سایت پژوهشنامه - نگارنده: کیومرث مظلوم
باورهای دینی تولستوی
بیشتر مردم لئو تولستوی (۱۹۱۰-۱۸۲۸) نویسندۀ نامدار روسی را به خاطر آثار مشهوری چون جنگ و صلحو آنّا کارنینا میشناسند امّا آنها که با شخصیت و آثار او آشنایی نزدیکتری دارند به مانند خودش نظرات فلسفی و دینی او را دارای اهمّیتی به مراتب بیشتر از آثار ادبی او میدانند.
تولستوی در مقدّمۀ رسالۀ دیانت من چیست؟، که در سال 1884 در سن 56 سالگی نگاشته، از گرایشهای دینی خود سخن میگوید. بر اساس این مقدمه باستثناء ۱۵-۱۴ سال دوران کودکی، وی به مدّت 35 سال به معنی واقعی کلمه هیچگرا (نیهیلیست) بوده و در فلسفۀ هیچگرایی او هیچگونه دیانتی وجود نداشته است. امّا در حدود 50 سالگی به تعالیم مسیح ایمان آورده است. پس از پذیرش مسیحیت، تولستوی همچنان به دنبال درک حقیقت دیانت و مفهوم زندگی بوده و نه تنها به بررسی عقاید مسیحی ادامه داده بلکه به مطالعۀ سایر دیانتها نیز پرداخته است. امّا در حقیقت مسیحیتی که تولستوی به آن ایمان آورده بود با مسیحیت کلیسا تفاوت داشت. او به خدایی یگانه معتقد بود و تثلیث را یکی از ابداعات بشری میدانست و میگفت که خدا نمیتواند در عین حال هم پدر باشد و هم پسر و روح القدس. از نظر او خدا محبّت است و روح و منشأ آفرینش. وی با این نظر که خدا را نمیتوان شناخت موافق نبود و میگفت هر انسانی میتواند خدا را در قلب خود بیابد. تولستوی بر خلاف کلیسا عیسی را خدایی نمیدانست که به زمین آمده باشد بلکه انسانی میدانست که بیش از دیگران توانایی درک ارادۀ الهی را داشت و کسی بود که به انسان معنی واقعی زندگی و هدف آن را آموخت. تولستوی در کتاب دیانت من چیست؟معجزات مسیح و زنده شدن و به آسمان رفتن او را منکر میشود و در کتاب زندگی واقعیآشکارا به کلیسا میتازد و آن را مهمّترین مانع اجرای تعالیم مسیح میداند. وی در کتاب مذکور در فصلی با عنوان دیانت کاذب میگوید که دیانت کاذب به روشهایی دست میزند تا انسان را در خطا نگاه دارد و این روشها نه تنها در مسیحیت بلکه در تمام ادیان قدیم که بوسیلۀ بودا، لائوتسه، زرتشت، محمّد و دیگران تأسیس گردیده به کار رفته و پیروان آنها را از تعالیم واقعی بنیانگذاران خود دور کرده است.
تولستوی با این حملههای سخت و روشن سرانجام کاملاً خود را از جامعۀ مسیحی به کنار کشید و کلیسایاُرتودوکس نیز در سال 1901 او را از کلیسا طرد نمود.
چنانکه از متن کتاب زندگی واقعی بر میآید تولستوی به تدریج اطّلاعات کاملی از سایر دیانتها مانند بودایی، برهمایی، زرتشتی، اسلام و غیره بدست آورد و گرچه به آنها به دیدۀ احترام مینگریست امّا آنها را نیز مانند مسیحیت از تعالیم بنیانگذارانشان دور میدانست. تولستوی سرانجام معتقد به این شد که اساس همۀ ادیان یکی است و حتّیٰ خود در دورهای از زندگی در اندیشۀ تأسیس دیانتی جهانی بود. (م4، صص۱۳-۲ و ص25)
او معتقد به این بود که دین باید مطابق با علم و عقل باشد لذا شناسایی پیامبران را بر اساس معجزات خلاف عقل میدانست. او معتقد بود که هر انسانی میتواند بدون واسطۀ کلیسا و کشیش و آخوند و لاما به خدا دست یابد و خدا در انسانست و انسان در او. او معتقد بود که سعادت واقعی انسان در پیروی از خواستۀ خدا است و خواستۀ خدا را در این میدانست که هر انسانی باید دوستدار همنوعان خود باشد و با دیگران چنان رفتار کند که انتظار دارد دیگران نیز با او همانگونه رفتار نمایند. او معتقد بود که مفهوم زندگی برای هر کس اینست که پیوسته در قلب خود در پی ازدیاد محبّت باشد و میگفت که این افزایش محبّت بیش از هر نیروی دیگر در تأسیس ملکوت خدا بر روی زمین مؤثّر است. تولستوی ملکوت خدا را نظامی از زندگی میدانست که در آن هماهنگی، راستی و برادری جایگزین تفرقه، فریب و خشونت گردد. (م8 ،ص145: م4، ص11)
با مقایسۀ آراء تولستوی با اصول دیانت بهائی میتوان به خوبی به همآهنگی بین این دو پیبرد. به یاد بیاوریم که اصول آئین بهائی عبارتند از وحدت اساس همۀ ادیان و نیاز به دیانتی جهانی، جستجوی آزادانه و مستقیم حقیقت توسّط افراد انسانی، همآهنگی دیانت با علم و عقل، فقدان کشیش و آخوند و تشریفات مذهبی، صلح بین ملل و تأسیس جهانی که در آن کشورها به صورت فدرال به هم پیوسته و به صورت واحد باشند، تساوی حقوق بین زن و مرد، محبّت و احترام به همۀ افراد انسانی، و غیره.
نارضایتی از دیانتهای قدیم و کنجکاوی طبیعی برای هر چیز تازه و نو، تولستوی را علاقمند به نهضت بابی/بهائی که به تازگی از ایران برخاسته بود نمود و به تدریج که اطّلاعات او از دیانت بهائی فزونی میگرفت بر علاقه و گرایش او نیز بسوی این نهضت جدید افزوده میگردید. توجّه تولستوی به دیانت بهائی تا آن اندازه در زندگی او نمایان بود که رومن رولان Romain Roland نویسندۀ فرانسوی همعصر او، در کتابی کوچک به قطع جیبی که در بارۀ آثار و زندگانی تولستوی نگاشته یک صفحه از کتاب خود را اختصاص به گرایش این نویسندۀ شهیر روسی به آئین بهائی، که برای بسیاری از خوانندگان کتاب او نامی بسیار ناآشنا بود، داده است (م3، صص22۳-22۴) سوای رومن رولان، پُل بیریوکوفPaul Biryukov نیز درکتاب تولستوی و شرقچندین نامه از تولستوی را در رابطه با دیانت بهائی نقل کرده (م1، صص86، ۱۰۰-۹۳، ۱۲۴-۱۲۰) و شیفمان A. I. Shifman پژوهشگر روس هم در سال 1960 در کتاب Lev Tilstoy i Vostok (لئو تولستوی و شرق) به بررسی گرایشهای تولستوی به آئین بهائی پرداخته است. (م8، صص۱۴۶-۱۴۴)
در این مقالۀ مختصر کوشش میشود تاریخچه و روند آشنایی تولستوی با دیانت بهائی و نظریات او، از هنگام آشنایی با این نهضت دینی تا پایان حیات وی در سال 1910، بررسی گردد.
آغاز مطالعات تولستوی در بارۀ آئین بهائی
تولستوی نخستین بار در سپتامبر 1894 با دریافت نامه و موادّی دربارۀ دیانت بابی/بهائی از مترجم ترکی آثارش، اُلگا لبه دوفاOlga S. Lebedova در دفتر خاطرات خود از این آئین سخن به میان میآورد و پس از چند روز ضمن نامهای از وی به اصرار میخواهد که مطالب بیشتری در این زمینه برای او بفرستد. (م4، صص۱۵-۱۴)
از سال 1899 به بعد تولستوی بطور جدّی به مطالعۀ دیانت بابی/بهائی پرداخت. در این سال سه تن از اهل ادب اروپا که به دیدار او رفته بودند متوجّه علاقۀ تولستوی به این دیانت شدند و یک تن از آنان یعنی شاعر آلمانی ریلکهRilke R. M. (۱۹۲۳-۱۸۷۵) در بازگشت کتاب Die Babis in Persien (بابیان در ایران) اثر آندره آسF. C. Andreas (۱۹۳۰-۱۸۴۶) را که در سال 1896 در لایپزیک منتشر شده بود برای او فرستاد. (م4، صص۱۵-۱۴؛ م8، ص144) هماکنون این کتاب، با یادداشتهایی به خط تولستوی در صفحات آن، در کتابخانۀ موزۀ تولستوی در یاسنایا پولیانا Yasnaya Polyana (دهکدۀ زیبایی در نزدیکی شهر تولا Tula که زادگاه و خانۀ تولستوی در آنجا واقع است) وجود دارد (م8، ص149).1
دو سال بعد یکی از شاهزادگان ایرانی به نام رضا ارفعالدّوله (متخلّص به دانش) سفیر ایران در روسیه که در کنفرانس صلح لاهه در سال 1899 به نمایندگی ایران شرکت کرده بود منظومهای (مثنوی) از سرودههای خود را با عنوان صلح برای تولستوی فرستاد. تولستوی در پاسخ به او پس از تشریح بعضی از نظریات خویش دربارۀ دیانت واقعی و علّت جنگ، در پایان نامه چنین مینویسد:
"... اعتقاد من اینست که در همهجا مردمانی، مانند بابیان، در کشور خود شما ایران هستند که به دیانت واقعی پایبندند و با وجود ستمها و آزارهایی که همیشه و در همهجا متحمّل میشوند، اعتقادات آنان هرچه بیشتر گسترش مییابد و سرانجام بر بربریت و ددمنشی دولتها، و بویژه بر ریاکارانی که میخواهند با دین بر مردم خود تسلّط جویند پیروز میگردند". (م6، ج73 ، ص95)
ارتباط مستقیم با بهائیان
در 15 مه 1901 یکی از بهائیان فرانسوی به نام گابریل ساسی Gabriel Sacy که اصلاً اهل سوریه و ساکن قاهره بود با خواندن مطالبی در روزنامهها دربارۀ دید این شخصیت بزرگ دربارۀ دیانت و مسائل اجتماعی نامهای به او نگاشت و مطالبی از اصول دیانت بهائی را دربارۀ یکی بودن اساس همۀ ادیان و نقش آنها در تربیت انسان و مقام مسیح در نزد بهائیان تشریح کرد. (م1، صص۹۷-۹۵) تولستوی در پاسخ خود (مورّخۀ 10 اوت 1901)2 از اینکه یک نفر فرانسوی بهائی شده است اظهار تعجّب میکند و میگوید: "... مدّتها است که به بابیت/بهائیت علاقمند شدهام و دربارۀ این موضوع هرچه را که در دسترسم بوده مطالعه کردهام. گرچه کتاب اصلی انجیل بابیّت- به نظر من کم اهمّیت آمده امّا با همۀ اینها معتقدم که از نقطۀ نظر اخلاقی و اجتماعی بابیّت، با داشتن وجوه مشترک زیاد با ناسالارگرایی (آنارشیسم) مسیحی [که خود تولستوی پرچمدار آن بود]، در جهان شرق آیندهای باشکوه در پیش دارد و دیر یا زود این دو باید به هم بپیوندند". (م6، ج73، ص109)
بر اساس دفتر خاطرات تولستوی، در 27 مه 1902 که وی برای گذراندن دوران نقاهت پس از یک بیماری شدید در گاسپرا Gaspra واقع در شبه جزیرۀ کریمه بسر میبرد یک نفر پیلهور ایرانی بهائی که تولستوی او را "مردی بسیار با فرهنگ میخواند از او ملاقات به عمل آورد. متأسّفانه هیچگونه اطّلاع بیشتری از این دیدار و این مرد که نام او کاظم بایراموف بود در دست نیست، امّا از آنجا که حکایت از نخستین دیدار تولستوی با یک نفر بهائی دارد رویدادی مهمّ تلقی میگردد. (م4، ص26)
چند ماه بعد، بازرگانی ایرانی و بهائی به نام عزیزالله جذّاب همراه با پیامی از عبدالبهاء خطاب به تولستوی به دیدار او در یاسنایا پولیانا رفت. بر عکس ملاقات پیلهور مذکور، از این دیدار شرح مشروحی به زبان فارسی از خود عزیزالله جذّاب بجا مانده است. این ملاقات در 16 سپتامبر 1902 و در زمانی روی داد که تولستوی در خانۀ خود به صورت بازداشت بسر میبرد و از دیدار با دیگران ممنوع بود. ولی با همۀ اینها جذّاب توانست از ژاندارمها اجازۀ ملاقات با او را بگیرد. در این دیدار تولستوی از جذّاب سؤالاتی دربارۀ باب، بهاءالله و عبدالبهاء و قوانین و اصول بهائی کرد و جذّاب به آنها پاسخ داد و ذکر نمود که از جملۀ اصول بهائی وحدت نوع بشر، وحدت ادیان، وحدت زبان و خط ، تساوی حقوق زن و مرد، تعلیم و تربیت عمومی و اجباری و ترک تعصّبات ملّی و دینی، اجتماعی و سیاسی است. جذّاب در پاسخ به تولستوی که پرسید آیا از غیر مسلمانان نیز کسانی به این دیانت روی آوردهاند گفت در خود ایران بسیاری از یهودیها و زرتشتیها و در امریکا، فرانسه، آلمان، انگلستان و مصر نیز تعدادی از مسیحیان به دیانت بهائی ایمان آوردهاند. تولستوی در پاسخ به جذّاب که نظر او را دربارۀ بهاءالله پرسیده بود با بلند کردن دو دست خود گفت: چگونه میتوانم او را انکار کنم. من خواستم که در پی تربیت جمعی از روسها برآیم امّا مرا در خانه حبس کردهاند و بر درِ خانهام ژاندارم گذاشتهاند. روشن است که این آئین جهانگیر میشود. من محمّد را نیز پذیرفتهام. (م10، صص۴۹۰-۴۸۷)
دریافت نمایشنامۀ باب از شاعرهای روسی
در سال 1903 شاعرۀ روسی ایزابلاّ گرینفسکایا Isabella Arkadavena Grinevskaya نمایشنامهای بر روی زندگی باب و بابیان به نام "باب: منظومۀ دراماتیک از تاریخ ایران منتشر نمود و نسخهای از آن را برای تولستوی فرستاد. این نمایشنامه در سالهای بعد در جهان ادبیات و هنر روسیه موفقیت زیادی بدست آورد و در تئاترهای سن پترزبورگ و دیگر شهرهای روسیه، حتّی پس از انقلاب، به نمایش گذاشته شد. (م8، ص146)3 تولستوی در پاسخ به گرینفسکایا در نامۀ 22 اکتبر 1903 چنین مینگارد: "... من دربارۀ بابیها از مدّتها پیش اطّلاع یافتهام و علاقۀ بسیاری به تعالیم آنها دارم. به نظر میرسد که این تعالیم مانند سایر تعلیمات منطقی اجتماعی و دینی که اخیراً از میان دیانتهای قدیم برخاسته... دارای آیندۀ بزرگی است. بویژه برای آنکه این تعالیم در پی آنند که همگی را در سایۀ دیانتی واحد و مشترک بین همۀ افراد بشر درآورند. به این دلیل است که تعالیم بابی از آنجا که خرافات قدیمی مسلمانان را به کنار میگذارد... و از آنجا که بابیها به عقاید اساسی و مهمّ خود مانند برادری، تساوی و محبّت پایبندند آیندهای بزرگ در پیش دارند". سپس تولستوی در این نامه به دو نهضت دیگر آن زمان در اسلام، یکی در افریقای فرانسه، و دیگری در هندوستان، لاهور برخاسته بود اشاره کرده و مینویسد: هیچیک از این دو نهضت تعلیم تازهای ارائه نمیدهند و هیچگونه هدفی برای تغییر دنیا و روابط اجتماعی حاکم بر آن ندارند. سپس چنین ادامه میدهد:
"... برعکس، درک من اینست که بابیّت، تا آنجا که من میدانم، کاملاً از این دو نهضت متفاوت است- البتّه نه چندان در تئوری تعالیم بلکه در عمل. به این دلیل و از آنجا که بابیّت برادری و تساوی بین انسانها و ایثار زندگی مادّی در راه خدمت به خدا را تعلیم میدهد من از صمیم دل دوستدار آنم". (م6، ج74، ص207)
تولستوی برای کسب اطّلاعات بیشر دربارۀ دیانت بهائی و جستجوی حقیقت، حتّی به بزرگان اسلام نیز روی میآورد. بطو مثال وی در نامۀ مورّخۀ 19 ژانویۀ 1904 از محمّد صادق، مفتی هندوستان و مدیر مجلّۀRiview of Religion، میپرسد: "آیا شما از تعالیم بهاءالله اطّلاع دارید و دربارۀ آنان چگونه میاندیشید؟" (م1، ص86) یا در نامۀ دیگری به محمّد عبده، مفتی مصر، مینویسد: "نظر شما دربارۀ تعالیم باب و بهاءالله و پیروانشان چیست؟" (م4، ص35)
عدم سازگاری افکار تولستوی با بعضی از تعالیم بهائی
در 4 آوریل 1904 هیپولیت دریفوس Hippolyte Dreyfus نخستین بهائی فرانسوی ترجمۀ خود را از کتاب ایقان بهاءالله برای تولستوی فرستاد. بطوریکه از پاسخ تولستوی بر میآید (م6، ج75، ص77) این کتاب اثر نامطلوبی بر او گذاشت زیرا با اعتقادات وی ناسازگار بود و آن به احتمال زیاد مربوط به بخشی از کتاب مذکور دربارۀ عدم امکان شناسابی خداوند و مقام برتر و استثنائی پیامبران به عنوان فرستادگان ویژۀ خدا برای جامعۀ بشری بود. بطوریکه قبلاً اشاره گردید نظرات تولستوی در این موارد کاملاً متفاوت است. علاوه بر این ممکن است که تولستوی نتوانسته باشد برخی از مطالب و اشارات این کتاب را، که خطاب به مسلمانی شیعی مذهب و مطابق طرز اندیشۀ او بر اساس حدیث های اسلامی تحریر یافته، درک و جذب نماید. به دنبال همین سرخوردگی از دریافت کتاب ایقان بود که چند ماه بعد تولستوی در پاسخ نویسندۀ امریکایی ارنست کروسبی Ernest Crosby (۱۹۰۷-۱۸۵۶) که برای او کتابی از عبدالبهاء فرستاده بود در 31 ژوئیۀ 1904 مختصراً چنین نگاشت: "دوست عزیز، من نسبت به بهائیت خیلی علاقمند بودم و همه چیز را دربارۀ آن میدانم. فکر میکنم که این فرقه هیچگونه آیندهای ندارد... ". (م6، ج75، ص151) همین احساسات را تولستوی در پاسخ ثروتمندی از اهالی قفقاز به نام کارتوشینP. P. Karstushin در نامۀ اوّل ژوئن 1908 ابراز داشت و دقیقاً ذکر نمود که با گفتۀ بهاءالله مبنی بر اینکه خدا سرّی است دست نایافتنی سر توافق ندارد. (م6، ج79، صص۲۱۴-۲۱۳)
امّا صرفنظر از این دورههای زودگذر که مربوط است به تفاوت عقیدۀ تولستوی با یکی دو مورد از تعالیم بهائی تولستوی چنانکه خواهیم دید، تا آخر حیات همیشه به تحسین دیانت بهائی پرداخته است.
افزایش ستایش از آئین بهائی
در سال 1908 تولستوی از یک دانشجوی ایرانی مقیم مسکو به نام فریدول خان [فریدون خان؟] بادالبکوفFaridul Khan Badalbekov نامهایکه تاریخ 4 دسامبر داشت دریافت کرد که حاوی سه سؤال دربارۀ شناسایی خدا، دنیای پس از مرگ، و جایگاه اسلام در میان ادیان بود. تولستوی در نامۀ مورّخۀ 28 دسامبر 1908 پس از پاسخ به سؤالات او و تأکید بر اینکه اسلام نیز مانند دینهای دیگر از اصل خود منحرف شده است با کلماتی شورانگیز به ستایش از آئینی که از سرزمین مخاطب نامه برخاسته میپردازد و چنین مینگارد: دیانت بابی که به دیانت بهائی تحوّل یافته، دارای یکی از متعالیترین و پاکترین تعالیم دینی است". (م6، ج78، ص306)
در فاصلۀ یکسال بین مارس 1909 و فوریۀ 1910 از تولستوی 16 نامه در دست است که در آنها از دیانت بهائی نام میبرد و دربارۀ آن اظهار نظر مینماید که نشان میدهد دیانت بهائی در این دوره فکر تولستوی را بیش از پیش به خود مشغول داشته بود. (م4، ص42)
در 16 مارس 1909 به خانم ولیکوفاE. E. Velikova که پسرانش از او اجازه خواسته بودند مسلمان شوند تولستوی از جمله چنین مینگارد: "دیانت بابی که از ایران سرچشمه گرفته به ترکیه انتشار یافت و در آنجا نیز در زیر آزار و ستم قرار گرفت و اکنون نمایندۀ این دیانت فرزند بهاءالله است که در عکّا بسر میبرد. در تعالیم آنان هیچگونه مراسم ویژهای برای عبادت خدا وجود ندارد. آنان همۀ انسانها را برادر میدانند و به یک دیانت مشترک بین همۀ افراد بشر بر اساس محبّت معتقدند".(م4، ص43)
در همین روز 16 مارس، تولستوی تعالیم دیانت بهائی را ضمن نامهای بهنویسندۀ تاتار کریم بایف M. J. Krymbayev که معتقد بود اسلام راهی را در جهت مخالف علم میپیماید و در نتیجه در پی نابودی خویش است چنین معرّفی میکند: "فرقهای به نام بابی وجود دارد که تعالیم دینی آن در سطح بسیار بالا است. جانشین باب به نام بهاءالله بوسیلۀ مقامات ترکیه به عکّا، که اکنون فرزند او در همانجا زندگی میکند، تبعید گردیده. پیروان این دیانت هیچگونه مراسم ویژهای ندارند. از نظر آنان اساس دیانت صفا و خلوص نیت در زندگی است. یعنی محبّت به همسایه و عدم شرکت در طرحهای زیانبار دولتها... . " (م4، ص43)
منظور تولستوی در این نامه از "عدم شرکت در طرحهای زیانبار دولتها" احتمالاً تعلیم عدم مداخله در امور سیاسی است. در ضمن باید در نظر داشت که بهائیان در هرجا که بسر برند ملزم به اطاعت از قوانین کشوری میباشند.
تولستوی در 14 مه 1909 برای دوست صمیمی خویش گوربونوف- پاسادوف Gorbunov-Pasadov که برای نگارش کتاب یا رسالهای از او یاری خواسته بود دو کتاب فرستاد. یکی از این دو کتاب از آثار هیپولیت دریفوس دربارۀ آئین بهائی به نام Essai sur le Bahá’ísmeبود و تولستوی در نامۀ خویش به نویسندۀ نامبرده اینچنین توصیه میکند: "شما باید حتماً آن فصل قابل تحسین این کتاب را از صفحۀ 79 تا 80 در اثر خود بگنجانید". (م4، ص44) فصلی از کتاب دریفوس که اینچنین تحسین تولستوی را بر انگیخته دربارۀ تجزیه و تحلیل میهن پرستی است و پیرامون این بیان بهاءالله خطاب به افراد بشر دور میزند: "ابهیٰ ثمرۀ شجرۀ دانش این کلمۀ علیا است: همه بار یک دارید و برگ یک شاخسار. لیس الفخر لمن یحبّ الوطن بل لمن یحبّ العالم (یعنی: جای مباهات نیست اگر کسی ادّعای وطن دوستی کند بلکه آنکه دوستدار عالم است باید برخود ببالد". (م7، ص80)
اندیشۀ دیانت جهانی مورد بحث در آثار بهائی مطلبی بود که در مکاتبههای تولستوی در سالهای آخر حیات او بسیار مورد توجّه قرار گرفته بود. بطور مثال وی در نامهای به تاریخ 24 مارس1909 به یکی از وکلای پارلمان فرانسه به نام فیلیپ گرنیه Philippe Grenier که دارای همین نظر بود مینویسد: "اندیشهای را که شما ابراز داشتهاید یعنی اینکه در دنیا فقط یک دیانت وجود دارد و نه دینهای مختلف اندیشهای است که بیش از پیش بویژه در میان مسلمانان گسترش مییابد. آنهایی که تعالیم باب را ادامه میدهند یعنی بهاءالله که به عکّا تبعید شده و مسلمانان قازان در روسیه که خود را فوج خدا میخوانند، پایۀ اساسی افکارشان دیانتی جهانی است". (م4، ص47)
نوشتن کتابی دربارۀ آئین بهائی
بین تولستوی و عبدالبهاء ظاهراً مکاتبهای مستقیم صورت نگرفته امّا تعدادی از نامههای عبدالبهاء خطاب به برخی از بهائیان وجود دارد که آنان را تشویق و راهنمایی به تماس با تولستوی مینماید. یکی از این افراد میرزا علی اکبر نخجوانی بود که از باکو چندین بار با تولستوی مکاتبه کرده و برای او کتاب فرستاده است. تولستوی در پاسخ، علاقۀ وافر خود را به آئین بهائی اظهار داشت و اعلام کرد که در نظر دارد کتابی دربارۀ دیانت بهائی بنویسد. چنانکه در نامۀ مورّخۀ 18 فوریۀ 1910 به وی میگوید:
"... میخواهم کتابی دربارۀ بهائیان تألیف کنم. از اینرو از دریافت مدارکی که برای نوشتن چنین کتابی غیر قابل اجتناب است مسرور میباشم. " (م6، ج81، ص106)
به نظر میرسد که به خاطر مرگ وی در همان سال این تصمیم تولستوی هیچگاه عملی نگردید.
نامۀ تولستوی به یک ملّای مسلمان
تولستوی در سال آخر حیات خویش به اندازۀ کافی اطّلاعاتی دربارۀ دیانت بهائی گرد آورده بود و دیدی نسبتاً روشن به تعالیم آن داشت. بر این اساس در پاسخی که به یک ملّای مسلمان سامرهای نوشت، که او از بردن نام بهاءالله در کنار نام راهنمایان بزرگ تاریخ بشر تردیدی به خود راه نداده و سپس نامه را چنین ادامه داده:
"... همۀ انسانها از طرف خدا فرستاده شدهاند تا اراده و خواست او را بجا آورند. بنا بر این هم سادهترین افراد و هم متفکّران و پاکترین انسانها فرستادگان پروردگارند. محمّد در عربستان، عیسیٰ در یهودیه، بودا در هندوستان، کونفوسیوس در چین، بهاءالله در ایران، و بسیار کسان دیگر همگی مردانی شبیه دیگرانند. آنها تنها برای آنکه خواستۀ خدا را با فداکاری بیشتری به انجام رساندهاند بر دیگران برتری دارند". (م4، ص53)
ارتباط بهائیان از داخل ایران با تولستوی
در آخرین سال زندگی تولستوی، یعنی در 1910، دو تن از بهائیان از داخل ایران با وی مکاتبه نمودند. یکی از این دو نفر یکی از بهائیان ساکن رشت (احتمالاً یونانی) به نام پولیسوئیدی P. Polisoídí بود که تولستوی از دریافت نامۀ او بسیار خشنود شد و متن آن را در جمع خانوادگی قرائت نمود. از این رویداد هم سوفیا تولستایا Sophia A. Tolstaya، همسر تولستوی (م5، ج2، ص30)، و هم پزشک و منشی او دکتر دوزان پتروویچ ماکوویتسکیDr. Dusan Petrovic Makovitski در خاطرات خود یاد مینمایند. دکتر ماکوویتسکی در این باره چنین مینگارد: "لئو نیکولاویچ نامهای را که امروز از یک بهائی به نام پولیسوئیدی از شهر رشت در ایران دریافت داشته بود با صدای بلند خواند. در این نامه، نویسنده تعالیم بهاءالله را تشریح و دربارۀ انتشار این تعالیم و ستم و آزار بر پیروان آن در ایران اطّلاعاتی داده بود. لئو نیکولاویچ از دریافت این نامه خیلی خوشحال شد". (م2، ج4، ص156 در اینجا از م4، ص54)3 تولستوی به نویسندۀ نامه در تاریخ 14 ژانویه 1910چنین پاسخ داد: "از صمیم قلب از اطّلاعات جالب و مهمّ دربارۀ بهائیان متشکّرم و از برقراری ارتباط با دکتر خان بسیار خوشنود خواهم شد". ناشر آثار تولستوی در توضیح نامۀ پولیسوئیدی میگوید که وی یکی از بهائیان رشت بود و در نامۀ خود به تفصیل دربارۀ تعالِیم بهائی و تشکیلات جامعۀ آن در ایران سخن گفته بود و در ضمن اظهار داشته بود که دکتر یونس خان [افروخته] مایل است با او مکاتبه کند و حتّی به دیدن او برود. (م6، ج81، ص48)
بهائی دیگری که از ایران به تولستوی نامه نوشت دکتر یونس خان افروخته (همان کسی که در نامۀ فوق به عنوان دکتر خان نامیده شده) بود که برای تولستوی کتابی دربارۀ زندگانی عبدالبهاء فرستاد و تولستوی در پاسخ وی (مورخّۀ 23 فوریۀ 1910) چنین نوشت: "از شما برای ارسال کتاب عبّاس افندی بسیار متشکّرم. من میخواهم با استفاده از این کتاب، کتابی برای استفادۀ عموم دربارۀ تعالیم زیبای عبّاس افندی بنگارم". و ناشر کتاب در توضیح اضافه میکند که دکتر یونس خان افروخته به همراه نامۀ مورّخۀ 19 فوریۀ 1910 کتابی به قلم مایرو فلپس به نام زندگانی و تعالیم عباس افندی:
Life and teachings of Abbas Effendi The که خود او قسمت زیادی از آن را ترجمه کرده بود فرستاده و نوشته بود از آنجا که وی چندین سال با عبّاس افندی بوده لذا میتواند اطّلاعات جامعی برای تولستوی ارسال دارد. ناشر میافزاید که نیت تولستوی برای نوشتن کتاب مذکور عملی نگردید. (م6، ج81،۱0۷)
نتیجه
با در نظر گرفتن اظهار نظرهای بسیار مثبت تولستوی دربارۀ دیانت بهائی بویژه در سالهای پایانی زندگی خود آیا میتوان گفت که تولستوی در شامگاه زندگانی به دیانت بهائی ایمان آورده بود؟ هر گاه به آنچه پُل بیریوکوف Paul Biryukov در کتاب تولستوی و شرق از کتاب خاطرات گوسف Gusev، یکی از منشیان تولستوی، نقل کرده توجّه کنیم ممکن است ما را وادار به دادن پاسخی مثبت کند. منشی نامبرده میگوید که در اواخر سال 1909 تولستوی به کسی که به دیدار او رفته بود از جمله چنین گفت: "... بابیها پیروان بهاءالله هستند و اقدامات باب را ادامه میدهند. من فوق العاده خوشحال شدم که یک نفر بهائی به دیدن من آمد. او خیلی آدم با هوشی نبود ولی، از این مطلب گذشته، میتوانم بگویم که من با تمام جنبههای دیانت او موافق بودم". (م1، صص۱۲۱-۱۲۰)
با وجود اظهار نظراتی چنین مثبت که نشان دهندۀ پذیرش تمام اصول آئین بهائی از طرف تولستوی است نمیتوان او را بهائی محسوب داشت زیرا:
اوّلاً: تولستوی ادّعای هیچیک از پیامبران، از جمله بهاءالله، را از اینکه آنان به عنوان فرستادگان خدا با خالق جهان رابطۀ ویژهای داشتهاند نمیپذیرفت و چنانکه در برخی از نامههای او دیدیم وی پیامبران را انسانهایی میدانست که ارادۀ خداوند را بیش از دیگران درک نموده بودند و آنچه که گفته یا نوشتهاند را نیز از آثار خود این پیغمبران میدانست، نه خدا. بر این اساس وی اعتقادی هم به خطا ناپذیری این پیامبران نداشت.
ثانیاً: تولستوی حسّاسیت ویژهای داشت از اینکه خدا را برای افراد انسانی سرّی دست نایافتنی و به قول سعدی برتر از خیال و قیاس و گمان و وهم بدانند. وی شناسایی خدا را، بدون واسطۀ پیامبران، و بوسیلۀ همۀ افراد اعم از پیر و جوان یا فرهیخته و بیسواد لازم و با ارزشترین چیزها در زندگی میدانست.
خلاصۀ عقیدۀ تولستوی دربارۀ دیانت بهائی را که در یکی از آخرین نامههای او خطاب به شخصی به نام کاظیماوفA. A. Kasimov منعکس شده میتوان به شرح زیر دریافت: "... بین افرادی با عناوین پیامبر و بزرگان خرد و اندیشه تفاوتی وجود ندارد. کسی را که خدا به نام پیامبر فرستاده باشد هیچگاه وجود نداشته و نمیتواند وجود داشته باشد. دادن نسبتی پیامبرانه به بعضی از افراد مانند موسی، عیسی، کریشنا، بودا، محمّد، بهاءالله و دیگران یکی از علل مهمّ اختلاف و دشمنی بین انسانها است... ما باید دریابیم و به خود یادآور شویم که آنچه به نام کتابهای مقدّس نامیده میشوند آثاری است که بدست افراد بشر نوشته شده آنهم در زمانی که مردمان غرق در انواع موهومات بودهاند... ما از این آثار باید فقط آنچه را که با عقل سلیم سازگار است و با اصول اساسی تعالیم مذهبی هندوها، چینیها، مسیحیان، مسلمانان و بهائیان هماهنگی دارد برگزینیم... من تعالیم بهائی را میشناسم و با اصول اساسی آن به استثناء اعتقاد به مصون از خطا بودن بنیانگذاران آن و چند مسألۀ جزئی دیگر موافقت دارم". (م5، ج81، ص77- در اینجا از م4، ص56)
بهائیان بر خود میبالند که در آن هنگام که دیانت آنان در جهان کاملاً ناشناخته بود، یکی از بزرگترین نویسندگان و متفکّران تاریخ به مطالعۀ تعالیم دیانت بهائی و ستایش از آنها پرداخته و نام بنیانگذار آن را در کنار پیامبران نامداری چون مسیح، محمّد، موسی و بودا ذکر کرده است. جای آن بود که همۀ ایرانیان نیز از برخاستن چنین آئینی از سرزمین ایران بر خود ببالند و ره همدلی و همنوایی در پیش گیرند، امّا دریغ که چنین نکردند و آزار و ستم بر پیروان این آئین مانند روزهای نخستین پیدایش آن، در آن سرزمین پاک همچنان ادامه دارد.
این مقاله را با یکی از آخرین اظهار نظرهای تولستوی که در خاطرات دکتر ماکوویتسکی آمده به پایان میبریم:
در 15 ماه مه 1910، چند ماه پیش از درگذشت تولستوی، همسایۀ وی به نام Matveyev که سالها در ایران زندگی کرده بود از او دیدار نمود. در این دیدار، ضمن گفتگو سخن از دیانت بهائی به میان آمد و Matveyev آن را نهضتی بسیار جالب توصیف نمود. تولستوی به این اظهار نظر چنین اضافه کرد:
"نهضتی بسیار عمیق. من تعالیم دیگری را به این عمق نمیشناسم". (م2، ج4، ص255- در اینجا از م4، ص56)4
منابع (م)
(1.م ) Biryukov P. I., Tolstoï und der Orient, Zürich and Leipzig, Rotapfel-Verg, 1925.
(2م .) Makovitsky, D. P., U Tolstogo: 1904-1910;’ Yasnopolyanskie zapiski’. Moskow, Nauka, 1979, Vol.4.
(3.م ) Ronald R., Vie de Tolstoï, , Paris. Librairie Hachette, 1928.
(4م .) Stendardo, L., Leo Tolstoy and the Bahá’í Faith. Oxford: George Ronald
(5. م) Tolstaya, S. A., Dnevniki , Moscow, Khudozhestevennaya literature, 1978. 2 Vols.
(6م .) Tolstoy, L. N., Polnoe Sobranie Sochinenii, 1935-1956. Vol.90
(این کتاب مجموعهای است کامل از آثار تولستوی، از جمله نامههای خصوصی وی در 90 جلد. در سال 1349 شمسی آقای سرورالله فوزی در کتابخانۀ لنین در مسکو 14 نامۀ تولستوی را که مربوط به دیانت بهائی بود از مجموعۀ مذکور استخراج نمود و اصل روسی آنها را همراه با ترجمۀ فارسی در اختیار نویسنده قرار داد.)
(م. 7) بهاءالله، اشراقات و چند لوح دیگر، طهران ؟، مؤسسۀ ملّی مطبوعات امری ؟، ص80.
(م. 8 ) درّی جهانگیر، مطالعات تاریخی بابی و بهائی در آثار مورّخین و نویسندگان روسیه، خوشههائی از خرمن ادب و هنر، ج7، صص۱۵۰-۱۲۵، نشریۀ انجمن ادب و هنر، آکادمی لندگ (سویس)، دارمشتات، چاپ ریحانی، 1996.
(م. 9) رأفتی وحید، دیانت بهائی در روسیه، پژوهشنامه، سال اوّل، شمارۀ دوّم، اُنتاریو، مؤسّسۀ معارف بهائی کانادا، صص۵۷-۵۳.
(م. 10) سلیمانی عزیزالله، مصابیح هدایت، ج7، طهران ، مؤسّسۀ ملّی مطبوعات امری، صص۴۹۰-۴۸۱.
یادداشته
1- در کتابخانۀ شخصی تولستوی در یاسنایا پولیانا چند کتاب دیگر نیز دربارۀ دیانت بهائی از جمله کتاب اقدس ترجمۀ تومانسکی به روسی موجود است (م8 ، ص149).
2- این نامۀ تولستوی باید در پاسخ نامۀ دیگری از گابریل ساسی باشد زیرا در ابتدای این نامه، تولستوی اظهار میدارد که نامۀ قبلی ساسی به دست او نرسید.
3- خانم گرینفسکایا در سال 1912 نمایشنامۀ دیگری به نام بهاءالله منتشر نمود ولی بروی صحنه نیامد. این خانم در سال 1911 به مدّت دو هفته در مصر میهمان عبدالبهاء بود و به دیانت بهائی ایمان آورد. وی پس از بازگشت کتابی نگاشت در 550 صفحه زیر عنوان مسافرت به سرزمینهای آفتابو در آن به تفصیل از ملاقات خود با عبدالبهاء سخن گفته است. این کتاب به علّت بروز جنگ اوّل جهانی و سپس انقلاب روسیه منتشر نگردید (م8، ص146؛ م9، صص۴۴-۴۱).
4- در خاطرات دکتر ماکوویتسکی از چندین مورد دیگر گفتگوهای تولستوی دربارۀ دیانت بهائی سخن به میان آمده که برای شرح آنها میتوان به م 4 مراجعه کرد.
پیام بهائی: کتاب اعتراف تولستوی که سالها پیش توسط جناب هوشمند فتحاعظم ترجمه و طبع شده بود اینک توسط مؤسّسهء عصر جدید در 160 صفحه تجدید چاپ شده و در کتابفروشیهای بهائی در دسترس علاقمندان است.
اصلاین مقاله برای خوانندگان غیر بهائی در سایت نگاه شبکۀ اینترنت منتشر گردیده و از آوردن لقب حضرت برای همۀ مظاهر الهی احتراز شده است.
Comments
sussan said:
kourosh Shirzadi said:
Add new comment