نسب این مرد دانشمند بحضرت موسی بن جعفر علیه الصلوة و السلام منتهی میشود. در شش سالگی قدم بمکتب گذارد و سواد فارسی را از خواندن و نوشتن فرا گرفت و قرائت سی جزو کلام الله مجید را بیاموخت و کتاب حافظ و گلستان سعدی و پاره ئی کتب دیگر را درس گرفت. سپس بمدرسه نواب که از مدارس دوره صفویه است داخل گشت و با جد و جهد تمام بتحصیلات خویش ادامه داد و بمدد قوت حافظه، بسیاری از قرآن و نهج البلاغه و مقامات حریری و مقامات زمخشری و غیرها و اشعار بیشماری از شعرای نامدار عرب که در زمان جاهلیت و ادوار مختلفه اسلامی میزیسته اند از بر کرد و از قصاید و غزلیات ادبای قدیم و جدید فارسی زبان خصوصا از مثنوی جلال الدین بلخی بقدری در خاطر سپرد که سینه اش گنجینه ای از گفتار شعراء و عرفاء گردید. سپس بتحصیل فن اصول اشتغال ورزید و بعد از طی اصول و منطق بتعلم فقه اجتهادی و تدرس حکمت الهی مشغول شد و در هر دو رشته اطلاعات کافی بدست آورد. ایشان ادبیات را نزد شیخ عبد الجواد معروف بادیب نیشابوری، فقه و اصول را نزد 2 تن از علمای اعلام و مجتهدین شهیر حاجی آقا حسین قمی و آیت الله زاده خراسانی و منطق و فلسفه را نزد علامه جلیل شیخ محمد علی سود خروی آموخت.
بدین ترتیب جناب علوی در 18 سالگی در مدرسه نواب ضمن ادامه تحصیلات خویش، حوزه درسی پر رونق برای جمعی از طلاب که اکثرشان از لحاظ سن از خودش بزرگتر بودند دایر نمود و بتعلیم و تعلم مشغول بود و در خلال آن احوال گاهی به امامت جماعت برقرار میگشت و زمانی هم در امور شرعی سمت قضاوت مییافت. علوی تحقیق در خصوص دیانت بهائی را با یکی دیگر از دوستان خود که ایشان نیز آخوند و از سادات جلیل القدر بود، آقا سید رضا، انجام داد. این دو عالم جلیل القدر با خواندن کتاب فرائد بر قوت برهان این امر واقف گشتند و بسختی تکان خوردند و بخوبی دانستند که مطلب خیلی بزرگتر از آن است که تصور میکردند و نباید قطع بر بطلان این طایفه نمود، بلکه باید تصمیم جدی بر مجاهده اتخاذ کنند تا معلوم گردد که این امر حق است یا باطل. آنها بعد از قرائت کتاب مستطاب ایقان و مفاوضات و اقدس، قرار گذاشتند که من بعد فرایض هر دو شریعت را بجا آرند تا وقتیکه امر مجاهده بانجام رسد.
باری، اوضاع به همین منوال میگذشت تا آنکه الواح سلاطین که از قلم اعلی نازل گشته بدستشان آمد، خصوصا لوح ناپلئون و لوح رئیس که با خطابات شاهانه و با چنان هیمنه و سطوتی صدور یافته بود که علوی را منقلب کرد که بی اختیار به آقا سید رضا میگوید: من از حالا در حقانیت این امر شکی ندارم چه که به خوبی هویدا و آشکار است که صاحب این کلمات محیط و مهیمن بر کل من فی الارضین و السموات است و لحن القول مبارک بوضوح میفهماند که ملک الملوک عالم بحقیرترین بندگان و غلامان خویش عتاب میکند و به آنان امر و نهی میفرماید و حال آنکه طرف خطابشان اعاظم امپراطوران و اکابر مستکبران میباشند و بدین ترتیب هر دو آنها به آئین بهائی ایمان آوردند و در بین طلاب و علمای آن خطه هیاهو و غوغایی بپا خاست و بسرعت خبر ایمان ایشان در اطراف مملکت منتشر شد. باری علوی بمجرد اینکه از مائده رب العالمین مرزوق و از ماء معین سیراب گردید باتفاق رفیقش مانند دو اخگر افروخته در میان طلاب، هر که را در او نشانی از قابلیت میدیدند چراغ هدایت فرا راهش میداشتند. باری، ایمان این دو نفر در سکنه آن خطه بدرجه ای تأثیر کرده بود که چند تن از طلاب بجنورد و اسفراین برای تحقیق امر و تفتیش از احوال بمشهد رهسپار گردیده و با بهائیان محشور گشته و بالنتیجه در سلک مومنین در آمدند، چنانکه یکی از آنها چنین نقل میکند: " من، آقا سید عباس و آقا سید رضا را میشناختم و به احاطه علمیه و تقدیس و تنزیه آنان اطمینان داشتم، لذا همینکه شنیدم این دو نفر بهائی شده اند بر خود لازم دانستم که بچگونگی مطلب پی برم چه محال میدیدم که این قبیل نفوس گول بخورند یا از روی هوی و هوس تغییر عقیده بدهند".
Comments
ziajaberi said:
Anonymous said:
سردبیر replied:
يك پژوهشگر replied:
سردبیر replied:
يك پژوهشگر replied:
محمد رضا replied:
انصافا خودتان فهمیدید چی نوشتید؟!فقط بازی با کلمات و وبالا و پایین کردن جملات بیشتر دین اسلام و شعرای بزرگ! اگر واقعا دنبال هدایت هستید خداوند همه مارا هدایت کند آخه اول برادر من،برادریتو ثابت کن بعد ادعای ارث کن عکس بوضوح موجود خودتان هم بهتر میدانید این نمونه است مگر لقب سر که عالیترین لقب دولت فخیمه ی انگلیس است به آقای عباس افندی یا بقول شما عبدالبها داده نشد؟!چرا خودتان را گول میزنید؟!بله،تعداد ی علمای مسلمان بخاطر فقر شدید مالی به بهاییت گرویدند اما تا پایان عمر روح خود را معذب میدیدند!بس کنید تورا خدا!!!ژ!!!
يك پژوهشگر said:
سردبیر replied:
يك پژوهشگر said:
سردبیر replied:
Payam said:
پیام said:
مهدیار مهدوی said:
کورش said:
rashin said:
rashin said:
Add new comment