعادت قدم پیشتر نهد بلکه صلاح و نجاح بجهت هئت جامعه انسانیه بدون این شئون عظیمه محال است !."۴ ..
ياد داشت ها :
١و ٢ و ٤ از لوح مبارك حضرت عبدالبها به نقل از جزؤه حقوق الله تدوين شده در دايره تحقيق مركز جهاني بهايي
٣از بيام مورخ ١٢ اسفند ١٣٩١ بيت العدل اعظم الهي خطاب به أحبائ ايران
فایل ضمیمه
Attachment | Size |
---|---|
هیکل عالم و هیأت ادم.pdf | 103.18 KB |
Comments
جواد said:
هو الله، من و ما تا متحد واتحاد بین یک تیم وعضو یک پیکره نشویم وتعلیم و تعلم نگیریم و تحت تربیت عالم به امرالله نباشیم نمی توانیم به خود ی خود وکار یک به فردی بودن امکان نخواهد وپراز تضاد من خواهد بود پس درست کار کردن یک با اتحاد وانسجام فارغ از تعصب وبغض نژاد و رنگ و قامت یک جامعه پویا و اندیشه مند برای اصلاح عالم پر تلاش خواهد بود بدون تفکر و اندیشه و عالم به علم روز چنین امکان نه نقل از، کاهش این همه من، ما میشد گوهر گمشده پیدا می شد،
که خوشبختانه جامعه روبرشد و آگاهی همراه هستند، وبه نقل از دکتر حسین حقیقی، آگاهی لازمه آزادیست و به دور از جهل و خرافه پرستی
Add new comment