برگرفته از پژوهشنامه - نگارنده: شاپور راسخ
"رگ جهان در دست پزشک داناست درد
را مى بيند و به دانائى درمان ميکند"
"حضرت بهاءالله"
در آثار مبارکهٴ حضرت بهاءالله بنيادگذار آئين جهانى بهائى، آثارى که از فراوانى،
شمارش آنها بسيار دشوار است، جا به جا اشاراتى هست که از آن مىتوان تشخيص حضرتشان
را ازدردهاى عمده واساسى جهان استنباط کرد. بگمال نويسنده اين سطور در اين آثار
گرانقدر به هفت نکته در دردشناسى جهان امروز تأکيدرفته است:
نکتهٴ اوّل:
رواج بيدينى و غلبه ماديّت است که بيک اعتبار بزرگترين درد امروزجهان است. در کلمات
فردوسيّه از آثار متأخّر آن حضرت آمده است: "قلم اعلی در اين حين مظاهر قدرت و
مشارق اقتدار يعنى ملوک و سلاطين و رؤسا وامرا وعلما و عرفا رانصيحت ميفرمايد و به
دين و به تمسّک بآن وصيّت مىنمايد. اين است سبب بزرگ از براى نظم جهان و اطمينان
من فى الامکان. سستى ارکان دين سبب قوّت جهّال و جرأت و جسارت شده. براستى ميگويم
آنچه از مقام بلند دين کاست بر غفلت اشرار افزود و نتيجه بالاخره هرج و مرج است"
(١)
اثر ديگر آن حضرت، لوح اشراقات گوياى برخى ديگر از وظايف و نقش هائى است که
اديان الهى در جامعه بشرى ايفا ميکنند:
"دينالله و مذهبالله محض اتّحاد و اتّفاق اهل عالم از سماء مشيّت مالک قدّم نازل
گشته و ظّاهر شده آن را علّت اختلاف و نفاق مکنيد سبب اعظم و علّت کبرىٰ از براى
ظهور و اشراق نيّر اتّحاد دين الهى و شريعهٴ ربّانى بوده و نموّ عالم و تربيت امم و
اطمينان عباد و راحت منفى العباد ازاصول و احکام الهى. اوست سبب اعظم از براى اين
عطيّه کبرىٰ کاس. زندگانى بخشد و حيات باقيه عطا فرمايد و نعمت سرمديّه مبذول
دارد"(٢)
از جمله نتايج ماديّت تعلق افراطى بهثروت و اشياء و تملّکات دنيوى است که در آثار
حضرت بهاءالله بالحان گوناگون مورد نکوهش قرار گرفته از جمله در باره دلبستگى شديد
به تملک و مصرف کالاها مىفرمايند:
"الوان مختلفه دنيا اهل ملکوت اسماء را مشغول نموده مع آن که هر ذى بصرى و ذى سمعى
شهادت بر فناى آن داده و مىدهد... و مشاهده مىشود اهل غرب بادنى شيئى که فى
الحقيقه ثمرى از او حاصل نه متمسک مىشوند بشأنى که اُلوف اُلوف در سبيل ظهور و
ترقى آن جان داده و مىدهند"
و در موضعى ديگر فرمودهاند (پيام آسمانى ٢_ ١٠٤) "کاش اهل دنيا که زخارف
اندوختهاند و ازحق محروم گشته اند مىدانستند که آن کنز به که خواهد رسيد؟ لا و
نفس البهاء احدى مطلع نه جز حق تعالی شأنه"
و در لوح حکمت مذکور: " فضل الانسان فى الخدمة والکمال لا فى الزّينة و الثّروة
والمال ... قل لاتصرفوا نقود اعمارکم النّفيسه فى المشتهيات النفسيّه و لاتقتصروا
الامور علی منافعکم الشّخصيّه. انفقوا اذا وجدتم و اصبروا اذا فقدتم انّ بعد کلّ
شدة رخاء و مع کلّ کدر صفاء" (٤)
يعنى بزرگى انسان در خدمت و کسب کمالات است نه در جمع ثروت و زينت. نقود عمرهاى
گرانبهاى خود را در خواهشهاى نفس مصرف مکنيد و در امور مختلف به منافع شخصى خويش
تنها منگريد وقتى داشتيد انفاق کنيد و وقتى ازدست داديد شکيبا باشيد زيرا پس ازهر
دشوارى آسانى است و همراه با هر کدورتى صفائى است.
نکتهٴ دوّم:
در دردشناسى عالم که نتيجه همان روى برگرداندن از خدا ودين و دل بستن بماديات است
فساد اخلاق است و عبارت "نتيجه بالاخره هرج و مرج است" هم برآشفتگى اجتماعى و هم بر
بىبندوبارى اخلاقى دلالت ميتواند کرد. (٥)
در لوح طرازات فرمودهاند که حسن خلق "احسن طراز للحق " يعنى بهترين زيور انسان است
و "عزت و رفعت عالم بآن منوط ومعلّق "(٦) به عبارت ديگر فقدان آن سبب انحطاط جامعه
است.
در لوحى در پيش بينى وضع عالم فرمودهاند: "عالم منقلب است و انقلاب او يوماً
فيوماً در تزايد و وجه آن بر غفلت و لامذهبى متوجّه و اين فقره شدّت خواهد نمود و
زياد خواهد شد بشأنى که ذکر آن حال مقتضى نه"(٧)
جلوه بارز اين غفلت و لامذهبى را در فساد اخلاق ميتوان ديد. در همان لوح اشراقات
آمده است که "دين نورى است مبين و حصنى است متين از براى حفظ وآسايش اهل عالم چه که
خشيّةالله ناس را بمعرفت امر و از منکر نهى مينمايد. اگر سراج دين مستور ماند هرج
و مرج راه يابد، نير عدل و انصاف و آفتاب امن و اطمينان از نور باز ماند. هر آگاهى
بر آنچه ذکر شد گواهى داده ومى دهد" (٨) با ذکر خشيّةالله ( ترس از خدا) که مردم
را بکار خوب مىخواند و از کار زشت باز مى دارد روشن است که يکى از معانى "حفظ و
آسايش اهل عالم " حفظ آنان از نفس امّاره خويش است و تأمين آسايش جامعه بر اثر
اصلاح رفتار اعضا و افراد آن. شبهه نيست که رواج خشونت که احساس امن و اطمينان را
حتّىٰ در پيشرفته ترين جوامع کنونى ازهمه مردم سلب کرده (خشونت در خانه و خانواده،
درمدرسه، در محيط زندگى، در برنامه هاى ارتباط جمعى و غيرها) و اکنون بصورت تروريسم
ملّى و بين المللی يکى از شيطانىترين صورخويش را آشکار نموده نتيجه مستقيم همان
هرج ومرج و فساد اخلاقى است (علاوه بر عامل تعصّب و تصلّب دينى).
نکتهٴ سوّم:
که ارتباط با هر دونکته قبل ميتواندداشته باشد تشخيص آن حضرت است باين که هم تمدّن
و هم برخى از شئون جامعهٴ مدرن چون کار بسبب اصل آزادى که بنياد دموکراسى است از حد
اعتدال خارج شده و هرچه ازاين حدّ خارج شود موجب زيان و ضرر ميگردد. محتملاً توجّه
حضرت بهاءالله به افراط در ماديّت از يک طرف و بىبندوبارى اخلاقى و آزادى بهيمى
است.
در لوح مقصود از قلم آن حضرت آمده: "در جميع امور بايد رؤسا باعتدال ناظر باشند چه
(چو) هر امرى که از اعتدال تجاوز نمايد از طراز اثر محروم مشاهده شودمثلاً حريّت و
تمدّن و امثال آن مع آن که بقبول اهل معرفت فائز است اگر از حدّ اعتدال تجاوزنمايد
سبب وعلّت ضرّ گردد. اگر اين نقطه تفصيل شود بيان بطول انجامد".(٩) خود حضرت
بهاءالله در کلمات فردوسيّه تمدّن غرب را بعنوان مثال تجاوز از حدّ اعتدال ذکر
مىفرمايند و توضيح مىدهندکه:
" در تمدّن اهل غرب ملاحظه نمائيد که سبب اضطراب و وحشت اهل عالم شده، آلت جهنّميه
بميان آمده و در قتل وجود شقاوتى ظاهر شده که شبه آن را چشم عالم و آذان امم نديده
و نشنيده"(١١) بدنبال اين بيان مبارک حضرت بهاءالله بعنوان نمونه خطراتى که پيشرفت
تکنولوژى غربى مىتواند موجب آن شود کشف و کار برد نيروى اتمى را مثال مىزنند
"اسباب عجيبه غريبه در ارض موجود و لکن از افئده و عقول مستور و آن اسبابى است که
قادر است بر تبديل هواء ارض کلّها و سميّت آن سبب هلاکت "(١٢) کلمهٴ اسباب را حضرت
بهاءالله محتملاً بمعنى علّت، عامل بکار برده اند در بيانى ديگر اسباب در معناى نظم
است(١٢) چنانکه بعد خواهيم ديد واين که اشاره آن حضرت به نيروى اتمى است مسلّم است
زيرا بدنبال آن عبارات مىفرمايند که "سبحان الله امر عجيبى مشاهده گشت برق يامثل
آن مطيع قائد است و بامر او حرکت مى نمايد" که البتّه نيروى اتم عامل محرّک همه
عالم وجود است.
نکته چهارم:
در اين دردشناسى فقدان عدالت در دنياى کنونى است حضرت بهاءالله در موارد متعدد باين
مشکل بزرگ که البته يک جنبه عمدهٴ آن احترام به حقوق انسانى و حيثيّت والاى بشرى
است اشاره فرموده اند (يکى از تعاريف عدالت اين است: اعطاى کلّ ذى حقّ حقّه يعنى حق
را به حقدار دادن) و بصراحت يادآور مىشوند که در جهان امروز دود تيره ستم و تعدى
همه جا را فرا گرفته در حالی که: "اگر آفتاب عدل از سحاب ظلم فارغ شود ارض غير ارض
مشاهده گردد"(١٣) در همان لوح مبارک متذکر مىگردند که "اليوم هيکل عدل تحت مخالب
ظلم و اعتساف مشاهده مىشود" (١٤) و در الواح نازله از قلم خويش خطاب به ملوک
وسلاطين و رؤساى ارض تأکيد در مورد لزوم رعايت عدالت بسيار شديد است حضرت بهاءالله
از اين مطلب بسيار متأسفند که "دو مملکت عظيمه که هر دو خود را در رأس تمدّن و محيى
آن و مقنن قوانين مىشمرند بر حزبى از احزاب که منسوب بحضرت کليم است قيام
نمودهاند" (همان لوح_ ص ٢٤) که بىترديد اشاره آن حضرت بآزار و اذيّت يهوديان در
دو کشور غربى آن زمان است "اعتساف شأن انسان نبوده و نيست. در کلّ احوال بايد
بانصاف ناظر باشند و بطراز عدل مزيّن" و بدنبال آن دعا ميکنند که خدا"نفوسى چند را
از آلايش نفس و هوى مطهّر فرمايد، تا لله قيام نمايند و لوجهه تکلّم کنند که شايد
آثار ظلم محو شود و انوار عدل عالم را احاطه نمايد" (ص٢٤) (١٥) و بدنبال آن
مىفرمايند "ناس غافلند مبيّن لازم است" و اين وظيفه دفاع از حق وعدالت را بر عهدهٴ
حکما وعلما مىگذارند که باقوى احتمال مراد فرمانروايان و روحانيون است.
توجّه ظهور جديد به مقام و حقوق انسان را در آيات بسيارى که از کلک حضرت بهاءالله
جارى شده بروشنى مىتوان مشاهده کرد. در وصيّتنامه خود که نزد بهائيان بلوح عهدى
معروف شده است مى فرمايند "مقام انسان بزرگ است" و نيز "مقامش اعلیالمقام و آثارش
مربّى امکان" واضافه مىفرمايند که عصر حاضر زمان ظهور کمالات انسانى است "امروز
روزى است بزرگ و مبارک آنچه در انسان مستور بوده امروز ظاهر شده و مىشود" (١٦) و
از جمله اعتقادات بهائى آن است که زمان بلوغ عالم انسانى نزديک شده است يعنى فى
الحقيقه امکان شکوفندگى همه استعدادات نهفتهٴ انسانى بوجود آمده. در عين حال آثار
بهائى احترام به مقام انسان از طريق رعايت حقوق او را تأکيد مىکند. در لوح دنيا
خطاب به اهل بهاء آمده است (١٧) " بايد از شما ظاهر شود آنچه که سبب آسايش و راحت
بيچارگان روزگار است. کمر همّت را محکم نمائيد شايد بندگان از اسيرى فارغ شوند و به
آزادى رسند امروز ناله عدل بلند وحنين انصاف مرتفع، دود تيره ستم عالم و امم را
احاطه نموده" از يک سوى وضع نابسامان جهان از نظر اجراى اصل عدالت را مورد اشاره
قرار مىدهند واز سوى ديگر وظيفه بهائيان به بهبود حال و تأمين حقوق و آزادى
انسانها گوشزد مىفرمايند. اين نکته گفتنى است که در تعريف اهريمن و نفوس اهريمنى
حضرت بهاءالله مىفرمايند "اهريمنان نفوسى هستند که حائل و مانعند ما بين عباد و
ارتفاع و ارتقاء مقاماتشان" يعنى هر کس مانع دستيابى انسان بمقام شايسته و حقوق
حقيقى خويش گردد در حکم اهريمن است (درياى دانش . ص٨٨)
و در کنار وظيفه اتّحاد عالم، هدف ديگر ديانت بهائى را چنين تشريح مىکنند: "و
مقصود از اين ظهور آن که سحاب ظلم مرتفع شود وآفتاب عدل از خلف حجاب اشراق نمايد تا
جميع اهل عالم در مهد امن وامان ساکن و مستريح شوند" (درياى دانش ١٠٨)
نکته پنجم:
در دردشناسى آن پزشک آسمانى که بىگمان براى ترويج صلح و آشتى و دوستى و يگانگى
بجهان آمده اند توجّه بآن است که "آثار نفاق در آفاق موجود و مشهود" و در همه
جااختلاف و دشمنى و نزاع و جنگ فرمانرواست که البتّه بايد ريشه کن شود و بردبارى و
شکيبائى و وفاق برجاى آن بنشيند حتّىٰ در لوحى فرمودهاند که در حال حاضر دونفس
درعالم مشاهدهنمىشوندکه ازهمهجهات همرأى و همدل باشند(لوح مقصود) در حالی که
بىگمان " آسايش هنگامى دست دهد که هر کس خود را نيک خواه همه روى زمين نمايد" (١٨)
گزاف نخواهد بود اگر بگوئيم اوّل و آخر نداى حضرت بهاءالله دعوت به صلح و وحدت است
" نخستين گفتار دانا آن که اى پسران خاک از تاريکى بيگانگى بروشنى خورشيديگانگى
روى نمائيد اين است آن چيز که مردمانجهان را بيشتر از همه چيزها بکار آيد" (١٩)
آثار گهربار آن حضرت در اين زمينه بىشمار است و در تاريخ تفکّر بشرى اوّلين ندائى
است که براى يگانگى همهٴ ساکنان کرهٴ خاک در فضاى تاريخ مواج شده است:
_"بگو اى دوستان سراپردهٴ يکانگى بلند شد بچشم بيگانگان يکديگر را مبينيد. همه بار
يک داريد و برگ يک شاخسار"
_"امروز انسانکسى استکه بهخدمتجميع منعلیالارض قيام نمايد"(٢١)
_"ليس الفخر لمن يحبّ الوطن بل لمن يحب العالم. فى الحقيقه عالم يک وطن محسوب است و
من علی الارض اهل آن"(٢٢)
شگفت نيست که آثار بهائى قلم بطلان بر همه تعصّبات وطنى، ملی، نژادى، دينى ونظائر
آن کشيده است.
"اى پسران انسان، دين الله و مذهب الله از براى حفظ و اتّحاد و اتّفاق ومحبّت والفت
عالم است او را سبب و علّت نفاق واختلاف و ضغينه و بغضاء منمائيد" (٢٣)
" يا حبيبى در جميع احوال انسان بايد متشبث شود باسبابى که سبب و علّت امنيّت
وآسايش اهل عالم است" (همان کتاب ص ٢٥) و البتّه هيج قومى را از حقّ بهره مندى
ازاين امنيّت و آسايش مستثنى و محروم نفرمودهاند. و ازجمله وظائفى که براى
عاليترين مرجع بهائى يعنى بيت العدل عمومى در لوح دنيا معيّن و مشخّص فرموده اند
اين است که "باسبابى که سبب الفت و محبّت و اتّحاد است تشبّث جويند" و البتّه يکى
از اين وسائل و اسباب انتخاب يک خط و زبان بين المللی علاوه بر زبان مادرى مردم
جهان است.
ووظائف فرد فرد بهائيان راچنين تعيين و تعريف کردهاند: "اى دوستان بمنزلهٴ سراج
باشيد از براى عالم ظلمانى و بمثابهٴ نور باشيد از براى تاريکى. با جميع اهل عالم
بکمال محبّت رفتار کنيد. اجتناب وجدال و فساد کلّ در اين ظهور اعظم منع شده، نصرت
باعمال طيّبه و اخلاق مرضيّه بوده و خواهد بود"(٢٤)
حضرت بهاءالله در لوح اتّحاد يادآور شده اند که وقتى قضيه برترى و بهترى بميان آمد
عالم خراب شد، از اين رو نه فقط بهائيان را به محبّت و وداد با يکديگر دعوت
فرمودهاند بلکه بطور عام دستور داده اند که "هريک از مؤمنين سايرين را مثل خود
مشاهده نمايند يعنى خود را اعلی نشمرند"(٢٥)
نکته ششم:
در دردشناسى حضرت بهاءالله توجّه به فساد يا عدم اهليّت دستگاه رهبرى در جهان است:
"ديده مىشود گيتى را دردهاى بيکران فراگرفته و او را بر بستر ناکامى انداخته
مردمانى که ازبادهٴ خودبينى سرمست شده اند پزشک دانا را از اوبازداشته اند اين
است که خود و همه مردمان را گرفتار نموده اند نه درد مىدانند و نه درمان
مىشناسند"(٢٦) شدّت بيان حضرت بهاءالله در خطاب به برخى از زمامداران سياسى و
روحانى ممالک عصر خود بر اهميّت اين جنبه دردشناسى گواهى مى کند.
در مسئوليّت رهبران مذهبى در بيزار کردن مردم ازدين شبههاى نمى توان کرد و هم
علماى اسلام در ايران بودند که سدّ و حائلی در برابر ظهور جديد بر پا کردند و
ازهيچ نوع تهمت و افترا و ظلم و ايذائى در حقّ مؤمنان آن دريغ نداشتند از اين رو
نبايد از شدّت لحن آن حضرت در خطاب به علما تعجّب کرد. در کلمات فردوسيّه ضمن اشاره
به يکى از حکما وعلما اظهار تأسف مىفرمايند که " در قول فخر عالمند و در عمل ننگ
امم" در لوح مبارکش خطاب به شيخ محمّد تقى نجفى (٢٧) به تفصيل ايرادات آن حضرت را
به رهبران مذهبى بطور واضح يا ضمنى مىتوان استنباط کرد که ذکر نمونه هائى از آن در
آن مقوله کفايت مى کند.
چه مناسب مقال است اين تمثيل که در کلمات مکنونهٴ حضرت بهاءالله آمده و در لوح شيخ
تکرار شده:
"اى بىوفايان _ چرا در ظاهر دعوى شبانى کنيد و در باطن ذئب اغنام من شده ايد.
مَثَل شما مِثل ستاره قبل از صبح است که در ظاهر درّى و روشن است و در باطن سبب
اضلال و هلاکت کاروانهاى مدينه و ديار من است" در همين لوح از الواح سلاطين بيانى
را نقل مىفرمايند که مضمونش بفارسى اين است که جهان چون هيکل انسان صحيح و سالم
آفريده شده ولی بعللی مختلف امراض بر او مستولی کشته و نه فقط بيمارى او شفا نيافت
بلکه شدّت يافت زيرا اين مريض دردست طبيب نمايان افتاده بود کسانى که بر سمند هوى و
هوس سوارند و شراب غرور آنان را مست کرده است و حتّىٰ مصلحت حال و کار خود را
نمىدانند تا چه رسد مصلحت جهانى را و اضافه مىکنند که درمان بيمارى جاى ديگر است
"ماجعلهالله الّدّرياق الاعظم و السّبب الاتمّ لصحّته هو اتّحاد من علی الارض علی
امر واحد و شريعة واحده هذا لايمکن ابداً الاّ بطبيب حاذق کامل مؤيّد"(٢٨) و بعد
يادآور مىشوند که هر زمان پزشک حقيقى آسمانى آمد آن پزشک نمايان مانند ابر در
برابر آفتاب حائلی ميان او و عالم شدند.
انتظارات حضرت بهاءالله از رهبران سياسى بسيار است از آنها توقّع مىرود که عدل را
مجرى دارند و حقوق رعايا را محفوظ ومحترم شمرند و براى اتّّّّّحاد سراسر عالم
بکوشند و از فقرا و ضعفا حمايت کنند و دراموال عمومى خيانت ننمايند و از غرور و
استکبار دست بردارند و خود را خادم خلق بدانند و نظام دموکراسى را مرعى بدارند و
ازمشورت با افراد ذى صلاحيّّّت بهرهبرند. در صدر اين وظائف ازسوئى جهان دوستى و از
سوى ديگر اجراى عدالت است: " انشاءالله نور انصاف بتابد و عالم را از اعتساف مقدّس
فرمايد. اگر ملوک و سلاطين که مظاهر اقتدار حق جلّ جلالهاند همّت نمايند و
بماينتفع به من علی الارض قيام نمايند عالم را آفتاب عدل اخذ نمايد ومنوّر سازد"
(٢٩)
"براستى مى گويم جُندى در ارض اقوى ازعدل و عقل نبوده و نيست طوبى ِلمَلِک يمشى و
تمشى امام وجهه راية العقل وعن ورائه کتيبة العدل"(٣٠) بزبان ديگر خوشا بحال
پادشاهى که بهنگام حرکت در مقابلش بيرق عقل حمل شود و از پشت سرش کتيبهٴ عدل بيايد.
نکته هفتم:
در دردشناسى حضرت بهاءالله که مىتواند فراگيرندهٴ همه نکات باشد اين است که نظم
سابق جهان اعمّ از مذهبى، سياسى، اجتماعى، اقتصادى، فرهنگى با مقتضيات امروزى عالم
تطابق ندارد و ضرورتاَ بايد عوض شود. بفرموده حضرت بهاءالله "هر روز را رازى است و
هر سر را آوازى. درد امروز را درمانى و فردا را درمان ديگر. امروز را نگران باشيد و
سخن ازامروز رانيد"(٣٠) آن چه ديروز را زيبنده بود لزوماً با نيازهاى امروز
سازگارى ندارد و اين است سرّ تجديد اديان و نو شدن پيام يزدان.
قبلاً از لوح مقصود نقل کرده بوديم که "اسبابى که حال موجوداست بنظر موافق
نمىآيد" يعنى با احتياجات عصر حاضر نمىخواند. عصر جمال مبارک حضرت بهاءالله
سرآغاز حرکت جهانى شدن امور عالم است. و روشن است که بمسائل جهان شمول امروز
نمىتوان پاسخهاى جزئى و منطقه اى و ملّى را از باب چاره انديشى عرضه کرد راه حلّ
مسائل فراگير جهانى ناچار بايد فراگير باشد و عمومى. در کتاب اقدس که مقام نخست را
در آثار حضرت بهاءالله دارد به صراحت مىفرمايند که نظم عالم از اين نظم اعظم الهى
مضطرب و منقلب گرديده يعنى اين ظهور مبارک نظم گذشته را تکان داده و احتياج به يک
نظم تازه را آشکار کرده در زمان حضرت بهاءالله نه فهم درستى از عالم يعنى سراسر
جهان حاصل بود زيرا هنوز بسيارى از مناطق جهان مکشوف ناشده باقى مانده بود و نه
تصوّر نظم جهانى يعنى حکومت جهانى، اقتصاد جهانى، سازمان دهى اجتماعى جهانى، فرهنگ
جهانى، حتّىٰ سيستم اکولوژى جهانى مقدور و ميسور بود و نه نظامات اين روزى که بزحمت
خود را بمرحله ملّى و مليّت رسانده بود استقرار کافى حاصل کرده بودند(٣١) امّا
حضرتش به نيروى علم الهى تحوّلات آينده را پيش بينى فرمودند وطرحى وسيع براى تجديد
سازمان عالم پيشنهاد نمودند و حتّىٰ بصراحت وعده کردند که بزودى نظم گذشته درهم
پيچيده شود و نظم تازه اى برجاى آن گسترده گردد. بديهى است که چنين تحوّل، مستلزم
عبور ازمراحل دشوار مقاومت و مخالفت خواهد بود همان طور که امروزه شاهد آن هستيم و
در حقيقت اين مقاومت و مخالفت گواه تشنّجات نوجوانى بشريّت قبل از وصول بمرحله بلوغ
و رشد و کمال است. از بيانات آن حضرت عباراتى چند نقل مىشود که حسن ختام اين گفتار
باشد:
_ حقّ جلّ جلاله از براى اصلاح عالم آمده تا جميع من علی الارض بمثابهٴ يک نفس
مشاهده شوند(٣٢)
_ در جميع احوال بآنچه سبب آسايش خلق است مشغول باشيد همّت را در تربيت اهل عالم
مصروف داريد که شايد نفاق و اختلاف از مابين امم باسم اعظم محو شود و کلّ اهل يک
بساط و يک مدينه مشاهده گردند(٣٣)
_ زود است که انوار امر عالم را احاطه نمايد اگرچه حال وجوه بشطر کفر متوجّه لکن از
براى او ميقاتى مقرّر است اذا تمّ يظهر ما هوالمسطور فى کتب الله ربّ العالمين(٣٤)
و بالاخره "قل قدجاء الغلام ليحيىالعالم و ليتحدّ من علی الارض کلّها فسوف يغلب ما
ارادالله و ترى کلّ الارض جنّة الابهى" (لوح رئيس) يعنى اين غلام براى احياء عالم و
اتّحاد همه امم آمده و بزودى اراده خدائى غالب مىشود و صحن زمين عرصهٴ بهشتى
ميگردد.
توضيحات:
١_ مجموعه اى ازالواح جمال اقدس ابهى که بعد از کتاب اقدس نازل شده. چاپ آلمان ١٣٧
بديع ص٣٤_٣٥
٢_ همان مجموعه ص ٧٦
٣_ منتخباتى از آثار حضرت بهاءالله ص ١٢٨
٤_ همان مجموعه ياد شده ص ٨١
٥_ در جامعه شناسى اصطلاح Anomie در اين باره بکار رفته .
٦_ همان مجموعه ياد شده ص ١٨
٧_ جلد چهارم امر و خلق ص ٤٧٢
٨_ همان مجموعه ص ٧٣
٩_ همان مجموعه ص ١٠٣
١٠_ کلمهٴ وجود اشاره به کل عالم هستى است بنابراين لطماتى که بمحيط زيست و سيستم
اکولژىزده شده نيز منظور نظر است.
١١_ همان مجموعه ص ٣٨
١٢_ همان صفحه " فى الحقيقه ارياح يأس از جميع جهات در عبور ومرور است و انقلاباب و
اختلافات عالم يوماً فيوماً در تزايد. آثار هرج ومرج مشاهده ميشود چه که اسبابى که
حال موجود است بنظر موافق نمىآيد" درياى دانش ص ٢٥ (چاپ هند ١٩٨٩)
١٣_ درياى دانش ص ١٦
١٤_ همان کتاب ص ١٨
١٥_ اين همان لوح مقصود است که در مجموعه سابق الذّکر نيز درج شده(صفحات ٩٥_١١١)
١٦_ لوح عهدى در همان مجموعه سابق الذکر ص ١٣٥
١٧_ درياى دانش. ص ٨٥
١٨_ درياى دانش ص ١٨
١٩_ همان کتاب ص ٦_٥
٢٠_ همان کتاب ص ٧_٨ و نيز در لوح مقصود صفحات ١٤_١٥
٢١_ همان کتاب ص ١٤
٢٢_ همان کتاب ص ٢٠
٢٣ _ همان کتاب ص ٢٠
٢٤_ همان کتاب (درياى دانش ص ١٠٨)
٢٥_ در بيان معنى مواسات (درياى دانش ص ٦_١٤٥
٢٦_ همان کتاب ص ٣_٤
٢٧_ مجتهد اصفهانى که پدر و پسر از دشمنان بيرحم امر جديد بودند.
٢٨_ يعنى آنچه را خدا درمان تامّ براى شفاى اين بيمار معيّن و مقرّر فرموده اتّحاد
همه ساکنانزمين بر امر و دين واحد است و اين کار هرگز به دست پزشکى دانا و کامل
و بهرهمند از تأييدالهى انجامپذير نيست.
٢٩_ کتاب درياى دانش ص ١٥ (٣٠) هان کتاب ١٦
٣٠_ درياى دانش ص ٣
٣١_ فراموش نکنيم که قرن نوزدهم قرن ملّت و مليّت و شروع استقلال ملی بسيارى جامعه
هابود که بعد از جنگ جهانى دوّم به کمال خود رسيد.
٣٢_ پيام آسمانى جلد ٢ى ص ١١٤
٣٣_ همان کتاب ١١٤
٣٤_ ( امرو خلق جلد ٤ ص ٤٧٣ وقتى آن مهلت تمام شد آنچه در کتب الهى مسطور است ظاهر
خواهد شد يعنى مدينه فاضله اى که مورد وعده همه پيامبران گذشته است.
Comments
mehrdad said:
مهين said:
Anonymous said:
Add new comment