25. سنت حق

خلق بهاءبه مخمصه ای دیگر افتاد وین گله با جماعت گرگان دراوفتاد بار دگر زبانه کشید آتش عناد وز شعله اش شراره بهرپیکراوفتاد یک قرن ظلم و جور برین جمع رفت و باز در معرض حوادث ویرانگر اوفتاد تاریخ شد مکررو افسانه های آن ناباوران دل زده را باور اوفتاد دیدم باز کاین همه سرهای عاشقان مخمورومست در قدم دلبر اوفتاد صدها مسیح تن به صلیب عدو سپرد صد حنجر حسینی برخنجراوفتاد باردگر شهادت ابدال روزگار شاهد به امر بارور داور اوفتاد نازم به دل عشق حق که بهردل رخنه کرد کبریت احمری است که بر مس در اوفتاد ای عاشقان دوست شمارا بشارتست کاوازه تان زعشق بهرکشور اوفتاد هرگزنمرده اید،که نام بزرگتان ثبت جریده ها شد و...

24. سفری به کوه سلیمانیه

یا ای دل خستهءدرد خیز شراب معانی بجانم بریز سفرکن بانفاس روحانیه دمی را بکوه سلیمانیه در این کوه سنگ از گهربرتر است که درسنگش ازلطف حق جوهر است تن از نوبهارش شود همچو روح بروحت رسد از شمیمش فتوح هوایش زانفاس پاک خداست بخاکش اثرهای پای بهاست بهاء خدا را حدود دو سال ازین کوه بوده است عرش جلال بهر نقطه از جلوه اش آیتی است بهر گوشه از آیتش غایتی است بچشم فلک خاک آن توتیاست بدرد جهانیان گیاهش دوا است درین کوه روزی جمال بهاء بعالم فشاندند نور و ضیاء اگر دست یابم باین کوهسار کنم هستیم را بپایش نثار بروبم بمژگان ز سنگش غبار ببویم ز خاکش شمیم نگار درآن عهد و آن روزگاران دور بهاء خدا داشت اینجا عبور به...

23. سروناز

ای سروناز گوشه ی صحرا چه می کنی؟ بیکس غریب یکه و تنها چه می کنی؟ باغت کجاست آبروان کو شکوفه کو؟ اینک کناره سخره ی صما چه می کنی؟ بالیده ای مدام به گلزار و سبزه زار زانوزده به خاک تو اینجا چه می کنی؟ بعد از نوای بلبل غوغای فاخته با نعره های بوم بد آوا چه می کنی؟ در انتظار نم نم باران نشسته ای باران اگر نبارد آیا چه می کنی؟ یاران همه روانه ی دیر فنا شدند ای بیوفا تو میل بقا را چه می کنی؟ امروز ار زجور فلک ایمنی ولیک ای دوست با تطاول فردا چه می کنی؟ گفتم از این مقوله کتابی به سروناز آهی کشید و گفت که با ما چه می کنی؟ ما آن بلاکش به جفا صبر کرده ایم ای بی هنر تو عیب شکیبا چه می کنی؟ از عشق باغبان...

22. زندگی

زندگی نیست مگر سیروسفرهایی چند صبحی و ظهری و دیروزی و فردایی چند حب یاری است و هم صحبتی خوب رخی هوس و عشقی و ذوقی است و سودایی چند رنج و محنت،غم و حسرت،اسف و آه و انین دردی و ناله ای و صبر و مدارایی چند سخن عشق و پریشانی دل سوختگان جملگی چیست به جز قصه و آوایی چند همه ایام حیاتم چو یکایک شمرم نیست جز آرزو و فکرو تمنایی چند در ره کسب علومی و فنونی رفتیم به خدا بود همه یک دو الفبایی چند نزد علم لدنی حق قادر علمم نیست جز ذره ای از هی هی و هیهایی چند مردم و اهل جهان را بنگر از سر عقل همه باشند مثال دو سه رسوایی چند زندگیشان شده یکسر عبث و در پی مال هست کار همشان ناله و غوغایی چند چون که برگرد هم...

21. بزم عشق

چشم بگشا چشم بهر دیدن است روز دیدارو گه شوریدن است سینه ی دلدادگان خمخانه وار از شراب عشق در جوشیدن است نغمه های عشق بی لفظ و زبان در جهان در کار جان بخشیدن است ابر فروردین بگوش کشتزار رمز عشقش نمنمک باریدن است قصه ی خورشید و مهرش بر زمین گرم کردن سوختن تابیدن است غنچه ی دلداده رازش با صبا سرخ گشتن وا شدن خندیدن است سرو آزاد و زبان حال او نرم نرمک در چمن بالیدن است گفتگوی بید مجنون با نسیم سر فرود آوردن و لرزیدن است از نوای عشق پر شد این جهان خرم آن کس طاقت بشنیدن است خرم آن پائی که اندر بزم عشق از طرب در وجد و پا کوبیدن است خرم آن سر کاندرین درگاه عشق بر سر تاج وفا پوشیدن است خرم آن عاشق که...

20.راه هدف

راه هدف در سحر گاهان ای همسفرم ، دل مشتاق دعا را بردار، روح آزاده ی خود را برگیر، پای در راه گذار، کوچه ی عرفان را طی بنما ، گذر ایمان را هم بگذر، آن طرف معبدی از نور خداست، برو آن جا و خدا را یاد آر، و فراموش نما هستی را، و میاندیش به طوفان حوادث، و فراموش کن آن خاطره ها را، از خدا خواه که آسایش وجدان بدهد، آنچه خواهی تو از او خواه ، و از او خواه که بر لوح گناهان قلم عفو کشد، و مناجات نما و چه خوبست راضی بشود از من و تو حضرت دوست و چو برگشتی از حضرت دوست و چو فارغ شدی از حال مناجات و دعا نگهی ژرف تو در خاک نما در غبار ره خود خیره بشو سایه ی بی اثری خواهی دید و اگر دیدی آن سایه ی نابود منم...

19.راه ایمان

راه ایمان در محفل ما الفت یاران چه خوش آید نوری که بتابد به دل و جان چه خوش آید ما یوسف عشقیم در این وادی هجران قاصد چو رود جانب کنعان چه خوش آید جانی که خدا داده اگر بازستاند پس دادن آن با لب خندان چه خوش آید در خانه نشستن به تفاخر هنری نیست سرگشتگی کوه و بیابان چه خوش آید راحت طلبی در خور مردان خدا نیست کوشیدن مردانه بمیدان چه خوش آید مردن به هوی و هوس نفس زیان است در راه خدا کوشش انسان چه خوش آید چون قطره فدا گردد و با ابر برآید بر مزرعه باریدن باران چه خوش آید گر صورت یک دانه بمیرد بدل خاک برخاستن صد گل و ریحان چه خوش آید ظالم به حسد سوزدودر آتش بیداد جانبازی مردانه به زندان چه خوش آید از...

18.رازونیاز

رازونیاز کردگارا از سماء فضل خود بخشایشم ده منقطع از ماسوایت کن مرا آسایشم ده همتی ده تا نگردم گرد این آلودگیها من گنهکارم تو از بحر کرم آمرزشم ده سیئاتم را ببخشا عیبهایم را بپوشان از یم رحمت بنوشان نور دین و دانشم ده کیستم من بنده ای بی طاعت و بی استطاعت از ردای پاک تقوی وتولا پوششم ده داورا صبرم ببخشا طاقتم را بیشتر کن در مصائب یاورم شو با متاعب سازشم ده در امانم دار از شر هوی ها و هوسها ای خدای آفرینش کیمیای بینشم ده تا چو نوری گردم و بر ظلمت اوهام تابم از شعاع مهر رخشان حقیقت تابشم ده تا چو کوهی سخت باشم پیش امواج حوادث داورا در مکتب عرفان خود آموزشم ده عشق و ایمان،راستی،مهرومحبت،شوق خدمت...

17.در ره وصل بهاء

در ره وصل بهاء در ره وصل بهاءراه رضا باید گرفت وندر این ره توشه ازغصن بهاء بایدگرفت مبتلای عشق ابهی،بینیاز از هر دواست ازلقای طلعت قدسش شفا باید گرفت از کمند آرزو وز بند دل باید رها بی نشان زان پس نشان آشنا باید گرفت آشیان خواهی اگربرسدرهء باغ بقا از هم اکنون خانه در کوی وفا باید گرفت پای کوبان،دست افشان،در کنار عاشقان ازکف ساقی دو صد جام بلا باید گرفت راحت ار خواهی دلا باید صبوری در بلا کس پی جوروجفا آنگه رخا باید گرفت نیش هر خاری به پا،نوشی بود در راه او وزسر خار رهش صدها نوا باید گرفت بوسه ها بر آستانش از صفا باید زدن وزغبارخاک کویش توتیا باید گرفت گفت پنهان عارفی آزاده کای مطلق بکف از ادب...

16.خیال تو

خیال تو جزخیال تو کسی با من و دل همدم نیست با خیالت چه توان کرد که کاری کم نیست شمع را کشته ام امشب که توئی در نظرم هیچکس غیر تو در دیدهء ما محرم نیست به نگاهم بنگر حرف غم عشق بخوان حرف دلدادگی و عشق و جنون مبهم نیست نقش آشفتگی خویش به زلف تو زدم ورنه افسانهء ز زلف تو چنان درهم نیست آنچنان تیر نگاه تو درافکنده مرا که دگر حاجت گیسوی خم اندر خم نیست رشته زلف تو بسته است سراپای مرا به خدا رشتهء زنجیر چنان محکم نیست لب جام و لب ما و لب میگون نگار خوشترازاین دو سه لب در همهء عالم نیست دل ما سوخت ولی دیدهءما اشک نریخت دیدهء ما پی تسکین دل ما هم نیست سخن مفت مگو مفتی سجاده به دوش که زفتوای تو رسوای...
سایت آئین بهائی با کمال سرور به استحضار هم وطنان عزیز و شریف در ایران و خارج ایران می رساند که امکانی را فراهم نموده است تا همه فارسی زبانان اعم از ایرانی و غیر ایرانی بتوانند برای مطالعه و تحقیق درباره امر بهائی به صورت آنلاین و از طریق نرم افزار اسکایپ سلسه کتب روحی را مطالعه نمایند.
برای توفیق در این امر کافی است نرم افزار اسکایپ را روی گوشی و یا کامپیوتر خود داشته باشید. این امکان جدید از آن جهت اهمیت دارد که دوستان عزیز فارسی زبان در سراسر عالم به خصوص در کشور مقدس ایران در تمام شهرها و روستاهای دوردست که امکان تماس با جامعه بهائی را ندارند می توانند از این طریق به صورت آنلاین و امن با یکی از راهنمایان بهایی کتب روحی را در گروه مطالعه نمایند.
از دوستان علاقه مند تقاضا می نماییم آدرس یا آی دی اسکایپ خود را از طریق مکاتبه با ایمیل سایت آئین بهائی به آدرس info@aeenebahai.org در اختیار ما قرار دهند. سایت آیین بهائی نحوه شروع دوره مطالعات کتب روحی را از طریق اسکایپ با شما هماهنگ خواهد نمود.
 
شما می توانید سوالات و نظرات خود را در رابطه با دیانت بهایی از طریق آدرس ایمیل info@aeenebahai.org برای ما ارسال بفرمایید. همچنین برای دریافت آخرین مطالب از کانال رسمی وب سایت آئین بهایی در تلگرام استفاده نمایید. برای جستجو شناسه کاربری aeenebahai1 را در نرم افزار تلگرام جستجو کنید.