سایت پژوهشنامه - نگارنده: پژوهنده
در دورانی که متعصّبان در شریعت در نقاط مختلف جهان سیل ویران کننده جهاد مذهبی را با مقاصد سیاسی به راه انداختهاند هیچ امری از گفت و شنود میان ادیان، لااقل ادیان بزرگ، برای حصول تفاهم بین آنها ضروریتر به نظر نمیرسد.
در فرصتهای دیگری در این مجلّه سخن از نهضت اکومنیسم و اندیشهء نزدیک کردن مذاهب و ادیان به یکدیگر رفته است. امّا باید میان سه مفهوم اساسی که در این ایّام به فراوانی به کار میرود فرق قائل شد. نخست اکومنیسم، دوّم گفتگو میان ادیان و مذاهب و سوّم تقریب و توحید ادیان. امّا اکومنیسم که از کلمهء لاتینی اکومنیک یا اوکومنیکوس مشتق است، ریشهای یونانی دارد به دو معنی یکی سرزمین مسکون و دیگری جهان، و مراد از اکومنیسم جنبشی است درون مسیحیت برای نزدیک کردن و در صورت امکان وحدت بخشیدن به همهء فرقهها و مذاهب مسیحی. چنان که پل پويارد . PoupardP مؤلف فرهنگ ادیان (به زبان فرانسه، ۱۹۸۴) مینویسد بعد از انشعاب و جدا ئی بین کلیسای روم و کلیسای شرقی، بین کلیساهای پرتستان و کلیسای کاتولیک، بین کلیسای انگلیکان و آئین کاتولیک... کوششهایی برای سازش و تلفیق به کار افتاد.
امّا در قرن بیستم کوشش منظّم برای اتّحاد همهء کلیساهای مسیحی (اکومنیسم) در سال ۱۹۱۰ از کنفرانس ادیمبورگ شروع شد که در آن هشیاری به لزوم اتّحاد همهء فرقههای مسیحی به منظور هماهنگ کردن فعّالیّتهای تبلیغی و میسیونری حاصل آمد.در سال ۱۹۲۵ در استکهلم و در سال ۱۹۲۷ در لوزان و در سال ۱۹۳۷ در اکسفورد کنفرانسهایی تشکیل شد که همه معطوف به همان هدف مذکور بود و بالاخره این مساعی در سال ۱۹۴۸ به تشکیل شورای جهانی کلیساها منتهی شد. شروع این کار در آمستردام بود که در آن عدّهای از نمایندگان کلیساهای پرتستان گرد هم آمدند و بعد در سال ۱۹۵۴ عدّهای از کلیساهای ارتدکس نیز به آنها پیوستند (از جمله کلیسای ارتدکس روس در سال ۱۹۶۱).
کلیسای کاتولیک که بیشترین جمعیّت مسیحیان را در بر میگرفت۱ در زمان پاپ پی دوازدهم نظر مساعدی نسبت به شرکت خود در شورای اکومنیک کلیساها نداشت امّا سرانجام همان کلیسا ناچار شد که به علّت احساس ناراحتی از جدایی و پراکندگی مسیحیان، هفتهای مخصوص را برای دعای مشترک و تبادل آراء به قصد وحدت کلیساهای مسیحی تأسیس کند.
در میان پاپهای کاتولیک ژان بیست و سوّم بود که از وسعت نظر و سعهء صدر برخوردار بود و در سال ۱۹۵۹ اقدام به تشکیل شورای اکومنیک به نام «واتیکان دوّم» کرد و مقصدش آن بود که نه فقط در تقریب مذاهب مسیحی اهتمام رود بلکه دیگر جوامع دینی نیز دعوت شوند که در جهت حصول وحدت نظر قدم بردارند. به دنبال این ابتکار بود که در سال ۱۹۶۱ کلیسای کاتولیک برای اوّل بار ناظرانی به اجلاسیهء شورای اکومنیک کلیساها فرستاد ولی هرگز حاضر نشد که عضویت کامل شورای مذکور را بپذیرد و خود را همردیف سایر کلیساهای مسیحی اعلام کند.
پاپ فعلی بنُوای شانزدهم هنگامی که کاردینال راتزینگر نام داشت، سندی را به تأیید پاپ ژان پل دوّم رساند که به موجب آن انحصار حقیقت و رستگاری در دست کلیسای کاتولیک است و این اعلامیه البته مخالف روح تقریب بینالمذاهب بود و عکسالعملهایی در کلیساهای دیگر مسیحی به وجود آورد.
معذلک ژان پل دوّم از ایجاد ارتباط با یهودیان و کلیساهای ارتدکس امتناع نکرد و به ابتکار و دعوت او بود که یک بار اجتماع بزرگی در «اسیز» بر پا شد که ادیان مختلف و مذاهب مسیحی در آن برای برقراری صلح دعا کنند و جامعهء بهائی هم در آن اجتماع شرکت کرد ولی از این اقدام و اقدامات دیگر نتیجهء محسوسی به دست نیامد.
پس از اکومنیسم باید اشارهای به گفتگو میان ادیان کرد که اوّلین اجتماع بزرگ آن پارلمان جهانی ادیان بود که به سال ۱۸۹۳ در شیکاگو تشکیل شد و در آن جا نام حضرت بهاءالله برای بار نخست در چنین مجامعی طنین افکند. صد سال بعد در اجتماع دوّم پارلمان نمایندگان جامعهء جهانی بهائی رسماً حضور و دخالت داشتند.
حقیقت این است که هم در اکومنیسم و هم در گفتگوی بین ادیان، ادیان بزرگ جهانی متساوی تلقّی نمیشوند. آنچه توصیه میشود از مقولهء گذشت و مدارا و تسامح است نه کوشش برای درک آنچه در همهء ادیان مشترک است و ما را به اصل وحدت منشأ و مقصد ادیان رهنمون میشود البته بر این حکم استثناهایی هم هست چنان که به نظر میرسد هانس کونگ عالم علوم الهی مسیحی که خود سویسی و مقیم آلمان و شخصاً بر آئین کاتولیک است در پارلمان دوّم ادیان سعی کرد جهات مشترک ادیان را لااقل از نظر اصول روحانی- اخلاقی به صورت روشنتر و جلیتری عرضه دارد و کتاب او زیر عنوان «طرحی برای یک اخلاق جهان شمول» و کتاب تازهترش زیر عنوان مسئولیت جهانی globalresponsibility بر این حقیقت دلالت دارد که اکومنیسم کونگ H.Kung به سوی اندیشهء وحدت سیر و حرکت دارد.
گمان دارم مبالغه نیست اگر بگویم اندیشهء وحدت ادیان را برای نخستین بار به صراحت و تأکید حضرت بهاءالله اعلام فرمودند البته این اندیشه به طور ضمنی در کتب مقدّسه قبل هم هست چنان که قرآن کلمهء اسلام و مسلم را بر ادیان قبل و مؤمنان آنها نیز تعمیم میدهد. علاوه بر آن عرفا لااقل از این بابت که جنگ میان فرقهها و ملّتها را توجیه نمیکردند بر آن بودند که «چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند» و به عبارت دیگر حقیقت واحد در مرآت اندیشهء افراد مختلف انعکاسات متغایر و متضاد پیدا کرده است. مولوی از این فراتر رفت و گفت:جان شیران و سگان از هم جداست / متّحد جانهای مردان خداست
امّا مسلماً عرفا هم به شهادت سخنانی که عطار در مورد شیخ صنعان و دختر مسیحی (ترسا) گفته است دین خود را برتر و پیامبر خویش را والاتر از همه تصوّر میکردند چنان که مسیحیان هم با قول به تجسّم خدا (پدر) در عیسی بن مریم (پسر) فیالحقیقه مسیحیت را نقطهء نهایی کمال روحانی و غایت قصوای همهء ظهورات قبل از مسیحیت تلقّی میکنند و سایر ادیان را در باطن در مرتبهء پایینتری قرار میدهند.
بدیهی است که در شرایط فعلی، در حالی که مسیحیان رستگاری و نجات را تنها در ظلّ آئین مسیح میدانند و بر آن تأکید دارند، مسلمانان در انتظار منجی عالم و مهدی موعودند، یهودیان سخن از جهانی بودن و جهانی شدن یهودیت بر زبان میرانند و در انتظار "ماشیه" به سر میبرند، اقداماتی که در مجامع بینالادیان - که جز مذاکرات بی پیآمد نیست - فقط صورت ظاهر دارد و خواهد داشت امّا به پیوند حقیقی حتّی نسبی منتهی نخواهد شد.
باید منتظر زمانی شد که علماء و رؤسای ادیان تحت تأثیر نیروی خلّاقهء ظهور حضرت بهاءالله، تقلیب شوند و زبان از فسانهگویی بر بندند و به حقیقتِ وحدت ادیان آنچنان که از قلم اعلی' تصریح و تبیین شده پی برند و به آن متمسّک شوند.
وحدت ادیان و وحدت مظاهر الهی یک تعلیم در میان سایر تعالیم حضرت بهاءالله نیست بلکه همراه با دو اصل دیگر یعنی وحدت خدا و وحدت بشریت، اساسیترین تعلیمات آن حضرت را تشکیل میدهد. اصل وحدت ادیان همراه با اعتقاد به این است که توالی و تسلسل ادیان بیهدف نبوده بلکه به موجب نقشهء الهی معطوف به ظهوری بزرگ بوده که باید در ظلّ آن مدنیّت موعود که حکم ملکوت خدا بر روی زمین را دارد تأسیس شود و استقرار یابد؛ مدنیّت صلح، عدالت و رفاه و سعادت برای همگان.
اصل وحدت ادیان ضمناً اثبات وحدت خدا را میکنند چنانکه اصل وحدت خدا در وحدت ادیان الهی تجلّی میکند. نمیتوان تصوّر کرد که خدا واحد باشد و راههای متغایری به ابناء بشر ارائه کند.
اگر مظاهر الهی همه مؤید یکدیگرند ناچار همبستگی و پیوستگی میان همهء ابناء نوع انسان هم وجود دارد و باید قائل به وحدت عالم انسانی شد.
به قول مرحوم نعیم:
گر مسلمان و گبر و بودائیم
گر یهود و هنود و ترسائیم
گر ز روس و پروس و روم و حبش
ز انگلیسیم یا فرنسائیم
گر ز امریک و گر ز افریکیم
ز آسیا یا که از اروپائیم
مرد یک خاک و طفل یک وطنیم
خلق یک شهر و اهل یک جائیم
این همه اسمهای رنگارنگ
خوش بشوئید یک مسمّائیم
و یا:
همه ادیان زحّی ذوالمنّ بود
متعالی، متین و متقن بود
همه از یک خدا و از یک وحی
یک ره و یک مقام و یک فن بود
بهر خوبیّ صلح و صدق و صف
تو براهین مجو، مبرهن بود
بهر نیکیّ حب و مهر و وف
تو دلائل مخواه روشن بود
حکم تجدید دین به شرع جدید
بهر ما از خدا معیّن بود
باید متذکّر بود که ابتکارات اکومنیکی و کوشش برای برقراری گفت و شنود مسالمتآمیز بین ادیان مختلف به آنچه مذکور افتاد محدود نمیشود و مکرّراً از طریق مطبوعات خبر میشویم که جلسات گفت و شنود میان مسیحی و کلیمی، میان کلیمی و مسلمان و یا سایر ادیان بر پا شده است. در روزهای ۱۰- ۱۳ سپتامبر سال ٢٠٠٥ عدّهء کثیری از نمایندگان ادیان و چند تن از دانشگاهیان و شخصیّتهای سیاسی در شهر لیون (فرانسه) گرد هم آمدند تا در بارهء «شجاعت و جرأت برای تحقّق یک انساندوستی معطوف به صلحخواهی» مذاکره کنند.
در سال ۲۰۰۶ هم یک اجتماع بزرگ از جانب شورای جهانی کلیساها در برزیل برگذار خواهد شد امّا قدر مسلم این است که تا وحدت اساسی ادیان، اشتراک بخش مهمی از ارزشهای اخلاقی که همه تعلیم میکنند، وحدت منشأ و وحدت غایت آنها، درست درک و تصدیق نشود اغلب این اجتماعات مصداق «نشستند و گفتند و برخاستند» خواهد بود و نتایج مهمّی از آنها به دست نخواهد آمد.
مشکل تفاهم بین ادیان به طور خاص همان طور که پیام ساحت رفیع در OneCommon Faith دلالت دارد ناشی از چند عامل است یکی تضاد و تعارض میان تئولوژیهای مختلف ادیان که صرفاً حاصل تغییرات و تعبیرات علمای دین است. دوّم تأکید فقهای هر دین بر قوانین که ناچار خصلت تاریخی دارند و با گذشت زمان کهنه و نسبت به مقتضیات عصر و عهد ناسازگار میشوند. سوّم عدم تشخیص بین اصول عمدهء شرایع الهی که ثابت و ابدی هستند و امور ثانوی و فرعی که ناچار ناپایدارند.
چهارم درک محدود از بعضی احکام شرع مثل حکم جهاد در اسلام که در جهان امروز که قضیهء کفّار مطرح نیست تنها باید به معنای اخلاقی آن که جهاد با نفس امّاره است تلقّی شود و جهاد مسلمان با مسیحی یا یهودی هیچ منطقی ندارد خاصه آن که امکان عقلی این که روزی این اقوام به عالم اسلام جزیه دهند و سر به خلافت و سلطهء اسلام فرو نهند مطرح نیست. پنجم غفلت از رشد و نمای فکری بشریّت که توالی و تسلسل ادیان به صورت متکامل را اقتضا میکند (Progressive Revelation) و البته بر این عوامل جاهطلبی و حبّ نفس رؤسای دینی را هم باید افزود که میترسند بازار شوکت و قدرتشان کساد شود.
شگفت است که هنوز بعضی از اصحاب ادیان غافل از این حقیقت هستند که دین برای مهار کردن صفات بهیمی در انسان و غلبهء انسانیّت و محبّت و شفقت و نظایر آن از دیگر صفات ملکوتی آمده چطور میتوان به نام دین کشتار مردم بیگناه، انتقامجویی، فتنهافکنی و نظایر آن را توجیه کرد؟
یادداشت
١- در آغاز قرن جدید از ۲ میلیارد مسیحی ۱/۱ میلیارد نفر به کلیسای روم تعلّق داشتهاند، پرتستانها ۳۴۶ میلیون هستند و ارتد كسها ۲۱۶ میلیون.
منبع مقاله: پيام بهائى شمارهء ٣١٦
Comments
حسن said:
Add new comment