انتظار، وای انتظار، وای انتظار، وای انتظار
تا به کی عشاق ابهی را بهر دیدار نگار
پر زنند آوای آزادی همی از بند جان
تا به کی در بند ملک و بند دنیا استبار
نزدشان تیر جفا از شهد شیرین خوشتر است
انفقوهو ما عندهم سهو است از جان بر کنار
وصل معشوق را طلب دارند به هر آنی هزار
وَه چه دلچسب سرب داغ و به ز آن حلقه ی دار
این همان وادی فضل است ز سلطان قدم
بهرنیکویان کویش نی ز بهر هر عباد
این همان اکلیل اعظم تاج وهاج بهاست
کین نباشد بهرهرسر گر به تن باشد سوا
Loading Video...
Download 6.MP3
Add new comment