تجدید و تغییر در اساس ادیان الهی، بمنزله روح حقیقی مدرنیته محسوب میشود و بدون
شک بمثابه سراجی عالم ظلمانی را مهتدی است و مانند نوشدارو جهت امراض عالم بشریت
محسوب میگردد.
این مضمون فرمایش حضرت عبدالبهاء به درک این عبد است. تغییر و تبدیل از لوازم اشیا
است و عضو لا ینفک عالم طبیعت است. مانند حرارت که لازمه آتش است و یا رطوبت که
لازمه آب است و انفکاکشان چیز دیگری تولید مینماید که دیگر نامش را آب و آتش
نمیتوان گذاشت؛ بهمین منوال تغییر و تبدیل لازمه لا ینفک موجودات است و بهمین جهت
است که انسان در عالم چیزی را نیافته که در حال تغییر و تبدیل نباشد.
بطور مثال اگر خود انسان را در نظر بگیریم، ملاحظه میکنیم که انسان از موقع تولد تا
مرگ در حال تغییر است و مراحل طفولیت، بچگی، نوجوانی، جوانی و بلوغ را طی مینماید.
این مراحل کاملا با یکدیگر تفاوت دارند و هر کدام شرایط و مقتضیات خود را دارد، و
هر مرحله مانند کلاس درس، انسان را برای مرحله بعد تجهیز مینماید.
بشریت هم از این قضیه مستثنی نیست. عالم بشریت مراحل اولیه طفولیت و نوجوانی را
سپری نموده و خود را برای دوران بلوغ آماده مینماید، اسبابی که احتیاجات بشریت را
در گذشته ارضا مینمود، حالیا در نظر او بمثابه بازیچه یا اسباب بازی جلوه گر میشود
و بهیچ وجه جوابگوی احتیاجات او نیست.
تمام امور عالم انسانی دست خوش انقلاب عظیمی شده است، این تغییر و تبدیل در دولت
داری و امور قانونگزاری، در علوم و صنایع قابل لمس است. شاخصه های اخلاقی و حتی نوع
زندگی گذشته نچندان دور انسان نیز جوابگوی این عصر سریع و مترقی نیست.
ادیان الهی نیز از این قاعده مستثنی نیستند و بدین جهت است که خداوند متعال
پیامبران، که طلایه دار تجدیدند را جهت وضع تعالیم جدید مبعوث میفرماید. مدنیتی که
بواسطه تعالیم هر یک از مظاهر الهیه (پیامبران) بعد ظهورشان استقرار یافته غیر قابل
انکار است. چه کسی میتواند مدعی شود که ترقی اعراب بعد از ظهور حضرت محمد (ص)؛ که
حتی فلاسفه جهت کسب کمالات نزد اعراب میرفتند؛ بواسطه قوه عظیم تجدد که در بطن
تعالیم رسول الله نهفته بود، نبوده است؟ آیا میتوان انکار کرد که اولین دانشگاه
عالم در یک کشور اسلامی تاسیس شده؟ لا و الله.
این تغییر و تجدید (ترقی)، بعد از ظهور مظاهر الهیه در جمیع امور روحانی، انسانی و
حتی جسمانی بشر مشاهده میشود. چرا که مظاهر مقدسه بفرموده حضرت عبدالبها مربیان کلی
هستند و بر جمیع امور انسانی تأثیر گذار. مثلا علم طب که مربوط به جسم انسان است
بعد از ظهور هر مظهر الهی ترقی مینماید. و همچنین علومی مانند علوم اجتماعی، اقتصاد
و غیره که تماما مربوط به امور انسانی بشر است ترقی مینمایند.
همانطور که اشاره شد، بشر وارد مرحله جدیدی از ترقی خود شده است. این مرحله ای است
که بفرموده حضرت بهاءالله: "فی الحقیقه عالم یک وطن محسوب و من علی الارض اهل آن"
"ای دوستان! سراپرده یگانگی بلند شد، بچشم بیگانگان یکدیگر را مبینید، همه بار یک
دارید و برگ یک شاخسار”
دوران وحدت عالم انسانی، دوران صلح و آشتی ملتها. دوران ترک تعصبات جاهلیه است.
دوران تساوی حقوق رجال و نساست. دوران تطابق علم و دین است. دوران تعدیل معیشت است.
بشریت که دوران وحدت خانواده، قبیله، شهر، و کشور را طی نموده، حال چاره ای جز وحدت
عالم انسانی ندارد. درد بشر عدم اتحاد است. رشته کلام از یادمان نرود: تغییر و
تبدیل لازمه عالم وجود است. وحدت عالم انسانی لازمه بعدی است.
حضرت بهاءالله در مورد مظاهر مقدسه میفرمایند: "... رگ جهان در دست پزشک داناست،
درد را میبیند و بدانائی درمان میکند. هر روز را رازی است و هر سر را آوازی. درد
امروز را درمانی و فردا را درمان دیگر..."
آنچه که موافق وحدت عالم انسانی نباشد، ضمیمه تاریخ خواهد شد. بهمین جهت سیستم های
کنونی که مبتنی بر این اصل نیستند یکی بعد از دیگری بشر را مأیوس مینمایند. بفرموده
حضرت بهاءالله:
"فی الحقیقه اریاح یأس از جمیع جهات در عبور و مرور است و انقلابات و اختلافات عالم
یوما فیوما در تزاید. آثار هرج و مرج مشاهده میشود، چه که اسبابیکه حال موجود بنظر
موافق نمیآید"
همانطور که اشاره شد وحدت عالم انسانی تغییر ضروری بعدی است و حضرت بهاءالله طریقه
دسترسی بآن را بواسطه تعالیمشان در اختیار بشر گذاشته اند. از شما دعوت میکنم که
جهت آگاهی بیشتر تعالیم این مظهر الهی را مورد تحری قرار دهید تا به این مهم پاسخ
دهید که آیا این تعالیم جوابگوی آلام بشر است یا خیر؟
Comments
mehdi said:
كيومرث ج said:
Aram said:
Add new comment