نویسنده: پ.ب.
آیا رد پای ماهیت دین بر کالبد جوامع بشری قابل مشاهده است؟ هویت ادیان و اقلیت های مذهبی چه تاثیری بر کیفیت حیات اجتماعی می گذارد؟ بنا به باور وبر (1373)، ساختارهای موجود در جوامع به شدت متاثر از نظام باورهای مذهبی غالب در آن است. ساختارهای اقتصادی و پیش فرض های آن، همگی متاثر از ارزش هایی ست که دین تاکید کرده است؛ به طور مثال، نظام ارزش های پروتستانتیسم -که راه رسیدن به رستگاری را سختکوشی می داند و ثروتی که در نتیجه کار به دست می آید را نشانه بخشش الهی می انگارد- در تجسم نظام سرمایه داری نقش غیر قابل انکاری ایفا کرده است. در این نوشتار تلاش بر آنست تا نگاهی بیندازیم به ماهیت دیانت بهایی و ردپای آن بر معماری نیایشگاه هایش -که به ساختارها و بستر اجتماعی گره خورده است. وحدت و خدمت دو عنصری ست که به زعم نگارنده، بخش جدایی ناپذیری از هویت بهایی ست، که درین مجال در ابتدا رویکرد این آیین نسبت به این دو عنصر معرفی و سپس رد پای هر دو بر کالبد نیایشگاه هایش بررسی خواهد شد.
هنگامی که از "وحدت" سخن به میان می آید-که عنصر جدا نشدنی هویت بهایی ست- منظور چیست و آیا این آیین فهم جدیدی از آن ارائه می دهد؟ یکی از عوامل وحدت بخش در جوامع انسانی فرهنگ است که دین نقش مهمی در خلق و ارتقای آن داشته و دارد. ادیان از طریق ترویج جهان بینی واحدی، به مرور، افکار -نظام ارزش ها- را متحد و فرهنگ معنوی مشترکی در جامعه مذهبی ایجاد می کنند. اما آیا چنین رویکردی التیام بخش دردهای امروز بشر است؟ آئین بهائی سطحی از وحدت که تنها بین باورمندان به یک مذهب ایجاد می شود را -که خود به نوعی انزوا از معتقدین به سایر ادیان و مکاتب فکری می انجامد- برای نیازهای پیچیده امروز جهان کافی نمی داند. از نگاه آئین بهائی، رشد روحانی فرد محقق نمی شود مگر آنکه فرد مومن نقش فعالی در ساخت جهانی با ساختارهای عادلانه و صلح آمیز داشته باشد؛ با افراد و گروههای هم فکر برای ساخت آرمان ها همکاری کند؛ و البته در راه تحقق رفاه جمعی برای تمامی شهروندان جهان تلاش کند Lample, 2009:3)) . این فهم جدید از ایمان دینی، از نوعی یگانگی ذاتی بشر پرده بر می دارد که امروز لابه لای دسته بندی های متعدد و آوارهای ناشی از تخاصمات بینشان دفن شده است. شاید در قالب مثالی این وحدت ذاتی ملموس تر باشد؛ وحدتی که بین ارگان های مختلف یک هیکل زنده و سلول های تشکیل دهنده آن وجود دارد منجر به خلق حیاتی به مراتب ارزشمند تر از زیست هریک از اعضا می شود. چنین اتحادی، ارگانیک، طبیعی، و ذاتیِ حیات اجتماعی انسان است اما به دلیل بیماری هایی که در هیکل جامعه بشری ایجاد شده، امروز به سختی می توان نشانه هایی از آن -اتحاد- در آن -هیکل بشر- یافت. در فرهنگی که باورمند به چنین وحدت ارگانیکی ست، انسان ها و اجتماعاتشان با رویکردهای متفاوت به مثابه سلول ها و ارگان های مختلف یک هیکل واحد مشاهده می شوند، که با تعامل و همکاری بینشان -همان جنس تعاملی که بین اجزای یک هیکل سالم حاکم است- می توانند به حیات و ادراکی ورای حیات و ادراک تک تک سلول ها و ارگان ها دست یابند. بنابراین گستره یگانگی در بینش بهایی ورای مرزهای تعریف شده -دینی، جغرافیایی، ملی، نژادی، جنسی، اقتصادی، فرهنگی، قومی و ...- خواهد بود.
اما "خدمت" -به عنوان عنصر دیگری که در شکل گیری هویت بهایی نقش اساسی ایفا می کند- در این بین چه معنایی دارد؟ دستیابی به فضایی که در آن یگانگی حاکم بر هیکل واحد است، نیازمند شکل گیری روابطی ست که در آن نیازهای اجزای مختلف تامین می شود جهت خلق حیاتی به مراتب قدرت مندتر و پرمعنا تر از حیات تک تک سلول ها و یا ارگان های مجزا. شکل گیری چنین روابطی جز در پرتو جهان بینی وحدت بخشی که به یگانگی نوع بشر باورمندست، ممکن نیست. منظور از باورمندی، طی مسیر دستیابی به "آگاهی" است و نه تنها دانستن؛ دستاورد چنین فضایی (فرآیندی)، قلب ماهیت اجزاست که تنها منجر به سخن راندن از خوبی نخواهد بود، بلکه هر جزیی، خود، تجلی ای از خیر خواهد شد. در چنین فضایی، انسان ها مشاهده کنندگان منفعل واقعیت نیستند، بلکه به واسطه قدرت ذهن از سویی و مداخله شان در فضای اجتماعی، در تحول اجتماع سهیم خواهند بود (Lample, 2009:6) تحولی که به نفع عموم بشر است و نه گروهی خاص، و بر پایه باور به یگانگی استوار است و به وسیله "خدمت" به کل هیکل بشری متحقق می شود. بنابراین جهان بینی بهایی با چنین رویکردی تفاوتی بین خدمت به نوع بشر و خدمت به حق قائل نمی شود (عبدالبهاء، 1977:48)، و سعادتی بزرگتر از خدمت به مخلوقات متصور نیست (عبدالبهاء، 1977:201). در بینش بهایی باور بر اینست که فردی که در مسیر خدمت به بشر گام بر می دارد باید به تقویت سجایای اخلاقی اش -در سطح فردی- توجه ویژه ای داشته باشد؛ به طور مثال، داشتن خلقی خوش و مهربانی با جمیع بشر از ملزومات بودن در مسیر خدمت است (عبدالبهاء، 1992:243). به بیانی دیگر، تنها انجام فعالیت هایی با هدف خدمت کافی نیست؛ گویی نوعی قلب ماهیت لازم است، نوعی "ایمان"، که باقیِ بودن ها از آن سرچشمه می گیرد. جالب است که این دو همدیگر را نیز در رابطه ای متعامل و رفت و برگشتی بازتولید می کنند و لازم و ملزوم یکدیگرند: خدمت و نوعی ایمان یا عبادت...
همانگونه که بیان شد وحدت و خدمت دو اصل جدانشدنی هویت بهایی ست، به همین دلیل در جستجوی ردپای این دو بر پیکر نیایشگاه هایش، که "مشرق الاذکار" نامیده می شوند، نگاهی به کالبد و عملکرد فضاهای چنین بنایی خواهیم داشت. با وجود اینکه "مشرق الاذکار" توسط بهاییان ساخته می شود اما مکانی برای نیایش "انسان" است با هر اندیشه و پیشینه ای، نژاد و رنگی، طبقه اجتماعی یا اقتصادی ای. پس محدودیتی برای حضور افراد و نیایش فردیشان در آن مکان وجود ندارد. چنین نگاه وحدت بخشی در بنای مشرق الاذکار دیده می شود؛ کالبدی مدور، که 9 وجهی ست، و توسط باغچه ها و حوض هایی چون صافی -فیلتر- محاط شده (زرقانی، 1982:352) و برآنست تا ذهن پردغدغه انسان امروز را از مشغله های روزمره برهاند و او را با توجهی کامل به مکانی جهت نیایش پروردگار راهی کند. به علاوه، ساختمان نیایشگاه -همان بنای 9 وجهی- فاقد مکانی برای خطبه است که خود نشان دیگریست بر دموکراسی روحانی و نفی پیشواپرستی و "وحدت" و یگانگی نوع بشر؛ اینکه هر انسانی با هر عقیده ای می تواند بر اساس فهم خود از ایمان و رابطه قلبی اش با پروردگار و بدون دخالت و نظارت فردی دیگر به نیایش و راز و نیاز با خالق بپردازد.
اما اصل خدمت بر کالبد نیایشگاه های بهایی چه ردپایی به جای گذاشته؟ از جمله ملزومات معماری فضای مشرق الاذکار آنست که پس از آنکه نیایشگاه مدور 9 وجهی، توسط باغچه ها و حوضچه هایی محاط می شود، کل مجموعه به موسساتی عام المنفعه متصل می گردد که به نیازهای جامعه -کل و نه فقط بهاییان- پاسخگوست، از جمله آسایشگاه سالمندان،بیمارستان، داروخانه، دانشگاه، مدرسه، یتیم خانه (عبدالبهاء، 1979:97) و .... چنین اتصالی در کالبد -بین فضایی برای نیایش و فضایی برای خدمات اجتماعی- منجر به خلق روابط معنایی بین عبادت و خدمت در جامعه می شود. به بیانی دیگر، معماری مشرق الاذکار تجسم وحدتِ فکر و عمل است، ازین رو که مفهوم انتزاعی عبادت را به مفهوم عینی تر خدمت به مخلوقات گره می زند. مشرق الاذکار محدود به بنایی جهت نیایش نیست؛ بلکه فضایی می آفریند که در کانونش کاربری معنوی وحدت بخشی ست که هر انسانی را با هر عقیده ای دعوت می کند به ارتباط با خالق، و پس از گذر از صافی طبیعت، بستری جهت تجسم بخشیدن به آگاهی ما از وحدت نوع بشر فراهم می کند از طریق همراهی و خدمت در موسساتی که به خدمات اجتماعی و عام المنفعه مشغول اند. در چنین فضایی عبادت و خدمت به هم می آمیزد.
طبق باور فوکو (Foucault, 1980)( (Hall, 2001:72، بین فضای اجتماعی و روابط موجود، ارتباط بازتولید کننده متقابلی حاکم است؛ به این معنا که فضای اجتماعی، تولید کننده نوعی روابط ست که خودِ آن نیز در بازتولید فضای اجتماعی نوین دخیل است. نکته ای که باید لحاظ کرد اینکه کاربری های مختلفی که در کالبد یک مجموعه تعریف می شود، نوع منحصر به فردی از روابط را خلق می کند که آن بنا را نه تنها به لحاظ نوع مصالح و یا فرمش، بلکه به دلیل مداخله اش در فضای اجتماعی موجود و خلق فضایی نو و به تبع آن روابط اجتماعی بدیع، از سایر ابنیه متمایز می نماید. با وجودیکه کالبد معمارانه مشرق الاذکارهای موجود در سرتاسر دنیا دارای فرم های ویژه و تحسین برانگیزیست -که متاثر از فرهنگ و زیست بوم هر منطقه است- اما ویژگی منحصر به فرد معماری چنین بناهایی، در تعریف و تلفیق کاربری های مختلفی ست -که در دنیای امروز غالبا مجزا از هم انگاشته می شوند- که منجر به خلق فضایی می شود که در آن نیایش، منتج به افزایش آگاهی از یگانگی بشر و تقویت علقه های اجتماعی و معنوی بین انسان ها با پیشینه های متعدد می گردد. در حالیکه ساختارهای ذهنی و عادات رفتاری مان تحت تاثیر افزایش فهم ما از کلام الهی تغییر می کنند (Lample, 2009:5)، باید باور داشته باشیم که واقعیت اجتماعی نیز نه تنها ایستا نیست، بلکه پویایی ای دو جانبه دارد: همزمان که افکارمان را شکل می دهد ولی خود متاثر از حضور و کنش ماست Lample, 2009:10)). تقویت روابط اجتماعی و معنوی بین اعضای یک جامعه -فارغ از مرزبندی های متداول- حس تعلق به جامعه را تشدید می کند، که خود به بازتولید فضاهای اجتماعی نوین که شکل گرفته از عناصر فرهنگی جدیدی ست منجر می شود. در چنین فضاهای متکثر ولی متحد اجتماعی، نه تنها تلاش برای سعادت سایر انسان ها از عناصر اساسی حیات خواهد بود، بلکه تلاش جهت بقای زیست بوم های مختلف نیز دارای اهمیت بسیار می باشد.
این نوشتار تاملی کوتاه بود بر دو عنصر هویت بهایی -یعنی وحدت و خدمت- و تاثیر این دو بر پیکر نیایشگاه هایش که مشرق الاذکار نامیده می شود. معماری فضای مشرق الاذکار سعی در تقویت رابطه بین نیایش پروردگار، باور به یگانگی نوع بشر، و خدمت به مخلوقات دارد؛ تقویت روابطی که خود منجر به بازتولید فضای اجتماعی نوینی می شود که برساخته فرهنگی بدیع است؛ فرهنگی صلح جو و دربرگیرنده که از علم و دین -به مثابه دو منبع دانش- برای ساخت تمدنی یکپارچه بهره می برد.
منابع
زرقانی، م.،1982، کتاب بدائع الآثار جلد 1، موسسه ملی مطبوعات امری آلمان
عبدالبهاء، 1992، منتخباتی از مکاتیب عبدالبها جلد 3، لانگهاین، آلمان
عبدالبهاء، 1979، منتخباتی از مکاتیب عبدالبهاء جلد 1، Baha'i Publishing Trust-Wilmette، Illinois
عبدالبهاء، 1977، مکاتیب عبدالبهاء جلد 7، موسسه ملی مطبوعات امری، ایران
وبر، م.، ۱۳۷۳، اخلاق پروتستانی و روح سرمایهداری، رشیدیان و منوچهری کاشانی، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران.
Foucault, M., 1980. Power/Knowledge, Brighton: Harvester.
Hall, S., 2001. Foucault: Power, knowledge and discourse. In M. Wetherell & S. Taylor, eds. Discourse Theory and Practice: A Reader. SAGE Publication, pp. 72–81.
Lample, P., 2009, "Revelation and Social Reality: Learning to Translate What Is Written Into Reality", Palabra Publications,
houseofworkshipnorthamericausa (1).jpg
Comments
جواد said:
بسیار خوب است، که با وحدت و همدلی و محبت، کثرت می آفریند، واین خدمت به خلق لازمه جوامع بشری و انسانی است، که همانا دل کلیه مردم، با هر عقیده و باوری را وهر آینی به دور از تعصب و تعسر در بر میگیرد درعین حال خوشحالم از این بینش و نگرش که در جامعه،
دیانت بهائی وجود دارد
Add new comment