گنجی درون سینه ات داری

گنجی درون سینه ات داری نثارش کن، نثارش کن دنیا چه سرد است و زمستانی بهارش کن، بهارش کن گنجی درون سینه ات داری نثارش کن، نثارش کن دنیا چه سرد است و زمستانی بهارش کن، بهارش کن هر غنچه صد غنچه شود هر گل هزاران گل هر غنچه صد غنچه شود هر گل هزاران گل گنجی درون سینه ات داری نثارش کن، نثارش کن دنیا چه سرد است و زمستانی بهارش کن، بهارش کن هر غنچه صد غنچه شود هر گل هزاران گل دیروز اگر در بند و زنجیر و بلا بودی گر بحر حکمت در سکوتی مبتلا بودی دیروز اگر آوازمان جز گوشمان نشنید در بین خود مشغول اذکار و ثنا بودیم امروز از این گنجینه ها باید نثاری کرد باید نسیمی شد زمستان را بهاری کرد امروز از این گنجینه...

یادته گفتی و گفتم

یادته گفتی و گفتم که چه تنگه قفسامون توی این تنگی و وحشت چه میگیره نفسامون تو می خواستی که فدا شی من می خواستم که رها شم تو می خواستی که فنا شی من می خواستم که نباشم چه غریبونه نگاهت در و دیوار رو نگاه کرد انگار از تو آسمونها یه کسی تو رو صدا کرد تو نگاه تو رضایت با غروری عاشقونه شوق پرواز توی چشمات انگاری می ری به خونه گفتی آروم زیر گوشم زندگی یه حرف پوچه چرا ماندن و پوسیدن آخرش رفتن و کوچه حرف هردومون یکی بود تو چه زیبا پر کشیدی قفسو ساده شکستی چتر گل به سر کشیدی حالا حتی آسمونها وسعتش به زیر پاته می دونستی پر کشیدن بهتـرین راه نجاته قدرتت به قدر دنیا قلب تو مثل یه دریـا این حقارت واسه من...

ای یار من

ای یار من ای یار من ای یار بـــــــی زنهــــــار من ای دلبـــر و دلدار من ای محـــــرم و غمخوار من ای در زمین ما را قمر ای نیم شب مــا را سحــــر ای در خطر ما را سپـــــر ای ابر شکر بـــار مـن خوش می روی درجان من خوش میکنی درمان من ای دین و ای ایمان من ای بحر گوهــــــر دار مــن هم رهزنی هم ره بری هم ماهی و هـــــم مشـتـری هم این سری هم آن سری هــــم گنج و استظ مــــن هم موسی بر طور من عیسی هر رنجـــــــور مــن هم نور نور نور من هــــــم احمـــد مختـــــار مــن هم مونس زندان من هــــم دولت خنـــــدان مـــــــن والله که صد چنــــدان من بگذشته از بسیـــــار مـن لالا لالا لالالا لالالا (2بار)...

یا بهاء

یا بهاء جامم بنوشان جام جانانم بنوشان یا بهاء جانم فدا کن زهر دریاقم بنوشان یا بهاء دیوانه گشتم بر در میخانه گشتم شربت وصلت چشیدم ساغر پرباده نوشان یا بهاء دردت به جانم زهر پهلویت بکامم تا به کی در انتظارم زآنچه می دانی بنوشان عاشقی بنیاد کردی، عالمی را شاد کردی از تقدس یاد کردی، جام تقدیسم بنوشان دل به دریاها زدم من، سر به صحراها نهم من گشته ام عریان زعشقت خلعت رندانه پوشان وَه اگر من را بخوانی، اه اگر از خود برانی در دل این ظلمت غم، چشمهء نوری بجوشان بندهء خارت منم من، عاشق زارت منم من تحت فرمانت منم من، در سبیل خود بکوشان ای به من از حد گذشته روحم از من گشته خسته در صف عفوت نشسته ای به این...

روزی آخر

روزی آخر دامن غصن بهاء خواهم گرفت دردمند هجرم و از وی دوا خواهم گرفت یا مرا این درد بی درمان ز پا خواهد فکند یا که از انفاس مولایم شفا خواهم گرفت یا ز خود بیگانه خواهم گشت چون دیوانگان یا ز هشیاران نشان آشنا خواهم گرفت او ز کار بستهء من عقده ها خواهد گشود من ز خاک درگه او بوسه ها خواهم گرفت او ز کار بستهء من عقده ها خواهد گشود من ز خاک درگه او بوسه ها خواهم گرفت روزی آخر دامن غصن بهاء خواهم گرفت دردمند هجرم و از وی دوا خواهم گرفت یا مرا این درد بی درمان ز پا خواهد فکند یا که از انفاس مولایم شفا خواهم گرفت یا ز خود بیگانه خواهم گشت چون دیوانگان یا ز هشیاران نشان آشنا خواهم گرفت او ز کار بستهء...

پروانگان

هم مست محفلی بود اندر بساط جانان از شوق دل نشسته پای دگر محبان آن شمع آتشین رخ در آن میانه روشن پروانگان به گردش مدهوش و مست و حیران سلطان گل به گلشن برقع ز رخ گشوده سرگرم عشق بازی گردیده عندلیبان شمس افق بر آمد در محفل اندر آمد الله اکبر آمد تکبیر وصل گویان، تکبیر وصل گویان از جود بی کرانش و ز لطف بی بیانش آمد به بلبلانش چون گل گلاب ریزان بعد از چنین الستی ای دل هنوز مستی

میروم بی دل و بی یار

میروم وز سر حسرت به قفا مینگرم خبر از پای ندارم که زمین میسپرم میروم بیدل و بی یار و یقین میدانم که من بیدل بی یار و نه مرد سفرم میروم خاک من زنده به تأثیر هوای لب توست سازگاری نکند آب و هوای دگرم چه کنم دست ندارم به گریبان اجل تا به تن در ز غمت پیرهن جان بدرم میروم وز سر حسرت به قفا مینگرم خبر از پای ندارم که زمین میسپرم میروم بیدل و بی یار و یقین میدانم که من بیدل بی یار و نه مرد سفرم میروم

مناجات ای بنده ی حق

هوالابهی ای بنده حق همتی بنما ودامنی به کمر زن وقصد مقامی بلندتر از افلاک نما .ای بنده حق رخش سریع حاضرمیدان وسیع موجود گوی سعادت در پیش و چوگان عنایت در دست وقت جولان است و ربودن گوی از میدان من آنچه شرط بلاغ است با تو میگویم .بشتاب بشتاب که وقت تنگ است و آهنگ مطرب نزدیک به انتها .اگر در این بزم کف نزنی دف نزنی .آواز نخوانی و شهناز بلند نکنی.دیگر درچه زمان مخمور و مست گردی. والبهاءعلیک ع ع

ترک من، ای من غلام روی تو

ترک من، ای من غلام روی تو جمله ترکان جهان هندوی تو لعل تو شیرین‌تر از آب حیات زان بگو خوشتر چه باشد؟ روی تو خرم آن عاشق، که بیند آشکار بامدادان طلعت نیکوی تو فرخ آن بی‌دل، که یابد هر سحر از گل گلزار عالم بوی تو از گل گلزار عالم بوی تو دل گرفتار کمند زلف تو جان شکار غمزه‌ی جادوی تو چون دل من در سر زلف تو شد هم شود گه گاه همزانوی تو ترک من، ای من غلام روی تو جمله ترکان جهان هندوی تو لعل تو شیرین‌تر از آب حیات زان بگو خوشتر چه باشد؟ روی تو خرم آن عاشق، که بیند آشکار بامدادان طلعت نیکوی تو فرخ آن بی‌دل، که یابد هر سحر از گل گلزار عالم بوی تو از گل گلزار عالم بوی تو دل گرفتار کمند زلف تو جان شکار...
سایت آئین بهائی با کمال سرور به استحضار هم وطنان عزیز و شریف در ایران و خارج ایران می رساند که امکانی را فراهم نموده است تا همه فارسی زبانان اعم از ایرانی و غیر ایرانی بتوانند برای مطالعه و تحقیق درباره امر بهائی به صورت آنلاین و از طریق نرم افزار اسکایپ سلسه کتب روحی را مطالعه نمایند.
برای توفیق در این امر کافی است نرم افزار اسکایپ را روی گوشی و یا کامپیوتر خود داشته باشید. این امکان جدید از آن جهت اهمیت دارد که دوستان عزیز فارسی زبان در سراسر عالم به خصوص در کشور مقدس ایران در تمام شهرها و روستاهای دوردست که امکان تماس با جامعه بهائی را ندارند می توانند از این طریق به صورت آنلاین و امن با یکی از راهنمایان بهایی کتب روحی را در گروه مطالعه نمایند.
از دوستان علاقه مند تقاضا می نماییم آدرس یا آی دی اسکایپ خود را از طریق مکاتبه با ایمیل سایت آئین بهائی به آدرس info@aeenebahai.org در اختیار ما قرار دهند. سایت آیین بهائی نحوه شروع دوره مطالعات کتب روحی را از طریق اسکایپ با شما هماهنگ خواهد نمود.
 
شما می توانید سوالات و نظرات خود را در رابطه با دیانت بهایی از طریق آدرس ایمیل info@aeenebahai.org برای ما ارسال بفرمایید. همچنین برای دریافت آخرین مطالب از کانال رسمی وب سایت آئین بهایی در تلگرام استفاده نمایید. برای جستجو شناسه کاربری aeenebahai1 را در نرم افزار تلگرام جستجو کنید.