ای به سر زلف تو سودای من
وز غم هجران تو غوغای من
لعل لبت شهد مصفای من
عشق تو بگرفت سراپای من
گرچه بسی رنج غمت بردهام
جام پیاپی ز بلا خوردهام
سوختهجانم اگر افسردهام
زندهدلم گر چه ز غم مردهام
من شده تو آمده بر جای من
چون لب تو هست مسیحای من
بر درِ دل تا اَرِنیگو شدم
جلوهکنان بر سر آن کو شدم
هر طرفی گرم هیاهو شدم
او همگی من شد و من او شدم
من دل و او گشت دلارای من
Loading Video...
Download 2.MP3
Add new comment