سرزمین پاک ایران

سلام ای سرزمین پاک ایران خجسته جلوگاه فر یزدان سلام ای قبله گاه روی عشاق الا ای عشق من ایران، ایران سلام ای کهن دشت عاشقی ها الا ایران زمین معبود هر جان سلام ای خاک فرخ پای شیراز سلام ای شهر روح افزای طهران سلام و بوسه بر خاک عزیزت الا ای میهن دلبند جانان سلام و مغفرت بر روح پاکان، شهیدانی که دل شستند از جان سلام ای مردم برنای پر جوش گرامی ملت در حفظ سبحان سلام ای تربت فرزانه پر ور سراسر خطه ی آزاده مردان سلام و بوسه بر خاک عزیزت الا ای میهن دلبند جانان سلام و مغفرت بر روح پاکان، شهیدانی که دل شستند از جان سلام ای سرزمین پاک ایران خجسته جلوگاه فر یزدان سلام ای قبله گاه روی عشاق الا ای عشق من...

غم عشق تو

تا به زندان غم عشق تو دلشاد شدیم نا خودآگاه ز زندان غم آزاد شدیم مرده بودیم به زندان مکافات عمل ناگهان ز نفحه ی جان بخش تو ایجاد شدیم آری از نفحه ی جان بخش بهاء بود که ما ناگهان از عشق خدا با خبر شدیم در ره خسروشیرین دهنان چون فرهاد بهرنابودی خود تیشه ی فولاد شدیم چونکه جان بازی فرهاد بود از قدرت عشق ما بتان به که به شکرانه ی جلاد شدیم آری از نفحه ی جان بخش بهاء بود که ما ناگهان از عشق خدا با خبر شدیم تا به زندان غم عشق تو دلشاد شدیم نا خودآگاه ز زندان غم آزاد شدیم

می توان بهتر بود

می توان بهتر بود، با خود و با دگران من در این راه دراز، با همه همسفران می توان بهتر بود می توان بهتر بود می توان بهتر بود، با خود و با دگران من در این راه دراز، با همه همسفران می توان بهتر بود می توان بهتر بود از دلی درد آلود با فقط یک لبخند می توان درد زدود پیر تنهائی را با نشستن به کنار می شود مونس بود می توان بهتر بود می توان بهتر بود خاطری غمگین را با نگاهی پر مهر می توان شادان کرد کودکی گریان را با کلامی شیرین می شود خندان کرد هر سحر وقت دعا رو به درگاه خدا با دلی بی کینه صاف چون آئینه می توان خواست از او تا حق خلقش را ... پس ستاند از... می توان بهتر بود می توان بهتر بود می توان بهتر بود...

انتظار

انتظار، وای انتظار، وای انتظار، وای انتظار تا به کی عشاق ابهی را بهر دیدار نگار پر زنند آوای آزادی همی از بند جان تا به کی در بند ملک و بند دنیا استبار نزدشان تیر جفا از شهد شیرین خوشتر است انفقوهو ما عندهم سهو است از جان بر کنار وصل معشوق را طلب دارند به هر آنی هزار وَه چه دلچسب سرب داغ و به ز آن حلقه ی دار این همان وادی فضل است ز سلطان قدم بهرنیکویان کویش نی ز بهر هر عباد این همان اکلیل اعظم تاج وهاج بهاست کین نباشد بهرهرسر گر به تن باشد سوا

چشم مست

چشم مستش کرد عالم را خراب هرکه دید افتاده در پیچ و تاب ﮔﺮدش ﭼﺸﻢ وﯼ اﻧﺪر هر ﻧﻈﺮ ﻣﯽ رﺑﺎﻳﺪ ﺟﻤﻠﮥ اهل ﻟﺒﺎب ﮔر ﭼﻪ ﺁﻳﺪ زﻳﻦ دل ﻣﺠﻨﻮن ﻣﺤﺾ ﮐﻮزدﻩ در ﺧﻴﻤﮥ لیلی ﻗﺒﺎب ﺧﻴﻤﮥ ﺁﺗﺶ ﻧﺸﻴﻨﺎن ﭘُﺮ ﺷﺮر ﺁﺗﺶ ﺑﺎ ﺷُﻌﻠﻪ زد در هر ﺣﺠﺎب ﮔﺮ ﻧﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﻧﺎر ﻣُﻮﺳﯽٰ در ﻇﻬﻮُر از ﭼﻪ ﮐﻞ ﻣﺤﻮﻧﺪ و اﻧﺪر اﺿﻄﺮاب ﺧﻮاهم از ﺳﺎﻗﯽ ﺑﺠﺎﻣﻢ ﻃﻔﺤﻪ ﯼ ﺗﺎ ﺑﮕﻮﻳﻢ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺳﺮّ ﻣﺎ اﺟﺎب هان ﻧﮕﺮ ﺑﺮ ﻣﺎ ﺑﻌﻴﻦِ ﺑﺎﺻﺮﻩ ﺗﺎ ﺑﺒﻴﻨﯽ وﺟﻪ ﺣﻖ را ﺑﯽ ﻧﻘﺎب ﺁﻣﺪ از ﺷﻄﺮ ﻋﻤﺎﺋﯽ در ﻧﺰول ﺑﺎ ﺗﺠﻠـّﯽِ رﺧﯽ ﭼُﻮن ﺁﻓﺘﺎب ﺧﻴﻤﮥ ﺁﺗﺶ ﻧﺸﻴﻨﺎن ﭘُﺮ ﺷﺮر ﺁﺗﺶ ﺑﺎ ﺷُﻌﻠﻪ زد در هر ﺣﺠﺎب

ای اهل بهاء

با نغمه و ساز و نوا گوید همی اهل بهاء کز غیب آید این ندا مشرق بود شمس بهاء از طلعت عبدالبهاء حزن عالم جلوس تن از فترتش محو عالم حالا بگو دگر چه غم چون منتشر امر بهاء از همت عبدالبهاء ........ ........ از مار نیناید گزند چون ظاهر عبد اشکیا از قدرت عبدالبهاء چون شد جهان پر از مهن ........ شد رایت حق بر علم ظاهر شد مهد کبریا در حضرت عبدالبهاء شد نوبت صلح و سلام برگو به عالم این پیام حجت شده بر کل تمام معدوم شد ظلم و شقاق از طلعت عبدالبهاء از همت عبدالبهاء

تاج ممالک

تاج ممالک بود موطن سرّ خدا موطن سرّ خدا، ملک سراسر صفا ملک سراسر صفا، خطه ی رخشان نور خطه ی رخشان نور، مهد عزیز بهاء بیا ز روی نیاز، بیا ز روی نیاز بوسه بر آن خاک زن، بیا ز روی نیاز وادی تاکر بود، عالم عشق و وفا بیا بدان جا نگر قبله ی عشاق را قبله ی عشاق را، نه جای گفتوشنود راضی و تسلیم باش به درگه کبریا بیا ز روی نیاز، بیا ز روی نیاز بوسه بر آن خاک زن، بیا ز روی نیاز سبزه ی آن مرز وبوم نشانی از خط یار نهبت عبدالبهاء سر آمد از آن دیار کشیده سر تا فلک سدره ی عبدبهاء سدره ی عبدبهاء، خمیه ی خورشیدها بیا ز روی نیاز، بیا ز روی نیاز بوسه بر آن خاک زن، بیا ز روی نیاز تاج ممالک بود موطن سرّ خدا موطن...

غم هجران

ای به سر زلف تو سودای من وز غم هجران تو غوغای من لعل لبت شهد مصفای من عشق تو بگرفت سراپای من گرچه بسی رنج غمت برده‌ام جام پیاپی ز بلا خورده‌ام سوخته‌جانم اگر افسرده‌ام زنده‌دلم گر چه ز غم مرده‌ام من شده تو آمده بر جای من چون لب تو هست مسیحای من بر درِ دل تا اَرِنی‌گو شدم جلوه‌کنان بر سر آن کو شدم هر طرفی گرم هیاهو شدم او همگی من شد و من او شدم من دل و او گشت دلارای من

حس تنهائی

درآن بالا تو را آویختم تا در طلوع صبح به رویت چشم بگشایم و روزم را به پیروزی بیارایم ولی امروز چشمانت نمی خندد و می ترسم که با من سر گران باشد به هم پیمان خود نامهربان باشد گنه کارم، من این را خوب میدانم و شعر سرزنش را در تماشای تو میخوانم ولی آقای من، بی شادباش تو شکوه روز را آغاز نتوانم نمیتونم نگاهم را از آن گلزار برگیرم نمیتونم که بی دیدار تو راه سفر گیرم به من ای آشنا امروز، شور آشنائی ده مرا از حس تنهائی رهائی ده، رهائی ده گنه کارم، من این را خوب میدانم و شعر سرزنش را در تماشای تو میخوانم ولی آقای من، بی شادباش تو شکوه روز را آغاز نتوانم درآن بالا تو را آویختم تا در طلوع صبح به رویت چشم...
سایت آئین بهائی با کمال سرور به استحضار هم وطنان عزیز و شریف در ایران و خارج ایران می رساند که امکانی را فراهم نموده است تا همه فارسی زبانان اعم از ایرانی و غیر ایرانی بتوانند برای مطالعه و تحقیق درباره امر بهائی به صورت آنلاین و از طریق نرم افزار اسکایپ سلسه کتب روحی را مطالعه نمایند.
برای توفیق در این امر کافی است نرم افزار اسکایپ را روی گوشی و یا کامپیوتر خود داشته باشید. این امکان جدید از آن جهت اهمیت دارد که دوستان عزیز فارسی زبان در سراسر عالم به خصوص در کشور مقدس ایران در تمام شهرها و روستاهای دوردست که امکان تماس با جامعه بهائی را ندارند می توانند از این طریق به صورت آنلاین و امن با یکی از راهنمایان بهایی کتب روحی را در گروه مطالعه نمایند.
از دوستان علاقه مند تقاضا می نماییم آدرس یا آی دی اسکایپ خود را از طریق مکاتبه با ایمیل سایت آئین بهائی به آدرس info@aeenebahai.org در اختیار ما قرار دهند. سایت آیین بهائی نحوه شروع دوره مطالعات کتب روحی را از طریق اسکایپ با شما هماهنگ خواهد نمود.
 
شما می توانید سوالات و نظرات خود را در رابطه با دیانت بهایی از طریق آدرس ایمیل info@aeenebahai.org برای ما ارسال بفرمایید. همچنین برای دریافت آخرین مطالب از کانال رسمی وب سایت آئین بهایی در تلگرام استفاده نمایید. برای جستجو شناسه کاربری aeenebahai1 را در نرم افزار تلگرام جستجو کنید.